۸- دلائل دیگر بر جمع قرآن زیر نظر حضرت رسولص
از تواریخ و روایات مسلّم میشود که در زمان رسول خداصقرآن به شکل کتابی جمع و مُدَوَّن شده، اضافه بر دلائلی که ذکر شد دلائل دیگری نیز در اینجا میباشد: [۵۸]
دلیل اول: خبر متواتری که فِرَق مسلمین از رسول خداصروایت کردهاند که فرمود: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ: كِتَابَ اللَّهِ وَعِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي»و یا «کتابَ الله وسنَّتِي» [۵۹]. یعنی من دو چیز گرانبها را در میان شما میگذارم یکی کتاب خدا و هُوَ «الثِّقل الأكبر» که آن بزرگتر است. بنابراین، رسول خداصکتابی داشته و موجود بوده که در دسترس و میان امّت گذاشته و چنین استفاده میشود که قرآن به شکل کتابی بوده مدوّن، نه اینکه آیات متفرّقهای در احجار، برگها، سنگها و پوستها باشد. و دیگر اینکه متعدّد بوده، که در دسترس همه باشد و الاّ اگر یک قرآن باشد، آنهم تحت نظر وصیِّ خود در میان صندوقی مُقَفَّل بگذارد صِدق تارکٌ فیکم نمیکند.
دلیل دوم: آیات خود قرآن که مکرّر اطلاق کتاب بر قرآن شده و اگر به شکل کتاب مدوّن نبود اطلاق کتاب بر او صحیح نبود، مثلاً در آیۀ ۱۱۹ سورۀ آل عمران فرموده:
﴿وَتُؤۡمِنُونَ بِٱلۡكِتَٰبِ كُلِّهِ﴾ [۶۰] [آل عمران: ۱۱۹].
که این صریح است تمام قرآن مجموع و مدوَّن بوده به شکل کتابی که خدا ایمان به تمام آنرا خواسته؛ و در سورۀ بقره آیۀ ۲ فرموده:
﴿ذَٰلِكَ ٱلۡكِتَٰبُ لَا رَيۡبَۛ فِيهِۛ﴾ [۶۱] [البقرة: ۲].
و در آیۀ ۷ آل عمران فرموده:
﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ مِنۡهُ ءَايَٰتٞ مُّحۡكَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞ﴾ [آل عمران: ۷].
«آنخدا خدایی است که نازل کرده بر تو این کتاب را که قسمتی از آن آیات محکمات است و آن امّالکتاب و اصل کتاب است و قسمت دیگر از آن متشابهات است».
و چنین سخنی در جایی گفته میشود که کتاب مدوّن مجموعی باشد دارای دو قسمت، سپس بگوید قسمتی از آن چنین و قسمت دیگر چنان است. و مانند آنکه در سورۀ نحل آیۀ ۸۹ فرموده:
﴿وَنَزَّلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ تِبۡيَٰنٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ﴾ [۶۲] [النحل: ۸۹].
که به کتاب مدوّن معیّنی گفته میشود که در آن بیان هرچیزی میباشد و مانند آنکه در سورۀ آل عمران آیۀ ۳ فرموده:
﴿وَأَنزَلَ ٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِيلَ ٣ مِن قَبۡلُ هُدٗى لِّلنَّاسِ وَأَنزَلَ ٱلۡفُرۡقَانَ﴾ [۶۳][آل عمران: ۳-۴].
چنانچه نمیتوان گفت مقصود از تورات و انجیل کتاب مدوّنی نبوده بلکه پس از موسی و عیسیإمدوّن شده همینطور نمیتوان گفت کتابی مدوّن نزد محمدصنبوده بلکه پس از فوت او مدوّن شده، اگر به حضرت موسی و حضرت عیسیإکتابی مدوّن در زمان خودشان نازل نبوده ﴿ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ﴾ [۶۴]که در سورۀ بقره آیۀ ۵۳ ذکر شده نعوذ بالله غلط است. پس همانطور که نمیتوان گفت در زمان موسی÷کتابی نبوده و پس از فوت او کتابی شده، همینطور نسبت به قرآن نمیتوان چنین سخنی گفت. و اینکه خدا در سورۀ انعام آیۀ ۳۸ فرموده:
﴿مَّا فَرَّطۡنَا فِي ٱلۡكِتَٰبِ مِن شَيۡءٖ﴾ [۶۵] [الأنعام: ۳۸].
که الف و لام الکتاب اشاره به همان کتاب مدوّنی میباشد که به دست رسول خداصبوده و همه چیز در آن ذکر شده و اگر چنین نبود مردم سؤال میکردند: کو آن کتاب؟ و همچنین آیات دیگریکه فرموده:
﴿وَهَٰذَا كِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ مُبَارَكٞ فَٱتَّبِعُوهُ﴾ [۶۶] [الأنعام: ۱۵۵].
و فرموده:
﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ وَٱلۡمِيزَانَ﴾ [۶۷] [الشوری: ۱۷].
و: ﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ لِتَحۡكُمَ بَيۡنَ ٱلنَّاسِ...﴾ [۶۸] [النساء: ۱۰۵].
و در سورۀ یونس آیۀ ۳۷ فرموده:
﴿وَمَا كَانَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ أَن يُفۡتَرَىٰ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلَٰكِن تَصۡدِيقَ ٱلَّذِي بَيۡنَ يَدَيۡهِ وَتَفۡصِيلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا رَيۡبَ فِيهِ﴾ [۶۹] [یونس: ۳۷].
که در تمام این اطلاقات و موارد مقصود مجموعۀ مدوّنی بوده به شکل کتاب، و إلّا چند آیۀ متفرّقه میزان صحّت و سقم تمام مطالب دینی نمیشود. و اگر کسی بگوید چنین کتابی در زمان رسول خداصنبوده و بعداً به وجود آمده، یعنی پس از وفات آن حضرت به دست علی÷و یا به دست عثمان مدوّن شده، تمام این آیات قرآن را تکذیب کرده و چنین کسی را نمیتوان مسلمان نامید. آری، تفرقه و نفاق ریشۀ اسلام را متزلزل کرده و آبرو و حیثیّت مسلمین و کتاب الهی آنان را برده و خودشان به دست خود احادیث ضدّ قرآنی جعل کردند و گویا خواستهاند که لطمه به اعتبار قرآن بزنند، اگرچه خدا فرموده:
﴿يُرِيدُونَ لِيُطۡفُِٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَٱللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ...﴾ [۷۰] [الصف: ۸].
ملاحظه کنید دو فرقۀ شیعه و سنّی آمدند هر یک برای اعتبار خود و کوبیدن طرف اخباری جعل کردند ضدّ تمام آن آیاتی که فوقاً ذکر شد و اصل مدرک اسلام و سند شریعت خود قرآن را تضعیف کردند. یکی خبری جعل کرد که پس از رسول خداص، علی÷خانه نشست و قرآن را جمع کرد و به شکل کتاب نموده و قرآنی را که خدا برای هدایت جهانیان نازل فرموده نزد خود در صندوقی مُقَفّل گذاشت و آنرا نزد وصیِّ خود امام حسن÷مخفی کرد و مسلمین را از فیض قرآن محروم کرد. باید گفت: راوی این خبر به خدا و اسلام و قرآن عقیده نداشته زیرا علی÷در زمان خلافت خود در بالای منبر همین قرآن معمولی را حجّت و امام دانسته و در خطبۀ ۱۳۳ نهجالبلاغه و سایر خُطَب خود مردم را به آن ترغیب کرده و خود از قرآن مخفی نام نبرده به اضافه حق تعالی مکرّر در قرآن فرموده: ای مسلمین قرآن به سوی شما و برای شما نازل شده مانند آیۀ ۱۷۴ سورۀ نساء:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَكُم بُرۡهَٰنٞ مِّن رَّبِّكُمۡ وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكُمۡ نُورٗا مُّبِينٗا ١٧٤﴾ [۷۱]
[النساء: ۱۷۴].
و در سورۀ بقره آیۀ ۱۳۶ فرموده:
﴿قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡنَا﴾ [۷۲] [البقرة: ۱۳۶].
و در آیۀ ۱۸۵ فرموده:
﴿شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ فِيهِ ٱلۡقُرۡءَانُ هُدٗى لِّلنَّاسِ﴾ [۷۳] [البقرة: ۱۸۵].
و در سورۀ زمر آیۀ ۴۱ فرموده:
﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ لِلنَّاسِ﴾ [۷۴] [الزمر: ۴۱].
باید گفت: نعوذ بالله تمام این آیات دروغ است، زیرا زمان رسول خداصکتابی نبوده و پس از رسول خداصهم کتابی در صندوقی مقفّل شده و مردم مسلمین همه بیکتاب بودند تا علی÷پس از مدّتی آمده چنین و چنان کرده.
و از آنطرف سنّیان برای بالا بردن خلفاء و جعل فضیلت برای ایشان آمدند اخباری جعل کردند که جمعکنندۀ قرآن پس از رسول خداصابوبکر بود و او بود که چنین خدمتی به جامعۀ مسلمین نمود و آنان را از بیکتابی نجات داد و در بعضی از اخبار دیگرشان جامعِ قرآن خلیفۀ دوم عمر بود و در بعضی از اخبار دیگر جامع قرآن عثمان بوده [۷۵]، آقای خوئی و هم سیوطی در کتاب «البیان» و «الإتقان» این اخبار را ذکر کردهاند، ولی آقای خوئی میگوید این اخبار؛ اخبار آحاد و تماماً بیاعتبار است و گویا دست دشمنِ اسلام در کار بوده و اینان متوجه نشدهاند. آقای خوئی در ص ۱۷۱ کتاب «البیان» میگوید: نسبت دادن جمع قرآن به هر یک از خلفا امر موهومی است که مخالف است با کتاب خدا و سنت رسولصو عقل و اجماع مسلمین [۷۶].
دلیل سوم: فصاحت و بلاغت و شیرینی و دلنشینی قرآن محرّک آن بوده که اصحاب رسولصآنرا جمع کنند، عربی که اشعار و خُطَبِ فصیح جاهلیّت را جمع میکرده، چگونه ممکن است قرآنی را که هر فصیح و بلیغی را عاجز کرده بود جمع نکند و حال آنکه تمام عرب دلباختۀ آن بودند، مؤمن عرب برای ایمانش و کافر عرب برای معارضه و آوردن مثل آیاتش.
دلیل چهارم: زعامت و سلطنت رسول خداصو میل و رغبت او به قرآن و حفظ و نوشتن آن. اگر سلطان قومی به چیزی متمایل شد، تمام ملّتش به آن رغبت پیدا میکنند، خصوصاً سلطنتی که عنوان دینی نیز داشته باشد، در این صورت مردم برای طلب دنیا و دین به قرآن راغب بودند و حافظ قرآن مانند استاد دانشگاه مقامی داشت که برای هرکس مورد رغبت است. و اگر نباشد مگر همین علل برای تدوین قرآن در زمان رسول خداص، کافی خواهد بود.
دلیل پنجم: اجرها، ثوابها و بهرههایی که برای قرآن ذکر شده، رسول خداصبرای قرائت، حفظ، جمع و کتابت آن چقدر بیانات دارد، شیخ صدوق در «جامع الأخبار» روایت کرده از رسول خداصکه فرمود: «یا سَلْمَان! لَیس شَيْء بَعْد تَعلِیم العِلْم أَحَبُّ إلی اللهِ تَعَالی مِنْ قراءةِ القُرْآن» [۷۷]. و نیز فرمود: «فَضْلُ الْقُرْآنِ عَلَى سَائِرِ الْكَلَامِ كَفَضْلِ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ» [۷۸]. و فرمود: «الْقُرْآنُ أَفْضَلُ كُلِّ شَيْءٍ دُونَ اللَّه» [۷۹]. و فرمود: «مَنْ أَعْطَاهُ اللهُ الْقُرْآنَ فَرَأَى أَنَّ رَجُلًا أُعْطِيَ أَفْضَلَ مِمَّا أُعْطِيَ فَقَدْ صَغَّرَ عَظِيماً وَعَظَّمَ صَغِيرا» [۸۰]. و فرمود: «اقْرَءُوا الْقُرْآنَ وَاسْتَظْهِرُوهُ، فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَا يُعَذِّبُ قَلْباً وَعَى الْقُرْآن». یعنی: «قرائت قرآن کنید و آنرا تکیهگاه خود قرار دهید زیرا خدای تعالی عذاب نمیکند دلی را که ظرف قرآن باشد.» و فرمود: روز قیامت به قاری قرآن گفته شود: «اِقرأ وارقأ»یعنی: «از آیات قرآن بخوان و بالا برو.» زیرا درجات بهشت به مقدار شمارۀ آیات قرآن است که به هر آیه درجهای عنایت میشود و هزاران حدیث دیگر که مقداری از آن را از نهجالبلاغه نقل خواهیم کرد و لذا حفظ و جمع قرآن مورد رغبت جوانان بود. آقای خوئی در ص ۱۶۵ کتاب «البیان» به سند صحیح از عبدالله بن عمر [۸۱]نقل کرده که گفت: قرآن را جمع کردم و هرشب میخواندم، خبر من به رسول خداصرسید، فرمود: قرآن را ماهی یک مرتبه ختم کن [۸۲]. و برای اصحاب رسول خداصجمع قرآن و قرائت آن یکی از بزرگترین عبادتها بود، چنانکه کلیب اسدی گوید: آنقدر صدای زمزمه و ضجّۀ قاریان قرآن در مسجد رسول خدا بلند بود که علی÷میفرمود: «طوبی لهؤلاء» [۸۳]یعنی: «خوشا به حال این قوم!» و رسول خداصچون کثرت ضجّۀ قاریان را به تلاوت قرآن دید، امر نمود که؛ صداهای خود را کوتاه کنید تا یکدیگر را به غلط نیفکنید.
دلیل ششم: اجماع امّت بر اینکه قرآن متواتر است و اگر بگوییم قرآن پس از رسول خداصجمع و مدوّن شده به دست دو نفر، برخلاف اجماع سخن گفتهایم و این باطل است. پس چنانکه ذکر شد عدّۀ زیادی در حضور رسول خداصو در محضر صدها نفر از اصحاب او این قرآن را جمع، مدوّن و نشر نمودهاند و در زمان رسول خداصو خلفای پس از او هرکس قرآن را نوشته به نظارت و تأیید سایر اصحاب بوده و خصوصاً امیرالمؤمنین÷و خانواده و اصحاب او نیز در آن نظارت داشتهاند و اکثر اصحاب حضرت امیر÷قاریان قرآن بودهاند و لذا قرآن از کم و زیاد مصون مانده است، چنانچه در فصل ۱۷ بیان خواهد شد.
[۵۸] چنین دیدگاهی نادرست بوده و بلکه بر خلاف روایات حدیثی و تاریخی صحیح میباشد. حقیقت آن است که جمع قرآن کریم در طول مدت دو دوره صورت گرفت. در عهد رسول خدا صو خلفای راشدین؛ و جمع قرآن در هریک از این دورهها مزایا و ویژگیهای خاص خود را داشته است. در توضیح این مسأله به مطالبی که برخی از علمای معاصر در این زمینه ذکر کردهاند اشاره میکنیم. (علمایی چون محمد علی صابونی در «علوم القرآن» و دکتر صبحی صالح در کتاب «مباحث فی علوم القرآن»): الف) منظور از جمع قرآن و کتابت آن: جمع قرآن به دو معنا در نصوص وارد شده است: چنانکه در این آیه: ﴿إِنَّ عَلَيۡنَا جَمۡعَهُۥ وَقُرۡءَانَهُۥ١٧﴾[القيامة: ۱۷] «بر عهده ما است جمع و قرائت آن» جمع به معنای حفظ و به حافظه سپردن میباشد. و «جماع القرآن» به معنای حافظان قرآن میباشد. و معنای دوم جمع قرآن، کتابت آیات و سورههای آن به طور پراکنده میباشد یا فقط به معنای مرتب کردن آیات و نوشتن هر سوره در صحیفهای جدا یا مرتب کردن آیات و سورهها در یک مصحف میباشد. چنانکه هریک پس از دیگری مرتب شده باشد. ب) جمع قرآن در عهد نبوت: جمع قرآن در عصر نبوت به دو صورت بوده است: جمع در سینهها به وسیله حفظ و به خاطر سپردن آن و جمع در سطرها از طریق کتابت و نوشتن. جمع قرآن در سینهها: قرآن کریم بر پیامبر امی ص نازل شد. تلاش رسول خدا متوجه حفظ و به خاطر سپردن قرآن به همان شیوهی نازل شده، بود؛ سپس آنرا با درنگ بر مردم میخواند تا آنرا حفظ نموده و به خاطر بسپارند. و این روش ضرورتی برای پیامبر امی بود که خداوند او را به سوی اعراب امی فرستاده بود. و شرایط امی – عادتا- چنان ایجاب میکند که به حافظه و قوه نگه دارنده ذهن خود اعتماد کند. چرا که نه میتواند بخواند و نه میتواند بنویسد. امت عرب در زمان نزول قرآن، از ویژگیهای نژاد عرب به طور کامل برخوردار بودند. از جمله حافظه نگهدارنده قوی و سرعت حفظ؛ شخص عربی صدها هزار بیت شعر حفظ میکرد و احساب و انساب را میدانست و آنها را به خاطر میسپرد و تاریخ را میشناخت. و در میان آنها کمتر کسی را مییافتی که از حسب و نسب بیگانه باشد یا اینکه «المعلقات العشر» را با وجود اشعار زیاد آن و دشواری حفظ آن، حفظ نباشد!! اما قرآن در میان آنها نازل شده و با قوت بیان و زیبایی احکام و عظمت دلیل و برهانش آنها را شگفت زده کرده و شعور و احساس آنها را به خود جلب نموده و بر عقل و فکر و اندیشه آنان چیره شد. چنانکه تلاش آنان را متوجه کتاب مجید نمود و بدان روی آوردند و آنرا حفظ نموده و آیات و سورههای قرآن را به خاطر سپرده و شعر را رها کردند. چرا که در قرآن روح زندگی را یافتند. اما رسول خدا ص از حرص شدیدی که نسبت به حفظ قرآن داشت شب را با تلاوت قرآن در نماز و عبادت و تلاوت و تدبر در معانی آن میگذراند چنانکه پاهایش از کثرت قیام ورم میکرد و همه اینها در راستای عمل به امر خداوند متعال بود که فرمود: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمُزَّمِّلُ١ قُمِ ٱلَّيۡلَ إِلَّا قَلِيلٗا٢ نِّصۡفَهُۥٓ أَوِ ٱنقُصۡ مِنۡهُ قَلِيلًا٣ أَوۡ زِدۡ عَلَيۡهِ وَرَتِّلِ ٱلۡقُرۡءَانَ تَرۡتِيلًا٤﴾[المزمل: ۱- ۴]: «ای گلیم بر خود پیچیده و یا بار رسالت متحمل شده، شب را قیام کن مگر اندکی، نیمی از آن و یا اندکی کمتر از آن؛ و یا بر آن بیفزا و قرآن را به تأنی و ترتیب قرائت نما بتأنی کامل.» بر این اساس عجیب نیست که رسول خدا سرور حافظان باشد و همهی قرآن در قلب شریف او جمع شده باشد و نیز مرجع تمام مسلمانان در هر امری از قرآن باشد که به آنها یاری میرساند. صحابه نیز چنان بودند که در تلاوت قرآن و تکرار آن با یکدیگر مسابقه میدادند و تمام تلاش خود را در جهت حفظ و به خاطر سپردن آن به کار میبردند تا اینکه بتوانند آنرا در نمازهای فرض شب و روز، به صورت سری و جهری بخوانند. و نیز در نوافل از آنها غافل نشده و و آنرا به همسران و فرزندان خود در خانه بیاموزند. حتی اگر کسی در نیمه شب از کنار خانه آنان میگذشت صدای وزوزی چون وزوز زنبور از خانههای آنها میشنید که چنین به تلاوت قرآن مشغول بودند. چنانکه رسول خدا صدر تاریکی شب از کنار خانههای انصار میگذشت و نزد برخی از آنها توقف کرده و قرآن میشنید. بسیاری از صحابه به حفظ قرآن کریم مشهور بودند. و رسول خدا صروح عنایت به قرآن را در وجود آنها میدمید و کسانی از حافظان قرآن را به شهرها و روستاها میفرستاد تا به آنها قرآن بیاموزند و برای آنها قرآن بخوانند. چنانکه قبل از هجرت، مصعب بن عمیر و ابن ام مکتوم را به مدینه فرستاد تا به ساکنان مدینه اسلام را بیاموزند و بر ایشان قرآن را بخوانند و نیز پس از هجرت، معاذ بن جبل را به قصد آموزش حفظ و تعلیم به مکه فرستاد. عبادة بن صامت میگوید: «چون کسی هجرت میکرد رسول خدا صاو را نزد یکی از ما میفرستاد تا به او قرآن بیاموزد. و از مسجد رسول خدا چنان صدای تلاوت قرآن میآمد که رسول خدا صحابه را امر میکرد تا آرامتر تلاوت کنند که دچار اشتباه نشوند.» از این جهت در زمان رسول خدا صتعداد حافظان قرآن مشخص نبود و برای اطلاع از تعداد آنها همین کافی است که بدانیم تعداد کسانی که در جنگ یمامه شهید شدند حدود هفتاد نفر از حافظان بزرگ بودند. چنانکه به همین تعداد از حافظان در زمان رسول خدا در واقعه بئر معونه کشته شدند. والاترین ویژگی امت محمدی این است که این کتاب مقدس در سینهها محفوظ است و در نقل آن به حفظ سینهها و نه فقط به کتابت و نوشتن در مصحفها اعتماد میشود... بر خلاف پیروان تورات و انجیل که هیچیک از آنها را نمییابیم تورات و انجیل را حفظ باشد. بلکه در حفظ آنها تنها به آنچه نوشته شده تکیه دارند و بیتوجه و نه برخاسته از قلب آنرا میخوانند و به همین دلیل است که تحریف و تبدیل در آنها وارد شده است. اما خداوند متعال خود حفظ قرآن کریم را به عهده گرفته است و آنرا برای حفظ آسان و میسر نموده است: ﴿وَلَقَدۡ يَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّكۡرِ فَهَلۡ مِن مُّدَّكِرٖ١٧﴾[القمر:۱۷] «و بتحقیق آسان نمودیم این قرآن را برای یادگرفتن پس آیا یاد گیرندهای هست.» و نیز آنرا از تحریف و تبدیل به وسیله حفظ آن در سطرها و سینهها حفظ کرده است. و این مصداق کلام الهی است که میفرماید: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ٩﴾[الحجر: ۹]. «بدرستی که ما خودمان این قرآن را نازل کردیم و بیگمان که ما البته آنرا نگهبانیم.» بیتردید این، عنایت و توجه خاص خداوند به قرآن مجید است و بلکه شرف بزرگی است که خداوند متعال تنها نصیب امت محمدی کرده است چنانکه بخشهای مختلف آنرا در سینهها قرار داده و کتاب را فرستاده که با آب شسته نمیشود. این توضیح در مورد جمع کامل قرآن – به ترتیبی که امروزه آنرا در مصحفها میبینیم – در سینه رسولخدا صو اصحابش بود. اما جمع قرآن به معنای کتابت آن، سه مرحله را پشت سر گذرانده است. مرحله اول در زمان رسول خدا صو پس از آن در عهد ابوبکر تو در وهله آخر در دوران عثمانتبوده است. ۱- جمع قرآن در قالب نوشتهها در عهد رسول خدا ص: افرادی به عنوان کاتبان وحی در خدمت رسول خدا بودند که هرگاه آیاتی از قرآن نازل میشد آنها را به نوشتن این آیات امر میکرد و این در راستای مبالغه در ثبت و ضبط آیات و کسب اطمینان و احتیاط بیشتر در مورد کتاب خداوند بود. چنانکه نوشتن و نوشتههای ثبت شده، به حفظ آیاتی که خداوند متعال در سینهها جای داده کمک میکند... اما کاتبان وحی از بهترینهای اصحاب بودند که رسول خدا صآنان را برای این امر مهم انتخاب کرده بود... مشهورترین آنها عبارتند از: خلفای راشدین، زید بن ثابت، أبی بن كعب، معاذ بن جبل، معاویة بن أبوسفیان و افراد دیگری از صحابه بزرگوار ش. هریک از آنها مصحفی داشته و آنچه را میشنید یا از رسول خدا حفظ میکرد، در آن ثبت مینمود چون مصحف ابن مسعود و مصحف علی و مصحف عائشه و... قرآن را بر شاخههای نخل و سنگهای نازک و پوست یا برگ و استخوان و... مینوشتند. چراکه صنعت کاغذ نزد عرب شناخته شده نبود بلکه در میان امتهای دیگر چون فارس و روم وجود داشت. اما در میان آنها منتشر و رایج نبود. بنابراین بر روی هرچیزی که در دسترس بود و قابلیت کتابت داشت، مینوشتند. از زید بن ثابت تروایت است که میگوید: «ما نزد رسول خدا قرآن را (با نوشتن آیات) بر روی پوست یا برگ تألیف (جمع) میکردیم. و این تألیف شامل ترتیب آیات بر حسب دستور رسول خدا و به امر خداوند متعال بود. و بر این اساس است که علما اتفاق نظر دارند که جمع قرآن امری توقیفی میباشد. به این معنا که ترتیبی را که امروزه در میان آیات شاهد هستیم به امر و وحی خداوند بوده است. چنانکه روایت است که چون جبرئیل با آیه یا آیاتی نازل میشد به رسول خدا صمیفرمود: «ای محمد، خداوند تو را امر کرده است که این آیه را در فلان قسمت از فلان سوره قرار دهی». و اینچنین رسول خدا به صحابه میفرمود: آنرا در فلان جای قرآن قرار دهید. و هرآنچه نوشته میشد در خانه رسول خدا گذاشته شده و هریک از کاتبان وحی از آن نسخه برداری میکردند. و اینگونه نسخههای کاتبان و صحف موجود در خانه رسول خدا به همراه حافظه صحابه با سواد و بیسواد، به حفظ قرآن کمک نمود و در راستای صیانت از آن دست به دست هم داد. بسیار زود رسول خدا به جوار حق شتافت، پس از اینکه رسالت را ادا نمود و امانت را ابلاغ کرد و امت را نصیحت نمود و قرآن کریم را در سینهها با ترتیب و صورتی که امروز در مصاحف شاهد هستیم، جمع نمود. تمام قرآن در عهد رسول خدا نوشته شد اما هنوز در یک مصحف جمع نشده بود و بلکه آیات و سورههای آن به صورت پراکنده بر روی پوستها و برگها و استخوانها و شاخههای نخل نوشته شده بود. ۲- جمع قرآن در عهد ابوبکر ت: چون ابوبکر صدیق عهدهدار امر خلافت گردید با مشکلات و مصایب بزرگی مواجه شد. از جمله جنگهای رده که بین مسلمانان و پیروان مسیلمه کذاب روی داد و جنگ سخت یمامه که در آن بسیاری از قاریان صحابه شهید شدند و هفتاد نفر از بزرگترین حافظان قرآن کشته شدند. چنین شرایطی مسلمانان را نگران کرده و نیز این وضعیت بر عمر بن خطاب گران آمد پس نزد ابوبکر رفته او را در غم و اندوه دید و با وی در مورد جمع قرآن مشورت کرد. از ترس اینکه مبادا با مرگ حافظان ضایع گردد. ابوبکر در ابتدا نسبت به جمع قرآن تردید داشت اما پس از اینکه عمر با وی مشورت کرد و مصلحت این امر برای وی آشکار شد و خداوند سینهاش را برای این عمل بزرگ گشود و برای وی شرح صدر حاصل شد در پی زید بن ثابت فرستاد و این مسأله را با او در میان گذاشت و از او خواست که به جمع قرآن در یک مصحف بپردازد. زید نیز در ابتدا دچار تردید بود اما خداوند متعال سینه وی را برای این مهم گشود... امام بخاری در صحیح، داستان این جمع را روایت کرده است که به خاطر اهمیت آن، نص روایت را نقل میکنیم: [أَنَّ زَيْدَ بْنَ ثَابِتٍ الأَنْصَارِيَّ ت- وَكَانَ مِمَّنْ يَكْتُبُ الوَحْيَ- قَالَ: أَرْسَلَ إِلَيَّ أَبُو بَكْرٍ مَقْتَلَ أَهْلِ اليَمَامَةِ (أي عقب استشهاد الحفّاظ السبعين في معركة اليمامة) وَعِنْدَهُ عُمَرُ، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: إِنَّ عُمَرَ أَتَانِي، فَقَالَ: إِنَّ القَتْلَ قَدْ اسْتَحَرَّ (أي كثر واشتدّ) يَوْمَ اليَمَامَةِ بِالنَّاسِ، وَإِنِّي أَخْشَى أَنْ يَسْتَحِرَّ القَتْلُ بِالقُرَّاءِ فِي المَوَاطِنِ، فَيَذْهَبَ كَثِيرٌ مِنَ القُرْآنِ إِلَّا أَنْ تَجْمَعُوهُ، وَإِنِّي لَأَرَى أَنْ تَجْمَعَ القُرْآنَ، قَالَ أَبُو بَكْرٍ: قُلْتُ لِعُمَرَ: «كَيْفَ أَفْعَلُ شَيْئًا لَمْ يَفْعَلْهُ رَسُولُ اللَّهِ ص؟ فَقَالَ عُمَرُ: هُوَ وَاللَّهِ خَيْرٌ، فَلَمْ يَزَلْ عُمَرُ يُرَاجِعُنِي فِيهِ حَتَّى شَرَحَ اللَّهُ لِذَلِكَ صَدْرِي، وَرَأَيْتُ الَّذِي رَأَى عُمَرُ، قَالَ زَيْدُ بْنُ ثَابِتٍ: وَعُمَرُ عِنْدَهُ جَالِسٌ لاَ يَتَكَلَّمُ، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: إِنَّكَ رَجُلٌ شَابٌّ عَاقِلٌ، وَلاَ نَتَّهِمُكَ، «كُنْتَ تَكْتُبُ الوَحْيَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص»، فَتَتَبَّعِ القُرْآنَ فَاجْمَعْهُ، فَوَاللَّهِ لَوْ كَلَّفَنِي نَقْلَ جَبَلٍ مِنَ الجِبَالِ مَا كَانَ أَثْقَلَ عَلَيَّ مِمَّا أَمَرَنِي بِهِ مِنْ جَمْعِ القُرْآنِ، قُلْتُ: كَيْفَ تَفْعَلاَنِ شَيْئًا لَمْ يَفْعَلْهُ النَّبِيُّص؟ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: هُوَ وَاللَّهِ خَيْرٌ، فَلَمْ أَزَلْ أُرَاجِعُهُ حَتَّى شَرَحَ اللَّهُ صَدْرِي لِلَّذِي شَرَحَ اللَّهُ لَهُ صَدْرَ أَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ، فَقُمْتُ فَتَتَبَّعْتُ القُرْآنَ أَجْمَعُهُ مِنَ الرِّقَاعِ وَالأَكْتَافِ، وَالعُسُبِ وَصُدُورِ الرِّجَالِ .....، وَكَانَتِ الصُّحُفُ الَّتِي جُمِعَ فِيهَا القُرْآنُ عِنْدَ أَبِي بَكْرٍ حَتَّى تَوَفَّاهُ اللَّهُ، ثُمَّ عِنْدَ عُمَرَ حَتَّى تَوَفَّاهُ اللَّهُ، ثُمَّ عِنْدَ حَفْصَةَ بِنْتِ عُمَرَ]: «از زید بن ثابت انصاری – یکی از کاتبان وحی – روایت است که میگوید: پس از کشته شدن سربازان اسلام در جنگ یمامه (شهید شدن هفتاد نفر از حافظان قرآن در جنگ یمامه) ابوبکر کسی را به دنبال من فرستاد درحالیکه عمر نیز نزد او بود. پس ابوبکر گفت: عمر نزد من آمده و میگوید: کشتار مردم در جنگ یمامه بسیار شدید بود، بیم آن دارم که کشتار حافظان قرآن در جنگهای مختلف، بخشهای زیادی از قرآن را از بین ببرد مگر آنکه قرآن را جمع کنید و مصلحت را در آن میبینم که قرآن را جمع کنید. ابوبکر میگوید: به عمر گفتم: چگونه کاری را انجام دهم که رسول الله آنرا انجام نداده است. عمر گفت: به خدا سوگند که این کاری نیک است. عمر پیوسته در این مورد اصرار داشت تا اینکه خداوند سینهام را برای انجام این مهم گشود و رأی و نظر عمر را مصلحت دیدم. زید بن ثابت میگوید: و عمر نزد ابوبکر نشسته بود و سخن نمیگفت. ابوبکر گفت: تو (ای زید) مردی جوان و هشیار هستی و ما تو را (به دروغ و فراموشکاری در این امر) متهم نمیکنیم. تو برای رسول خدا وحی را مینوشتی. پس (نسخههای قرآن را) جستجو کن و آنرا جمع کن. زید بن ثابت میگوید: به خدا سوگند اگر ابوبکر مرا به انتقال یکی از کوهها مکلف میکرد برایم دشوارتر از این نبود که مرا به جمع قرآن دستور دهد. من گفتم: چگونه کاری را انجام میدهید که پیامبر نکرده است؟ ابوبکر گفت: به خدا که این کاری نیک است. من پیوسته با وی مناقشه میکردم تا اینکه خداوند سینهام را برای پذیرش و انجام این امر گشود. چنانکه برای ابوبکر و عمر در این مورد شرح صدر حاصل شده بود. سپس برخاستم و در جستجوی نسخههای مختلف قرآن برآمدم و آنرا از روی پارههای کاغذ و چرم و استخوان شانه و برگهای درخت خرما و سینههای مردم جمع کردم... صحیفههایی که جمع شده بود نزد ابوبکر بود تا اینکه به جوار حق شتافت و پس از او نزد عمر بود تا اینکه او نیز به جوار حق شتافت. و پس از آن نزد (ام المومنین) حفصه بنت عمر نگه داری میشد.» روند جمع قرآن: زید بن ثابت تدر روند جمع قرآن شیوهای در نهایت دقت و استواری انتخاب نمود که در واقع ضمانت وجود این کتاب را به دنبال داشت. روشی که شایسته و سزاوار چنین امری است و لازمه آن ثبت و ضبط دقیق میباشد. زید بن ثابت در ادای این تکلیف تنها به آنچه خود حفظ داشت و خود نوشته بود و آنچه از رسول خدا شنیده بود اکتفا نکرد بلکه به تحقیق و بررسی در این زمینه پرداخت و خود را مکلف نمود تا در جمع قرآن به دو مصدر اعتماد کند: الف) آنچه در سینهها حفظ شده است. ب) آنچه نزد رسول خدا صنوشته شده است. و باید هردوی این امور «حفظ و کتابت» همراه میبودند. و حتی از شدت حرص و احتیاطی که در این امر داشت هیچ مکتوبی را نمیپذیرفت تا اینکه دو شاهد عادل گواهی میدادند که آن نزد رسول خدا صنوشته شده است. حدیثی که ابوداود در سنن روایت کرده بر این مطلب دلالت دارد. آنجا که میگوید: «عمر آمد و گفت: هرکس بخشی از قرآن را از رسول خدا صدریافت کرده با آن بیاید. و در آن زمان قرآن را در صحیفهها و استخوانها و شاخههای نخل مینوشتند. و از هیچکس چیزی را نمیپذیرفت مگر اینکه دو شاهد به آن گواهی میدادند.» و از این قبیل است روایت دیگری که ابوداود ذکر کرده است: «ابوبکر به عمر و زید گفت: کنار در مسجد بنشینید و هرکس با دو گواه در مورد بخشی از کتاب الله آمد، آنرا مکتوب کنید.» ابن حجر میگوید: «منظور از دو گواه، حفظ و کتابت میباشد...» سخاوی میگوید: «منظور این است که آندو گواهی دهند که این مکتوب نزد رسول خدا ص نوشته شده است». و چنین روشی در نهایت استواری و دقت میباشد که ابوبکر صدیق آنرا برای زید بن ثابت ترسیم نمود. مزایای مصحف ابوبکر صدیق: صحیفههایی که در عهد ابوبکر صدیق ت(در یک مصحف) گردآوری شد با ویژگیهایی ممتاز بود که مهمترین آنها عبارتند از: الف) تحقیق و بررسی دقیق و استواری کامل؛ ب) در این مصحف جز آنچه عدم نسخ تلاوتش ثابت نشده بود، ثبت گردید. ج) اجماع امت بر آن و تواتر آیاتی که در آن ثبت گردید. این ویژگیها باعث شد تا صحابه از ابوبکر صدیق به نیکی یاد کنند چرا که باعث حفاظت قرآن کریم از ضایع شدن گردید. و البته این به توفیق خداوند متعال و یاری و مدد او بود. علی تمیگوید: «در جمع مصحفها بیشترین پاداش از آن ابوبکر است؛ خداوند ابوبکر را رحمت کند او اولین کسی بود که کتاب الله را جمع کرد.» براستی جمع قرآن افتخاری جاویدان برای ابوبکر صدیق میباشد که به خاطر آن تاریخ پیوسته از ابوبکر به سبب توجیه و نظارت و از زید بن ثابت به دلیل اجرا و عمل، به نیکی یاد خواهد کرد. اما جمع قرآن در زمان ابوبکر در یک مصحف به این معنا نیست که در آن زمان نزد صحابه مصحفهای دیگری که پیشتر در آنها قرآن را بنویسند وجود نداشته است و این امر با اینکه بعضی از صحابه مصحفهای خاص خود را داشتند منافاتی ندارد. اما این مصحفها ویژگیهای مصحف ابوبکر صدیق ترا نداشت ویژگیهایی چون دقت و بررسی و تحقیق و اکتفا به آنچه تلاوتش منسوخ نشده و متواتر بودن آن و اجماع امت در مورد آن و شامل بودن حروف سبعه؛ سوال: چرا قرآن کریم در زمان رسول خدا صدر یک مصحف جمع نشد؟ زيرا؛ الف) قرآن به یکباره و به صورت همزمان نازل نشد بلکه به صورت پراکنده نازل شد و جمع کردن آن قبل از کامل شدن نزول آن ممکن نبود. ب) برخی از آیات نسخ میشد و زمانی که برخی از آیات در معرض نسخ باشند چگونه ممکن است در یک مصحف جمع شوند. پ) ترتیب آیات و سورهها بر مبنای زمان نزول نبود چنانکه برخی از آیات در آخرین سالهای نزول وحی نازل میشد درحالیکه ترتیب آنها در اوایل سورهها بود و این مقتضی تغیر مکتوب بود. ت) فاصله زمانی بین آخرین آیات نازل شده و وفات رسول خدا صبسیار کوتاه بود چنانکه آخرین بخشی که از قرآن نازل شد: ﴿وَٱتَّقُواْ يَوۡمٗا تُرۡجَعُونَ فِيهِ إِلَى ٱللَّهِ﴾[البقرة: ۲۸۱] بود درحالیکه رسول خدا صنُه شب پس از نزول آن به جوار حق شتافت. و این مدت بسیار کوتاه بود و نیز امکان جمع قرآن قبل از کامل شدن نزول آن نبود. ح) نیاز به جمع قرآن در یک مصحف چنانکه در زمان ابوبکر تاحساس میشد در زمان رسول خدا صمطرح نبود چرا که مسلمانان در خیر و امنیت به سر میبردند و قاریان بسیار و از فتنه در امان بودند بر خلاف وقایعی که در دوران ابوبکر ترخ داد و بسیاری از حافظان کشته شدند و ترس از بینرفتن قرآن محسوس بود. خلاصه مطلب: اگر در چنین شرایطی که ذکر نمودیم قرآن در یک مصحف جمع میشد هرگاه نسخ یا امری رخ میداد پیوسته قرآن در معرض تغییر و تبدیل بود و این درحالی بود که ادوات کتابت چنان که باید در دسترس نبود. و شرایط به گونهای بود که امکان ترک مصحف قدیمی و اعتماد به مصحف جدید نبود چراکه این امکان وجود نداشت در هر ماه یا هر روز مصحف جدیدی دربرگیرنده تمام آیات نازل شده تهیه گردد. اما زمانی که نزول قرآن به اتمام رسید و رسول خدا صفوت نمود و بحث نسخ آیات منتفی گردید و ترتیب قرآن به طور کامل دانسته شد امکان جمع آن در یک مصحف میسر گردید و این کاری بود که خلیفه راشد ابوبکر صدیق تآنرا انجام داد. ۳- جمع قرآن در عهد عثمان ت: اما سبب جمع قرآن در زمان عثمان با شرایط بوجود آمده در زمان ابوبکر متفاوت بود. فتوحات اسلامی در زمان عثمان گسترش یافته بود و مسلمانان در شهرها و سرزمینها مختلف پراکنده بودند و در هریک از سرزمینهای اسلامی قرائت صحابهای که به آنها قرآن میآموخت مشهور شده بود. چنانکه اهل شام قرآن را بر مبنای قرائت ابی بن کعب و اهل کوفه آنرا به قرائت عبدالله بن مسعود و دیگران به قرائت ابوموسی اشعری میخواندند. و میان آنها در زمینه حروف ادا و وجوه قراءات اختلاف وجود داشت چنانکه نزدیک بود کار به نزاع و تفرقه کشیده شود و برخی از آنها یکدیگر را (به سبب اختلاف قرائت) تکفیر کنند. از ابوقلابه روایت است که میگوید: در زمان خلافت عثمان هریک از قاریان قرائتی را به مردم میآموختند. بچهها در ملاقات هم بر سر این مسأله اختلاف میکردند و این اختلاف تا حد معلمان و قاریان بالا گرفت چنانکه برخی یکدیگر را تکفیر میکردند. چون عثمان تاز این مسأله اطلاع یافت به خطبه ایستاده و فرمود: «شما نزد من اختلاف کردید پس کسانی که در شهرهای دیگر از من دور هستند اختلافشان بیش از این خواهد بود». از این جهت و با مشاهده این شرایط، عثمان با دیدگاه خوب و نافذ خود تصمیم گرفت تا شکاف ایجاد شده را قبل از اینکه بیش از پیش رشد کند، مانع شود و بیماری بوجود آمده را قبل از اینکه درمان آن دشوار شود از ریشه درآورد. از اینرو بزرگان صحابه و صاحبنظران و دانشمندان آنها را جمع نمود و با آنها در جهت ریشه کن نمودن فتنه و اختلافی که برپا شده بود مشورت کرد. پس همگی به این نتیجه رسیدند که امیر مومنان چند مصحف نسخهبرداری کند و به هر سرزمین و شهری یک مصحف از آنرا بفرستد. و مردم را به سوزاندن مصحفهای دیگر امر کند تا اینکه در باب قرائتهای مختلف، نزاع و اختلافی میان مسلمانان نباشد. بنابراین عثمان تبه تنفیذ این تصمیم حکیمانه همت گمارد. و این کار را به چهار نفر از بهترین اصحاب و حافظان مورد اطمینان سپرد: زید بن ثابت و عبد الله بن زبیر و سعید بن عاص و عبد الرحمن بن هشام که همگی آنها از مهاجرین و قریش بودند جز زید بن ثابت که از انصار بود. این عمل بزرگ در سال ۲۴ هجری اتفاق افتاد. و به این چهار نفر دستور داده شد چون در مورد قرائتها دچار اختلاف شدید بر مبنای زبان قریش بنویسید چرا که قرآن بر زبان آنها نازل شده است. و عثمان از حفصه بنت عمر خواست تا مصحفی را که در اختیار دارد به او بدهد، یعنی همان نسخهای که ابوبکر آنرا جمع کرده بود تا از آن نسخه برداری کند و سپس به او بازگرداند. و او نیز چنین کرد تا اینکه به تمام سرزمینهای اسلامی فرستاده شود. بنابراین سبب جمعآوری قرآن در زمان عثمان «اختلاف قاریان» در قرائت قرآن بود. و عثمان برای اینکه مردم را به دریافت قرآن از طریق نقل سینه به سینه و اعتماد آنها بر حفظ و عدم تکیه به نسخهبرداری و کتابت تشویق کند، همراه هر مصحف حافظی را که قرائت وی با مصحف همخوانی داشت به سرزمینهای مختلف میفرستاد. چنانکه زید بن ثابت قاری مصحف مدینه و عبدالله بن سائب قاری مکه و مغیره بن شعبه قاری شام و ابوعبدالرحمن سلمی قاری کوفه و عامر بن عبدالقیس قاری بصره بود. کوتاه کلام اینکه جمع قرآن کریم به معنای حفظ و به خاطر سپردن کامل آن به ترتیب آیات و سورهها – چنانکه در مصحفهای امروزی شاهد هستیم – در زمان رسول خدا صو قبل از وفاتش اتفاق افتاد. اما جمع به معنای کتابت آن در سه مرحله انجام شد. مرحله اول در زمان رسول خدا ص؛ چنانکه تمام قرآن در عهد و زمان رسول خدا نوشته شد اما آیات و سورههای آن به صورت پراکنده در وسایل رایج کتابت در آن زمان بود مانند پارچههای کاغذ، شاخههای درخت خرما، استخوان کتف و پوستها؛ اما مرحله دوم در زمان ابوبکر صدیق بود. او اولین کسی بود که قرآن را در یک مصحف با ترتیب آیات و سورههای آن چنانکه از رسول الله صروایت شده بود، جمع آوری کرد. و این با اعتماد به قرآن مکتوب نزد رسول خدا صکه پراکنده بود و آنچه در سینههای اصحاب حفظ شده بود، انجام شد. و مرحله سوم جمع به معنای کتابت در عهد عثمان بود. و این مرحله از جمع قرآن در قالب نسخهبرداری از نسخهای بود که در عهد ابوبکر تجمع شده بود تا اینکه به سرزمینهای اسلامی فرستاده شود. [مُصحح] [۵۹] به مانند همین لفظ یا الفاظ نزدیک به آن: امام مسلم در صحيحش، ۴۴- كتاب فضائل الصحابة/۴- باب من فضائل علی بن أبی طالب، (۳۷)؛ دارمی در مسندش، ۲۳- كتاب فضائل القرآن/ باب ۱؛ ابن أبى شیبة در المصنَّف، ۶/۱۳۳، شماره (۳۰۰۸۱)؛ ابن سعد در الطبقات الكبرى (۲/۱۹۴)؛ تِرْمِذی در سننش (۳۷۸۶) و(۳۷۸۸)، ونسَائِى در السنن الكبرى (۸۰۹۲) و(۸۴۱۰)؛ امام احمد در مسندش، ۱/۱۱۸، (۹۵۲)، و۳/۱۴، (۱۱۱۲۰) و۳/۱۷، (۱۱۱۴۸) و۳/۲۶، (۱۱۲۲۹) و۳/۵۹، (۱۱۵۸۲)؛ وابو یعلى در مسندش، ۲/۲۹۷، شماره (۱۰۲۱)؛ و غیر از اینها روایت کردهاند. و حافظ ابن حجر هیثمی میگوید: «بدان حدیث تمسک (به ثقلین) را حدود بیست و چند صحابی از طرق مختلف روایت کردهاند.» (الصواعق المحرقة، ص ۱۵۰). [۶۰] «و شما به همه کتاب ایمان میآورید». [۶۱] «این است کتابی که در آن شکی نباشد». [۶۲] «و این کتاب را بر تو فرود آوردیم که بیانست برای هر چیزی (از امور دینی)». [۶۳] «و فرو فرستاد تورات و انجیل را * از پیش برای هدایت مردم و نازل نمود فرقان را». [۶۴] «به موسی کتاب و جداکنندۀ حق و باطل را عطا کردیم». [۶۵] «ما در این کتاب چیزی را فروگذار نکردیم». [۶۶] «و این (یعنی قرآن) کتابی است که با برکت نازل کردیم آنرا پس آنرا پیروی کنید». [۶۷] «خداست که نازل کرده این کتاب را بحق و نازل کرده میزان را». [۶۸] «براستی كه ما نازل كردیم بسوی تو این كتاب را بحق تا بین مردم به آنچه خدا ارائه داده به تو حكم كنی». [۶۹] «و این قرآن ساختۀ افترائی غیرخدا نبوده ولیکن تصدیق آن چیزی است که جلو او بوده و میباشد، و بیان این کتاب بدون اینکه شکی در آن باشد». [۷۰] «میخواهند نور خدا را به دهانهایشان خاموش کنند و خدا کامل کنندۀ نور خویش است». [۷۱] «ای مردم به تحقیق برای شما آمد برهانی از پروردگارتان و بسوی شما نازل کردیم نور روشنی را». [۷۲] «بگوئید به خدا و آنچه بر ما نازل شده ایمان داریم». [۷۳] «ماه رمضان که نازل شده در آن قرآن، در حالیکه قرآن هدایت است برای مردم». [۷۴] «ما این کتاب را برای مردم بر تو بحق نازل کردیم». [۷۵] اینکه مؤلف /میگوید اهل سنت به وضع و جعل احادیثی مبنی بر بالابردن مقام خلفا و اثبات نقش آنها در خدمت به اسلام و قرآن دست زدند، نادرست است؛ زیرا: الف) علمای اهل سنت بر تحریم روایت حدیث موضوع و عمل به آن اجماع دارند چنانکه روایت چنین حدیثی برای کسی که موضوع بودن آنرا میداند حلال نیست مگر اینکه درجه و مرتبه حدیث و موضوع بودن آنرا بیان کند. امام نووی در شرح بر صحیح مسلم میگوید: «اهل حل و عقد بر تحریم دروغ بستن به مردم اجماع دارند پس دیدگاه آنان در مورد دروغ بستن به کسی که قول او شریعت است و کلام وی وحی و دروغ بستن به او در واقع دروغ بستن به خداوند است، چگونه خواهد بود؟! خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ٤﴾. [النجم: ۳-۴] «و از هوای نفس سخن نگوید. نیست این قرآن جز وحیی که وحی میشود.» و رسولخدا صفرمودند: «إِنَّ كَذِبًا عَلَيَّ لَيْسَ كَكَذِبٍ عَلَى أَحَدٍ، مَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّدًا، فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ».[متفق علیه] «دروغ بستن به من همچون دروغ بستن به دیگران نیست، هرکس عمدا به من دروغ ببندد باید جایگاه خود را در آتش آماده ببیند.» و فرمودند: «مَنْ حَدَّثَ بِحَدِيثٍ وَهُوَ يَرَى أَنَّهُ كَذِبٌ، فَهُوَ أَحَدُ الْكَذَّابِينَ». [مسند أحمد، وهو صحیح] «هرکس حدیثی را روایت کند که دروغ بودن آنرا میداند، وی یکی از کذابان است.» این وعید شدید در حق کسی است که حدیثی را روایت میکند و میداند دروغ است؛ و به طریق اولی در حق آنکه حدیثی را روایت میکند که دروغ بودن آنرا میداند و از آن سخن نمیگوید مصداق دارد. براستی چگونه کسی که این احادیث را روایت میکند و آنها را بین مردم نشر میدهد عمدًا به رسول خدا صدروغ میبندد!!. ب) خداوند متعال تعداد زیادی از افراد امین و مخلص امت اسلامی را توفیق داد که در برابر جعل و جعل کنندگان به پا خاسته و به تعقیب آنها بپردازند و اخبار و روایات صحیح و سقیم را از یکدیگر جدا نموده و تلاش بیوقفهای در راستای حفظ شریعت و اصول آن از خود نشان دهند. اینک به بخشی از تلاش و عملکرد علمای اهل سنت در برابر جعل و جعل کنندگان میپردازیم: ۱- جمع احادیث ثابت: احادیث ثابت در سینههای راویان مدون و در لابلای کتابها نوشته شده بود. و این احادیث و آن راویان در سراسر عالم پراکنده بودند. زمانی که قرن فتنه وارد شد و اخبار و احادیث ساختگی و جعلی و موضوع انتشار یافته و افزایش یافت، علمای غیور اسلام نسبت به ضایع شدن سنت ترسیدند پس به سوی صحابه شتافتند تا روایات و احادیث را از آنها بشنوند و از آنها سوال کنند چنانکه به کتابهای آنها روی آورده و به حفظ آنها پرداختند. و زمانی که وضع و جعل احادیث رو به افزایش نهاد و زنادقه و امثال آنها به نوشتن احادیث و روایات موضوع روی آوردند و آنها را در میان احادیث صحیح جای دادند، فکر جمع حدیث در طبقه امام زهری و پس از آن چون ابن جریج و سفیان ثوری و مالک ظهور کرد. پس به تدوین حدیث چنانکه به آن دست پیدا میکردند پرداختند سپس به جستجوی احوال روایات پرداخته و روایاتی را که موضوع بودن آنها برایشان آشکار میشد، کنار میگذاشتند. و چنان بودند که ابوداود میگوید: بسیار اجتهاد نموده و به کمتر از هزار حدیث مرفوع متصل دست یافتند. و کتابهایی را در صحاح و مسانید و موطآت و معاجم و ... تالیف کردند. از مشهورترین این کتابها موطا امام مالک و صحیح بخاری و صحیح مسلم و سنن اربعه میباشد. و اینگونه احادیث صحیح گردآوری شد و از پلیدی وضع و جعل و ملحقات آن پاک گردید. ۲- توجه به اسناد: علما خطر ویرانگر وضع و جعل روایات و احادیث را درک نمودند بنابراین به محافظت از سنت روی آورده و تلاش خود را متوجه سنت نمودند. پس به اسناد روی آورده و پس از توثیق کسانی که برای آنها روایت کردهاند به جستجوی احوال راویان پرداخته و قبل از متن روایت، اسناد آنرا درخواست میکردند. چرا که سند برای خبر همچون نسب برای انسان است. امام محمد بن سیرین در این زمینه میگوید: «آنها از اسناد نمیپرسیدند اما چون فتنه رخ داد گفتند: راویان خود را برای ما نام ببرید. پس بعد از بررسی راویان احادیث اهل سنت پذیرفته شده و احادیث اهل بدعت پذیرفته نمیشد.» و یکدیگر را به توجه به سند و سوال از آن توصیه میکردند. هشام بن عروة میگوید: «إذا حدثك رجل بحدیث، فقل عن من هذا» چون کسی حدیثی را برای تو روایت کرد، پس بگو این حدیث از چه کسی روایت شده است». ۳- فعالیت علمی مضاعف در قواعد حدیث: چون پدیده وضع و جعل احادیث ظهور کرد علما تلاش و فعالیت خود را به طور یکسان در بحث روایت و درایت مضاعف نمودند. چنانکه قوانینی را بیان داشتند که بوسیله آنها احادیث و روایات صحیح از سقیم مشخص میشد. و آنها را بر اصولی که تاسیس نمودند استوار کردند تا اینکه احکام خود را بر آنها بنا کنند. از جمله: الف) فن تاریخ: تا اینکه از این طریق تاریخ راوی و وفات وی مشخص گردد. سفیان ثوری میگوید: «لما استعمل الرواة الكذب، استعملنا لهم التاریخ»: «چون راویان به کذب و دروغ روی آوردند، ما نیز برای آنها تاریخ را مشخص نمودیم». ب) فن جرح و تعدیل: به این وسیله میتوانستند احوال راویان را بشناسند و وضع و جعل کنندگان را مشخص کنند. پ) بررسی کیفیت تحمل حدیث و دریافت راویان از یکدیگر؛ از این طریق علما اتصال و انقطاع روایات را تشخیص میدادند. و نیز قواعد دیگری در حد توان انسانی در این زمینه برشمردند تا در دینشان احتیاط لازم را رعایت کرده باشند. و اینگونه صحیحترین و دقیقترین قواعد را برای اثبات تاریخی بیان داشتند. ۴- نقد راویان و تعقیب دروغگویان: براستی در نقد راویان سختیهای زیادی را برداشت نمودند. و به بررسی راویان و زندگی و تاریخ و سیرت و امور آشکار و نهان آنها پرداختند و در این زمینه از کسی نمیترسیدند و به ملامت ملامت کنندگان توجهی نداشتند و مشهور بودن راوی به ورع و تقوی، آنها را از جرح وی بازنداشت. امام نووی میگوید: «بدان که جرح راویان جایز بلکه به اتفاق واجب است. چراکه در راستای حفظ و صیانت از شریعت، نیاز به آن ضروری است. جرح راویان از مصادیق غیبت حرام نیست و بلکه از مصادیق نصیحت برای الله و رسولش و مسلمانان میباشد.» و چنانکه با سلاح فکر و اندیشه به جنگ با راویان دروغگو و کذاب رفتند نیز با سلاح دست و زبان به پیکار با آنها برخاستند. چنانکه برخی از آنها به جنگ با قصهگویان و کذابین برخاسته و آنها را از روایت حدیث بازداشتند. این عبدالله بن عمر است که چون وارد مسجد میشود و قصهگویی را میبیند که به قصه پردازی مشغول است از مسئولین میخواهد که او را از مسجد بیرون کنند و آنان نیز او را بیرون میکنند. و نتیجه چنین عملکرد فراری شدن بسیاری از کذابین بود و این باعث بوجود آمدن بینشی در میان عموم مردم شد که بوسیله آن میان محدثین و کذابین تشخیص میدادند. ۵- تألیف در مورد جعل کنندگان حدیث: علما در تألیفات خود به وضع کنندگان پرداختهاند تا اینکه دیگران پس از آنها ایشان را بشناسند و از احادیث آنها دوری کنند. بسیاری از علما به تألیفاتی در این زمینه به ویژه در باب راویان ضعیف و متروک پرداختند. و در آنها به ذکر اسامی وضع کنندگان و اوصاف و اقوال علما در نقد و جرح آنها پرداختند. و از این قبیل است کتابهای «الضعفاء» تألیف امام بخاری، نسائی، ابوحاتم، ابن حبان، عقیلی، ابن عدی جرجانی و... و همچنین اسامی وضع کنندگان را در کتابهای تاریخ درج کردهاند. کتابهای تاریخی که در باب اسامی راویان و اخبار آنها تصنیف شدهاند. مانند تاریخ کبیر و اوسط و صغیر بخاری، تاریخ بغداد خطیب تبریزی، تاریخ اصفهان ابونعیم اصفهانی، تاریخ جرجان سهمی، تاریخ دمشق ابن عساکر، المنظم ابن جوزی و ... و پس از این علما، حافظ ذهبی آمده و کتابش «میزان الاعتدال فی نقد الرجال» را تألیف نمود. محتوای این کتاب که در چهار جلد ضخیم به چاپ رسید، شامل ذکر اسامی کذابین و وضاعین میباشد و پس از آن به کسانی که به وضع حدیث متهم هستند پرداخته است، و پس از ایشان، حافظ ابن حجر با کتاب «لسان المیزان» مطالب مهمی را بر کتاب میزان الاعتدال ذهبی افزودند. ۶- تألیف در باب موضوعات: بسیاری از علما احادیث و روایات موضوع پراکنده در کتابهای پیشینیان را جمع کردهاند. که به حدود چهل تألیف میرسد که از مهمترین و مشهورترین آنها عبارتند از: «تذكرة الموضوعات» ابوالفضل ابن طاهر مقدسی (ت۵۰۷هـ)، «الموضوعات» ابوالفرج ابن الجوزی (ت ۵۹۷ هـ)، «اللآلئ المصنوعة فی الأحادیث الموضوعة» امام سیوطی (ت۹۱۱ هـ)، «المصنوع فی معرفة الحدیث الموضوع» ملا علی قاری (ت ۱۰۱۴ هـ)، «الفوائد المجموعة فی الأحادیث الموضوعة» شوكانی (ت ۱۲۵۰هـ)، «سلسلة الأحادیث الضعیفة والموضوعة» شیخ محمد ناصر الدین آلبانی، در ۱۴ جلد و دیگر کتابهایی در باب احادیث و روایات موضوع نوشته شده است. علاوه بر کتابهایی که علما به طور خاص در باب موضوعات نوشتهاند نیز تألیفاتی در مورد احادیث منسوب به رسولخداصکه در میان عموم مردم شایع است، تألیف کردهاند که از مهمترین آنها عبارتند از: «التذكرة في الأحاديث المشتهرة» بدر الدين زركشی (۷۹۴ هـ)، «اللآلي المنثورة في الأحاديث المشهورة» حافظ ابن حجر عسقلانی (ت ۸۵۲ هـ)، «المقاصد الحسنة في بيان كثير من الأحاديث المشتهرة على الألسنة» حافظ سخاوی (ت ۹۰۲ هـ)، و دیگر کتابهای که در این زمینهها نوشته شده است. [نگا: «الآثار السيئة للوضع في الحديث النبوي وجهود العلماء في مقاومته» جمع آوری: دکتر عبد الله بن ناصر الشقاري]. پ) هرکس به دقت و با تحقیق و بررسی به مطالعه کتابهایی که در باب احادیث و روایات موضوع نوشته شده، بپردازد انبوهی از احادیث وضع شده در مورد خلفای ثلاثه و دیگر صحابه را شاهد خواهد بود که علما به ضعف و وضع آن اشاره کرده و مردم را از تمسک به آنها برحذر داشتهاند. اگر علمای اهل سنت میخواستند جایگاه و مقام آنها را با احادیث موضوع و ساختگی بالا برند، هرگز به موضوع، ساختگی و ضعیف بودن این روایات و انکار آنها اشاره نمیکردند. گذشته از این، منزلت و جایگاه والا و خدمات خلفای راشدین به اسلام با احادیث و روایات صحیح زیادی ثابت شده است چنانکه نیازی به احادیث ضعیف و موضوع در این باب نیست. ت) شاید مؤلف -رحمة الله علیه- به این مسأله در آغاز هدایتش به سوی حق و توحید اعتقاد داشته است، چرا که کتابهای اخیر وی چون «عرض اخبار اصول بر قرآن و عقول» دلالتی بر خلاف این دیدگاه دارند. وی در نسخه ویرایش شده از کتاب مذکور که در آخرین سالهای حیات به ویرایش مجدد آن پرداخته است، به نقل از هاشم بن معروف حسنی – یکی از علمای معاصر شیعه – به تلاش اهل سنت در مبارزه با وضع و وضع کنندگان حدیث اشاره نموده و بیان میکند که محدثین اهل سنت بیش از محدثین شیعه متوجه خطرهایی بودند که حدیث شریف را احاطه کرده بود... در پایان یادآور میشویم که بر حسب روایات صحیح و متواتر، ابوبکر صدیق تاولین کسی بود که به جمع قرآن دستور داد. جمع قرآن از سینههای حافظان قرآن کریم و از میان آیاتی که در پوستها و شاخههای نخل و استخوان و... به صورت پراکنده در عهد رسول خدا صنوشته شده بود – چنانکه پیشتر تفصیل این مطلب گذشت – و این مهم را به مشورت عمر بن خطاب و اجرای زید بن ثابت انجام داد. اما جمع قرآن در زمان عثمان عبارت بود از نسخهبرداری از مصحفی که ابوبکر تآنرا جمع آوری کرده بود تا اینکه به سرزمینهای اسلامی فرستاده شوند و تمام مردم پیرامون قراءات متواتر و ثابت گرد آیند و اختلاف موجود میان مسلمانان در این امر برچیده شود. والله تعالی اعلم. [مُصحح] [۷۶] چنانکه قبلا مفصل بیان شد؛ بر اساس روایات صحیح و اجماع مورخین به طور اختصار میتوان گفت: قرآن در زمان رسول خدا ص به همین ترتیب که در حال حاضر در مصاحف چاپ میشود، در سینههای صحابه محفوظ بود. و همچنان برای تأکید بیشتر بر روی سنگ و پوست و ... به امر رسول خدا صتوسط کاتبان وحی نوشته میشد اما اینکه در زمان رسول خدا صبه صورت یک مصحف جمعآوری و کتابت شده باشد، چنین نبود. قرآن به طور کامل و یکجا برای اولین بار در زمان ابوبکر صدیق جمع آوری شد. سپس در زمان عثمان، مسلمانان بر یک مصحف و بر اساس نسخه جمع شده توسط ابوبکرتاتفاق نمودند و پس از آن عثمانتدر هفت نسخه آنرا تهیه نموده و به مناطق مختلف خلافت اسلامی فرستاد. و این مهم توسط این دو خلیفه با مشورت بزرگان صحابه از جمله علیتانجام شده است. (مُصحح) [۷۷] ای سلمان، بعد از فراگیری علم چیزی از خواندن قرآن نزد خداوند متعال محبوبتر نیست. [۷۸] فضل قرآن بر سخنان دیگر همچون فضل خداوند متعال بر خلقش میباشد. [۷۹] قرآن برترین چیز جز خداوند متعال است. [۸۰] هرکس خداوند نعمت قرآن را به او ارزانی داشته باشد و وی گمان برد که به دیگری چیزی بهتر از آنچه به او داده شده، عطا شده است درحقیقت نعمت بزرگی را کوچک و امر کوچکی را بزرگ پنداشته است. [۸۱] به همین صورت سیوطی در الإتقان آنرا ذکر کرده و درحقیقت صاحب قصه عبد الله بن عمرو بن عاص است، همچانکه در صحیح بخاری (۴۷۶۷) وسنن ابی داود (۱۳۹۰) وسنن ترمذی (۲۹۴۶) وسنن ابن ماجه آمده (۱۳۴۶) ولفظ آن در نزد ابن ماجه: «جَمَعْتُ الْقُرْآنَ فَقَرَأْتُهُ كُلَّهُ فِي لَيْلَةٍ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ص: إِنِّي أَخْشَى أَنْ يَطُولَ عَلَيْكَ الزَّمَانُ وَأَنْ تَمَلَّ فَاقْرَأْهُ فِي شَهْرٍ. فَقُلْتُ: دَعْنِي أَسْتَمْتِعْ مِنْ قُوَّتِي وَشَبَابِي. قَالَ: فَاقْرَأْهُ فِي عَشْرَةٍ. قُلْتُ: دَعْنِي أَسْتَمْتِعْ مِنْ قُوَّتِي وَشَبَابِي. قَالَ: فَاقْرَأْهُ فِي سَبْعٍ. قُلْتُ: دَعْنِي أَسْتَمْتِعْ مِنْ قُوَّتِي وَشَبَابِي. فَأَبَى». قرآن را جمع کرده و و تمام آنرا در یک شب خواندم. پس رسول خدا فرمودند: «میترسم که زمان بر تو بگذرد و خستگی بر تو غلبه کند پس قرآن را در یک ماه بخوان. پس گفتم: بگذارید از توان و جوانیم بهره ببرم. فرمود: آنرا در ده روز بخوان. گفتم: بگذارید از توان و جوانیم بهره ببرم. فرمود: آنرا در هفت روز بخوان. گفتم: بگذارید از توان و جوانیم بهره ببرم. پس رسول خدا (از اینکه قرآن را کمتر از هفت روز بخوانم) ابا ورزید.» [۸۲] سیوطی، الإتقان في علوم القرآن، نوع بیستم فی معرفة حفاظه ورواته (۱/۱۲۴). [۸۳] نگا: نووی، التبيان في آداب حملة القرآن (ص: ۱۰۷). میگویم: و بزار در مسندش آنرا روایت کرده است، مسند علی بن أبی طالب، ح (۸۷۴)، و لفظ آن چنین است: «عَنْ عَاصِمِ بْنِ كُلَيْبٍ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: كَانَ عَلِيُّ فِي الْمَسْجِدِ أَحْسِبُهُ، قَالَ: مَسْجِدِ الْكُوفَةِ، فَسَمِعَ ضَجَّةً شَدِيدَةً، فَسَأَلَ مَا هَؤُلاءِ؟ فَقَالُوا: قَوْمٌ يَقْرَؤُونَ الْقُرْآنَ أَوْ يَتْلُونَ الْقُرْآنَ، فَقَالَ: أَمَا أَنَّهُمْ كَانُوا أَحَبُّ النَّاسِ إِلَى رَسُولِ اللهِ ص». از عاصم بن کلیب از پدرش روایت است که میگوید: علی در مسجد بود که صدای بلندی را شنید. پس از آن پرسید؟ پس گفتند: عدهای هستند که قرآن میخوانند. پس فرمود: آنها محبوبترین مردم نزد رسول خدا بودند.»