مضرّات تقلید و زیانهای آن
در اسلام هر چیزی که ضرر داشته باشد حرام شده و چنانکه در جلد دوّم سفینه البحار صفحه ۷۲ و جلد اوّل صفحه ۵۴ از رسول خداصروایت کردهاند که فرمود: «لاضَرَرَ ولاَضِرَارَ فِي الإِسْلاَمِ» [۱۹۶]و در همان کتاب و سایر کتب معتبره وارد شده که: «کُلُّ مُضِرٍّ حَرامٌ» [۱۹۷]. تقلید در دین مضرّات بسیاری دارد که میتوان گفت ضرر آن از اکثر محرّمات بیشتر است. ما به برخی از آنها اشاره میکنیم:
اوّل- پیروی ظنّ و گمان که در اسلام شدیداً ممنوع و مورد نهی الهی است. در سوره یونس آیه ۳۶ فرموده:
﴿وَمَا يَتَّبِعُ أَكۡثَرُهُمۡ إِلَّا ظَنًّاۚ إِنَّ ٱلظَّنَّ لَا يُغۡنِي مِنَ ٱلۡحَقِّ شَيًۡٔا﴾ [یونس: ۳۶].
«و اکثر ایشان پیروی نمیکنند مگر از ظنّ و به هیچ وجه ظنّ و گمان کفایت از حق نمیکند».
و در سوره نجم آیه ۲۸ فرموده:
﴿وَإِنَّ ٱلظَّنَّ لَا يُغۡنِي مِنَ ٱلۡحَقِّ شَيۡٔٗا ٢٨﴾ [النجم: ۲۸].
کلمۀ «شيء»نکره در سیاق نفی مفید عموم است، یعنی گمان و ظنّ در هیچ امری از امور دین کفایت نکند و انسان را به حق نرساند، در صورتی که عموم فقها و مجتهدین فتاوی خود را ظنّی میدانند و در کتاب معالم [۱۹۸]و قوانین [۱۹۹]و رسائل [۲۰۰]و سایر کتب خود در باب حجّیّت ظنّ نوشتهاند که «اجتهاد هو استفراغ الوسعویا استفراغ الفقیه وسعه في تحصیل الظّنّ». یعنی: اجتهاد عبارتست از اینکه فقیه نیروی خود را مصرف کند در تحصیل ظنّ به حکم شرعی. و باز خود فقها نوشتهاند حکم ظنّی مجتهد برای مقلد واجب القبول میباشد و گویند: «هذا ما أدّی إلیه ظنّي وكلّ ما أدّی إلیه ظنّي فهو حكم الله»(مراجعه شود به باب حجّیّت ظنّ رسائل و قوانین و سایر کتب اصول) یعنی این حکم چیزی است که ظنِّ من به آن رسیده و هر چه گمان من به آن برسد حکم خدا است. بنابراین تقلید از مجتهد پیروی از ظنّ و گمان است و حال آنکه خدا نهی نموده، در سورۀ اسراء آیۀ ۳۶ فرموده:
﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌ﴾ [الإسراء: ۳۶].
«پیروی مکن از آنچه بدان علم نداری».
و نهی مفید تحریم است.
دوّم- پیروی رأی اشخاص- یکی از مضّرات تقلید پیروی آراء اشخاص میباشد و آن در اسلام باطل است، زیرا کسی حقّ صدور رأی ندارد جُز خدا. البتّه مقصود رأی در امور دینی است و حتّی خود رسول خداصحقِّ إظهار رأی نداشت مگر طبق ارائۀ وحی، در سوره نساء آیۀ ۱۰۵ فرموده:
﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ لِتَحۡكُمَ بَيۡنَ ٱلنَّاسِ بِمَآ أَرَىٰكَ ٱللَّهُ﴾ [النساء: ۱۰۵].
«به تحقیق ما این قرآن را به تو نازل نمودیم بحق تا بین مردم طبق آنچه خدا به تو ارائه داده حکم کنی»و آنچه خدا ارائه داده قرآنست.
در سوره یوسف آیه ۴۰ فرموده:
﴿إِنِ ٱلۡحُكۡمُ إِلَّا لِلَّهِ﴾ [یوسف: ۴۰].
يعنی: «حقّ صدور حکم نیست مگر برای خدا».
و در سوره مائده آیه ۴۴ فرموده:
﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٤٤﴾ [المائدة: ۴۴].
«هر کس به آنچه خدا نازل نموده حکم نکند کافر است».
وسائل الشیعه در کتاب قضا روایت کرده از رسول خداصکه فرموده: «إِنَّ اللهَ قَضَى الْجِهَادَ عَلَى الْـمُؤْمِنِينَ فِي الْفِتْنَةِ بَعْدِي- إِلَى أَنْ قَالَ يُجَاهِدُونَ عَلَى الْإِحْدَاثِ فِي الدِّينِ إِذَا عَمِلُوا بِالرَّأْيِ فِي الدِّينِ وَلَا رَأْيَ فِي الدِّينِ إِنَّمَا الدِّينُ مِنَ الرَّبِّ أَمْرُهُ وَنَهْيُه». یعنی: «به تحقیق خدای تعالی جهاد را برای مؤمنین پس از من واجب کرده که با چیزهای تازه پیدا شدۀ دینی جهاد و پیکار نمایند وقتیکه به رأی عمل کنند در دین و حال آنکه رأی در دین نباشد، همانا دین از پروردگار است امر و نهی آن منحصر است به او» پس مؤمنینِ زمان ما باید جهاد و پیکار نمایند تا بدعت تقلید را بردارند. در سوره مائده آیه ۴۸ فرموده:
﴿فَٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُۖ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ﴾ [المائدة: ۴۸].
«بین آنان به آنچه خدا نازل نموده حکم نما و پیروی آراء ایشان مکن».
بنابراین آیات صریحه و اخبار صحیحه، پیروی رأی اشخاص باطل است و باید کوشش کرد تا این باطل بر طرف گردد. آیا به مجتهدین حقِّ صدور رأی داده شده؟! آیا آراء ایشان از وحی است؟ اگر از وحی است پس چرا به فوت مجتهد آراء او باطل میشود و از بین میرود؟ چرا پس از فوت، تقلید از احکام او باطل است؟ آیا حکم خدا از بین رفتنی است؟ آیا حکم خدا تغییر میکند؟ این آراء اگر از خداست پس چرا برخلاف یکدیگر است؟
سوّم- ضرر سوم ماندن در جهل و کفر است- نتیجۀ تقلید چنانکه برای هر خردمندی محسوس است، بیخبری و جهل مردم مقلّد به کتاب خدا و سنّت یعنی روش رسول خداصو احادیث دینی است. شما اگر به یکی از این مقلّدین بگویی خدا در قرآن مکرّر فرموده جُز مرا مخوانید، و دعا عبادتست و خواندن غیر خدا در عبادت شرک است و خدا آن را شرک دانسته و نفرموده: بندگان مقرّب مرا بخوانید، به علاوه طبق آیات قرآن بندگان مقرّب خدا پس از مرگ به دارالسّلام بهشت خواهند رفت و روحشان از دنیا بیخبر است، شما چرا در مجالس دینی آنان را میخوانید؟ در جواب ما میگویند: ما مقلّدیم. ملاحظه کنید از برکت تقلید در شرک وارد شدهاند. از دیگری میپرسی آیا خدا که حاضر و ناظر در هر مکان و شاهد بر هر چیزیست، آیا انبیاء و اولیاء نیز در این صفات با خدا شریکند و این صفات را دارند؟ میگوید: بلی، میپرسی به چه دلیل؟ مگر خدا نفرموده: ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞ﴾در جواب میگوید: ما مقلّدیم!
به یک مرد شصت ساله گفتم بیا آیات قرآن را بفهم، گفت: ما مقلّدیم، آقا فرموده قرآن قابل فهم نیست و هرکس بفهمد گمراه میشود، من مقلّد شش نفر از علما میباشم. به نظر این بیچاره قرآن کتاب هدایت نیست و کتاب گمراهی است، چرا؟ چون مقلّد است، در صورتی که حق تعالی در سورۀ یوسف آیۀ ۱۰۷ فرموده:
﴿قُلۡ هَٰذِهِۦ سَبِيلِيٓ أَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِۚ عَلَىٰ بَصِيرَةٍ أَنَا۠ وَمَنِ ٱتَّبَعَنِي﴾ [یوسف: ۱۰۷].
یعنی: «بگو این است راه من که میخوانم به سوی خدا با بصیرت و بینایی، من و هر کس پیرو من است».
آیا کسی که پیرو پیغمبراسلام است نباید بصیرت و فهم عقلی داشته باشد و نباید کتاب خدا را بفهمد؟
خدا در سوره انعام آیۀ ۱۰۴ فرموده:
﴿قَدۡ جَآءَكُم بَصَآئِرُ مِن رَّبِّكُمۡ﴾ [الأنعام: ۱۰۴].
«این قرآن بینايیها میباشد که برای شما از پروردگار شما آمده است».
چهارم- انحطاط فکری- اکثر ملّت اسلام در اثر تقلید، فکر خود را به کار نینداخته و رشد فکری و عقلی ندارند، زیرا انسان هر قدر فکر خود را به کار اندازد و عقل خود را معطّل نگذارد ترقّی و رشد عقلی پیدا میکند و فکر او ضعیف نمیماند، ولی ملّت و تودۀ ما امروزه حاضر نیست در یکی از مسائل دینی خود فکر کند، زیرا میگوید: ما مقلّدیم و این کلمۀ «مقلّدیم» را به ایشان یاد دادهاند تا مبادا بیدار شوند و به برکت قرآن بصیرت پیدا کنند، تازه اگر برای بیداری این مردم کسی کتاب علمی و یا تحقیقی بنویسد فوری فتوی صادر میشود که کتاب او را نخوانید، کتاب خرافات را میخوانند امّا کتابی که برای نشر حقائق باشد نباید بخوانند.
پنجم- عدم تمیز حق از باطل- عدم تمیز حق از باطل محلّ ابتلای اکثر مردم است و لذا میبینی گویندهای بر منبر میرود و به نام دین هر چه باطل است میگوید و کسی جرأت جلوگیری و ایراد ندارد زیرا باطلهای او مشتری بسیار دارد، او برای مردم شفیع میتراشد و گناه را میبخشد و بهشتها حواله میدهد و به نظرِ مردم مطالب او مطالب الهی است، و عوام هم مشتری همین چیزها است. گاهی از یک نفر منبری فاضل مطالب ضدّ قرآنی شنیده میشود از جمله میگوید: شیعه علی÷نه سئوال دارد نه جواب نه حساب و یکسره به بهشت میرود و هیچ فرشتهای جرأت سؤال از او ندارد. باید گفت اینها ضّد قرآن است، زیرا قرآن در سورۀ اعراف آیه ۶ فرموده:
﴿فَلَنَسَۡٔلَنَّ ٱلَّذِينَ أُرۡسِلَ إِلَيۡهِمۡ وَلَنَسَۡٔلَنَّ ٱلۡمُرۡسَلِينَ ٦﴾ [الأعراف: ۶].
«البتّه ما از تمام امّتها سؤال میکنیم و البتّه از پیامبران سؤال میکنیم».
چگونه از شیعۀ علی÷سؤال نمیشود مگر شیعه از امّت پیغمبر نیست؟ در جواب خواهد گفت: اینها خریدار دارد ولی سخن حق خریدار ندارد.
مقدسین ما از حقّ و باطل بیخبرند، چرا، برای اینکه مقلّدند. یک نفر جوان فارغ التّحصیل دانشگاه تهران رفته بود اروپا با یک نفر مبلّغ مسیحی مذاکره کرده بود که شما مبلّغ مسیحی آیا در اسلام تحقیقاتی کردهاید؟ آیا احتمال نمیدهید اسلام حق باشد؟ او در جواب گفته بود خود شما که یک نفر دانشجوی مسلمانید دربارۀ اسلام تحقیقاتی کردهاید؟ جوان مسلمان میگوید: ما وجوهات خود را به یک عده آخوند میدهیم تا آنها بروند تحقیق کنند و ما موظّف به تحقیق نیستیم زیرا ما مقلّدیم. ملاحظه بفرمایید یک نفر دانشجوی اسلامی از اسلام بیخبر است به عنوان اینکه مقلّد است. و در اثر تقلید آنچه عقاید باطله بوده در میان مسلمین وارد شده است.
گاهی فلان آیت الله که مرجع شده در اثر فعالیّت تبلیغاتی، از قرآن به کلّی بیاطّلاع است و معلوماتش عبارت است از عقاید فلاسفه یونان، تصوّف و یا کتب غُلاة شیعه و در اثر مرجعیّت او عقاید باطلۀ فلاسفه و کفریّات غُلاة و صوفیّه نشر شده است، ولی عوام بیچاره خبر ندارد، زیرا او مقلّد است، پس در اثر جهل مردم و تقلید ایشان بدترین خلق خدا چنانکه حضرت عسکری÷فرموده مرجع تقلید شده، چنانکه در سفینه البحار جلد دوّم صفحۀ ۵۷ روایت کرده از امام حسن عسکری÷که به ابی هاشم فرموده: «سَيَأْتِي زَمَانٌ عَلَى النَّاسِ وُجُوهُهُمْ ضَاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ وَقُلُوبُهُمْ مُظْلِمَةٌ مُتَكَدِّرَةٌ؛ السُّنَّةُ فِيهِمْ بِدْعَةٌ وَالْبِدْعَةُ فِيهِمْ سُنَّةٌ الْـمُؤْمِنُ بَيْنَهُمْ مُحَقَّرٌ وَالْفَاسِقُ بَيْنَهُمْ مُوَقَّرٌ أُمَرَاؤُهُمْ جَاهِلُونَ جَائِرُونَ وَعُلَمَاؤُهُمْ فِي أَبْوَابِ الظَّلَمَةِ [سَائِرُونَ] أَغْنِيَاؤُهُمْ يَسْرِقُونَ زَادَ الْفُقَرَاءِ وَأَصَاغِرُهُمْ يَتَقَدَّمُونَ عَلَى الْكُبَرَاءِ وَكُلُّ جَاهِلٍ عِنْدَهُمْ خَبِيرٌ وَكُلُّ مُحِيلٍ عِنْدَهُمْ فَقِيرٌ لَا يُمَيِّزُونَ بَيْنَ الْـمُخْلِصِ وَالْـمُرْتَابِ لَا يَعْرِفُونَ الضَّأْنَ مِنَ الذِّئَابِ عُلَمَاؤُهُمْ شِرَارُ خَلْقِ اللهِ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ لِأَنَّهُمْ يَمِيلُونَ إِلَى الْفَلْسَفَةِ وَالتَّصَوُّفِ وَايْمُ اللهِ إِنَّهُمْ مِنْ أَهْلِ الْعُدُولِ وَالتَّحَرُّف»(تا آخر). یعنی: «به این زودی زمانی بر مردم بیاید که چهرههایشان شاد و خندان و دلهایشان تیره و تار است، سنّت رسول خداصنزدشان بدعت و بدعت نزدشان سنّت، مؤمن نزد ایشان محقّر و فاسق نزدشان موقّر است؛ أمراء ایشان ستمگر و علماء ایشان با ستمگران همقدماند، ثروتمندانشان توشۀ فقراء را بدزدند و کوچکها بر بزرگان مقدّم شوند، هر نادانی نزد ایشان خبیر است، بین مخلص و منافق فرق نگذارند و میش را از گرگ نشناسند، علمای ایشان بدترین خلق خدایند بر روی زمین، زیرا ایشان مایلند به فلسفه و تصوّف و به خدا قسم ایشانند اهل عداوت و انحراف تا آخر کلام امام÷».
امروزه هر دانشمند موحّد بیدار که بخواهد مردم را بیدار کند و کتابی بنویسد خواندن کتاب او را تحریم میکنند و اگر عقاید قرآنی را بیان کند و یا یکی از عقاید باطله و خرافات را معرّفی کند، همین فیلسوفان فلسفهمآب او را میکوبند و یا تکفیر کرده و ملّت بیچاره را در کفر و خرافات نگه میدارند.
ششم- پستی و اضمحلال: تقلید مشتقّ از قلاده است و قلاده را به گردن حیوانی میاندازند و او را همراه میبرند، گویا آنکه تقلید را واجب میداند مردم را حیوان فرض کرده و مقلّدین او به چنین پستی تن میدهند و خود را از استقلال فکری باز داشته و اطاعت بدون مدرک را انتخاب کردهاند و این دلیل بر پستی و اضمحلال ملّتی است و همین را خدا مذّمت کرده و لذا تمام اقسام آن را باطل شمرده:
اوّل- تقلید از آباء و اجداد که در سوره مائده آیۀ ۱۰۴ فرموده:
﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَإِلَى ٱلرَّسُولِ قَالُواْ حَسۡبُنَا مَا وَجَدۡنَا عَلَيۡهِ ءَابَآءَنَآۚ أَوَلَوۡ كَانَ ءَابَآؤُهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ شَيۡٔٗا وَلَا يَهۡتَدُونَ ١٠٤﴾ [المائدة: ۱۰۴].
«و چون به ایشان گفته شود بیایید به سوی آنچه خدا نازل نموده و به سوی رسول، گویند همان روش پدران خود را که یافتهایم برای ما کافی است،آیا و اگر چه پدرانشان نادان و از هدایت دور بوده باشند (باز آنان پیروی میکنند).
دوّم- تقلید از بزرگان و آقایان و علمای دینی خود، چنانکه در سورۀ احزاب آیات ۶۶ و ۶۷ و ۶۸ فرموده:
﴿يَوۡمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمۡ فِي ٱلنَّارِ يَقُولُونَ يَٰلَيۡتَنَآ أَطَعۡنَا ٱللَّهَ وَأَطَعۡنَا ٱلرَّسُولَا۠ ٦٦ وَقَالُواْ رَبَّنَآ إِنَّآ أَطَعۡنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَآءَنَا فَأَضَلُّونَا ٱلسَّبِيلَا۠ ٦٧ رَبَّنَآ ءَاتِهِمۡ ضِعۡفَيۡنِ مِنَ ٱلۡعَذَابِ وَٱلۡعَنۡهُمۡ لَعۡنٗا كَبِيرٗا ٦٨﴾ [الأحزاب: ۶۶-۶۸].
«روزی که صورت ایشان در آتش دوزخ بگردد، میگویند ای کاش اطاعت کرده بودیم خدا را و اطاعت کرده بودیم رسول را و گویند پروردگارا ما وآقایان و بزرگان خود را اطاعت کردیم که ما را گمراه کردند، پروردگارا عذاب ایشان را دو مقابل کن و ایشان را لعن نما لعن بزرگی».
البتّه آیات دیگری نیز در ذمّ تقلید آمده مانند آیه ۲۱ سورۀ ابراهیم، آیۀ ۴۷ سورۀ غافر و آیۀ ۳۱ تا ۳۳ سورۀ سبأ. متأسّفانه ملت ما در اثر تقلید و فقدان تحقیق، از این آیات الهی بیخبرند. مسلمین باید بدانند که اسلام دین تحقیقی است نه تقلیدی، دین علمی است نه ظنّی و گمانی. در زمان ما دین تقیلدی دین تحقیقی را پامال کرده و تمام خرافات و موهومات را به نام دین وارد اسلام کردهاند. و حتّی به قول صاحب معالم تمام مجتهدین متأخّرین خودشان مقلّد متقدّمین بوده و خود مقلّد سابقین میباشند.
امید است دانشمندان بیدار و مجتهدین حقیقی از خدا بترسند و حرمت تقلید را کتمان نکنند و وجوب تعلیم و تعلّم امور دین را اعلام نمایند و مردم نیز طبق آیۀ ۱۰۸ سوره یوسف بصیرت پیدا کنند.
ضرر هفتم و هشتم تقلید- عدم احساس مسئولیت: عدم احساس مسئولیّت گناه بزرگی است. ملّتی که وظیفۀ خود را تقلید میداند خود را مسئول تحقیق نمیداند و حسّ کنجکاوی و تحقیق او کور شده است، لذا در زمان ما هیچ کس خود را مسئول فهم حقایق دینی و نشر آن نمیداند و جلوگیری از خرافات نمیکند. مردمی که در امور دینی تحقیقی نکردهاند هرچه به نام دین گفته شود باور میکنند و در مقابل آن پول میدهند، فعلاً در ایران هرساله میلیونها تومان خرج ترویج خرافات زیر عنوان ترویج دین میشود، و نظر مردم به دهان ملاّ و مرجع است، اگر مرجعِ او به کسی که در منبر، خرافه وباطل بافته، طیّب الله گفت و یا سکوت کرد، او خیال میکند تمامش حق بود و اگر کسی اعتراض کند، میگوید: تو بهتر میفهمی و یا آن مجتهدی که در مجلس بود؟ پس چرا او اعتراض نکرد؟
ضرر نهم- تقلید در اصول دین: برای مردمی که تقلید عادت شده است حتّی در اصول دین خود تقلید میکنند و اگر مجتهد ایشان بنویسد که در اصول دین تقلید جائز نیست، نه مقلّدینِ او گوش به این فتوی میدهند و نه خود آن مجتهد به این فتوایش عمل میکند و باز در اصول دین فتوی میدهد و مقلّدینِ او میپذیرند. چنانکه یکی از مجتهدین زمان ما نوشته: تقلید در اصول دین جائز نیست و خود فتوی داده که امام مانند خدا همه جا حاضر و ناظر است و مجتهد دیگر مانند او فتوی داد بر ضدّ صد آیه از قرآن که امام خالق و مکّون جهانست و میتواند چیزی را از عدم بوجود آورد و به واسطۀ قدرتی که خدا به او عطا کرده ولایت تکوینی دارد و چون ایشان به چنین کفریّات و شرکیّات فتوی داد، عموم عوام پذیرفتند، زیرا مقلّدند و عقاید حقّه را از روی مدارک نمیدانند و چون به تقلید عادت کردهاند لذا حوصلۀ تحقیق ندارند. و لذا بیشتر عقاید و اعمالی که دارند موهومات و خرافات میباشد و از اسلام نیست.
ضرر دهم- دکّان دینی: ما به مجتهدین حقیقی ایرادی نداریم ولی در اثر تقلیدِ عوام و دادن وجوهات، هر طالب دنیا و نا اهلی به فکر مرجعیّت و گرفتن وجوهات افتاده، حال آن وجوهات مدرک دینی دارد یا ندارد بحثی است جدا، ما کاری نداریم، ولی اکثر در راه هوی وهوس و تحکیم مرجعیّت صرف میشود و فرزندان و اصحاب او منزلها خریده و دستگاهی راه انداخته و درباری ساخته و در هر شهر وکلایی گذاشته که کاری ندارند جُز رفتن درب دکّان این و آن و حساب اموال مردم زحمتکش را کشیدن، فلان زن چرخریس و فلان بارکش قد خمیده نیز باید مقداری از اموال خود را بدهد تا مال او حلال شود و آقا هر چه خواست به هر کس میل دارد خصوصاً به متملّقین و چاپلوسان بدهد، تا آنان در منبرها تعریف کرده و نظر مردم عوام را نسبت به او جلب کنند و حتّی در مشاهد پول به خدّام آستانه میدهند که زوّار را برای حسابِ مال نزد آقا ببرند. من خود سیّدی را سراغ دارم چون از نجف برگشت و به مشهد آمد، نان خالی نداشت آقایان و طلاب مشهد پیشنهاد کردند که ما حاضریم کتب خود را بفروشیم و شما را اداره کنیم که در مشهد بمانید و اکنون پس از چند سال فرزند او میلیونها ملک خریده و او با این خرابکاریها خود را واجبالإطاعه، نایبالإمام و سلطان بیتاج و تخت میداند و با حکومتها در ظاهر مخالفت میورزد و همواره بر گردن مردم ساده لوح سوار است، با اینکه پیغمبران خدا و امامان ‡کار میکردند، اینان کاری ندارند جُز ریاکاری و گرفتن اموال مردم به نام فقرا، ایتام و صرف در تعیّنات خود و هر کس به ملاقات آقا برود اگر وجوهات آورده اذن ملاقات میدهد و إلاّ فلا. و به اضافه هزاران حکم غیر ما أنزَلَ الله آوردهاند، اگر زمان رسول خداصمحّرمات صد بوده فعلاً زمان ما هزار شده و دین مشکل سنگینی که قرآن مخالف آنست آوردهاند. پس ملّت باید بیدار شود و زیر بار احکام سنگین ایشان نرود. خدای تعالی در وصف رسول خود در سورۀ اعراف آیۀ ۱۵۷ فرموده:
﴿وَيَضَعُ عَنۡهُمۡ إِصۡرَهُمۡ وَٱلۡأَغۡلَٰلَ ٱلَّتِي كَانَتۡ عَلَيۡهِمۡ﴾ [الأعراف: ۱۵۷].
«این پیغمبر بر میدارد از ایشان بارهای سنگین و غلهایی که بر گردۀ ایشان بوده (از طرف پیشوایان و احبارشان)».
اسلام دینی سهل و ساده بوده، ولی اینان آن قدر احوط و اقوی بر آن افزوده و آن قدر شاخ و برگ برای آن تراشیدهاند که بهکلّی عوض شده.
ضرر یازدهم- ایجاد اختلاف: یکی از زیانهای بزرگ تقلید ایجاد اختلاف میان مسلمین است، آن مجتهد میگوید نماز جمعه واجب عینی است، مجتهد دیگر میگوید واجب تخییری است، سوّمی میگوید حرام است، چهارمی میگوید: مستحب است. پنجمی می گوید: مکروه است. آن مجتهد میگوید: فرو رفتن در آب مبطل روزه است، دیگری میگوید مبطل نیست. و همچنین در اکثر مسائل اختلاف دارند و کمتر مسئلهای است که مورد اختلاف نباشد. شما عروةالوثقی را با حواشی آن و یا کتاب «منهاج الکرامه» و یا «مختلف العلامه» را ملاحظه کنید تا به اختلاف فقها در اکثر مسائل پی برید. آیا خدا امر به اختلاف کرده و اینان اطاعت خدا میکنند و یا خدا از اختلاف نهی کرده و اینان عصیان خدا کردند.
امیرالمؤمنین علی÷درخطبۀ ۱۸ در ذمّ اختلاف علماء در فتوی فرموده: «تَرِدُ عَلَى أَحَدِهِمُ الْقَضِيَّةُ فِي حُكْمٍ مِنَ الْأَحْكَامِ فَيَحْكُمُ فِيهَا بِرَأْيِهِ ثُمَّ تَرِدُ تِلْكَ الْقَضِيَّةُ بِعَيْنِهَا عَلَى غَيْرِهِ فَيَحْكُمُ فِيهَا بِخِلَافِ قَوْلِهِ ثُمَّ يَجْتَمِعُ الْقُضَاةُ بِذَلِكَ عِنْدَ الْإِمَامِ الَّذِي اسْتَقْضَاهُمْ فَيُصَوِّبُ آرَاءَهُمْ جَمِيعاً وَإِلَهُهُمْ وَاحِدٌ وَنَبِيُّهُمْ وَاحِدٌ وَكِتَابُهُمْ وَاحِدٌ فَأَمَرَهُمُ اللهُ [تَعَالَى] سُبْحَانَهُ بِالاخْتِلَافِ فَأَطَاعُوهُ أَمْ نَهَاهُمْ عَنْهُ فَعَصَوْهُ أَمْ أَنْزَلَ اللهُ سُبْحَانَهُ دِيناً نَاقِصاً فَاسْتَعَانَ بِهِمْ عَلَى إِتْمَامِهِ أَمْ كَانُوا شُرَكَاءَ لَهُ فَلَهُمْ أَنْ يَقُولُوا وَعَلَيْهِ أَنْ يَرْضَى أَمْ أَنْزَلَ اللهُ سُبْحَانَهُ دِيناً تَامّاً فَقَصَّرَ الرَّسُولُ صعَنْ تَبْلِيغِهِ وَأَدَائِهِ وَاللهُ سُبْحَانَهُ يَقُولُ: ﴿مَّا فَرَّطۡنَا فِي ٱلۡكِتَٰبِ مِن شَيۡءٖ﴾ وَفِيهِ [تِبْيَانُ كُلِ] تِبْيَانٌ لِكُلِّ شَيْءٍ وَذَكَرَ أَنَّ الْكِتَابَ يُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً وَأَنَّهُ لَا اخْتِلَافَ فِيهِ فَقَالَ سُبْحَانَهُ: ﴿وَلَوۡ كَانَ مِنۡ عِندِ غَيۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفٗا كَثِيرٗا﴾. یعنی: «قضیّهای بر یکی از این علماء در حکمی از احکام وارد میشود، او در آن قضیّه حکم میکند به رأی خود، سپس همان قضیّه بعینه بر دیگری وارد میشود او به خلاف قول اوّلی حکم میکند، سپس همۀ ایشان نزد آنکه به ایشان قضاوت داده (تصدیق اجتهاد و قضاوت ایشان را کرده) جمع میشوند او رأی همه را صواب میشمرد و حال آنکه خدای ایشان یکی، پیغمبرشان یکی، کتابشان یکی و دینشان یکی است. آیا خدایتعالی ایشان را امر به اختلاف کرده است و ایشان از او اطاعت کردهاند؟! و یا خدا ایشان را نهی از اختلاف کرده و آنان عصیان نمودهاند؟ و یا خدا دین ناقصی فرستاده که به کمک ایشان آن را کامل و تمام کند و یا اینان شریکان خدایند برای اتمام دین او، که ایشان بگویند و خدا بپذیرد! و یا خدای سبحان دین تامّ و تمامی نازل کرده و رسول او از رسانیدن کوتاهی نموده و حال آنکه خدای سبحان فرموده است: ما فروگذار نکردیم در این قرآن چیزی را و فرموده است: بیان هر چیزی را در این قرآن است و یادآوری نموده که بعضی از آیات آن بعض دیگر را تصدیق میکند و در آن اختلافی نیست، پس فرموده: و اگر از نزد غیر خدا بود اختلاف بسیاری در آن مییافتید».
نویسنده گوید: تعجّب است با این کلام، چگونه شیعیان او بر خلاف قول او از چنین مجتهدان تقلید کرده و بیدار نمیشوند، بعضی از مردم برای عذرتراشی میگویند اختلاف در فروع اشکالی ندارد. جواب این است که اشکال شدید دارد و حضرت همین اختلاف در فروع را مذّمت کرده، زیرا در زمان او مردم اختلاف در اصول دین نداشتند. خطبۀ امام در مذّمت اختلاف در حکم است نه در اصول دین و حال آنکه کسی حقِّ صدور حکم ندارد جُز خدا.
[۱۹۶] در اسلام ضرر رساندن بخود و دیگران جایز نیست. [۱۹۷] هر چیز مضری حرام است. [۱۹۸] مقصود كتاب (معالم الدين وملاذ الـمجتهدين) در اصول فقه است، که به اسم (الـمعالم) مشهور شده واز جمله کتابهایی بوده که در مراحل سطح در حوزه های علمیه شیعه تدریس می شود، و نویسنده آن فقیه: حسن بن زین الدین عاملی است، معروف به ابن شهید ثانی (وفات ۱۰۱۱هـ). [۱۹۹] مقصود كتاب (قوانين الأصول) در اصول فقه است، که به اسم (القوانين) مشهور شده، نوشته فقیه اصولی: میرزا ابوالقاسم بن مولى حسن شفتی جیلانی قمِّی، معروف به محقِّق قمی(وفات ۱۲۳۱هـ) و در قم دفن شده؛ و از جمله کسانی بود که معتقد به تحریف قرآن بود، همانطوریکه در کتابش القوانین آن را ذکر کرده، با وجودی که از اصولیین بود. [۲۰۰] مقصود كتاب «فرائد الأصول» معروف بـه «الرسائل» تألیف مجتهد شیخ مرتضى انصاری (ت ۱۲۸۱هـ)؛ و از مهمترین کتابهای اصول فقه جعفری به شمار میآید؛ و از کتابهای درسی اساسی در علم اصول فقه در مرحله سطح در حوزه های علمیه شیعه است.