أدلّۀ دیگر بر نفی تحریف لفظی
۱- قرآن میزان صحّت و سقم و کم و زیادی مطالب اسلامی است، اگر میزان خراب شده باشد، یا یکی از ابزار و اساس آن کم شده باشد، نمیتوان با آن میزان درست سنجید، پس اگر قرآن تحریف شده باشد نمیشود آن را میزان قرار داد و نعوذ بالله خدا اشتباه کرده که آن را میزان قرار داد و یا نتوانسته میزان دین خود را حفظ کند و این سخن کفر و زندقه است و جایز نیست.
۲- تمام فقهای شیعه میگویند پس از سورۀ حمد باید در نماز یک سورۀ تامّه از سُوَرِ قرآن خوانده شود و در صلاة آیات پس از قرائت حمد باید یک سورۀ تامّه بر پنج رکوع تقسیم شود و هر سوره از سُوَر قرآن را کافی دانستهاند. پس معلوم میشود سورههای قرآن را تامّ و تمام میدانند و هر سورهای را از کم و زیاد مصون میدانند و إلاّ کافی نمیدانستند.
۳- نبودن دلیلی بر تحریف، خود دلیل بر عدم تحریف است. زیرا آنکه مدّعیِ تحریف است، یا میگوید رسول خداصبرای امّت خود قرآنی نگذاشته و رفته و یا میگوید گذاشته ولی خلفای پس از او و یا دیگران کم و زیاد کردند، پس اگر بگوید رسول خداصقرآنی نگذاشته که سخن او بر خلاف اجماع است و هم بر ضّد سخن خدا و رسول است و اگر میگوید، گذاشته باید معلوم کند چه کس آنرا تحریف کرده، در صورتیکه دلیلی بر تحریف شخص معیّنی نیست، اگر شخص بیاطلاعی بگوید: «شیخین» میگوییم چگونه و برای چه. قرآنی را که تمام اصحاب رسول و سایر مسلمین در حفظ و نشرش میکوشیدند و آن همه برای حفظ آن همّت داشته و جانفشانی میکردند چگونه «شیخین» کم و زیاد کردند که هیچ کس مطلع نشد و یا مطّلع شد و اعتراضی نکرد، قرآنی که برای آن از جان میگذشتند و در راه آن از خانه و خانواده و مال خود صرفنظر میکردند و تمام هستی خود را نثار آن مینمودند چه شد که اعتنا به تحریف و محرّف آن نکردند، حتّی اشخاصی مانند علی÷، ابوذر، عمّار و سایر فدائیان اسلام با آن شدّت ایمان، به قدر یکنفر از عوام زمان ما برای کتاب آسمانی خود دلسوزی نکردند؟! پس این مطلب یقیناً باطل و گویندۀ آن از عقل تهی است، به اضافه میگوییم در کدام یک از آیات قرآن دست بردند و یا کم و زیاد کردند؟ آیاتی که مربوط به ریاست ایشان نبوده که قطعاً کم نکردهاند زیرا برای این کار غرضی نبوده و کسی هم چنین ادعایی نکرده و هیچ تاریخی متعرّض آن نشده، حتّی علیّ بن ابیطالب÷که در بعضی از کلمات خود گله از خلفاء داشته [۱۴۹]از چنین موضوعی یاد نکرده و ادّعا و اعتراض ننموده، امّا اگر بگویی آیاتی که مربوط به زعامت و حکومت بوده کم کردهاند، خواهیم گفت حضرت امیر÷و سایر دوستان او که در ابتدای امرِ خلافت پس از وفات رسول خداصدر امر خلافت با «شیخین» سخن گفتهاند چنین سخنی راجع به این موضوع در احتجاجات خود نگفتند و نامی از کم کردن آیات قرآن نبردند. اگر آیاتی راجع به خلافت و زعامت حضرت امیر÷بود باید خود آن حضرت و سایر معترضین که اعتراض داشتند تذکّر دهند و برای آنجناب استدلال و استشهاد کنند و حال آنکه چنین کاری نکردند، اگر چنین آیهای بود تذکّر آن بر هر سخنی مقدّم بود، پس در اوّل امر خلافت قبل از استقرار خلافت چنین صحبتی نشده و سخنی به میان نیامده. امّا زمان خلافت عثمان پس او محتاج به چنین کاری نبود زیرا پس از استقرار خلافت شیخین و گذشت سالها که خلافت به عثمان منتقل شد اگر چنین آیاتی بود باید در اول امر خلافت کم یا تحریف کنند نه پس از گذشت سالها، آیاتی که برای خلافت شیخین ضرر نداشت برای خلافت عثمان به طریق اولی ضرر نداشته. به اضافه زمان عثمان قرآن در شرق و غرب جهان منتشر شده بود و برای عثمان کم و زیاد آن امکان نداشت. به اضافه اگر عثمان چنین کاری میکرد قاتلین او که به دور خانۀ او اجتماع کردند برای قتل او، باید احتجاج به این کار کنند، و لااقل یکمرتبه به او ایراد کنند و حال آنکه چنین ایرادی نکردند. و هیچ تاریخی نشان نمیدهد که اصحاب رسولخداصبرای تحریف به او اشکالی کرده باشند، بلکه ایراد ایشان به عثمان راجع به حیف و میل بیتالمال و نصب مأمورین نالایق بود، در حالیکه امر قرآن مهمتر بود، به اضافه بر علیّ بن ابیطالب÷واجب بود که اگر عثمان قرآن را کم یا زیاد نموده در زمان خلافت خود قرآن را به اصل آن برگرداند و کامل نماید و قرآن کامل را نشان دهد نه اینکه سکوت کند و لااقل اشاره هم نکند، علی÷که در خلافت خود پس از قتل عثمان فرمان داد املاکی که در تصرّف مأمورین عثمان بود به صاحبانش برگردانند. و حتّی در نهجالبلاغه در خطبه ۱۵ فرموده: «وَاللهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَمُلِكَ بِهِ الْإِمَاءُ لَرَدَدْتُهُ فَإِنَّ فِي الْعَدْلِ سَعَةً».یعنی: «به خدا قسم اگر بیابم که با آن املاک زنانی تزویج شده و کنیزانی خریده شده هر آینه آن را برگردانم زیرا در عدالت وسعتی است که در جور نیست». کسی که برای یک وجب زمین بیتالمال این همه دلسوزی کرده و از دست مأمورین عثمان گرفته چگونه ممکن است ببیند قرآن کم میشود و به روی خود نیاورد و کلمهای نگوید؟! به اضافه مردم را امر کند به رجوع به قرآن معمولی و آن را امام و حجّت بخواند. پس مسلّم به دست عثمان چنین عملی انجام نشده و پس از او که دیگر برای احدی چنین احتمالی داده نشده، زیرا آن قدر در بلاد اسلامی در مساجد و محافل حافظ و قاری زیاد شده بود که برای احدی دسترسی به تمام آنان امکان نداشت و چنان به قرآن توجّه داشتند که اگر در قرآن زمان رسول خداصیک واو در جایی از کلمات قرآن بود، یا پس از واو الفی بود همه خود را موظف میدانستند که آن واو یا الف را در سایر قرآنها بگذارند و اگر تاءای مدّور بود همه سعی داشتند که در تمام نسخهها مدّور باشد. مواظبتی که در نسخه برداری قرآن شده در هیچ کتابی نشده، پس چگونه ممکن است کسی در قرآن دست برد و کسی مطلع نشود. آری خدا روی جهل و نادانی را سیاه کند که پس از هزار و سیصد سال یک عدّه عوام برای ایجاد تفرقه و عناد و بدگویی به فِرَقِ مسلمین چند نفر اخباری کج سلیقۀ سفیه آمدند اخباری را برای اثبات تحریف از کتب مجعوله جمعآوری کردند که همان اخبار نیز دلالت بر تحریف ندارد، مگر برای کسی که از همه جا بیخبر باشد، ما آن اخبار را در نظر خواننده میگذاریم تا خود قضاوت کند.
۴- اقوال بزرگان و علمای فریقین و تصریح ایشان بر عدم تحریف:
در اینجا ما کلمات بعضی را از باب نمونه ذکر میکنیم: علاّمۀ طبرسی در مجمع البیان میگوید: اجماع مسلمین بر این است که بر قرآن چیزی زیاد نشده، اما اینکه کم شده یا خیر، نظر صحیح از مذهب ما این است که چیزی کم نشده. و سیّد مرتضی [۱۵۰]نیز چنین فرموده و در چند موضع فرموده: علم به صحّت نقل قرآن از رسول خداصو زیاد و کم نشدنش مانند علم ما است به شهرها و مانند علم ما به وقایع تاریخی و کتب مشهوره، زیرا عنایت مسلمین شدید و دواعی بسیاری بر نقل و حفظ قرآن از کم و زیاد بوده، زیرا قرآن معجزۀ رسالت و مأخذ علوم شرعیّه و احکام دینیّه بوده و علمای مسلمین به نهایت در حفظ و حراست آن کوشیدهاند، حتی شمارۀ حروف و اعراب و سکنات آنرا حفظ کردهاند (تا کم و زیاد نشود) و در جای دیگر فرموده: همانطوری که ما علم بدیهی داریم به کتب مصنّفه مانند کتاب "سیبویه" و امثال آن [۱۵۱]که تفصیل فصول و ابواب آن معلوم است و اگر کسی چیزی به آن بیفزاید و یا کم کند. معلوم و ممّیز میشود که ملحق است و یا از اصل کتاب، همانطور است قرآن در حالیکه عنایت به ضبط قرآن بیشتر از کتب دیگر بوده [۱۵۲]و نیز سیّد مینویسد: قرآن در زمان رسول خداصجمع و مدون شده به مانند همین قرآن که نزد ما است، و مکرّر به رسول خداصعرضه شده و جماعتی از صحابه بر او تلاوت کردهاند، و اگر عدهای از حشوّیه و بعضی از اخباریّه برخلاف این گفتهاند، اعتنایی به سخنان ایشان نباید کرد، زیرا اینان به گمان خود به بعضی از اخبار ضعیفه استناد کردهاند که علم قطعی برخلاف آنها است [۱۵۳]. شیخ صدوق در کتاب خود فرمودهاند: اعتقاد ما این است که این قرآن میان جلد همان قرآنی است که خدا به رسول خود نازل نموده و زیادتر از این نبوده و کسی که غیر از این به ما نسبت دهد دروغ گفته است [۱۵۴](چنانکه از امیرالمؤمنین÷در نهجالبلاغه به همین مضمون نقل شد). و شیخ طوسی در تفسیر تبیان خود فرموده: سخن گفتن در زیاده و نقصان قرآن سخنی است غیر لائق زیرا اجماع بر بطلان زیادتی در قرآن است و مذهب صحیح ما بر این است که چیزی از آن کم نشده [۱۵۵]. و آقای خوئی در کتاب بیان ادّعای اجماع نموده بر تواتر قرآن و عدم زیاده و نقصان در آن، و شیخ طوسی فرموده [۱۵۶]: اخباری که در زیاده و نقصان وارد شده تماماً خبر واحد و قابل تأویل است و علمی به صحّت آنها پیدا نمیشود. و بسیاری از اعلام دیگر ادّعای اجماع نمودهاند بر عدم تحریف، از آن جمله شیخ بهائی، محقق کلباسی، محقق بغدادی شارح وافیه، محقق کرکی [۱۵۷]و اجماع علماء و فضلای اهل سنّت نیز همین را گفتهاند.
والبتّه دلیلهای دیگری نیز برعدم تحریف هست که در این مختصر نمیگنجد.
[۱۴۹] در کتب حدیثی معتبر اهل سنت، هیچ اثری از روایات صحیحی که بیانگر نارضایتی علی تاز خلفای قبل از خود باشد، وجود ندارد. بلکه روایات صحیح و معتبر زیادی وجود دارد که نشاندهندۀ محبت، صمیمیت، تعاون و همکاری ایشان با خلفای قبل از خود میباشد و ایشان همیشه از آنها به خیر و نیکی یاد میکرد. (مُصحح) [۱۵۰] سید مرتضى: ایشان علی بن حسین بن موسى مشهور به سید مرتضى علم الهدى هستند (۳۵۵-۴۳۳هـ) و همچنین برادر شریف رضی گردآورنده «نهج البلاغه» میباشد. و ایشان در زمان خود ریاست امامیه را بر عهده داشت و تألیفاتی از خود به جای گذاشته است که از مهمترین آنها: «الشافی» و«تنزیه الأنبیاء والأئمة» و كتاب «الغُرَر والدُّرَر» که مشهور است بـه «أمالی الـمرتضى» و كتاب «الانتصار» را میتوان نام برد. [۱۵۱] اسماعیل مزنی؛ وی شاگرد امام شافعی و ناشر فتاوی ایشان بود. كتابش «المختصر» معروف و مشهور است و در آن خلاصه فتاوى فقه شافعی به همراه تعلیقاتش ذکر شده است در سال ۲۵۶ هـ وفات نمود. [۱۵۲] در نسخه چاپ شده در بیروت كلمه «أصدق» آمده است. [۱۵۳] شیخ طبرسی، مجمع البيان، (مقدمه كتاب)، چاپ بیروت، ۱/۳۰-۳۱ (یا ۱/۱۵ از چاپ بیروت سال ۱۳۷۹هـ). [۱۵۴] شیخ صدوق، الاعتقادات في دين الإمامية (ص: ۵۹)، (یا چاپ حجریه چاپ شده به همراه شرح باب یازدهم ص ۹۳). [۱۵۵] شیخ طوسی، التبيان في تفسير القرآن، ج۱/۲. [۱۵۶] در اصل اینگونه آمده و احتمال صحیح آن «شیخ مفید» است. [۱۵۷] نگا: سید خوئی، البيان (ص: ۲۵۲- ۲۵۳)ز