آیا تقلید مدرکی دارد؟
با دلائل بسیار ثابت شد که تقلید از آراء امر باطلی است. حال باید دید که مدّعیان وجوب تقلید مدرکی دارند یا خیر؟ زیرا مدّعی باید مدرک بیاورد نه منکر. ما مدارک آنان را که به خیال خود نوشتهاند در اینجا میآوریم تا خواننده خود قضاوت کند:
اوّل- خبر واحدی است که راوی از توقیع یعنی از نامۀ امام زمان در زمان غیبت نقل کرده و خود امام را ندیده، ولی نامهای دیده که در آن نوشته شده: «وَأَمَّا الْـحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا».یعنی: «در پیش آمدهایی که واقع میشود به روایان اخبار ما رجوع کنید». این خبر اگر راست باشد دلالت بر تقلید ندارد، خصوصاً در احکام دین، زیرا فرموده: در حوادثی که رخ میدهد رجوع به راویان اخبار کنید و نفرموده در احکام دین، احکام دین که از حوادث نیست، احکام دین ثابت و پا برجا بوده قبل از این توقیع، و تا روز قیامت خواهد بود.
ثانیاً: راویان اخبار مجتهد نبودهاند اصلاً راوی حدیث لازم نیست مجتهد باشد، زیرا نامهای راویان اخبار در کتب رجال و حدیث ذکر شده هیچ کدام مجتهد نبودند. پس این توقیع که کاتب آن دیده نشده مربوط به اجتهاد و تقلید نیست.
ثالثاً: در این توقیع امر شده به راویان رجوع کنید برای تعلّم و تعلیم نه برای تقلید، به اضافه راویان حدیث را حجّت قرار داده در صورتی که قرآن (در آیۀ ۱۶۵ سورۀ نساء) میفرماید پس از انبیاء حجتی نیست [۲۰۵].
دوّم- خبری مجعول است که در تفسیر جعلی به نام امام حسن عسکری÷در ذیل آیه ۷۸ سورۀ بقره:
﴿وَمِنۡهُمۡ أُمِّيُّونَ لَا يَعۡلَمُونَ ٱلۡكِتَٰبَ إِلَّآ أَمَانِيَّ وَإِنۡ هُمۡ إِلَّا يَظُنُّونَ ٧٨﴾ [البقرة: ۷۸].
«بعضی از ایشان بیسوادند که از کتاب آسمانی خود چیزی نمیدانند جز آرزوهای خیالی، و نیستند جز اهل گمان».
این آیه در مذّمت تقلید عوام یهود است که از کتاب آسمانی خود چیزی نمیدانستند جُز آرزوها و تماماً اهل گمان بودند و علمی به مطالب دین خود نداشتند مانند ملّت ما. پس این آیه ردّ است بر اهل تقلید و مذّمت میکند کسانی را که به واسطۀ تقلید، از کتاب آسمانی خود بیخبرند و به دنبال گمان رفتند، در ذیل این آیه گوید: «فَمَنْ قَلَّدَ مِنْ عَوَامِّنَا مِثْلَ هَؤُلَاءِ الْفُقَهَاءِ فَهُمْ مِثْلُ الْيَهُودِ الَّذِينَ ذَمَّهُمُ اللهُ بِالتَّقْلِيدِ فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ».یعنی: «هرکس از عوام مسلمین از چنین فقهاء تقلید کند مانند یهود خواهد بود، که خدا ایشان را مذّمت کرده به سبب تقلید و امّا هر کس از فقها که خود را نگهدارد و دین خود را حفظ کند و با هوای نفس مخالفت ورزد و به أمر مولای خود اطاعت کند بر عوام لازم است که از او تقلید کنند.» این خبر اوّلاً: دلالت دارد بر مذمّت تقلید از رأی ظنّی، پس صدر حدیث ردّ است بر اهل تقلید و موافق همان آیه است که این حدیث در ذیل آن آمده، ولی ذیل این حدیث مخالف آیه است و امر به تقلید میباشد و باید ذیل را رها کرد چون مخالف با آیه میباشد.
ثانیاً: تفسیری که این خبر در آن ذکر شده مجعول است و به طور مسلّم از امام عسکری÷نیست، اگر کسی دروغها و خرافاتی که در این تفسیر وجود دارد ببیند خواهد گفت این چگونه امامی است که از همه چیز بیاطّلاع بوده، در کتاب «اخبارالدّخیلة» که مؤلّف آن عالم جلیل متبحّر آقای حاج شیخ محمّدتقی شوشتری است از صفحۀ ۱۵۲ تا ۸۰ صفحه دروغها و جهالتهای روشن و چیزهای برخلاف تواریخ آن را نشان داده و میگوید اگر این کتاب راست باشد باید گفت اسلام از ریشه دروغ است و از غضائری که استاد نجاشی و از بزرگان علم رجال است نقل کرده که او گفته راوی این تفسیر ضعیف و کذّاب است و این کذّاب این تفسیر را روایت کرده از دو نفر مرد مجهول و مینویسد در این تفسیر منکراتی است [۲۰۶]. از آن جمله در این تفسیر آمده که حجّاج بن یوسف که حاکم از طرف عبدالملک بوده در عراقین، چندین مرتبه خواست مختار را به قتل برساند و موفّق نشد تا اینکه نامه از عبدالملک میآمد که او را رها کن، در صورتی که مختار در سنۀ ۶۷ به دست مصعب بن زبیر در زمان تسلّط ابن زبیر بر عراقین کشته شده بود، قبل از آن که نامی از حجّاج باشد، و حجّاج چند سال بعد در سنۀ ۷۵ بر عراقین حکومت پیدا کرد. و میگوید چگونه امام از تاریخ بیاطّلاع بوده، پس ثابت کرده که این تفسیر مملوّ از کذب و خرافات است و شأن امام أجلّ است از چنین کتابی. هر که خواهد به کتاب «اخبارالدّخیلة» مراجعه کند. حال باید دید با روایت چنین کتابی میتوان بر خلاف کتاب خدا و سنّت رسولصاستدلال کرد و تقلیدی را که خدا نهی کرده اثبات نمود؟ البتّه خیر.
ثالثاً: این خبر ضدّ آن آیه است که در ذیل آن وارد شده: آیه میگوید به دنبال تقلید مرو، ولی این خبر میگوید تقلید روا است. اگر به خود آیه عمل کنیم بهتر است از عمل به خبر مجعولی.
رابعاً: این خبر حواله به مجهول و بلکه حواله به محال کرده، زیرا مردم چه میدانند و از کجا بشناسند فقیهی را که مخالف هوای نفس باشد؟ چه بسیار کسانی که ظاهراً برای ریا و گول زدن مردم زاهد شدهاند.
خامساً: این خبر بیان نکرده در چه چیز تقلید کنند در افعال و اعمال او و یا در امور دین و یا امور عرفی؟ این خبر مبهم گذاشته مثلاً اگر او سه زن گرفت تو هم سه زن بگیر یا اگر او به زراعت پرداخت تو هم زراعت کن. اصلاً در چیزهایی که خدا و رسول بیان کردهاند تقلید این و آن جا ندارد و موجب پشیمانی و خلود دوزخ است. چنانکه اهل دوزخ در آیۀ ۶۶ سورۀ احزاب میگویند:
﴿يَٰلَيۡتَنَآ أَطَعۡنَا ٱللَّهَ وَأَطَعۡنَا ٱلرَّسُولَا۠ ٦٦﴾ [الأحزاب: ۶۶].
«ای کاش ما خدا و رسول را اطاعت کرده بودیم»و دنبال دیگران و اطاعت آنان نمیرفتیم.
سادساً: صاحب کفایة الأصول میگوید این خبر دلالت بر وجوب تقلید ندارد و لفظ وجوب در آن نیامده، به اضافه معنی تقلید قبول احکام او نیست، بلکه تقلید این است که هر کاری او میکند، دیگران نیز بکنند چنانکه ذکر شد.
سوّم- اخباری که دلالت بر جواز فتوی دارد مانند خبری که امام به ابان بن تغلب فرموده: بنشین در مسجد و فتوی بده و به این خبر تخصیص دادهاند حرمت پیروی ظنّ را و گویند پیروی ظنّ حرام است جُز در این مورد معلوم میشود حرمت پیروی ظنّ را همه قبول دارند. جواب این خبر این است که:
اولاً: قرآن و اخبار بسیاری نهی نموده از فتوی دادن و این خبر معارض با قرآن است و مردود و مطرود خواهد بود. در سورۀ نساء آیۀ ۱۲۷ فرموده:
﴿وَيَسۡتَفۡتُونَكَ فِي ٱلنِّسَآءِۖ قُلِ ٱللَّهُ يُفۡتِيكُمۡ﴾ [۲۰۷] [النساء: ۱۲۷].
و در آیۀ ۱۷۶ فرموده:
﴿يَسۡتَفۡتُونَكَ قُلِ ٱللَّهُ يُفۡتِيكُمۡ فِي ٱلۡكَلَٰلَةِ﴾ [۲۰۸] [النساء: ۱۷۶].
که در این آیات از رسول خداصفتوی میخواستند، خدا در جواب فرموده: بگو خدا فتوی میدهد نه رسول او. جاییکه رسول خداصحقِّ فتوی ندارد چگونه ابان فتوی بدهد. و امام باقر÷فرموده: «مَنْ أَفتَی النَّاسَ بِرأَیِه ]فَقَدْ دَانَ اللهَ بِمَا لَا يَعْلَمُ، وَمَنْ دَانَ اللهَ بِمَا لَا يَعْلَمُ[ فَقَدْ ضَادَّ اللهَ» [۲۰۹]. پس باید گفت آن خبری که امام به فلان کس فرموده فتوی بده شاید فتوای او با ذکر دلیل بوده که همان تعلیم و تعلّم میشود.
به هرحال این خبر نمیگوید مردم علم دین نیاموزند و به دنبال فتوی بروند و کتاب خدا را مهجور گذارند و مشمول آیۀ ۳۰ سوره فرقان: ﴿وَقَالَ ٱلرَّسُولُ يَٰرَبِّ إِنَّ قَوۡمِي ٱتَّخَذُواْ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ مَهۡجُورٗا ٣٠﴾ [۲۱۰]قرار گیرند.
ثانیاً: امام به او گفته است فتوی بده، این تکلیفِ شخص او بوده به دیگران چه مربوط است. به اضافه به دیگران نفرموده بروید از ابان تقلید کنید. پس چنین خبری دلیل بر جواز تقلید نمیشود.
چهارم- دلیل عقلی است که میگویند چون همه کس وقت ندارد و نمیتواند تحصیل اجتهاد کند ناچار باید تقلید کند، زیرا باید دنیای خود را اداره کند. و این دلیل صحیح نیست و چندین جواب دارد:
۱- هر کس وقت ندارد لازم نیست تقلید کند و نه اجتهاد کند بلکه چند مسئله محلِّ احتیاج خود را تعلّم کند و از عالم به قرآن و سنّت دلیل بخواهد و یا به کتابی چون احکام القرآن رجوع کند، و این آسانتر است از تقلید اعلم، چنانکه بیان خواهد شد.
۲- مراجع تقلید میگویند در اصول دین و عقاید باید اجتهاد کنید و تقلید جایز نیست. چگونه کسی که وقت ندارد و باید به دنیای خود برسد در عقاید اجتهاد کند با اینکه در هر عقیده اقوال مختلفه وارد شده و هر قولی دلائل متعدّدۀ فکری و عقلی دارد. اینجا وقت او کفاف میدهد ولی در تعلّم بعضی از مسائل فرعی که آسانتر است وقت ندارد. پس در مسئله فرعی نیز باید تحقیق و تعلّم نماید.
۳- شما تقلید أعلَم را واجب میدانید و تشخیص اعلم اگر محال نباشد از هرمسئلهای مشکلتر است و تعلّمِ مسئلهای محلّ احتیاج از تشخیص اعلم آسانتر است، زیرا مانند زمان ما که ده نفر مجتهد در بلاد اسلامی میباشد و هریک مدّعی اعلمیّت است، زیرا رساله از خود نشر کرده و تقلید اعلم را واجب میداند معلوم میشود خود را اعلم دانسته که رساله برای مقلّدین نوشته، حال بگویید این ده مجتهد که غالباً در یک حوزه بودهاند چگونه خودشان ندانستهاند که اعلمشان کیست که باید دیگران تشخیص دهند؟
و اگر خودشان ندانستهاند چگونه مقلّدانشان بشناسند؟ میگویند هر کس شهریّه بیشتر بدهد او اعلم است. و اگر بگویید این ده نفر، اعلم را میشناسند ولی کتمان میکنند، گوییم کسی که حقی را کتمان کند عادل نیست و در نتیجه تقلید او حرام است. حال آن عوامی که وقت اجتهاد ندارد اگر مسئلۀ محلّ احتیاج خود را از روی مدرک تعلیم کند برای او آسانتر است از پیدا کردن اعلم. یک مسئله را با مدرک یاد گرفتن بهتر از هزار مسئلۀ تقلیدی بدون مدرک است. چنین کسی که حکم خدا را از کتاب و سنّت یاد گرفته نه مبتلا به فوت مجتهد و تغییر رساله میشود، نه گرفتار تغییر رأی و نه به اختلاف و سرگردانی گرفتار میشود.
۴- رأی مجتهد حکم خدا نیست و لذا به مردن او حکم او از بین میرود و تقلید او جائز نیست و لذا متقدّمین از علماء حتّی ائمّۀ هُدی‡رسالۀ تقلیدیّه نداشتند و مردم صدر اسلام چه کارمیکردند، این عوام باید همان کار را بکند. آنان از کتاب خدا و سنّت رسول یاد میگرفتند، ولو اینکه بیسواد بودند. به اضافه علم دین مانند علم طبّ نیست که یک نفر دکتر برای محلّی کافی باشد بلکه علم دین بر همه کس واجب است که مسائل محلّ احتیاج خود را یاد گیرد. رسول خداصفرموده: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِم». میگویند باید به متخصّص رجوع کرد جواب این است که علم دین بر هر کس واجب است عیناً واجب کفایی نیست و در واجبات کفایی باید به متخصّص رجوع کرد و به اضافه دلیل بسیاری داریم که مجتهدین تخصّصی ندارند.
۵- فتوای مجتهد ظنّی است و حق تعالی از اتّباع ظنّ نهی شدید نموده، در سورۀ انعام آیه ۱۴۸ فرموده:
﴿إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَإِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا تَخۡرُصُونَ﴾ [الأنعام: ۱۴۸].
«پیروی نمیکنید جُز گمان را و نیستید شما مگر اهل حدس و تخمین».
و در جای دیگر فرموده: ﴿بَلِ ٱتَّبَعَ ٱلَّذِينَ ظَلَمُوٓاْ أَهۡوَآءَهُم بِغَيۡرِ عِلۡمٖ﴾. [۲۱۱]و مذمّت کرده از پیروی آراء ظنّی و در بسیاری از آیات قول بدون علم را تحریم نموده، در سوره اعراف آیه ۳۳ فرموده:
﴿قُلۡ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ ٱلۡفَوَٰحِشَ.... وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٣٣﴾ [الأعراف: ۳۳].
«بگو همانا پروردگارم حرام کرده فواحش را ... و حرام کرده گفتن آنچه را نمیدانید برخدا».
و امیرالمؤمنین علی÷در خطبۀ ۱۷، ۱۸، ۸۵، ۸۶ و خُطَب دیگر نهج البلاغه از اظهار رأی و پیروی آن مذّمت کرده، چگونه پیروان او برخلاف قول او بلکه برخلاف قول خدا یک عدّه اظهار رأی و عدۀ دیگر پیروی میکنند. پس عوام باید تعلّم دین از کتاب و سنّت کند تا ثواب و سعادت دنیا و آخرت را ببرد ما کتاب احکام القرآن را برای اتمام حجّت و رفع سرگردانی عوام و تعلّم ایشان نوشتیم به آن مراجعه شود.
۶- غالب مجتهدین تغییر رأی میدهند اگر رأی اول ایشان صحیح بوده پس رأی دوّم باطل است و اگر رأی دوّم صحیح باشد پس رأی اوّل باطل بوده.
علی÷در خطبۀ ۱۷۴ نهج البلاغه فرموده: «أَنَّ الْـمُؤْمِنَ يَسْتَحِلُّ الْعَامَ مَا اسْتَحَلَّ عَاماً أَوَّلَ وَيُحَرِّمُ الْعَامَ مَا حَرَّمَ عَاماً أَوَّلَ ... وَلَكِنَّ الْـحَلَالَ مَا أَحَلَّ اللهُ وَالْـحَرَامَ مَا حَرَّمَ اللهُ». یعنی: «مؤمن حلال میداند آنچه را سال اوّل حلال دانسته و حرام میداند آنچه را سال اوّل حرام دانسته.» و رسول خداصفرموده: «حَلَالَ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَحَرَامَهُ حَرَامٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة» [۲۱۲]. یعنی تا قیامت تغییر نمیکند. آیا از کسی که چیزی را گاهی حلال و گاهی حرام میداند میتوان تقلید کرد؟ آیا تقلید از کتاب خدا بهتر نیست؟ آیا از تغییر آراء بشری و تبدیل رسالهها راحت شدن بد است؟ خدا فرموده: ﴿وَلَقَدۡ يَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ﴾. آیا رسالۀ خدا آسان نیست؟ یک عدّه از نصاری از حمل بار کشیشان خسته شدند و گفتند ما خدا و عیسی÷را قبول داریم و از دستگاه استحمار کشیشی بیزاریم. آیا ممکن است مسلمین نیز بیدار شوند؟ مسائل اسلامی اکثر ضروری و بدیهی و محل اجماع مسلمین است، اصلاً احتیاج به اجتهاد و تقلید ندارد. این مدّعیان اجتهاد تماماً مقلّد فقهای سابقند در اصل فتوی و در مقام عمل مقلّد عوامند و به میل عوام فتوی میدهد، یعنی هر طوری که عوام میل دارد ایشان طبق رضای عوام فتوی میدهند، برای اینکه عوام را نرانند و لذا حقائق را کتمان میکنند و مشمول آیه ۱۵۹ سوره بقره میباشند.
پنجم- ایشان به آیاتی از قرآن استدلال کردهاند که همان آیات ردّ است بر اهل تقلید. یکی آیۀ:
﴿فَسَۡٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّكۡرِ إِن كُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ﴾ [الأنبیاء: ۷].
«اگر نمیدانید از اهل قرآن و یا اهل تورات سؤال کنید».
مفهوم آیه این است که سؤال کنید تا بدانید پس این آیه دلیل بر وجوب تعلّم است نه تقلید، مگر اینکه تقلید را مجازاً به معنی تعلّم بگیریم و چنین مجازی در لغت نیامده. صاحب کفایة الأصول میگوید این آیه ظاهر است در تعلّم، نه در تقلید [۲۱۳]. پس این آیه ردّ است بر قائلین به تقلید. و دیگر آیۀ
﴿فَلَوۡلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرۡقَةٖ مِّنۡهُمۡ طَآئِفَةٞ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي ٱلدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوۡمَهُمۡ إِذَا رَجَعُوٓاْ إِلَيۡهِمۡ لَعَلَّهُمۡ ....﴾ [التوبة: ۱۲۲].
«پس چرا از هر گروهی از ایشان عدّهای برای تعلّم جهاد و فراگرفتن احکام دین کوچ نمیکنند برای اینکه چون برگردند قوم خود را بترسانند».
این آیه صریح است در تفقّه و تعلم نه در تقلید. و نفرموده قوم ایشان از ایشان تقلید کنند. پس این آیات ردّ است بر اهل تقلید. چگونه به چنین آیات استدلال کردهاند بر وجوب تقلید و مدرک دیگری هم ذکر نکردهاند؟
پس مسلّم میشود که دلیلی برای تقلید نیست. حال خدا کند حسد و تکبّر را کنار گذارند و به سخن ما گوش دهند و بیدار شوند و به برکت تعلیم و تعلّم کتاب خدا و سنّت رسول به توسّط احادیث صحیحه به حقائق دین آگاه شوند و خرافات دینی را دور بریزند و از زیان تقلید دوری جویند. چه نیکو گفته آنکه گفته:
دم مزن از رأی رأی و اجتهاد
در بر آیات کفر است و عناد
هان و هان ای رهبران شرع و دین
هست ما را بس خطرها در کمین
بس کنید این اختلاف و این نفاق
در طریق حق نمائید اتفّاق
خلق را از راه حق آگه کنید
نی که از فتوای خود گمره کنید
شرط اصلاح جهان از این فساد
اتّحاد است اتّحاد است اتّحاد
مایۀ جمعیّت ما جمعه بود
خصم چون دانست آن را در ربود
حق بگفت ای مؤمنین ارجمند
چون اذان جمعه صوتش شد بلند
جمله بشتابید از بهر نماز
بر نماز جمعه رو آرید باز
لیک فتواهای صد عالی جناب
گشت سدّ بر راه قرآن و کتاب
پیغمبر نماز جمعه بر
اهل اسلام است فرض و معتبر
هر که او بنمود ترک این صلاة
در حیات من و یا بعد از مماة
حق پریشانش کند در روزگار
تا أبد ماند ذلیل و خوار و زار
نی پذیرد حق صیامش نی صلاة
نی بود حجّش قبول و نی زکاة
این پریشانی که اندر جمع ما است
زاده نفرین ختم الأنبیاء است
جمعه در اسلام رکن أعظم است
هرچه گویم از مزایایش کم است
جمعه باشد از ضروریّات، پس
نیست جایز اندر آن تقلید کس
ای مسلمانان از این خواب گران
دیده بگشائید و برخیزید هان
دوره تقلید و فتوی شد تمام
بعد از این علـم است بهر خـاص وعام
سبط پیغمبر ز فتوی کشته شد
آری از فتوی به خون آغشته شد
هست این تقلید چاهی بس عمیق
چشم عقلت باز کن باز ای رفیق
گر که آید روز عرض و امتحان
بانگ واویلا برآرند أمتّان
کای خدا ای ملجأ هر مستمند
پیشوایان راه ملّت را زدند
مجتهد کز رأی خود آرد دلیل
پیش قرآن رأی او باشد علیل
هرکه را تقلیدی از ایشان بود
دائماً از باد شک لرزان بود
الحذر ای مؤمن از تقلید و ظنّ
نیست این جُز پیرویِّ اهرمن
باید از تقلید باشی برحذر
الحذر ثمّ الحذر ثمّ الحذر
گر تو خواهی باشی از اهل نجات
ترک کن تقلید رأی بیثبات
خلق چون تقلید و نادانی گزید
گشت استعمار را قوّت مزید
ای که اندر بند تقلیدی اسیر
بند بگسل گوش کن پندی پذیر
ما بسی دیدیم قرآن و خبر
نیست در تقلید جُز لعن و ضرر
جُز کتاب و سنّت از خود دور کن
هم رسول و آل او مسرور کن
خلق را تقلیدشان بر باد داد
ای دوصد لعنت بر این تقلید باد
و السّلام علی من اتّبع الهدی ونعوذ بالله من مضلاّت الفِتَن وشرور أهل الزّمن. (تاریخ ۱۳۴۴)
[۲۰۵] اشاره دارد به اینکه خداوند متعال میفرماید: ﴿رُّسُلٗا مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى ٱللَّهِ حُجَّةُۢ بَعۡدَ ٱلرُّسُلِ﴾[النساء: ۱۶۵]. «رسولانی که بشارتدهنده و ترساننده بودند برای اینکه نباشد برای مردم بر خدا حجتی پس از آن رسولان». [۲۰۶] نگا: رجال ابن الغضائري، قم، مؤسسة اسماعیلیان، ط۲، ۱۳۶۴هـ، [۷ جزء در ۳ جلد]، ۶/۲۵. [۲۰۷] «و از تو فتوی میطلبند دربارۀ زنان، بگو خدا دربارۀ ایشان فتوی میدهد». [۲۰۸] «از تو فتوی میخواهند، بگو خدا شما را فتوی میدهد در کلاله (کلاله به معنی بستگان میت است غیر از أولاد و أبوین)». [۲۰۹] «هرکس برمبنای رأی و نظر خود فتوا دهد (درحقیقت خداوند را ندانسته عبادت کرده است و هرکس خداوند را از روی جهل عبادت کند) با خدا ضدیت کرده است.» كُلَینِیی، الكافي (۱/۵۸) [۲۱۰] «و این رسول گوید پروردگارا براستی که قوم من این قرآن را متروک کردند و آن را به بیاعتنائی گرفتند». [۲۱۱] «بلکه آنانکه ستم کردند از هوسهای خود ندانسته پیروی کردهاند». [۲۱۲] كُلَینِیی، الكافي، ج۱ / ص۵۸. [۲۱۳] شیخ محمد كاظم خراسانی، كفاية الأصول (ص: ۳۰۰).