علیس و بعضی از افراد بنی هاشم ابتدا در سقیفۀ بنی ساعده با ابوبکر بیعت نکردند و بعداً با او بیعت کردند
بعضی میگویند که تعدادی از افراد بنی هاشم با ابوبکر بیعت نکردند. عده دیگری میگویند که در روز دوم با او بیعت کردند. و عدهای هم میگویند آنان شش ماه بیعت را به تأخیر انداختند و سپس بدون رغبت و میل و بدون ترس با او بیعت کردند. ابوبکر به خاطر بیعت گرفتن از ایشان، دردسر و مزاحمت برایشان ایجاد نکرد و آنان را به بیعت کردن ملزم نساخت. همه اینها نشان دهنده پرهیزگاری و دوریاش از اذیت و آزار امت اسلام و نشان دهنده نهایت عدالت و تقوای اوست.
نامهای که بعضی از نویسندگان ذکر کردهاند که ابوبکر آن را برای علی فرستاد، از نظر علما دروغ و جعلی است. بلکه علی کسی را نزد ابوبکر فرستاد که نزد ما بیا. او هم نزد آنان رفت. علی برایش عذر آورد و از او معذرت خواهی کرد و با او بیعت نمود.
در صحیح بخاری و مسلم از عایشهلروایت است که گوید: «فاطمه را نزد ابوبکر فرستادم تا سهم الارث خود را از پیامبرص [۲٩٧]از آنچه که خداوند در مدینه عاید او کرده، و فدک [۲٩۸]و باقیمانده یک پنجم خیبر را از ابوبکر طلب نماید. ابوبکر صدیقس گفت: همانا رسول اللهصفرموده است: «لاَ نُورَثُ، مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ، إِنَّمَا يَأْكُلُ آلُ مُحَمَّدٍ مِنْ هَذَا الْمَالِ» [۲٩٩]. «از خود ارث به جا نمیگذاریم. آنچه بعد از خود به جا میگذاریم، صدقه محسوب میشود. همانا آل محمدصاز این مالِ خداوند، میخورند». به خدا قسم، من چیزی از صدقه رسول اللهصبدان گونهای که در زمان خودش بوده، تغییر نمیدهم و همانا هر آنچه که پیامبرصبدان عمل کرده، من هم به آن عمل میکنم. به راستی من میترسم که اگر چیزی از اوامر رسول اللهصرا ترک کنم، دچار انحراف و گمراهی شوم. دیدم که فاطمه از ابوبکر دوری گرفت و با او سخن نگفت تا اینکه وفات یافت. فاطمه شش ماه بعد از رسول اللهصدر قید حیات بود. وقتی که وفات یافت، علی او را در شب به خاک سپرد و ابوبکر را صدا نزد. و علی بر او نماز جنازه خواند. علی در زمان فاطمه بین مردم صاحب جاه و عزت بود، اما هنگامی که فاطمه وفات یافت، علی دیگر آن احترام و عزتی را که قبلاً در زمان فاطمه میان مردم داشت، از دست داد. پس خواهان صلح و آشتی با ابوبکر و بیعت کردن با او شد. علی در مدت آن شش ماه با ابوبکر بیعت نکرد. پس او کسی را نزد ابوبکر فرستاد که تنها خودت نزد ما بیا و کس دیگری را همراه خودت نیاور، چون دوست نداشت که عمر با او بیاید. عمر به ابوبکر گفت: به خدا قسم، تنها خودت پیش آنان نمیروی. ابوبکر گفت: نمیتوانند هیچ کاری با من بکنند، به خدا قسم، پیش آنان میروم. پس ابوبکر بر آنان داخل شد. علی شهادتین را بر زبان آورد و سپس گفت: ای ابوبکر، همانا ما فضیلت و برتری تو و آنچه که خداوند به تو داده، دانستهایم. و نسبت به خیر و فضلی که خداوند به تو داده، حسد نبردیم. اما تو با این کار در حق ما ستم کردی و ما به نظر خودمان به خاطر خویشاوندی با رسول اللهصدر آن اموال حقی داشتیم. مدام با ابوبکر سخن میگفت تا اینکه چشمان ابوبکر پر از اشک شد. هنگامی که ابوبکر به سخن آمد گفت: سوگند به کسی که جانم در دست اوست، خویشاوندی رسول اللهصبرایم دوست داشتنیتر از آن است که با خویشاوندان خودم ارتباط برقرار کنم. اما درباره اختلافی که میان من و شما بر سر این اموال روی داد، باید گفت که من از راه حق منحرف نشدهام و هیچ کاری را که دیدهام رسول اللهصآن را انجام داده، ترک نکردهام مگر اینکه همه آن را انجام دادهام. پس علی به ابوبکر گفت: آخر روز با تو بیعت میکنم. هنگامی که ابوبکر نماز ظهر خواند بالای منبر رفت و شهادتین گفت. و شأن و منزلت علی و عقب ماندن او از بیعت و عذرش را ذکر کرد و سپس طلب بخشش نمود. علی بن ابی طالب هم شهادتین گفت و حق و شأن ابوبکر را بزرگ داشت. و اظهار داشت که کاری که کرده به خاطر حسادت و رشک بر ابوبکر نبوده و از روی انکار و نادیده گرفتن خیر و فضل که خداوند به ابوبکر ارزانی داشته، نبوده است. اما ما به نظر خودمان در آن اموال سهمی داشتهایم که ابوبکر با این کارش در حق ما ستم نمود. این چیزها در درون ما بود. مسلمانان آن را توضیح دادند و گفتند: به حق اصابت نمودی. از آن موقعی که علی این کار شایسته و خداپسند را انجام داد و با ابوبکر بیعت نمود، مسلمانان هم به علی نزدیک شدند و با او ارتباط صمیمانهای داشتند [۳۰۰]و [۳۰۱].
گویم: قبلاً سخن ابن تیمیه در این زمینه ذکر شد که اهل سنت در کمال و منزلت علی و اینکه او در درجه والایی از کمال است، هیچ اختلافی ندارند. تنها اختلاف بر سر این است که او از سه خلیفه دیگر (ابوبکر، عمر و عثمان) کاملتر و برتر است و برای امر خلافت از آنان مستحقتر و شایستهتر است یا خیر.
[۲٩٧] صدقه پیامبرصدر مدینه از ابوبکر طلب مینمود. [۲٩۸] آنچه مربوط به قضیه فدک بود، قبلاً ذکر شد و در آنجا گفته شد که پیامبرصبا نص خود، اختلاف و نزاع را در آن از بین برده است. [۲٩٩] یعنی مال خداوند، که برای آنان جایز نیست بیشتر از خوراک و پوشاک از آن مصرف بکنند. [۳۰۰] صحیح بخاری: ک ۵٧، ب ۱؛ ک ۶۲، ب ۱۲؛ صحیح مسلم: شماره ۱٧۵٩. [۳۰۱] منهاج السنة: ۳/۱٧۱؛ ۴/۲۱۴ و ۲۳۰-۲۳۲.