قصّۀ حضرت مریم و مادرش حنّه زوجۀ عمران
ترجمه: و چون زن عمران گفت: پروردگارا، به راستی من نذر کردهام که آنچه در شکم من است برای تو (از هر قیدی) آزاد نمایم، پس از من بپذیر، زیرا فقط تو شنوای دانایی(۳۵) پس چون بارخود بگذاشت، گفت پروردگارا من حمل خود را دختر نهادم و خدا داناتر است به آنچه نهاد و پسر مانند دختر نیست و من او را مریم نامیدم و او را با فرزندانش از شر شیطان رانده شده در پناه تو قرار میدهم(۳۶) پس پروردگارش او را پذیرفت پذیرش نیکو و او را نموّ و پرورشی نیکو داد و زکریّا را سرپرست وی کرد، هرگاه زکریّا در محراب عبادت او وارد میشد نزد او رزقی مییافت، میگفت: ای مریم این از کجا برای تو آمده؟ او میگفت: از جانب خدا، به راستی که خدا به هرکس بخواهد بدون حساب روزی میدهد.(۳۷)
نکات: حَنّه زن عمران در حال پیری و نازادی نذر کرد که اگر خدا به او فرزندی عطاء کند، او را آزاد گذارد برای عبادت و خدمت بیتالمقدّس. و از جملۀ: ﴿رَبِّ إِنِّي نَذَرۡتُ لَكَ﴾استفاده میشود که در نظر خانوادۀ أنبیاء ‡نذر برای خدا بوده و از آخر آیه استفاده میشود که نذر برای غیرخدا جائز نیست، زیرا طرف نذر و پیمان باید شنوا و حاضر و دانا باشد، و غیرخدا چنین نیست، ﴿هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ﴾.
﴿هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُۥۖ قَالَ رَبِّ هَبۡ لِي مِن لَّدُنكَ ذُرِّيَّةٗ طَيِّبَةًۖ إِنَّكَ سَمِيعُ ٱلدُّعَآءِ ٣٨ فَنَادَتۡهُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ وَهُوَ قَآئِمٞ يُصَلِّي فِي ٱلۡمِحۡرَابِ أَنَّ ٱللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحۡيَىٰ مُصَدِّقَۢا بِكَلِمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَسَيِّدٗا وَحَصُورٗا وَنَبِيّٗا مِّنَ ٱلصَّٰلِحِينَ ٣٩ قَالَ رَبِّ أَنَّىٰ يَكُونُ لِي غُلَٰمٞ وَقَدۡ بَلَغَنِيَ ٱلۡكِبَرُ وَٱمۡرَأَتِي عَاقِرٞۖ قَالَ كَذَٰلِكَ ٱللَّهُ يَفۡعَلُ مَا يَشَآءُ ٤٠ قَالَ رَبِّ ٱجۡعَل لِّيٓ ءَايَةٗۖ قَالَ ءَايَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ ٱلنَّاسَ ثَلَٰثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمۡزٗاۗ وَٱذۡكُر رَّبَّكَ كَثِيرٗا وَسَبِّحۡ بِٱلۡعَشِيِّ وَٱلۡإِبۡكَٰرِ ٤١﴾ [آل عمران: ۳۸-۴۱].
ترجمه: در آنجا زکریّا پروردگارش را خواند، گفت: پروردگارا، ازجانب خود فرزند پاکیزهای به من عطا کن، بیگمان تو شنوندۀ دعایی(۳۸) پس فرشتگان او را در حالیکه در محراب به نماز ایستاده بود، نداء کردند که خدا به تو مژدۀ فرزندی میدهد به نام یحیی که تصدیق کنندۀ کلمۀ خدا باشد و آقایی باشد خوددار از شهوات و پیامبری از شایستگان است(۳۹) زکریّا گفت: پروردگارا، چگونه مرا فرزندی خواهد بود و حال آنکه مرا پیری فرا رسیده و همسرم نازا است، (خداوند) فرمود: این چنین است خدا آنچه بخواهد انجام میدهد(۴۰) زکریّا گفت: پروردگارا، برایم نشانهای قرار بده. فرمود: نشانۀ تو این است که سه روز با مردم جُز به رمز سخن نتوانی گفت و پروردگارت را بسیار یاد کن و شب و روز او را به پاکی بستای و تسبیح بگو.(۴۱)
نکات: جملۀ: ﴿هُنَالِكَ دَعَا...﴾دلالت دارد که چون زکریّا دید میوههای زمستانی در تابستان و تابستانی در زمستان به طور خارقالعاده برای مریم آمده، او نیز در لطف خدا طمع کرد و از خدا خواست به طور خارقالعاده از زن نازای او فرزندی به او عطا شود. ﴿فَنَادَتۡهُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ﴾دلالت دارد که جمعی از ملک او را ندا کردند، ولی میتوان گفت جبرئیل او را ندا کرده، زیرا جبرئیل رئیس ملائکه بوده و همراهش ملائکۀ دیگر بودند. و حقتعالی یحیی را به خصالی تمجید کرده: یکی آنکه مصدِّق «كلمة من الله»است، و کلمات الله مخلوقات خداست و چون عیسی نیز مخلوق خدا میباشد، کلمۀ الله است و یحیی او را تصدیق کرد. و به امر و نهی تشریعی نیز کلمات الله میگویند.
در موقعی که زکریّا فرزند خواست صد و یا صد و بیست سال عمر داشت و عیال او ۹۸ سال عمر کرده بود. و مقصود از جملۀ: ﴿ءَايَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ ٱلنَّاسَ...﴾این است که هر وقت زبانت از سخن با مردم بند آمد و راجع به امور دنیا نتوانستی جُز به رمز سخن گویی، نشانۀ این است که نطفۀ حضرت یحیی منعقد شده و این معجزهای بود، زیرا زبان او در موقع تسبیح و ذکر بند نمیآمد ولی از تکلّم به امور دنیا بند میآمد و به اشاره مطلب را به طرف میفهماند.
﴿وَإِذۡ قَالَتِ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَٰمَرۡيَمُ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰكِ وَطَهَّرَكِ وَٱصۡطَفَىٰكِ عَلَىٰ نِسَآءِ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٤٢ يَٰمَرۡيَمُ ٱقۡنُتِي لِرَبِّكِ وَٱسۡجُدِي وَٱرۡكَعِي مَعَ ٱلرَّٰكِعِينَ ٤٣ ذَٰلِكَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡغَيۡبِ نُوحِيهِ إِلَيۡكَۚ وَمَا كُنتَ لَدَيۡهِمۡ إِذۡ يُلۡقُونَ أَقۡلَٰمَهُمۡ أَيُّهُمۡ يَكۡفُلُ مَرۡيَمَ وَمَا كُنتَ لَدَيۡهِمۡ إِذۡ يَخۡتَصِمُونَ ٤٤﴾ [آل عمران: ۴۲-۴۴].
ترجمه: و آنگاه که فرشتگان گفتند: ای مریم، به راستی خدا برگزیدت و پاک گردانیدت و تو را بر زنان جهانیان برتری داد(۴۲) ای مریم برای پروردگارت خاضع باش و سجده کن و با رکوع کنندگان رکوع کن(۴۳) اینها از اخبار غیب است که به تو وحی میکنیم و تو نبودی وقتی که قلمهایشان را (برای قرعه) میانداختند که کدامشان مریم را کفالت کند و هنگامی که (در این باره) با هم نزاع میکردند تو نبودی.(۴۴)
نکات: جملۀ: ﴿ٱصۡطَفَىٰكِ﴾مکرّر شده و برای تأکید نیست، بلکه مقصود از اول آن است که؛ خدا تو را برای خدمت بیتالمقدس انتخاب کرد و برای تربیت تو بزرگان و علمای دین را واداشت و مقصود از دوّم آن است که؛ تو را بر زنان زمانت برتری داد و فرزندی مانند عیسی که نشانۀ قدرت حق بود به تو کرامت کرد. و ظاهر جملۀ ﴿عَلَىٰ نِسَآءِ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾این است که حضرت مریم بر زنان تمام جهان برتری دارد نه فقط بر زنان زمان خودش، از رسول خداصنقل شده که خدا چهار زن را بر زنان دیگری برتری داده: آسیه، حضرت مریم، حضرت خدیجه و حضرت فاطمه. ولی باید دانست زنانی که در قرآن معرفی نامه داشته و ممدوح خدا هستند بعید است با زنانی که در کتاب آسمانی معرفی نشدهاند مساوی و یا در درجۀ پایینتر باشند بلکه زنان مذکوره و اشاره شده در کتاب خدا مانند حضرت مریم‘، زن فرعون، مادر موسی و سارا زن ابراهیم÷مقامشان بالاتر و ارجمندتر است. البتّه ممکن است برای اهمیّت و شرافت حضرت فاطمه‘نیز به آیۀ مباهله و برای شرافت حضرت خدیجه‘به آیات راجع به ازواج نبی صاستناد نمود.
و مقصود از ﴿طَهَّرَكِ﴾این است که خدا تو را از تهمت یهود حفظ کرد و شهادت به پاکی داد به توسّط همین آیات. و جملۀ ﴿ذَٰلِكَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡغَيۡبِ...﴾دلالت دارد که رسول خدا از أخبار مذکوره بیخبر بوده و به این أمور غیبی اطلاعی نداشته و خدایتعالی منت گذاشته و به توسط وحی او را إخبار نموده است. و مقصود از جملۀ: ﴿إِذۡ يُلۡقُونَ أَقۡلَٰمَهُمۡ...﴾این است که بزرگان بیتالمقدس و متولّیان آن نزاع داشتند در اینکه کدامشان کفالت و تربیت حضرت مریم را بر عهده گیرند، زیرا به واسطۀ ارادتی که به پدرش عمران داشتند، میخواستند علاقۀ خود را اظهار کنند، به اضافه کراماتی از خود او دیده بودند، لذا قرعه کشی کردند. و قلمهای قرعه را که نام اشخاص را بر قلمها مینوشتند بر هر قلمی نامی و آنها را در آب میافکندند، پس قلمی که روی آب میآمد نام هرکس بر آن بود، او میآید تکفّل کند. پس قلمی که به نام حضرت زکریّا بود، روی آب آمد و معلوم شد که او باید تکفّل کند.
﴿إِذۡ قَالَتِ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَٰمَرۡيَمُ إِنَّ ٱللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٖ مِّنۡهُ ٱسۡمُهُ ٱلۡمَسِيحُ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ وَجِيهٗا فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ وَمِنَ ٱلۡمُقَرَّبِينَ ٤٥ وَيُكَلِّمُ ٱلنَّاسَ فِي ٱلۡمَهۡدِ وَكَهۡلٗا وَمِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ ٤٦ قَالَتۡ رَبِّ أَنَّىٰ يَكُونُ لِي وَلَدٞ وَلَمۡ يَمۡسَسۡنِي بَشَرٞۖ قَالَ كَذَٰلِكِ ٱللَّهُ يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُۚ إِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ ٤٧﴾ [آل عمران: ۴۵-۴۷].
ترجمه: هنگامیکه فرشتگان گفتند: ای مریم، به راستی خدا تو را به کلمهای از خود بشارت میدهد که نام او مسیح عسی پسر مریم است، در حالیکه در دنیا و آخرت آبرومند و از مقرّبین است(۴۵) و در گهواره و حال نیرومندی با مردم سخن گوید و از شایستگان است(۴۶) مریم گفت: پروردگارا، چگونه برای من فرزندی میشود و حالآنکه بشری مرا مس نکرده؟ گفت: خدا اینچنین میآفریند آنچه بخواهد، چون أمری را بخواهد به آن میگوید باش، پس موجود میشود.(۴۷)
نکات: مقصود از «کلمه» کلمۀ تکوینی است، یعنی مخلوقی به نام مسیح. ظاهر قرآن این است که مسیح و عیسی دو نام است برای فرزند مریم، و مقصود از جملۀ: ﴿وَيُكَلِّمُ ٱلنَّاسَ فِي ٱلۡمَهۡدِ وَكَهۡلٗا﴾، این است که در گهواره به قدرت خدا سخن میگوید، سپس ساکت میشود مانند اطفال دیگر و باز در کهولت به امر خدا با مردم سخن میگوید و به ارشاد میپردازد.
﴿وَيُعَلِّمُهُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِيلَ ٤٨ وَرَسُولًا إِلَىٰ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ أَنِّي قَدۡ جِئۡتُكُم بَِٔايَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ أَنِّيٓ أَخۡلُقُ لَكُم مِّنَ ٱلطِّينِ كَهَيَۡٔةِ ٱلطَّيۡرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيۡرَۢا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۖ وَأُبۡرِئُ ٱلۡأَكۡمَهَ وَٱلۡأَبۡرَصَ وَأُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۖ وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأۡكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمۡۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ لَّكُمۡ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ ٤٩﴾
[آل عمران: ۴۸-۴۹].
ترجمه: و به او کتاب، حکمت، تورات و انجیل میآموزد(۴۸) و او را رسولی به سوی بنیاسرائیل میفرستد (تا بگوید) حقّاً من نشانهای (معجزهای) از پروردگارتان برایتان آوردهام، من خلق میکنم برای شما از گل مانند هیکل مرغ، پس از آن میدمم در آن، پس به ارادۀ خدا پرندهای میشود و کور مادرزاد و پیس را شفا میدهم و مردگان را زنده میکنم به ارادۀ خدا و شما را به آنچه میخورید و آنچه را در خانههاتان ذخیره میکنید، خبر میدهم. به راستی که در این (امور) برای شما نشانهای است اگر ایمان داشته باشید.(۴۹)
نکات: ﴿إِلَىٰ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ﴾دلالت دارد که حضرت عیسی پیغمبری بوده برای بنیاسرائیل نه برای تمام جهان، اگر چه اثبات شیء نفی ماعدا نمیکند. و جملۀ: ﴿بَِٔايَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ﴾دلالت دارد که آنچه در این آیه ذکر شده از معجزات، همه از خدا و همه فعل خدا بوده. و جملۀ: ﴿مِّنَ ٱلطِّينِ كَهَيَۡٔةِ ٱلطَّيۡرِ﴾دلالت دارد که عیسی÷فقط شکل مرغی را ساخته آن هم از گِل نه از عدم، زیرا گِلِ آن را خدا خلق نموده، پس از آن، حضرتِ او در گل دمیده، ولی خدا آن را پرنده نموده چنانکه فرموده: ﴿فَيَكُونُ طَيۡرَۢا بِإِذۡنِ ٱللَّهِ﴾، یعنی به ارادۀ خدا پرنده میشود و خدا آن گل را تبدیل به گوشت، استخوان، پر و منقار میکند و چون اینها کار خدا بوده. فرموده: ﴿فَيَكُونُ طَيۡرَۢا بِإِذۡنِ ٱللَّهِ﴾، یعنی مرغ شدنش به ارادۀ خداست. مختصر اینکه صورت مرغ را حضرت عیسی÷درست نموده و خدا برای خاطر دعای او وتصدیق به نبوّت او، آن را پرندۀ حقیقی نموده. بنابر این، معجزه کار خداست و تبدیل مادۀ گل به گوشت و پوست و تغییر جوهر کار خداست، چنانکه در احادیث و تفاسیر آمده عیسی÷دعا کرد و خدا برای شهادت به نبوّت او دعای او را به اجابت رسانده. و همچنین است شفا دادن کور و پیس کار خدا بوده برای شهادت به نبوّت او. و إذن الله در آیه، ارادۀ الله میباشد. و أمّا خبر دادن به آنچه در خانه میخورند و یا ذخیره میکنند آن نیز به وحی الهی بوده و گر نه هیچ پیغمبری غیب نمیداند جُز به اخبار الهی، چنانکه در ذیل تمام اینها فرموده: ﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ لَّكُمۡ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ﴾.
﴿وَمُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيَّ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَلِأُحِلَّ لَكُم بَعۡضَ ٱلَّذِي حُرِّمَ عَلَيۡكُمۡۚ وَجِئۡتُكُم بَِٔايَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُونِ ٥٠ إِنَّ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمۡ فَٱعۡبُدُوهُۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِيمٞ ٥١ ۞فَلَمَّآ أَحَسَّ عِيسَىٰ مِنۡهُمُ ٱلۡكُفۡرَ قَالَ مَنۡ أَنصَارِيٓ إِلَى ٱللَّهِۖ قَالَ ٱلۡحَوَارِيُّونَ نَحۡنُ أَنصَارُ ٱللَّهِ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَٱشۡهَدۡ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ ٥٢ رَبَّنَآ ءَامَنَّا بِمَآ أَنزَلۡتَ وَٱتَّبَعۡنَا ٱلرَّسُولَ فَٱكۡتُبۡنَا مَعَ ٱلشَّٰهِدِينَ ٥٣ وَمَكَرُواْ وَمَكَرَ ٱللَّهُۖ وَٱللَّهُ خَيۡرُ ٱلۡمَٰكِرِينَ ٥٤﴾ [آل عمران: ۵۰-۵۴].
ترجمه: و فرستاده شدم برای اینکه تصدیق کنم آنچه را جلو من است از تورات و برای آنکه حلال گردانم برایتان بعضی از آنچه بر شما حرام شده، و آوردهام برای شما معجزه و آیتی از پروردگارتان، پس از خدا بترسید و مرا فرمان برید(۵۰) به راستی که خدا پروردگار من و پروردگار شماست، او را پرستید، این است راه راست(۵۱) پس چون عیسی کفر ایشان را مشاهده کرد، گفت: چه کسانی یاوران من به سوی خدایند؟ حواریون گفتند: ما یاوران خداییم، به خدا ایمان آوردهایم و گواه باش به اینکه ما مسلِم و فرمانبرداریم(۵۲) پروردگارا، به آنچه نازل کردهای ایمان آوردیم و این رسول را پیروی کردیم، پس ما را در شمار گواهان بنویس(۳) و ایشان مکر کردند و خدا مکر نمود و خدا بهترین مکر کنندگان است.(۵۴)
نکات: کلمۀ ﴿رَسُولًا﴾در آیۀ ۴۹ مفعولله بود برای فعل مجهول که بعثت محذوف باشد و ﴿مُصَدِّقٗا﴾عطف بر ﴿رَسُولًا﴾میباشد و کلام دلالت میکند بر این حذف. و مقصود از جملۀ: ﴿وَلِأُحِلَّ لَكُم بَعۡضَ ٱلَّذِي حُرِّمَ عَلَيۡكُمۡ﴾، آن محرّماتی است که علماء و مراجع یهود به دین حضرت موسی÷افزوده بودند و دیانت را بر مردم سنگین کرده بودند مانند علمای اسلام که صدها حرام بر محرّمات دین خود افزوده و در دین مشکل بغرنجی برای مردم به وجود آوردهاند. خدا در قرآن میگوید هر قول و سخنی را مرد عاقل اهل هدایت باید بخواند و هر کتاب ایمان و یا کفری را ملاحظه کند هر کدام بهتر و به هدایت نزدیکتر است، آن را انتخاب کند، ولی آقایان مراجع اسلامی هر کتابی را یعنی خواندن آن را طبق میل خود حرام میکنند و یا حلال، خصوصاً کتابی که مردم را بیدار کند فتوای حرمت آن را که حرام است میدهند و آن را از کتب ضلال میشمرند. اگر صدر اسلام محرّمات صد عدد بوده، اینان هزاران عدد کردهاند. و ممکن است مقصود از جملۀ: ﴿وَلِأُحِلَّ لَكُم...﴾آن محرّماتی باشد که خدا بر یهود حرام کرد به واسطۀ جنایاتی که مرتکب شدند، چنانکه فروده:
﴿فَبِظُلۡمٖ مِّنَ ٱلَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمۡنَا عَلَيۡهِمۡ طَيِّبَٰتٍ أُحِلَّتۡ لَهُمۡ﴾ [۴۱۱] [النساء: ۱۶۰].
و آن محرمات برای یهود باقی ماند تا اینکه حضرت عیسی÷آمد و آن احکام سنگین را برداشت، و این منافات با تصدیق او به تورات ندارد. و جملۀ: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمۡ...﴾دلالت دارد که حضرت عیسی÷توحید خالص برای مردم آورد، ولی ایشان آن را تبدیل به تثلیث کردند و دعوت به خواندن و پرستش کردن عیسی÷نمودند. و مقصود از جملۀ: ﴿أَحَسَّ عِيسَىٰ مِنۡهُمُ ٱلۡكُفۡرَ﴾، کفر یهودیانی است که در صدد قتل او شدند، پس حضرت او گفت: یاور من در راه خدا کیست؟ عدّهای از مردم پاکدل جامهسفید گفتند: ما یاوران توییم؛ لذا ایشان را حواریّین گفتند و ایشان ماهیگیر و گازر بودند و مقصود از جملۀ: ﴿وَمَكَرُواْ...﴾تا آخر، این است که یهود سعی کردند در قتل و محو او و خدا او را نجات داد بدین طریق که شخصی را به شکل عیسی÷دیدند، پس به خیال اینکه او عیسی÷است، او را گرفته وبه دار آویختند و حضرت عیسی÷به راهنمایی جبرئیل از میان اصحاب خود رفت و لذا خدا فرموده: ﴿وَأَيَّدۡنَٰهُ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِ﴾.
﴿إِذۡ قَالَ ٱللَّهُ يَٰعِيسَىٰٓ إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ وَمُطَهِّرُكَ مِنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَجَاعِلُ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوكَ فَوۡقَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِۖ ثُمَّ إِلَيَّ مَرۡجِعُكُمۡ فَأَحۡكُمُ بَيۡنَكُمۡ فِيمَا كُنتُمۡ فِيهِ تَخۡتَلِفُونَ ٥٥ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فَأُعَذِّبُهُمۡ عَذَابٗا شَدِيدٗا فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ وَمَا لَهُم مِّن نَّٰصِرِينَ ٥٦﴾ [آل عمران: ۵۵-۵۶].
ترجمه: و چون خدا گفت: ای عیسی، من تو را وفات میدهم میمیرانم و تو را به سوی خود بالا میبرم و تو را از دست کفّار نجات میدهم و از نسبتهای ناروا پاک میکنم و آنان را که پیرو تو هستند، برتری میدهم بر منکرین تو تا روز قیامت، سپس به سوی من است بازگشت شما تا حکم کنم بین شما در آنچه همواره اختلاف میکردهاید(۵۵) پس امّا آنانکه کافر شوند، در دنیا و آخرت به عذاب سختی عذابشان میکنم و یاورانی برایشان نباشد.(۵۶)
نکات: جملۀ: ﴿مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ﴾دلالت دارد که حضرت عیسی÷قبض روح شده و وفات نموده و روح او به مقام أعلی رسیده. پس اخباری که دلالت بر حیات و عدم فوت او دارد کلاًّ مخدوشالدّلالة و مخدوشالسّند و مجعول است [۴۱۲]. و مقصود از جملۀ: ﴿وَمُطَهِّرُكَ مِنَ...﴾این است که تو را از نسبتهای ناروای یهود و از اذیّت و آزار ایشان نجات داده و شهادت به پاکی مولد تو میدهم، ممکن است بگوییم این قضیّه و شهادت حقتعالی، با نزول آیات قرآن صورت گرفته است. و جملۀ: ﴿وَجَاعِلُ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوكَ فَوۡقَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ...﴾دلالت دارد که پیروان عیسی تفوّق و برتری دارند بر یهود تا قیامت. و این خبر از معجزات قرآن است و برای همه محسوس است که دولتهای نصاری و مسلمین تفوّق دارند بر یهودیان، این بیان را مفسّرین آوردهاند، ولی به نظر ما صحیح نیست، بلکه منظور این است که پیروان تو که حقیقتاً پیرو تواند برتری و تفوّق رتبه دارند بر منکرین و مخالفین تو هرکس باشد تا قیامت و مربوط به تفوق دولتی نیست، زیرا نصارای فعلی پیروی عیسی نیستند و مصداق ﴿ٱتَّبَعُوكَ﴾نمیباشند، همچنین مسلمین نه پیرو اسلامند و نه پیرو عیسی÷و نه پیرو محمدص، بلکه پیرو هوی و هوس و خرافات و بدعتها میباشند.
﴿وَأَمَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ فَيُوَفِّيهِمۡ أُجُورَهُمۡۗ وَٱللَّهُ لَا يُحِبُّ ٱلظَّٰلِمِينَ ٥٧ ذَٰلِكَ نَتۡلُوهُ عَلَيۡكَ مِنَ ٱلۡأٓيَٰتِ وَٱلذِّكۡرِ ٱلۡحَكِيمِ ٥٨ إِنَّ مَثَلَ عِيسَىٰ عِندَ ٱللَّهِ كَمَثَلِ ءَادَمَۖ خَلَقَهُۥ مِن تُرَابٖ ثُمَّ قَالَ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ ٥٩ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلَا تَكُن مِّنَ ٱلۡمُمۡتَرِينَ ٦٠ فَمَنۡ حَآجَّكَ فِيهِ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَكَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ فَقُلۡ تَعَالَوۡاْ نَدۡعُ أَبۡنَآءَنَا وَأَبۡنَآءَكُمۡ وَنِسَآءَنَا وَنِسَآءَكُمۡ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمۡ ثُمَّ نَبۡتَهِلۡ فَنَجۡعَل لَّعۡنَتَ ٱللَّهِ عَلَى ٱلۡكَٰذِبِينَ ٦١﴾
[آل عمران: ۵۷-۶۱].
ترجمه: و امّا کسانی که ایمان آورند و عمل شایسته کنند، مزدهای ایشان را به تمامی به آنان میدهد و خدا ستمگران را دوست نمیدارد(۵۷) این (مطالب) را که بر تو تلاوت میکنیم از آیات و تذکّرات حکیمانه است(۵۸) به راستی مثل عیسی نزد خدا چون مثل آدم است که او را از خاک آفرید، سپس به او گفت: باش، پس او وجود یافت(۵۹) این قول حق از پروردگار توست، پس از شکآوران مباش(۶۰) پس بعد از این دانشی که به تو رسیده، هرگاه کسی (دربارۀ عیسی)، با تو محاجّه و ستیز کند، بگو: بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و خودمان و خودتان را دعوت کنیم تا با هم مباهله (زاری به درگاه خدا و نفرین بر یکدیگر) کنیم و قرار دهیم لعنت خدا را بر دروغگویان. (۶۱)
نکات: این آیات راجع به نصارای نجران نازل شده، نجران محلّی است بین حجاز، شام و یمن. و قصّۀ ایشان چنان است که چون دعوت اسلام منتشر شد، شصت نفر از بزرگان نجران حرکت کردند برای تحقیق در امر محمّدصو در میان ایشان چهار نفر یکی امیرشان عبدالمسیح و دیگر از صاحبان تدبیرشان به نام سیّد و دیگر از علمای ایشان به نام ابوحارثه و برادرش کرز بود و سلاطین روم به این عالم احترام میگذاشتند برای علمیّت و خدمات دینی او، اموالی به او میدادند و چون از نجران حرکت کردند، قاطر ابوحارثه لغزش کرد و نزدیک شد که این عالم را پرت کند، برادر او به نام کرز گفت: اف بر این مرد و مقصودش حضرت محمدصبود، ابوحارثه گفت: چرا به او بد میگویی، ای برادر به خدا قسم این همان پیامبری است که ما منتظرش بودهایم، کرز گفت پس چرا به او ایمان نمیآوری اگر او را پیامبر میدانی؟ ابوحارثه گفت: برای اینکه این سلاطین اموال بسیار به ما میدهند و ما را اکرام میکنند و اگر ایمان به محمدصبیاوریم هر چه به ما داده قطع میکنند و پس میگیرند، این گفتار در دل کرز اثر کرد و در دل گرفت که به رسول خداصایمان آورد، پس چون خدمت رسول خداصرسید، هر سه نفر با رسول خداصصحبت کردند، پس گاهی گفتند: عیسی خدا بود و گاهی گفتند: پسر خدا و گاهی گفتند: سومی سه تا بود و دلیلها میآوردند برای گفتار خود که او مرده زنده میکرد و کور و پیس را شفا میداد و از غیب خبر میداد و برای اثبات فرزند خدا بودن میگفتند چون پدر نداشت و برای اینکه سومی سه تاست میگفتند چون خدا در آیات آسمانی خود فرموده ما چنین کردیم و ما چنان نمودیم و اگر خدا یکی بود، باید بگوید من چنین کردم، یعنی متکلّم وحده بیاورد. رسول خداصفرمود: فعلاً مسلمان شوید. گفتند: ما مسلمانیم، حضرت فرمود این چگونه اسلامی است که برای خدا فرزند قائلید و صلیب را میپرستید و گوشت خوک میخورید؟ ایشان گفتند: پس پدر عیسی که بود؟ رسول خداصساکت شد، تا اینکه این آیات نازل شد [۴۱۳]و رسول خداصبر ایشان خواند و مناظره کرد، و فرمود: آیا میدانید که خدا زندۀ دائم است و نمیمیرد و عیسی محل فنا و نیستی است؟ گفتند: بلی. فرمود: آیا نمیدانید که هر فرزندی باید شبیه به پدرش باشد. گفتند: آری، فرمود: آیا نمیدانید که پروردگار جهان بر پادارنده، حافظ، نگهدار و روزیدهندۀ هر چیزی است؟ آیا عیسی چنین صفاتی دارد؟ گفتند: نه، فرمود: آیا نمیدانید که بر خدا چیزی مخفی نیست چه در زمین و چه در آسمان، آیا عیسی چنین علمی دارد؟ گفتند: نه، او نمیداند مگر آنچه خدا به او وحی کند. فرمود: پروردگار ما صورت عیسی÷را در رحم بسته، هر طوریکه خواسته. پس آیا میدانید که خدا نه طعام میخورد و نه میآشامد و حدثی از او صادر نمیشود و میدانید که عیسی را مادرش در شکم نگه داشت، سپس او را وضع حمل نمود مانند سایر زنان و عیسی طعام خورد و آب میآشامید و حدث از او صادر میشد، گفتند: بلی. فرمود: پس چگونه چنین دربارۀ او غلو میکنید. ایشان با اینکه فهمیدند حاضر به اقرار نشدند و گفتند: یا محمد آیا مگر تو نمیگویی او کلمۀ الله و روح الله است، فرمود: بلی. گفتند: پس همین ما را کافی است (چنانکه مدّعیان تشیع دربارۀ امامان خود چنین شبهاتی دارند و غلو میکنند). پس خدا آیات ﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ...﴾ [۴۱۴]را نازل کرد که ایشان در دلشان مرض غُلُوّ است و به دنبال کلمات و جملات و راهی که دارای تأویل و موجب انحراف است، میروند. پس خدای تعالی امر کرد رسول خداصرا به مباهلۀ با ایشان. رسول خداصایشان را دعوت کرد به مباهله و ملاعنۀ ایشان. گفتند: یا أباالقاسم ما را مهلت بده در کار خود اندیشه کنیم، سپس آنچه باید کرد اظهار بداریم. و رفتند به منزل خود. و بعضی با بعضی گفتند: چه باید کرد، والله ای گروه نصاری شما میدانید که محمّد پیغمبر مرسل است و در حق شما قضاوت خوبی کرد و فعلاً پیشنهادی کرده، اگر قبول کنید همه بیچاره و مستأصل میشوید و شما هم که نمیخواهید جز دین خود را پس بیایید با او وداع کنید و به بلاد خود برگردید. سپس آمدند نزد رسول خداصو گفتند: ما تو را به دین خودت وا میگذاریم و ما با دین خود برمیگردیم، مردی از اصحابت را بفرست با ما که قضاوت کند بین ما در چیزهایی از اموال خودمان که اختلاف داریم. رسول خداصفرمود: شب بیایید تا با شما یک نفر قاضی امین با نیرویی بفرستم، عمر میگفت: من دوست نمیداشتم قضاوت و امارت را مگر آن روز، پس چون با رسول خداصنماز خواندیم، حضرت نظری به راست و چپ نمود تا چشم او به ابوعبیدۀ جرّاح افتاد، او را خواند و فرمود: با ایشان برو در آنچه اختلاف دارند قضاوت کن [۴۱۵]. به هر حال چون رسول خداصمباهله را پیشنهاد کرد، فردای آن روز برای مباهله حاضر شدند و حضرت نیز آمد در حالیکه حسین را در بغل و دست حسن را گرفته و حضرت فاطمه پشت سر او و علی÷پشت سر ایشان بود [۴۱۶]، میآمدند رسول خداصبه ایشان فرمود چون من دعا کنم شما آمین بگویید. از آن طرف اسقف که عالم نجران بود به نصاری گفت: به راستی من صورتهایی میبینم که اگر از خدا سؤال کنند کوهی را از مکانِ خودش زائل میکند، پس مباهله نکنید که هلاک میشوید و بر روی زمین یک نفر نصرانی نمیماند. سپس گفتند: یا أبا القاسم رأی ما این شد مباهله نکنیم. رسول خداصفرمود: پس مسلمان شوید، نپذیرفتند، فرمود: به قتال حاضر شوید، گفتند: ما طاقت جنگ با عرب را نداریم، و لیکن مصالحه میکنیم به اینکه ما را به دین خودمان واگذاری و در هر سالی دو هزار حلّه دریافت کنی هزار حلّه در ماه صفر و هزار حلّه در ماه رجب و سی عدد زره آهنین. رسول خداصپذیرفت و فرمود: قسم به آنکه جان من در دست اوست که هلاک به اهل نجران نزدیک شده بود و اگر مباهله میکردند مسخ میشدند و سالی نمیگذشت مگر اینکه همه هلاک میشدند [۴۱۷]. و بسیاری از اهل حدیث روایت کردهاند که در آن روز رسول خداصعبایی از پشم داشت که آن را کسا میگویند و حضرات حسنَین و فاطمه و علی‡را در زیر آن عبا گرفت، و از جملۀ: ﴿نَدۡعُ أَبۡنَآءَنَا﴾و بردن حسنَین همراه خود معلوم میشود که دخترزاده فرزند محسوب میگردد، یعنی حسنیَنإفرزندان رسولند. عدّهای از اهل غلو گفتهاند که علی÷خود پیغمبر یعنی نفس رسول خداصاست به دلیل کلمۀ ﴿أَنفُسَنَا﴾و این صحیح نیست زیرا اولاً خدا تعبیر کرده از امّت او و خود او به کلمۀ: ﴿أَنفُسَهُمۡ﴾و فرموده: ﴿إِذۡ بَعَثَ فِيهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ﴾ [۴۱۸]، و اگر این منطق صحیح باشد، امّت او خود او و جان اویند و این باورکردنی نیست، مگر طبق قاعدۀ باطل وحدت وجود که از هر کفری بدتر است.
ثانیاً محسوس است که علی÷تابع محمدصو پیرو او و مؤمن به اوست نه خود او.
﴿إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ ٱلۡقَصَصُ ٱلۡحَقُّۚ وَمَا مِنۡ إِلَٰهٍ إِلَّا ٱللَّهُۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ٦٢ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمُۢ بِٱلۡمُفۡسِدِينَ ٦٣﴾ [آل عمران: ۶۲-۶۳].
ترجمه: به راستی این همان قصّههای مطابق واقع است و نیست معبود به حق و ملجأی جُز خدای کامل الذات و الصفات و به راستی که خدا خودش عزیز و حکیم است(۶۲) پس اگر اعراض کردند محقّقاً خدا به (حال) مفسدین داناست.(۶۳)
نکات: چون قصّۀ حضرت عیسی÷و بطلان ادعاهای نصاری بیان شد در این آیه فرموده این بیانات مطابق واقع است نه آنچه نصاری و یهود میگویند. و هیچ بندهای صفات خدا را ندارد و لیاقت معبودیّت و بابالحوائجی را واجد نیست. حال اگر پذیرفتند که خوب و إلاّ مفسدند و خدا به احوال مفسدین داناست.
﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ كَلِمَةٖ سَوَآءِۢ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمۡ أَلَّا نَعۡبُدَ إِلَّا ٱللَّهَ وَلَا نُشۡرِكَ بِهِۦ شَيۡٔٗا وَلَا يَتَّخِذَ بَعۡضُنَا بَعۡضًا أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِۚ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقُولُواْ ٱشۡهَدُواْ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ ٦٤﴾[آل عمران: ۶۴].
ترجمه: بگو ای اهل کتاب بیایید به سوی کلمهای که مساوی باشیم ما و شما (در آن کلمه)، که جُز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او قرار ندهیم و بعضی از ما بعضی را به اربابی جز خدا نگیرد. پس اگر اعراض کردند، بگویید: گواه باشید به اینکه ما مسلمان و تسلیم أمر خداییم.(۶۴)
نکات: خطاب ﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ...﴾خطابی است محترمانه و مخاطب را به بهترین القاب که همان اهلیّت برای کتاب إلهی باشد، ستوده است، خصوصاً در این آیه که دعوتشان کرده به انصاف، اتّحاد، دفع شرک و جایی برای معارضه و مجادله نگذاشته. در اینجا سه چیز را پیشنهاد کرده: اول اینکه؛ جز خدا را نپرستند. دوم اینکه؛ در ذات، صفات، افعال و عبادت او، چیزی را شریک قرار ندهند. سوم: پیغمبران و یا بزرگان دینی و غیردینی دیگر را ارباب ندانند. و این هر سه در یهود و نصاری مانند مسلمین فعلی وجود داشت. و خدا فرموده اگر اعراض کردند مسلمان نیستند و شما که پذیرفتهاید باید بگویید ما میمانیم. متأسّفانه ملّت ما که امروزه نام اسلام بر خود گذاشتهاند هر سه تای آن چیزهایی را که قرآن مردود و مخالف اسلام دانسته به طور کامل گرفتهاند: اول فرموده غیر خدا را عبادت و پرستش نکنید، اینان هر امام، یا مرشد و ملائی را مورد کرنش خود قرار داده و در عبادات خود آنان را میخوانند چنانکه خدا را میخوانند، بلکه بدتر امام و مرشد غیرحاضر را که هزاران سال از ایشان دورند میخوانند، بلکه از این هم بدتر اینان اگر بیمار و یا گرفتار شوند و یا مبتلاء به بلایی گردند همۀ اینها را از جانب خدا میدانند، ولی اگر شفا و یا نعمتی نصیبشان گردد از امام و مرشد میدانند. دوم: فرموده چیزی را شریک خدا قرار ندهید، اینان در تمام صفات خدا، امام و مرشدان را که هر کدام بندۀ ضعیفی بودهاند، شرکت میدهند در لامکانی، حضور در هر مکان، عالم به اسرار، قاضیالحاجاتی، خالقیت، منعمیّت، خواستن مدد و سایر اوصاف الهی بزرگان دین خود را مانند رهبان و احباری که نصاری و یهود داشتند دخالت میدهند. سوم: اینکه فرموده غیرخدا را ارباب ندانید، اتّفاقا گویندگان دینی خصوصاً روضهخوانها و مراجع تقلید، هر امامی را ارباب خود میدانند و ثروت، جاه و مکنت، فرزند و خانۀ خود را از برکت وجود آن اربابان میدانند. و اگر کسی پیدا شود شرک این دکاندارها را بیان کند و بخواهد مسلمین را بیدار کند، او را میکوبند و متهم میسازند.
در تفسیر این آیه وارد شده که: «إِنَّهُمْ إِتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ» [۴۱۹]، چنانکه در سوره توبه آیۀ ۳۱ نیز آمده و ایشان مانند مسلمین زمان ما از جهاتی مبتلا به شرک بودند: اوّل: در تحلیل و تحریم، مطیع بزرگان دین خود بودند نه مطیع خدا و این اطاعت خود نوعی از شرک است. دوم: برای بزرگان دین خود کرنش میکردند. سوم: میگفتند هرکس ریاضت بکشد و عبادت کند اثر لاهوت و یا صفات خدایی به او داده میشود، پس میتواند کار خدایی کند، مرده زنده نماید و بیماران را شفا دهد اگرچه خدا نیست ولی معنی ربوبیّت را دارد. چهارم: در معاصی نیز مطیع بزرگان دین خود بودند. نویسنده گوید تمام این جهات شرک در ملّت ما موجود است.
﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لِمَ تُحَآجُّونَ فِيٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَمَآ أُنزِلَتِ ٱلتَّوۡرَىٰةُ وَٱلۡإِنجِيلُ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِهِۦٓۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ ٦٥ هَٰٓأَنتُمۡ هَٰٓؤُلَآءِ حَٰجَجۡتُمۡ فِيمَا لَكُم بِهِۦ عِلۡمٞ فَلِمَ تُحَآجُّونَ فِيمَا لَيۡسَ لَكُم بِهِۦ عِلۡمٞۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ ٦٦ مَا كَانَ إِبۡرَٰهِيمُ يَهُودِيّٗا وَلَا نَصۡرَانِيّٗا وَلَٰكِن كَانَ حَنِيفٗا مُّسۡلِمٗا وَمَا كَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ٦٧ إِنَّ أَوۡلَى ٱلنَّاسِ بِإِبۡرَٰهِيمَ لَلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُ وَهَٰذَا ٱلنَّبِيُّ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْۗ وَٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٦٨﴾[آل عمران: ۶۵-۶۸].
ترجمه: ای اهل کتاب چرا دربارۀ ابراهیم محاجّه میکنید و حال آنکه تورات و انجیل نازل نشد مگر پس از او، آیا عقل خود را به کار نمیاندازید(۶۵) هان، شما آنانید که محاجّه کردید در آنچه به آن دانا بودید، پس چرا در آنچه به آن علم ندارید محاجّه میکنید و خدا میداند و شما نمیدانید(۶۶) ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی؛ ولیکن معتدل مسلمان بود و از مشرکین نبود(۶۷) به راستی سزاوارترین مردم (در انتساب) به ابراهیم کسانیند که پیروی او کنند و این پیامبر و آنانکه ایمان آوردهاند و خدا ولیِّ مؤمنین است.(۶۸)
نکات: یهود و نصاری هر یک مدّعی بودند که حضرت ابراهیم÷به دین ایشان بود. و خدا میفرماید او تسلیم امر خدا بود نه خرافات یهود را داشت و نه خرافات نصاری را. و از جملۀ: ﴿لِمَ تُحَآجُّونَ...﴾استفاده میشود که انسان دربارۀ چیزی که نمیداند نباید محاجّه کند و با مردم طرف شود. و جملۀ ﴿أَوۡلَى ٱلنَّاسِ بِإِبۡرَٰهِيمَ...﴾دلالت دارد که هرکس پیروی پیغمبران و یا بزرگان دیگر را عملاً و فکراً نکند نباید مدّعی پیروی آنان باشد. و جملۀ: ﴿وَمَا كَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ٦٧﴾دلالت دارد که یهود و نصاری بهرهای از شرک داشتهاند.
﴿وَدَّت طَّآئِفَةٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ لَوۡ يُضِلُّونَكُمۡ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمۡ وَمَا يَشۡعُرُونَ ٦٩ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لِمَ تَكۡفُرُونَ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ وَأَنتُمۡ تَشۡهَدُونَ ٧٠ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لِمَ تَلۡبِسُونَ ٱلۡحَقَّ بِٱلۡبَٰطِلِ وَتَكۡتُمُونَ ٱلۡحَقَّ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٧١ وَقَالَت طَّآئِفَةٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ ءَامِنُواْ بِٱلَّذِيٓ أُنزِلَ عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَجۡهَ ٱلنَّهَارِ وَٱكۡفُرُوٓاْ ءَاخِرَهُۥ لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ ٧٢ وَلَا تُؤۡمِنُوٓاْ إِلَّا لِمَن تَبِعَ دِينَكُمۡ قُلۡ إِنَّ ٱلۡهُدَىٰ هُدَى ٱللَّهِ أَن يُؤۡتَىٰٓ أَحَدٞ مِّثۡلَ مَآ أُوتِيتُمۡ أَوۡ يُحَآجُّوكُمۡ عِندَ رَبِّكُمۡۗ قُلۡ إِنَّ ٱلۡفَضۡلَ بِيَدِ ٱللَّهِ يُؤۡتِيهِ مَن يَشَآءُۗ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٞ ٧٣ يَخۡتَصُّ بِرَحۡمَتِهِۦ مَن يَشَآءُۗ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِيمِ ٧٤﴾[آل عمران: ۶۹-۷۴].
ترجمه: جماعتی از اهل کتاب میل دارند که شما را گمراه کنند و آنان جز خود را گمراه نمیکنند، ولی درک نمیکنند(۶۹) ای أهل کتاب، چرا به آیات خدا کافر میشوید و حال آنکه شما(به حقّانیّت آن)گواهی میدهید(۷۰) ای اهل کتاب چرا حق را به باطل میپوشانید و به هم می آمیزید و حق را کتمان میکنید در صورتیکه میدانید(۷۱) و جماعتی از أهل کتاب گفتند در اوّل روز به آنچه بر مؤمنان نازل شده ایمان بیاورید و در آخر روز (به آن) کافر شوید تا شاید آنان (ازدینشان) برگردند(۷۲) و ایمان نیاورید جز برای کسیکه پیروی دین شما کند، بگو به راستی که هدایت، هدایت خداست و باور ندارید که به احدی داده شود مانند آنچه به شما داده شده و یا محاجّه کنند با شما نزد پروردگارتان، بگو به راستی این تفضّل به دست خداست، به هرکس بخواهد میدهد و خدا دارای وسعت رحمت و داناست(۷۳) به رحمت خود اختصاص میدهد هرکس را بخواهد و خدا صاحب فضل عظیم است.(۷۴)
نکات: یهود و نصاری خصوصاً یهودیان مدینه که همشهریان انصار بودند برای جلوگیری از نفوذ رسول خداصو گرویدن مردم به او، بسیار سعی میکردند و از توجّه مردم به رسول خداصخوشنود نبودند و لذا گاهی ایراد میکردند که چرا یک روز به این قبله و روز دیگر به قبلۀ دیگر نماز خوانده. و گاهی میگفتند حضرت موسی÷در تورات گفته دین ابدی دین تورات است و گاهی میگفتند صفات نبوت در محمدصنیست. روزی، دوازده نفر از دانشمندان و علمای خیبر و قرای دیگر با هم تبانی کردند که بیایند مدینه نزد محمدصو اظهار ایمان کنند و عوام مسلمین را به خود جلب نمایند، و چون مسلمین خوشبین شدند، سپس آخر روز از محمّدصبرگردیم و چنین وانمود کنیم که ما از کتب و نشانههای دیگر فهمیدیم که او پیغمبر نیست و چون ما برگشتیم مسلمین به شک میافتند و میگویند اینان اهل علم و کتابند و از ما بهتر میفهمند لابد چیزی فهمیدهاند که از دین محمد برگشتهاند. و گاهی میگفتند به بعضی از گفتارهای محمد ایمان آورید و بعضی دیگر را انکار کنید که عوام مسلمین نگویند ایشان غرض دارند و اگر غرض داشتند تمام را انکار میکردند و چون بعضی از مطالب محمدصرا قبول کردهاند معلوم میشود اهل انصافند. و به این وسائل اشتباه کاری و کتمان حق میکردند. و بیشتر این حیلهها برای این بود که عوام یهود را نگه دارند و ایشان را به اسلام و مسلمین بدبین کنند. و لذا خدا برای روشن شدن مسلمین و دفع مکر یهود، آیات فوق را نازل کرد. و مقصود از ﴿لِمَن تَبِعَ دِينَكُمۡ﴾یهود است که دانشمندان ایشان به همدیگر میگفتند شما معتقد نباشید مگر به اتباع خود و حفظ آنان. و چون یهود میگفتند هدایت منحصر به دین ماست و لذا خدا برای دفع حیلۀ ایشان فرموده ﴿إِنَّ ٱلۡهُدَىٰ هُدَى ٱللَّهِ﴾.
﴿۞وَمِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ مَنۡ إِن تَأۡمَنۡهُ بِقِنطَارٖ يُؤَدِّهِۦٓ إِلَيۡكَ وَمِنۡهُم مَّنۡ إِن تَأۡمَنۡهُ بِدِينَارٖ لَّا يُؤَدِّهِۦٓ إِلَيۡكَ إِلَّا مَا دُمۡتَ عَلَيۡهِ قَآئِمٗاۗ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَالُواْ لَيۡسَ عَلَيۡنَا فِي ٱلۡأُمِّيِّۧنَ سَبِيلٞ وَيَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ ٧٥ بَلَىٰۚ مَنۡ أَوۡفَىٰ بِعَهۡدِهِۦ وَٱتَّقَىٰ فَإِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُتَّقِينَ ٧٦﴾[آل عمران: ۷۵-۷۶].
ترجمه: و بعضی از اهل کتاب کسی است که اگر پوست گاوی پر از زر به او امانت بسپاری آن را به تو برمیگرداند و بعضی از ایشان کسی است که اگر دیناری به او بسپاری به تو باز ندهد مگر اینکه پیوسته بالای سرش ایستاده باشی، این برای این است که ایشان گفتند در مورد بیسوادانِ عرب راه مطالبه و حجّت بر علیه ما نیست، ولی بر خدا دروغ میگویند و حال آنکه میدانند (۷۵) آری هرکس به عهد خود وفا کند و پرهیزکار باشد پس حقیقت این است که خدا پرهیزکاران را دوست میدارد.(۷۶)
نکات: از این آیات استفاده میشود که اهل کتاب مانند سایر مردم خوب و بد دارند، برخی از ایشان امانتدار و وفاکن به پیمان است و بعضی از ایشان برعکس، ولی کسانی از اهل کتاب که مال مردم را میخوردند و پس نمیدادند بهانۀ دینی هم برای خود تراشیده بودند و میگفتند اگر مال مشرکین و یا مال مسلمین را بخوریم و امانت را رد نکنیم حق داریم زیرا مشرک مالش حلال است، به اضافه ما أبناء الله و دوستان خداییم و هرکس هر چه دارد متعلق به ما میباشد، بلکه تمام مردم بندۀ ما میباشند، پس اگر مال مردم را ندهیم ایشان حجتی نزد خدا و راه احقاق حق ندارند، چنانکه بسیاری از مسلمین خصوصاً مقدسین و روحانینمایان را عقیده همین است که میتوانند مال امانت جماعتی از مردم را به عنوان ارتداد، یا کفر، یا مال مجهولالحال تصرّف کنند و حتّی بعضی از شیعیان أئمۀ خود را مالک تمام دنیا دانسته و سایر مردم را در حکم بنده و جیرهخوار امامان میدادنند و اینها همان عقائد یهود است در میان مسلمین آمده و بسیاری از ایشان را خائن در امانت قرار داده ولی رسول خداصفرموده امانت باید رد شود چه به نیکوکار و چه به بدکار و چه به کافر و چه به مسلمان [۴۲۰].
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَشۡتَرُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَأَيۡمَٰنِهِمۡ ثَمَنٗا قَلِيلًا أُوْلَٰٓئِكَ لَا خَلَٰقَ لَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ وَلَا يُكَلِّمُهُمُ ٱللَّهُ وَلَا يَنظُرُ إِلَيۡهِمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ ٧٧﴾[آل عمران: ۷۷].
ترجمه: به راستی کسانیکه پیمان خدا و سوگندهای خود را به بهای کمی میفروشند، ایشان را در آخرت بهرهای نباشد و روز قیامت خدا با ایشان سخن نگوید و به ایشان نظر لطف ننماید و از خطا پاک نگرداند و برای ایشان عذاب دردناک است.(۷۷)
نکات: مقصود از فروختن پیمان الهی و سوگندها این است که برای خوردن مال مردم، عهد الهی را که اطاعت او باشد از دست بدهد و برای مال پست دنیا به نام او سوگند بخورد تا به ناحقّ به حقوق مردم تعدّی کند. و عهد خدا با هر بنده این است که بر خدا دروغ نبندد و خیانت نکند و نامهای او را عظمت دهد، پس کسی که با عهد و پیمان خدا وفا نکند و قسم دروغ بخورد مورد سخط إلهی است. و جملۀ: ﴿وَلَا يُكَلِّمُهُمُ ٱللَّهُ﴾دلالت بر شدت غضب الهی است. و مقصود از جملۀ: ﴿وَلَا يَنظُرُ إِلَيۡهِمۡ...﴾چون نظر متعدّی به «إلی» شده به معنی نظر لطف است و به معنی نظر با چشم نیست. و مقصود از جملۀ: ﴿وَلَا يُزَكِّيهِمۡ...﴾ این است که مشمول عفو و مغفرت حقتعالی نمیشوند.
﴿وَإِنَّ مِنۡهُمۡ لَفَرِيقٗا يَلۡوُۥنَ أَلۡسِنَتَهُم بِٱلۡكِتَٰبِ لِتَحۡسَبُوهُ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَمَا هُوَ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَيَقُولُونَ هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ وَمَا هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ وَيَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ ٧٨﴾[آل عمران: ۷۸].
ترجمه: و به راستی که بعضی از اهل کتاب زبانهای خود را به کتاب آسمانی میپیچانند تا شما آن را از کتاب خدا خیال کنید و حال آنکه از کتاب نیست و میگویند: آن از نزد خداست و حال آنکه از نزد خدا نیست و بر خدا دروغ میگویند در حالیکه میدانند.(۷۸)
نکات: یهود برای اثبات افتراءات خود چند کلمۀ عبری شبیه به کلمات تورات به زبان میآوردند، و گاهی آیات تورات را با سخن خود مخلوط میکردند تا مردم گمان کنند که سخن ایشان از کتاب خدا است و حال آنکه چنین نبود، مانند زمان ما که هر کس بخواهد خرافات خود را به دین بچسباند چهار کلمه حدیث عربی میگوید و یا با قرآن مخلوط میکند و بدینوسیله دین خدا را عوض کردهاند، مثلاً تقلیدی را که حرام است به عنوان تعلیم وتعلّم به دین بستهاند و آیۀ: ﴿فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾را به زبان میآورند در صورتیکه این آیه برای تعلّم است نه تقلید و لذا در آخر آیه فرموده: ﴿إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾.
﴿مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُؤۡتِيَهُ ٱللَّهُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحُكۡمَ وَٱلنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُواْ عِبَادٗا لِّي مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلَٰكِن كُونُواْ رَبَّٰنِيِّۧنَ بِمَا كُنتُمۡ تُعَلِّمُونَ ٱلۡكِتَٰبَ وَبِمَا كُنتُمۡ تَدۡرُسُونَ ٧٩ وَلَا يَأۡمُرَكُمۡ أَن تَتَّخِذُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ وَٱلنَّبِيِّۧنَ أَرۡبَابًاۗ أَيَأۡمُرُكُم بِٱلۡكُفۡرِ بَعۡدَ إِذۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ ٨٠﴾[آل عمران: ۷۹-۸۰].
ترجمه: برای بشری که خدا به او کتاب و حکم و نبوّت بدهد، جائز نیست که به مردم بگوید بندگان من باشید نه بندگان خدا، بلکه باید بگوید مردان خدا و پرورش یافتۀ او باشید به واسطۀ آموختن کتاب آسمانی و به سبب آنچه درس میگیرید(۷۹) و به شما أمر نمیکند که ملائکه و پیمبران را اربابان خود بگیرید و در حوائج به آنان رو کنید، آیا شما را أمر به کفر میکند پس از اسلام آوردنتان.(۸۰)
نکات: این آیات صراحت دارد که برای پیامبران و بزرگان دیگر نباید کرنش عابدانه نمود و هیچ پیامبری نگفته در حوائج مرا ارباب و باب الحوائج بدانید، بلکه همه طبق کتاب آسمانی گفتهاند به کتاب آسمانی عمل کنید و آن را درس بگیرید تا به شرک در عبادت نیفتید. تعجّب این است که با این آیات روشن باز ملّت ما أنبیاء و أولیاء را چون خدا ارباب و بابالحوائج میدانند و در دعاهای خود که به اقرار خود عبادت است آنان را میخوانند و این شرک به توسّط دکانداران مذهبی اکثر عوام را فرا گرفته، با اینکه آیۀ فوق به صراحت میگوید ارباب دانستن غیرخدا کفر است. حتّی بعضی از دکانداران مذهبی علنی میگویند فلان امام ارباب من است و بعضی از ایشان برای مغلطه میگویند ما آنان را به عنوان واسطه میخوانیم. باید گفت: اوّلاً: خدایتعالی مطلقاً فرموده آنان را ارباب ندانید و نفرموده واسطه را بخوانید. ثانیاً: بزرگان که از دنیا به عالم دیگر رفتهاند، نزد شما نیستند تا واسطه شوند. ثالثاً: بزرگان دینی مطیع شما نیستند که دائماً همه جا واسطه شوند. رابعاً: مگر خدا از شما بیخبر است و حاجت شما را نمیداند و یا کلام شما را نمیشنود که واسطه بیاید و به او برساند. تمام این مغلطهها برای این است که میگویند پیامبری که مانند سایر افراد بشر باشد و قاضیالحاجات همه نباشد از تکبّر چنین پیامبری را ما قبول نداریم، بلکه امام و یا رسولی میخواهیم که طبق میل ما همه کاره و به همه ناظر و صفات خدا داشته باشد، مانند شیطان تکبّر میکنند و زیر بار رسولی مانند خودشان نمیروند. و جملۀ: ﴿تُعَلِّمُونَ...﴾و ﴿تَدۡرُسُونَ﴾دلالت دارد بر وجود تعلیم و عدم جواز تقلید و اینکه امر دین به تعلیم و تدریس است نه تقلید.
﴿وَإِذۡ أَخَذَ ٱللَّهُ مِيثَٰقَ ٱلنَّبِيِّۧنَ لَمَآ ءَاتَيۡتُكُم مِّن كِتَٰبٖ وَحِكۡمَةٖ ثُمَّ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مُّصَدِّقٞ لِّمَا مَعَكُمۡ لَتُؤۡمِنُنَّ بِهِۦ وَلَتَنصُرُنَّهُۥۚ قَالَ ءَأَقۡرَرۡتُمۡ وَأَخَذۡتُمۡ عَلَىٰ ذَٰلِكُمۡ إِصۡرِيۖ قَالُوٓاْ أَقۡرَرۡنَاۚ قَالَ فَٱشۡهَدُواْ وَأَنَا۠ مَعَكُم مِّنَ ٱلشَّٰهِدِينَ ٨١ فَمَن تَوَلَّىٰ بَعۡدَ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٨٢﴾[آل عمران: ۸۱-۸۲].
ترجمه: و هنگامی که خدا از پیامبران پیمان گرفت که چون به شما کتاب و حکمت دادم سپس پیامبری آمد که آنچه را با شماست تصدیق میکند البتّه به او ایمان آورید و البتّه او را یاری کنید، خدا فرمود آیا اقرار نمودید و پیمان مرا بر این امر پذیرفتید، گفتند: اقرار کردیم، فرمود: پس گواه باشید و من با شما از گواهانم(۸۱) پس کسانیکه پس از این اعراض کنند آنان خود فاسقند.(۸۲)
نکات: ذکر این پیمان برای این است که مردم بدانند پیامبران خدا تسلیم امر اویند و اگر زمان آنان هر پیامبری بیاید او را یاری خواهند کرد، پس امّت ایشان نیز باید تسلیم امر خدا باشند و به رسول خاتم ایمان آورند و گر نه از معرضین و فاسقین خواهند شد.
﴿أَفَغَيۡرَ دِينِ ٱللَّهِ يَبۡغُونَ وَلَهُۥٓ أَسۡلَمَ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ طَوۡعٗا وَكَرۡهٗا وَإِلَيۡهِ يُرۡجَعُونَ ٨٣﴾[آل عمران: ۸۳].
ترجمه: آیا غیر دین خدا را میجویند و حال آنکه کسانی که در آسمانها و زمین هستند چه به میل و چه به کراهت، تسلیم خدایند و به سوی خدا رجوع داده میشوند.(۸۳)
نکات: اسلام به معنی تسلیم به امر خداست. و مقصود از: ﴿وَلَهُۥٓ أَسۡلَمَ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ...﴾تسلیم تکوینی و تشریعی است. و کلمۀ ﴿مَن﴾موصوله دلالت دارد که در آسمانها نیز ذویالعقول وجود دارد.
﴿قُلۡ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ عَلَيۡنَا وَمَآ أُنزِلَ عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَمَآ أُوتِيَ مُوسَىٰ وَعِيسَىٰ وَٱلنَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمۡ لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ ٨٤ وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٨٥﴾[آل عمران: ۸۴-۸۵].
ترجمه: بگو: ایمان آوردیم به خدا و آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب و اسباط نازل شده و آنچه به موسی، عیسی و پیامبران از طرف پروردگارشان داده شده است. جدایی نمیافکنیم بین احدی از ایشان و ما برای خدا تسلیم شده و مسلمانیم(۸۴) وهرکس جز اسلام دینی بجوید، از او پذیرفته نخواهد شد و او در عالم دیگر از زیانکاران است.(۸۵)
نکات: این آیه دلالت دارد که مسلمان باید به تمام أنبیاء ایمان آورد و همۀ کتب آسمانی را بپذیرد و در سورۀ بقره اسباط را بیان کردیم.
﴿كَيۡفَ يَهۡدِي ٱللَّهُ قَوۡمٗا كَفَرُواْ بَعۡدَ إِيمَٰنِهِمۡ وَشَهِدُوٓاْ أَنَّ ٱلرَّسُولَ حَقّٞ وَجَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُۚ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ ٨٦ أُوْلَٰٓئِكَ جَزَآؤُهُمۡ أَنَّ عَلَيۡهِمۡ لَعۡنَةَ ٱللَّهِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِينَ ٨٧ خَٰلِدِينَ فِيهَا لَا يُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَلَا هُمۡ يُنظَرُونَ ٨٨ إِلَّا ٱلَّذِينَ تَابُواْ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ وَأَصۡلَحُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٌ ٨٩﴾[آل عمران: ۸۶-۸۹].
ترجمه: چگونه خدا قومی را که بعد از ایمانشان کافر شدند، هدایت میکند و حال آنکه گواهی دادند این رسول حق است و دلیلهای روشن بر ایشان آمد و خدا قوم ستمگران راهدایت ننماید(۸۶) اینگونه مردم جز ایشان همین است که بر ایشان لعنت خدا و ملائکه و تمام مردم باشد(۸۷) در آن جاوید باشند و عذاب از ایشان تخفیف داده نشود و ایشان را مهلتی نباشد(۸۸) مگر کسانی که پس از این توبه کنند و اصلاح نمایند، زیرا خدا آمرزنده و رحیم است.(۸۹)
نکات: این آیات دلالت دارد که ایمان و توبۀ پس از ارتداد پذیرفته میشود. و جملۀ: ﴿وَشَهِدُوٓاْ أَنَّ ٱلرَّسُولَ حَقّٞ...﴾دلالت دارد که لغزش دانا قبیحتر از لغزش نادان است. اگر کسی بگوید چگونه تمام مردم چنین کافری را لعن میکنند و حال آنکه حسّاً چنین نیست و اکثر مردم خود کافرند؟ جواب این است که مقصود از «ناس» مؤمنین باشد اوّلاً. و ثانیاً کفّار نیز به زبان حال و یا به زبان قال شخص ناسپاس کفرانکننده را بد و از خیر دور میدادند، ولو متوجّه نباشند و همین معنی لعن است.
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بَعۡدَ إِيمَٰنِهِمۡ ثُمَّ ٱزۡدَادُواْ كُفۡرٗا لَّن تُقۡبَلَ تَوۡبَتُهُمۡ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلضَّآلُّونَ ٩٠ إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَمَاتُواْ وَهُمۡ كُفَّارٞ فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡ أَحَدِهِم مِّلۡءُ ٱلۡأَرۡضِ ذَهَبٗا وَلَوِ ٱفۡتَدَىٰ بِهِۦٓۗ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ وَمَا لَهُم مِّن نَّٰصِرِينَ ٩١ لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَۚ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَيۡءٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِيمٞ ٩٢﴾[آل عمران: ۹۰-۹۲].
ترجمه: به راستی آنانکه پس از ایمانشان کافر شدند، سپس کفر خود را زیاد کردند، توبۀ ایشان پذیرفته نباشد و ایشان خود گمراهند(۹۰) به راستی آنانکه کافر شده و در حال کفر مردند، زمین مملوّ از طلا از یکی از ایشان پذیرفته نخواهد شد و اگرچه آن را فدیه دهد، ایشان را عذابی است دردناک و برای ایشان یاورانی نیست.(۹۱) هرگز به نیکی نائل نمیشوید تا اینکه از هرچه دوست میدارید انفاق کنید و هر چه را انفاق نمایید آنچه باشد محقّقاً خدا به آن داناست.(۹۲)
نکات: مقصود از جملۀ: ﴿لَّن تُقۡبَلَ تَوۡبَتُهُمۡ﴾این است که چون توبۀ ایشان طبق اخلاص نیست پذیرفته نشود و عدم اخلاص ایشان استفاده میشود از جملۀ: ﴿هُمُ ٱلضَّآلُّونَ﴾، زیرا کسی که مکرّر مرتد شود و توبه کند دلیل بر شک و تردید و گمراهی است. و فدیه این است که چیزی عوض جان خود بدهد و جان خود را بخرد. و «ماء موصوله» در جملۀ ﴿تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَۚ﴾شامل مال، جان و ساعات عمر میشود. و کلمۀ: ﴿مِن﴾در ﴿مِن شَيۡءٖ﴾دلالت بر تبعیض دارد یعنی چون مقداری از آن را هم انفاق کنید خدا داناست.
﴿۞كُلُّ ٱلطَّعَامِ كَانَ حِلّٗا لِّبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ إِلَّا مَا حَرَّمَ إِسۡرَٰٓءِيلُ عَلَىٰ نَفۡسِهِۦ مِن قَبۡلِ أَن تُنَزَّلَ ٱلتَّوۡرَىٰةُۚ قُلۡ فَأۡتُواْ بِٱلتَّوۡرَىٰةِ فَٱتۡلُوهَآ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ٩٣ فَمَنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٩٤ قُلۡ صَدَقَ ٱللَّهُۗ فَٱتَّبِعُواْ مِلَّةَ إِبۡرَٰهِيمَ حَنِيفٗاۖ وَمَا كَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ٩٥﴾[آل عمران: ۹۳-۹۵].
ترجمه: همۀ طعامها بر بنیاسرائیل حلال بود مگر آنچه اسرائیل (یعقوب) بر خود حرام کرد قبل ازنزول تورات، بگو تورات را بیاورید و تلاوت کنید اگر راست میگویید(۹۳) پس هرکس بعد از این بر خدا دروغی را به افتراء ببندد آنان خود ستمگرند(۹۴) بگو خدا راست، پس ملت ابراهیم حقگرا را پیروی کنید و او از مشرکین نبود.(۹۵)
نکات: چون رسول خداصطبق فرمودۀ وحی گوشت شتر را خصوصاً شتر از پنج سال بیشتر را حلال کرد و چیزهای دیگری را حلال کرد که علمای یهود حرام کرده بودند و لذا به اشکالتراشی پرداختند، از آن جمله: این محرّمات از زمان نوح و ابراهیم÷حرام بوده و تحریم کار ما نیست و تحلیل محمّد(ص) صحیح نیست. حقتعالی در جواب ایشان فرموده: هر طعامی بر بنیاسرائیل حلال بوده مگر آنچه یعقوب بر خود حرام کرد آن هم به نذر و یا تعهد و یا به عنوان زهد و إلا قبل از او در دین ابراهیم÷حرام نبوده و شما یهودیان بر خدا و پیمبران افتراء بستهاید و سخن شما در تورات نیست و اگر راست میگویید تورات را بیاورید و محرّمات مزبوره را طبق تورات ثابت کنید. و چون نیاوردند و نشان ندادند صدق محمّدصو معجزۀ او مسلّم شد.
﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيۡتٖ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكٗا وَهُدٗى لِّلۡعَٰلَمِينَ ٩٦ فِيهِ ءَايَٰتُۢ بَيِّنَٰتٞ مَّقَامُ إِبۡرَٰهِيمَۖ وَمَن دَخَلَهُۥ كَانَ ءَامِنٗاۗ وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَيۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَيۡهِ سَبِيلٗاۚ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٩٧﴾[آل عمران: ۹۶-۹۷].
ترجمه: بهراستی اوّلین خانهای که برای بهرۀ مردم بنا نهاده شد، آن است كه به بکّه میباشد، که با برکت و هدایت است برای جهانیان(۹۶) در آن است آیات روشن،(ازجمله) مقام ابراهیم و کسی که داخل آن شود ایمن باشد و برای خدا بر مردم است حج آن خانه (برای)کسی که بتواند به سوی آن برود و هرکس کافر شود پس محقّقاً خدا بینیاز از جهانیان است.(۹۷)
نکات: جملۀ: ﴿وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ...﴾دلالت بر وجوب حج دارد و جملۀ: ﴿مَنِ ٱسۡتَطَاعَ...﴾ دلالت دارد که شرط وجوب حج استطاعت از جهت راه است، اگر مانعی باشد واجب نیست. و جملۀ: ﴿أَوَّلَ بَيۡتٖ﴾دلالت دارد که کعبه اوّلین خانهای است که برای عبادت بندگان بنا شده چنانکه در سورۀ حج نیز آنجا به بیتالعتیق وصف شده که عتیق به چیزی کهنه و قدیمی میگویند. و ممکن است اوّلیّت زمانی نباشد بلکه اوّلیّت در شرافت و یا از هر دو جهت باشد. و کلمۀ بکّه نام مکّه است و مکّه نامهای متعدّده دارد: ﴿ٱلۡبَلَدِ ٱلۡأَمِينِ ٣﴾ [۴۲۱][التین: ۳]. ﴿أُمَّ ٱلۡقُرَىٰ﴾ [۴۲۲][انعام ۹۲ و شوری ۷]. ﴿وَإِذۡ جَعَلۡنَا ٱلۡبَيۡتَ مَثَابَةٗ لِّلنَّاسِ وَأَمۡنٗا﴾ [۴۲۳][البقرة: ۱۲۵] و غیر اینها خوانده شده و آنرا بکّه گفتهاند که در لغت به معنای دفع کردن، کوبیدن و ازدحام آمده، زیرا در مکّه مردم ازدحام میکنند و یکدیگر را با دستها دفع میکنند و متکبّران، خاضع و کوبیده میشوند. و کلمۀ ﴿مُبَارَكٗا﴾دلالت دارد که مکّه باعث برکت و خیر است از کثرت ثواب، حصول وحدت، اجتماع و تعاون مردم، تشکیل کنگرۀ موحّدین، برطرفشدن فقر و ازدیاد رزق معتکفین و نفع فقراء و محتاجین و غیر اینها. ﴿وَمَن دَخَلَهُۥ كَانَ ءَامِنٗاۗ﴾دلالت دارد که مکّه حرم امن الهی است و در آنجا کسی حقّ تعرّض به انسان و حیوانی ندارد و صید در آنجا جایز نیست و اگر کسی در خارج حرم خیانتی کند و به حرم پناهنده شود نباید متعرّض او شوند تا از حرم خارج گردد، ولی از معامله وهمراهی با او خودداری نمایند تا مجبور به خروج گردد.
﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لِمَ تَكۡفُرُونَ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ وَٱللَّهُ شَهِيدٌ عَلَىٰ مَا تَعۡمَلُونَ ٩٨ قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لِمَ تَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ مَنۡ ءَامَنَ تَبۡغُونَهَا عِوَجٗا وَأَنتُمۡ شُهَدَآءُۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ ٩٩ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن تُطِيعُواْ فَرِيقٗا مِّنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ يَرُدُّوكُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡ كَٰفِرِينَ ١٠٠ وَكَيۡفَ تَكۡفُرُونَ وَأَنتُمۡ تُتۡلَىٰ عَلَيۡكُمۡ ءَايَٰتُ ٱللَّهِ وَفِيكُمۡ رَسُولُهُۥۗ وَمَن يَعۡتَصِم بِٱللَّهِ فَقَدۡ هُدِيَ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ ١٠١﴾
[آل عمران: ۹۸-۱۰۱].
ترجمه: بگو ای اهل کتاب چرا به آیات خدا کافر میشوید و خدا گواه است بر آنچه میکنید (۹۸) بگو ای اهل کتاب چرا باز میدارید از راه خدا کسی را که ایمان آورده و کجی راه خدا را میجویید و حال آنکه شما گواهید و خدا از آنچه میکنید غافل نیست(۹۹) ای مؤمنین اگر گروهی از اهل کتاب را اطاعت کنید شما را پس از ایمانتان به کفر بر میگردانند(۱۰۰) و چگونه کافر میشوید و حال آنکه آیات خدا بر شما خوانده میشود و در میان شماست رسول او؛ و هرکس به خدا چنگ زند پس حقیقتاً هدایت به راه راست شده است.(۱۰۱)
نکات: این آیات دلالت دارد که اهل کتاب به حقانیت اسلام آگاه بودند ولی برای حسد، عناد و دکانداری همواره مشکلاتی برای مسلمین در راه هدایت به وجود میآوردند و گمراهی مردم را بر هدایت ایشان ترجیح میدادند چنانکه اکنون نیز چنین است. و آیۀ: ۱۰۱ دلالت دارد که اکثر مؤمنین به راه کفر میروند و با اینکه آیات خدا قرآن میان ایشان است باز کفر را انتخاب کردهاند، برای بیاطّلاعی از قرآن. و اگر ادیان باطله به راه کفر و شرک بروند عجبی نیست، امّا مسلمین با داشتن آیات توحید چگونه به راه شرک میروند و در عبادت غیرخدا را میخوانند و در نذر و قربانی به غیر خدا توجه دارند و ملجأ غیبی غیر از خدا برای خود تراشیدهاند، گویا غیرخدا را مهربانتر و به خود نزدیکتر میدانند.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِۦ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ ١٠٢ وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِيعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْۚ وَٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ إِذۡ كُنتُمۡ أَعۡدَآءٗ فَأَلَّفَ بَيۡنَ قُلُوبِكُمۡ فَأَصۡبَحۡتُم بِنِعۡمَتِهِۦٓ إِخۡوَٰنٗا وَكُنتُمۡ عَلَىٰ شَفَا حُفۡرَةٖ مِّنَ ٱلنَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنۡهَاۗ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمۡ ءَايَٰتِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ ١٠٣﴾[آل عمران: ۱۰۲-۱۰۳].
ترجمه: آهای کسانیکه ایمان آوردهاید چنانکه سزاوار است از خدا بترسید و از دنیا نروید مگر درحالیکه مسلِم باشید(۱۰۲) و همه به ریسمان خدا چنگ بزنید و متفرق نشوید و نعمت خدا را بر خودتان به یاد آرید هنگامی که دشمن یکدیگر بودید، پس خدا میان دلهای شما الفت افکند، پس به برکت نعمت او از خواب بیدار شدید در حالیکه برادر یکدیگر بودید و برکنارۀ گودالی از آتش بودید، پس شما را از آن رهانید. این چنین خدا برای شما آیات خود را بیان میکند تا باشد که هدایت یابید.(۱۰۳)
نکات: مقصود از ﴿حَقَّ تُقَاتِهِۦ﴾این است که خدا را فراموش نکنید و آنی از او غافل نشوید و شرک را به خود راه ندهید. رسول خداصفرمود: «أَنَّ حَقَّ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ أَنْ يَعْبُدُوهُ وَلَا يُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً» [۴۲۴]. و مقصود از جملۀ: ﴿وَلَا تَمُوتُنَّ...﴾این است که تا دم مردن خود را از کفر، شرک و اعوجاج حفظ کنید.
و مقصود از «بِحَبۡلِ ٱللَّهِ» ریسمان خدا چه چیز است؟ اقوالی گفتهاند: بعضی گفته توحید، بعضی گفته دین خدا، بعضی گفته عهد و پیمان فطری الهی. و البتّه هرکس از جای باریک پرتگاه تاریک حرکت میکند و احتمال لغزش میدهد باید به ریسمانی محکم چنگ زند تا سقوط نکند و راه دیانت و سعادت، بسیار باریک، دقیق و خطرناک است باید به چیزی چنگ زد که از سقوط در شقاوت، انحراف و کجی محفوظ ماند و دین خدا، توحید و عهد و پیمان الهی همه وسائل نجاتند بلکه همه یک چیزند. ولی باید دید خود رسول خداصو یا امیرالمؤمنین چه چیز را «حَبْلُ الله» دانسته و معرفی کردهاند. پس معلوم باشد که روایات بسیاری وارد شده که «حَبْلُ الله» قرآن است. از آن جمله: علی÷روایت کردهاند از رسول خداصکه فرمود: «أَمَّا إِنَّهَا سَتَکُون فِتْنَةٌ، قِیلَ فَمَا المَخْرَجُ؟ قَالَ: کِتَاب الله، فِيهِ نَبَأُ مَنْ قَبْلَكُمْ وَخَبَرُ مَنْ بَعْدَكُمْ وَحُكْمُ مَا بَيْنَكُمْ وَهُوَ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِين» [۴۲۵]. و ابن مسعود از رسول خداصروایت کرده که فرمود: «فَإِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِين» [۴۲۶]. و ابوسعید خدری از رسول خداصروایت کرده که فرمود: «كِتَابَ اللَّهِ هُوَ حَبْلُ اللَّه المَمْدُود مِنْ السَّمَاءِ إلی الأَرْضِ» [۴۲۷]. و امّا علی÷در خطبۀ ۱۵۶ نهجالبلاغه فرموده: «عَلَيْكُمْ بِكِتَابِ اللهِ فَإِنَّهُ الْـحَبْلُ الْـمَتِينُ وَالنُّورُ الْـمُبِينُ...»و در خطبۀ ۱۹۶ فرموده: «... وَدَوَاءً لَيْسَ بَعْدَهُ دَاءٌ وَنُوراً لَيْسَ مَعَهُ ظُلْمَةٌ وَحَبْلًا وَثِيقاً عُرْوَتُهُ...» [۴۲۸]و در خطبۀ ۱۹۰ فرموده: «وَإِنِّي لَمِنْ قَوْمٍ لَا تَأْخُذُهُمْ فِي اللهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ سِيمَاهُمْ سِيمَا الصِّدِّيقِينَ وَكَلَامُهُمْ كَلَامُ الْأَبْرَارِ عُمَّارُ اللَّيْلِ وَمَنَارُ النَّهَارِ مُتَمَسِّكُونَ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ يُحْيُونَ سُنَنَ اللهِ وَسُنَنَ رَسُولِه» [۴۲۹]. و در کتاب ۶۹ به حارث همدانی فرموده: «وَتَمَسَّكْ بِحَبْلِ الْقُرْآن». و در خطبۀ ۱۷۴ فرموده: «وَإِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَعِظْ أَحَداً بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ فَإِنَّهُ حَبْلُ اللهِ الْـمَتِينُ وَسَبَبُهُ الْأَمِينُ وَفِيهِ رَبِيعُ الْقَلْبِ وَيَنَابِيعُ الْعِلْمِ وَمَا لِلْقَلْبِ جِلَاءٌ غَيْرُهُ» [۴۳۰].
پس، از تمام این کلمات مسلّم میشود که «حبل الله» قرآن است و عقلا نیز باید قرآن باشد، زیرا اگر بگوییم دین است هرکس مدّعی دین است چه اهل حق و چه اهل باطل. و اگر بگوییم توحید، معلوم نیست چگونه توحیدی، چنانکه زمان ما هر مشرکی دم از توحید میزند. پس باید «حبلالله» چیزی باشد که حد و حدود آن معلوم و خود فارقِ بین حق و باطل باشد و آن قرآن است. و چنگزدن به آن، گرفتن و فهمیدن مطالب آن است.
﴿وَلۡتَكُن مِّنكُمۡ أُمَّةٞ يَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَيۡرِ وَيَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ١٠٤ وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ ١٠٥ يَوۡمَ تَبۡيَضُّ وُجُوهٞ وَتَسۡوَدُّ وُجُوهٞۚ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ٱسۡوَدَّتۡ وُجُوهُهُمۡ أَكَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡ فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا كُنتُمۡ تَكۡفُرُونَ ١٠٦ وَأَمَّا ٱلَّذِينَ ٱبۡيَضَّتۡ وُجُوهُهُمۡ فَفِي رَحۡمَةِ ٱللَّهِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ ١٠٧﴾ [آل عمران: ۱۰۴-۱۰۷].
ترجمه: و باید از شما باشند مردمی که به سوی خیر دعوت کنند و به معروف امر نمایند و از منکر بازدارند و ایشان خود رستگارند(۱۰۴) و نباشید مانند آنانکه متفرّق شده و فرقه فرقه گردیدند و پس از آمدن آیات روشن برای ایشان اختلاف کردند، برای ایشان عذاب بزرگی است(۱۰۵) روزیکه صورتهایی سفید و صورتهایی سیاه میگردد، امّا آنانکه صورتشان سیاه است به ایشان گفته شود آیا شما پس از ایمانتان کافر شدید پس عذاب را بچشید به واسطۀ در کفر بودنتان (۱۰۶) و امّا آنانکه صورتشان سفید شده پس در رحمت خدا جاودانند. (۱۰۷)
نکات: بر هرکسی که مکلّف باشد دعوت به خیر و امر به معروف و نهی از منکر واجب است. حال اگر کسی بگوید پس چرا کلمۀ ﴿مِّنكُمۡ﴾در آیه آمده؟ جواب این است که: اولاً «مِن» برای تبیین است و مقصود این است داعی إلی الخیر باید از شما مسلمین باشد نه از کفّار اگر چه بر تمام مسلمین دعوت إلی الخیر و امر به معروف واجب است، امّا اگر یک عده به آن قیام نمایند به طور کفایت از دیگران ساقط است. جملۀ: ﴿مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُم ٱلۡبَيِّنَٰتُۚ﴾دلالت دارد که موجِد اختلاف و تفرقه همواره علمای مذهبی بودهاند که به آیات بیّنات کتاب آسمانی اعتناء نکردند و برای جاهطلبی مسلمین را بیچاره کردند و هفتاد مذهب ایجاد کردند. و مقصود از إسوداد و إبیضاض وجوه ممکن است معنی حقیقی باشد و ممکن است آبرو و وجاهت و عدم آن باشد. در این آیه إبیضاض را در اول و آخر آورده برای احاطۀ رحمت وسعۀ آن و لذا رحمت را نسبت به خود داده و ﴿رَحۡمَةِ ٱللَّهِۖ﴾فرموده و در مورد عذاب، عذاب الله نفرموده.
﴿تِلۡكَ ءَايَٰتُ ٱللَّهِ نَتۡلُوهَا عَلَيۡكَ بِٱلۡحَقِّۗ وَمَا ٱللَّهُ يُرِيدُ ظُلۡمٗا لِّلۡعَٰلَمِينَ ١٠٨ وَلِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ وَإِلَى ٱللَّهِ تُرۡجَعُ ٱلۡأُمُورُ ١٠٩ كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِۗ وَلَوۡ ءَامَنَ أَهۡلُ ٱلۡكِتَٰبِ لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۚ مِّنۡهُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَأَكۡثَرُهُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ١١٠ لَن يَضُرُّوكُمۡ إِلَّآ أَذٗىۖ وَإِن يُقَٰتِلُوكُمۡ يُوَلُّوكُمُ ٱلۡأَدۡبَارَ ثُمَّ لَا يُنصَرُونَ ١١١﴾[آل عمران: ۱۰۸-۱۱۱].
ترجمه: اینها آیات خداست که به حق بر تو میخوانیم و خدا برای جهانیان ارادۀ ستم ندارد(۱۰۸) و ملک خداست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و أمور به سوی خدا برگشت داده میشود(۱۰۹) شما بهترین أمّتی بودید که برای مردم انتخاب شدید، أمر به معروف و نهی از منکر میکنید و به خدا ایمان میآورید و اگر أهل کتاب ایمان بیاورند برایشان بهتراست، برخی از ایشان مؤمنند، ولی بیشتر ایشان فاسقند(۱۱۰) به شما زیان نرسانند مگر آزارکی و اگر با شما قتال کنند به شما پشت میکنند، سپس یاری نشوند.(۱۱۱)
نکات: در کجا خطاب ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ﴾به مسلمین گفته میشود، آیا وقت ورود بهشت به دلیل سیاق آیات و تناسب آنها؟ و یا خیر مخاطب اصحاب رسول خداصبوده در همین دنیا و کسانی که متّصف به صفت آنان باشند، یعنی صفات مذکورۀ در آیه را دارا باشند. و از جملۀ: ﴿تَأۡمُرُونَ...﴾استفاده میشود که فضیلت و برتری این امّت مادامی است که به وظیفۀ امر به معروف قیام کنند و اگر نه مانند سایر امم میباشند و به اصطلاح علمی در اینجا تعلیق حکم بر وصف است. و جملۀ: ﴿وَأَكۡثَرُهُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ﴾دلالت دارد که کفّار نیز عادل و فاسق دارند. و بدانکه در این آیات چند خبر غیبی است که دلالت بر اعجاز و حقّانیّت رسول خداصدارد: اوّل: آنکه وعده فرموده اصحاب رسولصاز آزار ایشان ایمن خواهند بود و همینطور شد. دوم اینکه: اگر قتال کنند پراکنده خواهند شد. سوم اینکه: یهودیان مدینه به قوت و شوکتی نخواهند رسید و همچنین شد.
﴿ضُرِبَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلذِّلَّةُ أَيۡنَ مَا ثُقِفُوٓاْ إِلَّا بِحَبۡلٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَحَبۡلٖ مِّنَ ٱلنَّاسِ وَبَآءُو بِغَضَبٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَضُرِبَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلۡمَسۡكَنَةُۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ كَانُواْ يَكۡفُرُونَ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ وَيَقۡتُلُونَ ٱلۡأَنۢبِيَآءَ بِغَيۡرِ حَقّٖۚ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعۡتَدُونَ ١١٢ ۞لَيۡسُواْ سَوَآءٗۗ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ أُمَّةٞ قَآئِمَةٞ يَتۡلُونَ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ ءَانَآءَ ٱلَّيۡلِ وَهُمۡ يَسۡجُدُونَ ١١٣ يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَيَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَيُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡخَيۡرَٰتِۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ مِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ ١١٤ وَمَا يَفۡعَلُواْ مِنۡ خَيۡرٖ فَلَن يُكۡفَرُوهُۗ وَٱللَّهُ عَلِيمُۢ بِٱلۡمُتَّقِينَ ١١٥﴾
[آل عمران: ۱۱۲-۱۱۵].
ترجمه: هر جا که یافت شوند خواری بر ایشان مقرّر است، مگر آنکه به رشتهای از خدا و رشتهای از مردم چنگ زنند. و به خشمی از خدا مبتلا شدند و درماندگی بر ایشان زده شد، این برای پیوستهبودن کفر ایشان است به آیات خدا و برای به ناحق کشتن پیامبران، برای اینکه نافرمان بودند و از حد میگذشتند(۱۱۲) أهل کتاب یکسان نیستند، برخی از ایشان ساعات شب ایستاده، آیات خدا را تلاوت میکنند و حال آنکه به سجده میروند(۱۱۳) به خدا و روز دیگر ایمان میآورند و امر به معروف و نهی از منکر مینمایند و در خیرات شتاب دارند و این گروه از شایستگانند(۱۱۴) و کار خیری که بجا آورند هرگز کفران نخواهد شد و خدا به پرهیزکاران داناست.(۱۱۵)
نکات: این آیات دلالت دارد که یهود همیشه خوارند، مگر اینکه یا به کتاب آسمانی عمل کنند که حبل إلهی است و یا به ریسمان مردم یعنی به یکی از حکومتها، دولتها و قدرتهای بشری چنگ بزنند یعنی به مردمی تکیه کنند، چنانکه در زمان ما یهودیان و یهود فلسطین به دولت و قدرت امریکا و انگلیس چنگ زده و تکیه کرده و اظهار حیات میکنند. و این خبر قرآنی، یکی از معجزات قرآن و پیشگویی آن است. و مقصود از جملۀ: ﴿لَيۡسُواْ سَوَآءٗ...﴾این است که اگر از کفّار یهود و غیریهود مذمّت شده، شامل تمام آنان نیست و نیکوکاران و خداپرستان آنان را استثناء زده و فرموده مگر نیکوکاران و پرهیزکارانشان که عمل خوبشان کفران نخواهد شد.
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَن تُغۡنِيَ عَنۡهُمۡ أَمۡوَٰلُهُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُهُم مِّنَ ٱللَّهِ شَيۡٔٗاۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ ١١٦ مَثَلُ مَا يُنفِقُونَ فِي هَٰذِهِ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا كَمَثَلِ رِيحٖ فِيهَا صِرٌّ أَصَابَتۡ حَرۡثَ قَوۡمٖ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ فَأَهۡلَكَتۡهُۚ وَمَا ظَلَمَهُمُ ٱللَّهُ وَلَٰكِنۡ أَنفُسَهُمۡ يَظۡلِمُونَ ١١٧﴾[آل عمران: ۱۱۶-۱۱۷].
ترجمه: به راستی آنانکه کافرند هرگز اموال و اولادشان در قبال خدا برایشان مفید نخواهد بود، و ایشان اهل آتش و در آن جاویدانند(۱۱۶) داستان آنچه در زندگی دنیا انفاق میکنند مانند داستان بادی است که در آن سرما باشد و به کشت زار قومی برسد که به خود ستم کرده باشند، و آن را نابود کند و خدا به ایشان ستم نکرده، ولیکن خودشان به خود ستم کردند.(۱۱۷)
نکات: کفّار برای تشکیل زندگی، مال و اولاد بسیار زحمت میکشند، ولی مال و اولادشان موجب وزر و وبال زیادتری است و زندگی دنیای ایشان مانند زراعتی است که به یک باد سوزان از بین برود.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ بِطَانَةٗ مِّن دُونِكُمۡ لَا يَأۡلُونَكُمۡ خَبَالٗا وَدُّواْ مَا عَنِتُّمۡ قَدۡ بَدَتِ ٱلۡبَغۡضَآءُ مِنۡ أَفۡوَٰهِهِمۡ وَمَا تُخۡفِي صُدُورُهُمۡ أَكۡبَرُۚ قَدۡ بَيَّنَّا لَكُمُ ٱلۡأٓيَٰتِۖ إِن كُنتُمۡ تَعۡقِلُونَ ١١٨ هَٰٓأَنتُمۡ أُوْلَآءِ تُحِبُّونَهُمۡ وَلَا يُحِبُّونَكُمۡ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱلۡكِتَٰبِ كُلِّهِۦ وَإِذَا لَقُوكُمۡ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوۡاْ عَضُّواْ عَلَيۡكُمُ ٱلۡأَنَامِلَ مِنَ ٱلۡغَيۡظِۚ قُلۡ مُوتُواْ بِغَيۡظِكُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ ١١٩ إِن تَمۡسَسۡكُمۡ حَسَنَةٞ تَسُؤۡهُمۡ وَإِن تُصِبۡكُمۡ سَيِّئَةٞ يَفۡرَحُواْ بِهَاۖ وَإِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ لَا يَضُرُّكُمۡ كَيۡدُهُمۡ شَيًۡٔاۗ إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا يَعۡمَلُونَ مُحِيطٞ ١٢٠﴾
[آل عمران: ۱۱۸-۱۲۰].
ترجمه: ای مؤمنین از غیرخودتان همراز نگیرید که کفّار در تباهی شما کوتاهی نکنند، هر چه شما را به رنج افکند دوست دارند، به تحقیق بغض و عناد از گفتارشان پیداست و آنچه در سینههاشان پنهان میکنند بزرگتر است، به تحقیق ما آیات را برای شما بیان کردیم اگر شما عقل خود را بهکار بندید(۱۱۸) آگاه باشید شما ایشان را دوست میدارید و آنان شما را دوست نمیدارند و شما به همۀ کتاب ایمان میآورید و چون شما را ملاقات کنند گویند ایمان آوردهایم و چون خلوت کنند سر انگشتان را از خشم بر شما بگزند بگو به خشم خود بمیرید زیرا خدا به آنچه در سینهها میباشد داناست(۱۱۹) اگر به شما خوبی رسد آنان را بد آید و اگر شما را بدی برسد به آن خوشحال گردند و اگر شما صابر باشید و پرهیز کنید حیلۀ ایشان به هیچ وجه به شما ضرر نرساند، محقّقاً خدا به آنچه میکنند احاطه دارد.(۱۲۰)
نکات: ﴿لَا تَتَّخِذُواْ بِطَانَةٗ...﴾دلالت دارد که مسلمان نباید اسرار خود و یا اسرار ملت خود را به کفّار اظهار کند و در باطن نباید ایشان را دوست بدارد، بلکه باید از ایشان بر حذر باشد و گول خوش سخنی ایشان را نخورد. و جملۀ: ﴿وَتُؤۡمِنُونَ بِٱلۡكِتَٰبِ كُلِّهِۦ﴾دلالت دارد که قرآن کتابی بوده مدوّن در زمان رسول خداصو مسلمین به همۀ آن ایمان داشتند.
﴿وَإِذۡ غَدَوۡتَ مِنۡ أَهۡلِكَ تُبَوِّئُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ مَقَٰعِدَ لِلۡقِتَالِۗ وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ١٢١ إِذۡ هَمَّت طَّآئِفَتَانِ مِنكُمۡ أَن تَفۡشَلَا وَٱللَّهُ وَلِيُّهُمَاۗ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ١٢٢﴾
[آل عمران: ۱۲۱-۱۲۲].
ترجمه: و چون به صبح از خانوادهات بیرون رفتی که سنگرهایی تهیّه و آماده کنی برای مؤمنین برای جنگ و خدا شنوا و داناست(۱۲۱) وقتی که دو طائفه از شما قصد سستی و خودداری کردند و خدا ایشان را یاری کرد و فقط بر خدا باید مؤمنین توکل کنند.(۱۲۲)
نکات: این آیات به قول صحیح در جنگ اُحُد نازل شده و سبب این جنگ این شد که چون قریش از جنگ بدر شکست خورده به مکه برگشتند، ابوسفیان به مردم گفت: مگذارید زنانتان گریه بر کشتگان خود کنند زیرا اشک چشم چون خارج شود غصّه، عداوت و حرارت را خارج میسازد و با همین بغض و عداوت وسائل فراهم کردند و از مکّه بیرون شدند در حالیکه سه هزار سواره و دو هزار پیاده بودند و زنان خود را نیز با خود آوردند که از جنگ نگریزند، چون خبر به رسول خداصرسید، اصحاب خود را جمع و ایشان را بر جهاد ترغیب کرد. عبدالله بن أبی بن سلول گفت: یا رسول الله، از مدینه خارج نشویم و در همین مدینه از کوچه و بام با ایشان جنگ میکنیم که مرد و زن و کوچک و بزرگ همه به دفاع پردازیم و هیچ قومی در میان خانهها و قلعههای ما بر ما ظفر نیافته و همیشه ظفر با ما بوده است. سعد بن معاذ و عدهای دیگر گفتند: یا رسول الله احدی از عرب در ما طمع نکرده در حالیکه ما مشرک بودیم، اکنون که تو در میان مایی چگونه در ما طمع خواهند کرد، خیر در مدینه نمیمانیم و به استقبال دشمن خارج میشویم، هرکس از ما کشته شد شهید است و هرکس نجات یافت جهاد در راه خدا نمود، رسول خداصرأی او را پذیرفت و با عدهای از اصحاب خارج شد برای تعیین محل قتال، چنانکه خدا فرموده: ﴿وَإِذۡ غَدَوۡتَ...﴾تا آخر [۴۳۱]، پس حضرتصبا لشکر مجاهدین به احد تشریف برد و صف آرایی لشکر نمود و لشکر را چنان بداشت که کوه احد در قفا و جبل عینین از طرف چپ و مدینه در جلو بود و چون در جبل عینین شکافی بود که اگر دشمن خواستی کمین کردی، حضرتصعبدالله بن جبیر را با پنجاه تن کماندار گماشت که مانع از مرور دشمن باشد [۴۳۲]و فرمود اگر ما غلبه کردیم و غنیمت جستیم سهم شما را بگذاریم، شما در فتح و یا شکست ما از جای خود نجنبید و چون از تسویۀ صفوف فارغ شد، خطبه خواند و از آن طرف مشرکین صفها آراستند، خالد بن ولید با پانصد تن میمنه را گرفت و عکرمه بن ابیجهل با پانصد میسره را، صفوان ابن امیه و عمرو بن عاص رئیس سواران شدند. عبدالله بن ربیعه قائد تیراندازان بود و ایشان صد تن تیرانداز بودند [۴۳۳]و شتری که بر آن بت هبل بود جلو لشگر بداشتند و زنان را از پس لشکر واداشتند و پرچم جنگ را به دست طلحه بن أبی طلحه سپردند. رسول خداصپرسید که پرچمدار کیست؟ گفتند: از قبیلۀ بنیعبدالدّار. فرمود: «نَحْنُ أَحَقُّ بِالوَفَاءِ مِنْهُمْ» [۴۳۴]پس مصعب بن عمیر را که از بنی عبدالدار بود طلبید و پرچم اسلام را به او سپرد. مصعب پرچم را گرفت و جلو حضرت ایستاد. پس طلحه که کبش کتیبه و پرچمدار مشرکین بود اسب خود را براند و مبارزه طلبید، علی÷به سوی او تاختن کرد، طلحه بر او حمله کرد و شمشیری بر او فرود آورد، علی÷با سپر آنرا دفع نمود و تیغی بر فرقش کوبید که مغزش برفت و بر زمین افتاد و عورتش مکشوف شد، رسول خداصو مسلمین شاد شدند و تکبیر گفتند. پس از طلحه برادرش مصعب پرچم گرفت و او نیز بدست علی÷کشته شد و هرکس از بنی عبدالدار پرچم گرفت کشته شد. دیگر کسی نبود علمدار گردد، غلامی از آن قبیله به نام صواب پرچم را گرفت، علی÷، او را نیز ملحق به ایشان نمود. پس مسلمین حمله کردند و کفّار را شکست دادند و هرکس از مشرکین به طرفی گریخت و هبل از شتر درافتاد و مسلمین به جمع غنائم مشغول شدند، کمانداران که شکاف کوه را داشتند، برای جمع غنیمت از جای حرکت کردند، هر چند عبدالله بن جبیر ممانعت کرد متابعت نکردند، عبدالله با کمتر از ده کس باقی ماند، خالد به اتفاق عکرمه با دویست تن از کمین درآمدند و بر عبدالله حمله کردند و او را با نفراتش به قتل رسانیدند و از قفای مسلمین درآمدند و تیغ بر ایشان نهادند و علم مشرکین برپای شد و فراریان مشرکین برگشتند و شیطان صفتی به صورت جعیل بن سراقه ندا کرد که: «أَلَا قَدْ قُتِلَ مُحَمَّد» [۴۳۵]و مسلمین از وحشت تیغ بر یکدیگر نهادند، به طوریکه پدر حذیفه را شهید کردند و رسول خدا را گذاشته و فرار کردند. رسول خداصبا چند نفری رزم میداد، علی÷با دو نفر دیگر از هر طرف حمله میکردند و دشمن را از رسول خداصدفع میکردند. عبدالله قمیئه که یک نفر از مشرکین بود به قصد قتل رسول خداصتیغ کشید و چون مصعب بن عمیر پرچمدار حضرت بود، قصد مصعب کرد و دست راست او را قطع کرد او پرچم بدست چپ داد، او دست چپش را نیز قطع کرد و او را شهید نمود و عَلَم بیفتاد، پس سنگی چند برداشت و بسوی رسول خداصپرانید، ناگاه سنگ بر پیشانی حضرت آمد و درهم شکست و حلقههای خُود بر پیشانی او فرو رفت و خون جاری شد؛ حضرت آن خون را پاک میکرد، و میفرمود: «كَيْفَ يُفْلِحُ قَوْمٌ شَجُّوا نَبِيَّهُمْ، وَكَسَرُوا رَبَاعِيَتَهُ وَهُوَ يَدْعُوهُمْ إِلَى اللهِ» [۴۳۶]. و عتبة بن ابی وقاص سنگی بر لب و دندان رسول خداصزد و بعض دیگر شمشیری را بر آن جناب فرود آوردند، ولی چون دو زره بر تن رسول خداصبود، کارگر نشد، نقل شده که هفتاد ضرب شمشیر بر رسول خداصوارد شد، ولی خدایش حفظ نمود، در این موقع وحشی حربۀ خود را به سوی حمزه پرتاب کرد و حمزه را شهید نمود، پس وحشی به بالین حمزه آمد و جگرگاه او را برآورد و نزد «هند» زوجۀ ابوسفیان برد و او در دهان گذاشت و نتوانست بجوَد و از دهان بیفکند، و از این جهت به هند جگرخوار مشهور شد [۴۳۷]، پس زیورهای خود را به وحشی عطا کرد، آنگاه هند به مقتل حمزه آمد و گوشها و بعضی از اعضای حمزه را برید و با خود به مکه برد. زنان قریش نیز به هند تأسی کردند و بر سر شهداء آمده و آنها را مثله کردند و ابوسفیان بر مقتل حمزه آمد و پیکان نیزۀ خود را بر دهان حمزه میزد و میگفت: بچش ای عاق [۴۳۸]. بالجمله در این جنگ هفتاد تن از مسلمین شهید شدند و اکثر ایشان زخمی و مجروح گردیدند. عمر بن الخطاب پانزده زخم خورد، علی بن ابی طالب÷از همه کس بیشتر زخمی گردید. و مقصود از جمله: ﴿إِذۡ هَمَّت طَّآئِفَتَانِ مِنكُمۡ أَن تَفۡشَلَا وَٱللَّهُ وَلِيُّهُمَاۗ﴾دو طائفه ازانصار باشد: بنوسلمه از خزرج و بنوحارثه از طائفۀ اوس که در خیال خود قصد مخالفت و عدم حضور در احد را داشتند ولیکن به قصد خود عمل نکردند و از رسول خداصپیروی کردند و خدا ایشان را حفظ نمود و لذا ﴿وَلِيُّهُمَاۗ﴾فرموده. و جنگ احد در روز شنبه نیمۀ شوال سال سوم هجرت واقع شد.
﴿وَلَقَدۡ نَصَرَكُمُ ٱللَّهُ بِبَدۡرٖ وَأَنتُمۡ أَذِلَّةٞۖ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ ١٢٣ إِذۡ تَقُولُ لِلۡمُؤۡمِنِينَ أَلَن يَكۡفِيَكُمۡ أَن يُمِدَّكُمۡ رَبُّكُم بِثَلَٰثَةِ ءَالَٰفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ مُنزَلِينَ ١٢٤ بَلَىٰٓۚ إِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَيَأۡتُوكُم مِّن فَوۡرِهِمۡ هَٰذَا يُمۡدِدۡكُمۡ رَبُّكُم بِخَمۡسَةِ ءَالَٰفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ مُسَوِّمِينَ ١٢٥ وَمَا جَعَلَهُ ٱللَّهُ إِلَّا بُشۡرَىٰ لَكُمۡ وَلِتَطۡمَئِنَّ قُلُوبُكُم بِهِۦۗ وَمَا ٱلنَّصۡرُ إِلَّا مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَكِيمِ ١٢٦ لِيَقۡطَعَ طَرَفٗا مِّنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَوۡ يَكۡبِتَهُمۡ فَيَنقَلِبُواْ خَآئِبِينَ ١٢٧﴾[آل عمران: ۱۲۳-۱۲۷].
ترجمه: و به تحقیق خدا شما را در بدر یاری کرد در حالیکه ذلیلان بودید، پس، از خدا بترسید تا شاید شکرگزار شوید(۱۲۳) هنگامی که به مؤمنین میگفتی آیا شما را کفایت نکرد که پروردگارتان به سه هزار فرشتۀ فرود آمده، مددتان کرد(۱۲۴) آری اگر صبر کنید و پرهیزگار باشید، در حال ورود هیجان و خروش دشمن، خدا شما را به پنج هزار فرشتۀ نشانگذار مددتان میکند (۱۲۵) و خدا آن(یاری)را جُز بشارتی برای شما قرار نداد و تا اطمینان یابد به آن دلهایتان، و پیروزی و نصرت جُز از نزد خدای عزیز حکیم نباشد(۱۲۶) تا اینکه خدا قسمتی از کفّار را ریشهکن کند و یا آنان را خوار و زبون نماید که ناامید برگردند.(۱۲۷)
نکات: جنگ بدر در ۱۷ ماه مبارک رمضان سال دوم هجری بود تا آن وقت مسلمین خوار، زبون و بیاهمّیت بودند، چون جهادی نکرده و ترسی در دل دشمن نداشتند و لذا خدا فرموده: ﴿وَأَنتُمۡ أَذِلَّةٞۖ﴾و هر ملّتی که نیروی جنگی و دفاعی نداشته باشد خوار و زبون است، امّا پس از جنگ بدر عزتی پیدا کردند زیرا خدا عزت را در جهاد قرار داده. و نزول ملائکه در بدر اگر برای مباشرت قتال باشد چنانکه ظاهر آیات قرآن همین است اگرچه به نظر بعضی از اشخاص عقلا صحیح به نظر نمیرسد زیرا ملائکه مرئی نیستند، و به اضافه جنگ غیرمرئی با مرئی معنی ندارد، ولی دربارۀ خدا و مدد غیبی او باید استثناء قائل شد. و طبق جملۀ: ﴿وَلِتَطۡمَئِنَّ قُلُوبُكُم بِهِۦ﴾، نزول ملک، برای تأیید و تقویت قلوب مؤمنین و نزول طمأنینه و صبر و ثبات قدم ایشان و پیشرفت اسلام، انجام گرفت.
﴿لَيۡسَ لَكَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٌ أَوۡ يَتُوبَ عَلَيۡهِمۡ أَوۡ يُعَذِّبَهُمۡ فَإِنَّهُمۡ ظَٰلِمُونَ ١٢٨ وَلِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ يَغۡفِرُ لِمَن يَشَآءُ وَيُعَذِّبُ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ١٢٩﴾[آل عمران: ۱۲۸-۱۲۹].
ترجمه: چیزی از فرمان به دست تو نیست، خدا یا توبۀ ایشان را میپذیرد و یا عذابشان میکند زیرا ایشان ستمگرند(۱۲۸) اختصاص به خدا دارد و مال اوست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، هرکس را بخواهد میآمرزد و هرکس را بخواهد عذاب میکند و خدا آمرزنده و رحیم است.(۱۲۹)
نکات: ﴿لَيۡسَ لَكَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ﴾دلالت دارد که کار کافران و امر عذاب یا آمرزش ایشان به دست رسول خداصنیست، چون این امر به دست او نباشد، به طریق اولی امور بزرگتری از تکوین و تشریع، به دست او و مفوّض به او نیست و دلیل آن آیۀ بعد است که میگوید: ﴿وَلِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ...﴾تا آخر.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَأۡكُلُواْ ٱلرِّبَوٰٓاْ أَضۡعَٰفٗا مُّضَٰعَفَةٗۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ١٣٠ وَٱتَّقُواْ ٱلنَّارَ ٱلَّتِيٓ أُعِدَّتۡ لِلۡكَٰفِرِينَ ١٣١ وَأَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ ١٣٢﴾ [آل عمران: ۱۳۰-۱۳۲].
ترجمه: ای مؤمنین ربا را چند برابر مخورید و از خدا بترسید تا شاید رستگار شوید(۱۳۰) و بپرهیزید از آتشی که برای کافران مهیا شده(۱۳۱) و خدا و رسول او را اطاعت کنید تا شاید مشمول رحمت واقع شوید.(۱۳۲)
نکات: در اینجا که فرموده ﴿أَضۡعَٰفٗا مُّضَٰعَفَةٗ﴾چند برابر مخورید مقصود این نیست که اگر چند برابر شد مخورید و اگر کمتر شد حلال است. بلکه چون در زمان جاهلیت گاهی چون بدهکار نمیتوانست بدهی خود را بپردازد آن رباخواران بر مدت میافزودند و سود را نیز زیاد میکردند تا به تدریج سود معامله چندین مقابل اصل میشد، حقتعالی به عنوان مذمّت تذکر داده که این کار قبیح است. و امّا اینکه چه مقدار سود حلال و یا حرام، در بیان آن نیست، زیرا در سورۀ بقره فرموده: ﴿فَلَكُمۡ رُءُوسُ أَمۡوَٰلِكُمۡ﴾. و مقصود از ﴿أَطِيعُواْ ٱللَّهَ...﴾اطاعت از فرامین قرآن و از اطاعت رسول، اطاعت از فرمان سنّت است.
﴿۞وَسَارِعُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِينَ ١٣٣ ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ فِي ٱلسَّرَّآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَٱلۡكَٰظِمِينَ ٱلۡغَيۡظَ وَٱلۡعَافِينَ عَنِ ٱلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ١٣٤ وَٱلَّذِينَ إِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةً أَوۡ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ ذَكَرُواْ ٱللَّهَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ لِذُنُوبِهِمۡ وَمَن يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ إِلَّا ٱللَّهُ وَلَمۡ يُصِرُّواْ عَلَىٰ مَا فَعَلُواْ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ ١٣٥ أُوْلَٰٓئِكَ جَزَآؤُهُم مَّغۡفِرَةٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَجَنَّٰتٞ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ وَنِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِينَ ١٣٦﴾[آل عمران: ۱۳۳-۱۳۶].
ترجمه: و بشتابید بسوی آمرزش پروردگارتان و به سوی بهشتی که پهنای آن به قدر آسمانها و زمین است مهیا شده برای متقین(۱۳۳) کسانیکه در وسعت و سختی انفاق میکنند، وخشم خود را فرو میبرند، و از مردم درمیگذرند، و خدا دوست میدارد نیکوکاران را (۱۳۴) و کسانیکه چون کار زشتی انجام دهند و یا به خود ستم کنند، خدا را یاد کنند و بدون فاصله برای گناهان خود طلب آمرزش کنند و کیست جُز خدا که گناهان را بیامرزد، و بر آنچه (از گناه) کردهاند اصرار نورزند و حال آنکه میدانند(۱۳۵) ایشانند که پاداششان آمرزش پروردگارشان و بوستانهائی است که از زیر آنها نهرها جاری است، در آنها جاویدند و خوب است اجر عملکنندگان.(۱۳۶)
نکات: ﴿سَارِعُوٓاْ﴾دلالت دارد بر وجوب شتاب در کارهای دینی و مقدّم داشتن آنها بر کارهای دیگر. و جملۀ: ﴿عَرۡضُهَا...﴾دلالت دارد که وسعت بهشت از آسمانها و زمین بیشتر است. و جملۀ: ﴿ٱلَّذِينَ﴾مکرر شده وصفت است برای متقین.
﴿قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِكُمۡ سُنَنٞ فَسِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَٱنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُكَذِّبِينَ ١٣٧ هَٰذَا بَيَانٞ لِّلنَّاسِ وَهُدٗى وَمَوۡعِظَةٞ لِّلۡمُتَّقِينَ ١٣٨﴾[آل عمران: ۱۳۷-۱۳۸].
ترجمه: به تحقیق قبل از شما سنتهائی (در حقّ کافران) بوده که گذشته، پس در زمین سیر کنید و بنگرید سرانجام تکذیبکنندگان چگونه بود (۱۳۷) این کتاب بیانی است برای مردم، و برای پرهیزکاران هدایت و پندی است.(۱۳۸)
نکات: خدا امر فرموده به نظر در روش گذشتگان تا عبرت گیرند و بفهمند اسلام بهترین آئین است. و جملۀ: ﴿هَٰذَا بَيَانٞ لِّلنَّاسِ﴾دلالت دارد که قرآن بیان و قابل فهم است برای تمام مردم و عقلاً نیز باید چنین باشد زیرا کسیکه نامهای میفرستد برای کسی و در آن نامه ذکر میکند که باید مال و جان خود را در راه من بدهی و همه را در طبق اخلاص بگذاری، آن طرف اگر نفهمد، چگونه مال وجان خود را بدهد برای نامهای که نفهمیده است. اگر عمل نکند معذور است.
﴿وَلَا تَهِنُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَنتُمُ ٱلۡأَعۡلَوۡنَ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ ١٣٩ إِن يَمۡسَسۡكُمۡ قَرۡحٞ فَقَدۡ مَسَّ ٱلۡقَوۡمَ قَرۡحٞ مِّثۡلُهُۥۚ وَتِلۡكَ ٱلۡأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيۡنَ ٱلنَّاسِ وَلِيَعۡلَمَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَيَتَّخِذَ مِنكُمۡ شُهَدَآءَۗ وَٱللَّهُ لَا يُحِبُّ ٱلظَّٰلِمِينَ ١٤٠ وَلِيُمَحِّصَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَيَمۡحَقَ ٱلۡكَٰفِرِينَ ١٤١ أَمۡ حَسِبۡتُمۡ أَن تَدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ وَلَمَّا يَعۡلَمِ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ جَٰهَدُواْ مِنكُمۡ وَيَعۡلَمَ ٱلصَّٰبِرِينَ ١٤٢ وَلَقَدۡ كُنتُمۡ تَمَنَّوۡنَ ٱلۡمَوۡتَ مِن قَبۡلِ أَن تَلۡقَوۡهُ فَقَدۡ رَأَيۡتُمُوهُ وَأَنتُمۡ تَنظُرُونَ ١٤٣﴾[آل عمران: ۱۳۹-۱۴۳].
ترجمه: و سست و محزون نگردید و حال آنکه شما برترید اگر مؤمن باشید(۱۳۹) اگر زخم و جراحتی به شما برسد، پس محقّقاً به آن قوم جراحتی مانند آن رسیده و ما این روزها( از غلبه و شکست) را بین مردم میگردانیم و تا خدا مؤمنین را بداند و بشناسد و از شما گواهانی بگیرد، و خدا دوست نمیدارد ستمگران را(۱۴۰) و برای اینکه مؤمنین را پاک نماید و کافران را به فشار گذارد (۱۴۱) آیا گمان دارید که به بهشت داخل میشوید و حال آنکه خدا مجاهدینِ شما را از صابرین معلوم ننموده است(۱۴۲) و شما به یقین آرزوی مرگ میکردید پیش از آنکه با آن روبرو شوید، پس به تحقیق آن را دیده و به نظر آوردید.(۱۴۳)
نکات: جملۀ: ﴿وَأَنتُمُ ٱلۡأَعۡلَوۡنَ...﴾دلالت دارد که اگر مسلمین به وظائف ایمانی عمل کنند از تمام کفّار برتری پیدا میکنند و امروزه که از همه عقبافتاده و ذلیلترند برای این است که مؤمن نیستند و عمل ندارند. و مقصود از جملۀ: ﴿وَتِلۡكَ ٱلۡأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا...﴾این است که سنّت الهی بر این جاری شده که هر کس به قواعد طبیعی سعی و کوشش عمل کند غالب میشود و هر کس تنبلی کند مغلوب. مسلمین نیز از این قاعده خارج نیستند، مثلاً در جنگ بدر همّت کردند غالب شدند و در جنگ احد به طمع مال افتادند و مغلوب شدند. و مقصود از جملۀ: ﴿وَلِيَعۡلَمَ ٱللَّهُ...﴾و جملۀ: ﴿وَلَمَّا يَعۡلَمِ ٱللَّهُ﴾این است که معلوم خدا ظهور پیدا کند، زیرا علم خدا ازلی است. هر چیزی را قبل از وقوع آن میداند، در این آیات اطلاق علم شده بر معلوم، یعنی برای مردم و خود مکلّفین ظاهر شود که مؤمن و مجاهد کیست.
﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُۚ أَفَإِيْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِكُمۡۚ وَمَن يَنقَلِبۡ عَلَىٰ عَقِبَيۡهِ فَلَن يَضُرَّ ٱللَّهَ شَيۡٔٗاۗ وَسَيَجۡزِي ٱللَّهُ ٱلشَّٰكِرِينَ ١٤٤ وَمَا كَانَ لِنَفۡسٍ أَن تَمُوتَ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِ كِتَٰبٗا مُّؤَجَّلٗاۗ وَمَن يُرِدۡ ثَوَابَ ٱلدُّنۡيَا نُؤۡتِهِۦ مِنۡهَا وَمَن يُرِدۡ ثَوَابَ ٱلۡأٓخِرَةِ نُؤۡتِهِۦ مِنۡهَاۚ وَسَنَجۡزِي ٱلشَّٰكِرِينَ ١٤٥ وَكَأَيِّن مِّن نَّبِيّٖ قَٰتَلَ مَعَهُۥ رِبِّيُّونَ كَثِيرٞ فَمَا وَهَنُواْ لِمَآ أَصَابَهُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا ٱسۡتَكَانُواْۗ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلصَّٰبِرِينَ ١٤٦ وَمَا كَانَ قَوۡلَهُمۡ إِلَّآ أَن قَالُواْ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسۡرَافَنَا فِيٓ أَمۡرِنَا وَثَبِّتۡ أَقۡدَامَنَا وَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡكَٰفِرِينَ ١٤٧ فََٔاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ ثَوَابَ ٱلدُّنۡيَا وَحُسۡنَ ثَوَابِ ٱلۡأٓخِرَةِۗ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ١٤٨﴾[آل عمران: ۱۴۴-۱۴۸].
ترجمه: و نیست محمّد مگر پیغمبری که حقّاً پیش از او پیغمبرانی بودند، آیا اگر بمیرد یا کشته شود شما (ازاسلام) برمیگردید به آئین اعقاب خود و کسیکه به عقب خود برگردد به هیچ وجه به خدا ضرر نرساند، و به زودی خدا شاکران را پاداش میدهد(۱۴۴) و هیچ نفسی جُز به ارادۀ خدا نمیمیرد، سرنوشتی است با وقتی معیّن قرار داده، و هرکس پاداش دنیا بخواهد از آن میدهیم او را، و هرکس ثواب آخرت بخواهد از آن خواهیم داد او را، و به زودی شاکران را جزاء میدهیم(۱۴۵) و چه بسیار پیامبرانی که خداپرستان بسیاری به همراهی او قتال کردند، و به خاطر آنچه در راه خدا به ایشان رسیده، سست نشدند و اظهار عجز برای غیر خدا نکردند و خدا صابرین را دوست میدارد(۱۴۶) و سخنی نداشتند جُز اینکه گفتند: پروردگارا گناهان ما و زیادهروی ما را بیامرز، و قدمهای ما را ثابت دار و ما را بر قوم کافرین یاری نما(۱۴۷) پس خدا پاداش دنیا و پاداش نیک آخرت را به ایشان داد و خدا دوست میدارد نیکوکاران را.(۱۴۸)
نکات: در جنگ اُحُد چون کشتههای مسلمین زیاد شد و پراکنده و متفرق شدند، مصعب بن عمیر پرچمدار مسلمین شهید شد و پرچم بر زمین افتاد و عبدالله بن قمئه پس از پراندن سنگ خیال کرد رسول خدا را کشته فریاد کرد که محمد را کشتم و کافر دیگری فریاد کرد: «أَلَا قَدْ قُتِلَ مُحَمَّدٌ»، این خبر در میان مردم منتشر شد بعضی از مسلمین خود را باختند و گفتند: ای کاش عبدالله بن أبی برایمان از ابوسفیان امانی بگیرد، بعضی از سست ایمانها گفتند برگردیم به دین سابق خودمان، بعضی از مسلمین که این سخنان را شنیدند [۴۳۹] گفتند: ای قوم، اگر محمدصکشته شد خدای محمدصزنده است و زندگی پس از رسول خداصبه چه درد میخورد؛ جهاد کنید تا کشته شوید و بر دین محمد بمیرید و شمشیر کشید و حمله کرد تا شهید شد، در حالیکه در خون خود میغلطید به یکی از مهاجرین گفت: اگر محمد کشته شد دین را به شما تبلیغ نمود شما برای دین خود قتال کنید [۴۴۰]، در آن هنگامه رسولخداصدندانش شکست و میان گودالی افتاد، بعضی از اصحاب او را به دوش گرفتند و از او دفاع کردند تا اینکه آن حضرت بالای بلندی رسید و ندا کرد: آهای بندگان خدا به سوی من آیید تا آنکه جمعی از اصحاب رسیدند، حضرت ایشان را مذمّت کرد برای فرارشان، عرض کردند: یا رسول الله، آباء و امّهات ما فدایت، چون خبر قتل تو به ما رسید ترس ما را گرفت، به هر حال این عده از رسول خدا دفاع کردند تا لشکر کفار پراکنده شدند، در اینجا خدا میفرماید، محمّد مانند سایر پیامبران میمیرد و یا کشته میشود، وظیفۀ مسلمان این است که در دین خود پایدار بماند و دفاع کند. و مقصود از جملۀ: ﴿وَمَا كَانَ قَوۡلَهُمۡ...﴾این است که مسلمان باید مانند مردان خدا منّت بر خدا و رسول مگذارد بلکه هر قدر مجاهده کرده باز خود را مقصّر بداند و قول او استغفار باشد و ثبات قدم و نصرت را از خدا بخواهد، تا خدا گناهانش را ببخشد و به او توفیق جهاد و ثبات قدم عطا کند.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن تُطِيعُواْ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يَرُدُّوكُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِكُمۡ فَتَنقَلِبُواْ خَٰسِرِينَ ١٤٩ بَلِ ٱللَّهُ مَوۡلَىٰكُمۡۖ وَهُوَ خَيۡرُ ٱلنَّٰصِرِينَ ١٥٠ سَنُلۡقِي فِي قُلُوبِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلرُّعۡبَ بِمَآ أَشۡرَكُواْ بِٱللَّهِ مَا لَمۡ يُنَزِّلۡ بِهِۦ سُلۡطَٰنٗاۖ وَمَأۡوَىٰهُمُ ٱلنَّارُۖ وَبِئۡسَ مَثۡوَى ٱلظَّٰلِمِينَ ١٥١ وَلَقَدۡ صَدَقَكُمُ ٱللَّهُ وَعۡدَهُۥٓ إِذۡ تَحُسُّونَهُم بِإِذۡنِهِۦۖ حَتَّىٰٓ إِذَا فَشِلۡتُمۡ وَتَنَٰزَعۡتُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِ وَعَصَيۡتُم مِّنۢ بَعۡدِ مَآ أَرَىٰكُم مَّا تُحِبُّونَۚ مِنكُم مَّن يُرِيدُ ٱلدُّنۡيَا وَمِنكُم مَّن يُرِيدُ ٱلۡأٓخِرَةَۚ ثُمَّ صَرَفَكُمۡ عَنۡهُمۡ لِيَبۡتَلِيَكُمۡۖ وَلَقَدۡ عَفَا عَنكُمۡۗ وَٱللَّهُ ذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ١٥٢ ۞إِذۡ تُصۡعِدُونَ وَلَا تَلۡوُۥنَ عَلَىٰٓ أَحَدٖ وَٱلرَّسُولُ يَدۡعُوكُمۡ فِيٓ أُخۡرَىٰكُمۡ فَأَثَٰبَكُمۡ غَمَّۢا بِغَمّٖ لِّكَيۡلَا تَحۡزَنُواْ عَلَىٰ مَا فَاتَكُمۡ وَلَا مَآ أَصَٰبَكُمۡۗ وَٱللَّهُ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ ١٥٣﴾ [آل عمران: ۱۴۹-۱۵۳].
ترجمه: ای مؤمنین، اگر کفّار را اطاعت کنید شما را به آئین گذشتگانتان برمیگردانند، پس از زیانکاران خواهید شد(۱۴۹) بلکه دوست و سرپرست شما خداست و او بهترین یاریدهندگاناست (۱۵۰) به زودی ترس را در دلهای کفّار میافکنیم زیرا بدون دلیلی که خدا نازل کرده باشد شرک به خدا آوردند و مأوای ایشان آتش دوزخ، و جایگاه این ستمگران بد است(۱۵۱) و حقّا خدا وعدۀ خود را وفا کرد وقتیکه شما به فرمان او جان کفار را گرفتید، تا آنگاه که سست شدید و با یکدیگر نزاع کردید، و پس از آنکه به شما نشان داد آنچه را دوست میداشتید، نافرمانی کردید، پارهای از شما دنیاخواه میبود و بعضی از شما آخرتجو، سپس شما را از کفّار منصرف کرد تا آزمایشتان کند، و به تحقیق از شما عفو نمود، و خدا صاحب فضل بر مؤمنین است(۱۵۲) وقتی که به تپهها بالا میرفتید و به احدی توجه نمیکردید، و این رسول شما را از دنبال میخواند، پس جزای شما غصهای بود به مقابل غصّهای که به دل رسول خدا کردید، عفو خدا برای این است که محزون نمانید بر آنچه از شما فوت شد و بر آنچه به شما رسید، و خدا آگاه است به آنچه میکنید.(۱۵۳)
نکات: جملۀ: ﴿سَنُلۡقِي...﴾دلالت دارد که خدایتعالی در جنگ احد ترسی در دل کفّار انداخت که پس از پراکندهشدن مسلمین و استیلای کفار باز مسلمین را رها کردند، و به طرف مکه فرار نمودند. کار مشرکین به جایی رسید که بت هُبَل را بلند کرده و دم گرفته بودند: «أُعْلُ هُبَلُ، أُعْلُ هُبَلُ»، رسولخداصبه مسلمین فرمود: چرا ساکتید در جواب بگوئید: «اللهُ أَعَلی وأجَلّ». و مشرکین را عقیده چنین بود که بتها را خدا وسیله قرار داده و شفیع نزد اویند، در آیه اشاره کرده که چنین قولی به خدا افتراء است، زیرا خدا در این موضوع چیزی نازل ننموده چنانکه میفرماید: ﴿أَشۡرَكُواْ بِٱللَّهِ مَا لَمۡ يُنَزِّلۡ بِهِۦ سُلۡطَٰنٗاۖ﴾حال باید از مسلمین زمان ما تعجّب کرد که با وجود اینهمه آیات، باز در دعاها وسختیها، اموات و بزرگان دین خود را میخوانند و حال آنکه دلیلی برای ایشان در ما أنزل الله نیست و اولیاء خدا با این شرک مخالفند. وجملۀ: ﴿وَلَقَدۡ صَدَقَكُمُ ٱللَّهُ...﴾دلالت دارد که چون مسلمین متّحد بودند در اطاعت خدا و سعی داشتند در کار خود، خدا یاریشان کرد مانند قضیّۀ بدر. امّا در اُحُد نزاع کردند و در جنگ سستی کردند و برای جمع کردن غنیمت سنگر خود را از دست دادند و لذا مشمول عنایت کامل الهی مانند بدر نشدند.
﴿ثُمَّ أَنزَلَ عَلَيۡكُم مِّنۢ بَعۡدِ ٱلۡغَمِّ أَمَنَةٗ نُّعَاسٗا يَغۡشَىٰ طَآئِفَةٗ مِّنكُمۡۖ وَطَآئِفَةٞ قَدۡ أَهَمَّتۡهُمۡ أَنفُسُهُمۡ يَظُنُّونَ بِٱللَّهِ غَيۡرَ ٱلۡحَقِّ ظَنَّ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِۖ يَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ ٱلۡأَمۡرِ مِن شَيۡءٖۗ قُلۡ إِنَّ ٱلۡأَمۡرَ كُلَّهُۥ لِلَّهِۗ يُخۡفُونَ فِيٓ أَنفُسِهِم مَّا لَا يُبۡدُونَ لَكَۖ يَقُولُونَ لَوۡ كَانَ لَنَا مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٞ مَّا قُتِلۡنَا هَٰهُنَاۗ قُل لَّوۡ كُنتُمۡ فِي بُيُوتِكُمۡ لَبَرَزَ ٱلَّذِينَ كُتِبَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقَتۡلُ إِلَىٰ مَضَاجِعِهِمۡۖ وَلِيَبۡتَلِيَ ٱللَّهُ مَا فِي صُدُورِكُمۡ وَلِيُمَحِّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمۡۚ وَٱللَّهُ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ ١٥٤﴾ [آل عمران: ۱۵۴].
ترجمه: سپس خداوند پس از غم آرامشی را بر شما فرود آورد، چرتی که فراگرفت جمعی از شما را و گروهی به فکر جانهای خود بودند و به خدا گمان به ناحق بردند گمان زمان جاهلیّت را، میگفتند آیا از این کار چیزی به نفع ما خواهد شد، بگو کارها همه مخصوص خداست، آنان در نزد خود مخفی میکردند چیزی را که برای تو آشکار نمیکردند، میگفتند اگر از این کار چیزی به نفع ما بود دراینجا کشته نمیشدیم، بگو اگر در خانههایتان(هم) بودید بدون شک آنانکه قتل بر ایشان مقدّر شده، به مقتل خود میرفتند، و باید خدا آنچه را در سینههایتان است آزمایش کند، و تا خالص گردد آنچه در دلهایتان است، و خدا به آنچه در سینهها باشد داناست.(۱۵۴)
نکات: این آیه از آیاتی است که تمام حروف هجا، از الف تا یاء در آن آمده است. و مقصود از جملۀ ﴿ثُمَّ أَنزَلَ عَلَيۡكُم...﴾قدرتنمایی و طرز یاریدادن خدا به رسول و به مؤمنین است که در وسط جنگ اُحُد عدّهای از مؤمنین را چرت گرفت و به واسطۀ این چرت ترسشان برطرف و خستگی ایشان رفع شد و صدماتی که به رفقایشان وارد شده بود فراموش کرده و دو مرتبه به حمله پرداختند و عدۀ دیگر که منافق بودند گمان ناحق به خدا بردند از قبیل اینکه گفتند نعوذ بالله خدایی وجود ندارد و یا چرا وعدۀ نصرتی که داده دروغ بوده و یا اینکه اگر ما حق بودیم چرا این صدمات بر ما وارد شد. البته مقداری از این خیالات را به زبان آوردند و مقداری را به زبان نیاورده ولذا خدا فرموده: ﴿يُخۡفُونَ فِيٓ أَنفُسِهِم...﴾ و حقتعالی هر قومی را به این ابتلاءات آزمایش میکند.
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ تَوَلَّوۡاْ مِنكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡتَقَى ٱلۡجَمۡعَانِ إِنَّمَا ٱسۡتَزَلَّهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ بِبَعۡضِ مَا كَسَبُواْۖ وَلَقَدۡ عَفَا ٱللَّهُ عَنۡهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٞ ١٥٥ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَقَالُواْ لِإِخۡوَٰنِهِمۡ إِذَا ضَرَبُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ أَوۡ كَانُواْ غُزّٗى لَّوۡ كَانُواْ عِندَنَا مَا مَاتُواْ وَمَا قُتِلُواْ لِيَجۡعَلَ ٱللَّهُ ذَٰلِكَ حَسۡرَةٗ فِي قُلُوبِهِمۡۗ وَٱللَّهُ يُحۡيِۦ وَيُمِيتُۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ ١٥٦ وَلَئِن قُتِلۡتُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَوۡ مُتُّمۡ لَمَغۡفِرَةٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَرَحۡمَةٌ خَيۡرٞ مِّمَّا يَجۡمَعُونَ ١٥٧ وَلَئِن مُّتُّمۡ أَوۡ قُتِلۡتُمۡ لَإِلَى ٱللَّهِ تُحۡشَرُونَ ١٥٨﴾[آل عمران: ۱۵۵-۱۵۸].
ترجمه: به راستی کسانی از شما که در روز بر خورد آن دو جمع (در احد) پشت به جنگ کردند همانا شیطان ایشان را به واسطۀ بعضی از اعمالشان لغزانید و حقا که خدا از ایشان عفو نمود، به راستی که خدا آمرزنده و بردبار است (۱۵۵) ای مؤمنین نباشید مانند آنانکه کافر شدند و به برادران خود وقتی که قدم بر زمین زده و یا برای جنگ آماده شدند گفتند: اگر نزد ما میماندند نمیمردند و نه کشته میشدند تا خدا آن گمان را در دلهای ایشان حسرتی قرار دهد، و خدا زنده میکند و میمیراند و خدا به آنچه میکنید بیناست(۱۵۶) و البته اگر در راه خدا کشته شوید و یا بمیرید آمرزش خدا و رحمت او بهتر است از آنچه جمع میکنند (۱۵۷) و اگر بمیرید و یا کشته شوید البته به سوی خدا محشور میگردید.(۱۵۸)
نکات: مقصود از جمله: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ تَوَلَّوۡاْ...﴾همان نفراتی است که از میدان جنگ فرار کردند، ولی خدا ایشان را عفو نمود و توفیق داد به واسطۀ اینکه توبه کردند و برگشتند و به حمله پرداختند و به اضافه در غزوات دیگر ثبات قدم خود را در ایمان ثابت کردند.
﴿فَبِمَا رَحۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ لِنتَ لَهُمۡۖ وَلَوۡ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِكَۖ فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِۖ فَإِذَا عَزَمۡتَ فَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُتَوَكِّلِينَ ١٥٩ إِن يَنصُرۡكُمُ ٱللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَكُمۡۖ وَإِن يَخۡذُلۡكُمۡ فَمَن ذَا ٱلَّذِي يَنصُرُكُم مِّنۢ بَعۡدِهِۦۗ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ١٦٠ وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَغُلَّۚ وَمَن يَغۡلُلۡ يَأۡتِ بِمَا غَلَّ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۚ ثُمَّ تُوَفَّىٰ كُلُّ نَفۡسٖ مَّا كَسَبَتۡ وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ ١٦١﴾[آل عمران: ۱۵۹-۱۶۱].
ترجمه: پس بهواسطۀ رحمت إلهی نرمی کردی برای ایشان و اگر تندخو و سختدل بودی بیشک از دور تو پراکنده میشدند، پس از ایشان عفو کن و برای ایشان طلب آمرزش نما، و در کارها با ایشان مشورت کن و چون عزم وتصمیم گرفتی برخدا توکّل نما به راستی که خدا دوست میدارد توکلکنندگان را (۱۵۹) اگر خدا شما را یاری کند کسی بر شما غلبه نکند و اگر شما را رها کند پس کیست آنکه شما را پس از خذلان یاری کند و فقط بر خدا باید توکل کنند مؤمنان(۱۶۰) و هیچ پیامبری نباشد که خیانت کند و هر کس خیانت کند آنچه را خیانت کرده روز قیامت میآورد، سپس به هر کس به آنچه کسب کرده جزای تمام داده شود، و به ایشان ظلم نخواهد شد.(۱۶۱)
نکات: یکی از صفات برجستۀ رسول خداصحلم و نرمی او بود که عرب بدخو را به دور خود جمع کرد و اگر نه از دور او پراکنده میشدند و هرکس بخواهد علمدار ارشاد باشد و ثواب ارشاد را ببرد باید چنین باشد. ﴿وَشَاوِرۡهُمۡ﴾دلالت دارد که رسول خداصمانند سایر مردم باید از فکر مردم استفاده کند، البتّه در امور دنیوی. و جملۀ: ﴿وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ...﴾دلالت دارد که هادی قوم نباید به آن قوم خیانت کندو از جهل آنان سوءاستفاده کند و حتّی از غنائم و بیت المال چیزی پنهانی برندارد. و رسول خداصفرمود: «مَنْ بَعَثْنَاهُ عَلَى عَمَلٍ فغَلَّ شَيْئًا، جَاءَ بِهِ يَوْمَ القِيَامَةِ عَلَى عُنِقِهِ يَحْمِلُهُ» [۴۴۱]. و لذا مأمور دولت باید بداند اگر در چیزی از اموال و قوانین خیانت ورزد گناه بزرگی مرتکب شده است.
﴿أَفَمَنِ ٱتَّبَعَ رِضۡوَٰنَ ٱللَّهِ كَمَنۢ بَآءَ بِسَخَطٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَمَأۡوَىٰهُ جَهَنَّمُۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِيرُ ١٦٢ هُمۡ دَرَجَٰتٌ عِندَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ بَصِيرُۢ بِمَا يَعۡمَلُونَ ١٦٣﴾[آل عمران: ۱۶۲-۱۶۳].
ترجمه: پس آیا کسیکه در پی خشنودی خدا باشد، مانند کسی است که به خشم خدا برگشته و جای او دوزخ باشد و دوزخ بد منزلگاهی است(۱۶۲) آنان را درجاتی است نزد خدا، و خدا به آنچه میکنند بیناست.(۱۶۳)
نکات: ضمیر ﴿هُمۡ دَرَجَٰتٌ﴾برمیگردد به من موصوله در جملۀ: ﴿أَفَمَنِ ٱتَّبَعَ...﴾و شامل است اهل رضوان و اهل نیران را زیرا برای هر یک درجاتی است.
﴿لَقَدۡ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ بَعَثَ فِيهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ ١٦٤﴾ [آل عمران: ۱۶۴].
ترجمه: محقّقا خدا بر مؤمنین منّت گذاشته هنگامی که در میان ایشان از خودشان رسولی برانگیخت که آیات او را بر ایشان بخواند و پاکیزهشان کند و کتاب و حکمت را به ایشان بیاموزد و اگرچه قبلا در گمراهی آشکارا بودند. (۱۶۴)
نکات: خدا بندگان را غرق نعمت نموده و منّت نگذاشته مگر برای نعمت ارسال رسول، چون نتیجۀ خلقت بشر هدایت و سعادت اوست. وجملۀ: ﴿يَتۡلُواْ﴾، ﴿وَيُعَلِّمُهُمُ...﴾دلالت دارد که کار رسول خداصتلاوت و تعلیم آیات کتاب خدا بوده و باید دانشمندان امّت نیز مانند او کتاب خدا را به مردم بیاموزند نه آراء خود را و امّت نیز باید تعلّم کنند نه تقلید.
﴿أَوَلَمَّآ أَصَٰبَتۡكُم مُّصِيبَةٞ قَدۡ أَصَبۡتُم مِّثۡلَيۡهَا قُلۡتُمۡ أَنَّىٰ هَٰذَاۖ قُلۡ هُوَ مِنۡ عِندِ أَنفُسِكُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ ١٦٥ وَمَآ أَصَٰبَكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡتَقَى ٱلۡجَمۡعَانِ فَبِإِذۡنِ ٱللَّهِ وَلِيَعۡلَمَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ١٦٦ وَلِيَعۡلَمَ ٱلَّذِينَ نَافَقُواْۚ وَقِيلَ لَهُمۡ تَعَالَوۡاْ قَٰتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَوِ ٱدۡفَعُواْۖ قَالُواْ لَوۡ نَعۡلَمُ قِتَالٗا لَّٱتَّبَعۡنَٰكُمۡۗ هُمۡ لِلۡكُفۡرِ يَوۡمَئِذٍ أَقۡرَبُ مِنۡهُمۡ لِلۡإِيمَٰنِۚ يَقُولُونَ بِأَفۡوَٰهِهِم مَّا لَيۡسَ فِي قُلُوبِهِمۡۚ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا يَكۡتُمُونَ ١٦٧ ٱلَّذِينَ قَالُواْ لِإِخۡوَٰنِهِمۡ وَقَعَدُواْ لَوۡ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُواْۗ قُلۡ فَٱدۡرَءُواْ عَنۡ أَنفُسِكُمُ ٱلۡمَوۡتَ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ١٦٨﴾ [آل عمران: ۱۶۵-۱۶۸].
ترجمه: چرا وقتی که مصیبتی به شما رسید که دو مقابل آن را به دشمن رساندید، گفتید این از کجاست؟ بگو آن از سوی خودتان است، به راستی خدا به هرچیزی تواناست(۱۶۵) و آنچه روز تلاقی دو جمع به شما رسید به ارادۀ خدا بود و تا معلوم نماید مؤمنین را (۱۶۶) و تا معلوم نماید آنان را که نفاق کردند و به ایشان گفته شد بیایید در راه خدا قتال کنید و یا دفاع نمایید، گفتند اگر ما قتال را میدانستیم از شما پیروی میکردیم، ایشان در آن روز به کفر نزدیکتر بودند تا به ایمان، میگویند به دهانشان آنچه را در دلهایشان نیست و خدا به آنچه کتمان میکنند داناست(۱۶۷) آنانکه نشستند و به برادران خود گفتند اگر آن مقتولین ما را اطاعت کرده بودند کشته نمیشدند، بگو از خودتان مرگ را دفع کنید اگر راست میگویید.(۱۶۸)
نکات: مقصود از ﴿مُّصِيبَةٞ﴾مصیبت روز اُحُد است که به مسلمین شکستی رسید که دو مقابل آن به مشرکین درجنگ بدر وارد شد و یا در همان جنگ احد، ظاهر آیه این است که در احد دو مقابل به مشرکین صدمه رسید. و در عین حال مسلمین توقّع داشتند هیچ صدمهای به ایشان نرسد و خیال کردند که چون ایمان به خدا آوردهاند نباید شکست بخورند، خدا می فرماید این مصیبت از ناحیۀ خودتان است که پست خود را از دست دادید و به دنبال غنائم رفتید و رسول خدا را تنها گذاشتید. و مقصود از ﴿فَبِإِذۡنِ ٱللَّهِ﴾این است که ارادۀ خدا چنین است که هرکس عمل به وظیفه نکند پیروز نشود. و دیگر طبق ﴿وَلِيَعۡلَمَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ...﴾باید مؤمن از منافق جدا و معلوم گردد و معنی ﴿لِيَعۡلَمَ﴾این است که تا معلوم خدا ظاهر شود. و جمله: ﴿لَوۡ نَعۡلَمُ قِتَالٗا...﴾ممکن است سه معنی در آن احتمال داد: اول؛ اگر میدانستیم جنگی واقع میشود شما را پیروی میکردیم و دنبال شما میآمدیم و برای جنگ حاضر میشدیم و این برخلاف ظاهر است. دوم؛ جنگ را جنگ نمیدانستیم، بلکه خود را به هلاکت انداختن میدانستیم که عدۀ قلیلی مقابل کثیر باشد، این نیز برخلاف ظاهر است. سوم؛ اگر ما علم جنگ داشتیم و فنون جنگی را میدانستیم به دنبال مسلمین حاضر میشدیم و این معنی ظاهر است.
﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢاۚ بَلۡ أَحۡيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ يُرۡزَقُونَ ١٦٩ فَرِحِينَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ وَيَسۡتَبۡشِرُونَ بِٱلَّذِينَ لَمۡ يَلۡحَقُواْ بِهِم مِّنۡ خَلۡفِهِمۡ أَلَّا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ١٧٠ ۞يَسۡتَبۡشِرُونَ بِنِعۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَضۡلٖ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجۡرَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ١٧١﴾ [آل عمران: ۱۶۹-۱۷۱].
ترجمه: و البتّه گمان مبر آنانکه در راه خدا کشته شدهاند مردگانند بلکه زندهاند نزد پروردگارشان روزی داده میشوند (۱۶۹) به آنچه خدا به ایشان داده از فضل خود شادمانند، و نسبت به آن یارانشان که هنوز به ایشان ملحق نشدهاند شادی میکنند که نه ترسی دارند و نه ایشان را اندوهی است(۱۷۰) خوشند به نعمت و فضل از طرف خدا و اینکه خدا اجر مؤمنین را ضایع نمیکند.(۱۷۱)
نکات: پس از جنگ اُحُد بعضی از مردم میگفتند: مؤمنین بیجهت خود را از بین میبرند و به این کلمات، مسلمین را از جهاد تنفر میدادند، حقتعالی برای ترغیب مؤمنین به جهاد فرموده: چنین نیست که اینان میگویند زیرا آنانکه جهاد را ترک میکنند برای ماندن در دنیا، ممکن است به لذائذ و نعمت دنیا برسند تازه به چیز کم و حقیر فانی رسیدهاند. و امّا کسی که به جهاد میرود اگر کشته شود به لذائذ و حیات و نعمتهای دائمی رسیده و اگر به جهاد نمیرفت بالأخره در نکبت و آفت میمرد و با کمال ترس و اندوه از دنیا میرفت. امّا بر مجاهد و شهید نه ترسی است و نه حزنی و ترس از آینده ندارد که آخرت باشد و بر دنیای گذشته محزون نیست و افسوسی ندارد، پس شهادت مکروه نیست بلکه رسیدن به زندگانی ابد و درجات مقرّبین است. ولی باید دانست که عدّهای از عوام و یا عالم نمایان خیال میکنند که چون خدا فرموده: ﴿أَحۡيَآءٌ﴾، پس شهداء نمیمیرند و از دنیا خارج نمیشوند، آن وقت از آنجا که میخواهند برای خود باب الحوائج و یا شفیعی بتراشند امامان را نیز قیاس به شهداء میکنند و این منطق باطلی است، زیرا شهداء از دنیا خارج میشوند و به عالم دیگری میروند طبق آیۀ ۳۲ سورۀ نحل [۴۴۲]به بهشت منتقل خواهند شد و روزیهای عالم دیگر و حیات عالم دیگری را دارند و طبق آیات قرآن به کلی از دنیا بیخبرند زیرا حیات مستلزم علم به همه چیز نیست و به اضافه اگر ارواح انبیاء و شهداء از دنیا با خبر باشند از گرفتاریهای ملتها و مظالم دنیا ناراحت میشوند وفرح آنها مبدل به غم خواهد شد و در همین آیات جملاتی است که میرساند شهداء از این عالم رفته و از این عالم بیخبرند، پس در آیات تدبّر نما.
﴿ٱلَّذِينَ ٱسۡتَجَابُواْ لِلَّهِ وَٱلرَّسُولِ مِنۢ بَعۡدِ مَآ أَصَابَهُمُ ٱلۡقَرۡحُۚ لِلَّذِينَ أَحۡسَنُواْ مِنۡهُمۡ وَٱتَّقَوۡاْ أَجۡرٌ عَظِيمٌ ١٧٢ ٱلَّذِينَ قَالَ لَهُمُ ٱلنَّاسُ إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَكُمۡ فَٱخۡشَوۡهُمۡ فَزَادَهُمۡ إِيمَٰنٗا وَقَالُواْ حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَكِيلُ ١٧٣ فَٱنقَلَبُواْ بِنِعۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَضۡلٖ لَّمۡ يَمۡسَسۡهُمۡ سُوٓءٞ وَٱتَّبَعُواْ رِضۡوَٰنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ ذُو فَضۡلٍ عَظِيمٍ ١٧٤ إِنَّمَا ذَٰلِكُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ يُخَوِّفُ أَوۡلِيَآءَهُۥ فَلَا تَخَافُوهُمۡ وَخَافُونِ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ ١٧٥﴾ [آل عمران: ۱۷۲- ۱۷۵].
ترجمه: آنانکه (در اُحُد) پس از آنکه جراحت به ایشان رسید خدا و رسول او را اجابت کردند، برای نیکوکاران و پرهیزگارانشان پاداش بزرگی است(۱۷۲) آنانکه چون مردم به ایشان گفتند که مردم برای قتل شما جمع شدهاند از ایشان بترسید، پس ایمانشان افزون شد و گفتند: خدا برای ما کافی است و خدا خوب وکیلی است(۱۷۳) پس به واسطۀ نعمت و فضل خدا برگشتند درحالیکه چیز بدی به ایشان نرسید و خوشنودی خدا را پیروی کردند و خدا صاحب فضل بزرگ است(۱۷۴) همانا این شیطان است که دوستان خود را میترساند، پس از ایشان نترسید و از من بترسید اگر ایمان دارید.(۱۷۵)
نکات: این آیات پس از اتمام جنگ احد نازل شده و مدحی است برای مجاهدین، زیرا با اینکه در احد کشته داده و زخمی شدند و بعد از پراکندگی برگشتند و مشرکین را فراری کردند، ولی ابوسفیان و لشکر او چون مقداری راه رفتند و به روحاء رسیده پشیمان شدند و گفتند: چرا ما کار را تمام نکردیم، میباید برگردیم و به کلی مسلمین را نابود کنیم، این خبر به رسول خداصرسید و خواست کفار را بترساند، با اینکه اصحاب او مجروح و خسته بودند اعلان نمود به اینکه مشرکین را باید تعقیب نمود و فرمود میخواهم کسی بدنبال من نیاید مگر کسانیکه در احد بودهاند، پس خود با هفتاد نفر از اصحاب حرکت کرد تا به سه میلی مدینه به حمراءالأسد رسیدند [۴۴۳]، مشرکین مطلع شدند و ترس ایشان را گرفت و فرار کردند و اصحاب رسول چنان مجروح بودند که بعضی بعض دیگر را با دوش میبردند زیرا در احد به ایشان صدماتی رسیده بود. پس از آنکه مشرکین حمزه÷را مثله کردند قصد سایر شهداء را کردند، به برکت برگشت مؤمنین به دور رسول خداصترس ایشان را فرا گرفت و منهزم شدند. و رسولخداصشهداء را با خون خودشان دفن نمود. صفیّه خواهر حمزه آمد تا کشتۀ برادر را دیدار کند، رسولخداصفرمود او را برگردانید تا از مثلۀ برادرش جزع نکند، صفیّه گفت: من از مثله مطّلع شدهام، ولی این در جنب طاعت خدا چیز کمی است، حضرت فرمود: بگذارید برود سر جنازۀ برادر خود، پس آن مخدّره آمد و جزع و فزع نکرد و برای او طلب مغفرت کرد [۴۴۴]. در این هنگام زنی آمد و دید شوهر و پدر و برادر و فرزندش همه کشته شدهاند، رو کرد به رسول خداص، و چون رسول خدا را زنده دید، گفت: تمام مصیبتها با وجود شما چیزی نیست [۴۴۵].
مخفی نماند در ذیل آیۀ ۱۷۳نقل شده ]بعضی از مفسرین [ [۴۴۶]که این آیه به مناسبت غزوۀ بدر صغری نازل شده و قصۀ آن چنین است که چون ابوسفیان خواست از مدینه برگردد به سوی مکّه، فریاد کرد: ای محمد، وعدهگاه ما به قتال در موسم بدر صغری خواهد بود، رسول خداصبه عمر فرمود: به او بگو وعدهگاه ما إن شاء الله آنجا میباشد، چون موسم بدر صغری رسید، ابوسفیان با قوم خود تا چند فرسخی مکه «مر الظهران»آمد، ولی خدا ترس را در دل او افکند و عازم شد برگردد، در آنجا نعیم بن مسعود را دید که لباس عمره پوشیده، گفت: ای نعیم، ما با محمد وعده کردیم که در موسم بدر قتال کنیم و این سال خشک بدی است و صلاح ما نیست و من میخواهم برگردم، من ده شتر میدهم که بروی مدینه و محمد و افرادش را بازداری از آمدن به موسم، نعیم آمد مدینه دید مسلمین مجهّز شدهاند، ایشان را وسوسه کرد و گفت: مشرکین در دیار شما آمدند و شما را کشتند و اگر شما به سوی ایشان بروید یک نفر زنده برنگردد، چون این سخنان پراکنده شد مسلمین سست شدند. رسول خداصفرمود: به خدایی که مرا خلق کرده باید بیرون رویم به سوی ایشان و لو اینکه تنها من باشم، پس حضرت با هفتاد نفر حرکت کرد، چون به بدر صغری رسیدند دیدند بازار هر ساله برپا شده، ولی مشرکین حاضر نشدهاند. پس رسول خداصبا اصحابش چیزهایی که همراه داشتند فروختند و چیزها خریدند و یک درهم به دو درهم استفاده کردند و به سوی مدینه سالماً غانماً مراجعت کردند [۴۴۷]، این بر جرأت مسلمین و ذلّت مشرکین افزوده شد و اهل مکه به ابوسفیان و لشکرش میگفتند: شما خارج شدید برای خوردن آرد گندم و لذا این خروج و این لشکر را جیشالسّویق خواندند و حقتعالی از مسلمین مدح نموده که از مشرکین نترسیدند و چون به ایشان گفته شد: ﴿إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَكُمۡ﴾اعتناء نکردند و گفتند: ﴿حَسۡبُنَا ٱللَّهُ﴾و رفتند و با نعمت و فضل الهی برگشتند و گرفتاری سوئی به ایشان نرسید و آن شیطان بود که ﴿يُخَوِّفُ أَوۡلِيَآءَهُۥ﴾.
﴿وَلَا يَحۡزُنكَ ٱلَّذِينَ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡكُفۡرِۚ إِنَّهُمۡ لَن يَضُرُّواْ ٱللَّهَ شَيۡٔٗاۗ يُرِيدُ ٱللَّهُ أَلَّا يَجۡعَلَ لَهُمۡ حَظّٗا فِي ٱلۡأٓخِرَةِۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٌ ١٧٦ إِنَّ ٱلَّذِينَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلۡكُفۡرَ بِٱلۡإِيمَٰنِ لَن يَضُرُّواْ ٱللَّهَ شَيۡٔٗاۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ ١٧٧﴾ [آل عمران: ۱۷۶-۱۷۷].
ترجمه: و آنانکه در(یاری) کفر شتاب میکنند تو را محزون نکنند، زیرا ایشان هیچ ضرری به خدا نرسانند، خدا خواسته که برای ایشان در آخرت بهرهای قرار ندهد و برای ایشان عذاب بزرگی است(۱۷۶) به تحقیق آنانکه کفر را در مقابل ایمان خریدند هیچ ضرری به خدا نخواهند زد و برای ایشان عذاب دردناکی است.(۱۷۷)
نکات: مقصود از جملۀ ﴿يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡكُفۡرِۚ﴾بعضی گفتهاند: کفّار قریشند که برای پیشرفت کفر و محو اسلام سعی داشتند و بعضی گفته مقصود منافقین است که میگفتند: اگر محمد، رسول خدا بود در احد شکست نمیخورد و مردم را میترسانیدند و از اسلام منزجر میساختند و مقصود ممکن است مرتدین باشند کما قیل؛ زیرا به ظاهر نزدیک است و به کافر «یسارع فی الكفر»نمیگویند بلکه به مرتد و منافق میگویند، ولی میتوان گفت: آیه اطلاق دارد حتّی شامل آن طائفۀ از یهود میشود که اوصاف محمد را که در تورات بوده کتمان میکردند و مانند کعب بن اشرف با مشرکین همدست میشدند و برای غلبۀ کفر و محو اسلام سعی کرده و باعث حزن رسول خداصمیشدند. و جملۀ: ﴿ٱشۡتَرَوُاْ ٱلۡكُفۡرَ بِٱلۡإِيمَٰنِ﴾قرینه است که باید منافقین و یهود مقصود الهی باشند.
﴿وَلَا يَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَنَّمَا نُمۡلِي لَهُمۡ خَيۡرٞ لِّأَنفُسِهِمۡۚ إِنَّمَا نُمۡلِي لَهُمۡ لِيَزۡدَادُوٓاْ إِثۡمٗاۖ وَلَهُمۡ عَذَابٞ مُّهِينٞ ١٧٨ مَّا كَانَ ٱللَّهُ لِيَذَرَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ عَلَىٰ مَآ أَنتُمۡ عَلَيۡهِ حَتَّىٰ يَمِيزَ ٱلۡخَبِيثَ مِنَ ٱلطَّيِّبِۗ وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُطۡلِعَكُمۡ عَلَى ٱلۡغَيۡبِ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَجۡتَبِي مِن رُّسُلِهِۦ مَن يَشَآءُۖ فََٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۚ وَإِن تُؤۡمِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَلَكُمۡ أَجۡرٌ عَظِيمٞ ١٧٩ وَلَا يَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ يَبۡخَلُونَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ هُوَ خَيۡرٗا لَّهُمۖ بَلۡ هُوَ شَرّٞ لَّهُمۡۖ سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِۦ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۗ وَلِلَّهِ مِيرَٰثُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٞ ١٨٠﴾[آل عمران: ۱۷۸-۱۸۰].
ترجمه: و آنانکه کافر شدند البتّه گمان نبرند که مهلتدادن ما ایشان را بر ایشان خوب است، همانا ایشان را مهلت دادیم تا گناهشان را زیاد کنند و برای ایشان عذاب خوارکننده است(۱۷۸) چنین نبوده که خدا مؤمنین را بر اینحال که هستید رها کند تا اینکه خبیث و ناپاک را از پاک جدا کند و چنین نبوده که خدا شما را بر غیب آگهی دهد، ولیکن خدا هر که را بخواهد از پیامبرانش برمیگزیند، پس ایمان به خدا و رسولان او بیاورید، و اگر ایمان آورید و بپرهیزید برای شما اجر بزرگی است(۱۷۹) و آنانکه به آنچه خدا از فضل خود به ایشان داده بخل میورزند، گمان مبرند که آن بخل برای ایشان خوب است، بلکه برای ایشان شر است، به زودی در قیامت آنچه را به آن بخل کردهاند طوق گردنشان شود و میراث آسمانها و زمین مخصوص خداست و خدا به آنچه میکنید آگاه است (۱۸۰)
نکات: مردم ظاهربین میبینند که اکثر اوقات مردم کافر و فاسق، نیرومند و در امور دنیوی جلو رفتهاند و گمان میکنند این بر ایشان خیر و سعادت است، حقتعالی برای دفع این گمان فرموده چنین نیست، بلکه اینها موجب شقاوت و رسیدن به نهایت آن است. و جملۀ: ﴿سَيُطَوَّقُونَ...﴾دلالت دارد که چون زکات مالی داده نشد آن مال مجسّم گردد به شکل افعی و روز قیامت به گردن صاحبش بپیچد چنانکه در حدیثی آمده [۴۴۸].
﴿لَّقَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ فَقِيرٞ وَنَحۡنُ أَغۡنِيَآءُۘ سَنَكۡتُبُ مَا قَالُواْ وَقَتۡلَهُمُ ٱلۡأَنۢبِيَآءَ بِغَيۡرِ حَقّٖ وَنَقُولُ ذُوقُواْ عَذَابَ ٱلۡحَرِيقِ ١٨١ ذَٰلِكَ بِمَا قَدَّمَتۡ أَيۡدِيكُمۡ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَيۡسَ بِظَلَّامٖ لِّلۡعَبِيدِ ١٨٢ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ عَهِدَ إِلَيۡنَآ أَلَّا نُؤۡمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّىٰ يَأۡتِيَنَا بِقُرۡبَانٖ تَأۡكُلُهُ ٱلنَّارُۗ قُلۡ قَدۡ جَآءَكُمۡ رُسُلٞ مِّن قَبۡلِي بِٱلۡبَيِّنَٰتِ وَبِٱلَّذِي قُلۡتُمۡ فَلِمَ قَتَلۡتُمُوهُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ١٨٣ فَإِن كَذَّبُوكَ فَقَدۡ كُذِّبَ رُسُلٞ مِّن قَبۡلِكَ جَآءُو بِٱلۡبَيِّنَٰتِ وَٱلزُّبُرِ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلۡمُنِيرِ ١٨٤ كُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِۗ وَإِنَّمَا تُوَفَّوۡنَ أُجُورَكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۖ فَمَن زُحۡزِحَ عَنِ ٱلنَّارِ وَأُدۡخِلَ ٱلۡجَنَّةَ فَقَدۡ فَازَۗ وَمَا ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلۡغُرُورِ ١٨٥﴾ [آل عمران: ۱۸۱-۱۸۵].
ترجمه: حقا بدون گمان، خدا سخن آنان را شنید که گفتند: خدا فقیر و ما اغنیائیم، آنچه را گفتند خواهیم نوشت و به ناحق کشتن آنان پیامبران را نوشتهایم و میگوییم عذاب سوزان را بچشید(۱۸۱) این عذاب به واسطۀ کارهایی است که خود کردهاید و محقّقاً خدا نسبت به بندگان ستمگر نیست(۱۸۲) آنانکه گفتند خدا با ما پیمان بسته که به هیچ پیامبری ایمان نیاوریم تا آنکه برای ما قربانیای بیاورد که آتش آن را بخورد، بگو به تحقیق قبل از من پیامبرانی با معجزات و با آنچه گفتهاید آمدند، پس چرا آنان را کشتید اگر راست میگویید(۱۸۳) پس اگر تو را تکذیب کردند پیامبران قبل از تو که با معجزهها و صحیفهها و کتاب نور دهنده آمده بودند نیز تکذیب کردند(۱۸۴) هر جانی چشندۀ مرگ است و همانا پاداشهای شما روز قیامت به تمام داده شود، پس هرکس از آتش دور و داخل بهشت گردد به تحقیق کامیاب شده و زندگی دنیا جز مایۀ فریب نیست.(۱۸۵)
نکات: چون آیات زکات نازل شد یهود و منافقین گفتند: خدا فقیر است که از ما زکات خواسته و سخن ایشان استهزاء و موجب عذاب بود و جملۀ: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَهِدَ إِلَيۡنَآ...﴾را که یهود میگفتند، دروغی بود زیرا معجزۀ پیامبران منحصر به قربانی نبود و لذا فرموده: ﴿جَآءُوبِٱلۡبَيِّنَٰتِ...﴾که جمع است و منحصر به یک نوع نبوده و مقصود از ﴿ٱلزُّبُرِ﴾کتب است زیرا زبر جمع زبور به معنی مزبور یعنی مکتوب است که همان صحیفه باشد و کتاب منیر ذکر خاص است پس از عام که تورات و انجیل و قرآن باشد و از عطف زُبُر به بیّنات معلوم میشود که کتب انبیاء معجزه نبوده و اعجاز منحصر به قرآن است. و جملۀ: ﴿كُلُّ نَفۡسٖ...﴾دلالت دارد که انبیاء و ملائکه نیز میمیرند. حال اگر کسی بگوید اهل بهشت و دوزخ نیز باید بمیرند، جواب گوییم قرآن کتاب تکلیف است و مقصود مرگ مکلّفین است و اهل بهشت و دوزخ مکلّف نیستند.
﴿۞لَتُبۡلَوُنَّ فِيٓ أَمۡوَٰلِكُمۡ وَأَنفُسِكُمۡ وَلَتَسۡمَعُنَّ مِنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِكُمۡ وَمِنَ ٱلَّذِينَ أَشۡرَكُوٓاْ أَذٗى كَثِيرٗاۚ وَإِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَٰلِكَ مِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ ١٨٦ وَإِذۡ أَخَذَ ٱللَّهُ مِيثَٰقَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ لَتُبَيِّنُنَّهُۥ لِلنَّاسِ وَلَا تَكۡتُمُونَهُۥ فَنَبَذُوهُ وَرَآءَ ظُهُورِهِمۡ وَٱشۡتَرَوۡاْ بِهِۦ ثَمَنٗا قَلِيلٗاۖ فَبِئۡسَ مَا يَشۡتَرُونَ ١٨٧ لَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ يَفۡرَحُونَ بِمَآ أَتَواْ وَّيُحِبُّونَ أَن يُحۡمَدُواْ بِمَا لَمۡ يَفۡعَلُواْ فَلَا تَحۡسَبَنَّهُم بِمَفَازَةٖ مِّنَ ٱلۡعَذَابِۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ ١٨٨ وَلِلَّهِ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ ١٨٩﴾ [آل عمران: ۱۸۶-۱۸۹].
ترجمه: البتّه البتّه شما درمورد اموال وجانهایتان آزمایش میشوید و البته البته از اهل کتاب که قبلا کتاب داده شدهاند و از مشرکین اذیّت و آزاری بسیار میشنوید، و اگر صبر کنید و پرهیز نمائید محقّقا آن صبر و تقوی از امور لازمه است (۱۸۶) و هنگامی که خدا از آنانکه کتاب داده شدهاند پیمان گرفت که حتما آنرا برای مردم بیان کنید و آنرا کتمان منمایید پس ایشان این پیمان را پشت سر خود انداختند و آن را به بهاء کمی فروختند، پس بد بود آنچه خریدند (۱۸۷) البتّه گمان مبر آنان که به کردارشان شادند و دوست میدارند که به آنچه نکردهاند تمجید شوند، پس البتّه برای ایشان رهایی از عذاب را گمان مبر و برایشان عذاب دردناکی است(۱۸۸) و مخصوص خداست ملک آسمانها و زمین و خدا بر هر چیز تواناست.(۱۸۹)
نکات: جملۀ: ﴿لَتَسۡمَعُنَّ﴾تا آخر، خبری است که خدا داده که مسلمین از کفار اهل کتاب اذیت بسیاری خواهند دید و شنید، البته صدر اسلام که اسلام غریب بود از آزار فروگذار نکردند و بعداً نیز چه در جنگ صلیبی و چه زمان ما که بر ممالک اسلامی تسلّط دارند و هستی و موادّ اولیّۀ مسلمین را میبرند و قوانین ضد اسلامی برای مسلمین آورده و اقلیّتهای فاسده را تقویت میکنند و از هر چه اسلامشکن باشد ترویج میکنند و خرافات را به نام اسلام در میان مسلمین تقویت میکنند و به واسطۀ گویندگان مذهبی فِرَق اسلامی را به یکدیگر بدبین و بدگویی میکنند و حتّی اسلام و قرآن را به دست خود مسلمین میکوبند و اگر دانشمند بیداری مسلمین را بیدار کند به دست همین مسلمین میکوبند و هزاران افتراء به او میزنند. و جملۀ: ﴿وَإِذۡ أَخَذَ ٱللَّهُ مِيثَٰقَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ...﴾دلالت دارد که آنان که باید برای مردم حقائق کتاب را بیان کنند و کتمان ننمایند به عکس همانان موجب کتمان حقائق کتابند مانند روحانینمایان اسلامی که حقائق قرآن را کتمان کرده و ناشر خرافات ضدّ قرآنند.
﴿إِنَّ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ لَأٓيَٰتٖ لِّأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ ١٩٠ ٱلَّذِينَ يَذۡكُرُونَ ٱللَّهَ قِيَٰمٗا وَقُعُودٗا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمۡ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا سُبۡحَٰنَكَ فَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ ١٩١ رَبَّنَآ إِنَّكَ مَن تُدۡخِلِ ٱلنَّارَ فَقَدۡ أَخۡزَيۡتَهُۥۖ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ ١٩٢ رَّبَّنَآ إِنَّنَا سَمِعۡنَا مُنَادِيٗا يُنَادِي لِلۡإِيمَٰنِ أَنۡ ءَامِنُواْ بِرَبِّكُمۡ فََٔامَنَّاۚ رَبَّنَا فَٱغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرۡ عَنَّا سَئَِّاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ ٱلۡأَبۡرَارِ ١٩٣ رَبَّنَا وَءَاتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَىٰ رُسُلِكَ وَلَا تُخۡزِنَا يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۖ إِنَّكَ لَا تُخۡلِفُ ٱلۡمِيعَادَ ١٩٤ فَٱسۡتَجَابَ لَهُمۡ رَبُّهُمۡ أَنِّي لَآ أُضِيعُ عَمَلَ عَٰمِلٖ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰۖ بَعۡضُكُم مِّنۢ بَعۡضٖۖ فَٱلَّذِينَ هَاجَرُواْ وَأُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَأُوذُواْ فِي سَبِيلِي وَقَٰتَلُواْ وَقُتِلُواْ لَأُكَفِّرَنَّ عَنۡهُمۡ سَئَِّاتِهِمۡ وَلَأُدۡخِلَنَّهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ ثَوَابٗا مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ عِندَهُۥ حُسۡنُ ٱلثَّوَابِ ١٩٥﴾ [آل عمران: ۱۹۰- ۱۹۵].
ترجمه: به راستی در آفرینش آسمانها و زمین و رفت وآمد شب و روز محقّقاً آیاتی است برای خردمندان(۱۹۰) آنانکه خدا را در حال قیام، جلوس و بر پهلوهاشان یاد میکنند و در آفرینش آسمانها و زمین فکر میکنند که؛ پروردگارا اینها را باطل نیافریدهای، تو والا و منزّهی، ما را از عذاب آتش حفظ نما(۱۹۱) پروردگارا به راستی هرکس را به آتش داخل کنی محقّقا که خوارش کردهای و برای ستمگران یاورانی نیست(۱۹۲) پروردگارا براستی ما شنیدیم نداکنندهای به سوی ایمان ندا میکند که ایمان بیاورید به پروردگارتان، پس ایمان آوردیم، پروردگارا برای ما گناهانمان را بیامرز و بدیهایمان ما را جبران نما و ما را با نیکان(و در زمرۀ ایشان) بمیران(۱۹۳) پروردگارا و آنچه به توسط پیمبرانت به ما وعده کردی به ما عطا کن و روز قیامت ما را خوار مکن زیرا که تو وعدهگاهت را خلاف نمیکنی(۱۹۴) پس پروردگارشان دعای ایشان را اجابت کرد که به راستی من عمل هیچ عملکنندهای را از شما مرد و یا زن ضایع نمیکنم، بعضی از شما از بعض دیگر است، پس آنانکه هجرت کرده و از خانههای خود خارج شده و در راه من اذیّت شدند و جهاد کرده و کشته شدند البته البته بدیهایشان را جبران میکنم و البته البته ایشان را به بوستانهایی که نهرها از زیر آنها جاری است وارد میکنم، که این پاداشی از نزد خداست و خداست که پاداش نیک نزد اوست.(۱۹۵)
نکات: از بهترین عبادات تفکّر در خلقت آسمان، زمین و سایر موجودات است که به واسطۀ تدبّر، تدبیر علمی در این موجودات فهمیده میشود و عظمت مخلوق دلیل بر عظمت خالق است، اگر انسان تدبّر و تفکّر در یک برگ گُل کند چگونه قوّۀ جاذبهای در آن ودیعه شده که به واسطۀ ریشه و ساقه آب را به بالا کشد، به اضافه خرّاطی، نقّاشی و رنگریزی که در آن به کار رفته و بداند تمام موجودات به همان نحو تحت کنترل قادر حکیمی است. و چنانکه در حدیث آمده رسول خداصکه شب و سحر برمیخاست نظر تدبّری به آسمان میگشود و این آیات را تلاوت مینمود و مناسب است که مسلمان درخلوت و جلوت این دعا را بخواند که بهترین دعا، دعاهای قرآن است و مقصود از منادی محمدصو ممکن است قرآن باشد.
﴿لَا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فِي ٱلۡبِلَٰدِ ١٩٦ مَتَٰعٞ قَلِيلٞ ثُمَّ مَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمِهَادُ ١٩٧ لَٰكِنِ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْ رَبَّهُمۡ لَهُمۡ جَنَّٰتٞ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَا نُزُلٗا مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِۗ وَمَا عِندَ ٱللَّهِ خَيۡرٞ لِّلۡأَبۡرَارِ ١٩٨﴾ [آل عمران: ۱۹۶- ۱۹۸].
ترجمه: رفت و آمد کافران در شهرها تو را نفریبد(۱۹۶) این گردش و رفت و آمد متاع کمی است، سپس مأوای ایشان دوزخ و بدجایگاهی است(۱۹۷) لیکن کسانیکه از پروردگار خود ترسانند برایشان باغهایی است که از زیر آنها نهرها جاری است، در آن ماندگارند، ماحضری است از نزد خدا و آنچه نزد خدا میباشد برای نیکان خوب است.(۱۹۸)
نکات: مقصود از ﴿تَقَلُّبُ﴾، رفت و آمد و نفوذ کفار است در میان بلاد. و کلمۀ ﴿نُزُلٗا مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ﴾دلالت بر اهمیت و عظمت ماحضر الهی دارد و نُزُل و یا ماحضر، به آن چیزی میگویند که وقت نزول میهمان مقدّمهای حاضر میکنند تا پس از خستگی نعمتهای بیشتری تهیه کنند.
﴿وَإِنَّ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ لَمَن يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُمۡ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِمۡ خَٰشِعِينَ لِلَّهِ لَا يَشۡتَرُونَ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ ثَمَنٗا قَلِيلًاۚ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ سَرِيعُ ٱلۡحِسَابِ ١٩٩ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱصۡبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ٢٠٠﴾ [آل عمران: ۱۹۹-۲۰۰].
ترجمه: و به تحقیق بعضی از اهل کتاب کسانی هستند که به خدا و به آنچه بر شما نازل شده و آنچه به ایشان نازل شده ایمان دارند در حالیکه برای خدا فروتنی دارند و آیات خدا را به بهای اندک نمیفروشند، آنان اجرشان نزد پروردگارشان است، به راستی خدا به سرعت حساب را میرسد(۱۹۹) ای مؤمنین صبور باشید و در صبر غلبه کنید و آماده باشید و از خدا بترسید، شاید رستگار شوید.(۲۰۰)
نکات: چون در این سوره مذمّت بسیاری از اهل کتاب شده بود در اینجا خدا فرموده همه یکسان نیستند، بلکه اهل انصاف و ایمان نیز در میان ایشان پیدا می شود. مقصود از ﴿صَابِرُواْ﴾این است که در مقابل دشمن پایداری کنید تا بر آنان به واسطۀ پایداری غالب آیید. و جملۀ ﴿رَابِطُواْ﴾دلیل است بر وجوب مرابطه و آن مهیّا بودن در سرحدات مملکت اسلامی است برای حفظ حدود و ثغور برای جلوگیری از کفار. و اما زمان ما مفاد «صابروا» این است که در مقابل سفاهت جهال و در مقابل ایجاد شبهات اهل باطل استقامت ورزید و در بحث با ایشان غالب گردید و مرابطۀ این زمان شامل است که قوانین اسلامی و عقائد آن را از شرِّ اجانب حفظ کنند و نگذارند عدهای خرافات را به نام اسلام وارد افکار جوانان اسلامی بنمایند. پس آیۀ آخر این سوره برای عمل و رستگاری جامع است.
[۴۱۱] «پس به واسطۀ ستم آنانکه یهودی بودند حرام کردیم بر ایشان چیزهایی که بر ایشان حلال شده بود». [۴۱۲] اهل سنت و جماعت بر این باوراند که حضرت عیسی ÷ تاهنوز زنده است. و خداوند او را به آسمان برده است و در آخر الزمان برای برپایی عدل نزول کرده و بر مبنای شریعت پیامبر ما محمد صحکم نموده و به شریعتی که رسول الله محمد صبا خود آورده، دعوت میکند. چنانکه نصوص قرآنی و احادیث صحیح بر این مهم دلالت دارند. خداوند متعال در مورد افترای یهود و رد بر آنها میفرماید: «﴿وَقَوۡلِهِمۡ إِنَّا قَتَلۡنَا ٱلۡمَسِيحَ عِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ رَسُولَ ٱللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَٰكِن شُبِّهَ لَهُمۡۚ وَإِنَّ ٱلَّذِينَ ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِ لَفِي شَكّٖ مِّنۡهُۚ مَا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٍ إِلَّا ٱتِّبَاعَ ٱلظَّنِّۚ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينَۢا١٥٧ بَل رَّفَعَهُ ٱللَّهُ إِلَيۡهِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمٗا١٥٨﴾[النساء: ۱۵۷-۱۵۸] «و (نیز) بخاطر این گفتهشان که «ما مسیح، عیسی پسر مریم پیامبر الله را کشتیم». درحالیکه نه او را کشتند و نه به دار آویختند، لکن امر بر آنها مشتبه شد و هر آینه آنان که در(بارهی قتل) او اختلاف کردند، قطعاً از آن در شک هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پیروی میکنند و به یقین او را نکشتهاند. بلکه الله او را به سوی خود بالا برد و الله پیروزمند حکیم است». خداوند متعال تصور یهود در مورد کشتن یا به دارآویختن عیسی ÷ را انکار میکند و خبر میدهد که از باب رحمت و تکریم به ایشان، عیسی ÷ را به سوی خود بالا برده است و آنرا یکی از معجزاتی قرار داده که به هریک از پیامبران بخواهد میدهد. و مقتضای رد گمان یهود در اینکه خداوند متعال میفرماید: ﴿بَل رَّفَعَهُ ٱللَّهُ إِلَيۡهِ﴾[النساء: ۱۵۸] این است که رفع عیسی جسمی و روحی باشد تا اینکه انکار گمان یهود مبنی بر کشتن یا به دار آویختن وی محقق گردد. چرا که کشتن و به دارآویختن برای جسم است و رفع روح به تنهایی با ادعای آنها مبنی بر کشتن و به دارآویختن منافاتی ندارد؛ از اینرو بالارفتن روح به تنهایی انکار باور و گمان آنها را به دنبال ندارد. و بلکه این مقضای عزت و قوت و تکریم و یاری پیامبران از سوی خداوند میباشد چنانکه در پایان آیه به این مسأله اشاره میکند: ﴿وَكَانَ ٱللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمٗا﴾و نیز خداوند متعال میفرماید: ﴿وَإِن مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ إِلَّا لَيُؤۡمِنَنَّ بِهِۦ قَبۡلَ مَوۡتِهِۦۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يَكُونُ عَلَيۡهِمۡ شَهِيدٗا١٥٩﴾[النساء:۱۵۹] «و (کسی) از اهل کتاب نیست مگر اینکه قبل از مرگش به او (= حضرت عیسی) ایمان میآورد و (عیسی) روز قیامت بر آنها گواه خواهد بود». خداوند متعال در این آیه خبر میدهد که تمام اهل کتاب قبل از مردن وی به او ایمان میآورند و این زمانی است که در آخر الزمان برای برپایی عدل نزول میکند و به اسلام حکم نموده و به آن فرامیخواند. چنانکه بیان آن در حدیث نزول وی خواهد آمد. و این معنای درست و دقیق آیه میباشد. سیاق آیات در بیان موضع یهود در برابر عیسی ÷و برخورد آنها با وی بوده و بیانگر روش خداوند در نجات عیسی ÷و رد مکر و نیرنگ دشمنانش میباشد. بنابراین با رعایت سیاق کلام و واحد بودن مرجع دو ضمیر، دو ضمیر مجرور به عیسی بازمیگردد. و در حدیث صحیح از ابوهریره تروایت است که رسول خدا صفرمودند: «وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ، لَيُوشِكَنَّ أَنْ يَنْزِلَ فِيكُمْ ابْنُ مَرْيَمَ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حَكَمًا مُقْسِطًا، فَيَكْسِرَ الصَّلِيبَ، وَيَقْتُلَ الْخِنْزِيرَ، وَيَضَعَ الْجِزْيَةَ، وَيَفِيضُ الْمَالُ حَتَّى لَا يَقْبَلَهُ أَحَدٌ»: «سوگند به ذاتی كه جان من در دست اوست، بزودی عیسی بن مریم نزول خواهد كرد. او حاكم عادلی خواهد بود، صلیب را خواهد شكست و خوک را از بین خواهد برد و بر كفار، مالیات وضع خواهد نمود و (در زمان ایشان) ثروت و دارایی بحدی زیاد میشود كه كسی حاضر به پذیرفتن مال، نخواهد شد». ابوهریره تمیگوید: «اگر میخواهید این آیه را بخوانید: ﴿وَإِن مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ إِلَّا لَيُؤۡمِنَنَّ بِهِۦ قَبۡلَ مَوۡتِهِۦۖ﴾. [متفق علیه] بنابراین، احادیث به نزول عیسی ÷ در آخرالزمان دلالت دارد و بیانگر آن است که وی به شریعت پیامبر ما محمدصحکم میکند و در ایام نزول وی، فردی از این امت امامت نماز و دیگر امور را برعهده دارد. بر این اساس بین نزول وی و ختم نبوت با بعثت رسول خدا صمنافاتی وجود ندارد چرا که عیسی ÷با رسالتی جدید نمیآید؛ و حکم در ابتدا و انتها از آنِ الله است. و هر مسلمانی بگوید: «زمانیکه یهود در پی نیرنگ و دسیسه بر علیه عیسی بود و تصمیم به قتل وی گرفتند، خداوند متعال حقیقتا عیسی ÷را میراند و سپس به سوی خود بالا برد.» در حقیقت از جماعت مسلمانان در این مورد فاصله گرفته و جدا شده و دیدگاه شاذ و نادری را برگزیده است. چراکه دیدگاه وی با ظاهر نصوص قرآن و سنت صحیح مخالف است. و آنچه آنان را واداشته تا چنین دیدگاهی داشته باشند فهم نادرست آنها از این آیه میباشد که میفرماید: ﴿إِذۡ قَالَ ٱللَّهُ يَٰعِيسَىٰٓ إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ وَمُطَهِّرُكَ مِنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ﴾[آل عمران: ۵۵] «(به یاد آورید) هنگامی را که الله (به عیسی) فرمود: «ای عیسی، بیگمان من تو را برگرفته و به سوی خویش بالا میبرم و تو را از (آلایش و تهمت) کسانیکه کافر شدند، پاک میگردانم». چنانکه در این آیه «التوفی» را به مردن تفسیر کردهاند و اینگونه با تفسیر سلف مخالفت کردهاند که بیان میکند: خداوند او را از زمین برگرفت و زنده به سوی خود بالا برد و اینگونه او را از دست کافران نجات داده و رهانید؛ جمع بین نصوص کتاب و سنت صحیح بیانگر زنده به آسمان رفتن او و نزول وی در آخر الزمان و ایمان اهل کتاب و دیگران به او میباشد. به هر حال این تفسیر احتمال وفات را منتفی نمیكند بلكه این چنین تفسیر میكند كه: خداوند عیسی ÷را با روح و بدن، از زمین بلند كرد و بیان میكند: خداوند عیسی ÷را بعد از اینكه به خواب رفت بلند كرد و بعد از رفع میراند و در آخرالزمان نزول میكند. چون «واو» موجود در آیه مقتضی ترتیب نیست، بلكه فقط دو احتمال را به هم مرتبط میكند. زمانی كه در مورد یک آیه دو نوع تفسیر موجود باشد، تفسیری مورد قبول است كه با ظاهر ادلهی دیگری که وجود دارد، مطابقت داشته باشد. به این صورت جمع بین ادله صورت میگیرد و آیات متشابه قرآن را با آیات محكم قرآنی تفسیر میكنیم و این، روش آگاهان در علم نه روش كج اندیشان و اهل باطل میباشد كه همیشه به دنبال آیات متشابه قرآن هستند تا برای فتنهجویی خود توجیه و تأویلی پیدا كنند... (نگا: اللجنة الدائمة للبحوث العلمية والإِفتاء، فتوى رقم ۲۶۲). [مُصحح] [۴۱۳] این روايت را ابن إسحاق در السيرة (۲/۴۵ – ۴۶) از سيرة ابن هشام تخریج کرده است. و طبرانی در الـمعجم الأوسط، حديث (۳۹۰۶) آنرا تخریج نموده؛ مانند آنرا بيهقی در دلائل النبوة (ج۵/ص ۳۸۲-۳۸۷) تخریج کرده است. چنانکه این روایت را تعدادی از مفسران با الفاظ نزدیک به هم روایت کردهاند از جمله: طبری در جامع البيان و بغوی در معالم التنزيل و فخر رازی در مفاتيح الغيب؛ سيوطی در الدر المنثور. و از شيعیانی که این روایت را ذکر کردهاند: طبرسی در كتاب «إعلام الورى بأعلام الهدى»، ص ۱۲۸. و مجلسـی در بحار الأنوار، ج ۲۱/ص ۳۳۶. [۴۱۴] «أما آنانکه در قلبشان میل به باطل است پیروی متشابه میکنند». [۴۱۵] ابن هشام، السيرة النبوية (۱/۵۷۳-۵۷۵)، و طبری در تفسيرش جامع البيان (۶/۱۵۱)، از طريق سلمة بن الفضل از ابن إسحاق. و فخر رازی آنرا در مفاتيح الغيب و ابن كثير در تفسير القرآن العظيم و دیگر مفسّرين ذيل تفسير آيات مذكور از سوره آل عمران ذکر کردهاند. [۴۱۶] راجع به حدیث مباهله، شیخ الاسلام ابن تیمیه در منهاج السنة، میگوید: «در این حدیث نه دلالت بر امامت هست و نه بر افضلیت». و ایشان راجع به اختصاص مباهله به این چند نفر میگوید: «علت اختصاص مباهله به این چند نفر توسط پیامبر صاین بود که: این افراد بیش از بقیه با رسول خدا صقرابت نسبی داشتند، زیرا پیامبرصپسر نداشت وگرنه حتماً او را با خود میبرد. رسول خدا صدر مورد حسن میگفت: «این فرزند من و سید است»، بنابراین برای انتخاب فرزندان و زنان مسلمان، این گروه در اولویت بودند تا برای مباهله برده شوند، چون هیچیک از دختران پیامبر صجز فاطمه زنده نبودند، زیرا این مباهله زمانی بود که گروهی از مسیحیان نجران به مدینه آمده بودند و این واقعه بعد از فتح مکه و بلکه در سال نهم هجری روی داده است. این آیه مثل حدیث کساء نشان دهنده ارتباط وثیق و محکم این افراد با رسولخدا صمیباشد ولی به هیچ وجه اقتضای این را ندارد که یکی از این افراد از سایر مؤمنان برتر و یا عالمتر باشد، زیرا برتری در اسلام تنها به ایمان و تقوی است و نه به قرابت نسب». و در جای دیگر میگوید: «مباهله هم فقط بوسیله خویشاوندان نزدیک رسمیت مییابد، و الا اگر چنانچه با آنان از طریق دعوت خویشاوندان دور مباهله میکـرد – هرچند هم که آن خویشاوندان بهتر بودند – باز شروط مباهله حاصل نمیشد». و در جای دیگر میگوید: «هدف این بود که آنان کسانی را فرا بخوانند که بالطبع نسبت به ایشان مشفق باشند، یعنی کسانی چون پسران و زنان و خویشاوندان نزدیک دیگری که از همه به آنان نزدیکترند. لذا اگر پیامبر صافراد بیگانهای را دعوت میکرد، بیتردید آنان هم بیگانگانی را فرا میخواندند که در آن صورت نفرینِ افراد بیگانه هرگز بر آنان گران نمیآمد و به اندازه لعنت فرستادن به نزدیکانشان هزینه بردار و دشوار نمیبود. چون بشر طبیعتاً در مورد نزدیکان خود حساسیتهایی دارند که نسبت به افراد غیر خویشاوند، چنان حساسیتی را ندارند. لذا امر فرمود که پیامبر صنزدیکانش و آن قوم مشرک هم نزدیکانشان را برای مباهله فرا بخوانند». [مُصحح] [۴۱۷] أبونعيم أصبهانی در دلائل النبوة (ص ۳۵۴-۳۵۵) از طریق محمد بن مروان سدی از كلبی از أبی صالح از ابن عباس در روایتی طولانی؛ و ابن مروان سُّدِّی متروك و مُتَّهَمٌ به دروغگویی است. أبونعیم مانند این روایت را از شعبی به صورت مرسل روایت کرده است. و طبری آنرا در تفسير (۶/۴۷۹- ۴۸۰) از طریق ابن إسحاق از محمد بن جعفر بن زبیر در تفسیر: ﴿إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ ٱلۡقَصَصُ ٱلۡحَقُّ﴾به صورت مرسل روایت کرده است. و نگا: معالم التنزيل، بغوی (۲/۴۸)؛ الدر المنثور، سیوطی (۲/۲۲۹ – ۲۳۳)؛ و تفسير ابن كثير (۱/۳۷۱- ۳۷۲). [۴۱۸] «هنگامی که در میان ایشان از خودشان رسولی برانگیخت». [۴۱۹] در مسند امام احمد، سنن ترمذی و... روایت شده که: هنگامیکه پیامبر اکرم صاین آیه را تلاوت نمود: ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ...﴾[التوبة: ۳۱]. «آنان [یهودیان و مسیحیان]، دانشمندان و راهبان خویش را معبودهایی در برابر خدا قرار دادند» عدی بن حاتم طائی-که قبلا نصرانی بود- گفت: آنها که علمای خود را عبادت نمیکردند. رسول خدا صفرمودند: «بَلَى، إِنَّهُمْ حَرَّمُوا عَلَيْهِمُ الْحَلَالَ، وَأَحَلُّوا لَهُمُ الْحَرَامَ، فَاتَّبَعُوهُمْ، فَذَلِكَ عِبَادَتُهُمْ إِيَّاهُمْ»: «بلی. آنان حرام را برای آنها حلال میکردند و حلال را حرام مینمودند و مردم هم از آنها اطاعت میکردند و همین است عبادت کردن آنها». [مُصحح] [۴۲۰] بیهقی آنرا در شعب الإيمان از علی از رسول الله ص(۴/۸۲) روایت کرده است. و در مصادر شیعه: كُلَینِی، الكافي (۵/۱۳۲)، بَابُ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ، حدیث شماره (۱). [۴۲۱] «شهر با أمن». [۴۲۲] «أم القری(مکه)». [۴۲۳] «و به یاد آور هنگامی که ما خانۀ کعبه را برای بهرۀ مردم و برای أمن مرجع قرار دادیم». [۴۲۴] «حق خداوند بر بندگان این است که تنها او را عبادت کنند و چیزی را با او شریک نکنند». متفق علیه، بخاری ومسلم درصحيحين و ترمذی و ابن ماجه در سنن و أحمد در مسند، از طریق مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ از رسول خدا ص. [۴۲۵] «بزودی فتنههایی ظهور خواهد کرد؛ گفته شد: راه گریز از فتنهها چیست؟ فرمود: «کتاب الله؛ در آن اخبار کسانی که پیش از شما بودند و نیز کسانی که پس از شما خواهند بود و حکم آنچه در میان شماست، میباشد و آن ریسمان استوار الهی است». ترمذی، السنن، ۵/۱۷۲، ش: (۲۹۰۶). و ابن أبى شیبة، الـمصنف، ۶/۱۲۵، ش: (۳۰۰۰۷). و بیهقى، شعب الإيمان، ۲/۳۲۶، ش: (۱۹۳۵). [۴۲۶] و ابتدای این روایت چنین است: «إنَّ هَذَا القُرْآنَ مَأْدَبَةُ اللهٍ فاقبَلُوا مِنْ مَأْدَبَتِهِ ما اسْتَطَعْتُمْ، إنَّ هَذَا القُرْآنَ هُوَ حَبْلُ اللهِ الَّذِي أَمَرَ بِهِ، والنورُ الْـمُبينُ والشفاءُ النافعُ، عصمَةٌ لـمن تمسَّك بِهِ وَنَجَاةٌ لمن تبعه... الحدیث». «براستی این قرآن مهمان خداوند متعال است پس چنان که میتوانید از مهمان خداوند پذیرایی کنید. این قرآن ریسمان استوار الهی است که بدان امر کرده است و برای کسی که بدان تمسک جوید نور روشن و شفای سودمند و عصمت (از انحراف) است و برای کسی که از آن پیروی کند نجات را به دنبال دارد...» ابن أبی شیبة در المُصنَّف (۷/۱۶۵)؛ و حاكم نیشابوری در الـمستدرك على الصحيحين (۱/۵۵۵)؛ و میگوید: اسناد آن صحیح است و شیخین آنرا تخریج نکردهاند. چراکه آنها به صالح بن عمر استدلالی نمیکنند. و ذهبی در مختصرش میگوید: مسلم از صالح روایت کرده است اما ابراهیم الهجری ضعیف است». و شیعه در بسیاری از مصادرش آنرا روایت کرده است ازجمله: تاج الدین، محمد بن حیدر الشعیرى (ت القرن ۶ هـ ؟)، جامع الأخبار (ص:۴۰)؛ حر عاملی، وسائل الشيعة (۶/۱۶۸)، حدیث شماره (۷۶۴۸). و مجلسی، بحار الأنوار (۸۹/۱۷-۱۸). [۴۲۷] «کتاب خداوند ریسمان کشیده شده از آسمان به زمین است». ابن جریر طبری در التفسير، ج۴/ص ۴۳، ذیل تفسیر آیه ۱۰۳ سوره آل عمران. [۴۲۸] «دوایی است که پس از آن بیماری نخواهد بود و نوری است که پس از آن تاریکی نخواهد بود و ریسمانی محکم است...». [۴۲۹] «و من از آن گروهى هستم كه در راه خدا از نكوهشِ نكوهشگران نمیترسند، رخسارشان رخسار راستگویان و سخنشان سخن نیكوكاران است، آباد كنندگان شب و رهنمایان روزاند، چنگ به رشته قرآن در افكنده، راه و روش خداوند و سنت رسولش را زنده میكنند». [۴۳۰] «خداوند متعال هیچکس را چون این قرآن پند و اندرز نداده است؛ براستی آن ریسمان استوار الهی است و وسیله امین اوست؛ در آن بهار قلب و چشمههای علم میباشد و جلای قلب جز آن نیست». [۴۳۱] مجلسی، بحار الأنوار (۲۰/۴۷- ۴۹)، به نقل از تفسیر قمی. و نگا: الواقدی، الـمغازي (۱/۲۰۸). [۴۳۲] واقدی، الـمغازي (۱/۲۱۹- ۲۲۰). [۴۳۳] همان. [۴۳۴] «ما از آنها به وفای به عهد سزاوارتریم». [۴۳۵] «آگاه باشید که محمد کشته شد». [۴۳۶] «چگونه قومی رستگار خواهد شد که سر پیامبرشان را زخمی کردند و دندان رباعی او را شکستند درحالیکه او به سوی خداوند دعوت میدهد». [۴۳۷] بسیاری از راویان مغازی و سِیَر روایت کردهاند که پس از جنگ احد، هند بنت عتبه، جگر حمزه ترا خورد و آنرا جوید؛ اما این مسأله در هیچ حدیث صحیحی ثابت نشده است. اینک بررسی روایاتی که این مسأله در آن ذکر شده است: الف) امام احمد در مسند: (۴۴۱۴) روایت میکند: حَدَّثَنَا عَفَّانُ، حَدَّثَنَا حَمَّادٌ، حَدَّثَنَا عَطَاءُ بْنُ السَّائِبِ، عَنِ الشَّعْبِيِّ، عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ؛ پس از ذکر سند حدیث، حدیثی را در باب غزوه احد ذکر میکند که در آن چنین آمده است: «... فَنَظَرُوا فَإِذَا حَمْزَةُ قَدْ بُقِرَ بَطْنُهُ، وَأَخَذَتْ هِنْدُ كَبِدَهُ فَلَاكَتْهَا، فَلَمْ تَسْتَطِعْ أَنْ تَأْكُلَهَا، فَقَالَ رَسُولُاللهِ ج: «أَأَكَلَتْ مِنْهُ شَيْئًا؟» قَالُوا: لَا. قَالَ: «مَا كَانَ اللهُ لِيُدْخِلَ شَيْئًا مِنْ حَمْزَةَ النَّارَ»: «پس دیدند که شکم حمزه شکافته شده و هند جگر وی را جویده است اما نتوانسته آنرا بخورد. پس رسول خدا فرمودند: «آیا چیزی از جگر را خورده است؟» گفتند: خیر؛ فرمودند: «خداوند چیزی از جسم حمزه را وارد دوزخ نمیکند». اما اسناد این روایت ضعیف است. عطاء بن سائب دچار اختلاط بود. حافظ ابن حجر در تقریب التهذیب (ص ۳۹۱) میگوید: «صدوق اختلط». و سماع حماد – ابن سلمه – از وی قبل . بعد از اختلاط بوده است. و حدیث قبل از اختلاط وی از حدیث بعد از اختلاطش مشخص نیست. نگا: «التهذیب» (۷/۲۰۷). و شعبی از ابن مسعودتنشنیده است. چنانکه أبوحاتم و دارقطنی میگویند. نگا: «التهذیب» (۵/۶۸). پس اسناد این روایت ضعیف و منقطع است. و در متن آن امری منکر است و آن اینکه در آن امده است که رسول خدا صفرمودند: «أَأَكَلَتْ مِنْهُ شَيْئًا؟» قَالُوا: لَا. قَالَ: «مَا كَانَاللهُ لِيُدْخِلَ شَيْئًا مِنْ حَمْزَةَ النَّارَ» درحالیکه هند اسلام آورد و اسلامش نیکو گشت و با رسول خدا صبیعت کرد. چنانکه بخاری (۳۸۲۵) و مسلم (۱۷۱۴) از ام المومنین عایشه لروایت کردهاند که میگوید: «جَاءَتْ هِنْدٌ بِنْتُ عُتْبَةَ، قَالَتْ: يَا رَسُولَ اللهِ، مَا كَانَ عَلَى ظَهْرِ الأَرْضِ مِنْ أَهْلِ خِبَاءٍ أَحَبُّ إِلَيَّ أَنْ يَذِلُّوا مِنْ أَهْلِ خِبَائِكَ، ثُمَّ مَا أَصْبَحَ اليَوْمَ عَلَى ظَهْرِ الأَرْضِ أَهْلُ خِبَاءٍ، أَحَبَّ إِلَيَّ أَنْ يَعِزُّوا مِنْ أَهْلِ خِبَائِكَ»: «هند دختر عتبه آمد و گفت: ای رسول خدا! در روی زمین، هیچ خانوادهای وجود نداشت كه ذلت را برای آنان بیشتر از ذلت برای خانواده تو دوست داشته باشم. اما امروز، هیچ خانوادهای در روی زمین وجود ندارد كه عزت را برای آنان، بیشتر از عزت برای خانواده تو دوست داشته باشم». ب) ابن اسحاق میگوید: «چنانکه صالح بن کسیان و زنان همراه عتبه میگویند، هند بنت عتبه (پس از جنگ احد) برای مثله کردن کشته شدگان اصحاب رسول الله ص(در میدان نبرد) حاضر شد. به گوشها و بینیها اهانت کرده و به مثله آنها پرداختند حتی که هند از گوشها و بینی مردان گردنبند و خلخال درست میکرد. و خلخالها و گردنبندها و گوشوارههای خود را به وحشی قاتل حمزه و غلام جبیر بن مطعم میداد. و تکهای از جگر حمزه درآورد و آنرا جوید، اما نتوانست آنرا بخورد». [سیرة ابن اسحاق (ص ۳۳۳)] اسناد این روایت نیز مرسل است و صحیح نیست. صالح بن کیسان از صغار تابعین میباشد و روایت وی از تابعین بعید میباشد. [نگا: «التهذیب»: (۴/ ۳۹۹-۴۰۰)]. ج) اما واقدی نیز آنرا در «مغازی»: (۱/۲۸۶) از وحشی بن حرب روایت کرده است که وی پس از قتل حمزه میگوید: «... پس شکم وی را شکافتم و جگر حمزه را درآوردم؛ و با آن نزد هند بنت عتبه رفتم. پس گفتم: پاداش من چیست اگر قاتل پدرت را کشته باشم؟ گفت: لباسها و جواهرات من؛ پس گفتم: این جگر حمزه است. پس آنرا جوید و آنرا از دهان بیرون انداخت. ندانستم نتوانست آنرا بخورد یا آنرا انداخت. سپس لباسها و جواهراتش را بیرون آورد و به من داد. سپس گفت: چون به مکه رفتم ده دینار برای تو خواهد بود. سپس گفت: پهلویش را به من نشان بده؛ پس پهلوی حمزه را به وی نشان دادم پس بینی او را درآورد و گوشهایش را قطع کرد سپس دو تکه پوست از بدن وی گرفت و با آنها به مکه آمد درحالیکه جگر حمزه را به همراه داشت». این روایت باطل و منکر است. و واقدی قابل اعتنا نیست. شافعی و احمد و نسائی و... او را تکذیب کردهاند. و اسحاق بن راهویه میگوید: او نزد من از کسانی است که حدیث جعل میکند. [تهذیب التهذیب (۹/۳۲۶)]. د) بیهقی در «دلائل النبوة» (۳/۲۸۲) از طریق مُحَمَّد بْن عَمْرِو بْنِ خَالِدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِی قَالَ: حَدَّثَنَا ابْنُ لَهِیعَةَ، عَنْ أَبِی الْأَسْوَدِ، عَنْ عُرْوَةَ بْنِ الزُّبَیرِ این روایت را ذکر نموده و در آن میگوید: «... و حمزه بن عبدالمطلب عموی رسول خدا را یافتند که شکمش شکافته شده و جگرش برده شده است. وحشی او را کشته و شکمش را شکافته و آنرا با خود برده است. و به خاطر نذری که هند هنگام کشته شدن پدرش در جنگ بدر کرده بود با جگر حمزه نزد هند رفت». اما اسناد این روایت نیز ضعیف و مرسل است. در میان راویان آن ابن لهیعة میباشد که دچار اختلاط است و محمد بن عمرو بن خالد را ابن یونس در تاریخش (۱/۴۵۹) ذکر نموده و به جرح و تعدیل آن نپرداخته است. [یعنی حالت وی مستور، پوشیده و مجهول است]. و) ابن کثیر /میگوید: «موسی بن عُقبه میگوید: کسی که جگر حمزه را شکافت، وحشی بود. و آنرا نزد هند برد که هند آنرا جوید اما نتوانست جگر را بخورد.» «البدایة والنهایة» (۵/۴۱۹). این روایت نیز مرسل است. موسی بن عقبه از صغار تابعین است. خلاصه: مثله شدن حمزه و شکافته شدن شکم وی بعد از شهید شدن وی، امری ثابت است. اما آنچه در باب خارج کردن جگر و خوردن آن توسط هند بنت عتبه روایت شده و اینکه وی نتوانسته آنرا بخورد، ثابت نیست. (نگا: موقع الإسلام سؤال وجواب) [مُصحح] [۴۳۸] ابن اسحاق مینویسد: «پس از مثله شدن حمزه «حُلَیس بن زبَّان» از سران سپاه شرک، چون دید ابوسفیان با نوک نیزه به گونه آن حضرت فشار میدهد و میگوید: «ذُقْ عُقَقُ»؛ «بچش ای کسی که بر بتها عاق شدی!» حُلیس گفت: عجب کار شرم آوری! کسی که خود را رئیس قومش میداند، با پسر عمویش که تکه گوشتی بیش نیست، با چه خشونت برخورد میکند! ابوسفیان (از کار خود پشیمان شد و) گفت: «وَیحَكَ! اُكْتُمْهَا عَنِّی، فَإِنَّهَا كَانَتْ زَلَّةً»؛ «لغزشی بود روی داد، فاش نکن!» [مُصحح] [۴۳۹] وی أَنَس بن نَضْرِ بْنِ ضَمْضَمٍ أنصاری خزرجی عموی أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ رضیاللهعنهما میباشد. [۴۴۰] نگا: بیهقی، دلائل النبوة (۳/۲۴۸- ۲۴۹). و طبری، جامع البيان في تفسير آيات القرآن، در تفسیر آیات از سوره آل عمران، ش: (۷۹۴۲). [۴۴۱] «هرکس را که در پی کاری بفرستیم و اندکی در آن خیانت کند، درحالی روز قیامت خواهد آمد که آن کار را بر گردن حمل میکند.» بخاری و مسلم در صحيحین و أبوداود در السنن و أحمد در المسند از أبوحمید ساعِدِی. این روایت با این لفظ فقط در شرح مشکل الآثار (۴۳۳۹) آمده است. [۴۴۲] ﴿ٱلَّذِينَ تَتَوَفَّىٰهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلَٰمٌ عَلَيۡكُمُ ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٣٢﴾ [النحل: ۳۲] «آنانکه فرشتگان قبض روحشان میکنند درحالیکه پاکند، فرشتگان میگویند سلام و سلامت بر شما، داخل بهشت شوید در مقابل آنچه عمل میکردید». [۴۴۳] ﴿ٱلَّذِينَ تَتَوَفَّىٰهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلَٰمٌ عَلَيۡكُمُ ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٣٢﴾ [النحل: ۳۲]. [۴۴۴] ابن هشام، السيرة النبوية (۲/۹۷). و شهید ثانی آنرا در مسكّن الفؤاد عند فقد الأحبة والأولاد (ص: ۷۰ – ۷۱) روایت کرده است. [۴۴۵] ابن هشام، السيرة النبوية (۲/ ۱۰۰). و مجلسی، بحار الأنوار (۲۰/۹۸). [۴۴۶] مثل مجاهد و عكرمه. [۴۴۷] ابن سعد، الطبقات الكبرى (۲/۴۶)؛ و مجلسی، بحار الأنوار (۲۰/۴۲- ۴۳). [۴۴۸] همچون حدیثی که کلینی در الكافي (۳/۵۰۶) از امام صادق ÷آنرا روایت کرده است که میگوید: «مَا مِنْ ذِي مَالٍ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ يَمْنَعُ زَكَاةَ مَالِهِ إِلَّا حَبَسَهُ اللهُ ﻷيَوْمَ الْقِيَامَةِ بِقَاعٍ قَرْقَرٍ وَسَلَّطَ عَلَيْهِ شُجَاعًا أَقْرَعَ يُرِيدُهُ وَهُوَ يَحِيدُ عَنْهُ، فَإِذَا رَأَى أَنَّهُ لَا مَخْلَصَ لَهُ مِنْهُ أَمْكَنَهُ مِنْ يَدِهِ فَقَضِمَهَا كَمَا يُقْضَمُ الْفُجْلُ ثُمَّ يَصِيرُ طَوْقًا فِي عُنُقِهِ، وَذَلِكَ قَوْلُ اللهِ ﻷ: ﴿سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِۦ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾«هیچ ثروتمندی نیست که زکات طلا و نقرهاش را نمیدهد مگر اینکه خداوند متعال او را در روز قیامت در سرزمین قرقر حبس نموده و اژدهایی سمی بر وی مسلط میکند که در پی او خواهد بود و وی از آن فرار میکند؛ چون درمییابد راه گریزی از آن ندارد خود را در اختیار او قرار میدهد؛ پس آن اژدها وی را اندک اندک چون خوردن تربچه میخورد سپس طوقی میشود بر گردن وی؛ و این همان کلام الهی است که میفرماید: «بزودی آنچه را به آن بخل کردهاند در قیامت طوق گردنشان شود». این روایت نیز از طریق اهل سنت وارد شده است که اصحاب سنن آنرا از طریق عبدالله بن مسعود روایت کردهاند که رسول خدا فرمودند: «مَا مِنْ أَحَدٍ لَا يُؤَدِّي زَكَاةَ مَالِهِ، إلَّا مُثِّلَ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ شُجَاعًا أَقْرَعَ، حَتَّى يُطَوِّقَ عُنُقَهُ، ثُمَّ قَرَأَ عَلَيْنَا النَّبِيُّ صمِصْدَاقَهُ مِنْ كِتَابِ اللهِ تَعَالَى: ﴿وَلَا يَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ يَبۡخَلُونَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِ...﴾»: «هیچکس نیست که زکات مالش را نپردازد مگر اینکه روز قیامت مالش همچون اژدهایی سمی مجسم میشود و بر گردن وی حلقه میزند». سپس رسول خدا مصداق آنرا از قرآن کریم بر ما خواند: «و آنانکه بخل میورزند به آنچه خدا به ایشان داده گمان مبرند که آن بخل برای ایشان خوب است، بلکه برای ایشان شر است، بزودی آنچه را به آن بخل کردهاند در قیامت طوق گردنشان شود، مخصوص خداست میراث آسمانها و زمین و خدا به آنچه میکنید آگاه است». ترمذی و نسائی و ابن ماجه و أحمد در مسند.