سورۀ نساء مدنی و دارای ۱۷۶ آیه میباشد
سورة النساء (مدنیة وهي مائة وست وسبعون آية)
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمُ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ وَخَلَقَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا وَبَثَّ مِنۡهُمَا رِجَالٗا كَثِيرٗا وَنِسَآءٗۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِي تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَيۡكُمۡ رَقِيبٗا ١ وَءَاتُواْ ٱلۡيَتَٰمَىٰٓ أَمۡوَٰلَهُمۡۖ وَلَا تَتَبَدَّلُواْ ٱلۡخَبِيثَ بِٱلطَّيِّبِۖ وَلَا تَأۡكُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَهُمۡ إِلَىٰٓ أَمۡوَٰلِكُمۡۚ إِنَّهُۥ كَانَ حُوبٗا كَبِيرٗا ٢ وَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تُقۡسِطُواْ فِي ٱلۡيَتَٰمَىٰ فَٱنكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ مَثۡنَىٰ وَثُلَٰثَ وَرُبَٰعَۖ فَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تَعۡدِلُواْ فَوَٰحِدَةً أَوۡ مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡۚ ذَٰلِكَ أَدۡنَىٰٓ أَلَّا تَعُولُواْ ٣﴾ [النساء: ۱-۳].
ترجمه: به نام خدای رحمن رحیم. ای مردم بترسید از پروردگارتان آنکه شما را آفرید از تن واحد و جفت او را از او آفرید و از آن دو مردان و زنان بسیاری منتشر نمود و بپرهیزید از خدایی که به(نام) او از یکدیگر سؤال میکنید و بپرهیزید از(تجاوز به حقوق) ارحام، به راستی که خدا بر شما نگهبان بوده است(۱) و اموال یتیمان را به ایشان بدهید و تبدیل مکنید اموال خبیث را به جای پاکیزه و اموال ایشان را به ضمیمۀ اموال خودتان مخورید زیرا آن گناه بزرگی است(۲) و اگر از بیعدالتی در حق یتیمان بترسید پس نکاح کنید آنچه را خوش آید شما را از زنان دودو و سهسه و چهارچهار، پس اگر خوف بیعدالتی دارید پس یکی یا آنچه دستهای شما مالک شده است، این نزدیکتر است به اینکه جَور نکنید.(۳)
نکات: مقصود از ﴿خَلَقَكُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ﴾، خلقت تمام افراد آدمی است از جدشان آدم که تن واحد است و ممکن است بگوییم آفرید شما را از جنس واحد یعنی شما بنیآدم را از جنس واحد آفرید تا به یکدیگر مأنوس شوید و اگر از یک جنس نبودید از هم تنفر داشتید و ﴿خَلَقَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا﴾نیز احتمال دو معنی را دارد. و مقصود از جملۀ ﴿تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَ﴾که در اصل «تتسائلون»بوده و برای تخفیف یک تاء ساقط شده، این است که معمول بوده بین عرب که برای جلب عطوفت و لطف طرف خود میگفتند: «أسئلك بالله ویا بالله أحلف علیك ویا بالرحم أسئلك»و این معنی بنابراین است که و ﴿ٱلۡأَرۡحَامَ﴾عطف به «هاء» ﴿بِهِۦ﴾و مجرور باشد و اما اگر عطف به ﴿ٱللَّهَ﴾و منصوب بخوانیم چنانکه قرائت مشهور همین است پس معنی چنین میشود: بترسید از خدایی که بنام او سؤال می کنید و میگویید: «أسئلك بالله»و او را اطاعت کنید و بترسید ارحام را به اینکه صلۀ رحم کنید و گرفتاریهای آنان را برطرف کنید. و جملۀ: ﴿وَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تُقۡسِطُواْ فِي ٱلۡيَتَٰمَىٰ فَٱنكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ...﴾جملۀ شرط و جزاء میباشد، بعضی گفته تناسبی بین این شرط و جزا نیست و لذا باید چیزی حذف شده باشد، ولی باید گفت تناسب بین شرط و جزا موجود است، زیرا در زمان جاهلیّت دختران یتیم را به ازدواج خود درمیآوردند برای مال و جمالشان به یک مهریّۀ مختصری، و کسی نبود شر آن شوهران را از سر آن دختران کوتاه کند و مال ایشان را از چنگ شوهران خارج کند و غالباً مال دختران را تصاحب نموده و بیعدالتی میکردند، حقتعالی در این آیه میفرماید اگر نسبت به دختران یتیم خوف بیعدالتی دارید، زنان بزرگ را به ازدواج درآورید و از ازدوارج با دختران یتیم صرفنظر کنید و نسبت به ایشان بیعدالتی نکنید و مال ایشان را نخورید چنانکه آیۀ ۱۲۷ همین سوره نیز در این موضوع نازل شده است. و از جملۀ. ﴿فَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تَعۡدِلُواْ فَوَٰحِدَةً﴾استفاده میشود که برای مردم معمولی جایز نیست بیش از یک زن نکاح کنند و اسلام بیش از یک زن را برای مرد جایز ندانسته.
﴿وَءَاتُواْ ٱلنِّسَآءَ صَدُقَٰتِهِنَّ نِحۡلَةٗۚ فَإِن طِبۡنَ لَكُمۡ عَن شَيۡءٖ مِّنۡهُ نَفۡسٗا فَكُلُوهُ هَنِيٓٔٗا مَّرِيٓٔٗا ٤﴾ [النساء: ۴].
ترجمه: و مهریههای زنان را به طیب خاطر بدهید به عنوان هدیه و عطا (بدون توقع)، پس اگر با میل خود برای شما چیزی از آن را گذشتند پس آن را گوارا و سازگار بخورید.(۴)
نکات: این آیه دلالت دارد که مهر زن را شوی او باید بدون کم و کسر و بدون توقّع بدهد و کم و کسر کردن از صداقی که ضمن عقد ذکر شده جایز نیست. و جملۀ: ﴿فَإِن طِبۡنَ لَكُمۡ...﴾دلالت دارد که اگر خود زنان چیزی از مهر خود را به میل خود به شوهران ببخشند اشکالی ندارد.
﴿وَلَا تُؤۡتُواْ ٱلسُّفَهَآءَ أَمۡوَٰلَكُمُ ٱلَّتِي جَعَلَ ٱللَّهُ لَكُمۡ قِيَٰمٗا وَٱرۡزُقُوهُمۡ فِيهَا وَٱكۡسُوهُمۡ وَقُولُواْ لَهُمۡ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗا ٥﴾ [النساء: ۵].
ترجمه: و اموال خود را که خدا آن را قوام کار شما قرار داده به سفهاء مدهید و روزی ایشان را که در آن اموال است بدهید و بپوشانید ایشان را و با ایشان سخن نیکو بگویید.(۵)
نکات: آیه دلالت میکند بر اینکه یکی از محجورین از تصرّف در اموال، سفیه است. و جملۀ: ﴿وَلَا تُؤۡتُواْ...﴾شامل تمام مکلّفین میشود چه کسی که ولایت بر سفیه داشته و چه غیر او، امّا ظهور صدر و ذیل آیه این است که مخاطب این خطاب، اولیاء سفیه میباشند به دلیل جملۀ: ﴿وَٱرۡزُقُوهُمۡ...﴾که مخاطب ولیِّ سفیه است و او باید روزی سفیه را مرتّب کند. امّا چرا ﴿أَمۡوَٰلَكُمُ﴾گفته با اینکه مال از سفیه است نه از اولیاء، برای اینکه مال در تحت تصرّف اولیاء میباشد. و به اضافه خدا اموال را برای قوام کار مردم قرار داده که باید اموال در خدمت و به نفع جامعه مصرف شود در حالیکه تصرّف سفهاء در اموال چنین نبوده و برعکس میباشد که چنانچه افراد سفیه را همچون دیگران مالک و متصرّف در اموال بدانیم، این سفیهان اموال را نابود و حتی ممکن است به وسیلۀ آن اموال زیانها و خساراتی نیز به اجتماع وارد سازند. و کلمۀ ﴿فِيهَا﴾در جملۀ ﴿وَٱرۡزُقُوهُمۡ فِيهَا﴾دلالت دارد که از اصل مال نباید به سفیه داد، زیرا «منها»نفرموده و اگر «منها»بود و از اصل مال به او میدادند مال او تمام میشد، پس مقصود این است که در مال او معاملاتی انجام گیرد و به قدر نفقۀ سفیه درآورند و به او بدهند. و ذکر سفیه در این آیه ذکر وصف مشعر بر علّیت است، یعنی سفه علّت حجر است چه قبل از بلوغ باشد و چه بعد، ولو اینکه پس از بلوغ عارض شده باشد، چه حاکم حکم بکند و چه نکند، پس به مجرّد ظهور سفاهت ازمال خود محجور است. و کلمۀ ﴿أَمۡوَٰلَكُمُ﴾دلالت دارد بر اختصاص حکم حجر به اموال نه در حقوق و نه در قصاص و طلاق و مانند آن.
﴿وَٱبۡتَلُواْ ٱلۡيَتَٰمَىٰ حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغُواْ ٱلنِّكَاحَ فَإِنۡ ءَانَسۡتُم مِّنۡهُمۡ رُشۡدٗا فَٱدۡفَعُوٓاْ إِلَيۡهِمۡ أَمۡوَٰلَهُمۡۖ وَلَا تَأۡكُلُوهَآ إِسۡرَافٗا وَبِدَارًا أَن يَكۡبَرُواْۚ وَمَن كَانَ غَنِيّٗا فَلۡيَسۡتَعۡفِفۡۖ وَمَن كَانَ فَقِيرٗا فَلۡيَأۡكُلۡ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ فَإِذَا دَفَعۡتُمۡ إِلَيۡهِمۡ أَمۡوَٰلَهُمۡ فَأَشۡهِدُواْ عَلَيۡهِمۡۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ حَسِيبٗا ٦﴾ [النساء: ۶].
ترجمه: و یتیمان را بیازمایید تا هنگامی که به سنّ زناشویی برسند، پس اگر در ایشان رشدی یافتید پس مال ایشان را به ایشان بسپارید و آن را به اسراف و شتاب از بیم آنکه بزرگ شوند صرف مکنید و هرکه غنی باشد پس باید عفّت جوید و هرکه فقیر است باید به طور پسندیده صرف کند. پس چون اموالشان را به ایشان دادید بر آنان گواه گیرید و خدا برای رسیدگی به حساب کافی است. (۶)
نکات: جملۀ: ﴿وَٱبۡتَلُواْ...﴾دلالت دارد بر اینکه باید یتیم را آزمایش مالی کرد، زیرا این آیه راجع به اموال اوست، پس در حضور طفل با مشورت او معامله کنند اگر دیدن ضرر و نفع معامله را درک میکند باید هنگام بلوغ مال او را به دست او دهند بدلیل جملۀ: ﴿فَٱدۡفَعُوٓاْ إِلَيۡهِمۡ...﴾، و از مفهوم آن استفاده میشود که اگر رشد فکری نداشت نباید مال او را به دست او داد ولو اینکه پس از بلوغ باشد و مقصود از ﴿إِذَا بَلَغُواْ ٱلنِّكَاحَ﴾این است که قدرت بر ازدواج و نکاح پیدا کند و نشانۀ آن خروج منی و احتلام است و نشانۀ دیگر روییدن موی عانه و کلفت شدن صوت و باریک شدن سر دماغ است، امّا هر یک از اینها کاشف تام نیست و همچنین است سال. و کلمۀ ﴿ٱلۡيَتَٰمَىٰ﴾اطلاق دارد شامل دختر یتیم نیز میشود و نشانۀ بلوغ او حیض و رشد عقلی است. و فاء ﴿فَٱدۡفَعُوٓاْ﴾دلالت دارد که بدون معطّلی و بدون فاصله پس از رشد مال او را به او بدهند. و جملۀ: ﴿وَلَا تَأۡكُلُوهَآ إِسۡرَافٗا وَبِدَارًا...﴾دلالت دارد که به طور اسراف و عجله باید مال او را نخورند و امّا به طور مخالطه به طوریکه به صرفۀ یتیم باشد خوردن ولیّ مال او را اشکال ندارد. و از جملۀ: ﴿فَأَشۡهِدُواْ عَلَيۡهِمۡ﴾، استفاده میشود که در موقع سپردن مال او باید شاهد گرفت برای دفع تهمت از ولیّ که نگویند مال او را خورده و اگر طفل منکر شد احتیاج به قسم نباشد.
﴿لِّلرِّجَالِ نَصِيبٞ مِّمَّا تَرَكَ ٱلۡوَٰلِدَانِ وَٱلۡأَقۡرَبُونَ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيبٞ مِّمَّا تَرَكَ ٱلۡوَٰلِدَانِ وَٱلۡأَقۡرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنۡهُ أَوۡ كَثُرَۚ نَصِيبٗا مَّفۡرُوضٗا ٧ وَإِذَا حَضَرَ ٱلۡقِسۡمَةَ أُوْلُواْ ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينُ فَٱرۡزُقُوهُم مِّنۡهُ وَقُولُواْ لَهُمۡ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗا ٨ وَلۡيَخۡشَ ٱلَّذِينَ لَوۡ تَرَكُواْ مِنۡ خَلۡفِهِمۡ ذُرِّيَّةٗ ضِعَٰفًا خَافُواْ عَلَيۡهِمۡ فَلۡيَتَّقُواْ ٱللَّهَ وَلۡيَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِيدًا ٩ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَأۡكُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلۡيَتَٰمَىٰ ظُلۡمًا إِنَّمَا يَأۡكُلُونَ فِي بُطُونِهِمۡ نَارٗاۖ وَسَيَصۡلَوۡنَ سَعِيرٗا ١٠﴾[النساء: ۷-۱۰].
ترجمه: برای مردان بهرهای است از آنچه والدین و نزدیکان گذاشتند و برای زنان نیز بهرهای از آنچه والدین ونزدیکان گذارند، از آنچه کم باشد از آن و یا زیاد، بهرۀ واجب شده(۷) و چون نزدیکان و یتیمان و فقیران وقت قسمت(ترکه) حاضر شدند، پس چیزی از آن به ایشان روزی دهید و با ایشان سخن پسندیده بگویید(۸) و باید بترسند آنانکه اگر از پسِ خود فرزندان ناتوانی بگذارند که بر ایشان بترسند، پس باید از خدا بترسند و سخن استوار بگویند(۹) به راستی آنان که اموال یتیمان را به ستم میخورند همانا در درونهای خود آتش میخورند و به زودی در آتش سوزان درآیند.(۱۰)
نکات: چون در زمان جاهلیّت اطفال و زنان را از ارث محروم میکردند و میگفتند آنکه میتواند در جنگ شمشیر و نیزه بکار برد ارث میبرد حقتعالی در آیۀ ۷ فرموده در ارثبردن زن و مرد فرقی ندارند چه کم باشد و چه زیاد و در آیۀ ۸ تذکّر داده که اگر در وقت تقسیم ارث، نزدیکان میّت که از ورّاث نیستند و یا یتیم و مسکینی حاضر بودند آنان را محروم نگردانید. و در آیۀ ۹ تهدید نموده دو دسته را؛ اول: آنانکه فرزندان صغیر ضعیف دارند برای آنان قیّمی نصب کنند و اموال خود را وقف و یا وصیت برای غیر آنان نکنند. دوم: تهدید نموده قیّمها، اوصیاء و اولیاء صغار را که از خدا بترسند و با صغیران به ظلم رفتار نکنند که امکان دارد فرزندان صغار خودشان چنین گرفتار و زیر دست شوند.
﴿يُوصِيكُمُ ٱللَّهُ فِيٓ أَوۡلَٰدِكُمۡۖ لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِۚ فَإِن كُنَّ نِسَآءٗ فَوۡقَ ٱثۡنَتَيۡنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَۖ وَإِن كَانَتۡ وَٰحِدَةٗ فَلَهَا ٱلنِّصۡفُۚ وَلِأَبَوَيۡهِ لِكُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا ٱلسُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِن كَانَ لَهُۥ وَلَدٞۚ فَإِن لَّمۡ يَكُن لَّهُۥ وَلَدٞ وَوَرِثَهُۥٓ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ ٱلثُّلُثُۚ فَإِن كَانَ لَهُۥٓ إِخۡوَةٞ فَلِأُمِّهِ ٱلسُّدُسُۚ مِنۢ بَعۡدِ وَصِيَّةٖ يُوصِي بِهَآ أَوۡ دَيۡنٍۗ ءَابَآؤُكُمۡ وَأَبۡنَآؤُكُمۡ لَا تَدۡرُونَ أَيُّهُمۡ أَقۡرَبُ لَكُمۡ نَفۡعٗاۚ فَرِيضَةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمٗا﴾ [النساء: ۱۱].
ترجمه: خداوند شما را سفارش میکند دربارۀ فرزندانتان که برای پسر مانند نصیب دو دختر است، پس اگر دختران بیش از دو تن شدند برای ایشان است دو ثلث ماترک و اگر یکی شد برای او نصف است و برای والدین میّت برای هر یک سُدس ماترک است اگر برای میت فرزندی باشد و اگر فرزندی ندارد و وارث او والدین او بودند پس برای مادر او ثلث است و اگر برای میّت برادرانی است برای مادر او سدس است،(این تقسیم میراث) پس از ادای وصیّتی که میت وصیت به آن میکند و یا دینی که دارد. پدرانتان و یا فرزندانتان کدام یک از ایشان از جهت نفع به شما نزدیکتر است، شما نمیدانید. و این تقسیم، واجبشدهای از جانب خداست، به راستی که خدا دانا و حکیم بوده است.(۱۱)
نکات: در ارث طبق دستور این آیات ورثه سه دسته میشوند: دستۀ اول فرزندان و والدین که تا یکی از افراد این دسته باشند ارث به دو دستۀ دیگر نمیرسد. حال در این آیه جملۀ: ﴿لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِ﴾میگوید اگر میّتی دارای پسر و دختر است، پسر دو مقابل دختر ارث میبرد، پس اگر وارث میت منحصر به یک پسر است که تمام ماترک از اوست و اگر هم پسر دارد و هم دختر، پسر دو مقابل دختر میبرد، که اگر یک پسر دارد و یک دختر مال سه قسم میشود یک قسم از دختر و دو قسم از پسر، و اگر دو پسر دارد و یک دختر، مال او پنج قسم میشود به هر پسری دو سهم و به دختر یک سهم و اگر یک پسر دارد و دو دختر مال چهار سهم میشود دو سهم از پسر و دو سهم از دو دختر به هر دختری یک سهم. و جملۀ: ﴿فَإِن كُنَّ نِسَآءٗ فَوۡقَ ٱثۡنَتَيۡنِ...﴾دلالت دارد که اگر وارث میّت چند دختر شدند دو ثلث ماترک را میبرند و اگر یک دختر باشد نصف را میبرد و امّا اگر دو دختر باشند آنها نیز دو ثلث می برند به دلیل: ﴿لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِ﴾زیرا اگر نصیب هر دختری با بودن پسر ثلث باشد، پس با بودن دختری دیگر بدون پسر نیز باید ثلث باشد، پس هر دختری باید سهمش ثلث باشد و میشود دو دختر دو ثلث. و جملۀ: ﴿وَلِأَبَوَيۡهِ لِكُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا ٱلسُّدُسُ...﴾دلالت دارد که اگر میّت پدر و مادر دارد با اولاد، سهم هر یک از پدر ومادر «سدس»میشود و جملۀ: ﴿فَإِن لَّمۡ يَكُن لَّهُۥ وَلَدٞ وَوَرِثَهُۥٓ...﴾دلالت دارد که اگر میّت فرزند نداشت مادر ثلث میبرد در صورتیکه «کلاله» نباشد و اگر «کلاله» داشت باز همان سدس را میبرد. پس در تقسیم سهم پدر ومادر را میدهند و باقی را همان طوریکه آیه اشاره کرده به اولاد تقسیم میکنند اگر اولاد داشته باشد. و جملۀ: ﴿مِنۢ بَعۡدِ وَصِيَّةٖ...﴾تا آخر، دلالت دارد که تقسیم ارث پس از عمل به وصیّت میّت و پس از دادن دین اوست، پس باید دین میّت را بدهند و وصیت او را نیز مراعات کنند. اگر چیزی از ماترک مانده تقسیم کنند و اگر کسی بخواهد به عقل ناقص خود طور دیگری که خدا نفرموده تقسیم کند جواب او جملۀ: ﴿لَا تَدۡرُونَ أَيُّهُمۡ أَقۡرَبُ لَكُمۡ نَفۡعٗا﴾میباشد، یعنی شما افراد بشر نمیدانید کدامیک از والدین و اولاد برای شما نافعتر و یا نزدیکترند، پس تسلیم سخن خدا باشید زیرا تقسیمات الهی از روی علم و حکمت است به دلیل اینکه فرموده: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمٗا﴾.
﴿وَلَكُمۡ نِصۡفُ مَا تَرَكَ أَزۡوَٰجُكُمۡ إِن لَّمۡ يَكُن لَّهُنَّ وَلَدٞۚ فَإِن كَانَ لَهُنَّ وَلَدٞ فَلَكُمُ ٱلرُّبُعُ مِمَّا تَرَكۡنَۚ مِنۢ بَعۡدِ وَصِيَّةٖ يُوصِينَ بِهَآ أَوۡ دَيۡنٖۚ وَلَهُنَّ ٱلرُّبُعُ مِمَّا تَرَكۡتُمۡ إِن لَّمۡ يَكُن لَّكُمۡ وَلَدٞۚ فَإِن كَانَ لَكُمۡ وَلَدٞ فَلَهُنَّ ٱلثُّمُنُ مِمَّا تَرَكۡتُمۚ مِّنۢ بَعۡدِ وَصِيَّةٖ تُوصُونَ بِهَآ أَوۡ دَيۡنٖۗ وَإِن كَانَ رَجُلٞ يُورَثُ كَلَٰلَةً أَوِ ٱمۡرَأَةٞ وَلَهُۥٓ أَخٌ أَوۡ أُخۡتٞ فَلِكُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا ٱلسُّدُسُۚ فَإِن كَانُوٓاْ أَكۡثَرَ مِن ذَٰلِكَ فَهُمۡ شُرَكَآءُ فِي ٱلثُّلُثِۚ مِنۢ بَعۡدِ وَصِيَّةٖ يُوصَىٰ بِهَآ أَوۡ دَيۡنٍ غَيۡرَ مُضَآرّٖۚ وَصِيَّةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٞ ١٢﴾ [النساء: ۱۲].
ترجمه: و برای شما مردان است نصف آنچه زنان شما گذاشتهاند اگر برای زنان فرزندی نباشد، پس اگر آن زنان فرزندی داشتند برای شما یک چهارم ماترک ایشان است (این حکم) پس از (ادای) وصیتی است که بنمایند و یا دینی که داشته باشند و برای زنانتان یک چهارم از ماترک شماست اگر برای شما فرزندی نباشد پس اگر برای شما فرزندی بود برای زنان یک هشتم از ماترک شماست پس از وصیتی که به آن وصیّت نمودهاید و یا دَین و اگر مردی ارث برده شود از جهت کلاله و یا زنی و برای آن مرد میّت برادر و یا خواهری باشد برای هر یک از این دو سدس است پس اگر زیادتر از این بودند پس ایشان در ثلث شریکند پس از وصیتی که به آن وصیت شده و یا دینی، در حالیکه به آن وصیت ضرری وارد نشده باشد و این(احکام) سفارشی از خداست که به شما نموده و خدا دانای بردبار است.(۱۲)
نکات: در این آیه پس از تعیین سهم زوج و زوجه از ماترک، بیان نموده سهم طبقۀ دوم از ارث را که برادر و خواهر باشند. و از آیه استفاده میشود که زوج و زوجه با هر طبقهای از ورّاث باشند ارث میبرند و ارث از اصل ماتَرَکَ المیّت میباشد به دلیل جملۀ ﴿مِمَّا تَرَكۡتُم﴾و جملۀ ﴿مِمَّا تَرَكۡنَ﴾. و نیز جملۀ: ﴿مِمَّا تَرَكۡتُم﴾که در آیه ذکر شده شامل میشود زمین خانه و باغ را هرگاه زوج چنین املاکی داشته و فوت نموده، که طبق آیه زوجه از آنها نیز ارث میبرد زیرا جزء ماترک زوج است. و امّا ارث برادر و خواهر، پس دو آیه راجع به آنان نازل شده، یکی همین آیۀ ۱۲ و دیگر آیۀ ۱۷۶ که در همین سوره خواهد آمد. امّا این آیه که ایشان را کلاله خوانده که به معنی بستگان است زیرا خواهر و برادر از بستگان میّت میباشند. از جملۀ: ﴿فَلِكُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا ٱلسُّدُسُ﴾استفاده میشود که اگر وارث میّت یک برادر أمّی باشد فقط و یا یک خواهر امّی فقط، پس یک سدس را میبرد بالفرض یعنی طبق فریضۀ قرآنی و باقی مال را چون میّت وارث دیگری ندارد نیز به او میدهند بالرّد، یعنی به واسطۀ عدم وارث به او رد میشود. و اگر یک برادر ویا یک خواهر بیشتر باشند، طبق قانون ﴿فَإِن كَانُوٓاْ أَكۡثَرَ...﴾شریکاند در ثلث مال بالفرض و باقی مال را نیز به ایشان میدهند بالرد؛ و بین ایشان به تساوی تقسیم میشود و چون آیه دربارۀ خواهر و برادر أمّی یعنی مادری نازل شده حکم برادر و خواهر أمّی همین است که ذکر شد، و امّا خواهر و برادر أبی و یا أبوینی در آیۀ ۱۷۶ ذکر خواهد شد. و باقی مسائل ارث کلالۀ أمّی رجوع شود به رسالۀ «احكام القرآن» ما.
﴿تِلۡكَ حُدُودُ ٱللَّهِۚ وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ يُدۡخِلۡهُ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ وَذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١٣ وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُۥ يُدۡخِلۡهُ نَارًا خَٰلِدٗا فِيهَا وَلَهُۥ عَذَابٞ مُّهِينٞ ١٤﴾ [النساء: ۱۳-۱۴].
ترجمه: این است حدود خدا و مقرّرات او، و آنکه اطاعت خدا و رسول او کند او را به بوستانهایی داخل میکند که از زیر آن نهرها جاری است در حالیکه در آن جاوید باشند، و این کامیابی بزرگ است(۱۳) و آنکه خدا و رسول او را نافرمانی کند و از حدود و مقرّرات او تجاوز نماید او را به آتش وارد سازد در حالیکه در آن جاوید باشد و برای او عذابی است خوارکننده.(۱۴)
نکات: چون قوانین ارث را ذکر نمود در این آیه تذکر داده که هر کسی از حدود و قوانین إلهی تجاوز کند و طبق آن رفتار نکند یکی از گناهان بزرگی را مرتکب شده که مستحق عذاب دوزخ خواهد شد آن هم عذاب دائمی و چون قوانین الهی را خوار شمرده به عذاب خوار کننده مبتلا گردد.
﴿وَٱلَّٰتِي يَأۡتِينَ ٱلۡفَٰحِشَةَ مِن نِّسَآئِكُمۡ فَٱسۡتَشۡهِدُواْ عَلَيۡهِنَّ أَرۡبَعَةٗ مِّنكُمۡۖ فَإِن شَهِدُواْ فَأَمۡسِكُوهُنَّ فِي ٱلۡبُيُوتِ حَتَّىٰ يَتَوَفَّىٰهُنَّ ٱلۡمَوۡتُ أَوۡ يَجۡعَلَ ٱللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلٗا ١٥ وَٱلَّذَانِ يَأۡتِيَٰنِهَا مِنكُمۡ فََٔاذُوهُمَاۖ فَإِن تَابَا وَأَصۡلَحَا فَأَعۡرِضُواْ عَنۡهُمَآۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ تَوَّابٗا رَّحِيمًا ١٦﴾ [النساء: ۱۵-۱۶].
ترجمه: و کسانیکه از زنان شما کار زشتی بیاورند، پس گواه بگیرید بر ایشان چهار نفر از خودتان، پس اگر آن چهار نفر گواهی دادند، پس آن زنان را در خانهها نگهدارید تا مرگ ایشان برسد و یا خدا برای ایشان راهی قرار دهد(۱۵) و از بین شما آن دو نفری که آن کار زشت را میآورند، پس بیازاریدشان، پس اگر توبه کرده و اصلاح نمودند از ایشان اعراض کنید، به راستی که خدا توبهپذیر و رحیم بوده است.(۱۶)
نکات: مقصود از کار زشت فاحشه، میتوان گفت: زنا و یا زنا و مساحقه که مالیدن دو زن است فرج خود را به یکدیگر. و مقصود از کلمۀ ﴿مِن نِّسَآئِكُمۡ﴾، زنان شوهردار و مسلمان است که او را محصنه گویند که مرتکب چنین گناهی شود که باید چهار نفر گواهی دهند که او چنین گناهی کرده تا گناه ثابت شود. و کلمۀ ﴿مِّنكُمۡ﴾در ﴿أَرۡبَعَةٗ مِّنكُمۡ﴾دلالت دارد که شاهد باید از شما مسلمانان باشد نه کافر. و جملۀ: ﴿فَأَمۡسِكُوهُنَّ...﴾دلالت دارد که باید چنین زنی را در خانهای نگاه داشت و مانع بیرون رفتن او شد تا فوت کند. و مقصود از جملۀ: ﴿أَوۡ يَجۡعَلَ ٱللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلٗا﴾؛ این است که خدا حکمی برای چنین زنان زناکار تعیین کند و لذا چون آیۀ جَلد [۴۴۹] نازل شد رسول خداصفرمود این است راهی که خدا برای ایشان تعیین کرده که باید تازیانه بخورند، امّا زمان ما چون حکم شرعی اجرا نمیشود میتوان گفت: ﴿فَأَمۡسِكُوهُنَّ...﴾را باید عمل نمود. و ظاهراً مقصود از جملۀ: ﴿وَٱلَّذَانِ يَأۡتِيَٰنِهَا...﴾دختر و پسر بدون همسری است که زنا نمایند و تذکیر اسماء برای تغلیب است و «ها» در ﴿يَأۡتِيَٰنِهَا﴾برمیگردد به الفاحشة. و بعضی گفتهاند حد لواط است به دلیل تذکیر الّذان و ضمیر یأتیان و ضمیر منکم و بنابراین قول ﴿فََٔاذُوهُمَا﴾حد لواط است. و جملۀ: ﴿فَإِن تَابَا وَأَصۡلَحَا﴾دلالت دارد که اگر زناکار پیش از مراجعۀ به حاکم توبه کند حدّی بر او جاری نمیشود و امّا پس از مراجعۀ به حاکم و احضار نزد او، توبه رفع حد نمیکند به دلیل آیۀ ۸۵ سورۀ مؤمن: ﴿فَلَمۡ يَكُ يَنفَعُهُمۡ إِيمَٰنُهُمۡ لَمَّا رَأَوۡاْ بَأۡسَنَا﴾.
﴿إِنَّمَا ٱلتَّوۡبَةُ عَلَى ٱللَّهِ لِلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلسُّوٓءَ بِجَهَٰلَةٖ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٖ فَأُوْلَٰٓئِكَ يَتُوبُ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمۡۗ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمٗا ١٧ وَلَيۡسَتِ ٱلتَّوۡبَةُ لِلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلسَّئَِّاتِ حَتَّىٰٓ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ إِنِّي تُبۡتُ ٱلۡـَٰٔنَ وَلَا ٱلَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمۡ كُفَّارٌۚ أُوْلَٰٓئِكَ أَعۡتَدۡنَا لَهُمۡ عَذَابًا أَلِيمٗا ١٨﴾ [النساء: ۱۷-۱۸].
ترجمه: همانا پذیرفتن توبه بر خداست برای آنانکه کار بد میکنند به جهالت سپس به زودی توبه میکنند پس ایشانند که خدا توبۀ ایشان را میپذیرد و خدا دانا و حکیم بوده است(۱۷) و نیست توبه برای کسانی که کارهای بد میکنند تا وقت حضور مرگ یکی از ایشان گوید به تحقیق من الآن توبه کردم و نیست توبه بر آنانکه میمیرند درحال کفر، ایشان را برایشان مهیّا کردیم عذاب دردناک.(۱۸)
نکات: از کلمۀ «بِجَهَٰلَةٖ» استفاده میشود آنان که با دانایی و علم کار بد میکنند توبۀ ایشان پذیرفته نیست، ولی میتوان گفت کسی که دانا باشد به حضور پروردگار و عظمت او، عصیان و گناه نمیکند و حقتعالی که کلمۀ ﴿بِجَهَٰلَةٖ﴾آورده برای این است که به بندگان خود یاد بدهد که هرگاه گناه کردید جهالت را عذر خود قرار دهید و توبه کنید. وَقَالَ الصَادِق÷: «كُلَّ ذَنْبٍ عَمِلَهُ الْعَبْدُ وَإِنْ كَانَ بِهِ عَالِماً فَهُوَ جَاهِلٌ حِينَ خَاطَرَ بِنَفْسِهِ فِي مَعْصِيَةِ رَبِّهِ وَقَدْ قَالَ فِي ذَلِكَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى يَحْكِي قَوْلَ يُوسُفَ لِإِخْوَتِهِ ﴿قَالَ هَلۡ عَلِمۡتُم مَّا فَعَلۡتُم بِيُوسُفَ وَأَخِيهِ إِذۡ أَنتُمۡ جَٰهِلُونَ٨٩﴾ فَنَسَبَهُمْ إِلَى الْـجَهْلِ لِمُخَاطَرَتِهِمْ بِأَنْفُسِهِمْ فِي مَعْصِيَةِ اللهِ» [۴۵۰]. ولی باید دانست ظاهر آیه این است که خدا، فقط گناه کسانی را میآمرزد که اوّلاً از روی جهالت گناه کرده و ثانیاً فوری توبه کنند چنانکه فرموده: ﴿ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٖ﴾.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا يَحِلُّ لَكُمۡ أَن تَرِثُواْ ٱلنِّسَآءَ كَرۡهٗاۖ وَلَا تَعۡضُلُوهُنَّ لِتَذۡهَبُواْ بِبَعۡضِ مَآ ءَاتَيۡتُمُوهُنَّ إِلَّآ أَن يَأۡتِينَ بِفَٰحِشَةٖ مُّبَيِّنَةٖۚ وَعَاشِرُوهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ فَإِن كَرِهۡتُمُوهُنَّ فَعَسَىٰٓ أَن تَكۡرَهُواْ شَيۡٔٗا وَيَجۡعَلَ ٱللَّهُ فِيهِ خَيۡرٗا كَثِيرٗا ١٩﴾ [النساء: ۱۹].
ترجمه: ای مؤمنین برای شما حلال نیست که به اکراه زنان را میراث برید و بر ایشان سخت مگیرید برای بردن قسمتی از آنچه به ایشان دادهاید مگر اینکه کار زشتی به آشکارا بیاورند، و با آنان به نیکی معاشرت کنید، پس اگر از ایشان خوشتان نمیآید، پس چه بسا چیزی را که شما کراهت دارید و خدا در آن، خیر بسیاری قرار میدهد.(۱۹)
نکات: این آیه برای نهی از اعمال زمان جاهلیّت نازل شده که رسم بود اگر مردی میمرد زنان او نیز در شمارۀ ارثیّۀ او بود و پسر بزرگ یا اقوام او، زن را به ارث میبردند و خصوصاً پسر بزرگ او میتوانست بدون صداق با زن زناشویی کند و یا آنها را به همسری دیگران درآورد وحتّی قادر بود آنها را از ازدواج به دیگران بازدارد و میآمد چادری بر سر او میافکند و حتی گاهی ارثیّۀ او را تصرف میکرد.
﴿وَإِنۡ أَرَدتُّمُ ٱسۡتِبۡدَالَ زَوۡجٖ مَّكَانَ زَوۡجٖ وَءَاتَيۡتُمۡ إِحۡدَىٰهُنَّ قِنطَارٗا فَلَا تَأۡخُذُواْ مِنۡهُ شَيًۡٔاۚ أَتَأۡخُذُونَهُۥ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِينٗا ٢٠ وَكَيۡفَ تَأۡخُذُونَهُۥ وَقَدۡ أَفۡضَىٰ بَعۡضُكُمۡ إِلَىٰ بَعۡضٖ وَأَخَذۡنَ مِنكُم مِّيثَٰقًا غَلِيظٗا ٢١﴾ [النساء: ۲۰-۲۱].
ترجمه: و اگر خواستید زنی را تبدیل کنید و به جای او زن دیگری بیاورید و به یکی از ایشان پوست گاوی از زر داده باشید پس، از آن چیزی نگیرید، آیا آن را به بهتان و گناه آشکارا میگیرید(۲۰) و چگونه آن را میگیرید و حال آنکه بعضی از شما به دیگری کام داده است و زنان از شما پیمان محکم گرفتهاند. (۲۱)
نکات: این آیات دلالت دارد بر اینکه مهر زن هر قدر زیاد باشد اشکالی ندارد، ولی اگر به قدر مهر السّنّة باشد بهتر است، و نیز کلمۀ: ﴿وَقَدۡ أَفۡضَىٰ﴾دلالت دارد که به دخول، صداق بر عهدۀ زوج مستقر میشود.
﴿وَلَا تَنكِحُواْ مَا نَكَحَ ءَابَآؤُكُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ إِلَّا مَا قَدۡ سَلَفَۚ إِنَّهُۥ كَانَ فَٰحِشَةٗ وَمَقۡتٗا وَسَآءَ سَبِيلًا ٢٢ حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمۡ أُمَّهَٰتُكُمۡ وَبَنَاتُكُمۡ وَأَخَوَٰتُكُمۡ وَعَمَّٰتُكُمۡ وَخَٰلَٰتُكُمۡ وَبَنَاتُ ٱلۡأَخِ وَبَنَاتُ ٱلۡأُخۡتِ وَأُمَّهَٰتُكُمُ ٱلَّٰتِيٓ أَرۡضَعۡنَكُمۡ وَأَخَوَٰتُكُم مِّنَ ٱلرَّضَٰعَةِ وَأُمَّهَٰتُ نِسَآئِكُمۡ وَرَبَٰٓئِبُكُمُ ٱلَّٰتِي فِي حُجُورِكُم مِّن نِّسَآئِكُمُ ٱلَّٰتِي دَخَلۡتُم بِهِنَّ فَإِن لَّمۡ تَكُونُواْ دَخَلۡتُم بِهِنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ وَحَلَٰٓئِلُ أَبۡنَآئِكُمُ ٱلَّذِينَ مِنۡ أَصۡلَٰبِكُمۡ وَأَن تَجۡمَعُواْ بَيۡنَ ٱلۡأُخۡتَيۡنِ إِلَّا مَا قَدۡ سَلَفَۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا ٢٣ ۞وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلنِّسَآءِ إِلَّا مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡۖ كِتَٰبَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡۚ وَأُحِلَّ لَكُم مَّا وَرَآءَ ذَٰلِكُمۡ أَن تَبۡتَغُواْ بِأَمۡوَٰلِكُم مُّحۡصِنِينَ غَيۡرَ مُسَٰفِحِينَۚ فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ فََٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةٗۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ فِيمَا تَرَٰضَيۡتُم بِهِۦ مِنۢ بَعۡدِ ٱلۡفَرِيضَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمٗا ٢٤﴾ [النساء: ۲۲-۲۴].
ترجمه: و نکاح مکنید آن زنان را که پدران شما نکاح کردهاند، مگر آنچه را که گذشته است، زیرا آن کار زشت و موجب خشم(خدا) بوده و بد راهی است (۲۲) حرام شده بر شما مادرانتان، دخترانتان، خواهرانتان، عمههاتان، خالههایتان، دختران برادر، دختران خواهر و مادرانی که شیرتان دادهاند و خواهران رضاعی شما و مادران زنان شما و دختران زنان شما که در کنار شمایند از آن زنانی که به ایشان دخول کردهاید، پس اگر دخول به ایشان نکردهاید بر شما باکی نباشد و زنان پسرانتان که از نسل شمایند، و حرام شده که جمع کنید بین دو خواهر مگر آنچه گذشته است، به راستی که خدا آمرزندۀ رحیم است (۲۳) و حرام شده زنان شوهردار مگر آنکه شما(درجنگ) مالک آنان شدهاید: (این احکام) نوشتۀ خداست برای شما مقرر شده. و سوای این زنان (که نام برده شد) برای شما حلال شده که با دادن اموال خود آنان را برای حفظ عفت نه برای زنا بجویید، پس آنچه بهره بردید از آن زنان، مهرشان را بهعنوان فریضه بدهید و پس از(تعیین) مهر واجب در آنچه رضایت طرفین شما باشد، بر شما گناهی نیست، بدرستی که خدا دانای حکیم است.(۲۴)
نکات: کلمۀ: ﴿مَا نَكَحَ ءَابَآؤُكُم﴾شامل است جدّ أبی و جدّ أمی را، بنابراین نکاح زن جدّ أبی و زن جدّ أمّی نیز بر نوه حرام است. در آیات فوق شماره کرده زنانی را که بر مرد حرام است، از جمله زنانی که به واسطۀ نسب، بر مرد حرام است مادراناند که فرموده: ﴿أُمَّهَٰتُكُمۡ﴾، و این کلمه شامل است مادر و مادر مادر را و دیگر دخترانند که فرموده: ﴿وَبَنَاتُكُمۡ﴾، و آن شامل است دختر دختر را و هر قدر پایین برود و دختر پسر و هر قدر پایین برود، چه تولّد اینان از نکاح صحیح باشد و چه شبهه و چه به زنا، زیرا بنات اطلاق دارد. و دیگر از زنان محرّمه خواهر است به دلیل کلمۀ: ﴿أَخَوَٰتُكُمۡ﴾، چه خواهر أبوینی و چه أبی و چه أمّی زیرا «اخوات اطلاق» دارد. و دیگر عمّهها میباشند و عمّه شامل است خواهر پدر، خواهر جدّ پدری، خواهر جدّ مادری پدر و هر چه بالا رود به دلیل اطلاق ﴿عَمَّٰتُكُمۡ﴾. و دیگر از زنان محرّمه خاله میباشد، و او خواهر مادر، خواهر جدّۀ أبی، جدّۀ أمی و هرچه بالا رود به دلیل اطلاق ﴿خَٰلَٰتُكُمۡ﴾، و دیگر از زنان محرّمه دختر برادر و دختر دختر او یا دختر پسر او هرچه پایین رود به دلیل اطلاق ﴿وَبَنَاتُ ٱلۡأَخِ﴾. و دیگر از زنان محرّمه دختر خواهر، دختر دختر او، دختر پسر او و هرچه پایین رود به دلیل اطلاق ﴿بَنَاتُ ٱلۡأُخۡتِ﴾. و دیگر از زنان محرّمه که به واسطۀ رضاع یعنی شیرخوردن بر مرد حرام میشود و در این آیه ذکر شده مادر رضاعی است که شما را شیر دادهاند و همچنین خواهران رضاعی شما به دلیل ﴿وَأُمَّهَٰتُكُمُ ٱلَّٰتِيٓ أَرۡضَعۡنَكُمۡ وَأَخَوَٰتُكُم مِّنَ ٱلرَّضَٰعَةِ﴾، و دیگر از زنان محرّمه مادر زن است به دلیل: ﴿وَأُمَّهَٰتُ نِسَآئِكُمۡ﴾. و دیگر دختر زن است که در کنار انسان بزرگ میشود و لذا آن را ربیبه گویند به شرطی که به مادر او دخول کرده باشد و اگر دخول نکرده باشد دختر او حرام نمیشود. و دیگر از زنان محرّمه عروس انسان یعنی زن پسر نسبی انسان است. و دیگر از زنانی که نکاح آنان حرام است خواهر زن است در حالیکه جمع بین دو خواهر کند به دلیل: ﴿وَأَن تَجۡمَعُواْ بَيۡنَ ٱلۡأُخۡتَيۡنِ﴾. و دیگر از زنانی که بر مرد حرام است زن شوهردار است به دلیل جملۀ: ﴿ٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلنِّسَآءِ﴾. و جملۀ: ﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم...﴾را بعضی دلیل برای متعه گرفتهاند، در حالیکه این جمله با توجّه به قبل و بعد آن راجع به متعه نیست بلکه مربوط به نکاح دائم است چنانچه در جملات قبل از آن ابتدا زنانی را شماره کرده که نکاح با آنان حرام است و فرموده: ﴿وَلَا تَنكِحُواْ مَا نَكَحَ ءَابَآؤُكُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ...﴾، ﴿حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمۡ أُمَّهَٰتُكُمۡ وَبَنَاتُكُمۡ﴾وبعد فرموده: ﴿وَأُحِلَّ لَكُم مَّا وَرَآءَ ذَٰلِكُمۡ﴾، و پس از آن با «فاء» تفریع فرموده: ﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ فََٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾، یعنی چون از آن زنانی که برایتان حلال شده تمتّع گرفتید به طور تمام مهرشان را پرداخت نمایید زیرا در سورۀ بقره فرموده اگر با ایشان همخوابی نکردید ﴿فَنِصۡفُ مَا فَرَضۡتُمۡ﴾، یعنی نصف مهر را بپردازید. به هرحال نباید از وسط آیه و بدون توجّه به ماقبل و مابعد، استناد و مطلب آیه را عوض نمود. و بعلاوه اگر کلمۀ استمتعتم دلیل بر متعه ذکر شود عین همین کلمه در سورۀ احقاف آمده که خدا فرموده: ﴿أَذۡهَبۡتُمۡ طَيِّبَٰتِكُمۡ فِي حَيَاتِكُمُ ٱلدُّنۡيَا وَٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهَا فَٱلۡيَوۡمَ تُجۡزَوۡنَ عَذَابَ ٱلۡهُونِ﴾، یعنی شما در دنیا طیّباتتان را صرف و به آنها استمتاع نمودید، پس امروز به عذاب خواری جزاء داده میشوید، ولی قائلین به متعه، استمتاع از طیبات در این آیه را دلیلی بر متعه نمیآورند، با توجه به اینکه در سورۀ نور آیۀ ۲۶ فرموده: ﴿وَٱلطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَٰتِ﴾.
و ما در مورد متعه توضیح مختصری نیز در کتاب دعاهایی از قرآن دادهایم مراجعه شود. و جملۀ: ﴿وَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ فِيمَا تَرَٰضَيۡتُم بِهِۦ مِنۢ بَعۡدِ ٱلۡفَرِيضَةِ﴾، دلالت دارد بر اینکه زوج و زوجه پس از تعیین مهر، میتوانند به رضایت طرفین چیزی بر مهر بیفزایند و یا کم کنند.
﴿وَمَن لَّمۡ يَسۡتَطِعۡ مِنكُمۡ طَوۡلًا أَن يَنكِحَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ فَمِن مَّا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُم مِّن فَتَيَٰتِكُمُ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِۚ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِإِيمَٰنِكُمۚ بَعۡضُكُم مِّنۢ بَعۡضٖۚ فَٱنكِحُوهُنَّ بِإِذۡنِ أَهۡلِهِنَّ وَءَاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِ مُحۡصَنَٰتٍ غَيۡرَ مُسَٰفِحَٰتٖ وَلَا مُتَّخِذَٰتِ أَخۡدَانٖۚ فَإِذَآ أُحۡصِنَّ فَإِنۡ أَتَيۡنَ بِفَٰحِشَةٖ فَعَلَيۡهِنَّ نِصۡفُ مَا عَلَى ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ مِنَ ٱلۡعَذَابِۚ ذَٰلِكَ لِمَنۡ خَشِيَ ٱلۡعَنَتَ مِنكُمۡۚ وَأَن تَصۡبِرُواْ خَيۡرٞ لَّكُمۡۗ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٢٥ يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمۡ وَيَهۡدِيَكُمۡ سُنَنَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ وَيَتُوبَ عَلَيۡكُمۡۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ ٢٦ وَٱللَّهُ يُرِيدُ أَن يَتُوبَ عَلَيۡكُمۡ وَيُرِيدُ ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلشَّهَوَٰتِ أَن تَمِيلُواْ مَيۡلًا عَظِيمٗا ٢٧ يُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُخَفِّفَ عَنكُمۡۚ وَخُلِقَ ٱلۡإِنسَٰنُ ضَعِيفٗا ٢٨﴾ [النساء: ۲۵-۲۸].
ترجمه: و آنکه از شما توانایی ندارد که زنان آزاد مؤمنات را ازدواج کند، پس ازدواج کند از کنیزان مؤمناتی که شما مالک آنها شدهاید، و خدا به ایمان شما داناتر است بعضی از شما از(جنس)بعض دیگرند، پس آنان را با اجازۀ کسانشان ازدواج کنید و مهریۀ آنان را به نیکی بدهید، در حالیکه همسرتان باشند نه در حال زنا، و نه آنانکه پنهانی دوست گرفتهاند، پس چون به همسری درآمدند و کار زشتی کردند بر آنان نصف عذابی است که بر زنان آزاد است، و نکاح با آن کنیزان برای کسی است از شما که از هلاکت بترسد و از زحمت خوف داشته باشد، ولی صبر شما بهتر است برای شما، و خدا آمرزندۀ رحیم است(۲۵) خدا میخواهد برای شما بیان کند و شما را به روشهای آنانکه پیش از شما بودند هدایت نماید و توبه از شما پذیرد و خدا دانای حکیم است(۲۶) و خدا میخواهد به رحمت بر شما رجوع کند؛ و آنانکه پیروی شهوات میکنند میخواهند شما منحرف شوید به انحراف عظیمی(۲۷) خدا میخواهد تخفیف دهد از شما و بار گناه شما را سبک کند و انسان ناتوان خلق شده.(۲۸)
نکات: این آیات اختصاص دارد به آن موقعی که مسلمین از جنگ با کفّار غنائم و اسیران میآوردند، پس هر جوان فقیری که دچار رنج عزوبت بود میتوانست از زنان اسیر زنی برای خود ازدواج کند زیرا خرج ازدواج با آنان کمتر بود، پس چنانکه در آیه ذکر شده در صدر اسلام که کنیز وجود داشت فقط جوانی میتوانست کنیز با ایمانی را به نکاح خود درآورد که اولاً: به علّت ضعف مالی قادر نباشد با زن آزاد مؤمنه ازدواج کند و ثانیاً: از عزوبت رنج زیاد ببرد به حدّیکه ترس و خوف از انحراف و هلاکت پیدا کند چنانچه فرموده: ﴿ذَٰلِكَ لِمَنۡ خَشِيَ ٱلۡعَنَتَ مِنكُمۡ﴾، ولی با این حال بهتر آن بود چنین جوانی صبر و استقامت داشته باشد و خود را نگه دارد و حفظ عفت کند تا استطاعت پیداکرده و با زن آزاد مؤمنه ازدواج کند چنانکه فرموده: ﴿وَأَن تَصۡبِرُواْ خَيۡرٞ لَّكُمۡ﴾. و شاید یکی از علل ازدواج با زن آزاد مؤمنه این بود که زن آزاد و مؤمنه دارای سابقۀ اسلامی، ایمانی و تربیت صحیح خانوادگی بوده به طوریکه برای اصلاح نسل مفیدتر و میتوانست فرزندانی شایسته تربیت نماید. بنابر آنچه ذکر شد کسانی که توانائی ازدواج نداشتند خدا به ایشان نفرموده متعه کنند بلکه باید صبر و سعی کنند تا استطاعت پیدا کرده و با همسری مؤمن ازدواج کنند چنانکه در سورۀ نور نیز راجع به کسانی که نمیتوانند ازدواج کنند خدا نفرموده متعه کنند بلکه فرموده: ﴿لۡيَسۡتَعۡفِفِ...﴾یعنی باید عفت ورزند و خود را نگه دارند. (وارجع هنا إلی تحقیقات السید مصطفی الحسینی الطباطبائی). و جملۀ: ﴿نِصۡفُ مَا عَلَى ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ مِنَ ٱلۡعَذَابِ﴾، دلالت داردکه اگر یکی از زنان اسیر کار زشتی یعنی زنایی مرتکب شود باید به قدر نصف زن آزاد تازیانه بخورد.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَأۡكُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَكُم بَيۡنَكُم بِٱلۡبَٰطِلِ إِلَّآ أَن تَكُونَ تِجَٰرَةً عَن تَرَاضٖ مِّنكُمۡۚ وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِكُمۡ رَحِيمٗا ٢٩ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ عُدۡوَٰنٗا وَظُلۡمٗا فَسَوۡفَ نُصۡلِيهِ نَارٗاۚ وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرًا ٣٠﴾ [النساء: ۲۹-۳۰].
ترجمه: ای مؤمنین اموال خود را بین خودتان به باطل مخورید، مگر اینکه تجارتی باشد از رضایت طرفین شما، و خودکشی نکنید، بدرستی خدا به شما رحیم بوده است(۲۹) و هرکس به ستم و تعدّی چنین کند، پس به همین زودی او را به آتش دوزخ وارد میکنیم و این بر خدا آسان است.(۳۰)
نکات: مقصود از ﴿لَا تَأۡكُلُوٓاْ...﴾خوردن تنها نیست، بلکه شامل هرتصرّف غیرمشروعی است مانند: ربا، غصب، سرقت، خیانت و انکار حق زیرا به هر عنوانی باشد عرف میگوید مال مردم را خورد. و اطلاق ﴿أَمۡوَٰلَكُم﴾شامل میشود تصرف باطل در اموال خود و یا در اموال غیر، پس هر معاملهای که رضایت طرفین نباشد باطل است و مورد نهی و آیا نهی موجب فساد [۴۵۱]است یا خیر؟ باید گفت اگر رضایت طرفین نباشد باطل است و اگر رضایت طرفین وجود داشت ولی معامله صحیح نبود تصرّف هریک از طرفین در آنچه به او انتقال یافته به واسطۀ رضایت دیگر اشکال ندارد. و جملۀ: ﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ﴾شامل است که انسان خود و مسلمان دیگری را نباید بکشد، زیرا برادر دینی نیز خودی میباشد و هر دو مورد نهی میباشد.
﴿إِن تَجۡتَنِبُواْ كَبَآئِرَ مَا تُنۡهَوۡنَ عَنۡهُ نُكَفِّرۡ عَنكُمۡ سَئَِّاتِكُمۡ وَنُدۡخِلۡكُم مُّدۡخَلٗا كَرِيمٗا ٣١﴾ [النساء: ۳۱].
ترجمه: اگر از گناهان بزرگ خودداری و دوری کنید، از گناهان کوچک شما میگذریم و شما را به جای ارجمند وارد میکنیم.(۳۱)
نکات: هدف دین دور کردن مردم است از گناهان بزرگ و امّا گناهان جزئی اگرچه اجتناب و دوری از آنها نیز پسند خدا و دین است، ولی انسان باید در جزئیّات خیلی غور نکند و خود را به زحمت نیفکند ودر اینکه گناهان بزرگ کدام است اختلاف نظر شده میتوان گفت آنچه در قرآن صریحاً از آن نهی شده و یا وعدۀ عذاب به آن داده شده، و کیفر دنیوی و اُخروی دارد، کبیره است، ولی عصیان خدا اهمیّت دارد در هرچه باشد [۴۵۲].
﴿وَلَا تَتَمَنَّوۡاْ مَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بِهِۦ بَعۡضَكُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ لِّلرِّجَالِ نَصِيبٞ مِّمَّا ٱكۡتَسَبُواْۖ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيبٞ مِّمَّا ٱكۡتَسَبۡنَۚ وَسَۡٔلُواْ ٱللَّهَ مِن فَضۡلِهِۦٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٗا ٣٢ وَلِكُلّٖ جَعَلۡنَا مَوَٰلِيَ مِمَّا تَرَكَ ٱلۡوَٰلِدَانِ وَٱلۡأَقۡرَبُونَۚ وَٱلَّذِينَ عَقَدَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ فََٔاتُوهُمۡ نَصِيبَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدًا ٣٣﴾ [النساء: ۳۲-۳۳].
ترجمه: و آنچه را که خدا بدان بعضی از شما را بر بعضی دیگر، برتری داده، آرزو مکنید، برای مردان بهره و نصیبی است از آنچه کسب کردهاند و برای زنان نصیبی است در آنچه کسب کردهاند و خدا را از فضل او سؤال کنید زیرا خدا به هر چیزی دانا بوده است(۳۲) و برای هر یک از مردان و زنان ارث خورانی قرار دادیم از آنچه والدین و خویشان گذارند و از آنانکه پیمان بستهاید. پس نصیب و بهرۀ ایشان را بدهید، به راستی که خدا بر هر چیزی شاهد وگواه بوده است.(۳۳)
نکات: زمان جاهلیّت به زنان و اطفال ارث نمیدادند و مال زن را از او باز میداشتند، حقتعالی به واسطۀ آیات فوق از این کار نهی نموده. و مقصود از نهی تمنّی در جملۀ: ﴿وَلَا تَتَمَنَّوۡاْ...﴾این است که اگر کسی در صفات روحی و جسمی و یا مالی برتری داشت شما به او حسد نبرید و زوال آن را طالب نباشید و به خدا اعتراض نکنید، بلکه از خدا بخواهید که به شما نیز عطا کند و به عطای او راضی باشید، چنانکه فرموده: ﴿وَسَۡٔلُواْ ٱللَّهَ مِن فَضۡلِهِۦٓۚ﴾. و مقصود از: ﴿ٱلۡوَٰلِدَانِ وَٱلۡأَقۡرَبُونَ﴾، شامل نسبی و سببی میشود مانند طبقۀ اول، دوم، سوم و زوج و زوجه. و مقصود از ﴿وَٱلَّذِينَ عَقَدَتۡ...﴾«ضامن جریره» است که در شرع تجویز شده کسی با دیگری پیمان ببندد که در جنگ و صلح با هم همراهی کنند و اگر هر یک را جنایتی و دینی بر عهده آمد دیگری بپردازد، و صیغۀ آن چنین است: دست توی دست یکدیگر میگذارند، یکی میگوید: «عَاهَدْنَا أنَّ دَمِي دَمُكَ وَهَدْمِي هَدْمُكَ وَثَأْرِي ثَأْرُكَ وَحَرْبِي حَرْبُكَ وَسِلْمِي سِلْمُكَ، وَتَرِثُنِي وَأَرِثُكَ وَتَطْلُبُ بِي وَأَطْلُبُ بِكَ وَتَعْقِلُ عَنِّي وَأَعْقِلُ عَنْكَ» [۴۵۳]. که در صورت نبودن وارث نسبی و سببی، او ارث میبرد.
﴿ٱلرِّجَالُ قَوَّٰمُونَ عَلَى ٱلنِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ وَبِمَآ أَنفَقُواْ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡۚ فَٱلصَّٰلِحَٰتُ قَٰنِتَٰتٌ حَٰفِظَٰتٞ لِّلۡغَيۡبِ بِمَا حَفِظَ ٱللَّهُۚ وَٱلَّٰتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَٱهۡجُرُوهُنَّ فِي ٱلۡمَضَاجِعِ وَٱضۡرِبُوهُنَّۖ فَإِنۡ أَطَعۡنَكُمۡ فَلَا تَبۡغُواْ عَلَيۡهِنَّ سَبِيلًاۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيّٗا كَبِيرٗا ٣٤﴾ [النساء: ۳۴].
ترجمه: مردان کارگزاران و سرپرستند بر زنان به سبب آنچه خدا برتری داده بعضی از ایشان را بر بعض دیگر و به سبب آنچه انفاق کردهاند مردان از اموال خود، پس زنان شایسته اطاعت کنندگانند (از خدا) که غیب مردان را حفظ کنند به آنچه خدا حفظ نموده و آن زنانی که از سرکشی آنان خوف دارید ایشان را موعظه کنید و در خوابگاهها ازایشان دوری کنید و ایشان را بزنید، پس اگر از شما اطاعت کردند به هیچ وجه بر ایشان ستم روا مدارید، به درستی که خدا والا و بزرگ است.(۳۴)
نکات: حقتعالی مردان را برتری داده و بر زنان گمارده و کارگزار و سرپرست زنان نموده، به واسطۀ اینکه به مردان برتری در نیروی فکری و بدنی داده شده و بر اعمال شاقه توانایی بیشتری دارند، این از نظر عقل. و امّا شرعاً جهاد، خطبه، اذان و جمعه بر ایشان واجب است. به اضافه باید بر زنان انفاق کنند و مخارج زنان را چه از جهت طعام و لباس و چه از جهت مسکن باید متحمّل شوند. و لذا خدا فرموده: ﴿وَبِمَآ أَنفَقُواْ﴾. و امّا اگر زنان طغیان کردند، باید با ایشان چنانکه در آیه دستور داده رفتار کرد به شرطی که دیه وارد نشود.
﴿وَإِنۡ خِفۡتُمۡ شِقَاقَ بَيۡنِهِمَا فَٱبۡعَثُواْ حَكَمٗا مِّنۡ أَهۡلِهِۦ وَحَكَمٗا مِّنۡ أَهۡلِهَآ إِن يُرِيدَآ إِصۡلَٰحٗا يُوَفِّقِ ٱللَّهُ بَيۡنَهُمَآۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرٗا ٣٥﴾ [النساء: ۳۵].
ترجمه: و اگر از ناسازگاری میان آنان خوف داشتید، پس داوری از خانوادۀ مرد و داوری از خانوادۀ زن بفرستید، اگر آن دو ارادۀ اصلاح کنند خدا توفیق دهد و وسائل اصلاح را در میان ایشان فراهم کند، زیرا خدا دانا و آگاه است.(۳۵)
نکات: مخاطب ﴿وَإِنۡ خِفۡتُمۡ...﴾مردم و حاکم شرع است و یا فامیل طرفین است که باید دو نفر از کسان خود را بفرستند. وجملۀ ﴿فَٱبۡعَثُواْ...﴾اعمّ از این است که بعثت به رضایت زوجین باشد و یا خیر. و کلمۀ: ﴿حَكَمٗا﴾میرساند که دو نفر به عنوان حکومت وارد میشوند و زوجین باید به حکم ایشان اطاعت کنند. و جملۀ: ﴿إِن يُرِيدَآ إِصۡلَٰحٗا...﴾دلالت دارد که حَکَمین و یا زوجین باید برای اصلاح اقدام کنند و نیّت تفرقه نداشته باشند. و اگر اصلاح نشد و بنا بر تفرقه شد، بهتر آن است که به اذن زوجین تفرقه حاصل شود.
﴿وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنٗا وَبِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱلۡجَارِ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ مَن كَانَ مُخۡتَالٗا فَخُورًا ٣٦﴾ [النساء: ۳۶].
ترجمه: و خدا را عبادت کنید، و هیچ چیزی را شریک او نکنید، و به والدین و خویشان و یتیمان و مساکین و همسایگان نزدیک و همسایۀ دور و یار نزدیک و راهگذر و آنکه به ملکیّت شما درآمده، احسان کنید، زیرا خدا دوست نمیدارد خودخواهی که به خود مینازد.(۳۶)
نکات: جملۀ: ﴿وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗا﴾اطلاق دارد که باید چیزی را شریک خدا نکرد نه در ذات و نه در صفات و نه در افعال و نه در عبادت و نه در حکم. شریک در ذات این است که کسی بگوید دو ذات در قدیم بوده و یا دو وجود در قدیم بوده. و امّا شرک در صفات این است که بگوید غیرخدا همه جا حاضر و یا ناظر و یا مدیر و یا مدبِّر و یا شنوا و یا بینا و یا صفات دیگر خدا را واجد است. و أمّا شرک در افعال این است که غیرخدا را شافی و یا کافی و یا نگهبان و یا خالق و یا رازق بداند. و شرک در عبادت این است که غیرخدا را بندگی کند و یا غیرخدا را در عبادت بخواند و یا برای غیرخدا کرنش کند مانند کرنشی که برای خدا میکند. و شرک در حُکم این است که به کسی غیرخدا بگوید: «یا شریك القرآن»و یا حُکم کس دیگر را واجب الاطاعة بداند.
﴿ٱلَّذِينَ يَبۡخَلُونَ وَيَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبُخۡلِ وَيَكۡتُمُونَ مَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۗ وَأَعۡتَدۡنَا لِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٗا مُّهِينٗا ٣٧﴾ [النساء: ۳۷].
ترجمه: آنانکه بخل میورزند و مردم را به بخل أمر میکنند، و آنچه خدا از فضل خود به ایشان داده کتمان میکنند، و برای کافرین عذاب خوارکننده مهیا کردهایم.(۳۷)
نکات: مقصود از بخل، بخل در مال فقط نیست بلکه بخل در علم و بخل در ارشاد و بخل در اظهار حق و کتمان هرچه خدا به ایشان داده و یا ایشان را آگاه ساخته، مانند یهود که بخل ورزیدند از اینکه آگاهی خود را که در حقِّ محمد داشتند به مردم اظهار کنند، و به دیگران أمر میکردند که شما نیز از اظهار حق بخل بورزید و آنچه میدانید کتمان کنید.
﴿وَٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ رِئَآءَ ٱلنَّاسِ وَلَا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَلَا بِٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۗ وَمَن يَكُنِ ٱلشَّيۡطَٰنُ لَهُۥ قَرِينٗا فَسَآءَ قَرِينٗا ٣٨ وَمَاذَا عَلَيۡهِمۡ لَوۡ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقَهُمُ ٱللَّهُۚ وَكَانَ ٱللَّهُ بِهِمۡ عَلِيمًا ٣٩ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَظۡلِمُ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖۖ وَإِن تَكُ حَسَنَةٗ يُضَٰعِفۡهَا وَيُؤۡتِ مِن لَّدُنۡهُ أَجۡرًا عَظِيمٗا ٤٠ فَكَيۡفَ إِذَا جِئۡنَا مِن كُلِّ أُمَّةِۢ بِشَهِيدٖ وَجِئۡنَا بِكَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ شَهِيدٗا ٤١ يَوۡمَئِذٖ يَوَدُّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَعَصَوُاْ ٱلرَّسُولَ لَوۡ تُسَوَّىٰ بِهِمُ ٱلۡأَرۡضُ وَلَا يَكۡتُمُونَ ٱللَّهَ حَدِيثٗا ٤٢﴾ [النساء: ۳۸-۴۲].
ترجمه: و برای آنان که اموال خود را برای دیدن مردم انفاق میکنند و به خدا و به روز دیگر ایمان ندارند و کسیکه شیطان همدم او باشد پس بد همدمی است (۳۸) و چه چیز بود بر ایشان (یعنی چه ضرری داشت) اگر به خدا و روز دیگر ایمان میآوردند و از آنچه خدا روزی ایشان کرده انفاق میکردند، و خدا به ایشان داناست(۳۹) محقّقاً خدا به مقدار ذرّهای ستم نمیکند و اگر کار نیکی باشد آن را میافزاید و از نزد خود اجر بزرگ میدهد(۴۰) پس چگونه باشد وقتی که بیاوریم از هر أمّتی به گواهی و تورا بر اینان گواه آوریم(۴۱) آن روز کافران و آنانکه نافرمانی رسول کردند دوست میدارند که کاش زمین به ایشان هموار میشد(یعنی زیرخاک میشدند) و ازخدا سخنی را کتمان نمیکردند.(۴۲)
نکات: جملۀ: ﴿وَٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ...﴾عطف است بر ﴿لِلۡكَٰفِرِينَ﴾در آیۀ قبل و مقصود از قرین بودن شیطان این است که دائماً ایشان را وسوسه میکند. و مقصود از: ﴿لَوۡ تُسَوَّىٰ بِهِمُ ٱلۡأَرۡضُ﴾این است که زیر خاک بودند و زمین را بر روی بدن ایشان هموار میکردند که دیگر از آن خارج نمیشدند. و مقصود از: ﴿وَلَا يَكۡتُمُونَ ٱللَّهَ حَدِيثٗا﴾، این است که کفّار کفر خود را انکار میکنند و خدا اعضای ایشان را به سخن میآورد، سپس ایشان پشیمان میشوند و آرزو میکنند که خوب بود کتمان نمیکردیم کفر خود را. و مقصود از شهادت رسول خداصشهادت اوست بر اهل زمان خود و اصحاب خود، به قرینۀ آیات دیگر.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَقۡرَبُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنتُمۡ سُكَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَعۡلَمُواْ مَا تَقُولُونَ وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِي سَبِيلٍ حَتَّىٰ تَغۡتَسِلُواْۚ وَإِن كُنتُم مَّرۡضَىٰٓ أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوۡ جَآءَ أَحَدٞ مِّنكُم مِّنَ ٱلۡغَآئِطِ أَوۡ لَٰمَسۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَلَمۡ تَجِدُواْ مَآءٗ فَتَيَمَّمُواْ صَعِيدٗا طَيِّبٗا فَٱمۡسَحُواْ بِوُجُوهِكُمۡ وَأَيۡدِيكُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَفُوًّا غَفُورًا ٤٣﴾ [النساء: ۴۳].
ترجمه: ای مؤمنین، در حالیکه مستید به نماز نزدیک نشوید تا اینکه بدانید چه میگویید و نه در حال جنابت ـ مگر اینکه گذرکنندگان راه باشیدـ تا اینکه غسل کنید، و اگر بیمار و یا بر سفر بودید و یا یکی از شما از قضای حاجت آمد و یا با زنان جماع کردید پس آبی نیافتید، پس تیمّم کنید خاک پاک زمینی را، پس بمالید به صورتها و دستهای خودتان (از آن خاک پاک)، بدرستی که خدا بخشنده و آمرزنده است.(۴۳)
نکات: مقصود از جملۀ: ﴿لَا تَقۡرَبُواْ ٱلصَّلَوٰةَ...﴾به ظاهر این است که در حال مستی به نماز نزدیک نشوید وصلاۀ معنای حقیقی آن یعنی نماز مراد است نه مسجد زیرا نفرموده: «لا تَقرَبُوا الـمَسجِد ...»و مقصود از: ﴿وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِي سَبِيلٍ حَتَّىٰ تَغۡتَسِلُواْ﴾، این است که در حال جنابت نماز نخوانید تا اینکه غسل نمائید مگر اینکه مسافر باشید و آب پیدا نکنید که مراد از ﴿عَابِرِي سَبِيلٍ﴾، آن مسافری است که در بین راه آب ندارد. ولی بعضی به علاقۀ حال و محل گفتهاند: مقصود از صلاة محل نماز است که مسجد باشد یعنی در حال مستی به مسجد نزدیک نشوید و بنابراین قول مقصود از جملۀ: ﴿وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِي سَبِيلٍ﴾این میشود که شخص جنب به مسجد نرود مگر به عنوان راهگذر که از دری وارد و از در دیگر خارج شود و درنگ نکند. مطلب دیگر اینکه مقصود از ﴿سُكَٰرَىٰ﴾، سکر و مستی حقیقی است، ولی در سکر مجازی یعنی سکر خواب، اغما و غفلت بهتر آن است که به نماز نزدیک نشود، زیرا ﴿حَتَّىٰ تَعۡلَمُواْ مَا تَقُولُونَ﴾در تمام اینها مصداق دارد. و دیگر اینکه ﴿حَتَّىٰ تَعۡلَمُواْ﴾دلالت دارد بر اینکه انسان نمازگزار باید بداند چه میگوید، پس باید مقداری از لغت و زبان عرب را فراگیرد تا بفهمد در نماز چه میگوید. و دیگر اینکه در ﴿تَغۡتَسِلُواْ﴾چون نفرموده کجای بدن را غسل دهید اطلاق دارد و شامل تمام بدن میشود، پس انسان اگر جنب شده، باید برای نماز تمام بدن را غسل دهد. و در تیمّم طبق قرآن باید بر صعید تیمّم کند، و صعید، خاک زمین را گویند، پس با وجود خاک، انسان نباید به چیز دیگر تیمّم کند.
﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبٗا مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ يَشۡتَرُونَ ٱلضَّلَٰلَةَ وَيُرِيدُونَ أَن تَضِلُّواْ ٱلسَّبِيلَ ٤٤ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِأَعۡدَآئِكُمۡۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَلِيّٗا وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ نَصِيرٗا ٤٥ مِّنَ ٱلَّذِينَ هَادُواْ يُحَرِّفُونَ ٱلۡكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِۦ وَيَقُولُونَ سَمِعۡنَا وَعَصَيۡنَا وَٱسۡمَعۡ غَيۡرَ مُسۡمَعٖ وَرَٰعِنَا لَيَّۢا بِأَلۡسِنَتِهِمۡ وَطَعۡنٗا فِي ٱلدِّينِۚ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ قَالُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَا وَٱسۡمَعۡ وَٱنظُرۡنَا لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۡ وَأَقۡوَمَ وَلَٰكِن لَّعَنَهُمُ ٱللَّهُ بِكُفۡرِهِمۡ فَلَا يُؤۡمِنُونَ إِلَّا قَلِيلٗا ٤٦﴾ [النساء: ۴۴-۴۶].
ترجمه: آیا به سوی آنانکه بهرهای ازکتاب(تورات) داده شدهاند نظر نیفکندی که گمراهی را میخرند و می خواهند که شما راه را گم کنید(۴۴) و خدا به دشمنان شما داناتر است، و خدا برای سرپرستی کفایت و برای یاری کفایت و بس است(۴۵) از جمله کسانی که یهودی شدهاند تحریف میکنند کلمات را از جاهایش و میگویند شنیدیم و نافرمانی کردیم، و بشنو نشنوی، و ما را رعایت کن، در حالیکه مقصودشان پیچاندن زبان و طعنهزدن در دین است، و اگر ایشان بگویند شنیدیم و اطاعت کردیم و بشنو و به ما مهلت بده هرآینه برای ایشان بهتر و راستتر بود، ولیکن خدا به سبب کفرشان لعنتشان نموده و از حق دورشان کرد، پس ایمان نمیآورند مگر کمی.(۴۶)
نکات: مقصود از کلمۀ ﴿نَصِيبٗا مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ﴾همان نیمه دانشمندانی است که مقداری از کتاب آسمانی را یاد گرفتهاند و باقی آن را نمیدانند، و لذا مشتری ضلالتند، و امّا اینکه آنان چگونه مشتری ضلالت بودند، میتوان گفت به اینگونه که با علم به نبوّت محمدصکفر به او را میپسندیدند، و برای تعصّب، خود را به گمراهی زده و میخواستند که مسلمین نیز گمراه باشند. و مقصود از ﴿يُحَرِّفُونَ ٱلۡكَلِمَ...﴾ممکن است تحریف لفظی باشد که الفاظ تورات را عوض میکردند، زیرا نسخههای تورات کم بود و صنعت چاپ به وجود نیامده بود و مردم نیز اکثراً بیسواد بودند و لذا ممکن بود عبارات تورات را عوض کنند و ممکن است مقصود از تحریف، تحریف معنوی باشد که عبارات آن را معنی دیگری به دلخواه خود میکردند. و مانند زمان ما که با قرآن بازی میکنند و معانی دلبخواه خود را به قرآن نسبت میدهند، آن زمان نیز با تورات چنین میکردند. و مقصود از ﴿سَمِعۡنَا وَعَصَيۡنَا﴾تمسخر بود. و مقصودشان از ﴿رَٰعِنَا﴾این نبود که ما را مراعات کن، بلکه به استهزاء میگفتند، و یا مقصودشان از آن، «راعینا»یعنی چوپان ما بود.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ ءَامِنُواْ بِمَا نَزَّلۡنَا مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَكُم مِّن قَبۡلِ أَن نَّطۡمِسَ وُجُوهٗا فَنَرُدَّهَا عَلَىٰٓ أَدۡبَارِهَآ أَوۡ نَلۡعَنَهُمۡ كَمَا لَعَنَّآ أَصۡحَٰبَ ٱلسَّبۡتِۚ وَكَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ مَفۡعُولًا ٤٧ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱفۡتَرَىٰٓ إِثۡمًا عَظِيمًا ٤٨﴾ [النساء: ۴۷-۴۸].
ترجمه: ای کسانی که دارای کتابید ایمان بیاورید به آنچه نازل کردهایم در حالیکه تصدیق میکند آنچه را با شماست، پیش از آنکه صورتها را محو کنیم و به پشتها برگردانیم، و یا ایشان را لعن کنیم چنانکه اصحاب سبت (روز شنبه) را لعن کردیم، وأمر خدا شدنی بوده است (۴۷) به راستی و تحقیق که خدا شرک به او را نمیآمرزد، و پایینتر آن را برای هرکس که بخواهد، میآمرزد، و آنکه به خدا شرک آورد، پس به تحقیق گناه بزرگی را مرتکب شده است.(۴۸)
نکات: مقصود از اصحاب سبب کسانی بودهاند که روز شنبه از ماهیگیری تعطیل نکردند و حیله کردند در گرفتن ماهی و خدا مسخشان کرد چنانکه در سورۀ اعراف آیۀ ۱۶۳ قصّۀ ایشان ذکر شده است. و در جملۀ: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ﴾، اشکال شده که مشرک توبه نمیکند تا خدا بیامرزد و نیامرزد و به اضافه اگر توبه کرد مشرک نیست و مشرک خدا را قبول ندارد؟ جواب این است که مقصود از مشرک آن کسی که خدا را قبول دارد به یکتایی و خالقیّت مانند مشرکین مکّه، ولیکن غیرخدا را میخواند و برای خواندن خدا واسطه قائل میشود و بندگان خدا را در کارهای خدا دخالت میدهد و برای غیرخدا نذر و نیاز میکند و صفات خدا را به بندگان او میدهد مانند صفت لامکانی و حضور کل مکان را برای غیرخدا قائل میشود و یا او را سمیع کل صوت میداند و هکذا، سپس با همین عقاید و اعمال بدون توبه از دنیا برود.
﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ يُزَكُّونَ أَنفُسَهُمۚ بَلِ ٱللَّهُ يُزَكِّي مَن يَشَآءُ وَلَا يُظۡلَمُونَ فَتِيلًا ٤٩ ٱنظُرۡ كَيۡفَ يَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَۖ وَكَفَىٰ بِهِۦٓ إِثۡمٗا مُّبِينًا ٥٠ أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبٗا مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡجِبۡتِ وَٱلطَّٰغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ هَٰٓؤُلَآءِ أَهۡدَىٰ مِنَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ سَبِيلًا ٥١ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُۖ وَمَن يَلۡعَنِ ٱللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ نَصِيرًا ٥٢﴾
[النساء: ۴۹-۵۲].
ترجمه: آیا نظر نکردی به سوی آنان که خود را پاک میشمرند (از خود تمجید میکنند)، بلکه خداست که هرکسی را بخواهد، تمجید میکند وبه قدر رشتۀ هستۀ خرما به ایشان ستم نشود(۴۹) بنگر چگونه بر خدا دروغ میبندند، و کافی است که این گناهی آشکار باشد(۵۰) آیا نظر نکردی به سوی آنان که نصیبی از کتاب (تورات) دارند، که ایمان به جبت و طاغوت میآورند (جبت و طاغوت نام دو بت بود) وبه کفّار میگویند ایشان (یعنی مشرکین) هدایت یافتهترند از مؤمنین به راه (۵۱) ایشانند آنانکه خدا لعنتشان کرده، و کسی را که خدا لعن کند برای او یاوری نخواهی یافت.(۵۲)
نکات: آنان که خود را تزکیه و تعریف میکردند، یهود بودند که میگفتند: ما مشرک نیستیم، بلکه از بندگان خاصِّ خدا و ابناء خدا و احبّاء او میباشیم، و داخل بهشت نمیشود مگر کسی که یهودی باشد، و میگفتند: پدران و اجداد ما از انبیاء بوده و روز قیامت برای ما شفاعت خواهند کرد. روزی عدّه ای از یهود اطفال خود را آوردند نزد رسول خداص، و گفتند: والله ما مانند این اطفال میباشیم آنچه در شب عمل کردهایم به روز جبران و عفو میشود، و آنچه در روز کردهایم به شب جبران و عفو میشود [۴۵۴]!
متأسّفانه عدّهای از ملّت ما همان خودخواهی یهود را دارند و خودپسندی میکنند که ما پیرو أئمه هستیم و هر چه بکنیم مورد عفو خواهد بود، در صورتی که کتاب آسمانی ایشان قرآن است، قرآن تمام این اوهام را مردود ساخته است، و این چیزها را افتراء بر خدا دانسته و فرموده ﴿كَيۡفَ يَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَ...﴾ومقصود از ﴿يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡجِبۡتِ وَٱلطَّٰغُوتِ﴾، عدهای از یهود بوده مانند حیّ بن اخطب و کعب بن اشرف که برای خاموشکردن اسلام رفتند مکّه نزد قریش و ابوسفیان، و با آنان هم قسم شدند برای دفع رسول خداص، قریش گفتند: شما اهل کتابید و به محمّد نزدیکترید و ما از مکر شما خاطرجمع نیستیم، پس بیایید برای جبت و طاغوت سجده کنید تا ما خاطر جمع شویم، پس برای بتها سجده کردند، ابوسفیان گفت آیا ما به هدایت نزدیکتریم یا محمّد؟ کعب گفت: شما به هدایت نزدیکترید [۴۵۵]. و آیا جبت و طاغوت در لغت منحصر به بت میباشد و یا به هر پرچمدار باطلی، چه مدّعی نبوّت و چه مدّعی الوهیّت و چه مدّعی علم غیب و چه آنکه حلال و حرام از خود بیاورد و مردم را به سوی خود دعوت کند، که تمام اینها را در لغت عرب، جبت و طاغوت گویند.
﴿أَمۡ لَهُمۡ نَصِيبٞ مِّنَ ٱلۡمُلۡكِ فَإِذٗا لَّا يُؤۡتُونَ ٱلنَّاسَ نَقِيرًا ٥٣ أَمۡ يَحۡسُدُونَ ٱلنَّاسَ عَلَىٰ مَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۖ فَقَدۡ ءَاتَيۡنَآ ءَالَ إِبۡرَٰهِيمَ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَءَاتَيۡنَٰهُم مُّلۡكًا عَظِيمٗا ٥٤ فَمِنۡهُم مَّنۡ ءَامَنَ بِهِۦ وَمِنۡهُم مَّن صَدَّ عَنۡهُۚ وَكَفَىٰ بِجَهَنَّمَ سَعِيرًا ٥٥ إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بَِٔايَٰتِنَا سَوۡفَ نُصۡلِيهِمۡ نَارٗا كُلَّمَا نَضِجَتۡ جُلُودُهُم بَدَّلۡنَٰهُمۡ جُلُودًا غَيۡرَهَا لِيَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَزِيزًا حَكِيمٗا ٥٦﴾ [النساء: ۵۳-۵۶].
ترجمه: آیا برای ایشان نصیبی از سلطنت است، پس در آن هنگام نمیدهند مردم را نقیری(۵۳) بلکه آیا به مردم حسد میورزند بر آنچه خدا از فضل خود داده ایشان را، پس به تحقیق به آل ابراهیم دادیم کتاب و حکمت را و به ایشان دادیم پادشاهی عظیمی را(۵۴) پس بعضی از ایشان به آن کتاب ایمان آورد و بعضی از ایشان بازداشتند از ایمان و دوزخ برای سوزانیدن کافی است(۵۵) به راستی و تحقیق آنان که به آیات ما کافر شدند به همین زودی وارد میکنیم ایشان را به آتشی که هر قدر پوستهای ایشان بسوزد تبدیل میکنیم به پوستهای دیگری تا بچشند عذاب را، به درستی که خدا عزیز و حکیم بوده است.(۵۶)
نکات: مردمی که مورد حسدِ یهود بودند، همان محمدصو پیروانش بودند که حقتعالی به ایشان نبوّت، قدرت و سلطنت بخشید، و روز به روز قدرتشان زیادتر میشد، خدا میفرماید: ما به آل ابراهیم یعنی یعقوب، یوسف، سلیمان و داود نیز سلطنت و نبوّت دادیم، شما چرا به آنان حسد نمیورزید. و در جملۀ ﴿كُلَّمَا نَضِجَتۡ جُلُودُهُم...﴾اشکال شده که پوستهای دیگر که عصیان نکردهاند چگونه عذاب میشود؟ جواب این است پوست از عوارض است امّا جوهر آدمی و روح او عوض نمیشود و اوست که معذّب است. و «نقیر»فرو رفتگی و شکاف پشت هستۀ خرما و کنایه از چیز بسیار کوچک و کمارزش است.
﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ سَنُدۡخِلُهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۖ لَّهُمۡ فِيهَآ أَزۡوَٰجٞ مُّطَهَّرَةٞۖ وَنُدۡخِلُهُمۡ ظِلّٗا ظَلِيلًا ٥٧﴾ [النساء: ۵۷].
ترجمه: و آنان که دارای ایمان و اعمال شایسته باشند، ایشان را داخل خواهیم کرد به باغهایی که از زیر آنها نهرها جاری است تا به ابد در آن بمانند، برای ایشان جفتها و همسرهای پاکیزه باشد و ایشان را وارد سازیم در سایۀ کشیده شدۀ راحتی.(۵۷)
نکات: خلود در بهشت مؤکّد شده به لفظ أبداً و این دلیل است بر اینکه رحمت خدا از ایشان قطع نخواهد شد.
﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُكُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا وَإِذَا حَكَمۡتُم بَيۡنَ ٱلنَّاسِ أَن تَحۡكُمُواْ بِٱلۡعَدۡلِۚ إِنَّ ٱللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِۦٓۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ سَمِيعَۢا بَصِيرٗا ٥٨ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا ٥٩﴾
[النساء: ۵۸-۵۹].
ترجمه: به تحقیق خدا شما را امر میکند که امانات را به اهل آن برسانید و چون بین مردم حکم کردید به عدالت حکم نمایید، محقّقاً خدا شما را خوب پند میدهد، به درستی که خدا شنوا و بیناست(۵۸) ای مؤمنین خدا را اطاعت کنید و رسول و صاحبان فرمان از خود را اطاعت کنید، پس اگر در چیزی نزاع کردید آن را برگردانید به خدا و رسول اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید، این بهتر و نیکوتر است از جهت عاقبت.(۵۹)
نکات: کلمۀ: ﴿ٱلۡأَمَٰنَٰتِ﴾جمع است و شامل امانت خالق و مخلوق هر دو میشود: امّا امانات خالق همان اوامر، نواهی و احکام کتاب آسمانی اوست که باید به آنها عمل شود و همچنین امانت الهی اعضا و جوارحی است که خدا داده که باید هر یک را برخلاف آنچه او مقرر کرده صرف نکند، با زبان غیبت، دروغ، نمّامی، فحش، تهمت و افتراء نیاورد و با چشم، نظر به محرّمات ننماید و همچنین با سایر قوا و جوارح، که قوا و حواسّ خود را بیهوده مصرف نکند و درک، شعور و عقل خود را که هریک امانتی از امانات الهی است صرف دنیاپرستی ننماید. و امانات مخلوق، آن است که ودائع، اسرار و امانات مردم را حفظ کند و هر امانتی را به صاحبش برساند و عیب مردم را فاش نکند و اگر انسانی از امراء است با رعیّت خود به عدل رفتار کند و اگر دانشمند است مردم را به تعصّبات باطله و عقاید فاسده و خرافی ترغیب نکند و حقایق را بیان نموده کتمان ننماید و زن حفظ غیاب همسر خود کند و مرد حقوق پدری را در حق اولاد، سرپرستی و تربیت را در حقِّ عیال مراعات نماید. و اما امانات هرکسی نسبت به خودش آن است که برای خودش آنچه در دنیا و آخرت نافعتر است انتخاب کند و به جان خود خیانت نکند. و امّا حکّام حکومت را پس از خودشان به اهلش واگذار کنند و سایر مردم در انتخاب حاکم رعایت اهلیّت را نمایند و حکّام نیز دیانت و حدود الهی را که اجرای آنها بر عهدۀ زمامدار و امام است اجرا کنند. و جملۀ: ﴿وَإِذَا حَكَمۡتُم بَيۡنَ ٱلنَّاسِ أَن تَحۡكُمُواْ بِٱلۡعَدۡلِ﴾اشاره به وظائف قُضات است و ممکن است به وظایف دیگر حکام، امراء و عدالتشان نسبت به رعیّت نیز اشاره باشد و مراد از کلمۀ ناس عموم مردمند چه مسلمان و چه کافر. و این امور انحصار به رسول و یا امام معیّنی نیست. بنابراین هر امیری که اجرای عدالت نماید و حدود و دیات را طبق حکم خدا جاری سازد و بیتالمال را به اهلش برساند، حاکم شرعی است و اطاعت او بر همه لازم است، پس وظایف حاکم عمل به کتاب خدا و سنّت رسول است چنانکه حضرت علی÷نیز راجع به وظایف حاکم در خطبۀ ۱۰۳ همین مطلب را ذکر فرموده: قال÷: «لَيْسَ عَلَى الْإِمَامِ إِلَّا مَا حُمِّلَ مِنْ أَمْرِ رَبِّهِ الْإِبْلَاغُ فِي الْـمَوْعِظَةِ وَالِاجْتِهَادُ فِي النَّصِيحَةِ وَالْإِحْيَاءُ لِلسُّنَّةِ وَإِقَامَةُ الْـحُدُودِ عَلَى مُسْتَحِقِّيهَا وَإِصْدَارُ السُّهْمَانِ عَلَى أَهْلِهَا». یعنی: «به تحقیق نیست بر امام مگر به آنچه پروردگارش به او امر کرده (و آن پنج چیز است:) رسانیدن موعظه و کوشش نمودن در پند و اندرز دادن و زندهکردن سنت رسولصو اجرای حدود بر مستحقّین آن و سهام بیتالمال را به اهل آن برساند».
در آیة: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ...﴾ [النساء: ۵۹].
امر شده به اطاعت خدا و اطاعت رسول... امّا اطاعت خدا اطاعت از اوامر کتاب او قرآن است و اما اطاعت رسول، اطاعت از سنّت و روش اوست، نکتۀ دیگر اینکه اطاعت خدا و رسول واجب است به دلیل امر در این آیه و آیات دیگر و امر برای وجوب است و اطاعت رسول اطلاق دارد در قول، رفتار و تقریر او به دلیل آیۀ ۳۱ سورۀ آل عمران که فرموده:
﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي﴾ [۴۵۶] [آل عمران: ۳۱].
و در سورۀ اعراف آیۀ ۱۵۸ فرموده:
﴿فََٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِ ٱلنَّبِيِّ ٱلۡأُمِّيِّ ٱلَّذِي يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَكَلِمَٰتِهِۦ وَٱتَّبِعُوهُ﴾ [۴۵۷] [الأعراف:: ۱۵۸].
و جملۀ: ﴿وَٱتَّبِعُوهُ﴾اطلاق دارد که باید پیروی رسول کرد در گفتار، کردار و رفتار و این امر، حقیقت در وجوب است.
نکتۀ دیگر اختلاف کردهاند در «أولوا الأمر»که «أولوا الأمر»کیانند. عدّهای گفتهاند هر سلطانی است که طبق قرآن فرمان دهد و اطاعت او واجب است. عدۀ دیگر گفته اولواالأمر که جمع است عبارت است از علمایی که استنباط احکام خدا میکنند از کتاب خدا و سنت رسولص. عدّهای دیگر گفتهاند: أولواالأمر فرمانداران کشوری و لشکری است که از طرف رسول خداصاعزام میشدند برای مجاهدین و سایر طبقات مردم، که اطاعت ایشان لازم و واجب بود. عدّۀ دیگر گفتهاند مقصود دوازده امام امامیّه میباشد. و هر قولی برای خود دلیلهایی از کتاب خدا و یا احادیث رسول و یا قرائن دیگر آوردهاند. ولی چون در این موضوعات تقلید رواه نیست، ما باید به دقّت آیات قرآن را ملاحظه کنیم اگر از خود قرآن مسئله حل شد که چه بهتر و اگر حل نشد بپردازیم به دلیلهای دیگر.
پس میگوییم حقتعالی در آیۀ قبل از این آیه فرموده: امانت را، یعنی حکومت را نیز به اهلش رد کنید و به حکام نیز فرموده: حکم به عدالت کنید، در این آیه به همین مناسبت میفرماید: از أولواالأمر اطاعت کنید و أولواالأمر جمع است یعنی صاحبان فرمان. باید دید آن وقت که این آیه نازل شده مؤمنینِ مخاطبین مأمور به اطاعت از أولواالأمر بودند یا خیر؟ و اگر بودند أولوالأمر ایشان که بود. قرائنی که در این آیه و آیات دیگر موجود است میرساند که در زمان رسول خداص فرمانداران لشکری و کشوری از طرف آنحضرت، أولواالأمر بودند که از طرف رسول خداصاعزام شده بودند، به دلائل بسیاری:
اولاً: خطاب آیه که باید مؤمنین زمان رسول خداصرا شامل گردد و در شمول، ایشان حق تقدّم دارند و اگر مشمول چنین خطابی نباشند خطاب به ایشان، لغو است.
ثانیاً: خطاب ﴿مِنكُمۡ﴾، مؤمنین و أولواالأمر زمان رسول بودند یا غیر ایشان؟ باید گفت قطعاً در درجۀ اول همانها بودند، بنابراین آنان مأمور بودند که از أولواالأمری که از خودشان بوده، اطاعت کنند و چنین أولواالأمری نمیتواند سلاطین پس از رسول و یا علماء و یا أئمۀ آیندۀ غیرموجود در حال خطاب باشند به دلیل خطاب ﴿مِنكُمۡ﴾که أولواالأمر از خود حاضرین بوده است. به هرحال باید در زمان نزول آیه و خطاب، أولواالأمری باشد آن هم از خود مؤمنین موجودین و چنین أولواالأمری همان سران لشکر و یا حکّام مأمورین از طرف رسول خداصمیباشند.
ثالثاً: مخاطب به جملۀ: ﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ...﴾باید در درجۀ اول مؤمنین و أولواالأمر زمان رسول خداصباشند، یعنی أولواالأمر نیز داخل افراد ﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ﴾میباشند، به دلیل: ﴿فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ﴾و اگر داخل ﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ﴾نبودند باید گفته شود: فردّوه إلی الله والرسول وأولی الأمر؛ که أولوالأمر را مرجع تنازع قرار دهد و چون مرجع قرار نداده معلوم میشود امام معصوم نیست، بلکه از افراد متنازعین است و اگر امام معصوم باشد، نباید کسی با او نزاع کند، همانطوریکه رسول خداصمرجع در تنازع است و هیچکس نمیتواند با او نزاع کند.
رابعاً: القرآن یفسِّربعضه بعضاً، خود قرآن در آیات دیگر أولواالأمر را تفسیر کرده و در آیۀ ۸۳ همین سورۀ نساء فرموده: ﴿وَإِذَا جَآءَهُمۡ أَمۡرٞ مِّنَ ٱلۡأَمۡنِ أَوِ ٱلۡخَوۡفِ أَذَاعُواْ بِهِۦۖ وَلَوۡ رَدُّوهُ إِلَى ٱلرَّسُولِ وَإِلَىٰٓ أُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنۡهُمۡ لَعَلِمَهُ ٱلَّذِينَ يَسۡتَنۢبِطُونَهُۥ مِنۡهُمۡۗ وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ لَٱتَّبَعۡتُمُ ٱلشَّيۡطَٰنَ إِلَّا قَلِيلٗا ٨٣﴾.
یعنی: «و چون ایشان را امری از أمن و خوف آمد، نشر دادند آن را و اگر آن را به رسول و أولوالأمر از خودشان ارجاع میکردند هر آینه دانسته بودند آن را آنانکه اهل استنباط بودند از ایشان و اگر فضل خدا و رحمت او نبود هر آینه پیروی شیطان کرده بودید مگر عدّة قلیلی». در این آیه جاءوا، أذاعوا، ردّوا و عَلِمَ تماماً به صغیۀ ماضی آمده که خدا مذمّت کرده آنانی را که اخبار ترسآور و یا طمأنینه و آرامشآور را نشر داده بودند بدون آنکه مراجعه به أولواالأمر کرده باشند. پس معلوم میشود در زمان رسول خداصأولواالأمری بوده و أولواالأمر زمان رسول خداصهمان فرمانداران لشکری و کشوری حضرت بودند و این آیۀ ۸۳ راجع به غزوۀ موته است که زید بن حارثه والی بود.
خامساً: ما از مسلمانی که بخواهد بفهمد میپرسیم در نهجالبلاغه در کتاب ۵۳ که امیرالمؤمنین مالک اشتر را والی مصر کرده میفرماید: «حین ولاّه مصر» و خطاب میکند به او مکرّر به عنوان والی، یکجا میفرماید: «تَنْظُرُ فِيهِ مِنْ أُمُورِ الْوُلَاةِ قَبْلَك» [۴۵۸]و در جملهای میفرماید: «وَاشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَالْـمَحَبَّةَ لَهُمْ وَاللُّطْفَ بِهِمْ وَلَا تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ» [۴۵۹]، و در جملهای میفرماید: «وَإِذَا أُحْدِثَ لَكَ مَا أَنْتَ فیه مِنْ سُلْطَانِكَ...». و مردم مصر را رعیت او شمرده مکرراً و او را یکی از افراد أولوا الأمر شمرده و با این حال به او مینویسد: «وَارْدُدْ إِلَى اللهِ وَرَسُولِهِ مَا يُضْلِعُكَ مِنَ الْـخُطُوبِ وَيَشْتَبِهُ عَلَيْكَ مِنَ الْأُمُورِ فَقَدْ قَالَ اللهُ [سُبْحَانَهُ] تَعَالَى لِقَوْمٍ أَحَبَّ إِرْشَادَهُمْ:﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ...﴾ [۴۶۰]تا آخر که در اینجا آن حضرت مالک را که از افراد أولواالأمر است مصداق ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ...﴾شمرده و او را موظف کرده که در أمور مراجعه به خدا و رسول کند در حالیکه مالک اشتر نه امام معصوم است و نه سلطان و خلیفه است و او فرماندار است، پس أولواالأمر فرمانداران رسول خداصو فرمانداران زمامداران مسلمین میباشند. و اهمّیت نوشتۀ آن حضرت از خُطَبِ او زیادتر است زیرا خطبه را ممکن است سامع، کم و زیاد کند در حالیکه این احتمال در نوشته نمیرود. به اضافه آن حضرت درخطبۀ ۱۲۳ نهجالبلاغه در باب تحکیم حکمین در صفّین خود را مرجع تنازع قرار نداده بلکه طرف تنازع قرار داده و میفرماید: «وَلَمَّا دَعَانَا الْقَوْمُ إلَى أَنْ نُحَكِّمَ بَيْنَنَا الْقُرْآنَ لَمْ نَكُنِ الْفَرِيقَ الْـمُتَوَلِّيَ عَنْ كِتَابِ اللهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى وَقَدْ قَالَ اللهُ [تَعَالَى عَزَّ مِنْ قَائِلٍ] سُبْحَانَهُ: ﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ...﴾فَردُّهُ إِلَى اللهِ أَنْ نَحْكُمَ بِكِتَابِهِ وَرَدُّهُ إِلَى الرَّسُولِ أَنْ نَأْخُذَ بِسُنَّتِهِ فَإِذَا حُكِمَ بِالصِّدْقِ فِي كِتَابِ اللَّه» [۴۶۱]. و چون نظر ما اختصار است به همین مقدار از کلمات آن حضرت اکتفاء میکنیم. بنابراین تنازعتم شامل أولوا الأمر نیز میشود، یعنی: اگر مردم با أولواالأمر در چیزی نزاع کردند، طرفین نزاع باید به کتاب خدا و سنت رسولصمراجعه کنند، و اگر مقصود امام معصوم بود میباید قول او را قبول کنند و با او نزاع نکنند.
سادساً: در این آیه فرموده: ﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ﴾و نفرموده: «فَرُدُّوهُ إِلَى اللهِ وَالرَّسُولِ وَأُولِي الأَمرِ»! و اگر مقصود از أولواالأمر امام معصوم بود باید او را مرجع نزاع قرار دهد نه طرفین نزاع. به هر حال از کتاب الله و سنّت رسول الله بسیار روشن است که أولواالأمر در زمان رسول، همان فرمانداران اعزامی از طرف رسول خداص بوده و پس از زمان رسول، زمامداران منتخب مسلمین بودهاند.
سابعا: ما از شما سؤال میکنیم آیا فرمانداران لشکری و کشوری زمان رسول خداصواجبالإطاعه بودند یا خیر؟ و آیا اگر لشکر و یا مردم کشور در زمان رسول خداصاز فرمانداران خود اطاعت نمیکردند و اطاعت ایشان واجب نبود هرج و مرج لازم میآمد یا خیر؟ اگر بگویی واجبالإطاعه بودند می گوییم به چه عنوان، جُز به عنوان والی أمر و أولی الأمری. پس روشن و مسلم است که أولی الأمر در مورد نزول آیه همان فرمانداران بودند.
حال چگونه علماء و مقدّسین ما مطلب به این روشنی را نفهمیده و برای تعصّب حزبی و یا تعصّب شیعه و سنیگری فهم خود را به کار نینداخته و رجوع به روایات جعلی طرفین کردهاند که اگر ما به نظر دقّت به آن روایات نظر کنیم کذب آنها روشن میشود. مثلاً روایتی از جابر بن عبدالله نقل شده رونوشت لوح سبزی از حضرت زهرا‘که در آن نام اوصیای رسول خداصبوده و آن رونوشت را در هنگام احتضار حضرت باقر÷در حضور امام صادق÷آورد خدمت امام باقر÷و با نوشتهای که نزد امام باقر÷بود تطبیق کرد و مطابق دید [۴۶۲]، در صورتیکه چندین سال قبل از وفات حضرت باقر÷، همین جابر رفته به زیارت اربعین امام حسین طبق روایات شیعه و چشم او نمیدیده و از دیدن محروم بوده، حال شما ملاحظه کنید. آیا با این روایات غیر صحیحه میتوان ظاهر بلکه صریح قرآن را نادیده گرفت، در حالی که زمان وفات حضرت باقر÷و وصایت حضرت صادق÷، جابر بن عبدالله نبوده و به چهل سال قبل فوت شده بود. و لایخفی، پس از تحقیق معلوم گردید نصّی برای خلافت، امامت و اولواالأمری پس از رسول خداصبرای شخص و یا اشخاص معیّن از خدا و رسول صادر نشده و اگر نصوصی در کتب سابقین نوشته شده تماماً از جهت سند و متن مخدوش و آثار جعل از آنها نمایان است. رجوع شود به کتاب «شاهراه اتحاد، بررسی از نصوص امامت» [۴۶۳].
به هرحال اگر أولوالأمر عبارت باشد از ۱۲ نفر امام معصوم معیّنی، با اصل اسلام و ابدی بودن آن منافی است، زیرا اولاً دین اسلام که حلال محمد حلال إلی یوم القیامة وحرامه حرام إلی یوم القیامة میباشد در هر دوره و زمانی، مجری و زمامدار لازم دارد و عمر آن دوازده نفر و یا حکومت آنان محدود به سیصد سال است و این منافات با لزوم زمامدار در تمام ادوار است. و ثانیاً: اگر أولوالأمر از طرف خدا و رسول مخصوص به ۱۲ نفر باشد، کسی دیگری حق زمامداری و سلطنت بر مردم ندارد و باید مسلمین دست روی دست بگذارند و دخالت در این کار نکنند تا اجانب و بیگانگان زمامداری اسلامی و مسلمین را به دست گیرند و قوانین اسلامی را از اجراء بیندازند چنانکه انداختهاند. پس تمام ذلّت و نکبت و بیسروسامانی و عدم اجرای قوانین الهی از این فکر سرچشمه گرفته که تعیین أولواالأمر فقط با خدا است و اگر هزاران سال أولواالأمر الهی نبود ملت اسلام بیأولواالأمر است و کسی حق أولواالأمری ندارد، باید مسلمین دخالت نکنند. و در نتیجه مملکت و ملت به دست هر کس افتاد بیفتد و همین فکر باعث بر انحطاط مسلمین و تسلّط اجانب گردیده.«نَعُوذُ بِاللهِ مِنْ غَفْلَةِ المُسلِمِینَ وَأَفْكَارِهِمْ البَاطِلَةِ».
﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ يَزۡعُمُونَ أَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوٓاْ إِلَى ٱلطَّٰغُوتِ وَقَدۡ أُمِرُوٓاْ أَن يَكۡفُرُواْ بِهِۦۖ وَيُرِيدُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَن يُضِلَّهُمۡ ضَلَٰلَۢا بَعِيدٗا ٦٠ وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَإِلَى ٱلرَّسُولِ رَأَيۡتَ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ يَصُدُّونَ عَنكَ صُدُودٗا ٦١ فَكَيۡفَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِيبَةُۢ بِمَا قَدَّمَتۡ أَيۡدِيهِمۡ ثُمَّ جَآءُوكَ يَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ إِنۡ أَرَدۡنَآ إِلَّآ إِحۡسَٰنٗا وَتَوۡفِيقًا ٦٢ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ يَعۡلَمُ ٱللَّهُ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ وَعِظۡهُمۡ وَقُل لَّهُمۡ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ قَوۡلَۢا بَلِيغٗا ٦٣﴾ [النساء: ۶۰-۶۳].
ترجمه: آیا نظر نمیکنی به سوی آنانکه به خیال خود ایمان آوردهاند به آنچه به تو نازل شده و آنچه قبل از تو نازل شده، میخواهند داوری خود را نزد طاغوت برند و حکم او را بپذیرند و حال آنکه مأمورند به طاغوت کافر شوند و شیطان میخواهد ایشان را به گمراهی دوری مبتلا سازد(۶۰) و چون به ایشان گفته شود بیایید به طرف آنچه خدا نازل کرده و به سوی رسول دیدی که منافقین از تو روگردانند و از رجوع به تو به سختی باز میدارند(۶۱) پس چگونه است حال ایشان هرگاه برسد ایشان را مصیبتی به واسطۀ آنچه خود به دست خود کردهاند، سپس نزد تو بیایند و به خدا قسم بخورند که ما اراده نکردیم مگر نیکی و همزیستی را(۶۲) ایشانند که خدا میداند آنچه در دلشان است، پس، از ایشان اعراض نما و پند ده ایشان را و به ایشان دربارۀ خودشان بگو گفتار رسایی را.(۶۳)
نکات: این آیات دربارۀ آن منافقانی از مسلمین نازل شده که با یهودیان بر سر حقی و حکمی نزاع داشتند و به قضاوت کعب بن اشرف یهودی راضی شدند، ولی به حکم رسول خداصراضی نشدند، خصوصاً آنکه اظهار ایمان به رسول خداصمیکردند، زیرا کعب بن اشرف و یا کاهن و یا دیگری اهل رشوه بودند و به رشوه، حق را پامال میکردند، ولی رسول خداصچون اهل رشوه نبود، آنکه غاصب بود نمیخواست نزد او برود و به قضاوت او راضی شود. حقتعالی در این آیه آن کس را که به غیر ما أنزل الله حکم کند طاغوت خوانده، پس معلوم میشود طاغوت منحصر به بت نیست و هرکس ادعای بیجا وحکم به غیر ما أنزل الله کند طاغوت است و آنکه نزد چنین طاغوتی برود حکم کافر را دارد، به حکم: ﴿وَقَدۡ أُمِرُوٓاْ أَن يَكۡفُرُواْ بِهِۦۖ﴾، که در آیه ذکر شده، پس کسانی که به حکم خدا حاضر نیستند و برای جیفۀ دنیا با دیگران میسازند و میگویند مقصود ما نیکی و همزیستی است و چنین عذرها میآورند پذیرفته نیست و به حکم ﴿فَأَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ﴾، باید از ایشان دوری کرد و به حکم: ﴿وَعِظۡهُمۡ وَقُل لَّهُمۡ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ...﴾باید ایشان را از عواقب کارشان و از غضب خدا و قیامت ترسانید.
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ إِذ ظَّلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ جَآءُوكَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ ٱللَّهَ وَٱسۡتَغۡفَرَ لَهُمُ ٱلرَّسُولُ لَوَجَدُواْ ٱللَّهَ تَوَّابٗا رَّحِيمٗا ٦٤ فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا ٦٥﴾ [النساء: ۶۴-۶۵].
ترجمه: و ما هیچ رسولی نفرستادیم مگر برای اینکه به اذن خدا از او اطاعت شود و اگر این منافقین در وقتی که به خود ستم کردند(و به حکم تو راضی نشدند) نزد تو آمده و از خدا طلب آمرزش کرده و رسول برای ایشان طلب آمرزش کرده بود، هر آینه خدا را توبهپذیر و رحیم، یافته بودند(۶۴) پس نه چنین است قسم به پروردگارت که ایمان نمیآورند تا آنکه تو را در نزاع بین خود حاکم قرار دهند، سپس در بین خودشان از قضاوت تو دلتنگ نباشند و حقیقتاً تسلیم باشند.(۶۵)
نکات: چون منافقین به حکم رسول خداصراضی نبودند، و نزاع خود را پیش دشمن او برده بودند، این توهین وآزاری بود نسبت به رسول خداصو وظیفۀ ایشان این بود که بروند از رسولخداصعذرخواهی کنند تا رسول خداصاز این توهین بگذرد و برای ایشان طلب آمرزش از خدا کند و خودشان نیز از طلب آمرزش از خدا خودداری نکنند و این در صورتی بود که رسولخداصزنده بود و از دنیا نرفته بود البتّه وظیفۀ ایشان بود و امّا سایر مؤمنین که گناهی بین خود و خدا مرتکب شدهاند و به رسول او مربوط نیست مشمول این آیه نیستند، آنان باید بین خود و خدا استغفار کنند و به احدی از مخلوق مراجعه نکنند مگر اینکه حقِّ مخلوقی را پامال کرده باشند، یا اذیّت و آزاری نسبت به مخلوقی انجام داده باشند که در این صورت باید نزد آن مخلوق رفته و عذرخواهی و طلب عفو و التماس دعا کنند، پس آن کسی که آیۀ فوق را دلیل میآورد برای آنکه هر مؤمنی هر کجای دنیا گناهی کرده باید متوسّل به رسول خداصشود و دست به دامان او بزند، بسیار اشتباه کرده، زیرا آیۀ فوق راجع به منافقین است نه مؤمنین و راجع به آزار و اذیت و توهینی است که به رسول وارد کرده بودند نه سایر گناهان، به اضافه خدا به همان منافقین نگفته بروید نزد رسول بلکه فرموده اگر آمده بودند و نفرموده بروید نزد رسول. پس، از کجای آیۀ توحید شرک را استخراج کردهاند و بین خود و خدا واسطه قائل شدهاند و در همه جا مانند مشرکین واسطه قائل میشوند.
﴿وَلَوۡ أَنَّا كَتَبۡنَا عَلَيۡهِمۡ أَنِ ٱقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ أَوِ ٱخۡرُجُواْ مِن دِيَٰرِكُم مَّا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٞ مِّنۡهُمۡۖ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ فَعَلُواْ مَا يُوعَظُونَ بِهِۦ لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۡ وَأَشَدَّ تَثۡبِيتٗا ٦٦ وَإِذٗا لَّأٓتَيۡنَٰهُم مِّن لَّدُنَّآ أَجۡرًا عَظِيمٗا ٦٧ وَلَهَدَيۡنَٰهُمۡ صِرَٰطٗا مُّسۡتَقِيمٗا ٦٨ وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِيِّۧنَ وَٱلصِّدِّيقِينَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَٱلصَّٰلِحِينَۚ وَحَسُنَ أُوْلَٰٓئِكَ رَفِيقٗا ٦٩ ذَٰلِكَ ٱلۡفَضۡلُ مِنَ ٱللَّهِۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ عَلِيمٗا ٧٠﴾ [النساء: ۶۶-۷۰].
ترجمه: و اگر ما بر آنان مقرّر میداشتیم که خود را بکشید و یا از خانههاتان خارج شوید جُز اندکی از ایشان آنرا انجام نمیدادند و اگر ایشان آنچه را به آن پند داده میشوند، انجام میدادند، برای ایشان بهتر و استوارتر بود(۶۶) و آنگاه است که ما از جانب خود پاداشی عظیم به آنان میدادیم(۶۷) و بیشک آنان را به راه راست هدایت میکردیم(۶۸) و کسانی که خدا و رسول را اطاعت کنند پس ایشان همدم خواهند شد با آنان که خدا نعمتشان داده از پیامبران، راستگویان، شهیدان و شایستگان و ایشان نیکو رفیقانی هستند(۶۹) آن فضل و برتری از خداست و خدا دانای کافی است.(۷۰)
نکات: جملۀ: ﴿لَوۡ أَنَّا...﴾دلالت دارد که دین اسلام، دین سهل و تکالیف آن سخت نیست، حقتعالی به قوم یهود فرمان داد که خود را بکشید، ولی به مسلمین چنین فرمانی نداد، اگرچه بعضی از اصحاب رسولصگفتند اگر حق تعالی ما را امر کند به خودکشی و خروج از اموال، اطاعت خواهیم کرد، مانند ثابت بن قیس که با یک نفر یهودی مناظره کرد، آن یهودی گفت حضرت موسی÷ما را امر به خودکشی کرد ما اطاعت کردیم و محمدصشما را امر به جهاد میکند شما را کراهتی است، ثابت گفت: اگر محمدصمرا امر کند که خود را بکشم، البته اطاعت خواهم کرد. و همچنین از ابن مسعود و عمر نیز نقل شده که گفتند: «لو أمَرَنا ربّنا بقتل أنفسنا لفعلنا والحمدلله الذي لم یأمرنا» [۴۶۴]. وجمله: ﴿لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۡ﴾؛ دلالت دارد که تمام اوامر ونواهی إلهی برای بنده نافع است، اگر اطاعت کند. وجملۀ: ﴿وَأَشَدَّ تَثۡبِيتٗا﴾دلالت دارد که عملکردن به فرمان إلهی موجب ثبات قدم وازدیاد ایمان است، و انجام هرعملی موجب بر اقدام عمل خیر دیگراست. وجملۀ: ﴿وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ...﴾دلالت دارد؛ که اطاعت خدا و رسول موجب رفاقت و حشر با أنبیاء و صالحین است، نه صرف ادّعای محبت و لذا در حدیث آمده که ثوبان غلام رسول خداصرسول خدا را بسیار دوست میداشت و از فراق حضرت محزون میشد، روزی نزد حضرت آمد در حالیکه رنگ او پریده و لاغر شده و افسرده بود، حضرت فرمود چگونه است حالت؟ عرض کردم من دردی ندارم جُز وحشت از دوری شما و چون یاد آخرت میکنم، میترسم شما را نبینم، زیرا اگر از اهل جنّت باشم درجۀ من به درجۀ شما نمیرسد، و شما را نمیبینم و اگر اهل بهشت نباشم که ابداً شما را نخواهم دید و همچنین عدّهای از اصحاب از این مقوله سخن گفتند، پس این آیه نازل شد [۴۶۵]که هرکسی اطاعت خدا و رسولصکند حشر او با انبیاء و صالحین و ... خواهد بود و اگرچه در درجات آنان نباشد، ولی حجاب و مانعی از زیارت و دیدار ایشان ندارد. و از جملۀ: ﴿مِّنَ ٱلنَّبِيِّۧنَ...﴾استفاده میشود تقدّم انبیاء بر تمام آنان که در آیه ذکر شده و سپس صدّیقین تقدّم بر دیگران دارند و سپس شهداء تقدم رتبه دارند بر صالحین و مقام شهداء از این جهت نیست که به دست کفّار شهید شدند، بلکه مقامشان از جهت این است که اینان قولاً و عملاً شهادت به حق دادند و دیگران قولاً شهادت میدهند، ولی ایشان هم با زبان شهادت دادند و هم با شمشیر و سنان. و مقصود از صدّیقین کسانیاند که زودتر به انبیاء تصدیق کردند و مقتدای دیگران شدند در تصدیق، مانند علی بن ابی طالب÷، ابوبکر، مؤمن آل فرعون، مؤمن آل یاسین و به اضافه عادتشان راستی و درستی بوده است.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ خُذُواْ حِذۡرَكُمۡ فَٱنفِرُواْ ثُبَاتٍ أَوِ ٱنفِرُواْ جَمِيعٗا ٧١ وَإِنَّ مِنكُمۡ لَمَن لَّيُبَطِّئَنَّ فَإِنۡ أَصَٰبَتۡكُم مُّصِيبَةٞ قَالَ قَدۡ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيَّ إِذۡ لَمۡ أَكُن مَّعَهُمۡ شَهِيدٗا ٧٢ وَلَئِنۡ أَصَٰبَكُمۡ فَضۡلٞ مِّنَ ٱللَّهِ لَيَقُولَنَّ كَأَن لَّمۡ تَكُنۢ بَيۡنَكُمۡ وَبَيۡنَهُۥ مَوَدَّةٞ يَٰلَيۡتَنِي كُنتُ مَعَهُمۡ فَأَفُوزَ فَوۡزًا عَظِيمٗا ٧٣ ۞فَلۡيُقَٰتِلۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ ٱلَّذِينَ يَشۡرُونَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا بِٱلۡأٓخِرَةِۚ وَمَن يُقَٰتِلۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَيُقۡتَلۡ أَوۡ يَغۡلِبۡ فَسَوۡفَ نُؤۡتِيهِ أَجۡرًا عَظِيمٗا ٧٤﴾ [النساء: ۷۱-۷۴].
ترجمه: ای مؤمنین سلاح خود را در برگیرید و بر حذر باشید، پس دستهدسته و یا دسته جمعی (برای مقابله) کوچ کنید (۷۱) و به تحقیق بعضی از شما کسانیاند که سستی میکنند، پس اگر به شما مصیبتی برسد میگوید حقیقتا خدا بر من نعمت داده که با آنان حاضر نشدم(۷۲) و اگر به شما از جانب خدا بهرهای برسد گویا بین شما و بین او دوستی نبوده میگوید ای کاش من هم با ایشان بودم و به پیروزی و بهرۀ بزرگی نائل بودم(۷۳) پس باید کارزار کنند آنانکه میفروشند زندگی دنیا را به آخرت و آنکه در راه خدا قتال کند پس کشته شود و یا پیروز گردد پس به زودی او را اجر بزرگی خواهیم داد.(۷۴)
نکات: جملۀ: ﴿خُذُواْ حِذۡرَكُمۡ﴾دلالت دارد بر اهمیّت اسلحه و حفظ آن و مسلمین باید همیشه مسلح باشند و کسی آنان را خلع سلاح نکند زیرا بیدار بودن و برحذر بودن از دشمن از واجبات الهی است که در قرآن ذکر شده. متأسّفانه مسلمین زمان ما از دشمن اسلام برحذر نیستند، ولی اگر کسی برخلاف موهومات ایشان سخن گوید بیدار و هشیار و برحذرند و او را میکوبند.
﴿وَمَا لَكُمۡ لَا تُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَٱلۡمُسۡتَضۡعَفِينَ مِنَ ٱلرِّجَالِ وَٱلنِّسَآءِ وَٱلۡوِلۡدَٰنِ ٱلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَآ أَخۡرِجۡنَا مِنۡ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡيَةِ ٱلظَّالِمِ أَهۡلُهَا وَٱجۡعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيّٗا وَٱجۡعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيرًا ٧٥﴾ [النساء: ۷۵].
ترجمه: و شما را چه شده که قتال نمیکنید در راه خدا و در راه نجات ناتوانان از مردان و زنان و فرزندانی که میگویند پروردگارا ما را از این قریهای که اهلش ستمکار است خارج ساز و قرار بده برای ما از نزد خودت سرپرستی و قرار بده برای ما از نزدت یاری کنندهای.(۷۵)
نکات: جملۀ: ﴿وَٱلۡمُسۡتَضۡعَفِينَ...﴾دلالت دارد که اگر عدهای از مسلمین در گوشهای از دنیا ضعیف و زیردست کفار شدند و یا به آنان ستم و از مراسم دینی ممنوع میشدند باید سایر مسلمین در راه نصرت ایشان قیام و اقدام به جهاد کنند. رسول خداصفرموده: «مَنْ سَمِعَ رَجُلًا یَقُول: یَا لِلمُسلِمینَ! فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیسَ بِمُسْلِمٍ» [۴۶۶]. یعنی: «کسی که بشنود مردی میگوید ای مسلمین به دادم برسید پس او را اجابت نکند مسلمان نیست». و جملۀ: ﴿وَٱجۡعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيّٗا﴾دلالت دارد که مسلمین از خودشان باید زمامدار و سرپرستی داشته باشند و اگر ندارند باید درصدد تهیۀ سرپرست بوده و از خدا بخواهند وسائل آن فراهم شود و إلاّ اگر برای ایشان سرپرستی نباشد همواره ناتوان و مغلوباند.
﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۖ وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱلطَّٰغُوتِ فَقَٰتِلُوٓاْ أَوۡلِيَآءَ ٱلشَّيۡطَٰنِۖ إِنَّ كَيۡدَ ٱلشَّيۡطَٰنِ كَانَ ضَعِيفًا ٧٦ أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ قِيلَ لَهُمۡ كُفُّوٓاْ أَيۡدِيَكُمۡ وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقِتَالُ إِذَا فَرِيقٞ مِّنۡهُمۡ يَخۡشَوۡنَ ٱلنَّاسَ كَخَشۡيَةِ ٱللَّهِ أَوۡ أَشَدَّ خَشۡيَةٗۚ وَقَالُواْ رَبَّنَا لِمَ كَتَبۡتَ عَلَيۡنَا ٱلۡقِتَالَ لَوۡلَآ أَخَّرۡتَنَآ إِلَىٰٓ أَجَلٖ قَرِيبٖۗ قُلۡ مَتَٰعُ ٱلدُّنۡيَا قَلِيلٞ وَٱلۡأٓخِرَةُ خَيۡرٞ لِّمَنِ ٱتَّقَىٰ وَلَا تُظۡلَمُونَ فَتِيلًا ٧٧﴾
[النساء: ۷۶-۷۷].
ترجمه: آنانکه ایمان آوردهاند در راه خدا قتال میکنند و آنانکه کافرند در راه طاغوت قتال میکنند، پس قتال کنید با دوستان و پیروان شیطان، زیرا کید شیطان ناتوان بوده است(۷۶) آیا نظر نمیافکنی به سوی آنانکه به ایشان گفته شد دست نگهدارید از دفاع و نماز را بپا دارید و زکات را بدهید، پس چون قتال بر ایشان مقرر شد ناگاه گروهی از ایشان از مردم میترسند مانند ترس از خدا و یا ترسی شدیدتر و گفتند پروردگارا چرا بر ما قتال را مقرر کردی چرا ما را تا اجل نزدیک (مرگ) فرصت ندادی، بگو متاع و بهرۀ دنیا اندک است و آخرت برای پرهیزکار خوب است و به شما به اندازۀ پوست هستۀ خرمایی ستم نمیشود.(۷۷)
نکات: ما معنی طاغوت را قبلاً در آیۀ ۲۵۶ سورۀ بقره بیان کردیم مراجعه شود. باید گفت در زمان ما اگر کسی حقی را بیان کند طرفداران باطل با اومقاتله میکنند و طرفداران حق با او همراهی ندارند وبا سکوت خود او را منکوب میکنند. و جملۀ: ﴿قِيلَ لَهُمۡ كُفُّوٓاْ أَيۡدِيَكُمۡ﴾، راجع به مسلمین است که در مکّه اذیت و آزار شدند و هر چه اجازه میخواستند برای جهاد و دفاع، به ایشان إذن داده نمیشد چون نیروی جهاد و دفاع نداشتند، ولی چون به مدینه آمدند و تشکیلاتی بوجود آوردند و عدۀ قابل دفاع پیدا کردند به ایشان اجازه داده شد بلکه واجب گردید، ولی عدهای از ایشان از جهاد کراهت داشتند از ترس.
﴿أَيۡنَمَا تَكُونُواْ يُدۡرِككُّمُ ٱلۡمَوۡتُ وَلَوۡ كُنتُمۡ فِي بُرُوجٖ مُّشَيَّدَةٖۗ وَإِن تُصِبۡهُمۡ حَسَنَةٞ يَقُولُواْ هَٰذِهِۦ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ وَإِن تُصِبۡهُمۡ سَيِّئَةٞ يَقُولُواْ هَٰذِهِۦ مِنۡ عِندِكَۚ قُلۡ كُلّٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ فَمَالِ هَٰٓؤُلَآءِ ٱلۡقَوۡمِ لَا يَكَادُونَ يَفۡقَهُونَ حَدِيثٗا ٧٨ مَّآ أَصَابَكَ مِنۡ حَسَنَةٖ فَمِنَ ٱللَّهِۖ وَمَآ أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٖ فَمِن نَّفۡسِكَۚ وَأَرۡسَلۡنَٰكَ لِلنَّاسِ رَسُولٗاۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدٗا ٧٩﴾
[النساء: ۷۸-۷۹].
ترجمه: هر کجا باشید مرگ شما را مییابد و اگر چه در برجهای محکم باشید و اگر به ایشان نیکی برسد میگویند این از نزد خداست و اگر به ایشان بدی برسد میگویند این از نزد تو است، بگو هر یک از اینها (یعنی تماماً) از نزد خداست، پس چه شده این قوم را که نزدیک نیست بفهمند حدیثی را(۷۸) آنچه برسد تو را از نیکی، پس از خداست و آنچه برسد به تو از بد از خود تو است و ما تو را فرستادیم برای مردم به عنوان رسالت و خدا برای گواهی کافی است.(۷۹)
نکات: مقصود از حسنه و نیکی، فتح و پیروزی، نعمت و فراوانی و باران است که اینها از نزد خدا و تقدیر اوست و مقصود از سیّئه و بدی، سختی و بلاء، شکست و مصیبت، قحطی و کمی نعمت ومنهزم شدن است، که اینها را از قدم محمدصمیدانستند، یهود میگفتند از وقتی که محمد به شهر مدینه آمده، گرانی، سختی، مصیبت و قتل برای ما رسیده و همچنین منافقین میگفتند شکست روز احد و کشتهشدن افراد از محمد است. خدا در جواب ایشان فرموده تمام اینها مقدر است از جانب خدا به واسطۀ کوتاهی، تنبلی، ترس و نفاق خودتان، چنانکه آیۀ بعد روشنتر نموده و فرموده نیکی از خدا یعنی از لطف او و تفضّل اوست، و اگر نه علت تامّۀ برکات عمل بنده نیست و بدی از خود تو تقصیر خود تو است ای انسان و از نافرمانی تو است چه قحط و غلاء باشد و چه مرض و بلا باشد و چه مکاره و سختیها باشد. و مقصود از ﴿وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدٗا﴾، این است که مواظب اعمال خود باشید و به خیر اقدام و از شر دوری جویید. پس مقصود از حسنه و سیّئه عمل نیست بلکه خیر و شر حوادث است.
﴿مَّن يُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَۖ وَمَن تَوَلَّىٰ فَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ عَلَيۡهِمۡ حَفِيظٗا ٨٠ وَيَقُولُونَ طَاعَةٞ فَإِذَا بَرَزُواْ مِنۡ عِندِكَ بَيَّتَ طَآئِفَةٞ مِّنۡهُمۡ غَيۡرَ ٱلَّذِي تَقُولُۖ وَٱللَّهُ يَكۡتُبُ مَا يُبَيِّتُونَۖ فَأَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ وَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَكِيلًا ٨١﴾ [النساء: ۸۰-۸۱].
ترجمه: آنکه اطاعت رسول میکند به تحقیق خدا را اطاعت کرده و آنکه رویگردان است پس ما تو را برای ایشان نگهبان نفرستادیم(۸۰) و دم از فرمانبرداری میزنند پس چون از نزد تو بیرون روند طائفهای از ایشان به شب تدبیر میکنند غیر آن چیزی را که میگویی و خدا آنچه به شب تدبیر میکنند مینویسد، پس از ایشان اعراض کن و بر خدا توکّل کن و خدا برای وکالت کافی است.(۸۱)
نکات: چون رسول خداصبه امر خدا، امر میکند از این جهت اطاعت او اطاعت خداست. و مقصود از جملۀ: ﴿فَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ عَلَيۡهِمۡ حَفِيظٗا﴾، این است که رسول خداصبرای نظارت اعمال مردم و نگهبانی ایشان از معصیت نیامده، پس آن کسی که میگوید اعمال ما را به نظر رسول خدا میرسانند و باید او نظارت کند برخلاف عقل و نقل گفته است.
منافقین خدمت رسول خداصکه بودند اظهار اطاعت میکردند ولی شبانه دور هم مینشستند و چیزهایی را تدبیر میکردند برخلاف رسول خداص، چون رسول خدا بیخبر بود، خدا در این آیات به او خبر داده و فرموده خدا از نظر گواهی، کفالت و وکالت کافی است اگر چه محمّد بیخبر است.
﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ ٱلۡقُرۡءَانَۚ وَلَوۡ كَانَ مِنۡ عِندِ غَيۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفٗا كَثِيرٗا ٨٢﴾ [النساء: ۸۲].
ترجمه: آیا در قرآن تدبّر نمیکنند؟ و اگر از نزد غیرخدا بود در آن اختلاف بسیاری مییافتند. (۸۲)
نکات: مقصود از تدبّر در قرآن، تفکر کفّار و مسلمین است در قرآن که ببینند در آن خلل و نقصی نیست نه از جهت لفظ و نه از جهت معنی. مختصر و مفید است و معانی آن بلند و احکام آن محکم و به مکارم اخلاق، خیر، زهد و توحید دعوت کرده و از شرّ، فساد، کفر، نفاق و بدبختی برحذر داشته. و اگر کلام غیرخدا بود در آن اختلاف بسیاری یافت میشد از جهاتی: اول – گاهی حق بود و گاهی باطل. دوم – گاهی مطالب عقلی داشت گاهی خرافی. سوم – گاهی مطالب یقینی داشت گاهی ظنی و وهمی. چهارم – گاهی به خدا دعوت میکرد گای به خود. پنجم – گاهی اخبارش مطابق واقع بود، و گاهی برخلاف واقع. ششم – گاهی کلامش فصیح بود و گاهی غیر فصیح و گاهی مطالب آن ضد و نقیض بود و گاهی موافق.
به هرحال از این آیه استفاده میشود که تقلید باطل است زیرا امر به تدبّر نموده و دیگر اینکه میرساند قرآن قابل فهم است که امر به تدبّر نموده و ردّ میکند قول مغرضین که قرآن را قابل فهم نمیدانند، و دیگر اینکه اگر کلام بشر بود در آن اختلاف بسیاری به نظر میرسید. و اختلاف بر سه قسم است: اختلاف تناقضی، اختلاف در تفاوت و اختلاف در تلاوت. اما اختلاف تناقضی و اختلاف تفاوتی که مقداری از قرآن فصیح باشد و مقداری از آن غیرفصیح، پس این دو در قرآن یافت نمیشود. و امّا اختلاف در تلاوت مانند اختلاف در قرائت آن، موجود و بیاشکال است، زیرا اختلاف در تلاوت موجب نقصی نیست.
﴿وَإِذَا جَآءَهُمۡ أَمۡرٞ مِّنَ ٱلۡأَمۡنِ أَوِ ٱلۡخَوۡفِ أَذَاعُواْ بِهِۦۖ وَلَوۡ رَدُّوهُ إِلَى ٱلرَّسُولِ وَإِلَىٰٓ أُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنۡهُمۡ لَعَلِمَهُ ٱلَّذِينَ يَسۡتَنۢبِطُونَهُۥ مِنۡهُمۡۗ وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ لَٱتَّبَعۡتُمُ ٱلشَّيۡطَٰنَ إِلَّا قَلِيلٗا ٨٣ فَقَٰتِلۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ لَا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفۡسَكَۚ وَحَرِّضِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۖ عَسَى ٱللَّهُ أَن يَكُفَّ بَأۡسَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ وَٱللَّهُ أَشَدُّ بَأۡسٗا وَأَشَدُّ تَنكِيلٗا ٨٤﴾
[النساء: ۸۳-۸۴].
ترجمه: و چون ایشان را امری (یعنی خبری) از ایمنی و یا ترس برسد نشر دهند و اگر آن را بسوی پیامبر و فرمانداران خود برگردانند(و به رسول و فرمانداران مراجعه کنند) کسانی از ایشان که نیروی درک حقیقت دارند آنرا خواهند دانست و اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نبود بیگمان پیرو شیطان میشدید مگر عدۀ کمی(۸۳) پس در راه خدا قتال کن، مکلف نیستی مگر خودت (تکلیف غیر تو را از تو نخواهند) و مؤمنین را برانگیز (و به جهاد ترغیب کن)، امید است که خدا آسیب کفار را بازدارد و خدا در عذاب سختتر و در عقوبت شدیدتر است.(۸۴)
نکات: آیۀ ۸۳ دربارۀ جنگ موته و لشکر روم نازل شده و أولواالأمر زید بن حارثه بود. گاهی برای لشکریان رسول خداصخبر وحشت اثر از دشمن میرسید که مثلا لشکر بسیاری مجهز شده که صد مقابل شکر اسلام در فلان محل مهیای حمله میباشند و یا خبر خوشی میرسید برای لشکر اسلام که نشر این اخبار به صلاح مجاهدین وبه صلاح مسلمین نبود، ولی منافقین آن را نشر میدادند. حقتعالی دستور داده که چنین اخبار را قبلاً به رسول خدا و یا به فرمانداران اطلاع دهند اگر نشر آن صلاح باشد نشر دهند و إلا سانسور کنند.
از این آیه معلوم میشود مقصود از أولواالأمر، همان فرمانداران لشکری اسلامند و به اتّفاق تواریخ و مفسرین، أولواالأمر در آیه همان فرماندهان میباشند. در این صورت معنی أولوالأمری که در آیۀ ۵۹ ذکر شده چنانکه در آنجا بیان گردید، روشن میشود که «القرآن یفسّر بعضه بعضاً». و از جملۀ: ﴿لَا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفۡسَكَ...﴾چند چیز استفاده میشود: اول اینکه رسول خداص مکلف شده به جهاد و اگر چه تنها باشد. دوم اینکه تکلیف او این بوده که خود اطاعت خدا کند و مردم را نیز ترغیب کند و اما مردم عمل بکنند و یا نکنند به او مربوط نیست، هر کسی مکلف به عمل خود میباشد و این آیه بعد از جنگ احد بوده که رسول خداصمأمور شده حسب الوعدة ابوسفیان در بدر صغری مهیّای جنگ باشد.
﴿مَّن يَشۡفَعۡ شَفَٰعَةً حَسَنَةٗ يَكُن لَّهُۥ نَصِيبٞ مِّنۡهَاۖ وَمَن يَشۡفَعۡ شَفَٰعَةٗ سَيِّئَةٗ يَكُن لَّهُۥ كِفۡلٞ مِّنۡهَاۗ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ مُّقِيتٗا ٨٥ وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٖ فَحَيُّواْ بِأَحۡسَنَ مِنۡهَآ أَوۡ رُدُّوهَآۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٍ حَسِيبًا ٨٦ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ لَيَجۡمَعَنَّكُمۡ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ لَا رَيۡبَ فِيهِۗ وَمَنۡ أَصۡدَقُ مِنَ ٱللَّهِ حَدِيثٗا ٨٧﴾ [النساء: ۸۵-۸۷].
ترجمه: آنکه شفاعت نماید شفاعت نیکی، برای او از آن نصیبی است و آنکه شفاعت کند شفاعتِ بدی، برای او بهرهای است از آن و خدا بر هر چیزی مقتدر است (۸۵) و هنگامی که شما را تحیّتی دادند پس شما به نیکوتر از آن تحیتی بدهید و یا همان را رد کنید، به راستی که خدا بر هر چیزی محاسب بوده است(۸۶) خدایی که هیچ معبود و پناهی نیست جز او شما را جمع میکند به روز رستاخیز شکی در آن نیست و کیست راستگوتر از خدا در سخن تازه.(۸۷)
نکات: چون در آیۀ قبل فرموده ﴿وَحَرِّضِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾مردم را به جهاد ترغیب کن در این آیه فرموده هرکس شفاعت کند برای امر خیری بهرهای برای او است یعنی هرکس مؤمنین را به کار خیری راهنمایی و ترغیب کند و یا بیاموزد و یا وسیله شود برای او ثوابی هست و رسول خداصفرموده: «مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً، فَلَهُ أَجْرُهَا وَأَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا» [۴۶۷]. یعنی هرکس روش نیکویی ایجاد کند هرکس به آن روش عمل کند برای او نیز اجری است. و همچنین هرکس باعث کار بدی شود و یا راهنمایی و یا ترغیب کند و یا راه بدی را به مردم بیاموزد، پس هرکس به آن عمل کند، بهرهای از وزر و وبال برای او نیز هست. و مقصود از جملۀ: ﴿وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٖ...﴾این است که مثلاً اگر کسی به شما سلام کرد شما جواب بهتری و یا مانند همان سلام را به او برگردانی. و جملۀ: ﴿فَحَيُّواْ...﴾امر است و دلالت بر وجوب دارد که جواب سلام واجب است وجوابِ بهتر این است که اگر سلام کننده گفت: «السّلام علیکم» در جواب بگویی: «علیکم السّلام و رحمة الله»، و اگر او رحمة الله را اضافه کرد شما بگویی و رحمة الله و برکاته. و شعار مسلمین در برخورد و ملاقات یکدیگر سلام است، و سلام یکی از اسماء الهی و به معنی رحمت او و سلامتی از جانب او است که بدین وسیله شامل حال بندگان میشود. و حتی اگر کسی وارد منزلی میشود باید سلام کند و چنانچه کسی در آن منزل نباشد میتواند بر خودش سلام کند وبگوید: «السّلام علینا من ربنا». نکتۀ دیگر جملۀ: ﴿لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ﴾دلالت دارد بر اینکه ملجأ، پناه و قاضیالحاجاتی جُز خدا نیست چنانکه مکرر در این کتاب گوشزد شده که إله به معنی «مایتألّه إلیه في الحوائج»میباشد. و یکی از دلائل قیامت قول صدق حقتعالی است که فرموده: ﴿لَيَجۡمَعَنَّكُمۡ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾. و دلیل بر اینکه قرآن قدیم نیست و حادث است [۴۶۸]همین آیه است که در آن فرموده: ﴿وَمَنۡ أَصۡدَقُ مِنَ ٱللَّهِ حَدِيثٗا﴾، چون حدیث به معنی خبر تازه و نو میباشد.
﴿فَمَا لَكُمۡ فِي ٱلۡمُنَٰفِقِينَ فِئَتَيۡنِ وَٱللَّهُ أَرۡكَسَهُم بِمَا كَسَبُوٓاْۚ أَتُرِيدُونَ أَن تَهۡدُواْ مَنۡ أَضَلَّ ٱللَّهُۖ وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ سَبِيلٗا ٨٨ وَدُّواْ لَوۡ تَكۡفُرُونَ كَمَا كَفَرُواْ فَتَكُونُونَ سَوَآءٗۖ فَلَا تَتَّخِذُواْ مِنۡهُمۡ أَوۡلِيَآءَ حَتَّىٰ يُهَاجِرُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۚ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَخُذُوهُمۡ وَٱقۡتُلُوهُمۡ حَيۡثُ وَجَدتُّمُوهُمۡۖ وَلَا تَتَّخِذُواْ مِنۡهُمۡ وَلِيّٗا وَلَا نَصِيرًا ٨٩ إِلَّا ٱلَّذِينَ يَصِلُونَ إِلَىٰ قَوۡمِۢ بَيۡنَكُمۡ وَبَيۡنَهُم مِّيثَٰقٌ أَوۡ جَآءُوكُمۡ حَصِرَتۡ صُدُورُهُمۡ أَن يُقَٰتِلُوكُمۡ أَوۡ يُقَٰتِلُواْ قَوۡمَهُمۡۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَسَلَّطَهُمۡ عَلَيۡكُمۡ فَلَقَٰتَلُوكُمۡۚ فَإِنِ ٱعۡتَزَلُوكُمۡ فَلَمۡ يُقَٰتِلُوكُمۡ وَأَلۡقَوۡاْ إِلَيۡكُمُ ٱلسَّلَمَ فَمَا جَعَلَ ٱللَّهُ لَكُمۡ عَلَيۡهِمۡ سَبِيلٗا ٩٠ سَتَجِدُونَ ءَاخَرِينَ يُرِيدُونَ أَن يَأۡمَنُوكُمۡ وَيَأۡمَنُواْ قَوۡمَهُمۡ كُلَّ مَا رُدُّوٓاْ إِلَى ٱلۡفِتۡنَةِ أُرۡكِسُواْ فِيهَاۚ فَإِن لَّمۡ يَعۡتَزِلُوكُمۡ وَيُلۡقُوٓاْ إِلَيۡكُمُ ٱلسَّلَمَ وَيَكُفُّوٓاْ أَيۡدِيَهُمۡ فَخُذُوهُمۡ وَٱقۡتُلُوهُمۡ حَيۡثُ ثَقِفۡتُمُوهُمۡۚ وَأُوْلَٰٓئِكُمۡ جَعَلۡنَا لَكُمۡ عَلَيۡهِمۡ سُلۡطَٰنٗا مُّبِينٗا ٩١﴾ [النساء: ۸۸-۹۱].
ترجمه: پس چه شده برای شما که درحق منافقین دو دسته شدهاید و خدا برگردانید (دلهای)ايشانرا (به پستی کفر) به سبب آنچه انجام دادند، آیا میخواهید هدایت کنید آنکه را خدا گمراه کرده و آنکه را خدا گمراه کند پس هرگز برای او راهی نخواهی یافت(۸۸) و دوست دارند که کافر شوید چنانکه خودشان کافرند پس مساوی و مانند هم باشید پس، از ایشان دوستی مگیرید تا هجرت کنند در راه خدا(و مسلمان شوند)، پس اگر روگردانیدند (و مهاجم باقی ماندند) بگیریدشان و ایشان را بکشید هر جا یافتید و از ایشان دوست و یاوری مگیرید(۸۹) مگر آنانکه میپیوندند به قومی که بین شما و بین ایشان پیمانی باشد و یا نزد شما آیند در حالیکه دلشان را از قتال با شما و از قتال قوم خود بازداشتهاند و اگر خدا خواسته بود ایشان را بر شما مسلّط کرده بود که با شما قتال کرده بودند، پس اگر از شما کناره گیرند که با شما قتال نکنند و دم از تسلیم زنند پس خدا برای شما راهی علیه ایشان قرار نداده است(۹۰) به زودی کسان دیگری خواهید یافت که میخواهند از شما ایمن و از قوم خود ایمن باشند، هر زمان که به سوی فتنۀ کفر برگشت داده شوند در آن سقوط کنند، پس اگر از شما کناره نگیرند و دم از تسلیم نزده و دست از شما بازندارند بگیرید و بکشید ایشان را هرجا ایشان را یافتید و آنانند که تسلط آشکار شما را بر ایشان مقرر داشتیم.(۹۱)
نکات: این آیات در حق چندین طائفه نازل شده: طائفۀ اول؛ کسانی بودند که اظهار اسلام نموده پس از آن به کفر برگشتند و به هجرت در راه خدا و ثبات قدم در اسلام تن ندادند و لذا بعضی از مسلمین در حق ایشان دو دل شده بودند، حقتعالی فرموده دو دل نباشید اینان کافرند و با ایشان دوستی مکنید. طائفۀ دوم؛ کفاری که با مسلمین پیمانی بسته و درامانند. طائفۀ سوم؛ کسانی که پیمان نبستهاند ولیکن خود را در پناه معاهدین درآورده وبا دستۀ دوم پیوند کردهاند پس اگر با مسلمین قتال نکنند ودم از تسلیم زنند نباید مسلمین به ایشان تعرّض کنند چنانکه در آیۀ ۹۰ فرموده است. طائفۀ چهارم؛ دستۀ بیطرفی هستند که گاهی برای امنیّت خود دم از اسلام زده و گاهی دم از کفر زده برای اینکه از کفّار در امان باشند، پس اگر از مسلمین کناره گرفته و تعرّضی نکنند کاری با آنان نیست و اگر کنارهگیری نکنند و تسلیم نباشند باید ایشان را برطرف نمود خصوصاً اگر محارب باقی مانده و ایجاد مزاحمت کنند چنانکه آیۀ ۹۱ فرموده است:
﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٍ أَن يَقۡتُلَ مُؤۡمِنًا إِلَّا خَطَٔٗاۚ وَمَن قَتَلَ مُؤۡمِنًا خَطَٔٗا فَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖ وَدِيَةٞ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦٓ إِلَّآ أَن يَصَّدَّقُواْۚ فَإِن كَانَ مِن قَوۡمٍ عَدُوّٖ لَّكُمۡ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖۖ وَإِن كَانَ مِن قَوۡمِۢ بَيۡنَكُمۡ وَبَيۡنَهُم مِّيثَٰقٞ فَدِيَةٞ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ وَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖۖ فَمَن لَّمۡ يَجِدۡ فَصِيَامُ شَهۡرَيۡنِ مُتَتَابِعَيۡنِ تَوۡبَةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمٗا ٩٢﴾ [النساء: ۹۲].
ترجمه: مؤمن، مؤمنی را نمیکشد مگر به خطا و کسی که به خطا مؤمنی را بکشد پس بندۀ مؤمنی آزاد کند و دیهای تسلیم کسان مقتول نماید مگر اینکه ایشان عفو نمایند، پس اگر مقتول از قومی بود که دشمن شمایند(یعنی کافرند) و او(مقتول) مؤمن بوده، پس آزاد کند بندۀ مؤمنی را و اگر مقتول از قومی بود که بین شما و ایشان پیمانی است پس باید به اهل او دیهای داد و بندۀ مؤمنی را آزاد کرد، پس هرکس نیافت بر اوست دو ماه روزه پیدرپی، این توبهای است از دستور خدا و خدا دانا و حکیم بوده است.(۹۲)
نکات: جملۀ ﴿فَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ...﴾تا آخر، دلالت دارد که قاتل در قتل خطایی باید دیه بدهد به اضافه بر اینکه باید بندهای آزاد کند. و کلمۀ: ﴿مُّؤۡمِنَةٖ﴾، دلالت دارد که باید بندهای که آزاد میکند، مؤمن باشد. و جملۀ ﴿وَدِيَةٞ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦٓ﴾، دلالت دارد که باید دیه را به اهل مقتول یعنی وارث او بدهند. و دیۀ انسانی چه در عمد، چه در خطا و چه شبه عمد هزار مثقال طلای خالص سکهدار۱۸ نخودی است و یا هزار گوسفند و یا دویست گاو و یا صد شتر و شرح آن در کتاب «احکام القرآن» مسطور است. جملۀ: ﴿فَإِن كَانَ مِن قَوۡمٍ عَدُوّٖ لَّكُمۡ﴾، میگوید: اگر مقتول، مؤمن بود، ولی قوم و بستگان او همه از کفارند، در اینجا بر قاتل کفاره لازم است نه دیه زیرا کفّار استحقاق دیۀ مسلمان را ندارند. وجملۀ: ﴿وَإِن كَانَ مِن قَوۡمِۢ بَيۡنَكُمۡ وَبَيۡنَهُم...﴾میفرماید: اگر مقتول از کفاری بودند که با مسلمین معاهده بستهاند باید قاتل به اضافۀ تحریر رقبۀ مؤمنه، دیه را هم بپردازد.
﴿وَمَن يَقۡتُلۡ مُؤۡمِنٗا مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآؤُهُۥ جَهَنَّمُ خَٰلِدٗا فِيهَا وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ وَلَعَنَهُۥ وَأَعَدَّ لَهُۥ عَذَابًا عَظِيمٗا ٩٣ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا ضَرَبۡتُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَتَبَيَّنُواْ وَلَا تَقُولُواْ لِمَنۡ أَلۡقَىٰٓ إِلَيۡكُمُ ٱلسَّلَٰمَ لَسۡتَ مُؤۡمِنٗا تَبۡتَغُونَ عَرَضَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا فَعِندَ ٱللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٞۚ كَذَٰلِكَ كُنتُم مِّن قَبۡلُ فَمَنَّ ٱللَّهُ عَلَيۡكُمۡ فَتَبَيَّنُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٗا ٩٤﴾
[النساء: ۹۳-۹۴].
ترجمه: و کسی که مؤمنی را عمداً بکشد پس جزای او دوزخ است در حالیکه در آن جاوید است و خدا بر او خشمناک و لعنت کرده او را و مهیّا نموده برای او عذاب بزرگی را(۹۳) ای مؤمنین هنگامی که در راه خدا و جهاد سفر کردید پس تحقیق کنید و ندانسته کاری نکنید و به کسی که به شما اسلام و اظهار اسلام کرده نگویید که تو مؤمن نیستی، شما متاع زندگی پست دنیا را میجویید پس نزد خدا بهرههای بسیاری است، شما کافر بودید از پیش. پس خدا منت گذاشت بر شما و اظهار اسلام شما را پذیرفت، پس جستجو و تحقیق کنید، زیرا خدا به آنچه انجام دهید همواره آگاه بوده است.(۹۴)
نکات: آیۀ ۹۴ راجع است به لشکری که رسول خداصفرستاده بود بر سر قومی از کفار در اطراف فدک و در حق ایشان نازل شده و ریاست لشکر با مقداد و یا با غالب نامی، بود، چون به آن محل رسیدند، تمام کفّار فرار کردند، مگر «مرداس» نامی که چوپانی میکرد، او به اعتماد اینکه مسلمان شده فرار نکرد و گوسفندان خود را در غاری از کوه جای داد. سپس چون لشکر اسلام نزدیک شدند و «الله أكبر»گفتند او نیز «الله أكبر»گفت و از کوه پایین آمد و شهادتین بر زبان جاری کرد. امّا لشکر اسلام اعتناء نکردند با اینکه شهادتین او را شنیدند، اسامۀ بن زید او را کشت و گوسفندان او را به غنیمت راند. چون رسول خداصخبر شد بسیار آشفته گردید و پریشان [۴۶۹]. و آیۀ فوق بر او نازل گردید. جملۀ: ﴿فَتَبَيَّنُواْ﴾تکرار شده معلوم میشود تحقیق واجب مؤکّد است و نباید ندانسته کاری کرد، خصوصاً در تکفیر و قتل کسی. متأسفانه زمان ما برعکس این دستور، روحانی نمایان به زودی بدون تحقیق این گناه بزرگ را مرتکب میشوند و تحقیق نکرده و سخن طرف را از خود او نشنیده، فوری او را تکفیر میکنند. جملۀ: ﴿أَلۡقَىٰٓ إِلَيۡكُمُ...﴾دلالت دارد که هرکس شهادتین گفت باید پذیرفت و خون، مال و آبروی او محترم و محفوظ است، وجملۀ: ﴿تَبۡتَغُونَ عَرَضَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا﴾، دلالت دارد که تکفیر کنندگان مردم مسلمان و یا تفسیقکنندگانِ بدون تحقیق، دنیاپرست بوده و فعلاً بسیاری از مراجع دینی که از قرآن و اسلام بیگانهاند و برای حسد، کوتهنظری و بیخبری مردم را لعن، تکفیر و تفسیق میکنند برای طمع دنیاست.
﴿لَّا يَسۡتَوِي ٱلۡقَٰعِدُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ غَيۡرُ أُوْلِي ٱلضَّرَرِ وَٱلۡمُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡۚ فَضَّلَ ٱللَّهُ ٱلۡمُجَٰهِدِينَ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ عَلَى ٱلۡقَٰعِدِينَ دَرَجَةٗۚ وَكُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ وَفَضَّلَ ٱللَّهُ ٱلۡمُجَٰهِدِينَ عَلَى ٱلۡقَٰعِدِينَ أَجۡرًا عَظِيمٗا ٩٥ دَرَجَٰتٖ مِّنۡهُ وَمَغۡفِرَةٗ وَرَحۡمَةٗۚ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمًا ٩٦﴾ [النساء: ۹۵-۹۶].
ترجمه: آن عده از مؤمنین که از جهاد تقاعد میکنند باستثنای آنانکه صاحب عذر و ضررند، با آنانکه در راه خدا به اموال و جانها جهاد میکنند مساوی نیستند، خدا برتری داده مجاهدین به اموال و جانها را بر متقاعدین، به یک درجه و هر یک را خدا وعدۀ نیکوتر داده و برتری داده خدا مجاهدین را بر قاعدین به اجر بزرگ(۹۵) و به درجاتی از جانب خود و برتری داده ایشان را به آمرزش و رحمت و خدا همیشه آمرزنده و رحیم بوده است.(۹۶)
نکات: در این آیه یکجا درجه مفرد آورده و یکجا درجات جمع آورده و مقصود این است که خدا برتری داده مجاهدین را بر قاعدین با عذر به یک درجه به دلیل کلمۀ درجه و بر قاعدین بدون عذر به درجاتی. و عذر هم بر دو قسم است: عذر بدنی، مانند کور و لنگ. و عذر مالی، مانند فقر. و کلمۀ: ﴿غَيۡرُ أُوْلِي ٱلضَّرَرِ﴾دلالت دارد که جهاد از صاحبان عذر موجه ساقط است.
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ تَوَفَّىٰهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ ظَالِمِيٓ أَنفُسِهِمۡ قَالُواْ فِيمَ كُنتُمۡۖ قَالُواْ كُنَّا مُسۡتَضۡعَفِينَ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ قَالُوٓاْ أَلَمۡ تَكُنۡ أَرۡضُ ٱللَّهِ وَٰسِعَةٗ فَتُهَاجِرُواْ فِيهَاۚ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا ٩٧ إِلَّا ٱلۡمُسۡتَضۡعَفِينَ مِنَ ٱلرِّجَالِ وَٱلنِّسَآءِ وَٱلۡوِلۡدَٰنِ لَا يَسۡتَطِيعُونَ حِيلَةٗ وَلَا يَهۡتَدُونَ سَبِيلٗا ٩٨ فَأُوْلَٰٓئِكَ عَسَى ٱللَّهُ أَن يَعۡفُوَ عَنۡهُمۡۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَفُوًّا غَفُورٗا ٩٩ ۞وَمَن يُهَاجِرۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ يَجِدۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُرَٰغَمٗا كَثِيرٗا وَسَعَةٗۚ وَمَن يَخۡرُجۡ مِنۢ بَيۡتِهِۦ مُهَاجِرًا إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ ثُمَّ يُدۡرِكۡهُ ٱلۡمَوۡتُ فَقَدۡ وَقَعَ أَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِۗ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا ١٠٠﴾ [النساء: ۹۷-۱۰۰].
ترجمه: به راستی آنان را که فرشتگان قبض روح میکنند، در حالی که آنان به خود ستم کردهاند، فرشتگان گویند در چه حالی بودید؟ گویند ما در زمین ناتوان و زبون بودیم، (فرشتگان) گویند آیا زمین خدا وسیع نبود که در آن مهاجرت کنید، پس آنان جایگاهشان دوزخ و بد بازگشتی است(۹۷) مگر ناتوانان از مردان، زنان و اطفالی که حیلهای نتوانند و راهی (برای نجات) نیابند(۹۸) پس آنان را شاید خدا مورد عفو نماید و خدا بخشندۀ آمرزنده است(۹۹) و هركس در راه خدا مهاجرت کند محل اقامت بسیار و وسعتی مییابد و آنکه از خانۀ خود خارج شود برای مهاجرت به سوی خدا و رسول او سپس مرگ او را دریابد پس محققا أجر او بر خدا لازم شده و خدا آمرزندۀ رحیم بوده است.(۱۰۰)
نکات: کلمۀ: ﴿فِيمَ كُنتُمۡ﴾، دلالت دارد که ملائکه از مستضعفین و کسانی که در دین خود ضعیفند نیز سؤال و بازخواست میکنند که چرا در امر دین خود را عالم و توانا نکردید و عذر ایشان پذیرفته نیست مگر کسانی که چارهای نداشته و راهی برای دانش و عمل دینی نداشتهاند. و جملۀ ﴿...يَجِدۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُرَٰغَمٗا كَثِيرٗا وَسَعَةٗ﴾، دلالت دارد که اگر کسی برای تعلیم و حفظ دین خود مهاجرت کرد خدا برای او گشایشی بوجود میآورد و محل بهتری برای او پیدا میشود. و از سرتاسر این آیات استفاده میشود که هجرت برای حفظ دین واجب است.
﴿وَإِذَا ضَرَبۡتُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَلَيۡسَ عَلَيۡكُمۡ جُنَاحٌ أَن تَقۡصُرُواْ مِنَ ٱلصَّلَوٰةِ إِنۡ خِفۡتُمۡ أَن يَفۡتِنَكُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْۚ إِنَّ ٱلۡكَٰفِرِينَ كَانُواْ لَكُمۡ عَدُوّٗا مُّبِينٗا ١٠١ وَإِذَا كُنتَ فِيهِمۡ فَأَقَمۡتَ لَهُمُ ٱلصَّلَوٰةَ فَلۡتَقُمۡ طَآئِفَةٞ مِّنۡهُم مَّعَكَ وَلۡيَأۡخُذُوٓاْ أَسۡلِحَتَهُمۡۖ فَإِذَا سَجَدُواْ فَلۡيَكُونُواْ مِن وَرَآئِكُمۡ وَلۡتَأۡتِ طَآئِفَةٌ أُخۡرَىٰ لَمۡ يُصَلُّواْ فَلۡيُصَلُّواْ مَعَكَ وَلۡيَأۡخُذُواْ حِذۡرَهُمۡ وَأَسۡلِحَتَهُمۡۗ وَدَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَوۡ تَغۡفُلُونَ عَنۡ أَسۡلِحَتِكُمۡ وَأَمۡتِعَتِكُمۡ فَيَمِيلُونَ عَلَيۡكُم مَّيۡلَةٗ وَٰحِدَةٗۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ إِن كَانَ بِكُمۡ أَذٗى مِّن مَّطَرٍ أَوۡ كُنتُم مَّرۡضَىٰٓ أَن تَضَعُوٓاْ أَسۡلِحَتَكُمۡۖ وَخُذُواْ حِذۡرَكُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ أَعَدَّ لِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٗا مُّهِينٗا ١٠٢﴾
[النساء: ۱۰۱-۱۰۲].
ترجمه: و چون در زمین قدم زدید (برای سفر)، پس اگر خوف دارید که کفار شما را به خطر و فتنه اندازند، باکی بر شما نیست که نماز خود را کوتاه کنید؛ به راستی که کافران برای شما دشمن آشکارند(۱۰۱) و چون (تو) در میانشان بودی و(هنگام جنگ) برایشان نماز را برپا داشتی، پس باید عدّهای از ایشان با تو بایستند و اسلحۀ خود را در برگیرند، پس چون سجده کردند باید (بروند و) پشت سر شما باشند. وعدّۀ دیگری که نماز نکردهاند بیایند با تو نماز بخوانند و باید برحذر باشند و اسلحۀ خود را دربرگیرند، کافران دوست دارند که از اسلحه و متاعهای خود غافل شوید پس یک مرتبه بر شما بتازند و اگر به شما از باران رنجی باشد و یا بیمار باشید باکی بر شما نیست که اسلحۀ خود را فروگذارید، ولی برحذر باشید، به راستی که خدا برای کافرین عذاب خوارکنندهای مهیّا نموده است.(۱۰۲)
نکات: جملۀ ﴿وَإِذَا ضَرَبۡتُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ...﴾دلالت دارد که اگر به پای خود مسافرت در زمین کردید حکم قصر میآید، ولی با طیّاره و یا با ماشین در هر صورت، چنین نیست [۴۷۰]. و جملۀ: ﴿إِنۡ خِفۡتُمۡ أَن يَفۡتِنَكُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ﴾، دلالت دارد که اگر در سفر، خوف از خطر کفّار باشد قصر است و إلاّ خیر [۴۷۱]. آری اگر سفر با قدم باشد و خوف نیز باشد، در سفر هشت فرسخی که زحمت و زمان سیرِ آن کمتر از یک روز نیست، باید قصر نمود، چنانکه رسول خداصدر سفر هشت فرسخی قصر نمود. جملۀ: ﴿وَإِذَا كُنتَ فِيهِمۡ فَأَقَمۡتَ لَهُمُ...﴾دلالت دارد که نماز جماعت را درحال جنگ نباید ترک نمود و طریقۀ جماعت در جنگ همانطوری است که در آیه ذکر شده که مجاهدین دو قسمت شوند: عدّهای در مقابل دشمن ایستاده و عدّهای میروند اقتداء به امام کرده، رکعت اول را با امام میخوانند، چون سجدۀ رکعت اول را تمام کردند برخاسته و جلو دشمن میروند و عدّۀ دیگری که نماز نخواندهاند میروند در رکعت دوم به امام اقتداء میکنند و هر عدّه، تتمه وباقی نماز خود را در بین راه و یا در مقابل دشمن به اتمام میرسانند. جملۀ ﴿وَلۡيَأۡخُذُوٓاْ أَسۡلِحَتَهُمۡ﴾، که در آیه مکرّر شده دلالت دارد بر اهمیّت اسلحه که مسلمین باید همواره اسلحه داشته باشند و از اسلحه و تجهیزات جنگی خود غفلت نورزند و نیز استفاده میشود که اسلحه پاک است، پس روایت کافی (ج ۳ ص ۴۰۰ چاپ آخوندی) در باب «اللِّبَاسُ الَّذِي تُكْرَهُ الصَّلَاة فِیِه» (حدیث ۱۳) که از حضرت صادق÷روایت شده که فرمود: «لَاتَجُوزُ الصَّلَاةُ فِي شَيْءٍ مِنَ الْـحَدِيدِ؛ فَإِنَّهُ نَجَسٌمَمسُوخ»یعنی: «نماز در هیچ چیز از آهن جائز نیست زیرا آهن نجس است و مسخ شده» مجعول میباشد. و جملۀ: ﴿وَلۡيَأۡخُذُواْ حِذۡرَهُمۡ﴾دلالت دارد که مسلمین همواره باید از کفار برحذر، هوشیاری و احتیاطات خود را از دست ندهند و مبادا غافلگیر شوند.
﴿فَإِذَا قَضَيۡتُمُ ٱلصَّلَوٰةَ فَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ قِيَٰمٗا وَقُعُودٗا وَعَلَىٰ جُنُوبِكُمۡۚ فَإِذَا ٱطۡمَأۡنَنتُمۡ فَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَۚ إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ كَانَتۡ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ كِتَٰبٗا مَّوۡقُوتٗا ١٠٣ وَلَا تَهِنُواْ فِي ٱبۡتِغَآءِ ٱلۡقَوۡمِۖ إِن تَكُونُواْ تَأۡلَمُونَ فَإِنَّهُمۡ يَأۡلَمُونَ كَمَا تَأۡلَمُونَۖ وَتَرۡجُونَ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا يَرۡجُونَۗ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا ١٠٤﴾ [النساء: ۱۰۳-۱۰۴].
ترجمه: پس چون نماز را بهجای آوردید، خدا را یاد کنید در حال قیام و نشسته و بر پهلوهای خود (یعنی خوابیده)، پس چون مطمئن (و از دشمن آسوده) شدید اقامۀ همان نماز (معهود) را نمایید زیرا که نماز بر مؤمنین به وقت معین واجب شده است(۱۰۳) و سست نشوید در دنبالکردن این قوم، اگر شما دردمند میشوید پس محقّقاً ایشان نیز دردمند میشوند چنانکه شما دردمند میشوید و شما امید دارید از خدا آنچه را ایشان امید ندارند وخدا دانای حکیم بوده است.(۱۰۴)
نکات: مقصود از ﴿فَإِذَا قَضَيۡتُمُ ٱلصَّلَوٰةَ﴾«إِذَا أَرَدْتُمْ فِعْلَ الصَّلَاةِ فِي الْـحَرْبُِِِِ» [۴۷۲]میباشد، زیرا این آیات در وظایف حال جنگ نازل شده و رسول خداصفرموده: «الصَّلَاةُ لَا تُتْرُكُ بِحَالٍ». یعنی نماز را به هیچ حالی نباید ترک نمود. و جملۀ: ﴿وَتَرۡجُونَ مِنَ ٱللَّهِ...﴾دلالت دارد بر اینکه مؤمن چه در حال غالبشدن و چه در حال مغلوبشدن، به خدا امید دارد، ولی کافر که پشت پا به دین زده، در این احوال به جایی امید ندارد. پس مؤمن که همواره امیدوار است نباید در جهاد سستی کند. از آیۀ ۱۰۳ معنی دیگری نیز کردهاند ولی ظاهر همین است که ذکر شد.
﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ لِتَحۡكُمَ بَيۡنَ ٱلنَّاسِ بِمَآ أَرَىٰكَ ٱللَّهُۚ وَلَا تَكُن لِّلۡخَآئِنِينَ خَصِيمٗا ١٠٥ وَٱسۡتَغۡفِرِ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا ١٠٦ وَلَا تُجَٰدِلۡ عَنِ ٱلَّذِينَ يَخۡتَانُونَ أَنفُسَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ مَن كَانَ خَوَّانًا أَثِيمٗا ١٠٧ يَسۡتَخۡفُونَ مِنَ ٱلنَّاسِ وَلَا يَسۡتَخۡفُونَ مِنَ ٱللَّهِ وَهُوَ مَعَهُمۡ إِذۡ يُبَيِّتُونَ مَا لَا يَرۡضَىٰ مِنَ ٱلۡقَوۡلِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ بِمَا يَعۡمَلُونَ مُحِيطًا ١٠٨ هَٰٓأَنتُمۡ هَٰٓؤُلَآءِ جَٰدَلۡتُمۡ عَنۡهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا فَمَن يُجَٰدِلُ ٱللَّهَ عَنۡهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ أَم مَّن يَكُونُ عَلَيۡهِمۡ وَكِيلٗا ١٠٩﴾ [النساء: ۱۰۵-۱۰۹].
ترجمه: به راستی كه ما به سوی تو نازل كرديم اين كتاب را به حق، تا بين مردم به آنچه خدا به تو ارائه داده حكم كنی و برای خائنين طرفدار مباش (۱۰۵) و از خدا طلب آمرزش كن زيرا خدا آمرزنده رحيم بوده است (۱۰۶) و دفاع مكن از كسانی كه به خود خيانت می كنند، زيرا خدا خيانتكار گنه كار را دوست نمی دارد (۱۰۷) خيانت خود را از مردم پنهان می كنند و از خدا پنهان نمی كنند و حال آنكه خدا با ايشان است هنگامی كه شبانه به تدبير سخنانی می گويند كه خدا را خوش نيايد و خدا به آنچه می كنند محيط است (۱۰۸) و هان شمایيد آنان كه از ايشان دفاع میكنيد در زندگی دنيا، پس كيست كه مجادله كند با خدا از طرف ايشان در روز قيامت يا چه كس وكيل بر ايشان می باشد (۱۰۹)
نکات: جملۀ: ﴿لِتَحۡكُمَ بَيۡنَ ٱلنَّاسِ بِمَآ أَرَىٰكَ ٱللَّهُۚ﴾، دلالت دارد که باید رسول خداصطبق وحی حکم کند و از خود نباید حکمی صادر کند و این آیه دلالت میکند که رأی علماء در دین حجیّت ندارد مگر اینکه طبق وحی باشد. و جملۀ ﴿وَلَا تَكُن لِّلۡخَآئِنِينَ خَصِيمٗا﴾، دلالت دارد که طرفداری از خائن حرام است و نباید از خائن طرفداری کرد و نباید به او منصبی داد و نباید او را مصدر اموری قرار داد. حال اگر کسی بگوید چگونه رسول خداصو یا امیرالمؤمنین÷بعضی از خائنین را مانند زیاد بن أبیه، یا اشعث بن قیس ... را مصدر أمور و فرماندار کردند؟ جواب این است که؛ رسولخداصو یا حضرت علی÷مطلع به احوال این اشخاص نبوده و از خیانت ایشان آگاه نبودهاند. و همچنین هر یک از خلفاء و زمامداران اگر خائنی را مصدر کاری قرار دهند بدون علم، اشکالی ندارد، ولی باید متوجّه باشند که اگر خیانتی کردند فوری معزول شوند.
﴿وَمَن يَعۡمَلۡ سُوٓءًا أَوۡ يَظۡلِمۡ نَفۡسَهُۥ ثُمَّ يَسۡتَغۡفِرِ ٱللَّهَ يَجِدِ ٱللَّهَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا ١١٠ وَمَن يَكۡسِبۡ إِثۡمٗا فَإِنَّمَا يَكۡسِبُهُۥ عَلَىٰ نَفۡسِهِۦۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمٗا ١١١ وَمَن يَكۡسِبۡ خَطِيَٓٔةً أَوۡ إِثۡمٗا ثُمَّ يَرۡمِ بِهِۦ بَرِيٓٔٗا فَقَدِ ٱحۡتَمَلَ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِينٗا ١١٢﴾
[النساء: ۱۱۰-۱۱۲].
ترجمه: و آنکه عمل بدی مرتکب شود و یا به خود ستم کند سپس از خدا آمرزش طلبد، خدا را آمرزندۀ رحیم مییابد(۱۱۰) و آنکه گناهی فراهم کند، پس جز این نیست که بر ضرر خودش فراهم میکند و خدا دانای حکیم است (۱۱۱) و آنکه خطایی و یا گناهی فراهم کند سپس به تهمت آن را بر بیگناهی بیندازد پس حقیقتا بار بهتان و گناه آشکاری را حمل نموده است.(۱۱۲)
نکات: فرق بین سوء و ظلم به نفس شاید این باشد که سوء چیزی است که ضررش به غیر برسد ولی ظلم به نفس گناهی است که فقط به خود عامل زیان رساند. و مقصود از ﴿ثُمَّ يَسۡتَغۡفِرِ ٱللَّهَ...﴾فقط گفتن استغفرالله نیست بلکه گفتن آن است با شرایطش که توبه، اصلاح و جبران مافات باشد.
﴿وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكَ وَرَحۡمَتُهُۥ لَهَمَّت طَّآئِفَةٞ مِّنۡهُمۡ أَن يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمۡۖ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِن شَيۡءٖۚ وَأَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمۡ تَكُن تَعۡلَمُۚ وَكَانَ فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكَ عَظِيمٗا ١١٣﴾ [النساء: ۱۱۳].
ترجمه: و اگر فضل و رحمت خدا بر تو نبود، بدون شک طایفهای از ایشان قصد داشتند که تو را گمراه کنند و گمراه نمیکنند مگر خودشان را و به هیچ وجه به تو زیان نمیرسانند و خدا نازل نمود بر تو کتاب و حکمت را و آنچه نمیدانستی تو را آموخت و فضل خدا بر تو بزرگ بوده است.(۱۱۳)
نکات: مقصود از ﴿فَضۡلُ ٱللَّهِ﴾، نبوت است؛ و از رحمت، سایر نعمتها میباشد. و مقصود از جملۀ: ﴿...أَن يُضِلُّوكَ﴾، این است که اصحاب او میآمدند سخنانی برخلاف واقع و شهادتهایی به نفع یکدیگر میدادند در مرافعات، در حالی که رسول خداصمأمور به ظاهر بود و باطن ایشان را نمیدانست و بدین جهت حضرت را در حکم باطل وخطا وارد میساختند ولی خدا او را آگاه میکرد. و جملۀ: ﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمۡ تَكُن تَعۡلَمُ﴾، دلالت دارد که رسول خداصقبل از وحی چیزی نمیدانسته. و جملۀ: ﴿وَكَانَ فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكَ عَظِيمٗا﴾دلالت دارد که نبوّت امری است تفضّلی و به ریاضت و زهد و امثال اینها، تحصیلی نیست.
﴿لَّا خَيۡرَ فِي كَثِيرٖ مِّن نَّجۡوَىٰهُمۡ إِلَّا مَنۡ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوۡ مَعۡرُوفٍ أَوۡ إِصۡلَٰحِۢ بَيۡنَ ٱلنَّاسِۚ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ فَسَوۡفَ نُؤۡتِيهِ أَجۡرًا عَظِيمٗا ١١٤ وَمَن يُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ وَيَتَّبِعۡ غَيۡرَ سَبِيلِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا ١١٥﴾ [النساء: ۱۱۴-۱۱۵].
ترجمه: در بسیاری از نجواهای ایشان خیری نیست مگر کسی که (درنجوای خود) امر به صدقه و یا کار نیک و یا اصلاح بین مردم کند(یعنی نجوایش به یکی از این سه امر باشد) و هرکس برای جستن خشنودیهای خدا چنین کند، پس به زودی اجر بزرگی به او میدهیم(۱۱۴) و هرکس پس از آنکه هدایت برای او روشن شده، با رسول مخالفت و دشمنی کند و به غیر راه مؤمنین برود (راهی جز راه مؤمنین پیش گیرد)، او را واگذاریم به آنچه دوست دارد و او را به دوزخ درآوریم که بد سرانجامی است.(۱۱۵)
نکات: این آیات با بسیاری از آیات گذشته اگرچه عام است و تا قیامت، شامل هرمکلفی میشود، ولی نازل شده در حق منافقین، از آن جمله طعمه بن ابیرق است که زرهی از عموی خود دزدید و آن را به گردن یک مرد یهودی گذاشت، آن مرد یهودی نزد رسول خداصآمد و بیگناهی خود را اظهار داشت، ولی قبیلۀ طعمه نزد رسول خداصآمده و از طعمه دفاع کرده و رسول خداصرا به اشتباه انداختند تا اینکه آیۀ ۱۰۵ نازل شد و طعمه چون فهمید وحی طبق واقع آمده و حق بر او روشن شد با این حال از مدینه گریخت و به مکه رفت و پنهان شد، روزی به خانۀ حجاج رفت و او وی را گرامی داشت زیرا طعمه مهمان او شد و در آنجا چند روزی ماند، سپس خیال کرد در درون خانه زرهی نهفته، چون شب شد آنجا را نقب زد و به درون آن رفت، در آنجا پوستهایی خام و خشک بود، پایش بدانها گرفت و به زمین خورد، صاحبخانه بیدار شد و او را گرفت و بیرون آورد، اهل مکه گفتند او را سنگسار کنیم، حجاج گفت اگرچه بد کرده اما مهمان است و مهمان را نباید کشت، پس او را به خواری از مکه بیرون کردند، او به قبیلۀ بنیسلیم که بتپرست بودند پناه برد و مرتد گشت و در آنجا زیر دیواری رفت و مرد، پس چون با اینکه فهمید وحی رسول خداصحق بوده باز به راه خلاف رفت، عاقبت او دوزخ شد. و در جملۀ: ﴿مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ﴾، دلالت دارد که دین باید با دلیل و برهان روشن باشد تا خدا مخالف او را عذاب کند. و مقصود از کلمۀ ﴿ٱلۡهُدَىٰ﴾، دلیل است و تبیّن علم به آن دلیل است. جملۀ: ﴿وَمَن يُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ﴾دلالت دارد بر حرمت مخالفت رسول خداص، و دیگر اینکه چون مخالفت با او حرام است پس او صادق است و دیگر اینکه دلالت بر وجوب متابعت رسول دارد. وجملۀ: ﴿وَيَتَّبِعۡ غَيۡرَ سَبِيلِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾دلالت دارد که مسلمان نباید از راه مؤمنین جدا شود و به راهی غیر راه آنان برود و دیگر اینکه دلالت دارد برحجیّت اجماع مسلمین اگر تمام مسلمین حکمی و چیزی را مسلّم دانستند مخالفت با آنان جایز نیست و دلالت دارد بر حرمت تفرقه و جداساختن خود از مؤمنین.
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلَۢا بَعِيدًا ١١٦ إِن يَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦٓ إِلَّآ إِنَٰثٗا وَإِن يَدۡعُونَ إِلَّا شَيۡطَٰنٗا مَّرِيدٗا ١١٧ لَّعَنَهُ ٱللَّهُۘ وَقَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنۡ عِبَادِكَ نَصِيبٗا مَّفۡرُوضٗا ١١٨ وَلَأُضِلَّنَّهُمۡ وَلَأُمَنِّيَنَّهُمۡ وَلَأٓمُرَنَّهُمۡ فَلَيُبَتِّكُنَّ ءَاذَانَ ٱلۡأَنۡعَٰمِ وَلَأٓمُرَنَّهُمۡ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلۡقَ ٱللَّهِۚ وَمَن يَتَّخِذِ ٱلشَّيۡطَٰنَ وَلِيّٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ فَقَدۡ خَسِرَ خُسۡرَانٗا مُّبِينٗا ١١٩ يَعِدُهُمۡ وَيُمَنِّيهِمۡۖ وَمَا يَعِدُهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ إِلَّا غُرُورًا ١٢٠ أُوْلَٰٓئِكَ مَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُ وَلَا يَجِدُونَ عَنۡهَا مَحِيصٗا ١٢١﴾ [النساء: ۱۱۶-۱۲۱].
ترجمه: محقّقا خدا نمیآمرزد شرکآوردن به او را و میآمرزد مادون شرک را برای هرکس بخواهد و آنکه شریک برای خدا قائل شود، پس به تحقیق گمراه شده گمراهی دوری(۱۱۶) نمیخوانند غیر از خدا مگر زنان و مادگانی را، نمیخوانند مگر شیطان سرکشی را (۱۱۷) خدا او را دور از رحمت کرد. واو گفت البته خواهم گرفت از بندگانت بهرۀ معیّنی را (۱۱۸) و البتّه و محقّقاً گمراه خواهم کرد ایشان را و آنان را به آرزو میکشانم و البتّه آنان را امر کنم که گوشهای چهارپایانشان را بشکافند و به آنان البته فرمان دهم که خلقت خدا را تغییر دهند و هرکس شیطان را دوست بگیرد نه خدا را، پس به تحقیق زیان کرده زیان آشکاری(۱۱۹) وعده میدهد ایشان را و به آرزو میکشاند ایشان را و شیطان وعده نمیدهد به ایشان مگر غرور و فریب(۱۲۰) ایشان مأوایشان دوزخ است و از دوزخ گریزی نیابند.(۱۲۱)
نکات: جملۀ ﴿لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ﴾، دلالت دارد که شرک قابل عفو نیست. و شرک بر چهار نوع است چنانچه توحید نیز بر چهار نوع است: توحید ذاتی، توحید صفاتی، توحید افعالی و توحید عبادی. و در مقابل هر یک از اینها یک نوع شرک است: امّا توحید ذاتی این است که در مقابل ذات حق موجود دیگری را جزء او و یا مقابل او قدیم قرار ندهیم یعنی ذات او بسیط واحد قدیم است که اگر چیز دیگری را قدیم و یا جزء ذات او بدانیم شرک است. و امّا توحید صفاتی این است که صفات خدا را به مخلوق او ندهیم و دیگر اینکه صفات او را عین ذات او بدانیم مثلاً قدرت و علم او را عین ذات او بدانیم و قدرت و علم او را برای مخلوقی قایل نشویم. و امّا توحید افعالی این است که کارهای او را به مخلوقی نسبت ندهیم مثلاً او خالق و رازق است نه دیگری و اگر افعال او را به مخلوقی نسبت دهیم شرک است. و امّا توحید عبادی این است که غیر او را عبادت و کرنشی چون کرنش برای او ننماییم و غیر او را در موقع عبادت نخواهیم و به عنوان عبادت غیر او را نخوانیم و غیر او را خیرخواهتر و مهربانتر از او ندانیم، که در این صورت مبتلا به شرک خواهیم شد. وجملۀ ﴿...إِلَّآ إِنَٰثٗا﴾، دلالت دارد که مشرکین بتهای خود را به شکل زن مجسم کرده بودند و ملائکه را که میخوانند دختران خدا میدانستند، و به اضافه چون بتها بیروح و جامد بودند و هرموجودی که بیجان باشد عرب او را مؤنّث میداند یعنی به کلمۀ تأنیث به آن اشاره میکند.
و مقصود از جملۀ: ﴿وَإِن يَدۡعُونَ إِلَّا شَيۡطَٰنٗا﴾، این است که دعوت شیطان را اجابت کرده و او را اطاعت میکردند و هرکس امر غیر خدا را مطاع بداند گویا عبادت غیر را کرده است، به اضافه هرکس عبادت معبودی را کند او را در حوائج میخواند و لذا خدا فرموده: ﴿إِن يَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦٓ إِلَّآ إِنَٰثٗا﴾. و مقصود از قول شیطان که گوید ﴿وَلَأُمَنِّيَنَّهُمۡ﴾، این است که به واسطۀ آرزوهای طولانی و حرص دنیاطلبی ایشان را به کفر و عصیان وارد میکنم و به وعدههای پوچ غرورآمیز ایشان را از دین خدا باز میدارم، چنانکه خدا فرموده: ﴿وَمَا يَعِدُهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ إِلَّا غُرُورًا﴾، و به امور بدعت به نام دین مغرور میکند، ﴿وَغَرَّهُمۡ فِي دِينِهِم مَّا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ﴾.
﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ سَنُدۡخِلُهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۖ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٗاۚ وَمَنۡ أَصۡدَقُ مِنَ ٱللَّهِ قِيلٗا ١٢٢ لَّيۡسَ بِأَمَانِيِّكُمۡ وَلَآ أَمَانِيِّ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِۗ مَن يَعۡمَلۡ سُوٓءٗا يُجۡزَ بِهِۦ وَلَا يَجِدۡ لَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلِيّٗا وَلَا نَصِيرٗا ١٢٣ وَمَن يَعۡمَلۡ مِنَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَأُوْلَٰٓئِكَ يَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ وَلَا يُظۡلَمُونَ نَقِيرٗا ١٢٤﴾ [النساء: ۱۲۲-۱۲۴].
ترجمه: و آنان که ایمان آورده و عملهای شایسته کنند به زودی به باغهایی که از زیر آنها نهرها جاری است واردشان میکنیم که در آنها همواره تا أبد بمانند وعدۀ خدایتعالی حق است و کیست که از خدا در قول راستگوتر باشد(۱۲۲) (ثواب و عقاب) به خواستهها و آرزوهای شما و آرزوهای اهل کتاب نیست، هرکس عمل بدی کند به آن جزا داده شود و برای او غیر از خدا نه دوستی یافت شود و نه یاوری(۱۲۳) و هر که از کارهای شایسته انجام دهد، از مرد و یا زن، در حالیکه ایمان داشته باشد پس ايشان وارد بهشت میشوند و به اندازۀ نقیری ستم نمیشوند.(۱۲۴)
نکات: حقتعالی پس از آنکه به بشر هشدار داده که گول شیطان را نخورند و به ایمان و عمل صالح بپردازند و برای هر عملی پاداش و کیفری قرار داده در جملۀ: ﴿لَّيۡسَ بِأَمَانِيِّكُمۡ...﴾فرموده هیچ به آرزو و امیدِ بیعمل نباید گول خورد و کسی خود را لوس نکند نه مسلمین و نه اهل کتاب، یعنی یهود و نصاری را طبق خیال و آرزو جزا نیست بلکه هرکس عمل بدی کند چه مؤمن و چه کافر کیفری دارد که باید به کیفر خود برسد و جز خدا، نه دوستی، نه خیر خواهی و نه یار و یاوری برای احدی است و کسی بهتر از خدا برای بندگانش نیست و زن و مرد در این قانون فرقی ندارند طبق جملۀ: ﴿مِن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ﴾. و ﴿نَقِيرٗا﴾گودالی یا شکاف روی هستۀ خرما و کنایه از چیز بسیار اندک است.
﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ دِينٗا مِّمَّنۡ أَسۡلَمَ وَجۡهَهُۥ لِلَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ وَٱتَّبَعَ مِلَّةَ إِبۡرَٰهِيمَ حَنِيفٗاۗ وَٱتَّخَذَ ٱللَّهُ إِبۡرَٰهِيمَ خَلِيلٗا ١٢٥ وَلِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٖ مُّحِيطٗا ١٢٦﴾
[النساء: ۱۲۵-۱۲۶].
ترجمه: و کیست که دین او نیکوتر باشد از آنکه خود را تسلیم خدا کند و اسلام آورد در حالیکه نیکوکار باشد واز آئین معتدل ابراهیم پیروی کند و خدا ابراهیم را دوست گرفته است(۱۲۵) و اختصاص به خدا دارد آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و خدا به هر چیزی محیط بوده است.(۱۲۶)
نکات: چون حضرت ابراهیم÷از هرجهت تسلیم خدا گردید، خدا پیروی آئین او را بر مسلمین لازم و آئین او را جزء آئین محمدصقرار داده، زیرا ابراهیم÷«مَنَعَ النَّاسَ مِنْ عِبَادَةِ الأَوْثَانِ، وَسَلَّمَ نَفْسَهُ لِلنِّیرانِ، وَحَضَرَ وَلَدَهُ لِلقُرْبَانِ، وَمَالَهُ للضَّعِیفَانِ، وَلِذَا صَارَ خلیلاً لِلرَّحْمَنِ» [۴۷۳]. اگر کسی بگوید چگونه به بعضی از انبیاء، حبیب و خلیل خدا میتوان گفت امّا پسر خدا نمیتوان گفت؟ جواب این است که حبیب و خلیل جنسیّت را لازم ندارد ولی بُنُوّت جنسیت را لازم دارد. «سبحانالله عن الجنسیة».
﴿وَيَسۡتَفۡتُونَكَ فِي ٱلنِّسَآءِۖ قُلِ ٱللَّهُ يُفۡتِيكُمۡ فِيهِنَّ وَمَا يُتۡلَىٰ عَلَيۡكُمۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ فِي يَتَٰمَى ٱلنِّسَآءِ ٱلَّٰتِي لَا تُؤۡتُونَهُنَّ مَا كُتِبَ لَهُنَّ وَتَرۡغَبُونَ أَن تَنكِحُوهُنَّ وَٱلۡمُسۡتَضۡعَفِينَ مِنَ ٱلۡوِلۡدَٰنِ وَأَن تَقُومُواْ لِلۡيَتَٰمَىٰ بِٱلۡقِسۡطِۚ وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَيۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِهِۦ عَلِيمٗا ١٢٧﴾
[النساء: ۱۲۷].
ترجمه: و از تو دربارۀ زنان فتوی میطلبند، بگو خدا دربارۀ ایشان برای شما فتوی میدهد و(همچنین) آنچه در این کتاب بر شما خوانده میشود دربارۀ زنان یتیمی که آنچه برایشان مقرّر شده به ایشان نمیدهید و رغبت دارید که نکاحشان کنید و دربارۀ کودکان ناتوان و دربارۀ اینکه برای یتیمان به عدالت قیام کنید و آنچه از خوبی بجا آرید محقّقا خدا به آن داناست.(۱۲۷)
نکات: در زمان جاهلیّت به زنان، اطفال و دختران ارث نمیدادند ارث میت از کسی بود که بتواند سوار اسب شود و به میدان کارزار برود و دیگر اینکه دختران یتیم را اگر خوشگل و دارای مال بودند تزویج میکردند و مال او را میخوردند و اگر بدشکل بود از تزویج ممنوع میشد تا بمیرد و کسی نبود برای ایشان دادرسی کند تا اینکه اسلام آمد و از رسول خداصدربارۀ ایشان استفتاء شد. جملۀ: ﴿قُلِ ٱللَّهُ يُفۡتِيكُمۡ﴾، دلالت دار که رسول خداصحق فتوی ندارد بلکه باید فتوای خدا را برای مردم بگوید، در این صورت چگونه در زمان ما مردم را به تقلیدی که در اسلام نبوده واداشتهاند و عدهای هم بنام مفتی هر چه ظن ایشان رسید فتوی میدهند. و مقصود از جملۀ: ﴿وَمَا يُتۡلَىٰ عَلَيۡكُمۡ...﴾همان آیات اوائل سورۀ نساء است که باید ارث دختران و زنان را بدهند و دختران یتیم را بدون إذنشان نکاح نکنند و غیر از عدالت کاری نکنند، پس آیات اول سوره به هم مربوط است و چیزی ساقط و یا تحریف نشده است [۴۷۴].
﴿وَإِنِ ٱمۡرَأَةٌ خَافَتۡ مِنۢ بَعۡلِهَا نُشُوزًا أَوۡ إِعۡرَاضٗا فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡهِمَآ أَن يُصۡلِحَا بَيۡنَهُمَا صُلۡحٗاۚ وَٱلصُّلۡحُ خَيۡرٞۗ وَأُحۡضِرَتِ ٱلۡأَنفُسُ ٱلشُّحَّۚ وَإِن تُحۡسِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٗا ١٢٨﴾ [النساء: ۱۲۸].
ترجمه: و اگر زنی از شوهرش ترس ناسازگاری و دوریگزیدن داشت بر زوجین باکی نیست که بین خودشان اصلاح کنند صلح خوبی و این صلح بهتر است و بخل به جانهای آدمی حاضر شده و اگر نیکی کنید و پرهیزگار باشید محقّقا خدا به آنچه عمل میکنید آگاه است.(۱۲۸)
نکات: مقصود از جملۀ: ﴿...أَن يُصۡلِحَا بَيۡنَهُمَا...﴾این است که اگر زن از بیمهری و یا طلاق شوهرش بیمناک است میتواند مقداری از مهریّۀ خود را به او ببخشد و یا از حق همخوابی و یا از نفقه صرفنظر کند تا زوج به اعراض و یا طلاق نپردازد زیرا بیشتر بیمهری و بیدادگری مردان از بخل است که از دادن نفقه و یا حقوق دیگر بخل دارند و اگر زن مقداری از حق خود بگذرد و مرد به نیکی و پرهیزگاری و عدالت گراید بین ایشان اصلاح خواهد شد.
﴿وَلَن تَسۡتَطِيعُوٓاْ أَن تَعۡدِلُواْ بَيۡنَ ٱلنِّسَآءِ وَلَوۡ حَرَصۡتُمۡۖ فَلَا تَمِيلُواْ كُلَّ ٱلۡمَيۡلِ فَتَذَرُوهَا كَٱلۡمُعَلَّقَةِۚ وَإِن تُصۡلِحُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا ١٢٩ وَإِن يَتَفَرَّقَا يُغۡنِ ٱللَّهُ كُلّٗا مِّن سَعَتِهِۦۚ وَكَانَ ٱللَّهُ وَٰسِعًا حَكِيمٗا ١٣٠﴾ [النساء: ۱۲۹-۱۳۰].
ترجمه: و شما میان زنان هرگز نمیتوانید عدالت کنید واگرچه حریص باشید (به این عدالت)، پس (از زنی که میلتان به او کم است) به کلی روگردان مشوید که زنی را سرگردان رها کنید، و اگر به اصلاح و تقوی بپردازید پس محقّقا خدا آمرزنده و رحیم است(۱۲۹) و اگر آن دو از یکدیگر جدا شوند خدا هر یک را از سعۀ رحمت خود بینیاز و غنی میگرداند و خدا گشایشدهنده و حکیم است.(۱۳۰)
نکات: در آیات اول سوره امر به عدالت کرده و در این آیه میفرماید: هرگز نمیتوانید به عدالت قیام کنید، مقصود این است که باید در نفقه، کسوه و سکنی عدالت کنید و امّا عدالت در میل قلبی ممکن نیست زیرا میل قلبی به آن زنی که خوشگل و خوشاخلاق میباشد بیشتر و تساوی در محبّت قلبی برای آدمی ممکن نیست، پس اگر انسان به یکی از زنان متمامیل شد، نباید از دیگری روگردان و او را سرگردان و رها کند چنانچه در آیه بیان شده. و اینکه در خاتمۀ تمام این آیات مکرر شده ﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِهِۦ عَلِيمٗا﴾ [۴۷۵]،﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٗا﴾ [۴۷۶]،﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا﴾ [۴۷۷]،﴿وَكَانَ ٱللَّهُ وَٰسِعًا حَكِيمٗا﴾ [۴۷۸]﴿وَكَانَ ٱللَّهُ غَنِيًّا حَمِيدٗا﴾ [۴۷۹]، برای این است که به مردان بفهماند که خدا با اینکه دانا، بینیاز، آگاه و صاحب اختیار بندگان است با این حال برای بندگان مهربان، آمرزنده و وسعتدهنده است، پس شما که سرپرست زنان و یا یتیمان میباشید از قدرت خود سوءاستفاده مکنید و دارای گذشت و مهربان باشید و تا میتوانید به صلح و اصلاح بپردازید.
﴿وَلِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ وَلَقَدۡ وَصَّيۡنَا ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِكُمۡ وَإِيَّاكُمۡ أَنِ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ وَإِن تَكۡفُرُواْ فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ غَنِيًّا حَمِيدٗا ١٣١ وَلِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَكِيلًا ١٣٢ إِن يَشَأۡ يُذۡهِبۡكُمۡ أَيُّهَا ٱلنَّاسُ وَيَأۡتِ بَِٔاخَرِينَۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ ذَٰلِكَ قَدِيرٗا ١٣٣﴾ [النساء: ۱۳۱-۱۳۳].
ترجمه: و اختصاص به خدا دارد آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و محقّقا (بدانید که) به اهل کتاب پیش از شما و به شما سفارش کردیم که از خدا بترسید و تقوی پیشه کنید و اگر کافر شوید( و یا کفران کنيد) پس به طور تحقیق اختصاص به خدا دارد آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و خدا بینیاز و ستايش شده و ستوده است(۱۳۱) و اختصاص به خدا دارد آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و خدا برای وکالت کافی است(۱۳۲) اگر بخواهد شما را میبرد(فانی میکند) ای مردم و دیگران را میآورد و خدا بر این تواناست.(۱۳۳)
نکات: کلمۀ: ﴿لِلَّهِ﴾اختصاص در ملکیّت، مالکیت، سلطنت و اختیار را میرساند که تمام جهان از جهت ملک، سلطنت و اختیار مخصوص خدای تواناست و کسی در آن، اختیار و تسلّطی ندارد و این مطلب را در این آیات مکرّر کرده تا بندگان را به این امر آشنا سازد و تا بندگان به یکدیگر ستم نکنند.
﴿مَّن كَانَ يُرِيدُ ثَوَابَ ٱلدُّنۡيَا فَعِندَ ٱللَّهِ ثَوَابُ ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ سَمِيعَۢا بَصِيرٗا ١٣٤ ۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَوَّٰمِينَ بِٱلۡقِسۡطِ شُهَدَآءَ لِلَّهِ وَلَوۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِكُمۡ أَوِ ٱلۡوَٰلِدَيۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِينَۚ إِن يَكُنۡ غَنِيًّا أَوۡ فَقِيرٗا فَٱللَّهُ أَوۡلَىٰ بِهِمَاۖ فَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلۡهَوَىٰٓ أَن تَعۡدِلُواْۚ وَإِن تَلۡوُۥٓاْ أَوۡ تُعۡرِضُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٗا ١٣٥﴾ [النساء: ۱۳۴-۱۳۵].
ترجمه: هرکس پاداش دنیا را بخواهد پس (باید متوجه باشد که) نزد خداست پاداش دنیا وآخرت و خدا شنوا و بیناست(۱۳۴) ای مؤمنین همواره بپا دارندگان عدالت باشید و برای خدا گواهی دهید و اگرچه بر ضرر خودتان یا والدین و یا خویشانتان باشد، خواه غنی باشند یا فقیر، پس خدا به آنان سزاوارتر است، پس هوای نفس را پیروی مکنید که از حق عدول کنید و اگر (ادای شهادت خود را) بپیچانید و یا اعراض کنید پس محققا خدا به آنچه میکنید آگاه است.(۱۳۵)
نکات: مقصود از جملۀ: ﴿مَّن كَانَ يُرِيدُ ثَوَابَ ٱلدُّنۡيَا...﴾هشداردادن به مجاهدین است که جهادشان برای مملکتگیری، غارت و غنیمت نباشد بلکه برای خدا و نشر دین او باشد. و مقصود از جملۀ: ﴿شُهَدَآءَ لِلَّهِ...﴾این است که برای خدا شهادت بدهید و مراعات خویشی و نسب را نکنید و در شهادت نظر به ثروت و یا فقر طرف نداشته باشید بلکه خدا، اوامر و رضایت او را از هرکس و از هر چیز مهمتر بدانید.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلَّذِي نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ مِن قَبۡلُۚ وَمَن يَكۡفُرۡ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلَۢا بَعِيدًا ١٣٦ إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ٱزۡدَادُواْ كُفۡرٗا لَّمۡ يَكُنِ ٱللَّهُ لِيَغۡفِرَ لَهُمۡ وَلَا لِيَهۡدِيَهُمۡ سَبِيلَۢا ١٣٧ بَشِّرِ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ بِأَنَّ لَهُمۡ عَذَابًا أَلِيمًا ١٣٨﴾ [النساء: ۱۳۶-۱۳۸].
ترجمه: ای مؤمنین ایمان آورید به خدا و پیغمبر او و این کتابی که نازل نموده بر رسول خود و آن کتابی که نازل نموده از پيش. و هرکس به خدا و فرشتگان او و کتابهای او و رسولان او و روز جزاء کافر شود پس به تحقیق گمراه است گمراهی دوری(۱۳۶) به تحقیق آنانکه ایمان آورده سپس کافر شده سپس ایمان آورده سپس کافر شده سپس کفر خود را زیاد کردند، خدا آمرزندۀ ایشان نیست و ایشان را به راهی هدایت نمیکند(۱۳۷) منافقین را مژده ده به اینکه برای ایشان عذابی است دردناک.(۱۳۸)
نکات: امر به مؤمنین به ایمان، تحصیل حاصل است و محال و لذا در آیۀ: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ ءَامِنُواْ...﴾چندین وجه گفتهاند: بعضی گفتهاند مقصود از این خطاب اهل کتاب است که ایمان به کتاب و رسول خود داشتهاند، خدا فرموده به این کتاب و به این رسول نیز ایمان آورید و بعضی گفته مخاطب منافقین بوده که به زبان ایمان داشتند خدا فرموده به دل ایمان آورید و بعضی گفته مخاطب مسلمین بوده، یعنی در ایمان ثابتقدم باشید و بعضی وجوه دیگر گفتهاند. ولی ظاهر این است که خطاب به مؤمنین واقعی باشد و مقصود بیان این است که به چه چیز واجب است ایمان داشته باشند، فرموده به خدا و رسول و به هر کتابی که نازل شده، این قرآن و آن کتب سابقه. اگر کسی بگوید اصول دین ایمانی است و در این آیه اصول دین را خدا بیان کرده و اصول دین منحصر به همینهاست، سخن او صحیح میباشد. اگر کسی بگوید در امر به ایمان رسول را مقدم بر کتاب داشته ولی در کفر کتب را مقدم بر رسولان داشته و نکتۀ آن چیست؟ جواب گوییم؛ برای اینکه طالب هدایت تحقیق میکند اگر کتاب پیغمبری را صحیح دانست از صحّت کتاب و مطالب آن پی میبرد به صدق نبوت او و از صدق نبوّت او ایمان میآورد به خدای او، ولی در طرف کفر چنین نیست اول کفر به خدا میآورد سپس کفر به کتاب و سپس کفر به رسول. و جملۀ: ﴿لَّمۡ يَكُنِ ٱللَّهُ لِيَغۡفِرَ لَهُمۡ...﴾دلالت دارد بر اینکه هرکس کفر و ایمانش دمدمی باشد یعنی به کفر و ایمان اهمیّت ندهد توبۀ او حقیقت ندارد، یعنی راه را نیافته، و لذا حقتعالی فرموده: ﴿وَلَا لِيَهۡدِيَهُمۡ سَبِيلَۢا﴾، و از این جهت است که خدا او را نمیآمرزد. و در این آیات که خدا اصول دین خود را بیان کرده، توجّه لازم است.
﴿ٱلَّذِينَ يَتَّخِذُونَ ٱلۡكَٰفِرِينَ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۚ أَيَبۡتَغُونَ عِندَهُمُ ٱلۡعِزَّةَ فَإِنَّ ٱلۡعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعٗا ١٣٩ وَقَدۡ نَزَّلَ عَلَيۡكُمۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ أَنۡ إِذَا سَمِعۡتُمۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ يُكۡفَرُ بِهَا وَيُسۡتَهۡزَأُ بِهَا فَلَا تَقۡعُدُواْ مَعَهُمۡ حَتَّىٰ يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيۡرِهِۦٓ إِنَّكُمۡ إِذٗا مِّثۡلُهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ جَامِعُ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ وَٱلۡكَٰفِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا ١٤٠ ٱلَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمۡ فَإِن كَانَ لَكُمۡ فَتۡحٞ مِّنَ ٱللَّهِ قَالُوٓاْ أَلَمۡ نَكُن مَّعَكُمۡ وَإِن كَانَ لِلۡكَٰفِرِينَ نَصِيبٞ قَالُوٓاْ أَلَمۡ نَسۡتَحۡوِذۡ عَلَيۡكُمۡ وَنَمۡنَعۡكُم مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۚ فَٱللَّهُ يَحۡكُمُ بَيۡنَكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۗ وَلَن يَجۡعَلَ ٱللَّهُ لِلۡكَٰفِرِينَ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ سَبِيلًا ١٤١﴾ [النساء: ۱۳۹-۱۴۱].
ترجمه: آنان که کفّار را به جای مؤمنین، دوستان خود میگیرند، آیا نزد کفّار عزّت میجویند، پس به تحقیق عزّت مخصوص خداست به تمام آن(۱۳۹) و به تحقیق در این کتاب بر شما نازل شده که هرگاه شنیدید به آیات خدا کفران، انکار واستهزاء میشود پس با ایشان ننشینید تا به سخنی دیگر بپردازند و اگر نه بیتردید شما در این هنگام مانند ایشانید، به راستی خدا منافقین و کفار را در دوزخ جمع میکند(۱۴۰) کسانی که به شما چشم دوختهاند، پس اگر به شما از خدا پیروزی رسد گویند آیا ما با شما نبودیم و اگر کافران را نصیبی باشد، گویند آیا ما بر شما استیلاء نداشتیم و شما را از گزند مؤمنین بازنداشتیم، پس خدا حکم میکند بین شما در روز قیامت و هرگز خدا قرار نداده برای کافران راهی بر ضرر مؤمنین.(۱۴۱)
نکات: چون مشرکین مکه در مجالس خود به قرآن و آیات آن استهزاء میکردند حقتعالی در سورۀ انعام آیۀ ۶۸ فرموده: ﴿وَإِذَا رَأَيۡتَ ٱلَّذِينَ يَخُوضُونَ فِيٓ ءَايَٰتِنَا فَأَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ حَتَّىٰ يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيۡرِهِۦۚ﴾سپس درمدینه نیزدانشمندان یهود همین کار را کردند و لذا خدا در آیات فوق فرموده که منافقان برای عزت طلبی با یهود دوستی نکنند و نیز فرموده: ﴿نَزَّلَ عَلَيۡكُمۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ...﴾که در این قرآن، یعنی سورۀ انعام، دستور نازل شد که با چنین استهزاءکنندگان مجالست نکنید و إلّا شما و منافقین نیز مانند کفارید، پس معلوم شد که اگر کسی در مجلسی که به قرآن توهین میشود بنشیند و راضی باشد کافر است، اگر موحّدین در مکّه با مشرکین مینشستند ناچار بودند امّا منافقین مدینه ناچار نبودند که با یهود مجالست کنند پس چون به اختیار خود در مجلس استهزاء ایشان نشستند مانند ایشان کافرند، یکی دیگر از صفات منافقین این است که اگر مسلمین غلبه کنند و پیروزی با ایشان باشد خود را به مسلمین میچسبانند که ما هم با شماییم و اگر کفار بهرهای ببرند به کفّار میگویند ما طرفدار شما بوده و شرّ مسلمین را از شما دور میکردیم و ما شما را از دخول در اسلام بازداشتیم برای اینکه میدانستیم که اسلام فایده ندارد. ومقصود از جملۀ: ﴿... يَحۡكُمُ بَيۡنَكُمۡ﴾، حکم خداست بین مؤمنین ومنافقین. و جملۀ ﴿وَلَن يَجۡعَلَ ٱللَّهُ لِلۡكَٰفِرِينَ...﴾دلالت دارد که کفّار از نظر حجت و دلیل غلبه بر مسلمین ندارند که مقصود از ﴿سَبِيلًا﴾راه استدلال و حجت باشد، و ممکن است بگوییم به هیچ وجه و به هیچ طریقی نمیتوانند بر ضررمسلمین اقدام کند، به شرطی که مسلمین مسلمان باشند حقیقتا نه اسماً.
﴿إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ يُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَهُوَ خَٰدِعُهُمۡ وَإِذَا قَامُوٓاْ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ قَامُواْ كُسَالَىٰ يُرَآءُونَ ٱلنَّاسَ وَلَا يَذۡكُرُونَ ٱللَّهَ إِلَّا قَلِيلٗا ١٤٢ مُّذَبۡذَبِينَ بَيۡنَ ذَٰلِكَ لَآ إِلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ وَلَآ إِلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِۚ وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ سَبِيلٗا ١٤٣ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلۡكَٰفِرِينَ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۚ أَتُرِيدُونَ أَن تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ عَلَيۡكُمۡ سُلۡطَٰنٗا مُّبِينًا ١٤٤ إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ فِي ٱلدَّرۡكِ ٱلۡأَسۡفَلِ مِنَ ٱلنَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمۡ نَصِيرًا ١٤٥ إِلَّا ٱلَّذِينَ تَابُواْ وَأَصۡلَحُواْ وَٱعۡتَصَمُواْ بِٱللَّهِ وَأَخۡلَصُواْ دِينَهُمۡ لِلَّهِ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۖ وَسَوۡفَ يُؤۡتِ ٱللَّهُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَجۡرًا عَظِيمٗا ١٤٦﴾ [النساء: ۱۴۲-۱۴۶].
ترجمه: به درستی که منافقین با خدا خدعه میکنند و خدا جزادهندۀ آنان است و چون به نماز ایستند به کسالت بایستند، به مردم خودنمایی میکنند (ریاکارند) و خدا را یاد نمیکنند مگر اندکی(۱۴۲) مردّدند بین کفر و ایمان، نه به سوی ایشانند و نه به سوی آنان و هرکه را خدا گمراه کند برایش راهی نخواهی یافت(۱۴۳) ای مؤمنین کفّار را به جای مؤمنین دوست نگیرید، آیا میخواهید برای خدا حجّتی روشن بر ضرر خود قرار دهید(۱۴۴) به راستی که منافقین در پستترین درجۀ از آتشند و برای ایشان یاوری نخواهی یافت(۱۴۵) مگر آنانکه توبه کنند و اصلاح نمایند و به خدا چنگ زنند و دین خود را برای خدا خالص نمایند پس ایشان با مؤمنانند و به همین زودی خدا به مؤمنین اجر بزرگی خواهد داد.(۱۴۶)
نکات: منافق یعنی کافر مسلمان نما و آنقدر که منافقین به رسول خداصو دین خدا خیانت و آزار کردند کفّار نکردند، گویند یکی از منافقینِ مزاحم رسول خداصعبدالله بن أبی بود که قبل از ورود رسول خداصبه مدینه، برای ریاست شهر مدینه کاندید شده بود و تاجی از زرسرخ برایش آماده کرده بودند و جهت ریاست خود از پیروانش پیمان گرفته بود، امّا چون پیامبرخداصوارد مدینه شد و عدّۀ زیادی به او گرویدند و بیعت کردند، اقدام به کارشکنی کرد، چون دید نتیجه ندارد آمد مسلمان شد و در پنهان دست از دسیسهبازی برنداشت، به یهودیان مدینه و مشرکین مکّه میگفت به ظاهر با محمّد و در باطن با شمایم و حتّی در بعضی از جنگها با پیغمبر میآمد ولی به تضعیف قلوب و برهمزدن مسلمین میپرداخت به حدّی که در غزوۀ بنیالمصطلق و مراجعت به مدینه، دروغی برای عایشه ساخت و با سایر منافقین نشر داد که آیات تطهیر عایشه در سورۀ نور است. به هرحال او و یا سایر منافقین مسجدی ساختند و خواستند رسول خداصرا آنجا برند، خطاب رسید آنجا مرو که در آیۀ ۱۰۸ سورۀ توبه خواهد آمد و در سورۀ منافقین نیز ذکری از آزار منافقین شده مراجعه شود، بیجهت نیست که خدا فرموده: ﴿إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ فِي ٱلدَّرۡكِ ٱلۡأَسۡفَلِ...﴾، و دَرَک به معنی درجه است، امّا لغت درجه برای ترقّی گفته میشود و درک برای تنزل گفته میشود. و مقصود از جملۀ: ﴿وَأَخۡلَصُواْ دِينَهُمۡ لِلَّهِ﴾، این است که اگر منافق واقعاً از دورویی دست بردارد و خالصاً دین خود را برای خدا حفظ کند توبۀ او قبول است و إلاّ فلا.
﴿مَّا يَفۡعَلُ ٱللَّهُ بِعَذَابِكُمۡ إِن شَكَرۡتُمۡ وَءَامَنتُمۡۚ وَكَانَ ٱللَّهُ شَاكِرًا عَلِيمٗا ١٤٧لَّا يُحِبُّ ٱللَّهُ ٱلۡجَهۡرَ بِٱلسُّوٓءِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ إِلَّا مَن ظُلِمَۚ وَكَانَ ٱللَّهُ سَمِيعًا عَلِيمًا ١٤٨ إِن تُبۡدُواْ خَيۡرًا أَوۡ تُخۡفُوهُ أَوۡ تَعۡفُواْ عَن سُوٓءٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَفُوّٗا قَدِيرًا ١٤٩ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡفُرُونَ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَيُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُواْ بَيۡنَ ٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَيَقُولُونَ نُؤۡمِنُ بِبَعۡضٖ وَنَكۡفُرُ بِبَعۡضٖ وَيُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُواْ بَيۡنَ ذَٰلِكَ سَبِيلًا ١٥٠ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ حَقّٗاۚ وَأَعۡتَدۡنَا لِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٗا مُّهِينٗا ١٥١ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَلَمۡ يُفَرِّقُواْ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ أُوْلَٰٓئِكَ سَوۡفَ يُؤۡتِيهِمۡ أُجُورَهُمۡۚ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا ١٥٢﴾ [النساء: ۱۴۷-۱۵۲].
ترجمه: چه بکند خدا به عذاب شما(برای چه شما را عذاب کند) اگر شکرگزار و مؤمن باشید و خدا سپاسگزار داناست(۱۴۷) خدا دوست نمیدارد بدگفتن به آشکارا را مگر از کسی که به او ستم شده باشد و خدا شنوای داناست(۱۴۸) اگر کار خیری را آشکارا و یا پنهان کنید و یا از بدیای بگذرید، پس بدون شک خدا عفوکنندۀ تواناست(۱۴۹) به تحقیق آنان که به خدا و رسولان او کافر میشوند و میخواهند بین خدا و رسولان او جدایی افکنند و میگویند به بعضی ایمان میآوریم و به بعضی کفر میورزیم و میخواهند بین این ایمان و کفر راهی بگیرند(۱۵۰) آنان در حقیقت خود کافرند و مهیا کردهایم برای کافران عذاب خوارکنندهای(۱۵۱) و آنان که به خدا و رسولان او ایمان آورده و جدایی بین آنان نیفکنند به زودی اجرشان را خواهیم داد و خدا آمرزندۀ رحیم است.(۱۵۲)
نکات: کلمۀ ﴿مَّا﴾در جملۀ: ﴿مَّا يَفۡعَلُ ٱللَّهُ...﴾بعضی خیال کردهاند نافیه باشد، ولی باید استفهامیه باشد چنانکه ما ذکر کردیم. و مقصود از اینکه خدا شاکر و سپاسگزار است این است که جزای شاکران را خوب میدهد چون شاکر از صفات فعل است. نکات دیگر آنکه یهودیان، خرافات و اباطیل زیادی داشتند از جمله اینکه میگفتند ما به بعضی از أنبیاء ایمان میآوریم و به بعض دیگر ایمان نمیآوریم، و این صحیح نیست، زیرا اگر پیغمبران را راستگو و مأمور از طرف خدا میدانید باید به همه ایمان بیاورید و اگر دروغگو میدانید باید به هیچ کدام ایمان نیاورید. و اگر به معجزه، نبوّت کسی ثابت شد، باید به او ایمان آورد و این برهانی است عقلی و اگر کسی برخلاف این بگوید خدا او را کافر حقیقی دانسته مانند بعضی از مسلمین که به بعضی از آیات قرآن ایمان دارند و بعضی دیگر آن را قبول ندارند.
﴿يَسَۡٔلُكَ أَهۡلُ ٱلۡكِتَٰبِ أَن تُنَزِّلَ عَلَيۡهِمۡ كِتَٰبٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِۚ فَقَدۡ سَأَلُواْ مُوسَىٰٓ أَكۡبَرَ مِن ذَٰلِكَ فَقَالُوٓاْ أَرِنَا ٱللَّهَ جَهۡرَةٗ فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلصَّٰعِقَةُ بِظُلۡمِهِمۡۚ ثُمَّ ٱتَّخَذُواْ ٱلۡعِجۡلَ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُ فَعَفَوۡنَا عَن ذَٰلِكَۚ وَءَاتَيۡنَا مُوسَىٰ سُلۡطَٰنٗا مُّبِينٗا ١٥٣ وَرَفَعۡنَا فَوۡقَهُمُ ٱلطُّورَ بِمِيثَٰقِهِمۡ وَقُلۡنَا لَهُمُ ٱدۡخُلُواْ ٱلۡبَابَ سُجَّدٗا وَقُلۡنَا لَهُمۡ لَا تَعۡدُواْ فِي ٱلسَّبۡتِ وَأَخَذۡنَا مِنۡهُم مِّيثَٰقًا غَلِيظٗا ١٥٤﴾ [النساء: ۱۵۳-۱۵۴].
ترجمه: از تو سؤال میکنند اهل کتاب که بر ایشان کتابی از آسمان نازل کنی، پس به تحقیق از موسی بزرگتر از این سؤال کردند پس گفتند خدا را به ما آشکارا نشان ده، پس به سبب ستمشان، صاعقۀ عذاب ایشان را گرفت؛ سپس بعد از آن دلیلهای روشن برایشان آمد، گوساله را (به پرستش) گرفتند، پس، از آن عفو کردیم و به موسی سلطنت آشکارا و حجتی پیدا دادیم(۱۵۳) و بالای سرشان طور را بردیم به سبب پیمانشان و گفتیم در حال تواضع وارد آن دروازه شوید و گفتیم در شنبه تجاوز نکنید و گرفتیم از ایشان پیمان محکمی.(۱۵۴)
نکات: از جمله خرافات یهود ایرادهای بنیاسرائیلی است که درخواستهای بیمورد داشتند از جمله مانند مشرکین میگفتند برای ما کتابی از طرف خدا نازل کن که برای هر یک از ما خدا کتابی بفرستد، خدا میفرماید: اینان از موسی باطلهای بزرگتری خواستند که گفتند خدا را به ما نشان ده، که صاعقه نازل شد و همه مردند. و دیگر اینکه موسی را گذاشتند و رفتند گوسالهپرستی را اختیار کردند و دیگر اینکه به پیمانهای خود عمل نکردند تا خدا کوه طور را بالای سر ایشان آورد تا بترسند و به پیمان خود عمل کنند و دیگر اینکه خدا به ایشان فرمود از دروازۀ شهر که وارد میشوید متواضع باشید گوش ندادند. و دیگر اینکه فرمود روز شنبه تعطیل کنید و به دنبال عبادت روید که نکردند.
﴿فَبِمَا نَقۡضِهِم مِّيثَٰقَهُمۡ وَكُفۡرِهِم بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ وَقَتۡلِهِمُ ٱلۡأَنۢبِيَآءَ بِغَيۡرِ حَقّٖ وَقَوۡلِهِمۡ قُلُوبُنَا غُلۡفُۢۚ بَلۡ طَبَعَ ٱللَّهُ عَلَيۡهَا بِكُفۡرِهِمۡ فَلَا يُؤۡمِنُونَ إِلَّا قَلِيلٗا ١٥٥ وَبِكُفۡرِهِمۡ وَقَوۡلِهِمۡ عَلَىٰ مَرۡيَمَ بُهۡتَٰنًا عَظِيمٗا ١٥٦ وَقَوۡلِهِمۡ إِنَّا قَتَلۡنَا ٱلۡمَسِيحَ عِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ رَسُولَ ٱللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَٰكِن شُبِّهَ لَهُمۡۚ وَإِنَّ ٱلَّذِينَ ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِ لَفِي شَكّٖ مِّنۡهُۚ مَا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٍ إِلَّا ٱتِّبَاعَ ٱلظَّنِّۚ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينَۢا ١٥٧ بَل رَّفَعَهُ ٱللَّهُ إِلَيۡهِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمٗا ١٥٨ وَإِن مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ إِلَّا لَيُؤۡمِنَنَّ بِهِۦ قَبۡلَ مَوۡتِهِۦۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يَكُونُ عَلَيۡهِمۡ شَهِيدٗا ١٥٩ فَبِظُلۡمٖ مِّنَ ٱلَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمۡنَا عَلَيۡهِمۡ طَيِّبَٰتٍ أُحِلَّتۡ لَهُمۡ وَبِصَدِّهِمۡ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ كَثِيرٗا ١٦٠ وَأَخۡذِهِمُ ٱلرِّبَوٰاْ وَقَدۡ نُهُواْ عَنۡهُ وَأَكۡلِهِمۡ أَمۡوَٰلَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡبَٰطِلِۚ وَأَعۡتَدۡنَا لِلۡكَٰفِرِينَ مِنۡهُمۡ عَذَابًا أَلِيمٗا ١٦١﴾ [النساء: ۱۵۵-۱۶۱].
ترجمه: پس به سبب پیمانشکنی ایشان و کفرشان به آیات خدا و کشتن ایشان پیامبران را به ناحق و به سبب قولشان که دلهای ما در غلاف است (چیزی از حق به آن نمیرسد) بلکه به واسطۀ کفرشان، خدا بر دلهای ایشان مهر زده است پس ایمان نمیآورند مگر اندکی (۱۵۵) و به واسطۀ کفرشان و گفتارشان بر مریم تهمت بزرگ را (۱۵۶) و گفتارشان که ما کشتیم مسیح عیسی پسر مریم رسول خدا را و حال آنکه او را نکشتند و به دار نیاویختند ولیکن اشتباه شده برای ایشان و محقّقاً آنانکه در قتل او اختلاف کردند البتّه از آن در شکاند، برای ایشان علمی به آن نیست مگر پیروی گمان و یقیناً او را نکشتند(۱۵۷) بلکه خدا او را به سوی خود بالا برد و خدا عزیز و حکیم است(۱۵۸) و احدی از اهل کتاب نیست مگر اینکه پیش از مرگ خود البته به او (یعنی به عیسی) ایمان میآورد و روز قیامت (عیسی) گواه بر ایشان میباشد(۱۵۹) پس به واسطۀ ستم آنان که یهودی بودند حرام کردیم بر ایشان چیزهایی که بر ایشان حلال شده بود، و به سبب بازداشتن از راه خدا مردم بسیاری را(۱۶۰) و (همچنین) به سبب گرفتن ايشان ربا را و حال آنکه محقّقاً از آن نهی شده بودند و به سبب خوردن ایشان اموال مردم را به باطل و مهیّا کردیم برای کافران از ایشان عذابی دردناک.(۱۶۱)
نکات: در این آیات حقتعالی مذمّت کرده و بلکه کافر خوانده بسیاری از یهود را برای اعمال و رفتاری که داشتند، در صورتیکه همان اعمال و رفتار بدون کم و زیاد در مسلمین زمان ما موجود است، و حقتعالی این کلمات را در قرآن آورده برای اینکه امّت اسلامی بدانند و به روش آنان نروند. و در این آیات بیان کرده که حضرت عیسی÷را یهود نکشتند و به دار نیاویختند و اینکه فرموده خدا او را بالا برد به سوی خودش توهّم نشود که خدا مکان دارد و عیسی÷را به آنجا برده، بلکه مقصود ارتفاع مقام او است و مقصود این است که خدا او را به جایی برد یعنی به عالم آخرت که کسی را در آنجا امر و نهی نیست بلکه فقط امر او نافذ است و لذا فرموده ﴿إِلَيْهِ﴾چنانکه ما میگوییم: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ﴾. ومقصود از: ﴿لَيُؤۡمِنَنَّ بِهِۦ قَبۡلَ مَوۡتِهِۦ﴾، مانند آیۀ: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ إِنِّي تُبۡتُ ٱلۡـَٰٔنَ...﴾ [۴۸۰][النساء: ۱۸]. میباشد که توبه و ایمان بیفایده است.
و جملۀ: ﴿يَكُونُ عَلَيۡهِمۡ شَهِيدٗا﴾، دلالت بر شهادت حضرت عیسی÷دارد که شبیه به شهادت پیغمبر اسلام است که در آیات دیگر مانند آیۀ ۱۴۳ بقره و ۴۱ همین سوره کیفیّت آن بیان گردید، یعنی شهادت حضرت عیسی÷بر اهل زمان خودش، چنانکه در سورۀ مائده آیۀ ۱۱۷ از قول عیسی آمده که ﴿كُنتُ عَلَيۡهِمۡ شَهِيدٗا مَّا دُمۡتُ فِيهِمۡ﴾ [۴۸۱]و اما نسبت به اهل زمانهای پس از خودش، پش آن حضرت شهادتش به وسیلۀ مؤمنین زمانهای بعد است، البتّه مؤمنینی که واقعاً به او مؤمن باشند یعنی عقاید و اعمالشان موافق توحید و وحی أنبیاء و خالی از خرافات و شرک باشد. و مقصود از ﴿حَرَّمۡنَا...﴾این است که هم در دنیا بر ایشان سخت گرفتیم و هم در آخرت، که اما در دنیا، مبتلا به ذلّت شدند. و آنچه بر ایشان حرام شده همان چیزهایی است که در آیۀ ۱۴۶ سورۀ انعام ترجمه خواهیم کرد. و مقصود از: ﴿وَأَكۡلِهِمۡ أَمۡوَٰلَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡبَٰطِلِ﴾همان رشوه و وجوه شرعیّه است که به نام دین میگرفتند.
﴿لَّٰكِنِ ٱلرَّٰسِخُونَ فِي ٱلۡعِلۡمِ مِنۡهُمۡ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ يُؤۡمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن
قَبۡلِكَۚ وَٱلۡمُقِيمِينَ ٱلصَّلَوٰةَۚ وَٱلۡمُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ أُوْلَٰٓئِكَ سَنُؤۡتِيهِمۡ أَجۡرًا عَظِيمًا ١٦٢﴾ [النساء: ۱۶۲].
ترجمه: لیکن ثابتان و استواران در علمِ از ایشان و مؤمنان، به آنچه به سوی تو نازل شده و آنچه قبلاز تو نازل شده ایمان میآورند و (بهویژه) برپادارندگان این نماز و دهندگان این زکات و ایمان آورندگان به خدا و روز دیگر، به زودی ایشان را اجر بزرگی میدهیم.(۱۶۲)
نکات: رسوخ در علم این است که متزلزل در علم خود نباشد. از این آیه معلوم ومسلم میشود که بعضی از علمای یهود راسخ در علم بوده و میباشند، پس عدّهای از مسلمین که راسخ در علم را منحصر دانستهاند در رسول خداصو عدهای از علمای اهل بیتِ او، صحیح نیست چنانکه در آیۀ هفتم سورۀ آل عمران نیز ذکر شد. و راسخین در علم یهود کسانی بودهاند که ایمان به خاتم الأنبیاء و کتاب او آوردهاند، چنانکه در این آیه ذکر شده است. و به کلمۀ: ﴿ٱلۡمُقِيمِينَ﴾، اشکال شده از نظر اعراب و به دو وجه جواب دادهاند: اول اینکه منصوب شده به تقدیر أعنی. دوم مجرور شده به عطف بر ﴿مَآ أُنزِلَ﴾. یعنی ایمان میآورند به آنچه نازل شده و ایمان میآورند به کسانی که برپا دارندۀ نمازند یعنی به رسولان خدا و یا به ملائکه. و مخفی نماند «والمقیمون» نیز قرائت شده است.
﴿إِنَّآ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ كَمَآ أَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰ نُوحٖ وَٱلنَّبِيِّۧنَ مِنۢ بَعۡدِهِۦۚ وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَعِيسَىٰ وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَٰرُونَ وَسُلَيۡمَٰنَۚ وَءَاتَيۡنَا دَاوُۥدَ زَبُورٗا ١٦٣ وَرُسُلٗا قَدۡ قَصَصۡنَٰهُمۡ عَلَيۡكَ مِن قَبۡلُ وَرُسُلٗا لَّمۡ نَقۡصُصۡهُمۡ عَلَيۡكَۚ وَكَلَّمَ ٱللَّهُ مُوسَىٰ تَكۡلِيمٗا ١٦٤ رُّسُلٗا مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى ٱللَّهِ حُجَّةُۢ بَعۡدَ ٱلرُّسُلِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمٗا ١٦٥﴾ [النساء: ۱۶۳-۱۶۵].
ترجمه: به تحقیق ما وحی کردیم به سوی تو چنانکه وحی نمودیم به سوی نوح و پیامبران پس از او و وحی نمودیم به ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب، اسباط، عیسی، ایوب، یونس، هارون، سلیمان و به داود زبور دادیم (۱۶۳) و رسولانی که به تحقیق قصۀ ایشان را بر تو نازل کردیم از پیش و رسولانی که قصۀ ایشان را بر تو نازل نکردیم و خدا تکلّم کرد موسی را سخن گفتنی(۱۶۴) رسولانی که بشارتدهنده و ترساننده بودند برای اینکه نباشد برای مردم بر خدا حجّتی پس از آن رسولان و خدا عزیز حکیم است.(۱۶۵)
نکات: بسیاری از أنبیاء حالاتشان به محمّدصنازل نشده؛ طبق این آیه، محمدصاحوال آنان را نمیداند به دلیل: ﴿لَايَعۡلَمُهُمۡ إِلَّا ٱللَّهُۚ﴾ [۴۸۲]که در آیۀ ۹ سورۀ ابراهیم است. و اما اینکه وحی چیست و چگونه است، باید گفت: خدا میداند و در لغت به معنای اعلام کردن چیزی است «خُفیة ورمزا». در این آیات ابتدا کرده در ذکر أنبیاء به نوح، زیرا او اولین پیغمبری است که برای او قانون حلال وحرام از طرف خدا نازل شده است. و جملۀ: ﴿لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى ٱللَّهِ حُجَّةُۢ بَعۡدَ ٱلرُّسُلِ﴾، دلالت دارد بر اینکه مردم حجّتی بر خدا دارند قبل از آمدن رسول، ولی پس از آمدن رسول دیگر برای مردم حجتی باقی نمیماند و نمیتوانند اعتراض کنند و بگویند چرا پس از رسول حجت دیگری برای ما تعیین نکردی، پس بعد از أنبیاء اتمام حجت شده و دیگر أوصیاء حجت نیستند چنانکه از این آیه و آیۀ ۱۳۴ سورۀ طه: ﴿لَوۡلَآ أَرۡسَلۡتَ إِلَيۡنَا رَسُولٗا فَنَتَّبِعَ ءَايَٰتِكَ﴾ [۴۸۳]و آیۀ ۴۷ سورۀ قصص: ﴿لَوۡلَآ أَرۡسَلۡتَ إِلَيۡنَا رَسُولٗا فَنَتَّبِعَ ءَايَٰتِكَ وَنَكُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾ [۴۸۴]استفاده میشود که پس از أنبیاء احتیاج به حجتی نمیباشد و نیز از این آیه استفاده میشود که بنده میتواند اعتراض بر خدا کند و قول کسانی که میگویند اعتراضی بر خدا نباید ردّ میشود، منتهی این است که باید به عنوان سؤال باشد نه با سوء ادب و دیگر اینکه جاییکه نیامدن رسول برای مردم عذر باشد عدم تمکّن و عدم قدرت نیز عذر است. و حضرت امیر÷در خطبۀ ۸۹ نهجالبلاغه فرموده: «تَمَّتْ بِنَبِيِّنَا مُحَمَّدٍصحُجَّتُه». یعنی به واسطۀ آمدن پیغمبر اسلام حجّت إلهی تمام شده است و کافی در جلد اول ص ۲۵ روایت کرده از امام صادق÷که دو چیز فقط حجت است: پیغمبر و عقل [۴۸۵].
﴿لَّٰكِنِ ٱللَّهُ يَشۡهَدُ بِمَآ أَنزَلَ إِلَيۡكَۖ أَنزَلَهُۥ بِعِلۡمِهِۦۖ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَشۡهَدُونَۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدًا ١٦٦﴾ [النساء: ۱۶۶].
ترجمه: لیکن خدا گواهی می دهد به آنچه به تو نازل کرده که آن را به علم خود نازل کرده و فرشتگان گواهی میدهند و خدا برای شهادت کافی است.(۱۶۶)
نکات: عدهای از یهود گفتند که ما محمد را رسول خدا نمیدانیم و گواهی نمیدهیم، حقتعالی در این آیه میفرماید: گواهی بر رسالت او معجزه میباشد و آن کار خدا و گواهی اوست و چون خدا گواهی داد فرشتگان الهی که ﴿لَا يَسۡبِقُونَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ﴾ [۴۸۶]همه گواهند. مثلاً وقتی ثابت شد که قرآن معجزه است و بشری نمیتواند مانند آن را بیاورد پس قول خدا و گواهی اوست. و جملۀ: ﴿أَنزَلَهُۥ بِعِلۡمِهِۦۖ...﴾دلالت دارد بر کمال و برتری و عظمت قرآن، زیرا نازلکنندۀ آن عالم بالذّاتی است که به علم خود آن را ترکیب نموده و دیگر اینکه دلالت دارد مطالب قرآنی ظنّی و وهمی نیست زیرا به علم الهی نازل شده است.
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ قَدۡ ضَلُّواْ ضَلَٰلَۢا بَعِيدًا ١٦٧ إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَظَلَمُواْ لَمۡ يَكُنِ ٱللَّهُ لِيَغۡفِرَ لَهُمۡ وَلَا لِيَهۡدِيَهُمۡ طَرِيقًا ١٦٨ إِلَّا طَرِيقَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٗا ١٦٩ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَكُمُ ٱلرَّسُولُ بِٱلۡحَقِّ مِن رَّبِّكُمۡ فََٔامِنُواْ خَيۡرٗا لَّكُمۡۚ وَإِن تَكۡفُرُواْ فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمٗا ١٧٠﴾ [النساء: ۱۶۷-۱۷۰].
ترجمه: به تحقیق آنان که کافر شده و از راه خدا مردم را بازمیدارند محقّقاً گمراهند گمراهی دوری(۱۶۷) به درستی که آنانکه کافر شده و ستم کردهاند خدا ایشان را مشمول آمرزش نکرده و نمیکند و ایشان را به راهی هدایت نمینماید(۱۶۸) مگر راه دوزخ که همیشه در آن بمانند و این بر خدا آسان است(۱۶۹) ای مردم به تحقیق این رسول برای شما حق را ازطرف پروردگارتان آورد، پس به او ایمان آورید که برای شما خوب است و اگر کافر شوید پس به تحقیق مخصوص خدا و در اختیار او است آنچه در آسمانها و زمین است و خدا دانای حکیم است.(۱۷۰)
نکات: از این آیات استفاده میشود که آنکه کافر است و به اضافه از راه کتمان حقائق و یا از راه سکوت و یا با ذکرشبهات و یا با نهی مراودۀ اهل هدایت و یا نهی از خواندن کتب هدایت، مردم را سرگردان نموده و از راه خدا باز میدارد از تمام کفار بدتر و گمراهتر است و اینکه فرموده: ﴿وَلَا لِيَهۡدِيَهُمۡ طَرِيقًا﴾، «خدا ایشان را هدایت نمیکند».نه برای اینکه خدا نعوذبالله بخل ورزد، خیر، بلکه به علّت اعراض ایشان از حق و عناد باحق، خدا هم ایشان را مدد نداده توفیق راهیابی را از ایشان سلب میکند.
﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ وَلَا تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّۚ إِنَّمَا ٱلۡمَسِيحُ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ رَسُولُ ٱللَّهِ وَكَلِمَتُهُۥٓ أَلۡقَىٰهَآ إِلَىٰ مَرۡيَمَ وَرُوحٞ مِّنۡهُۖ فََٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۖ وَلَا تَقُولُواْ ثَلَٰثَةٌۚ ٱنتَهُواْ خَيۡرٗا لَّكُمۡۚ إِنَّمَا ٱللَّهُ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ سُبۡحَٰنَهُۥٓ أَن يَكُونَ لَهُۥ وَلَدٞۘ لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَكِيلٗا ١٧١ لَّن يَسۡتَنكِفَ ٱلۡمَسِيحُ أَن يَكُونَ عَبۡدٗا لِّلَّهِ وَلَا ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ ٱلۡمُقَرَّبُونَۚ وَمَن يَسۡتَنكِفۡ عَنۡ عِبَادَتِهِۦ وَيَسۡتَكۡبِرۡ فَسَيَحۡشُرُهُمۡ إِلَيۡهِ جَمِيعٗا ١٧٢ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ فَيُوَفِّيهِمۡ أُجُورَهُمۡ وَيَزِيدُهُم مِّن فَضۡلِهِۦۖ وَأَمَّا ٱلَّذِينَ ٱسۡتَنكَفُواْ وَٱسۡتَكۡبَرُواْ فَيُعَذِّبُهُمۡ عَذَابًا أَلِيمٗا وَلَا يَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَلِيّٗا وَلَا نَصِيرٗا ١٧٣﴾ [النساء:۱۷۱-۱۷۳].
ترجمه: ای اهل کتاب، در دین خود غلو نکنید (تجاوز از حد، غلو است) و بر خدا جُز طبق واقع نگویید، همانا مسیح عیسی بن مریم رسولخدا و کلمۀ او است که آنرا به سوی مریم انداخته و روحی است از او، پس به خدا و رسولان او ایمان آورید و مگویید سه تا، باز ایستید برای شما خوب است، جُز این نیست که خدا معبودی است یکتا، منزّه است از اینکه برای او فرزندی باشد، اختصاص به او دارد آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و خدا برای وکالت کافی است(۱۷۱) هرگز مسیح ننگ و ابا ندارد که بندۀ خدا باشد و فرشتههای مقربین نیز إباء ندارند و هرکس از بندگی او إباء کند و خود را بزرگ شمارد پس به زودی خدا همه را به سوی خود محشور میکند(۱۷۲) پس امّا آنانکه ایمان آورند و عملهای شایسته را انجام دهند پس خدا پاداش آنان را به تمام میدهد و از فضل خود بر ایشان میافزاید و امّا آنانکه إباء کردند و بزرگی نمودند، پس ایشان را عذاب میکند عذاب دردناکی و جُز خدا برای خودشان دوست و یاوری نمییابند.(۱۷۳)
نکات: یکی از صفات بدی که اکثر ملّتها به آن گرفتارند غلوّ است و حتّی بعضی از غُلاة پیدا شدهاند که صفات خدا را به بندگان او میدهند، فلان بنده را که جلوی مرگ خود را نتوانسته بگیرد زندهکنندۀ دیگران و میرانندۀ مردگان و حاضر در هر مکان و مدیر عالم امکان و از این قبیل صفات الهی به او میدهند و خصوصاً به أولیاء خدا و بندگان صالح او بیشتر نسبت این کفریّات را میدهند و او را از حدّی که داشته تجاوز میدهند، او خود میگوید من بندۀ ضعیف فقیر بیچارۀ مسکینم که اختیار چیزی را ندارم و در هر آن محتاجم به عنایت و لطف و ترحّم الهی «لایَملِكُ لِنَفْسِهِ نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا». ولی کسانی که به عقاید دینی او مطّلع نیستند هرچه میتوانند بر ضدّ عقاید او، او را بالا میبرند و خیال میکنند کار خوبی کردهاند در حالیکه خداوند، تمام اهل کتاب را، چه یهودی و چه نصاری و چه مسلمان، نهی نموده که غلوّ کنند و بر خدا ببندند. یعنی به نام دین چنین سخنانی نیاورند و إفتراء بر خدا نزنند: ﴿وَلَا تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّۚ﴾و بندگان او را نخوانند و در حوائج خود به آنان ملتجی نشوند و اصلاً آنان را حاضر و ناظر ندانند مانند مسیحیان که خدا فرموده مسیح بشر و رسول خداست یعنی از اندازۀ رسالت، او را بالاتر نبرید مانند سایر رسولان.
و کلمۀ خداست یعنی خدا بدون پدر و وسائط طبیعیِ توالد و تناسل، به کلمۀ: «كن»او را ایجاد کرده و روحی است که خدا آن را خلق نموده و اگر چه همۀ ارواح را خدا خلق کرده ولی به حضرت عیسی÷﴿رُوحٞ مِّنۡهُ﴾فرموده برای تشریف او مانند «بیتُ اللهِ وَشَهرُ اللهِ»، و فرموده مگویید ثلاثه چون مسیحیان قائل به تثلیث میباشند و سه اقنوم قدیم قائلند و آن سه را أب، اِبن و روح القدس مینامند و گاهی پسر، پدر و روحالقدس میگویند و گاهی چنانکه خدا را إله گفته مسیح و مادرش را نیز دو إله میدانند و در عین حال هر سه را یک چیز میدانند. و اینها شرک است و قائلشدن به سه قدیم و قائلشدن به سه إله یعنی سه ملجأ و سه قاضی الحاجات و یا سه معبود، شرک و کفر به الله واحد است. مسیح و ملائکۀ مقرّبین از بندگی إباء ندارند و بلکه افتخار میکنند و خود را از عبودیّت و بندگی تجاوز نداده و تکبّر نورزیدهاند، ولی مدّعیان پیروی مسیح، یک مسیح خیالی برای خود دارند که همه کارۀ جهان و ثانی خدای سبحان شده است مانند؛ پیروان خیالی علی÷که یک علی خیالی مانند مسیح خیالی برای خود دارند و حاضر به فکر و تعقّل نیستند [۴۸۷].
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَكُم بُرۡهَٰنٞ مِّن رَّبِّكُمۡ وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكُمۡ نُورٗا مُّبِينٗا ١٧٤ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَٱعۡتَصَمُواْ بِهِۦ فَسَيُدۡخِلُهُمۡ فِي رَحۡمَةٖ مِّنۡهُ وَفَضۡلٖ وَيَهۡدِيهِمۡ إِلَيۡهِ صِرَٰطٗا مُّسۡتَقِيمٗا ١٧٥﴾ [النساء: ۱۷۴-۱۷۵].
ترجمه: ای مردم، به تحقیق برای شما آمد برهانی از پروردگارتان و به سوی شما نازل کردیم نور روشنی را (۱۷۴) پس امّا آنانکه به خدا ایمان آورده و به او چنگ زنند پس به زودی ایشان را در رحمت و فضل خود داخل میکند و هدایت میکند ایشان را به سوی خود به راه راست.(۱۷۵)
نکات: مقصود از برهان در این آیات به قول مفسّرین محمّدصو بعضی گفتهاند برهان قرآن است که در آن مطالب دینی مبرهن شده است. و خطاب ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ﴾در اینجا دلیل است بر اینکه مخاطبِ قرآن مردمند و مردم باید قرآن را بفهمند و هر مطلب دینی را از قرآن پیدا کنند زیرا در این آیه قرآن را نور روشن خوانده و به نور هر چیزی پیدا میشود و نمیتوان نور را از چیز دیگر و به توسط چیز دیگر پیدا کرد و همچنین مطالب دینی را باید به توسّط قرآن پیدا کرد. و امّا خود قرآن و معنی کلمات آن را نمیتوان به توسّط کلمات دیگران و یا گفتار ایشان مقصود قرآن را دانست. حال باید دانست عدّهای از جهال که میگویند ما قرآن را نمی فهمیم جُز با کلمات رسول و امام، اینان گویا کلمات بندگان را روشنتر از کلام خدا میدانند و بنده را در أداءِ سخن استادتر از خدا میدانند:
زهی نادان که او خورشید تابان
بنور شمع جوید در بیابان
﴿يَسۡتَفۡتُونَكَ قُلِ ٱللَّهُ يُفۡتِيكُمۡ فِي ٱلۡكَلَٰلَةِۚ إِنِ ٱمۡرُؤٌاْ هَلَكَ لَيۡسَ لَهُۥ وَلَدٞ وَلَهُۥٓ أُخۡتٞ فَلَهَا نِصۡفُ مَا تَرَكَۚ وَهُوَ يَرِثُهَآ إِن لَّمۡ يَكُن لَّهَا وَلَدٞۚ فَإِن كَانَتَا ٱثۡنَتَيۡنِ فَلَهُمَا ٱلثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَۚ وَإِن كَانُوٓاْ إِخۡوَةٗ رِّجَالٗا وَنِسَآءٗ فَلِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِۗ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمۡ أَن تَضِلُّواْۗ وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمُۢ ١٧٦﴾ [النساء:۱۷۶].
ترجمه: از تو فتوی میخواهند، بگو خدا شما را دربارۀ کلاله فتوی میدهد (کلاله به معنی بستگان میّت است غیر از أولاد و أبوین) اگر مردی بمیرد و برای او فرزندی نباشد و او را خواهری باشد پس برای او نصف آنچه گذاشته میباشد و آن مرد از آن خواهر ارث میبرد اگر آن خواهر را فرزند نباشد، و اگر خواهران دوتا باشند پس برای ایشان دو ثلث از ماترک میباشد، و اگر این اخوه برادران و خواهران باشند پس برای هر مردی دو مقابل زن میباشد، خدا برای شما بیان میکند تا گمراه نشوید، وخدا به هر چیزی علیم است.(۱۷۶)
نکات: این آیه راجع به برادران و خواهران أبوینی و یا أبی است و آیۀ دوازدهم همین سوره راجع به برادران و خواهران أمی است. و تفصیل اینها در کتاب «أحکام القرآن» است.
پایان قسمت اول ا. ع. ب.
[۴۴۹] در سوره نور: ﴿ٱلزَّانِيَةُ وَٱلزَّانِي فَٱجۡلِدُواْ كُلَّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا مِاْئَةَ جَلۡدَةٖ...﴾[النور: ۲] «زن زناکار و مرد زناکار را بر پوست هریک از ایشان صد تازیانه بزنید...» [۴۵۰] امام صادق میگوید: «هرگناهی که بنده مرتکب گردد هرچند عالمانه باشد، زمانی که خود را در معرض معصیت خداوند قرار دهد، جاهل میباشد و در این مورد خداوند متعال قول یوسف به برادرانش را حکایت میکند که فرمود: ﴿قَالَ هَلۡ عَلِمۡتُم مَّا فَعَلۡتُم بِيُوسُفَ وَأَخِيهِ إِذۡ أَنتُمۡ جَٰهِلُونَ٨٩﴾:«عزیز گفت: آیا دانستید که شما با یوسف و برادرش چه کردید وقتی که نادان بودید».خداوند متعال به آنها نسبت جهالت میدهد چراکه با معصیت خداوند خود را در خطر انداختند». مجلسی، بحار الأنوار (۶/۳۲). [۴۵۱] منظور از فساد معامله عدم انعقاد آن از اساس و عدم مترتب شدن آثار آن میباشد. در علم اصول فقه از این مسأله چنین تعبیر میکنند: آیا نهی مفید بطلان است؟ [۴۵۲] چنانکه گفته شده: «لَا تَنْظُرْ إلَى صِغَرِ الْخَطِيئَةِ وَلَكِنْ انْظُرْ إلَى مَنْ عَصَيْتَ»: «به کوچک بودن گناه نگاه مکن، بلکه به کسی نگاه کن که معصیت و نافرمانی او را میکنی». [۴۵۳] «پیمان میبندیم که خون من خون توست، نابودی من نابودی توست، خونبهای من خونبهای توست و جنگ من جنگ توست و صلح من صلح توست؛ از من ارث میبری و از تو ارث میبرم؛ خونبهای مرا میگیری و خونبهای تو را میگیرم و از سوی من دیه را میپردازی و از جانب تو دیه را میپردازم». [۴۵۴] مجلسی، بحار الأنوار (۹/۷۴)؛ و در مصادر أهل سنت: نگا: واحدی، أسباب النزول (ص: ۱۴۸) از كلبی بدون إسناد، و بغوی، معالم التنزيل (۲/۲۳۳)؛ سيوطی، لباب النقول (ص: ۱۶۷)؛ و الدر الـمنثور (۲/۵۶۰). [۴۵۵] مجلسی، بحار الأنوار (۹/۷۴- ۷۵). و در مصادر اهل سنت: طبری، جامع البيان (۸/ ۴۶۶- ۴۶۹)؛ واحدی، أسباب النزول (ص: ۱۴۹)؛ بغوی، معالم التنزيل (۲/۲۳۵)؛ و سيوطي، الدر الـمنثور (۲ / ۵۶۳). [۴۵۶] «بگو اگر خدا را دوست میدارید مرا پیروی کنید». [۴۵۷] «پس ایمان آورید به خدا و رسول او آن پیامبر بیسوادی که ایمان میآورد به خدا وکلمات او و او را پیروی کنید». [۴۵۸] «چنانکه تو در امور والیان قبل از خود مینگری». [۴۵۹] «اى «مالک» دلت را براى رعیت كانون مهر و محبّت ساز و با آنان بمدارا باش؛ زنهار نكند كه بر آنان درنده خونخوار باشى و همچون گرگى كه خوراک گوسفند را غنیمت میشمارد با رخت و چوب شبانى خوراک آنان را مغتنم شمارى زیرا كه آنان دو دستهاند یا (مسلمان و) برادر دینى تو هستند...». [۴۶۰] «چون كارى بر تو دشوار گردد و شبههآمیز شود در آن كار به خدا و رسولش رجوع كن. زیرا خداى تعالى به قومى كه دوستدار هدایتشان بود، گفته است: «اى كسانى كه ایمان آوردهاید از خدا اطاعت كنید و از رسول اطاعت کنید...». [۴۶۱] «و چون این قوم ـ لشکرمعاویه ـ ما را دعوت کردند به اینکه بین خودمان قرآن را حاکم قرار دهیم، ما گروه اعراضکننده از کتاب خدا نبودیم و حال آنکه خدای سبحانه و تعالی فرموده: (اگر در چیزی نزاع کردید آن را به خدا و رسول مراجعه دهید ) پس ارجاع به خدای تعالی این است که کتاب او را حاکم قرار دهیم و طبق آن حکم نماییم و ارجاع به رسول، این است که سنّت او را بگیریم. پس چون به راستی در کتاب خدا و طبق آن حکم شود ...». [۴۶۲] كُلَینِی، أصول الكافي (۱/۵۲۷- ۵۲۸). [۴۶۳] تألیف استاد حيدر علی قلمداران قمّي /. [۴۶۴] «اگر پروردگارمان ما را به کشتن خودمان امر میکرد، حتما این کار را انجام میدادیم؛ حمد و سپاس مخصوص خداوندی است که ما را به چنین امری امر نکرده است». همان. [۴۶۵] واحدی، أسباب النزول (ص: ۱۵۸)؛ بغوی، معالم التنزيل (۲/۲۴۷). و نگا: ابن حجر عسقلانی، الكافی الشاف فی تخریج أحادیث الكشاف (ص: ۴۶). [۴۶۶]كُلَینِی، أصول الكافي، بَابُ الِاهْتِمَامِ بِأُمُورِ الْـمُسْلِمِينَ وَالنَّصِيحَةِ لَهُمْ وَنَفْعِهِم (۲ /۱۶۴). [۴۶۷] مُسْلم در صحيحش، ۳/۸۷، ح (۲۳۱۷) و۸/۶۱، ح (۶۸۹۷). و احمد در الـمسند، ۴/۳۶۱، ح (۱۹۴۱۶)، و دارمی در سنن، ح (۵۱۴). همچنین رسول الله صفرمودند: «وَمَنْ سَنَّ سُنَّةً سَيِّئَةً، كَانَ عَلَيْهِ وِزْرُهَا، وَ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا... ». «هرکس راه و روش بدی را از خود به جای گذارد، گناه آن و گناه کسانی که به آن عمل میکنند، بر عهده او خواهد بود». [۴۶۸] مذهب اهل سنت و جماعت در مورد قرآن کریم و آنچه نصوص کتاب و سنت و اجماع سلف امت بر آن دلالت میکند همان است که امام طحاوی /ذکر نموده و میگوید: «قرآن کلام الله است از او آغاز شده بدون اینکه کیفیت گفتاری آن مشخص باشد و آنرا به عنوان وحی بر پیامبرش نازل کرده است و مؤمنان آنرا حقیقتا به عنوان کلام الهی تصدیق کردهاند و یقین دارند که آن کلام حقیقی خداست و همچون کلام بشر مخلوق نیست...». بنابراین قرآن کریم کلام خداوند است: الفاظ و حروف و معانی آن؛ از او آغاز شده و به او بازمیگردد؛ نازل شده و مخلوق نیست؛ خداوند بدان سخن گفته است؛ و جبریل ÷ از خداوند شنیده و بر محمد صنازل کرده است و به صورت متواتر، چنانکه هیچ شک و تردیدی در آن نیست، برای ما نقل شده است». شیخ الاسلام ابن تیمیه /میگوید: «سلف صالح میگویند: قرآن کلام خداوند است که نازل شده و مخلوق نیست. و گفتند: همواره چنین بوده که هرگاه خداوند خواسته سخن گفته است. و بیان کردهاند که کلام خداوند قدیم است به این معنا که جنس آن قدیم است و همیشگی؛ و هیچیک از آنها نگفته است: نفس کلام معین قدیم است و نیز نگفتهاند که قرآن قدیم است. بلکه گفتند: قرآن، کلام خداوند، نازل شده از جانب وی و مخلوق نیست و چون خداوند بر مبنای مشیت و اراده خود به قرآن سخن گفته باشد، قرآن کلام اوست و از سوی او نازل شده و مخلوق نیست اما با این همه، همچون ذات باری تعالی قدیم و ازلی نیست هرچند همواره هرگاه خداوند خواسته سخن گفته است؛ بنابراین جنس کلامش قدیم است». و علامه ابن عثیمین در شرح لمعة الاعتقاد میگوید: «کلام خداوند متعال قدیم النوع و حادث الآحاد است. و معنای قدیم النوع، این است که خداوند متعال پیوسته و همیشه متکلم بوده و میباشد چنانکه کلام او، بعد از اینکه نبوده حادث نشده است؛ و معنای حادث الآحاد این است که: آحاد کلامش یعنی کلام معین مخصوص او حادث است از این جهت که متعلق به مشیت خداوندی میباشد که هرگاه بخواهد به آنچه بخواهد و آنگونه که بخواهد سخن میگوید». [مُصحح] [۴۶۹] نگا: بغوی، معالم التنزيل (۲/ ۲۶۸)؛ نگا: تفسير طبری (۹/ ۷۸- ۷۹)؛ سیوطی، الدر المنثور (۲/ ۶۳۲- ۶۳۳)؛ و ابن حجر عسقلانی، فتح الباري (۸/ ۲۵۸). [۴۷۰] نگا: بغوی، معالم التنزيل (۲/ ۲۶۸)؛ تفسير طبری (۹/ ۷۸- ۷۹)؛ سیوطی، الدر المنثور (۲/ ۶۳۲- ۶۳۳)؛ و ابن حجر عسقلانی، فتح الباری (۸/ ۲۵۸). [۴۷۱] در این مورد حدیثی بر خلاف دیدگاه مؤلف وارد شده است و آن حدیثی است که يَعْلَى بْنِ أُمَيَّةَ روایت کرده و میگوید: «به عمر بن خطاب گفتم: نظرت در مورد قصر نماز چیست که خداوند متعال میفرماید: ﴿إِنۡ خِفۡتُمۡ أَن يَفۡتِنَكُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ﴾«اگر خوف دارید که کفار شما را به خطر و فتنه اندازند» چنین روزی دیگر نیست (و آن شرایط دیگر در میان مسلمانان حاکم نیست)؟! پس گفت: از آنچه تو تعجب کردی من نیز تعجب کردم و این مسأله را با رسول خدا در میان گذاشتم پس فرمودند: «صَدَقَةٌ تَصَدَّقَ اللهُ بِهَا عَلَيْكُمْ فَاقْبَلُوا صَدَقَتَهُ»: «این امر صدقهای است که خداوند آنرا به شما ارزانی داشته است پس پذیرای صدقه او باشید». مسلم در صحیحش و أبوداود در السنن. [۴۷۲] «چون خواستید در حال جنگ نماز بگذارید». [۴۷۳] «مردم را از عبادت بتها منع کرد و جان خود را تسلیم آتش نمود و فرزندش را برای قربانی حاضر نمود و مالش را به ضعیفان عطا کرد؛ و اینگونه خلیل خداوند رحمن گردید». [۴۷۴] مؤلف با ذکر این مسأله روایت جعلی و دروغی را که طبرسی در الاحتجاج (۱/۵۴) و مجلسـی در البحار (۹۰/۲۱) ذکر نمودهاند، رد میکند. روایتی که آنرا به امام علی نسبت میدهند که در برابر برخی از زنادقه عنوان کرده است و در آن آمده است که امام علی به وجود نقص و کاستی و عدم ارتباط میان این آیات اعتراف میکند. آنجا که خداوند متعال میفرماید: ﴿وَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تُقۡسِطُواْ فِي ٱلۡيَتَٰمَىٰ فَٱنكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ﴾و اینکه میفرماید: «... لَیسَ یشْبِهُ الْقِسْطُ فِی الْیتَامَى، نِكَاحَ النِّسَاءِ، وَلَا كُلُّ النِّسَاءِ أَیتَامًا، فَهُوَ لِمَا قَدَّمْتُ ذِكْرَهُ مِنْ إِسْقَاطِ الْـمُنَافِقِینَ مِنَ الْقُرْآنِ؛ فَبَینَ الْقَوْلِ فِی الْیتَامَى وَبَینَ نِكَاحِ النِّسَاءِ مِنَ الْخِطَابِ وَالْقِصَصِ أَكْثَرَ مِنْ ثُلُثِ الْقُرْآنِ (!!)». به این معنا که از قرآن چیزی ساقط شده است و تحریف و تبدیل در آن صورت گرفته است. والعیاذ بالله؛ و اولین کسی که این روایت را بدون سند ذکر نمود، طبرسی مغالی بود [وی غیر از طبرسی میانهرو صاحب تفسیر مجمع البیان میباشد] که آنرا در کتابش «الاحتجاج» بیان داشت. و این کتابی است پر از روایات موضوع و جعلی که هیچ سند و اصلی برای آنها نیست. و برخی از معاصرین به جعلی بودن تمام کتاب حکم کردهاند. [۴۷۵] «محققا خدا به آن داناست». [۴۷۶] «محققا خدا آگاه است به آنچه عمل میکنید». [۴۷۷] «پس محققا خدا آمرزنده و رحیم است». [۴۷۸] «پس محققا خدا آمرزنده و رحیم است». [۴۷۹] «و خدا بینیاز و ستایش شده و ستوده است». [۴۸۰] «تا وقت حضور مرگ یکی از ایشان گوید به تحقیق من الان توبه کردم». [۴۸۱] «من گواه بر ایشان بودم مادامی که در میان ایشان بودم». [۴۸۲] «که شماره و احوال ایشان را جز خدا نمیداند». [۴۸۳] «چرا نفرستادی به سوی ما رسولی تا آیات تو را پیروی کنیم». [۴۸۴] «چرا رسولی برایمان نفرستادی تا آیاتت را پیروی کنیم و از مؤمنان شویم». [۴۸۵] نص روایت از امام صادق ÷چنین است: «حُجَّةُ اللهِ عَلَى الْعِبَادِ: النَّبِيُّ، وَالْـحُجَّةُ فِيمَا بَيْنَ الْعِبَادِ وبَيْنَ اللهِ: الْعَقْلُ»: «حجت خداوند بر بندگان، پیامبر و حجت بین بندگان و خداوند عقل است». كُلَینِی، أصول الكافي (۱/۲۵). [۴۸۶] «در گفتار بر او سبقت نگیرند». [۴۸۷] از علی بن ابی طالب روایت است که میگوید: رسول خدا مرا فراخوانده و فرمودند: «إِنَّ فِيكَ مِنْ عِيسَى مَثَلاً، أَبْغَضَتْهُ يَهُودُ حَتَّى بَهَتُوا أُمَّهُ، وأَحَبَّتْهُ النَّصَارَى حَتَّى أَنْزَلُوهُ بِالْمَنْزِلِ الَّذِي لَيْسَ بِهِ»: «تو شباهتهایی به عیسی داری؛ یهود به دشمنی با عیسی برخاستند تا جاییکه تهمت و بهتان (زنا) را بر مادرش روا داشتند و نصاری چنان او را دوست داشتند تا جاییکه او را در جایگاهی قرار دادند که از آنِ او نیست». علی تمیگوید: «أَلاَ وَإِنَّهُ يَهْلِكُ فِيَّ اثْنَانِ: مُحِبٌّ مُطْرٍ يُقَرِّظُنِي بِمَا لَيْسَ فِيَّ، وَمُبْغِضٌ يَحْمِلُهُ شَنَآنِي عَلَى أَنْ يَبْهَتَنِي»: «آگاه باشید که دو گروه در مورد من هلاک میشوند: کسی که مرا به صورت افراطی دوست دارد و مرا به چیزی توصیف میکند که در من نیست؛ و کسی که با من دشمنی دارد و دشمنی وی با من او را به بهتان و تهمت نسبت به من میکشاند». عَبْدالله بن أحمد در مسند أحمد، ۱/۱۶۰، ح (۱۳۷۶)، ونسَائی در السنن الكبرى، ح (۸۴۳۴)، و به مانند آنرا حاكم در المستدرك (۳/۱۲۳) تخریج کرده است؛ و ذهبی میگوید: در میان راویان آن حكم بن عبد الـملك وجود دارد که ابن معین وی را ضعیف میداند. و نگا: نهج البلاغة، قسم الحكم والكلمات القصار، الحكمة ۴۶۹.