سورۀ بقره مدنی و دارای ۲۸۶ آیه میباشد
سورة البقرة (مدنیة وآیاتها ست وثمانون ومائتان)
﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ الٓمٓ ١﴾ [البقرة: ۱].
ترجمه: به نام خدای کاملالذّات رحمن رحیم. الف لام میم.
نکات: حروف الف و لام و میم را بعضی از مفسّرین برای رمز و اشاره گرفتهاند و ما در مقدّمهی این کتاب در فصل ۱۹ و ۲۰ راجع به آن مطالبی ذکر کردیم مراجعه شود.
﴿ذَٰلِكَ ٱلۡكِتَٰبُ لَا رَيۡبَۛ فِيهِۛ هُدٗى لِّلۡمُتَّقِينَ ٢﴾ [البقرة: ۲].
ترجمه: این است کتابی که در آن شکی نباشد و راهنمای پرهیزکاران است.
نکات: ﴿ذَٰلِكَ﴾اسم اشاره و اشاره به قرآن است، اگر کسی بگوید ﴿ذَٰلِكَ﴾وضع شده برای اشاره به بعید و اینجا که قرآن نزدیک است چرا کلمۀ ﴿ذَٰلِكَ﴾آمده؟ گوییم گاهی ﴿ذَٰلِكَ﴾اشاره میشود به چیز بزرگی که گویا چنان عظمت دارد که برای ناظر نظر به آن مشکل است، مانند چیز دوری که نظر به آن مشکل باشد. و دیگر کلمۀ «رَیبَ» به معنی شکّ و یا ظنِّ نزدیک به گمان و شک میباشد و «ریب» نکرۀ در سیاق نفی و مفید عموم است، یعنی هیچگونه شکّ و گمانی در مطالب قرآن نیست و مطالب آن علمی و طبق دانش و بینش است پس اگر کسی شک در مطالب قرآن داشته یا دقیقاً نظر نکرده و یا بیانصاف است. نکتۀ دیگر اگر کسی بگوید قرآن باید برای تمام مردم هدایت باشد نه فقط برای متّقین، پس چرا فرموده ﴿هُدٗى لِّلۡمُتَّقِينَ﴾؟ جواب این است که در اینجا ﴿مُتَّقِينَ﴾به معنی اصطلاحی آن نیست، بلکه به معنی لغوی است، یعنی هر کس بیبند و بار و بیپروا باشد و پرهیز از ضرر نکند و درصدد دفع زیان خود نباشد به کلام خدا گوش نمیدهد و هدایت نمیشود و هر کس پرهیز کند از ضرر احتمالی، او گوش میدهد و هدایت میگردد و آن کس لغتاً پرهیزکار است. پس کتاب خدا هدایت است برای طالبین هدایت نه معرِضین آنانکه کتاب خدا را قابل فهم ندانسته و به آن بیاعتنایی میکنند.
﴿ٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡغَيۡبِ وَيُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ ٣﴾ [البقرة: ۳].
ترجمه: پرهیزکاران کسانیاند که به غیب ایمان بیاورند و نماز را برپا دارند و از آنچه روزیشان کردهایم انفاق کنند.
نکات: ﴿غَيۡبِ﴾مقابل مشهود و محسوس است و به چیزی گفته میشود که مشاهده و حس نگردد، چه دائماً مشهود نباشد مانند ذات أحدیّت و چه در دنیا مشاهده نگردد مانند فرشتگان، جنّ و حوادث قیامت [۲۸۴]. و امّا آنچه گاهی امکان مشاهده دارد آنرا نمیتوان مصداق غیب شمرد و لذا آنانکه به سبب عدم توجّه به مفاسد سخن خود گفتهاند مقصود از غیب امامی است که مدّتی غایب باشد صحیح نیست، زیرا: أوّلاً: آن امام ممکن است مشاهده گردد، پس از مصادیق و معانی غیب نیست. ثانیاً: مطلق غیب را مقیّد کردن به یک چیز دلیلی ندارد و ثالثاً: خود آن امام آیا از متّقین است یا خیز؟ اگر از متّقین باشد بنابراین باید ایمان به غیب یعنی ایمان به خودش بیاورد، او چگونه از خودش غایب است تا ایمان به خودش بیاورد. رابعاً: رسول خداصیکی از متّقین بود و ایمان او به امامی که تابع او خواهد بود معنی ندارد.
نکتۀ دیگر- متّقین حتّی رسول خداصمؤمن به غیب میباشند نه عالم به غیب و عالم به غیب طبق صریح آیات قرآن فقط خدا است و فرق میان مؤمن به غیب و عالم به غیب اینست که مؤمن به غیب مطابق وحی الهی و یا خبر صادقی که شنیده ایمان به خبر غیبی آورده، پس منشأ علم و ایمان او به غیب، خبر وحی و یا مخبر صادق است، ولی عالم به غیب عالم به مُخبَرٌعَنه است نه خبر و خودِ غیب را میداند و نزد او مشهود است نه به واسطۀ خبر دیگری و لذا صفت علم به غیب مخصوص به خدا است. اگر کسی بگوید مؤمن به خبر غیبی نیز علم دارد به آن خبر نه ظن؟ جواب گوییم آری او عالم است به خبر غیبی و به توسط خبر اذعان دارد به مُخبَرٌعَنه. ولی عالم به غیب عالم است به غیب مُخبَرٌعَنه بدون واسطۀ خبری.
نکتۀ دیگر- جملۀ: ﴿مِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ...﴾چون ردیف نماز آمده، انفاق واجبی و زکات است و ماء موصوله در آن دلالت بر عموم دارد یعنی در هر چه به او روزی داده شده باید زکات بدهد و منحصر به ۹ چیزی که فقهاء گفتهاند نیست، چه مالالتّجاره باشد و چه حبوبات و چه ماشینآلات و چه پارچه و چه غیر اینها.
﴿وَٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِكَ وَبِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ يُوقِنُونَ ٤ أُوْلَٰٓئِكَ عَلَىٰ هُدٗى مِّن رَّبِّهِمۡۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٥﴾ [البقرة: ۴-۵].
ترجمه: و آنانکه به آنچه بر تو نازل شده و به آنچه پیش از تو نازل شده ایمان بیاورند و به جهان دیگر (روز جزاء) یقین کنند. آنان طبق هدایتی که از پروردگارشان آمده هدایت یافته و فقط ایشان رستگارند.
نکات: ﴿مَآ﴾در ﴿مَآ أُنزِلَ﴾موصوله و مفید عموم است، یعنی پرهیزکار به تمام کتب إلهی ایمان میآورد. و جملۀ ﴿وَبِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ يُوقِنُونَ﴾جملۀ اسمیّه و دلالت بر استمرار دارد یعنی یکی از صفات متّقین این است که همواره صاحب یقینند. و جملۀ ﴿عَلَىٰ هُدٗى مِّن رَّبِّهِمۡ﴾دلالت دارد که هدایت متّقین به واسطۀ هدایت إلهی وهدایتی است که خدا نازل نموده و نشان داده در کتاب خود و از کتب دیگر و گفتههای دیگران، هدایت را نگرفتهاند. زیرا هدایت غیر خدا هدایت واقعی نیست و ضمیر ﴿هُمُ﴾که فاصله شده بین مبتداء و خبر در جملۀ: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ﴾دلالت بر حصر دارد، یعنی هدایت إلهی مخصوص به کسانی است که دارای صفات مذکورۀ در این آیات باشند. حقتعالی پس از وصف رستگاران صفات زیانکاران، کافران و غیرپرهیزکاران را بیان کرده:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ سَوَآءٌ عَلَيۡهِمۡ ءَأَنذَرۡتَهُمۡ أَمۡ لَمۡ تُنذِرۡهُمۡ لَا يُؤۡمِنُونَ ٦ خَتَمَ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ وَعَلَىٰ سَمۡعِهِمۡۖ وَعَلَىٰٓ أَبۡصَٰرِهِمۡ غِشَٰوَةٞۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ ٧﴾ [البقرة: ۶-۷].
ترجمه: محقّقاً برای آنانکه کافرند یکسانست چه بترسانیشان و چه نترسانیشان ایمان نمیآورند. خدایتعالی بر دلها و گوش ایشان مهر زده و بر چشمانشان پرده است و برایشان عذاب بزرگی است.
نکات: طبق این آیات، انذار و عدم انذار برای کفّار مساوی است، پس خدا برای چه پیغمبر برای ایشان فرستاده؟ جواب این است که مقصود از کفّار به قرینۀ تقابُل این آیه با آیات متّقین کفّار بیبند و بار بیتقوای بیپروای بیباکی است که از ضرر و زیان پرهیز ندارند و برای دفع خطر از خود گوش به سخن انبیاء نمیدهند و گر نه بسیاری از کفّار، طالب سعادت و قابل هدایتند. اگر کسی بگوید چرا خدا بر دل ایشان مهر زده که هدایت وارد آن نشود، پس ایشان در عدم هدایت تقصیری ندارند؟ جواب این است که کار خدا روی جریان اسباب و مسبّبات است. بنابراین بیبندوباری و عدم پرهیز و اعراض از حق سبب میباشد برای کفر و عدم ورود هدایت و چون کفّار به اختیار خود سبب را اختیار کردند، مسبَّب که مهر برای عدم ورود هدایت است، بر آن مترتّب شده و چون جریان اسباب و مسبّبات به جعل إلهی است و لذا خدا به خود نسبت داده. و دیگر اینکه در این آیه سمع مقدّم بر بصر آمده «لِشَرَفِ السَّمع عَلَی البَصَر»، زیرا سَمع وسیله است برای وصول به علوم و وصول به هدایت. و جهت اینکه سمع مفرد آمده و قلوب و ابصار جمع، این است که سمع مصدر است و مصدر جمع بسته نمیشود و قلب و بصر مصدر نیست.
پس از ذکر صفات مؤمنین و کافران، صفات منافقین که دستۀ سوّم از قافلۀ مکلّفین باشد ذکر شده از آیۀ ۸ تا آیۀ ۲۰:
﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَبِٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَمَا هُم بِمُؤۡمِنِينَ ٨ يُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَمَا يَخۡدَعُونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمۡ وَمَا يَشۡعُرُونَ ٩ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ فَزَادَهُمُ ٱللَّهُ مَرَضٗاۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمُۢ بِمَا كَانُواْ يَكۡذِبُونَ ١٠ وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ لَا تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ قَالُوٓاْ إِنَّمَا نَحۡنُ مُصۡلِحُونَ ١١ أَلَآ إِنَّهُمۡ هُمُ ٱلۡمُفۡسِدُونَ وَلَٰكِن لَّا يَشۡعُرُونَ ١٢ وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ ءَامِنُواْ كَمَآ ءَامَنَ ٱلنَّاسُ قَالُوٓاْ أَنُؤۡمِنُ كَمَآ ءَامَنَ ٱلسُّفَهَآءُۗ أَلَآ إِنَّهُمۡ هُمُ ٱلسُّفَهَآءُ وَلَٰكِن لَّا يَعۡلَمُونَ ١٣ وَإِذَا لَقُواْ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوۡاْ إِلَىٰ شَيَٰطِينِهِمۡ قَالُوٓاْ إِنَّا مَعَكُمۡ إِنَّمَا نَحۡنُ مُسۡتَهۡزِءُونَ ١٤ ٱللَّهُ يَسۡتَهۡزِئُ بِهِمۡ وَيَمُدُّهُمۡ فِي طُغۡيَٰنِهِمۡ يَعۡمَهُونَ ١٥ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلضَّلَٰلَةَ بِٱلۡهُدَىٰ فَمَا رَبِحَت تِّجَٰرَتُهُمۡ وَمَا كَانُواْ مُهۡتَدِينَ ١٦ مَثَلُهُمۡ كَمَثَلِ ٱلَّذِي ٱسۡتَوۡقَدَ نَارٗا فَلَمَّآ أَضَآءَتۡ مَا حَوۡلَهُۥ ذَهَبَ ٱللَّهُ بِنُورِهِمۡ وَتَرَكَهُمۡ فِي ظُلُمَٰتٖ لَّا يُبۡصِرُونَ ١٧ صُمُّۢ بُكۡمٌ عُمۡيٞ فَهُمۡ لَا يَرۡجِعُونَ ١٨ أَوۡ كَصَيِّبٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ فِيهِ ظُلُمَٰتٞ وَرَعۡدٞ وَبَرۡقٞ يَجۡعَلُونَ أَصَٰبِعَهُمۡ فِيٓ ءَاذَانِهِم مِّنَ ٱلصَّوَٰعِقِ حَذَرَ ٱلۡمَوۡتِۚ وَٱللَّهُ مُحِيطُۢ بِٱلۡكَٰفِرِينَ ١٩ يَكَادُ ٱلۡبَرۡقُ يَخۡطَفُ أَبۡصَٰرَهُمۡۖ كُلَّمَآ أَضَآءَ لَهُم مَّشَوۡاْ فِيهِ وَإِذَآ أَظۡلَمَ عَلَيۡهِمۡ قَامُواْۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمۡعِهِمۡ وَأَبۡصَٰرِهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ ٢٠﴾[البقرة: ۸-۲۰].
ترجمه: و بعضی از مردم میگویند به خدا و روز قیامت ایمان آوردیم و حال اینکه ایمان نیاوردهاند. خدا و اهل ایمان را فریب میدهند وحال آنکه در واقع فریب نمیدهند مگر خودشان را و درک نمیکنند. دلهایشان بیمار بوده پس خدا بیماری ایشان را زیاد کرد (یعنی جهل و عناد و استکبارشان در زیادتی است و این جمله نفرین إلهی است) و برای ایشان عذاب دردناکست به سبب آنکه دروغ میگفتند. و چون به ایشان گفته شود فساد در زمین روا مدارید، گویند همانا ما مصلحیم. آگاه باش که ایشان فقط مفسدند ولیکن متوجّه نیستند. و چون به ایشان گفته شود ایمان بیاورید چنانکه مردم ایمان آوردهاند، گویند آیا ما به مانند سفیهان ایمان بیاوریم، آگاه باش که خودشان سفیهند ولیکن توجّه ندارند. و چون به مؤمنین برخورند میگویند ما ایمان آوردهایم، و چون با شیاطین خود خلوت کنند میگویند ما با شمائیم و همانا ما مؤمنان را استهزاء میکنیم. خدا ایشان را استهزاء میکند و ایشان را به حیرانی و سرگردانی خودشان میکشاند. ایشانند که ضلالت را به جای هدایت خریدند پس تجارتشان سودی نکرد و طالب هدایت نبودند. مَثَلِ ایشان مَثَلِ کسی است که در بیابان تاریکی آتش برافروزد پس چون آتش اطراف او را روشن سازد خدا روشنی ایشان را ببرد و در تاریکی رهاشان سازد به طوریکه چیزی نبینند. کران و لالان وکورانند که از ضلالت خود برنمیگردند. و یا مَثَلِ ایشان چون کسانی است که در بیابان تاری از آسمان باران تندی بر ایشان ببارد که در آن ظلمات و رعد و برقی باشد، از ترس عذاب و فرار از مرگ انگشتان خود را در گوشهایشان بگذارند و خدا به این کافران احاطه دارد. نزدیک شودکه برق چشمانشان را برباید، هر زمانکه برای ایشان روشنی دهد بروند، و چون تاریک شود بایستند (حیرتزده در ترس) و اگر خدا میخواست گوش و چشم ایشان را برده بود، محققاً خدا بر هر چیز توانا است.
نکات: در این آیات ده نشانه برای منافقین شمرده و در خاتمه در دو مَثَل نشانشان داده:
نشانۀ اوّل- در آیۀ ۹ ذکر شده که اهل خدعه و نیرنگند و به فکر فریب مردماند.
نشانۀ دوّم- در آیۀ ۹ و ۱۰ ذکر شده که بیشعور و نادانند که آمادۀ درک حقائق نیستند.
نشانۀ سوّم- در آیۀ ۱۰، بد دلند و مرض درونی دارند که به شنیدن آیات إلهی بیماری ایشان زیاد میگردد (حسد، عناد و دنیاطلبی مرض ایشان است).
نشانۀ چهارم- در آیۀ ۱۱ ذکر شده که خودبین و خودخواهند که در عین فساد، خود را مصلح میدانند.
نشانۀ پنجم- در آیۀ ۱۱ ذکر شده که اهل فتنه و فسادند و تمایل به شرّ و فساد دارند.
نشانۀ ششم- در آیۀ ۱۳، به مردم خصوصاً به اهل ایمان بدبینند.
نشانۀ هفتم- در آیۀ ۱۴، دو رنگی بلکه هر لحظه به رنگی در آمده و خود را به هر فرقه میچسبانند.
نشانۀ هشتم- در آیۀ ۱۴ ذکر شده که اهل تمسخر و استهزاء بوده و در تمسخر مردم استادند.
نشانۀ نهم- در آیۀ ۱۵، در امور دین حیران و سرگردان و در انتخاب راه ناشیاند و لذا ضلالت را در عوض هدایت میخرند.
نشانۀ دهم- طالب هدایت نیستند و در امور دین به تحقیق نمیپردازند.
نویسنده گوید: اهل زمان ما غالباً دارای همین نشانهها بوده و قطعاً منافقاند. و أما آن دو مَثَل:
بدانکه حقتعالی برای اینکه امور معنوی و حالات نفسانی را مجسّم و برای بندگان خود قابل درک سازد مَثَل میزند و آنها را تشبیه به امور محسوسه میکند. در آیۀ ۱۷ تا ۲۰ حالات و ملکات منافقین را راجع به امور دین و تظاهر به اسلام و نتیجهبردن و در ظلمات هویپرستی و کفر و صفات رذیلهماندن و در دین سرگردان و کور و کر ماندن، ایشان را أوّلاً: تشبیه کرده به وضع کسی که در شب تاری در بیابان تاریکی هیزمی جمع کند و به زحمت آنرا بر افروزد تا سبب روشنی اطرافش گردد، پس ناگهان بادی بوزد و آتش او را پراکنده و خاموش سازد و او را در تاریکی حیران گذارد. چنانکه این کس از زحمت خود نتیجه نبرده و از روشنی بهره نگرفته، بلکه در تاریکی پس از روشنایی که نسبت به باصرۀ انسان تیرهتر است مستمر مانده، همانطور منافق از دینداری و تظاهر و سعی خود نتیجه نمیگیرد، بلکه در ظلمات کفر و تردید سرگردان و در آخرت به ظلمات عذاب دائمی گرفتار شود.
ثانیاً: در آیۀ ۱۹ و ۲۰ وضع منافقین را در مقابل اسلام و نزول آیات الهی تشبیه کرده به وضع کسانیکه در بیابان تاریکی مبتلا شوند به باران تندی که به واسطۀ ابرها و رعد و برق، هوا تاریکتر و هولناکتر گردد، و ترس ایشان را فراگیرد به طوریکه از ترس صدای رعد و صاعقۀ برق انگشتان خود را در گوش گذارند و از مرگ خود بیمناک شوند و گاهی به واسطۀ روشنی برق به راه افتاده و بدون فاصله به واسطۀ تاریکی حیران بایستند، منافقین مانند آنان از نزول آیات الهی و تکالیف مشکلۀ جنگ و جهاد بهراسند، به اضافه از بیایمانی و رسوایی خود بترسند و گاهی به برکت اسلام قدمی بردارند ولی باز از تردید توقّف کنند و در ظلمت کوری حیران بمانند. حال این تشبیهات را ممکن است تشبیه مرکّب گوییم و ممکن است تشبیه مفرّق بنامیم: تشبیه مرکّب آن است که اوضاع منافقین مجموعاً تشبیه شده باشد به مجموع احوال کسانی که در بیابان تاریک آتش برافروزند و از زحمت خود نتیجه نبرند و یا تشبیه به مجموع احوال کسیکه در بیابان تاریک به باران هولناکی گرفتار شود. و اما تشبیه مفرق آن است که مفردات و جزئیّات مَثَل را با مفردات و جزئیّات ممثّل فرداً فرد تشبیه کنند، یعنی کلماتی که در مَثَل آمده هر یک را جداگانه با کلمات ممثّل تشبیه کنند. بنابر تشبیه مفرق تشبیه شده در آیۀ ۱۹ و ۲۰ دین اسلام و تکالیف آن، به باران شدید، چنانکه زمین را باران احیاء میکند همانطور به اسلام دلها زنده میشود و شکّ و شبهات کفر و نفاق تشبیه شده به رعد و برق صاعقه. و زیانها و عقابهای منافقین تشبه شده به صاعقۀ آسمانی و حیرت منافقین تشیه شده به ظلمات و حیرت مردم ماندۀ در بیابان و همچنین هر یک از مفردات مَثَل را با ممثّل بر حسب ذوق میتوان تشبیه کرد. و امّا تشبیهاتی که در آیۀ ۱۸ آمده آن است که چون حقائق دین را منافقین توجّه ندارند و مانند کران گوش شنوا ندارند خدا ایشان را به مردمی که از گوش و چشم و زبان فاقداند تشبیه کرده و گویا منافقین کر و لال و کورند و از راه خطای خود بر نمیگردند. و دیگر اینکه آیات بسیاری در ذمّ منافقین آمده مانند آیۀ ۱۶۷ سورۀ آل عمران و آیات ۶۱، ۸۸، ۱۳۸، ۱۴۰، ۱۴۲ و ۱۴۵، سورۀ نساء. و آیۀ ۵ سورۀ انفال و آیات ۶۴، ۶۷، ۷۳، ۷۷، ۹۷، ۱۰۱ سورۀ توبه و آیۀ ۱۱ سورۀ عنکبوت و آیات ۱، ۱۲، ۶۰، ۲۴، ۴۸ و ۷۳ سورۀ احزاب و آیۀ ۶ سورۀ فتح و آیۀ ۱۳ حدید و سرتاسر سورۀ منافقین و آیۀ ۹ سورۀ تحریم و غیر اینها هر که خواهد رجوع کند.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱعۡبُدُواْ رَبَّكُمُ ٱلَّذِي خَلَقَكُمۡ وَٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ ٢١ ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلۡأَرۡضَ فِرَٰشٗا وَٱلسَّمَآءَ بِنَآءٗ وَأَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَخۡرَجَ بِهِۦ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ رِزۡقٗا لَّكُمۡۖ فَلَا تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗا وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٢٢﴾ [البقرة: ۲۱-۲۲].
ترجمه: ای مردم پروردگار خود را که شما و کسان پیش از شما را آفرید بپرستید تا پرهیزگار شوید. آن خدائیکه زمین را برایتان گسترده و آسمان را برافراشته و از آسمان آبی فرو فرستاده که به آن میوهها برای رزق شما رویانید، پس برای چنین خدا مانندی قرار ندهید درحالیکه میدانید او مانندی ندارد.
نکات: در آیات قبل مردم را به سه قسمت تقسیم کرد و به طور غیبت از ایشان ذکری نمود، در این آیات از غیبت به خطاب منتقل شده که از جهات فصاحت است و تمام را مخاطب نموده، زیرا در این آیه ذکر تکلیف شده و برای جبران زحمت تکلیف به خطاب مرحمتآمیز بیان شده تا موجب رغبت مکلفین گردد. و دیگر اینکه مخاطب تمام مردماند چه مؤمن و چه کافر، معلوم میشود کافر نیز مکلّف به فروع و اصول است و بر هر دو مؤاخذه میشود. و بعضی گفتهاند هر جای قرآن خطاب به ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ﴾باشد در مکّه نازل شده وخطاب به ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾در مدینه نازل گردیده، ولی این بیان مسلم نیست، زیرا همین آیه که خطاب ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ﴾دارد از سورۀ بقره و مدنی است. و دیگر اینکه این آیه دلیل است بر اینکه بندگی فقط برای خدا باید باشد، به دلیل اینکه او موجد شما و پدران شما و آسمان و زمین است و شما میتوانید از این آثار پی به مؤثّر ببرید، با دقّتنظر در موجودات و تدبّر علمی و نظام حکمیانه خالق خود را بشناسید و اگر چه درک او ذاتاً محال باشد. نظم و تدبیر واحد دلیل بر ناظم و مدبّر واحد است. پس دین قرآن دین استدلالی است و تقلید در این مراحل جایز نیست و دیگر اینکه از خطاب ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ...﴾استفاده میشود که خلقت زمین و آسمان برای تمام مردم است نه برای عدّۀ مخصوصی از انبیاء و یا اولیاء، پس حدیث «کساء» که در میان شیعه و حدیث «بئر» [۲۸۵]که در میان اهل سنّت جعل شده هر دو برخلاف این آیه و سایر آیات قرآن و ساختگی است. و جملۀ ﴿وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ﴾اشاره است به دانش فطری که هر کس به دانش فطری میداند مخلوق خالقی دارد و نظم و تدبیرِ علمی ناظمی میخواهد و ممکن است اشاره باشد به دانش اکتسابی که مردم میدیدند بتان ایشان خالق نظام جهان نیستند و معذلِک آنها را برای خدا مانند قرار میدادند.
﴿وَإِن كُنتُمۡ فِي رَيۡبٖ مِّمَّا نَزَّلۡنَا عَلَىٰ عَبۡدِنَا فَأۡتُواْ بِسُورَةٖ مِّن مِّثۡلِهِۦ وَٱدۡعُواْ شُهَدَآءَكُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ٢٣ فَإِن لَّمۡ تَفۡعَلُواْ وَلَن تَفۡعَلُواْ فَٱتَّقُواْ ٱلنَّارَ ٱلَّتِي وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُۖ أُعِدَّتۡ لِلۡكَٰفِرِينَ ٢٤﴾ [البقرة: ۲۳-۲۴].
ترجمه: و اگر شما از آنچه ما بر بندۀ خود نازل کردیم در شکّید پس سورهای به مانند آن بیاورید و گواهان خود را غیر از خدا بخوانید (برای گواهیدادن به تساوی آنچه آوردید با قرآن) اگر راست میگوئید(۲۳) پس اگر این کار را نکردید و نخواهید کرد، پس بترسید از آتشی که آتشافروز آن مردم و سنگ است درحالیکه برای کافران مهیّا شده (۲۴)
نکات: پس از آنکه در آیات قبل با دلیل اثبات توحید ذاتی و عبادی شده، اکنون در این آیات اثبات نبوّت شده با دلیل و این دلیل است بر جواز استدلال عقلی در عقاید.
در این آیات استدلال شده بر صدق نبوّت محمّدصبه نزول و اعجاز قرآن که سند شریعت و معجزۀ باقیه است که هیچ بشری نمیتواند سورهای به مانند آن بیاورد و این کلام را محمدصبا کمال اطمینان و شهامت اعلام نمود که هرگز مانند آن سورهای نخواهید آورد. چون تا به حال کسی نتوانسته سورهای به مانند آن بیاورد پس صدق نبوّت او بر عُقَلا مسلّم میگردد.
﴿وَبَشِّرِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۖ كُلَّمَا رُزِقُواْ مِنۡهَا مِن ثَمَرَةٖ رِّزۡقٗا قَالُواْ هَٰذَا ٱلَّذِي رُزِقۡنَا مِن قَبۡلُۖ وَأُتُواْ بِهِۦ مُتَشَٰبِهٗاۖ وَلَهُمۡ فِيهَآ أَزۡوَٰجٞ مُّطَهَّرَةٞۖ وَهُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ ٢٥﴾ [البقرة: ۲۵].
ترجمه: و به آنانکه ایمان آورده و کارهای شایسته نمودهاند بشارت بده که برای ایشان باغهائی است که از زیر درختان آنها نهرها جاری است، هر زمان که از میوههای آن روزی ایشان گردد گویند این همان است که از پیشروزی ما شده بود و برای ایشان میوههای شبیه به هم(در طعم و لذّت و رنگ) آورده شود و مخصوص ایشان است در آن باغها زنان پاکیزه وپاک و ایشان در آنها جاویدانند. (۲۵)
نکات: پس از ذکر توحید و نبوّت، به ایمان آورندگان مژدۀ سعادت و نعمتهای بیحد داده شده. و از جملۀ ﴿أُتُواْ بِهِۦ مُتَشَٰبِهٗا﴾معلوم میشود که میوههای بهشت در لذّت و خوشی شبیه به یکدیگرند و شبیه به میوههای دنیا میباشند در کیفیّت و صورت. و جملۀ ازواج مطهّره دلالت میکند که همسرهای بهشتی چرک و آلودگی به حیض و جنابت ندارند و همواره مورد رغبتند.
﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَسۡتَحۡيِۦٓ أَن يَضۡرِبَ مَثَلٗا مَّا بَعُوضَةٗ فَمَا فَوۡقَهَاۚ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فَيَعۡلَمُونَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّهِمۡۖ وَأَمَّا ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فَيَقُولُونَ مَاذَآ أَرَادَ ٱللَّهُ بِهَٰذَا مَثَلٗاۘ يُضِلُّ بِهِۦ كَثِيرٗا وَيَهۡدِي بِهِۦ كَثِيرٗاۚ وَمَا يُضِلُّ بِهِۦٓ إِلَّا ٱلۡفَٰسِقِينَ ٢٦﴾ [البقرة: ۲۶].
ترجمه: محقّقا خدا شرم ندارد از اینکه برای قدرت خود مَثَلی بزند به پشه و بالاتر از آن، پس آنانکه ایمان دارند حقّانیّت آن را میدانند که از طرف پروردگارشان آمده، و أمّا کفّار میگویند خدا با این مَثَل چه میخواهد، به این مثل بسیاری را گمراه و بسیاری را هدایت میکند در صورتیکه با این مثل فقط فاسقان را گمراه میکند.(۲۶)
نکات: چون در آیۀ قبل وعدۀ بهشت و دوزخ داده و آن فرع بر قدرت است، لذا در این آیه برای اثبات قدرت به خلقت پشه و بزرگتر از پشه مثل زده، که در خقلت پشه تمام قوای ظاهری از باصره، سامعه، لامسه، ذائقه، شامّه و قوای دیگری را ایجاد کرده و آنچه یک حیوان بزرگ دارد از سر و پیکر، رگ و پوست پی و اعضاء، جوارح و احشاء و امعاء همه را دارا است، به اضافه خرطومی دارد برای مکیدن روزی خود و پرهایی دارد برای فرار از خطر و نیروی حسّاسی به او عطا شده که از هرطرف خطری آید درک میکند، حواسِّ او بسیار تیز و دارای تمیز است. خدایی که مانند این حیوان را در هر آن هزاران هزار ایجاد میکند و لوازم زندگی آنها را عطا میکند که اگر تمام دانشمندان بشری اجتماع نمایند درک قوا و خصوصیّات وجودی آن را نمیکنند چنین خالقی قادر است بر وفای به عهد. بعضی از مفسّران خرافاتی آمدهاند از قول امام نقل کردهاند که مقصود از پشه حضرت علیّ بن ابیطالب÷و مقصود از مافوقَها حضرت محمّدصاست و ما معتقدیم به این تفاسیر نباید اعتنا کرد، زیرا اوّلاً این توهین به مقام امام است و ثانیاً کیفیّت خلقت محمّد و علی÷با خلقت سایر افراد بشر فرقی ندارد و قدرتنمایی خدا در خلق مؤمن و کافر فرقی ندارد، پس مَثَلزدن به وجود مؤمن برای کفّار لطفی ندارد. عدّهای که میگویند قرآن را نمیفهمیم، میگویند اگر بعوضه به معنی خودش پشه باشد نمیفهمیم، ولی اگر به معنی امام باشد چون امام گفته میفهمیم. «إِنْ هُوَ إلاّ قَوْلُ الزُّورِ».به مقدمۀ ۱۶ همین کتاب مراجعه شود.
﴿ٱلَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهۡدَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مِيثَٰقِهِۦ وَيَقۡطَعُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن يُوصَلَ وَيُفۡسِدُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ ٢٧﴾ [البقرة: ۲۷].
ترجمه: آنانکه پیمان خدائی را پس از بستن آن میشکنند و آنچه خدا أمر به وصل آن نموده قطع و در زمین فساد میکنند، ایشان خود زیانکارند.(۲۷)
نکات: چون در آیۀ سابق ذکری از فاسقین شد در این آیه صفات ایشان را ذکر کرده: اوّل آنکه پیمان الهی را میشکنند، پیمان الهی همان پیمان فطری و عقلی است که خدا در فطرت بشر نهاده که بر احتیاج، بندگی و اطاعت نسبت به خالق گواهی میدهد و آن را فاسقین نقض کردهاند و یا پیمانی است که خدا در کتب وحی به توسّط انبیاء از امّتها گرفته که او را اطاعت کنند و یا پیمانی است که خدا از علمای اهل کتاب و علمای اسلام گرفته که حقائق کتب آسمانی را بر مردم بیان کنند و ایشان به آن پیمان عمل نکردند و حقائق را کتمان و به جای آن خرافات را تصویب کردند. و مقصود از قطع آنچه خدا امر به وصل نموده، این است که با دوستان خدا دشمنی نموده و دوستی را قطع نمودند و مثلاً موظّف بودند به تمام کتب انبیاء ایمان بیاورند و ایجاد تفرقه نکنند، اینان ایجاد تفرقه کردند و ایجاد مذهب نموده و ایمان به بعض آورده و به بعض دیگر کافر شدند، مثلاً مأمور شدند با والدین حقیقی و یا با رسول خداصصله کنند و ایشان قطع نمودند و مقصود از «فساد فیالأرض» ضرر زدن به دیگران و راهزنی و یا ترسانیدن مردم، جنگ و جدال، دعوت به کفر و نفاق و حبس و فسق و فجور است که تماماً «فساد فیالأرض» است.
﴿كَيۡفَ تَكۡفُرُونَ بِٱللَّهِ وَكُنتُمۡ أَمۡوَٰتٗا فَأَحۡيَٰكُمۡۖ ثُمَّ يُمِيتُكُمۡ ثُمَّ يُحۡيِيكُمۡ ثُمَّ إِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ ٢٨﴾ [البقرة: ۲۸].
ترجمه: چگونه به خدا کافر میشوید و حال آنکه شما بیجان بودید خدا شما را زنده نمود سپس شما را میمیراند سپس زنده میکند سپس به سوی او برگشت داده خواهید شد.(۲۸)
نکات: پس از ذکر صفات کفّار و فسّاق، در این آیه ایشان را سرزنش میکند که با ملاحظۀ قدرت خدا چگونه به او کافر و یا عاصی میشوید و در اینجا برای سیر انسان دو موت و دو حیات ذکر کرده: موت و حیات اول را به صورت ماضی آورده یعنی موت و حیاتی به شما داده که از حالت جمادی خارج و به حیات دنیوی نائل شدهاید و موت و حیات دیگر در مستقبل به شما عطا خواهد شد و آن مردن به اجل دنیوی و حیات اخروی است و امّا اینکه در قبر حیات و موتی باشد یا خیر، در این آیه مسکوت و بلکه منفی است، ولی از آیۀ ۵۶ سورۀ دخان: ﴿لَا يَذُوقُونَ فِيهَا ٱلۡمَوۡتَ إِلَّا ٱلۡمَوۡتَةَ ٱلۡأُولَىٰ﴾عدم حیات و موت در قبر استفاده میشود و همچنین از آیۀ ۱۵ و ۱۶ سورۀ مؤمنون [۲۸۶]. [۲۸۷]
﴿هُوَ ٱلَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ فَسَوَّىٰهُنَّ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖۚ وَهُوَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ ٢٩﴾ [البقرة: ۲۹].
ترجمه: او آن خدایی است که برای شما آنچه در زمین است خلق نمود، سپس به آسمان پرداخت و آنرا به هفت آسمان کامل و معتدل نمود و او به هر چیزی دانا است.(۲۹)
نکات: خدا برای قدرتنمایی، نعمت وجود آسمانها و زمین را تذکر داده و از جملۀ ﴿خَلَقَ لَكُم﴾استفاده میشود که وجود آسمان و زمین برای تمام بندگان است نه برای عدهای از مقرّبین و دلالت دارد که آنچه در زمین میباشد برای بشر مباح است، مگر آنچه به خصوصه نهی شده باشد و قاعدۀ اباحۀ اشیاء را از همین آیه استخراج کردهاند به نام «أصالة الإباحة». و جملۀ ﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ﴾دلالت ندارد بر اینکه خلقت آسمانها پس از زمین بوده، زیرا اوّلاً این آیه در بیان خلقت آسمان نیست بلکه در بیان وقت تسویه و تکمیل آن است به هفت طبقه. و ثانیاً در این موارد میتوان گفت ﴿ثُمَّ﴾برای تراخی نیست، بلکه برای شماره کردن نعمتها است، از جملۀ ﴿وَهُوَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ﴾استفاده میشود دوام و احاطۀ علم خدا بر تمام جزئیّات و این مخالف عقاید فلاسفه است که خدا را عالم به کلیّات میدانند زیرا صفت مشبّهه دلالت بر مبالغه و دوام دارد و هر جزئی از جزئیّات مشول شَیء است.
﴿وَإِذۡ قَالَ رَبُّكَ لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٞ فِي ٱلۡأَرۡضِ خَلِيفَةٗۖ قَالُوٓاْ أَتَجۡعَلُ فِيهَا مَن يُفۡسِدُ فِيهَا وَيَسۡفِكُ ٱلدِّمَآءَ وَنَحۡنُ نُسَبِّحُ بِحَمۡدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَۖ قَالَ إِنِّيٓ أَعۡلَمُ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٣٠ وَعَلَّمَ ءَادَمَ ٱلۡأَسۡمَآءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمۡ عَلَى ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ فَقَالَ أَنۢبُِٔونِي بِأَسۡمَآءِ هَٰٓؤُلَآءِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ٣١ قَالُواْ سُبۡحَٰنَكَ لَا عِلۡمَ لَنَآ إِلَّا مَا عَلَّمۡتَنَآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَلِيمُ ٱلۡحَكِيمُ ٣٢ قَالَ يَٰٓـَٔادَمُ أَنۢبِئۡهُم بِأَسۡمَآئِهِمۡۖ فَلَمَّآ أَنۢبَأَهُم بِأَسۡمَآئِهِمۡ قَالَ أَلَمۡ أَقُل لَّكُمۡ إِنِّيٓ أَعۡلَمُ غَيۡبَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَأَعۡلَمُ مَا تُبۡدُونَ وَمَا كُنتُمۡ تَكۡتُمُونَ ٣٣﴾ [البقرة: ۳۰-۳۳].
ترجمه: و چون پروردگارت به فرشتگان گفت: که من در زمین جانشینی قرار خواهم داد، گفتند: آیا کسی را که در آن فساد کند و خون بریزد قرار میدهی، و حال آنکه ما تو را تسبیح میکنیم و به ستایشت مفتخریم و تو را تقدیس مینمائیم، خدا فرمود من چیزی را میدانم که نمیدانید(۳۰) و آموخت به آدم تمام آن نامها را، سپس عرضه کرد ایشان را بر فرشتگان و فرمود مرا به اسماء ایشان خبر دهید اگر راست میگوئید(۳۱) گفتند: تو منزّهی برای ما علمی نیست جُز آنچه به ما آموختهای تو خود دانای حکیمی(۳۲) گفت: ای آدم ایشان را به نامهای آنان خبر ده، پس چون ایشان را به نامهای آنان خبر داد خدا فرمود آیا نگفتم که من غیب آسمانها و زمین را میدانم و آنچه آشکار و آنچه را پنهان نمائید میدانم.(۳۳)
نکات: الف و لام ﴿ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ﴾دلالت دارد بر اینکه ملائکۀ معیّنی بودهاند و لفظ کل و بعض ذکر نشده، پس قضیّه مجمله و در حکم قضیّۀ جزئیّه میباشد. پس مخاطبی بعضی از ملائکه بودهاند و اگر جای دیگر گفته شده: ﴿فَسَجَدَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ كُلُّهُمۡ أَجۡمَعُونَ﴾مقصود از کل همان ملائکۀ مخاطبین است نه تمام ملائکۀ کروبیّین، پس مخاطب به سجده بعضی از فرشتگان بودهاند و شرافت حضرت بر همان بعض ثابت میگردد نه بر تمام.
و از جملۀ: ﴿جَاعِلٞ فِي ٱلۡأَرۡضِ خَلِيفَةٗ﴾چند مطلب استفاده میشود: اوّل، خلیفه با تنوین آمده یعنی جانشینی و این کلمه اضافه نشده تا معلوم گردد مُستَخلف عَنه کیست و اگر خلیفتی و یا خلیفۀ الله میفرمود و یا خلیفۀ السّابقین میفرمود معلوم میشد خلیفۀ خدا است و یا خلیفۀ سابقین. اگر بگوییم خلیفۀ خدا است صحیح نیست زیرا خدا نه جا دارد و نه مکان تا کسی به جای او جانشین شود و مقام او را هم ممکن نیست کسی احراز کند و لذا باید گفت مقصود همان است که ملائکۀ مخاطبین فهمیدند که آدم باید خلیفۀ سابقین گردد که در زمین فساد و خونریزی میکردند از طائفۀ جن و یا انسان و یا آدمهای دیگری که بوده و از بین رفتند و لذا گفتند: ﴿أَتَجۡعَلُ فِيهَا مَن يُفۡسِدُ...﴾و اگر جانشینی خدا بود که مفسد و سفّاک نبود. و از سؤال ملائکه و جواب خدا معلوم میشود مقصود از خلیفه، فقط تنها آدم نبوده، بلکه آدم بوده با اولادش که در زمین فساد و خونریزی میکنند و اگر مقصود خود آدم بود او که مفسد و سفّاک نبود و خدا در جواب میفرمود: «لایُفسِدُ ولایَسفِك»، بلکه خدا حدس ملائکه را تصدیق کرد، ولی فرمود: ﴿إِنِّيٓ أَعۡلَمُ مَا لَا تَعۡلَمُونَ﴾، یعنی با اینکه خلیفه مفسد و سفّاک است من در خلق او مصلحتی میبینم که شما نمیدانید و از آیات بعد معلوم میشود شرافت علم. و دیگر شرافت آدم بر سایر موجودات به علم است. و از تعلیم خدا به آدم آن اسماء را، سرّ خلقت و حکمت آن را بیان فرموده است. و اسمائی که تعلم آدم شد چه اسمائی بوده؟ بعضی گفتهاند: اسماء تمام موجودات بوده چه جمادی، چه نباتی، چه حیوانی و چه ملکی و بعضی گفتهاند: اسماء الله بوده، ولی چون اسمائهم و یا أسماء هؤلاء آمده میتوان گفت اسماء عُقَلا از انبیاء و متّقین بوده، زیرا ضمیر ﴿همۡ﴾و یا اسم اشارۀ ﴿هَٰٓؤُلَآءِ﴾نه به خدا برمیگردد و نه به موجودات غیر ذویالعقول، پس مقصود شاید أسماء اصناف ملک و جن و بشر بوده و اگر گفته شود ضمیر عقلاء به عنوان تغلیب آمده سایر موجودات را نیز شامل است. بنابراین ظاهر آن است که بگوییم چون ملائکه قوای غضبیّه و شهویّۀ آدم را ملاحظه کردند او را مفسد و سفّاک دیدند، امّا خدا در تسویۀ این صفات مصلحتی دیده که تزاحم این صفات با صفات حسنه موجب تکامل است، مثلاً تا تزاحم صفات عقلیّه با صفات شهویّه نباشد، رشد و صفاتی از قبیل عفّت پیدا نمیشود و بشرهایی مانند ابراهیم، اسماعیل و یحیی به کمال نمیرسند، پس مرجع ضمیر﴿همۡ﴾در﴿أَسۡمَآئِهِمۡ﴾و ﴿هَٰٓؤُلَآءِ﴾در ﴿أَسۡمَآءِ هَٰٓؤُلَآءِ﴾که ملائکه نمیشناختند همان انبیاء و متّقینی مانند شهدا و صدّیقین میباشد و حضرت آدم همچون نمایندهای از بشرها، ملائکه را با خبر کرد. اگر بگویی چگونه ملائکه اسماء را نمیدانستند و اگر نمیدانستند چگونه پس از اخبار آدم فهمیدند که او راست میگوید و پذیرفتند؟ ممکن است جواب گوییم چنانکه ذکر شد اینان یک صنف از ملائکه بودند و علمی به اسماء و خصوصیّات آن نداشتند و چون حضرت آدم خبر داد یا ملائکۀ دیگری بودند که گواه صدق او بودند و یا ملائکه از قرائن فهمیدند که او راست میگوید.
در اینجا ملائکه گفتند: ﴿نُسَبِّحُ بِحَمۡدِكَ وَنُقَدِّسُ لَك﴾فرق بین تسبیح و تقدیس این است که تسبیح تنزیه از نقائص ذاتی، ولی تقدیس از قبایح افعالی است. و دیگر اینکه مقصود ملائکه از جملۀ: ﴿أَتَجۡعَلُ...﴾اعتراض بر افعال خدا نبود زیرا ایشان حق را تقدیس میکردند، بلکه هدف ایشان سؤال از حکمت ایجاد بود. و مقصود از جملۀ: ﴿إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ﴾اثبات کذب نبود، بلکه مقصود اقرار به عجز و جهل بود و لذا گفتند: ﴿لَاعِلۡمَ لَنَآ﴾. و جملۀ ﴿لَاعِلۡمَ لَنَآ﴾دلالت دارد که ملائکه چیزی را بدون تعلیم و تعلّم نمیدانستند پس آنانکه مدّعی تصفیۀ باطن شده و گویند به ریاضت [۲۸۸] و تصفیه میتوان علم لدنّی پیدا کرد و یا به مجهولاتی پی برد و یا مانند خدا کار کرد تماماً دروغ است زیرا ملائکه با کثرت عبادت و عصمت چیزی جُز به تعلّم ندانستند. حتّی مدّعیان تصفیه حدیثی جعل کرده که: «عَبدي أَطِعْنِي حَتَّی أجْعَلَكَ مِثلِي»، و این حدیث مدرکی ندارد. و جملۀ: ﴿أَلَمۡ أَقُل لَّكُمۡ إِنِّيٓ أَعۡلَمُ غَيۡبَ...﴾دلالت دارد که احدی از مخلوق حتّی ملائکه به غیب آسمان و زمین و از باطن و اسرار قلبی غیر خود آگهی ندارند. و جملۀ ﴿وَأَعۡلَمُ مَا تُبۡدُونَ وَمَا كُنتُمۡ تَكۡتُمُونَ﴾اشاره به علم حقتعالی است به عاقبت اهل کفر و ایمان که عابدی مانند شیطان مورد لعن و مذنبی مانند آدم برگزیده و مورد عفو خواهد شد، پس باید هر کسی از عاقبت کار خود خائف باشد و به عبادت خود مغرور نگردد و به رحمت حق امیدوار باشد.
﴿وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِيسَ أَبَىٰ وَٱسۡتَكۡبَرَ وَكَانَ مِنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ ٣٤﴾ [البقرة: ۳۴].
ترجمه: و چون به ملائکه گفتیم برای آدم فروتن باشید، پس فروتنی کردند جُز ابلیس که او خودداری و تکبّر کرد و از کافرین بود.(۳۴)
نکات: أمر ﴿ٱسۡجُدُواْ﴾خطاب است به همان فرشتگان سابقالذّکر، نه به تمام ملائکه. اگر بگویی سجده برای تعظیم، عبادت است و برای غیرخدا جائز نیست، جواب گوییم سجده در عرف متشرّعه، گذاشتن پیشانی بر زمین است، ولی در لغت به معنی فروتنی و نهایت کرنش است و اگر کسی به امر خدا برای کسی فروتنی کند، اشکالی ندارد و این شرک در عبادت نیست. و فرشته پیشانی ندارد تا به عنوان عبادت بر زمین گذارد، پس سجدۀ در اینجا مانند سجدۀ در آیۀ ﴿وَٱلنَّجۡمُ وَٱلشَّجَرُ يَسۡجُدَانِ﴾[الرحمن: ۶] میباشد [۲۸۹]که مقصود سجدۀ انسانی و عبادت نیست، پس آنچه بعضی از عرفا خیالبافی کردهاند که چون شیطان عارف و عاشق حق بود نخواست برای غیر او سجده کند و از کمال معرفت او بود به مقام حقتعالی، اینها بر خلاف قول خدا بافتهاند، زیرا خدا فرموده: ﴿وَٱسۡتَكۡبَرَ وَكَانَ مِنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ﴾و نفرموده «كان عارفاً من العاشقین!» و سجدهنکردن او از تکبّر بود که گفت: «خَلَقۡتَنِي مِن نَّارٖ وَخَلَقۡتَهُۥ مِن طِينٖ» و مقصود او این بود که آتش فروغی دارد که خاک ندارد و خود را برتر از آدم میدید زیرا نظر او به بدن خاکی آدم بود و متوجّه جان آدم و روح او نبود که از عالم قدس و منسوب به حضرت پروردگار میباشد، چنانکه نراقی در جواب اشعار عرفا که شیطان را سلطان العارفین گفتهاند میگوید:
بنده آن باشد که بند خویش نیست
جُز رضای خواجهاش در پیش نیست
گر بگوید چاکر این باش و آن
بر زند از بهر خدمت او میان
همچون آن روحانیان کز أمر رب
سجده کردند و نگفتند از سبب
زان میان شیطان که خاکش بردهن
گفت ناید سجدۀ آدم ز مـن
من از آن خاکی نسب بالاترم
او ز خاک پست و من از آذرم
من ز نارم نار نورانی بود
او زخاک و خاک ظلمانی بود
خاک بر فرق وی و بر نور وی
ای تفو بر او و چشم کور وی
نی از آتش هر چه زاید خوش بوَد
دود و دوده زادۀ آتش بوَد
گر نبودی دیدۀ آن کور کور
دیدی از آدم همه اشراق و نور
جان آن دیدی که نور مطلق اسـت
زادۀ قدس اسـت و پروردۀ حق اسـت
نکتۀ دیگر، با اینکه شیطان ایمان به خدا داشت و سالها او را عبادت میکرد چون تکبر و سرکشی کرد خدا او را از کافرین خواند پس عصیان او از غفلت بود. بدان که اختلاف است در اینکه ملَک أفضل است یا بشر، از بسیاری از آیات استفاده میشود افضلیّت ملَک که در جای خود ذکر خواهیم کرد.
﴿وَقُلۡنَا يَٰٓـَٔادَمُ ٱسۡكُنۡ أَنتَ وَزَوۡجُكَ ٱلۡجَنَّةَ وَكُلَا مِنۡهَا رَغَدًا حَيۡثُ شِئۡتُمَا وَلَا تَقۡرَبَا هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ ٣٥﴾ [البقرة: ۳۵].
ترجمه: «و گفتیم ای آدم با جفت خود در بهشت ساکن باش، وبخورید از میوهها و طعامهای آن به خوشی و فراوانی آنچه بخواهید، و به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران میشوید».(۳۵)
نکات: از آیۀ ۲۸ تا ۳۸ نازل شده برای تذکّر نعمتهای إلهی؛ یعنی ای بنیآدم فکر کن متذکّر باش خالقت تو را خلیفۀ در زمین نمود و به فرشتگان امر کرد در پیشگاه تو فروتن باشند و پدر و مادر شما را در بهشت ساکن نمود و دیگر اینکه خدا نفرمود بهشت را به شما بخشیدم بلکه چون آدم را برای زندگی در زمین و آبادی آن خلق کرد که او را به زحمت و امتحان مبتلا کند و تحصیل کمال نماید.
در این آیات متذکّر نشده از چگونگی خلقت حوّا، بعضی استدلال کرده به آیۀ اوّل سورۀ نساء به جملۀ: ﴿خَلَقَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا﴾که حوّا از آدم خلقشده و بعضی از بدن او بوده طبق روایاتی. ولی جملۀ ﴿خَلَقَ مِنۡهَا﴾دلیل نمیشود، زیرا همین تعبیر برای همۀ افراد بشر آمده و خدا فرموده:
﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦٓ أَنۡ خَلَقَ لَكُم مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ أَزۡوَٰجٗا﴾ [۲۹۰] [الروم: ۲۱].
و مسلّم است که همسر هر کسی از بدن او خلق نشده، بنابر این قرآن از خلقت حوّا ساکت است و باید گفت: «أُسْكُتُوا عَمَّا سَكَتَ اللهُ عَنْه».
و دیگر اینکه خدا به نهی تحریمی فرمود: ﴿وَلَا تَقۡرَبَا هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةَ﴾، «نزدیک آن درخت نروید» و معیّن نکرده آن درخت چه بود، و بر ما لازم نیست تعیین آن.
اگر کسی بگوید حضرت آدم و حوّا عصیان کردند و از آن درخت چشیدند و خدا به ایشان فرمود: ﴿فَتَكُونَا مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾، و بعد هم حضرت آدم در توبۀ خود اقرار کرد به ظلم خود و گفت: ﴿رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا﴾، پس آدم÷معصوم نبود؟ جواب این است که: آری، حضرت آدم طبق این آیات قبل از نبوّت معصوم نبوده و امّا پس از نبوت چه طور؟ میگوییم چون قرآن ساکت است باید سکوت کرد.
﴿فَأَزَلَّهُمَا ٱلشَّيۡطَٰنُ عَنۡهَا فَأَخۡرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِۖ وَقُلۡنَا ٱهۡبِطُواْ بَعۡضُكُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوّٞۖ وَلَكُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُسۡتَقَرّٞ وَمَتَٰعٌ إِلَىٰ حِينٖ ٣٦ فَتَلَقَّىٰٓ ءَادَمُ مِن رَّبِّهِۦ كَلِمَٰتٖ فَتَابَ عَلَيۡهِۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ ٣٧ قُلۡنَا ٱهۡبِطُواْ مِنۡهَا جَمِيعٗاۖ فَإِمَّا يَأۡتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدٗى فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ٣٨ وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَآ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ ٣٩﴾ [البقرة: ۳۶-۳۹].
ترجمه: پس شیطان ایشان را به لغزش افكند و از جا و یا مقام قربی که داشتند بیرونشان نمود، و گفتیم فرود آیید که برخی از شما دشمن برخ دیگر است و برای شما در زمین تا قیامت جای قرار و بهرهای است(۳۶) پس آدم از پروردگارش کلماتی دریافت که سبب پذیرش توبۀ او گردید زیرا خدا توبهپذیر و رحیم است(۳۷) گفتیم همۀ شما از بهشت فرود آئید پس اگر از طرف من هدایتی برای شما آمد هرکه هدایت مرا پیروی کند برای آنان نه خوفی و نه غصّهای باشد(۳۸) و آنانکه کافر شوند و به آیات ما تکذیب کنند ایشان سزاوار آتش و در آن بمانند.(۳۹)
نکات: مقصود از جملۀ: ﴿فَأَخۡرَجَهُمَا...﴾ممکن است اخراج از بهشت باشد و یا از مقام قرب و مقصود از هبوط فرود آمدن از بهشت است و یا فرود آمدن از مقام قرب و مخاطب «ٱهۡبِطُواْ...» آدم و ذریّۀ او و حوّا و شیطان با ذریّۀ او که با یکدیگر عداوت میورزند. و امّا کلماتی که حضرت آدم از خدا دریافت همان کلماتی است که در سورۀ اعراف آیۀ ۲۳ آمده:
﴿رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ﴾ [۲۹۱] [الأعراف: ۲۳].
و امّا مخاطب در جملۀ: ﴿فَإِمَّا يَأۡتِيَنَّكُم...﴾بنیآدماند و این در زمان بعثت حضرت آدم نسبت به اولاد او بوده، نه اینکه در زمان پیغمبر اسلام باشد، ولی برخی از مردم بیخبر خیال کردهاند که این خطاب به امّت پیغمبر اسلام شده که اگر پس از او پیغمبری باشد بپذیرند و اگرچه صِرف ادّعا باشد. و مقصود از جملۀ: ﴿فَمَن تَبِعَ هُدَايَ...﴾این است که هر کس به اختیار خود هدایت الهی را بپذیرد خوفی از عذاب ندارد و شقی نخواهد شد.
﴿يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتِيَ ٱلَّتِيٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ وَأَوۡفُواْ بِعَهۡدِيٓ أُوفِ بِعَهۡدِكُمۡ وَإِيَّٰيَ فَٱرۡهَبُونِ ٤٠ وَءَامِنُواْ بِمَآ أَنزَلۡتُ مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَكُمۡ وَلَا تَكُونُوٓاْ أَوَّلَ كَافِرِۢ بِهِۦۖ وَلَا تَشۡتَرُواْ بَِٔايَٰتِي ثَمَنٗا قَلِيلٗا وَإِيَّٰيَ فَٱتَّقُونِ ٤١ وَلَا تَلۡبِسُواْ ٱلۡحَقَّ بِٱلۡبَٰطِلِ وَتَكۡتُمُواْ ٱلۡحَقَّ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٤٢ وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ وَٱرۡكَعُواْ مَعَ ٱلرَّٰكِعِينَ ٤٣ ۞أَتَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبِرِّ وَتَنسَوۡنَ أَنفُسَكُمۡ وَأَنتُمۡ تَتۡلُونَ ٱلۡكِتَٰبَۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ ٤٤ وَٱسۡتَعِينُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِۚ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى ٱلۡخَٰشِعِينَ ٤٥ ٱلَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَٰقُواْ رَبِّهِمۡ وَأَنَّهُمۡ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ ٤٦﴾ [البقرة: ۴۰-۴۶].
ترجمه: ای فرزاندان اسرائیل، (اسرائیل حضرت یعقوب است) به یاد آرید نعمتم را که به شما عطا کردم، و به پیمان من وفا کنید من به پیمان شما وفا میکنم، و ازمن بترسید(۴۰) و به آنچه نازل کردهام در حالیکه تورات شما را تصدیق میکند ایمان آورید، و اوّلین کافر به آن مباشید، و آیات مرا به بهای اندکی نفروشید، و فقط از قهر من بپرهیزید(۴۱) و حق را به باطل مشتبه مسازید وحق را کتمان مکنید و حال آنکه میدانید(۴۲) و نماز را به پا دارید و زکات بدهید و با رکوعکنندگان رکوع کنید(۴۳) آیا شما مردم را به نیکی أمر میکنیدو خود را فراموش مینمائید درحالیکه شما کتاب خدا را میخوانید آیا عقل خود را به کار نینداختهاید(۴۴) و به وسیلۀ صبر و نماز از خدا یاری جوئید ومحقّقاً آن بزرگ است مگر بر فروتنان (۴۵) فروتنانیکه گمان ملاقات پروردگار خود را دارند و معتقدند که به او رجوع خواهند نمود.(۴۶)
نکات: حقتعالی نعمت بیشماری به اولاد یعقوب عنایت کرد، از آن جمله پیمبرانی از میان آنان برانگیخت و ایشان را ملک و سلطنت بخشید و از شرّ ستمگران نجاتشان داد و برای ایشان مَنّ، سَلوی و مائده فرستاد و دریا را برای آنان شکافت و کتابهای آسمانی به آنان داد. چون این آیات در مدینه نازل شده و در آنجا یهودیان و بنیاسرائیل زیاد بودند خدا اوّلاً نعمتهای عمومی را در آیات قبل بر ایشان شمرد، سپس نعمتهای خصوص بنیاسرائیل را، تا به آن متوجّه شوند و برای شکر آن ایمان آورند و لاأقل از فساد و ضدّیّت دست بردارند. و یهودیان زمان رسول خداصچون به آن نِعَم افتخار میکردند و انبیاءِ بنیاسرائیل را از خود میدانستند لذا خدا ایشان را مخاطب نموده و بر ایشان منّت نهاده و از ایشان وفای به عهد را میطلبد. و از جملۀ عهود و پیمانهای تورات این بود که اگر خاتم الأنبیاء آمد به او ایمان آورند و لذا یهودیان زمان رسول خداصمسؤولند که چرا پیش قدم در ایمان نشدند بلکه به عناد پرداخته و اوّل کافرِ به آن شدند. و امّا عهود و کلماتی که در تورات و انجیل راجع به محمدصمیباشد، پس توصیه میشود که به سفر پیدایش تورات باب ۱۷ شمارۀ ۲۰ و به سفر تثنیه باب ۳۳ و باب ۱۸ شمارۀ ۱۷ مراجعه شود و در انجیل یوحنّا باب ۱۴ و باب ۱۵ شمارۀ ۲۶ و به انجیل برنابا به کتاب اعمال رسولان باب ۱۳ شمارۀ ۱ تا ۴ و شمارۀ ۴۳ و به فصل ۱۱۲ آیۀ ۱۳ تا ۱۸ مراجعه گردد. و در جملۀ: ﴿إِيَّٰيَ فَٱرۡهَبُونِ﴾کلمۀ إیّایَ مقدّم شده بر ﴿فَٱرۡهَبُونِ﴾و هم بر ﴿فَٱتَّقُونِ﴾و این دلالت بر حصر دارد، یعنی فقط از خدا بترسید و از قهر او بر حذر باشید. و کلمۀ ﴿مُصَدِّقَاً﴾حال است برای ماء موصوله در جملۀ ﴿بِمَآ أَنزَلۡتُ﴾. و اگر حال باشد از ضمیر ﴿َءَامِنُواْ﴾یعنی اگر شما به تورات و انجیل تصدیق دارید باید به محمّد ایمان آورید، زیرا تکذیب او تکذیب تورات و انجیل است از دو جهت: یکی اینکه نشانههای نبوّت محمّدصدر آن دو کتاب ذکر شده و شهادت کتب انبیاء حق است. دوّم اینکه قرآن محمّد تصدیق کرده تورات را و ایمان شما باعث ازدیاد تصدیق به کتب انبیاء سابق است، به اضافه محمدصبیسواد است و تورات را نخوانده، پس خبر او و تصدیق او به تورات از وحی است. و ضمیر جملۀ ﴿أَوَّلَ كَافِرِۢ بِهِۦ﴾ممکن است برگردد به ﴿مَآ أَنزَل﴾، که قرآن باشد، یعنی شما یهودیان اولین کافر به قرآن نباشید. اگر کسی بگوید چگونه ایشان اوّلین کافر به قرآن نباشند در صورتیکه مشرکین قریش اوّلین کافر به قرآن بودند؟ جواب این است که اوّلیّت، اوّلیّت زمانی نیست، بلکه اوّلیّت رتبی است، یعنی کفر اهل کتاب به قرآن و ضرر آن شدیدتر و بالاتر است. و ممکن است معنی چنین باشد؛ شما یهودیان حاضر نسبت به یهودیان آینده اوّلین کافر به قرآن نباشید، یعنی یهودیان بعدی اگر به شما اقتدا کنند شما مسؤولید. و ممکن است ضمیر ﴿أَوَّلَ كَافِرِۢ بِهِۦ﴾برگردد به ماء موصوله در جملۀ: ﴿...مَا مَعَكُمۡ...﴾یعنی اگر ایمان به قرآن نیاورید اوّلین کافر به تورات میباشید، زیرا آیاتی که در وصف محمّدصدر تورات آمده، تکذیب کردهاید و پس از شما نیز به شما اقتدا خواهند کرد، پس اوّلین کسیکه با علم و معرفت ستر حقیقتی را کرده شمایید نه اهل مکّه.
و جملۀ: ﴿وَلَا تَشۡتَرُواْ بَِٔايَٰتِي ثَمَنٗا قَلِيلٗا﴾دلالت دارد که عدّهای از علمای یهود برای حفظ دکان و ریاست خود و برای گرفتن تُحَف، هدایا و وجوه دینی که از فقرا و زیردستان و عوام یهود میگرفتند به محمّد ایمان نیاوردند، زیرا در صورت ایمان به محمّدصبازارشان کساد میشد و لذا آیات إلهی را نپذیرفتند در مقابل بهای کمِ دنیا و حتّی آیات تورات را نیز که موجب اسلام عوام ایشان میشد به خاطر منافع دنیا عمل نکردند و آن آیات را به عوام ارائه نمیدادند، عیناً مانند زمان ما که علماء و رؤسای دینی همّشان گرفتن وجوهات است و لذا برای بردن منافع حقائق قرآن را کتمان میکنند و طبق میل عوام خرافات را ترویج میکنند و مسلّم است که منافع دنیا نسبت به منافع دین بسیار ناچیز و قلیل است.
حقتعالی پس از آنکه در آیۀ ۴۱ امر به ایمان و ترک کفر نموده، در آیۀ بعد فرموده دیگران را گمراه نسازید و گمراهکردن دیگران به دو طریق است:
اوّل اینکه در راه حق و دلائل آن ایراد و اشکالتراشی کند و راه شکّ و شبهه باز کند برای طالبین حق.
دوّم اینکه راه حق و دلائل آن را کتمان کند و بیان ننماید جملۀ: ﴿لَا تَلۡبِسُواْ...﴾نهی از طریق اول و جملۀ: ﴿تَكۡتُمُواْ...﴾نهی از طریق دوّم است، مانند علمای یهود که چنین میکردند. و جمله: ﴿وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ﴾دلالت دارد که قبح اشتباه کاری و یا کتمان برای علما بدتر و بیشتر است، اگر چه برای هر کسی قبیح است، امّا برای عالم اظهار حق واجبتر است، متأسّفانه در زمان ما اگر کسی حق را بگوید آنانکه عالماند یا اشکالتراشی میکنند و یا کتمان حق و تقلید را برای جهّال واجب کردهاند تا اینکه مبادا جهّال بیدار شوند.
جملۀ: ﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ...﴾خطاب به یهود است و دلالت دارد که کفّار مکلّف بر فروعاند و بر ترک فروع عقاب میشوند. و جملۀ: ﴿وَٱرۡكَعُواْ﴾اگر رکوع نمازی باشد دلالت دارد بر لزوم نماز جماعت و ممکن است به معنی فروتنی و خضوع در پیشگاه حق باشد و یا چون بنیاسرائیل در نماز خود رکوع نداشتند حقتعالی ایشان را امر به رکوع نموده.
و چون یهود به سایر مردم میگفتند به همین زودی رسولی از جانب خدا مبعوث میشود و مردم را ترغیب به ایمان به خدا و رسول میکردند، پس چون رسول خداصآمد خودشان ایمان نیاوردند و لذا خدا ایشان را مذمّت کرده و به نحو تعجّب فرموده؛ آیا شما دیگران را امر به نیکی میکنید و خود را فراموش نمودید! و این عمل قبیحی است، زیرا آنکه امر به نیکی کند و خود بجا نیاورد گویا جمع بین ضدّین و نقیضین کرده، با قول مردم را ترغیب و با فعل خود مردم را اعراض داده، با قول خود مردم را از عصیان بازداشته ولی با عملِ خود جرأت داده، با قول در دل مردم نفوذ کرده ولی به عمل مردم را تنفّر داده، و لذا رسول خداصفرمود: «مَثَلُ الَّذِي يُعَلِّمُ النَّاسَ الْخَيْرَ وَيَنْسَى نَفْسَهُ مَثَلُ الْفَتِيلَةِ تُضِيءُ لِلنَّاسِ وَتُحْرِق نَفسه» [۲۹۲]. یعنی: «داستان آنکه به مردم خیر میآموزد و خود به آن عمل نمیکند داستان چراغی است که برای مردم روشنی میدهد و خود را میسوزاند.» و در روایتی آمده که عدّهای از اهل بهشت مشرف میشوند بر دوزخ و عدّهای را در آتش میبینند و به ایشان میگویند ما به برکت تعلیم شما وارد بهشت شدیم، آنان گویند عادت ما این بود که امر به خوبی میکردیم ولی خودمان به جا نمیآوردیم [۲۹۳]. گفتهاند عمل یک مرد چنان اثری در هزاران مرد میگذارد که گفتار هزار مرد در یک نفر ندارد.
و ضمیر «إنَّها لَكَبِیرَةٌ»ممکن است برگردد به جمیع اوامر و خطاباتی که به بنیاسرائیل شده و ممکن است برگردد به استعانت و ممکن است برگردد به نماز، هر کدام باشد اشکالی ندارد.
و ظنّ در جملۀ: ﴿ٱلَّذِينَ يَظُنُّونَ﴾را برخی به معنی (گمان) و بعضی به معنی «علم» گرفتهاند و چون مقام مدح است باید ظن در اینجا همان «علم» باشد.
و مقصود از ملاقات رب دیدن نیست، زیرا در عرف میگویند فلانی مرگ را ملاقات کرد و یا اگر کوری را اجازۀ ملاقات شاه دادند و او رفت با شاه سخن گفت میگویند اجازۀ ملاقات داشته و ملاقات کرده، با اینکه شاه را ندیده، بلکه مقصود ملاقات لطف و عنایت و یا عتاب و سطوت میباشد و ربّ از صفات فعل است که همان لطف و رحمت و یا عقاب و سطوت باشد.
﴿يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتِيَ ٱلَّتِيٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ وَأَنِّي فَضَّلۡتُكُمۡ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ ٤٧ وَٱتَّقُواْ يَوۡمٗا لَّا تَجۡزِي نَفۡسٌ عَن نَّفۡسٖ شَيۡٔٗا وَلَا يُقۡبَلُ مِنۡهَا شَفَٰعَةٞ وَلَا يُؤۡخَذُ مِنۡهَا عَدۡلٞ وَلَا هُمۡ يُنصَرُونَ ٤٨﴾ [البقرة: ۴۷-۴۸].
ترجمه: ای بنیاسرائیل نعمتی را که به شما عطا کردم و شما را بر جهانیان برتری دادم به یاد آرید(۴۷) و بپرهیزید از روزیکه هیچ کس به جای دیگری جزا داده نشود و شفاعت از کسی پذیرفته نگردد و فدا و عوض از کسی گرفته نشود و اهل قیامت یاری نشوند.(۴۸)
نکات: خدا خطاب نموده به بنیاسرائیل تا دیگران بشنوند و متنبّه شوند. و مقصود از ﴿فَضَّلۡتُكُمۡ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾این است که برای شما پیغمبران فرستادم و سلطنت و تمکّن دادم در میان جهانیان زمان خودتان، یعنی بر موحّدین آن زمان شما را برتری دادم نه بر مردم قبل و بعد، پس آیه دلالت ندارد بر برتری بنیاسرائیل از تمام امم. و دیگر اینکه آیۀ ۴۸ صراحت دارد که روز قیامت چند چیز نیست:
۱- کسی را به جرم کس دیگر جزا نمیدهند.
۲- شفاعت از کسی پذیرفته نگردد.
۳- فدا و عوض نمیگیرند.
۴- هیچ کس به یاری کس دیگر توانا نیست.
معلوم میشود در قیامت مانند دنیا پارتیبازی، رشوه و تملّق نیست و کسی نمیتواند رأی خدا را برگرداند و از قوانین جزایی و کیفری که معیّن شده او را منصرف کند. اگر کسی بگوید پس آیاتیکه در اثبات شفاعت آمده چیست؟ گوییم آیهای در اثبات شفاعت که از طرف خلق باشد، نیامده و شفاعتی که به تقاضای مردم و میل مردم باشد در قرآن وجود ندارد، بلکه در آیات قرآن چنین شفاعتی به طور مطلق نفی شده و از اثبات شفاعت به طور مطلق خبری و اثری نیست و اگر شفاعتی در قرآن اثبات شده، یا برای امور دنیوی اثبات شده، و یا مربوط است به ابلاغ رحمت خدا در آخرت که به وسیلۀ مقرّبین انجام میشود، آن هم برای مؤمنین و کسانی که خدا از دین آنان و از اعمال آنان خوشنود باشد، و اگر معنی شفاعت استغفار باشد، استغفار انبیاء و ملائکه، فقط از برای مؤمنین ممکن است نفع دهد. و اگر روایاتی در اثبات شفاعت طبق دلخواه مردم باشد، تماماً ضعیف السّند، مخدوش المتن و از جعّالان، کذّابان، غالیان و بیدینان نقل شده و مثلاً مجلسی در جلد هشتم بحار جدید احادیثی آورده برای اثبات شفاعت که یک حدیث صحیحالسّند تام الدّلاله در آن نیست. اگر چه احادیثی بسیار نیز در نفی شفاعت از رسول خداصو ائمه‡در مقابل آن احادیث وارد شده که بعضی از آنرا ذکر خواهیم نمود. و انشاءالله در ذیل آیۀ ۲۵۴ همین سوره معنی شفاعت، صحّت و سقم و کیفیّت آنرا بیان میکنیم. به هر حال کسانی که قوانین خدا را معطّل گذارند و مردم مسلمان را به معاصی جری کنند و بلکه اسلام را مسخره کنند آمدند شفاعت وسیعی بدون قیدوبند برای مردم تراشیدند و مردم را خسر الدّنیا والاخره کردند. آیا قوانین الهی که فرموده:
﴿فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ ٧ وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ ٨﴾ [۲۹۴] [زلزال: ۷-۸].
﴿كُلُّ ٱمۡرِيِٕۢ بِمَا كَسَبَ رَهِينٞ﴾ [۲۹۵] [الطور: ۲۱].
﴿كُلُّ نَفۡسِۢ بِمَا كَسَبَتۡ رَهِينَةٌ ٣٨﴾ [۲۹۶] [المدثر: ۳۸].
﴿يَوَدُّ ٱلۡمُجۡرِمُ لَوۡ يَفۡتَدِي مِنۡ عَذَابِ يَوۡمِئِذِۢ بِبَنِيهِ ١١ وَصَٰحِبَتِهِۦ وَأَخِيهِ ١٢ وَفَصِيلَتِهِ ٱلَّتِي تُٔۡوِيهِ ١٣ وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا ثُمَّ يُنجِيهِ ١٤﴾ [۲۹۷] [المعارج: ۱۱-۱۴].
میتوان لغو شمرد؟ و آیا ممکن است خدایی که قوانین کیفری او طبق عدل است دست از کیفر معیّن بردارد؟ و آیا ممکن است مخلوقی از اجرای کیفر الهی که طبق عدل است جلوگیری کند؟ جواب اینها را در ذیل همان آیه خواهیم داد.
﴿وَإِذۡ نَجَّيۡنَٰكُم مِّنۡ ءَالِ فِرۡعَوۡنَ يَسُومُونَكُمۡ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبۡنَآءَكُمۡ وَيَسۡتَحۡيُونَ نِسَآءَكُمۡۚ وَفِي ذَٰلِكُم بَلَآءٞ مِّن رَّبِّكُمۡ عَظِيمٞ ٤٩﴾ [البقرة: ۴۹].
ترجمه: و به یاد آورید هنگامیکه شما را از زیر بار سلطۀ فرعون که بدترین عذابها را به شما میدادند و پسران شما را میکشتند و زنانتان را زنده میگذاشتند نجات دادیم، این بلا و امتحان بزرگی بود از پروردگارتان.(۴۹)
نکات: مقصود از ﴿يَسُومُونَكُمۡ...﴾انواع و اقسام آزار و شکنجه بود مانند اینکه از مرد و زن
ایشان بیگاری میکشیدند و به کارهایی وا میداشتند و بچهها را میکشتند و زنان را به کنیزی میبردند و از ترس ازدیاد جمعیّتِ بنیاسرائیل و ترس از قدرت و سطوت آنان اطفالشان را میکشتند.
﴿وَإِذۡ فَرَقۡنَا بِكُمُ ٱلۡبَحۡرَ فَأَنجَيۡنَٰكُمۡ وَأَغۡرَقۡنَآ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ وَأَنتُمۡ تَنظُرُونَ ٥٠ وَإِذۡ وَٰعَدۡنَا مُوسَىٰٓ أَرۡبَعِينَ لَيۡلَةٗ ثُمَّ ٱتَّخَذۡتُمُ ٱلۡعِجۡلَ مِنۢ بَعۡدِهِۦ وَأَنتُمۡ ظَٰلِمُونَ ٥١ ثُمَّ عَفَوۡنَا عَنكُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ ٥٢﴾ [البقرة: ۵۰-۵۲].
ترجمه: و به یاد آورید هنگامیکه برای شما دریا را شکافتیم و شما را نجات دادیم و پیروان فرعون را غرق نمودیم درحالیکه شما نظر میکردید(۵۰) و به یاد آرید که موسی را چهل شب وعده کردیم، پس از رفتن او شما گوساله را به خدایی گرفتید و حال آنکه ستم کردید(۵۱) سپس از شما بعد از چنین کار گذشتیم تا شاید شما شکرگزار باشید.(۵۲)
نکات: حقتعالی به موسی فرمود به طور برود، حضرت موسی، هارون برادرش را به جای خود گذاشت و دستورات لازم را به او داد، در مدّتی که حضرت موسی در طور بود، سامری که نام او نیز موسی بوده و از کسانی بود که گاو را مقدس میدانستند، اگر چه به ظاهر مسلمان شده بود در غیاب موسی فتنهای برپا کرد و این فتنه امتحانی شد برای بنیاسرائیل و فتنۀ او این بود که چون هارون به بنیاسرائیل گفت: خود را از زینتهای فرعونیان پاک کنید و آنچه از طلاآلات فرعونیان دارید از خود دور کنید، سامری فرصتی بدست آورد و همان زینتها و طلاها را جمع و به شکل گوسالهای ساخت و در جوف آن سوراخی تهیه کرد که از آن صدایی مانند صدای گاو خارج میشد و به مردم گفت این است معبود شما و معبود موسی. بنیاسرائیل که اکثراً نادان و طلا دوست بودند، به سامری اقتدا کرده و درمقابل آن به سجده افتادند مگر عدۀ کمی از ایشان. حضرت موسی پس از چهل شب برگشت و فتنۀ سامری را دید و با عتاب و خطاب قوم خود را متوجّه حقّهبازی سامری کرد و گوساله را ریزهریزه و مردم را توبه داد و حقتعالی توبۀ ایشان را پذیرفت و گذشت نمود، چنانکه تفصیل هر یک از این قضایا در سورههای بعد خواهد آمد. بنیاسرائیل با این کار زشت مستحق عذاب شدند، خدا از ایشان گذشت، ولی باز چنانچه شاید و باید شکر نکردند.
﴿وَإِذۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡفُرۡقَانَ لَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ ٥٣﴾ [البقرة: ۵۳].
ترجمه: و به یاد آرید وقتی که به موسی کتاب و جداکنندۀ حق و باطل را عطا کردیم تا شما هدایت یابید.(۵۳)
نکات: الف و لامالکتاب اشاره به همان کتاب تورات است که آنرا فرقان نامیده، زیرا جدا کنندۀ حق و باطل بود مانند قرآن، که فارق بین حق و باطل است. در دین موسی چنانکه از صریح قرآن استفاده میشود برای امّت او تورات میزان و امام بوده برای شناخت حق و باطل، چنانکه در این امّت، قرآن، امام و میزان است.
﴿وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦ يَٰقَوۡمِ إِنَّكُمۡ ظَلَمۡتُمۡ أَنفُسَكُم بِٱتِّخَاذِكُمُ ٱلۡعِجۡلَ فَتُوبُوٓاْ إِلَىٰ بَارِئِكُمۡ فَٱقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ عِندَ بَارِئِكُمۡ فَتَابَ عَلَيۡكُمۡۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ ٥٤﴾ [البقرة: ۵۴].
ترجمه: و به یاد آرید وقتی که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من، محققاً شما به خودتان ستم کردید به واسطۀ گوسالهپرستی، پس به سوی خالق خود برگردید و خودتان را بکشید، این برای شما خوب است نزد خالقتان، پس توبۀ شما را پذیرفت زیرا او توبهپذیر و رحیم است.(۵۴)
نکات: مقصود از جملۀ: ﴿فَٱقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ﴾، به حسب ظاهر کلام این است که خودتان را بکشید، حال اگر کسی بگوید خودکشی طبق آیۀ ۲۹ سورۀ نساء که فرموده:
﴿ وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ﴾ [۲۹۸] [النساء: ۲۹].
حرام است، چگونه به قوم موسی امر شده خودتان را بکشید؟ جواب این است که ایشان مأمور نشدند که هر کس خود را بکشد، بلکه مأمور شدند به قتل خودیها، یعنی به قتل فامیل و هموطنان خود، برای آنکه عدّهای از ایشان میدانستند گوسالهپرستی شرک است ولی از ترس دَم نزدند، حقتعالی برای جبران این گناه زشت، دستور داد که این جمیعت بریزند بر یکدیگر و هر کس دیگری را بکشد، ولو اینکه خودش کشته شود، مانند میدان جهاد با مشرکین، چگونه هر کس احتمال کشتهشدن خود را میدهد، ولی برای اطاعت فرمان خدا باید جهاد کنند. پس برای اینکه بعد از آن همه دلالات و معجزات واضحه به چنین ظلم و شرکی وارد شدند و سپس توبه و اظهار ندامت کردند، خدا خواست ایشان را امتحان کند که آیا در اظهار ندامت صادقند یا کاذب، لذا مأمور به قتال با یکدیگر شدند و چون شروع به قتل یکدیگر نمودند تاریکی ایشان را فرا گرفت و حضرت موسی و هارون إدعا و تضرّع به سوی خدا میکردند تا اینکه وحی آمد به رفع قتل و قبولی توبه.
﴿وَإِذۡ قُلۡتُمۡ يَٰمُوسَىٰ لَن نُّؤۡمِنَ لَكَ حَتَّىٰ نَرَى ٱللَّهَ جَهۡرَةٗ فَأَخَذَتۡكُمُ ٱلصَّٰعِقَةُ وَأَنتُمۡ تَنظُرُونَ ٥٥ثُمَّ بَعَثۡنَٰكُم مِّنۢ بَعۡدِ مَوۡتِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ ٥٦﴾ [البقرة: ۵۵].
ترجمه: و به یادآرید وقتیکه گفتید: ای موسی ما ایمان به تو نمیآوریم تا خدا را آشکارا ببینیم، پس شما را صاعقۀ مرگ گرفت و حال آنکه ناظر بودید(۵۵) سپس شما را زنده کردیم پس از مردنتان تا باشد که شکرگزارید.(۵۶)
نکات: حقتعالی در این آیات جنایات بنیاسرائیل را از یک طرف و الطاف خود را از طرف دیگر به یاد ایشان میآورد و از آن جمله چون حضرت موسی÷تورات را از طرف خدا آورد و گفت: حقتعالی با من سخن گفته و این قوانین را برایم فرستاده، یهود گفتند ما سخن تو را تصدیق نمیکنیم تا خدا را با چشم خود ببینیم، از این جمله معلوم میشود که سؤال موسی از پروردگار خود در آیۀ ۱۴۳ سورۀ اعراف:
﴿رَبِّ أَرِنِيٓ أَنظُرۡ إِلَيۡكَ﴾ [۲۹۹] [الأعراف: ۱۴۳].
از قول خودش نبوده، بلکه از قول قومش بوده، و گرنه شأن حضرت موسی÷بالاتر است از چنین سؤال محال جاهلانهای. و جملۀ: ﴿بَعَثۡنَٰكُم...﴾خطابست به بنیاسرائیل، که پس از درخواست دیدن خدا، حقتعالی که منزّه است از دیده شدن، ایشان را به صاعقۀ مرگ مبتلا کرد و سپس منّت گذاشت و ایشان را زنده کرد تا ایمانشان زیاد گردد و شکر خدا را به جا آرند و خود حضرت موسی در آن صاعقه بیهوش گردید و چون به هوش آمد از این سؤال بیجای قوم خود که به زبان او جاری شده بود توبه کرد چنانکه در آیۀ ۱۴۳ سورۀ اعراف آمده.
﴿وَظَلَّلۡنَا عَلَيۡكُمُ ٱلۡغَمَامَ وَأَنزَلۡنَا عَلَيۡكُمُ ٱلۡمَنَّ وَٱلسَّلۡوَىٰۖ كُلُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰكُمۡۚ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَٰكِن كَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ يَظۡلِمُونَ ٥٧﴾ [البقرة: ۵۷].
ترجمه: و ابر را بر شما سایهبان نمودیم و بر شما مَنّ و سلوی (ترنجبین و مرغ) فرود آوردیم و یم از روزیهای پاکیزه بخورید ولیکن ایشان به ما ستم نکردند بلکه به خودشان ستم نمودند.(۵۷)
نکات: مقصود از جملۀ ﴿وَظَلَّلۡنَا﴾آن است که چون به بیابان تیه مبتلا به آفتاب شدند در مدتی که مأمور به رفتن بیتالمقدس و جنگ با عمالقه بودند پس کوتاهی کردند و به موسی ند تو و پروردگارت بروید و قتال کنید ما اینجا مینشینیم و لذا در آن بیابان سر در گم و حیران شدند و هر قدر سیر میکردند به جای اوّل میرسیدند و مدّتها گرفتار بودند تا حضرت موسی فوت شد، در آن مدّت بود که به امر حقتعالی ابر بر سر ایشان سایه میافکند و مَنّ و سلوی بر ایشان نازل گردید.
﴿وَإِذۡ قُلۡنَا ٱدۡخُلُواْ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡيَةَ فَكُلُواْ مِنۡهَا حَيۡثُ شِئۡتُمۡ رَغَدٗا وَٱدۡخُلُواْ ٱلۡبَابَ سُجَّدٗا وَقُولُواْ حِطَّةٞ نَّغۡفِرۡ لَكُمۡ خَطَٰيَٰكُمۡۚ وَسَنَزِيدُ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ٥٨﴾ [البقرة: ۵۸].
ترجمه: و به یاد آرید وقتیکه گفتیم داخل این قریه شوید و از میوه و طعام و غذای آن که فراوان است بخورید و از درب آن با حال فروتنی وارد شوید و بگویید خدایا گناه ما را ببخش، گناهان شما را میبخشم و أجر نیکوکاران را زیاد میکنیم.(۵۸)
نکات: مقصود از قریه بیتالمقدس است به دلیل آیۀ ۲۱ سورۀ مائده که حضرت موسی فرموده:
﴿يَٰقَوۡمِ ٱدۡخُلُواْ ٱلۡأَرۡضَ ٱلۡمُقَدَّسَةَ﴾ [۳۰۰] [المائدة: ۲۱].
خدایتعالی اموال کفّار آنجا را بر ایشان مباح کرد. ولی به ایشان دستور داد از درب قبّهایکه حضرت موسی در بیابان برای عبادت نصب کرده بوده که آن را مجمع میگفتند، برای اینکه در حال عبادت آنجا جمع میشدند، چون وارد شدید خدا را سجده کنید و ریزش گناهان را بخواهید. و مقصود از جملۀ: ﴿وَقُولُواْ حِطَّةٞ﴾، همین استغفار است، زیرا ﴿حِطَّةٞ﴾از باب حطّ و به معنی ریزش است.
﴿فَبَدَّلَ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ قَوۡلًا غَيۡرَ ٱلَّذِي قِيلَ لَهُمۡ فَأَنزَلۡنَا عَلَى ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ رِجۡزٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ بِمَا كَانُواْ يَفۡسُقُونَ ٥٩﴾ [البقرة: ۵۹].
ترجمه: پس آنانکه ستم کردند قولی که به ایشان گفته شده بود تبدیل کردند در نتیجه بر همانان عذابی از آسمان به کیفر بدکاری ونافرمانی ایشان فرو فرستادیم.(۵۹)
نکات: گفتاری که بنیاسرائیل مأمور گفتن آن بودند و تبدیل کردند این بود که در عوض ﴿حِطَّةٞ﴾به طور مسخره «حنطة» میگفتند که به معنی گندم است. و مقصود از عذاب آسمانی مرض طاعون بود که به سبب آن بسیاری ایشان هلاک شدند.
﴿۞وَإِذِ ٱسۡتَسۡقَىٰ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦ فَقُلۡنَا ٱضۡرِب بِّعَصَاكَ ٱلۡحَجَرَۖ فَٱنفَجَرَتۡ مِنۡهُ ٱثۡنَتَا عَشۡرَةَ عَيۡنٗاۖ قَدۡ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٖ مَّشۡرَبَهُمۡۖ كُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ مِن رِّزۡقِ ٱللَّهِ وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِينَ ٦٠﴾ [البقرة: ۶۰].
ترجمه: و به یاد آرید وقتی را که موسی برای قوم خود از ما آب خواست، پس ما گفتیم عصای خود را بر سنگ بزن، پس شکافته شد از آن دوازده چشمه و هر دسته از مردم محل آبشخور خود را دانستند و گفتیم از روزی خدا بخورید و بیاشامید و در روی زمین به فساد برمخیزید.(۶۰)
نکات: یکی دیگر از نعمتهایی که خدا برای بنیاسرائیل شماره کرده، این است که در بیابان تیه محتاج به آب شدند و از موسی÷درخواست آب کردند و حضرت او از خدا خواست، خدا فرمود عصای خود را به سنگ بزن، معلوم میشود سنگ بزرگی بوده که ازآن دوازده چشمه ظاهر گردید، چون بنیاسرائیل دوازده سبط و طائفه بودند و هر طائفه از چشمهای خود را سیراب میکرد.
﴿وَإِذۡ قُلۡتُمۡ يَٰمُوسَىٰ لَن نَّصۡبِرَ عَلَىٰ طَعَامٖ وَٰحِدٖ فَٱدۡعُ لَنَا رَبَّكَ يُخۡرِجۡ لَنَا مِمَّا تُنۢبِتُ ٱلۡأَرۡضُ مِنۢ بَقۡلِهَا وَقِثَّآئِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَاۖ قَالَ أَتَسۡتَبۡدِلُونَ ٱلَّذِي هُوَ أَدۡنَىٰ بِٱلَّذِي هُوَ خَيۡرٌۚ ٱهۡبِطُواْ مِصۡرٗا فَإِنَّ لَكُم مَّا سَأَلۡتُمۡۗ وَضُرِبَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلذِّلَّةُ وَٱلۡمَسۡكَنَةُ وَبَآءُو بِغَضَبٖ مِّنَ ٱللَّهِۗ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ كَانُواْ يَكۡفُرُونَ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ وَيَقۡتُلُونَ ٱلنَّبِيِّۧنَ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّۗ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعۡتَدُونَ ٦١﴾ [البقرة: ۶۱].
ترجمه: و به یاد آرید وقتی را که گفتید: ای موسی ما هرگز بر یک طعام صبر نمیکنیم، پروردگارت را بخوان که بیرون آرد برای ما از روئیدنیهای زمین از سبزیجات (تره و نعنا و گشنیز و ریحان) و خیار آن و سیر آن و عدس آن و پیاز آن، موسی گفت: آیا آنچه را پستتر است تقاضا دارید به جای آنچه بهتر است، در شهر فرود آیید که هر چه خواستهاید آنجا برای شما وجود دارد، و ذلّت و بیچارگی بر آنها زده شد و دچار خشم إلهی شدند، اینها به جهت کفر ایشاناست به آیات خدا و به سبب اینکه پیغمبران را به ناحق میکشتند، اینها به سبب عصیان و عادت ایشان است به تجاوز.(۶۱)
نکات: چون برای بنیاسرائیل در تیه طعامی جُز منّ و سلوی نبود و این طعام هر روز ایشان بود، گفتند: ما به یک طعام قانع نیستیم و در هر امری از امور لجاجت کرده و حتّی به آیات خدایی کفر ورزیده و بیاعتنایی کردند و رسولان خدا را کشتند، لذا مبتلا به خشم الهی و ذلّت و مسکنت شدند و تمام اینها برای نافرمانی و تجاوز از حدّ است، پس انسان باید به عطای إلهی خشنود و قانع باشد. و مقصود از قتل انبیاء، قتل حضرت زکریّا و یحیی و سایرین است.
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَٱلَّذِينَ هَادُواْ وَٱلنَّصَٰرَىٰ وَٱلصَّٰبِِٔينَ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَلَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ٦٢﴾ [البقرة: ۶۲].
ترجمه: به تحقیق هر یک از مؤمنین، یهودیان، نصاری و صابئین که ایمان به خدا و روز قیامت داشته باشد و عمل شایسته کند بر ایشان اجرشان نزد پروردگارشان محفوظ و بر ایشان نه خوفی و نه اندوهی است.(۶۲)
نکات: از این آیه و آیۀ ۶۹ سورۀ مائده استفاده میشود که هر کس ایمان به خدا و قیامت دارد و عمل صالح کند اهل نجات میباشد. و مقصود از صابئین قومی بودهاند از اهل کتاب که خدا را قبول داشته ولی به ستارگان توجّه و توسّل داشتهاند و طائفهای از مجوس چنین بودهاند. در آیۀ ۱۷ سورۀ حج [۳۰۱]چنانکه ایشان را مقابل موحّدین آورده همانطور ایشان را مقابل مشرکین آورده. بنابراین اصل دین که مایۀ نجات است اعتقاد به مبدأ و معاد است و عقاید حقّۀ دیگر موجب فضیلت و رفع درجات است، مگر اینکه بگوییم ایمان به خدای حقیقی و انجام عمل صالح بدون قبول رسالت محمّدصامکان ندارد. پس ایمان به رسالت او نیز از اصول است، یعنی اگر بخواهیم ایمان به خدا و قیامت آوریم باید کیفیّت و صفات خدای حقیقی و قیامت را به واسطۀ وحی الهی درک کنیم. و رسل و کتب إلهی و ملائکه وسیلۀ وحیاند و ایمان به آنها لازم است، زیرا ایمان به اینها کاشف و طریق معرفت خدا و قیامت است.
و بدانکه ایمان به خدا و قیامت را خدا مکرّر در قرآن ذکر نموده و برای مؤمن کافی دانسته، زیرا چون اصول دین ایمانی و اعتقادی است، پس ایمان به این دو اصل استقلالی است و ایمان به ملائکه و رسل و کتب الهی نیز سه اصل آلی و طریقی است و هر کس تابع قرآن است به اصولی که خدا معیّن کرده، باید ایمان آورد چه امام و چه مأموم باشد فرقی ندارد.
﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِيثَٰقَكُمۡ وَرَفَعۡنَا فَوۡقَكُمُ ٱلطُّورَ خُذُواْ مَآ ءَاتَيۡنَٰكُم بِقُوَّةٖ وَٱذۡكُرُواْ مَا فِيهِ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ ٦٣ ثُمَّ تَوَلَّيۡتُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَۖ فَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ لَكُنتُم مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٦٤﴾ [البقرة: ۶۳-۶۴].
ترجمه: و به یادآرید وقتی را که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بالای سر شما بلند کردیم و گفتیم آنچه به شما دادهایم با نیرو بگیرید و آنچه در آن است یادآوری کنید تا شاید پرهیزکار گردید(۶۳) سپس شما از آن پیمان که از شما گرفتیم اعراض کردید، پس اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نبود محقّقاً از زیانکاران بودید.(۶۴)
نکات: این آیات باز خطاب به بنیاسرائیل است و مقصود از پیمان، پیمان تکوینی و یا تشریعی است، امّا پیمان تکوینی همان وجدان و فطرت عقلی است که انسان را متوجّه میکند به خداشناسی و اطاعت از دستورات کتاب او. و امّا پیمان تشریعی همان قرارداد و اوامری است که در کتب آسمانی با بندگان خود نموده و فرموده به آن عمل کنید پاداش میدهم، ولی یهودیان پشت سر انداختند مانند اعراض مسلمین از قرآن. و جملۀ: ﴿وَٱذۡكُرُواْ مَا فِيهِ...﴾، دلالت دارد که؛ به یاد پیمانهای الهیبودن موجب تقوی و نسیان آن موجب خسران است..
﴿وَلَقَدۡ عَلِمۡتُمُ ٱلَّذِينَ ٱعۡتَدَوۡاْ مِنكُمۡ فِي ٱلسَّبۡتِ فَقُلۡنَا لَهُمۡ كُونُواْ قِرَدَةً خَٰسِِٔينَ ٦٥ فَجَعَلۡنَٰهَا نَكَٰلٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهَا وَمَا خَلۡفَهَا وَمَوۡعِظَةٗ لِّلۡمُتَّقِينَ ٦٦﴾ [البقرة: ۶۵-۶۶].
ترجمه: و البتّه قصۀ یهودیانی که در روز شنبه تجاوز کردند دانستهاید، پس ما به ایشان گفتیم میمونهای رانده شده باشید(۶۵) پس آنان را عبرت قرار دادیم برای کسانیکه حضور داشتند و برای آنانکه پس از آنان بیایند وبرای پرهیزکاران پندی است.(۶۶)
نکات: مقصود از جملۀ: ﴿ٱلَّذِينَ ٱعۡتَدَوۡاْ...﴾قومی بودند از یهود که منزل ایشان نزدیک دریا بود، بر ایشان حقتعالی مقرّر کرد که روز شنبه صید ماهی نکنند و به دنبال عبادت بروند، ایشان از حکم خدا تجاوز نموده و ماهیان را صید کردند و یا گودالهایی نزدیک دریا کنده و راهی از دریا به آن باز کردند که ماهیان را به آن گودالها میکشانیده و محبوس میساختند، تا روز یکشنبه صید کنند. خدا بدین سبب به امر تکوینی به شکل میمون مسخشان نمود و پس از سه رو هلاک شدند.
﴿وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦٓ إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُكُمۡ أَن تَذۡبَحُواْ بَقَرَةٗۖ قَالُوٓاْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُوٗاۖ قَالَ أَعُوذُ بِٱللَّهِ أَنۡ أَكُونَ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِينَ ٦٧ قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا هِيَۚ قَالَ إِنَّهُۥ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ لَّا فَارِضٞ وَلَا بِكۡرٌ عَوَانُۢ بَيۡنَ ذَٰلِكَۖ فَٱفۡعَلُواْ مَا تُؤۡمَرُونَ ٦٨ قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا لَوۡنُهَاۚ قَالَ إِنَّهُۥ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ صَفۡرَآءُ فَاقِعٞ لَّوۡنُهَا تَسُرُّ ٱلنَّٰظِرِينَ ٦٩ قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا هِيَ إِنَّ ٱلۡبَقَرَ تَشَٰبَهَ عَلَيۡنَا وَإِنَّآ إِن شَآءَ ٱللَّهُ لَمُهۡتَدُونَ ٧٠ قَالَ إِنَّهُۥ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ لَّا ذَلُولٞ تُثِيرُ ٱلۡأَرۡضَ وَلَا تَسۡقِي ٱلۡحَرۡثَ مُسَلَّمَةٞ لَّا شِيَةَ فِيهَاۚ قَالُواْ ٱلۡـَٰٔنَ جِئۡتَ بِٱلۡحَقِّۚ فَذَبَحُوهَا وَمَا كَادُواْ يَفۡعَلُونَ ٧١ وَإِذۡ قَتَلۡتُمۡ نَفۡسٗا فَٱدَّٰرَٰٔتُمۡ فِيهَاۖ وَٱللَّهُ مُخۡرِجٞ مَّا كُنتُمۡ تَكۡتُمُونَ ٧٢ فَقُلۡنَا ٱضۡرِبُوهُ بِبَعۡضِهَاۚ كَذَٰلِكَ يُحۡيِ ٱللَّهُ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَيُرِيكُمۡ ءَايَٰتِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ ٧٣﴾ [البقرة: ۶۷-۷۳].
ترجمه: و به یاد آرید وقتی را که موسی به قوم خود گفت: به راستی خدایتعالی شما را به ذبح گاوی امر میکند، ایشان گفتند: آیا ما را مسخره میکنی؟ موسی گفت: به خدا پناه میبرم ازاینکه از افراد نادان باشم(۶۷) گفتند: پروردگارت را بخوان که برای ما بیان کند آن گاو چگونه است؟ موسی گفت: به تحقیق خدا میفرماید که آن گاوی است نه از کار افتاده و نه جوان به کار نیامده، حالتی بین این دو، پس آنچه را مأمورید بجا آورید (۶۸) گفتند: پروردگارت را برای ما بخوان که رنگ آن را بیان کند، موسی گفت: خدا میفرماید آن گاو زرّینی است که رنگ آن بینندگان را شاد میسازد (۶۹) گفتند: برای ما پروردگارت را بخوان که بیان کند چگونگی آن را زیرا آن گاو بر ما مشتبه است و به راستی اگر خدا بخواهد ما هدایت یافتهگانیم(۷۰) موسی گفت: خدا میفرماید آن گاویاست نه رام که زمین را شیار کند و نه به زراعت آب دهد، بیعیب یکرنگی است و نقطهای از آن رنگ دیگر نباشد، گفتند: اکنون حق را روشن ساختی، پس همان را کشتند، در حالیکه به انجام دادنشان امیدی نبود(۷۱) و به یاد آرید وقتی که شخصی را کشتید و در موضوع آن خود را بیگناه دانسته و از خود دفاع میکردید و خدا آنچه مخفی و کتمان میکردید آشکار نمود(۷۲) پس گفتیم پارهای از اعضای آن گاو را به آن کشته بزنید، آنگاه بنگرید این گونه خدا مردگان را زنده میکند و آیات خود را نشان شما میدهد تا عقل خود را به کار اندازید.(۷۳)
نکات: خدایتعالی وقایع گذشتۀ زمان حضرت موسی÷و فساد اخلاق و دنیاطلبی یهود را برای محمّدصنازل نموده تا مایۀ عبرت یهودیان زمان محمّدصگردد و ضمناً تسلّی باشد برای خود رسول خداصو یهودیان نیز مانند سابقین خود دنیاطلب و لجوج نباشند، از جمله قضیۀ این گاو است که در این سوره آمده و به همین مناسبت این سوره را سورۀ بقره گویند و قصّۀ آن چنین است که در بنیاسرائیل مرد ثروتمندی بود که نزدیکان او برای بردن مالش او را کشتند و جسد او را شبانه در سر راه طائفهای از طوائف بنیاسرائیل انداختند و خودِ قاتل که خویش او بود برای آنکه اضافه بر ارث او خونبهای او را نیز ببرد و کسی را متّهم سازد و خونبها بگیرد، آمد سر جنازه بنا کرد ناله و فریادکردن و بالاخره به حاکم وقت که حضرت موسی÷باشد مراجعه شد، حضرت موسی کشف قضیّه را از خدا خواست، خدا فرمان داد که باید گاوی را بکشند و از اعضای بدن آن به این مقتول بزنند تا کشته زنده شود و قاتل خود را تعیین نماید، حضرت موسی÷فرمود امر خدا چنین است، ایشان امر خدا را فوری اجرا نکردند و کار خود را با سؤالات بنیاسرائیلی مشکل کردند و اگر ابتداءً گاوی را میکشتند کافی بود، ولیکن تقدیر الهی چنین بود که ایشان به واسطۀ سؤالات از چگونگی گاو، جوان متدیّن نیکوکاری به ثروت برسد و ثروت قاتل و همدستانش از دست آنان خارج شود و لذا به واسطۀ سؤالات مذکوره در آیات، گاوی منحصر به فرد معیّن شد و ناچار آن را به قیمت گزافی خریدند و آن گاوی که دارای صفات مذکوره باشد نزد جوان فقیری یافتند، او گفت: نمیفروشم مگر اینکه پوست آن را از طلا پر کنید. رسول خداصفرمود این جوان نیکوکار به والدین خود بود و او متاعی را خرید و آمد پول آن را بدهد دید کلید صندوق زیر سر پدرش میباشد و او خواب است، نخواست او را بیدار کند، پس چون پدرش بیدار شد او را تحسین کرد و گفت: این گاو را بگیر و گاو را به او بخشید و این همان گاو بود که به این قیمت فروش رفت و چون گاو را خریدند آن را ذبح کردند و دُم او و یاران او را به مقتول زدند او زنده شد و قاتل خود را نشان داد و دو مرتبه فوت کرد. پس این آیات تاریخی است برای عبرت و همدلیلی است بر قدرت خدا بر احیاءِ نفوس در قیامت در مقابل انکار مشرکین قریش.
﴿ثُمَّ قَسَتۡ قُلُوبُكُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ فَهِيَ كَٱلۡحِجَارَةِ أَوۡ أَشَدُّ قَسۡوَةٗۚ وَإِنَّ مِنَ ٱلۡحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنۡهُ ٱلۡأَنۡهَٰرُۚ وَإِنَّ مِنۡهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخۡرُجُ مِنۡهُ ٱلۡمَآءُۚ وَإِنَّ مِنۡهَا لَمَا يَهۡبِطُ مِنۡ خَشۡيَةِ ٱللَّهِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ ٧٤﴾ [البقرة: ۷۴].
ترجمه: سپس دلهای شما قسی شد بعد از این همه آیات، که مانند سنگ و یا سخت تر شد از جهت قساوت و حقّاً بعضی از سنگها از آن نهرها می جوشند و بعضی از آنها میشکافد و از آن آب خارج میشود و به راستی پارهای از آنها از ترس خدا فرود میآید و خدا از کردار شما غافل نیست.(۷۴)
نکات: پس از آنکه مقداری از تاریخ یهود بیان شد، در این آیه ذکر شده که آیات الهی در دلشان اثر نمیکند و از سنگدلی از سنگ بدترند زیرا سنگ فوائدی دارد و گاهی سرچشمۀ آبی میباشد مقصود این است که مسلمین بیدار باشند و گول ایشان را نخورند. و ضمیر ﴿مِنۡهَا لَمَا يَهۡبِطُ﴾برمیگردد به قلوب و اگر برگردد به حجاره «خشیت» آن مجازی است.
﴿۞أَفَتَطۡمَعُونَ أَن يُؤۡمِنُواْ لَكُمۡ وَقَدۡ كَانَ فَرِيقٞ مِّنۡهُمۡ يَسۡمَعُونَ كَلَٰمَ ٱللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُۥ مِنۢ بَعۡدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ ٧٥ وَإِذَا لَقُواْ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَا بَعۡضُهُمۡ إِلَىٰ بَعۡضٖ قَالُوٓاْ أَتُحَدِّثُونَهُم بِمَا فَتَحَ ٱللَّهُ عَلَيۡكُمۡ لِيُحَآجُّوكُم بِهِۦ عِندَ رَبِّكُمۡۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ ٧٦ أَوَ لَا يَعۡلَمُونَ أَنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعۡلِنُونَ ٧٧﴾ [البقرة: ۷۵-۷۷].
ترجمه: آیا طمع دارید که به دین شما بگروند در صورتیکه گروهی از ایشان کلام خدا را شنیده و آن را پس از درک و تعقّل تحریف میکنند و دانسته خیانت میکنند(۷۵) و چون با اهل ایمان ملاقات کنند میگویند ایمان آوردهایم و چون با یکدیگر خلوت کنند با هم میگویند آیا آنچه خدا برای شما مکشوف نموده به مسلمین خبر میدهید تا نزد پروردگارتان با شما احتجاج کنند آیا عقل ندارید(۷۶) آیا نمیدانند که خدایتعالی آنچه پنهان کنند و آنچه آشکار نمایند میداند.(۷۷)
نکات: کسی که دانسته به راه انحراف میرود کلام خدا را به دلخواه خود تغییر معنی میدهد، پس نباید امید به هدایت او داشت، مانند اکثر دانشمندان روزگار ما و مقصود از تحریف در این آیات تحریف معنی است. و جملۀ: ﴿أَتُحَدِّثُونَهُم...﴾و جملۀ: ﴿أَفَلَا تَعۡقِلُونَ﴾دلالت دارد که بسیاری از دانشمندان میل به بیداری مردم ندارند خصوصاً کسانی که دکان دینی دارند و لذا اگر کسی حقیقتی از حقایق دینی را برای مردم اظهار کند ناراحت میشوند و او را بیعقل میدانند و ﴿أَفَلَا تَعۡقِلُونَ﴾به او میگویند و چنانکه ما تجربه کردیم اکثر دانشمندان ما مانند همان یهودیان دانشمند صدر اسلامند.
﴿وَمِنۡهُمۡ أُمِّيُّونَ لَا يَعۡلَمُونَ ٱلۡكِتَٰبَ إِلَّآ أَمَانِيَّ وَإِنۡ هُمۡ إِلَّا يَظُنُّونَ ٧٨﴾ [البقرة: ۷۸].
ترجمه: و بعضی از ایشان بیسوادند و از کتاب آسمانی خود چیزی جز آرزوهای خیالی نمیدانند و فقط اهل پندار و گمانند.(۷۸)
نکات: این آیه در مذمّت عوام یهود است که از کتاب تورات چیزی فرا نگرفته بودند و مانند عوام زمان ما چیزی نمیدانستند مگر خرافات خیالی که آن را به نام دین شنیده و باور کرده بودند و این دسته مقلّد دانشمندان بوده و به جُز تقلید چیزی نمیدانند. متأسّفانه زمان ما نیز به احکام ظنّی و خیالی مجتهدین خود چسبیده و از کتاب آسمانی خود بیخبرند، از این آیه استفاده میشود که تقلید و ظنِّ به احکام مذموم است و طلب علم بر هر مسلمانی واجب است. رجوع شود به فصل ۲۳ مقدمۀ این کتاب. تعجّب این است که یک تفسیر مجعولی پیدا شده به نام امام حسن عسگری که آن امام از این تفسیر بیزار است و روح او از آن خبر ندارد در ذیل این آیه که در ذمّ تقلید است آمده روایتی جعل کردهاند به این عبارت که: «فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ، حَافِظاً لِدِينِهِ، مُخَالِفاً لِهَوَاهُ، مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوه». در صورتی که زمان نزول آیات قرآن فقهائی نبوده که استثنا به این آیه زده شود و مضافاً به اینکه چنین فقیهی که این عبارت بیان کرده غیر از خدا هیچکس نمیتواند آن را پیدا کند و حوالهدادن به مبهم است.
﴿فَوَيۡلٞ لِّلَّذِينَ يَكۡتُبُونَ ٱلۡكِتَٰبَ بِأَيۡدِيهِمۡ ثُمَّ يَقُولُونَ هَٰذَا مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ لِيَشۡتَرُواْ بِهِۦ ثَمَنٗا قَلِيلٗاۖ فَوَيۡلٞ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتۡ أَيۡدِيهِمۡ وَوَيۡلٞ لَّهُم مِّمَّا يَكۡسِبُونَ ٧٩﴾ [البقرة: ۷۹].
ترجمه: پس وای بر کسانیکه کتابی به دست خود مینویسند سپس میگویند این از نزد خدا است تا به واسطۀ آن متاع کمی بدست آرند پس وای بر ایشان از آنچه دستهایشان نوشته و وای بر ایشان از آنچه کسب میکنند.(۷۹)
نکات: این آیه راجع به دانشمندانی است که احکامی صادر میکردند به نام خدا و دین و میگفتند اینها احکام خدا است. متأسّفانه دویست سال است که میان مسلمین اینگونه دانشمندان بسیار شدهاند که رسالهها مینویسند و رأی خود را از خدا میدانند و به نام دین و به نام خدا مالها بهدست میآورند و با بودن چنین آیاتی در قرآن چگونه مسلمین غافل ماندهاند.
﴿وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا ٱلنَّارُ إِلَّآ أَيَّامٗا مَّعۡدُودَةٗۚ قُلۡ أَتَّخَذۡتُمۡ عِندَ ٱللَّهِ عَهۡدٗا فَلَن يُخۡلِفَ ٱللَّهُ عَهۡدَهُۥٓۖ أَمۡ تَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٨٠﴾ [البقرة: ۸۰].
ترجمه: و گفتند هرگز به ما آتش نرسد مگر چند روزی کم، بگو آیا بر این ادّعا پیمانی از خدا گرفتهاید؟ که خدا هرگز خلف وعده نمیکند و یا به خدا نسبت میدهید چیزی را که نمیدانید؟(۸۰)
نکات: هر ملّتی که خود را سوگلی دستگاه خدا بداند و به اخبار مجعوله مغرور شده باشد میپندارد که خدا برای خاطر ایشان و یا خاطر بزرگانشان قانون کیفر خود را به هم میزند و یا ترک میکند و ایشان را از کیفر اعمالشان معاف مینماید و آتش دوزخ ایشان را مس نمیکند.
﴿بَلَىٰۚ مَن كَسَبَ سَيِّئَةٗ وَأَحَٰطَتۡ بِهِۦ خَطِيَٓٔتُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ ٨١وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ ٨٢﴾ [البقرة: ۸۱].
ترجمه: آری هر کس کارهای بدی اندوخت و کردار خطای او را احاطه کرد، چنین کسان اهل دوزخ و در آنجا جاوید بمانند(۸۱) و آنانکه ایمان بیاورند و عمل شایسته کنند همانان اهل بهشت و در آن جاویدند.(۸۲)
نکات: مقصود از سیّئه و خطیئه که احاطۀ آن بر انسان موجب عذاب ابدی است همانا کفر و شرک است، زیرا غیر این دو موجب خلود نیست، آری فسق و عصیانِ زیادِ بشر، وی را به کفر وارد میکند.
﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِيثَٰقَ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ لَا تَعۡبُدُونَ إِلَّا ٱللَّهَ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَانٗا وَذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسۡنٗا وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ ثُمَّ تَوَلَّيۡتُمۡ إِلَّا قَلِيلٗا مِّنكُمۡ وَأَنتُم مُّعۡرِضُونَ ٨٣ وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِيثَٰقَكُمۡ لَا تَسۡفِكُونَ دِمَآءَكُمۡ وَلَا تُخۡرِجُونَ أَنفُسَكُم مِّن دِيَٰرِكُمۡ ثُمَّ أَقۡرَرۡتُمۡ وَأَنتُمۡ تَشۡهَدُونَ ٨٤ ثُمَّ أَنتُمۡ هَٰٓؤُلَآءِ تَقۡتُلُونَ أَنفُسَكُمۡ وَتُخۡرِجُونَ فَرِيقٗا مِّنكُم مِّن دِيَٰرِهِمۡ تَظَٰهَرُونَ عَلَيۡهِم بِٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ وَإِن يَأۡتُوكُمۡ أُسَٰرَىٰ تُفَٰدُوهُمۡ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيۡكُمۡ إِخۡرَاجُهُمۡۚ أَفَتُؤۡمِنُونَ بِبَعۡضِ ٱلۡكِتَٰبِ وَتَكۡفُرُونَ بِبَعۡضٖۚ فَمَا جَزَآءُ مَن يَفۡعَلُ ذَٰلِكَ مِنكُمۡ إِلَّا خِزۡيٞ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يُرَدُّونَ إِلَىٰٓ أَشَدِّ ٱلۡعَذَابِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ ٨٥ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا بِٱلۡأٓخِرَةِۖ فَلَا يُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَلَا هُمۡ يُنصَرُونَ ٨٦﴾ [البقرة: ۸۳-۸۶].
ترجمه: و به یاد آرید وقتی را که از بنیاسرائیل پیمان گرفتیم که نپرستید مگر خدای کاملالذّات را و به والدین، خویشان، یتیمان و مساکین احسان نمایید و برای مردم سخن خوش بگویید و نماز را به پا دارید و زکات را بدهید، سپس شما جُز عدۀ قلیلی، روی گردانیدید درحالیکه اعراض داشتید(۸۳) و به یاد آرید وقتی را که از شما پیمان گرفتیم که خون خودیها را نریزید و خودیها را از خانههاشان خارج نکنید، سپس اقرار کردید و خود گواه شدید(۸۴) سپس شما همانید که خودیها را میکشتید و همدیگر را از خانههای خود خارج میسازید و بر گناه و تجاوز پشتیبان یکدیگرید و اگر آنان اسیران نزد شما آیند با دادن فدیه آزادشان میکنید و حال آنکه بیرونکردن ایشان بر شما حرام است، آیا شما به بعضی از احکام کتاب إلهی ایمان و به قسمت دیگری کافر میشوید؟ پس جزای کسانی از شما که چنین کنند جُز خواری دنیا چیست و روز قیامت به شدیدترین عذاب گرفتار خواهند شد و خدا از کردار شما غافل نیست(۸۵) آنان افرادی هستند که دنیا را عوض آخرت خریدند پس عذاب آخرت بر ایشان تخفیف داده نشود و یاری نگردند.(۸۶)
نکات: حقتعالی ظلم، جور و تعدّی یهود را که موجب ذلّت دنیا و عذاب آخرتشان گردیده تذکّر داده تا مسلمین بشنوند و مانند آن نشوند، متأسّفیم که مسلمین نیز هر فرقه با فِرَقِ دگر دشمن و از قتل و غارت و غصب خودداری نکردهاند و اکنون به ذلّت خود نایل شدهاند. از آیۀ ۸۵ معلوم میشود که انکار یکی از آیات قرآن موجب کفر است.
﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ وَقَفَّيۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِۦ بِٱلرُّسُلِۖ وَءَاتَيۡنَا عِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ ٱلۡبَيِّنَٰتِ وَأَيَّدۡنَٰهُ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِۗ أَفَكُلَّمَا جَآءَكُمۡ رَسُولُۢ بِمَا لَا تَهۡوَىٰٓ أَنفُسُكُمُ ٱسۡتَكۡبَرۡتُمۡ فَفَرِيقٗا كَذَّبۡتُمۡ وَفَرِيقٗا تَقۡتُلُونَ ٨٧ وَقَالُواْ قُلُوبُنَا غُلۡفُۢۚ بَل لَّعَنَهُمُ ٱللَّهُ بِكُفۡرِهِمۡ فَقَلِيلٗا مَّا يُؤۡمِنُونَ ٨٨﴾ [البقرة: ۸۷-۸۸].
ترجمه: و به تحقیق به موسی کتاب تورات دادیم و از پی او پیغمبران دیگر فرستادیم و به عیسی بن مریم دلیلها و حجّتهای روشن دادیم و او را به روح القدس تأیید نمودیم، آیا هر پیمبری که از طرف خدا دستوری برخلاف میل شما آرد تکبّر میورزید، پس گروهی را تکذیب میکنید و گروهی را میکشید(۸۷) و گفتند: دلهای ما در پردۀ غفلت است و چیزی از سخن حق وارد آن نمیشود، چنین نیست بلکه خدا ایشان را به واسطۀ کفرشان از رحمت دور کرده که کمی از ایشان ایمان میآورند.(۸۸)
نکات: از این آیه استفاده میشود که خدا رسولان خود را با دلیل و منطق روشن فرستاده که مردم عوام بفهمند و حجّت تمام باشد. پس آیات الهی مانند قرآن فهمیدنی و روشن است و إلاّ حجّت تمام نیست، پس آنکه میگوید نمیفهمیم چنین نیست بلکه به واسطۀ کفرش از رحمت دور است.
﴿وَلَمَّا جَآءَهُمۡ كِتَٰبٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٞ لِّمَا مَعَهُمۡ وَكَانُواْ مِن قَبۡلُ يَسۡتَفۡتِحُونَ عَلَى ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فَلَمَّا جَآءَهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِۦۚ فَلَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ ٨٩ بِئۡسَمَا ٱشۡتَرَوۡاْ بِهِۦٓ أَنفُسَهُمۡ أَن يَكۡفُرُواْ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بَغۡيًا أَن يُنَزِّلَ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ عَلَىٰ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۖ فَبَآءُو بِغَضَبٍ عَلَىٰ غَضَبٖۚ وَلِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٞ مُّهِينٞ ٩٠﴾ [البقرة: ۸۹-۹۰].
ترجمه: و چون کتابی (یعنی قرآن) از نزد خدا به سوی ايشان آمد که تصدیق کتاب آنان میکند و ایشان را عادت چنین بود که قبل از نزول قرآن به امید بعثت رسول خدا، بر کفّار فتح و غلبه میجستند، پس چون آنچه را که شناختند آمد به آن کافر شدند، پس لعنت خدا بر کافران(۸۹) بد معاملهای با خود کردند که به آنچه خدا نازل نموده کافر شدند برای عداوت که چرا خدا به فضل خود برای بندهای از بندگانش که خواسته کتابی نازل نموده، پس به خشمی علاوه بر خشم سابق مبتلا شدند و برای کفّار عذابی است خوارکننده.(۹۰)
نکات: یهودیان منتظر پیامبری منجی بودند و آن را برای خود فتح و پیروزی میدانستند و معتقد بودند از نسل یهود خواهد بود که برای ایشان تشکیل دولت خواهد داد و لذا چون از قوم عرب مبعوث شد انکار نموده و حسد ورزیدند. مقصود از ماء موصوله در ﴿مَّا عَرَفُواْ﴾قرآن است.
﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ ءَامِنُواْ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ نُؤۡمِنُ بِمَآ أُنزِلَ عَلَيۡنَا وَيَكۡفُرُونَ بِمَا وَرَآءَهُۥ وَهُوَ ٱلۡحَقُّ مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَهُمۡۗ قُلۡ فَلِمَ تَقۡتُلُونَ أَنۢبِيَآءَ ٱللَّهِ مِن قَبۡلُ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ ٩١﴾ [البقرة: ۹۱].
ترجمه: و چون به ایشان گفته شود به آنچه خدا نازل نموده ایمان آورید گویند به آنچه بر ما نازل شده ایمان میآوریم و به غیر آن کافر میشوند، در صورتیکه آنچه نازل شده حق است و آنچه را با ایشان است تصدیق میکند، بگو اگر ایمان به سخن خود دارید پس چرا پیغمبران خدا را که قبلا آمدند (و یهودی بودند) میکشتید.(۹۱)
نکات: انسان باید به آنچه از طرف خدا آمده ایمان آورد اگر تسلیم حق است و کتاب ما و غیر ما نگوید و به هر کس مأمور خدا است احترام گذارد، ولی یهود و کسانی مانند ایشان چنین نبودند و به تعصّبهای قومی و محلّی پرداخته و با اینکه نهی از قتل انبیاء در تورات بود باز اینان پیغمبران خدا را کشتند.
﴿۞وَلَقَدۡ جَآءَكُم مُّوسَىٰ بِٱلۡبَيِّنَٰتِ ثُمَّ ٱتَّخَذۡتُمُ ٱلۡعِجۡلَ مِنۢ بَعۡدِهِۦ وَأَنتُمۡ ظَٰلِمُونَ ٩٢ وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِيثَٰقَكُمۡ وَرَفَعۡنَا فَوۡقَكُمُ ٱلطُّورَ خُذُواْ مَآ ءَاتَيۡنَٰكُم بِقُوَّةٖ وَٱسۡمَعُواْۖ قَالُواْ سَمِعۡنَا وَعَصَيۡنَا وَأُشۡرِبُواْ فِي قُلُوبِهِمُ ٱلۡعِجۡلَ بِكُفۡرِهِمۡۚ قُلۡ بِئۡسَمَا يَأۡمُرُكُم بِهِۦٓ إِيمَٰنُكُمۡ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ ٩٣﴾ [البقرة: ۹۲-۹۳].
ترجمه: و به تحقیق موسی با معجزاتی روشن برای شما آمد، شما گوسالهپرستی را پس از او انتخاب کردید و شما ستمکار بودید (۹۲) و به یاد آرید که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بر فراز شما بداشتیم که به نیروی ایمان آنچه برای شما آمده بگیرید و بشنوید، شما به طور مسخره گفتید شنیدیم و عصیان کردیم و دلهای ایشان به واسطۀ کفرشان، به دوستی و پرستش گوساله آبیاری شده، بگو ایمانتان شما را به بدچیزی فرمان میدهد اگر ایمان داشته باشید.(۹۳)
نکات: از این آیات معلوم میگردد که هر باطلی در دل کسی جایگزین شد برطرفکردن آن بسیار مشکل است، در دل یهود گوسالهپرستی شده مرغوب و سراسر دلشان شده مشروب.
﴿قُلۡ إِن كَانَتۡ لَكُمُ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ عِندَ ٱللَّهِ خَالِصَةٗ مِّن دُونِ ٱلنَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ ٱلۡمَوۡتَ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ٩٤ وَلَن يَتَمَنَّوۡهُ أَبَدَۢا بِمَا قَدَّمَتۡ أَيۡدِيهِمۡۚ وَٱللَّهُ عَلِيمُۢ بِٱلظَّٰلِمِينَ ٩٥ وَلَتَجِدَنَّهُمۡ أَحۡرَصَ ٱلنَّاسِ عَلَىٰ حَيَوٰةٖ وَمِنَ ٱلَّذِينَ أَشۡرَكُواْۚ يَوَدُّ أَحَدُهُمۡ لَوۡ يُعَمَّرُ أَلۡفَ سَنَةٖ وَمَا هُوَ بِمُزَحۡزِحِهِۦ مِنَ ٱلۡعَذَابِ أَن يُعَمَّرَۗ وَٱللَّهُ بَصِيرُۢ بِمَا يَعۡمَلُونَ ٩٦﴾ [البقرة: ۹۴-۹۶].
ترجمه: بگو اگر در نزد خدا خانۀ آخرت به شما اختصاص دارد نه سایر مردم، اگر راست میگویید تمنّای مرگ کنید(۹۴) و هرگز تمنّای مرگ نمیکنند به واسطۀ کارهای زشتی که به دست خود انجام دادهاند و خدا به حال ستمگران دانا است(۹۵) و محقّقاً آنان را حریصترین مردم به زندگی دنیا میبینی و(حریصتر) از کسانی که شرک آوردند، به طوریکه هر یک از ایشان دوست دارد هزار سال عمر کند و این عمر او را از عذاب نرهاند و خدا به آنچه میکنند بینا است.(۹۶)
نکات: غالباً مقدّسین هر دینی ادّعا میکنند که از مرگ و آخرت بیشتر واهمه دارند و اگر واقعاً دیندار و بیطمع به دنیا میباشند باید بیشتر آرزوی مرگ نمایند و مشتاق ملاقات رحمت خدا باشند، امّا چون مرگ را دوست ندارند معلوم میشود ایمانشان ضعیف است.
﴿قُلۡ مَن كَانَ عَدُوّٗا لِّـجِبۡرِيلَ فَإِنَّهُۥ نَزَّلَهُۥ عَلَىٰ قَلۡبِكَ بِإِذۡنِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ وَهُدٗى وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُؤۡمِنِينَ ٩٧ مَن كَانَ عَدُوّٗا لِّلَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَجِبۡرِيلَ وَمِيكَىٰلَ فَإِنَّ ٱللَّهَ عَدُوّٞ لِّلۡكَٰفِرِينَ ٩٨﴾ [البقرة: ۹۷-۹۸].
ترجمه: بگو چه کسی دشمن جبرئیل است؟ درصورتیکه جبرئیل قرآن را به فرمان خدا بر دل تو نازل کرده، قرآنی که کتابهای آسمانی قبل را تصدیق میکند و برای مؤمنین هدایت و بشارت است(۹۷) هرکس عداوت ورزد با خدا و فرشتگان او و رسولان او و با جبرئیل و میکائیل (او کافر است) پس به راستی خدا دشمن کافران است.(۹۸)
نکات: یهودیان با جبرئیل اظهار عداوت میکردند و این هم یکی از عقاید خرافی ایشان بود که میگفتند جبرئیل مأمور قتل و خونریزی است و میکائیل مأمور فراوانی نعمت و ارزانی است و عمده عداوتشان برای این بود که قرآن را بر محمّد چرا نازل کرده، امّا متوجه نبودند اگر میکائیل نیز مأمور وحی باشد او نیز مانند جبرئیل است و هر کس از مأمور خدا تنقید و یا با او دشمنی کند در حقیقت با خدا دشمنی کرده است.
﴿وَلَقَدۡ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ءَايَٰتِۢ بَيِّنَٰتٖۖ وَمَا يَكۡفُرُ بِهَآ إِلَّا ٱلۡفَٰسِقُونَ ٩٩﴾ [البقرة: ۹۹].
ترجمه: به تحقیق نازل کردیم به سوی تو آیات واضح روشن را و جُز افراد فاسق، به آن کافر نمیشود.(۹۹)
نکات: این آیه مانند صد آیۀ دیگر دلالت دارد که قرآن واضح و روشن و هر کس انکار دارد و یا میگوید مشکل و مبهم است معلوم میشود از فاسقین میباشد.
﴿أَوَ كُلَّمَا عَٰهَدُواْ عَهۡدٗا نَّبَذَهُۥ فَرِيقٞ مِّنۡهُمۚ بَلۡ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يُؤۡمِنُونَ ١٠٠ وَلَمَّا جَآءَهُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٞ لِّمَا مَعَهُمۡ نَبَذَ فَرِيقٞ مِّنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ كِتَٰبَ ٱللَّهِ وَرَآءَ ظُهُورِهِمۡ كَأَنَّهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ ١٠١﴾ [البقرة: ۱۰۰-۱۰۱].
ترجمه: آیا هر عهدی که بستند گروهی از ایشان آن را شکستند وبه دور انداختند (نه تنها عهد میشکنند) بلکه بیشترشان ایمان نمیآورند(۱۰۰) و چون پیامبری از جانب خدا برایشان آمد، پیامبریکه کتاب ایشان را تصدیق کرد، گروهی از آنان که به ایشان کتاب داده شده کتاب خدا را پشت سر انداختند، گویا از آن چیزی نمیدانند.(۱۰۱)
نکات: جملۀ: ﴿نَبَذَ فَرِيقٞ مِّنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ كِتَٰبَ...﴾دلالت دارد بر اینکه همانها که باید به کتاب خدا عمل کنند و آنانکه خود را حَمَلۀ کتاب میدانند، کتاب خدا را پشت سر انداخته و از آن اعراض دارند چنانکه علی÷در خطبۀ ۱۴۷ نهجالبلاغه از حاملین قرآن و مراجع دینی شکایت دارد و میفرماید: «فَقَدْ نَبَذَ الْكِتَابَ حَمَلَتُهُ وَتَنَاسَاهُ حَفَظَتُهُ فَالْكِتَابُ يَوْمَئِذٍ وَأَهْلُهُ طَرِيدَانِ مَنْفِيَّانِ وَصَاحِبَانِ مُصْطَحِبَانِ فِي طَرِيقٍ وَاحِدٍ لَا يُؤْوِيهِمَا مُؤْوٍ فَالْكِتَابُ وَأَهْلُهُ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ فِي النَّاسِ وَلَيْسَا فِيهِمْ وَمَعَهُمْ وَلَيْسَا مَعَهُمْ لِأَنَّ الضَّلَالَةَ لَا تُوَافِقُ الْـهُدَى وَإِنِ اجْتَمَعَا...» [۳۰۲]تا آخر. و فعلاً زمان ما آنقدر که به احادیث مجعوله پرداختهاید صد یک آن علاقه به قرآن ندارند و دانشمندان دینی [۳۰۳]به کلّی از آن بیخبرند مانند همان یهودیان. و جملۀ: ﴿أَوَ كُلَّمَا عَٰهَدُواْ...﴾دلالت دارد که عادت یهود پیمانشکنی است چنانچه با رسول خداصهر پیمانی بستند شکستند.
﴿وَٱتَّبَعُواْ مَا تَتۡلُواْ ٱلشَّيَٰطِينُ عَلَىٰ مُلۡكِ سُلَيۡمَٰنَۖ وَمَا كَفَرَ سُلَيۡمَٰنُ وَلَٰكِنَّ ٱلشَّيَٰطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ ٱلنَّاسَ ٱلسِّحۡرَ وَمَآ أُنزِلَ عَلَى ٱلۡمَلَكَيۡنِ بِبَابِلَ هَٰرُوتَ وَمَٰرُوتَۚ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنۡ أَحَدٍ حَتَّىٰ يَقُولَآ إِنَّمَا نَحۡنُ فِتۡنَةٞ فَلَا تَكۡفُرۡۖ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنۡهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِۦ بَيۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَزَوۡجِهِۦۚ وَمَا هُم بِضَآرِّينَ بِهِۦ مِنۡ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمۡ وَلَا يَنفَعُهُمۡۚ وَلَقَدۡ عَلِمُواْ لَمَنِ ٱشۡتَرَىٰهُ مَا لَهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنۡ خَلَٰقٖۚ وَلَبِئۡسَ مَا شَرَوۡاْ بِهِۦٓ أَنفُسَهُمۡۚ لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ ١٠٢﴾ [البقرة: ۱۰۲].
ترجمه: و یهود از آنچه شیاطین بر مُلک سلیمان بسته و میخواندند، پیروی کردند و حال آنکه سلیمان کافر نشد ولیکن شیاطین کافر شدند که به مرم سحر میآموختند و آنچه در بابل بر دو ملَک هاروت وماروت نازل شد و آن دو به احدی نمیآموختند تا به او میگفتند که همانا ما موجب امتحان توئیم، پس کافر مشو، یهود از آن دو ملک چیزی را میآموختند که به آن بتوان بین زن و شوهر جدایی افکند و به کسی ضرر نمیرسانیدند مگر اینکه ارادۀ خدا باشد و آنچه ضرر داشت و فایده نداشت میآموختند و محقّقا میدانستند که هر کس چنین معاملهای کند در آخرت بهرهای ندارد و هر آینه به بهای بدی و به بد چیزی خود را فروختند اگرمیدانستند. (۱۰۲)
نکات: در این آیه چند نکته را باید در نظر داشت اوّل اینکه در آیات قبل صفات و عادات نکوهیدۀ یهود ذکر شده و در این آیه یکی از صفات بد دانشمندانشان آمده که به دنبال سحر و جادو وطلسمات میرفتند وچون بعد از حضرت سلیمان÷مطالبی نشر شد از آن جمله که سلیمان اوراقی از علم را زیر تخت خود مدفون ساخته که آن علوم از بین نرود، سپس به نام همان اوراق، طلسمات و چیز دیگری به نام همان دفینه به هم بافتند و گفتند چون جنّ و شیاطین مسخّر سلیمان بودند به برکت همین طلسمات بوده و به همین چیزها حکومت و سلطنت را به دست آورده و با این انتشارات مردم بیچاره را گول میزدند و مطالب سحری و طلسمات برای مردم میآوردند که به واسطۀ آنها بین زن و شوهر را جدایی میافکندند و یا به نام ایجاد محبّت، پولها از مردم میگرفتند، در حالیکه سحر و جادو را مؤثّر دانستن بر خلاف توحید و مخالف شرایع أنبیاء است و حضرت سلیمان، پیامبر خدا بود و از چنین کارها منزّه بود، ولی علمای یهود او را بدنام و برای خود دکانی به وجود آوردند که هنوز آثار آن در کتب اسلامی موجود است و اینکه خدا فرموده سلیمان کافر نشد معلوم میشود هر کس از این کارها کند و از این راه نان بخورد کافر است. خدا در جملۀ: ﴿يُعَلِّمُونَ ٱلنَّاسَ ٱلسِّحۡرَ﴾از کفر شیاطین، تعلیم سحر را شمرده و در آیات دیگر سحر را مانع از رستگاری دانسته است. در سورۀ یونس آیۀ ۷۷ فرموده:
﴿وَلَا يُفۡلِحُ ٱلسَّٰحِرُونَ﴾ [۳۰۴] [یونس: ۷۷].
در اسلام تعلیم وتعلّم سحر جایز نیست مگر کسی که بخواهد دفع ساحر کند، از آیۀ فوق معلوم میشود در زمان هاروت و ماروت ساحران زیاد شده بودند و باعث گمراهی مردم بودند و چیزهایی را بر خلاف واقع نشان میدادند. و سحر عبارت است از چیزی برخلاف واقعآوردن چنانکه خدا در سورۀ اعراف آیۀ ۱۱۶ در وصف کارهای سَحَرۀ فرعون فرموده: ﴿قَالَ أَلۡقُواْۖ فَلَمَّآ أَلۡقَوۡاْ سَحَرُوٓاْ أَعۡيُنَ ٱلنَّاسِ وَٱسۡتَرۡهَبُوهُمۡ﴾ [۳۰۵]، و با خدعه مردم را به واهمه انداختند. خدای تعالی برای رفع سحر و روشنکردن مردم چیزهایی را به هاروت و ماروت یاد داد که به مردم بیاموزند و این دو مأمور الهی به هرکس چیزی یاد میدادند، به او میگفتند آنچه به تو یاد میدهیم باعث سوءاستفاده و کفر تو نگردد که مانند ساحران بکار بندی، یعنی دانستن این چیزها برای تو امتحانی است که آیا برای دفع ساحر اعمال میکنی و یا برای ایجاد دکان. متأسّفانه علمای یهود از آنچه شیاطین جنّی و انسی از سحر و جادو عمل میکردند و از آنچه هاروت و ماروت به مردم تعلیم داده بودند چیزهایی آموخته و دکانی برای خود قرار دادند. و جملۀ: ﴿وَمَا هُم بِضَآرِّينَ بِهِۦ مِنۡ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِ﴾ [۳۰۶]دلالت دارد که سحر و جادو مؤثّر نیست بلکه ارادۀ خدا در همه جا مؤثّر است. و جملۀ: ﴿لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ﴾ [۳۰۷]دلالت دارد که خدا نفی علم نموده از چنین علمای حقّهباز جادوگری برای اینکه به علم خود عمل نکردند و برای اینکه مسلمین گول چنین دانشمندانی را نخورند.
﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَمَثُوبَةٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ خَيۡرٞۚ لَّوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ ١٠٣ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَقُولُواْ رَٰعِنَا وَقُولُواْ ٱنظُرۡنَا وَٱسۡمَعُواْۗ وَلِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٞ ١٠٤﴾ [البقرة: ۱۰۳-۱۰۴].
ترجمه: و محقّقاً اگر ایشان ایمان میآوردند و پرهیزکار بودند به طور حتم پاداشی نزد خدا بهتر بودشان، اگر میدانستند(۱۰۳) ای مؤمنین مگویید راعِنا (ما را مراعات کن) و بگویید اُنظُرنا (ما را نظر بدار) و (دستور خدا را) بشنوید و برای کافران عذابی است دردناک.(۱۰۴)
نکات: پس از آنکه دنیاپرستی و دینفروشی دانشمندان را بیان کرده، در این آیات تذکّر داده که ایمان و تقوی مفیدتر از علم بیتقوی است. و جملۀ «راعِنا» دلالت دارد که اکثر مسلمین بیسواد بودند و از رسول خداصتوقّع داشتند که ایشان را مراعات کند و در بیان مطالب توضیح بیشتری بدهد و لذا میگفتند: «راعِنا». یهودیان از این کلمه سوءاستفاده میکردند و معنای این کلمه در لغت عبرانی به معنی «بشنو نشنوی!» بود که یک نوع دشنام بود و یهودیان این کلمه را به معنی نزد خودشان به رسولخداصمیگفتند چنانکه در سورۀ نساء آیۀ ۴۶ در ذمّ یهود و این سخن از تمسخرشان آمده که میگفتند:
﴿وَٱسۡمَعۡ غَيۡرَ مُسۡمَعٖ وَرَٰعِنَا لَيَّۢا بِأَلۡسِنَتِهِمۡ وَطَعۡنٗا فِي ٱلدِّينِ﴾ [النساء: ۴۶].
«و (ایشان میگویند) بشنو در حالیکه شنوا نیستی و گویند «راعِنا» برای بازی با زبان و تمسخر در دین».
امّا رسول خداصمقصود ایشان را نمیدانست، تا اینکه سعد بن معاذ شنید و مقصودشان را فهمید و به ایشان تغیّر کرد و فرمود: ای دشمنان خدا اگر پس از این چنین سخنی از شما بشنوم گردن شما را میزنم و به رسول خداصاطّلاع داد، پس این آیه نال شد که دیگر کسی این کلمه را نگوید و در عوض آن «اُنظُرنا»بگوید و بعضی «راعِنا»را از مادۀ رُعُونَت که به معنی حماقت و سستی باشد گرفتهاند و گفتهاند مقصود یهود این معنی بوده. به هر حال رسول خداصاطّلاع نداشت و مقصود ایشان را نمیدانست. معلوم میشود رسول خداصهر لغتی را نمیدانسته چه برسد به امام، پس اخباری که میگوید امام هر زبانی را میداند مجعول است، مگر اینکه بعضی از زبانها را تعلیم گرفته باشد و اگر حضرت سلیمان÷منطق طیر را میدانسته لازم نمیآید هر پیامبری مانند او باشد زیرا هر پیامبری را خدا چیزی مرحمت کرده که به دیگران نداده است. و جملۀ: ﴿ٱنظُرۡنَا﴾ممکن است از مادۀ «نظر» باشد یعنی «اُنظُر إلَینا»، به ما نظری کن و ممکن است به معنی انظار و مهلت باشد چنانکه در آیۀ: ﴿فَنَظِرَةٌ إِلَىٰ مَيۡسَرَةٖ﴾آمده، یعنی به ما مهلت بده و به تأنّی بیان کن تا بفهمیم.
﴿مَّا يَوَدُّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ وَلَا ٱلۡمُشۡرِكِينَ أَن يُنَزَّلَ عَلَيۡكُم مِّنۡ خَيۡرٖ مِّن رَّبِّكُمۡۚ وَٱللَّهُ يَخۡتَصُّ بِرَحۡمَتِهِۦ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِيمِ ١٠٥ ۞مَا نَنسَخۡ مِنۡ ءَايَةٍ أَوۡ نُنسِهَا نَأۡتِ بِخَيۡرٖ مِّنۡهَآ أَوۡ مِثۡلِهَآۗ أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ ١٠٦﴾[البقرة: ۱۰۵-۱۰۶].
ترجمه: کفّار اهل کتاب و هم مشرکین دوست ندارند که بر شما خیری از پروردگارتان نازل گردد و خدا به رحمت خود اختصاص میدهد هر کس را که بخواهد و خدا صاحب فضل بزرگ است(۱۰۵) آن آیهای را که نسخ کنیم و یا به دست فراموشی سپاریم، آیهای بهتر از آن و یا مثل آن را میآوریم، آیا نمیدانی که خدا بر هر چیزی توانا است.(۱۰۶)
نکات: آیات سابق در صفات ذمیمۀ یهود بود، در این آیات فرموده یکی از صفات بدِ ایشان این است که خیر شما را نمیخواهند و از اینکه خدا برای شما قرآنی نازل نموده ناراحت میباشند نمیدانند که خدا به هر کس بخواهد فضل خود را میرساند و از دیگری قطع میکند و کتابی را نسخ و کتاب دیگری را نازل میکند. حال باید دید کتب انبیاءِ سابق نسخ شده و یا بدست فراموشی متروک شده؟ به نظر تحقیقی این است که متروک مانده، زیرا اصول عقاید که نسخ نمیشود، تمام انبیاء در عقاید و دعوت به سوی خدای واحد متّحدند؛ امّا در احکام و شرایع اگر احکام و شرایع قبلی موقّتی بوده تا آمدن خاتم الأنبیاء، قهراً به بعث او، وقت آنها تمام شده و احتیاج به نسخ ندارد و امّا اگر اطلاق داشته میتوان گفت با آمدن قرآن نسخ شده. ظاهر احکام تورات و انجیل فعلی اطلاق است، اگر چه میتوان گفت در تورات اصلی احکام موقّت بوده، به هر حال اگر اطلاق داشته مشمول نسخ است و إلاّ فلا.
﴿أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِن وَلِيّٖ وَلَا نَصِيرٍ ١٠٧﴾ [البقرة: ۱۰۷].
ترجمه: آیا نمیدانی که مُلک آسمانها و زمین اختصاص به خدا دارد و برای شما جُز خدا نه سرپرستی و نه یاوری است؟(۱۰۷)
نکات: تقدیم کلمۀ ﴿لَهُ﴾که خبر است بر مبتداء که «مُلك»باشد مفید حصر و اختصاص است. و کلمۀ «وَلِیّ»در این آیه به معنی قیّم و سرپرست میباشد و دلالت دارد که مردم دنیا و سایر موجودات قیّمی جُز خدا ندارند. و در این آیه به طور کلی نفی ولایت و قیمومیّت شده از غیر حقتعالی. ولی مشرکین زمان ما که سرپرستی و قیمومیت جهان را نسبت به بندگان خدا میدهند گویا از کتاب آسمانی خود بیاطلاعند.
﴿أَمۡ تُرِيدُونَ أَن تَسَۡٔلُواْ رَسُولَكُمۡ كَمَا سُئِلَ مُوسَىٰ مِن قَبۡلُۗ وَمَن يَتَبَدَّلِ ٱلۡكُفۡرَ بِٱلۡإِيمَٰنِ فَقَدۡ ضَلَّ سَوَآءَ ٱلسَّبِيلِ ١٠٨﴾ [البقرة: ۱۰۸].
ترجمه: بلکه آیا میخواهید از رسولتان درخواست کنید چنانکه قبلاً از موسی درخواست شد و آنکه ایمان را به کفر تبدیل کند محقّقاً از راه راست گمراه است.(۱۰۸)
نکات: مقصود از سؤال در این آیه این است که مسلمان نباید در امور دین اشکال تراشی و سؤال بیجا کند مانند سؤالات یهود از حضرت موسی÷که سؤالات بیجا و تقاضاهای بیفایده داشتند، مُسلِم باید تسلیم امر حق باشد.
﴿وَدَّ كَثِيرٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ لَوۡ يَرُدُّونَكُم مِّنۢ بَعۡدِ إِيمَٰنِكُمۡ كُفَّارًا حَسَدٗا مِّنۡ عِندِ أَنفُسِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ ٱلۡحَقُّۖ فَٱعۡفُواْ وَٱصۡفَحُواْ حَتَّىٰ يَأۡتِيَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِۦٓۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ ١٠٩﴾ [البقرة: ۱۰۹].
ترجمه: بسیاری از اهل کتاب، پس از اینکه حق برایشان آشکار شده، به سبب حسادتی که در وجودشاناست، دوست دارند که شما را به کفر برگردانند، پس شما مؤمنین گذشت کنید و نادیده بگیرید تا خدا أمر خود را بیاورد، زیرا خدا بر هرچیزی توانا است.(۱۰۹)
نکات: در این آیه یکی از صفات مذمومۀ اهل کتاب بیان شده تا مؤمنین بپرهیزند و گول ایشان را نخورند و آن حسد است که مانع از اقرار به حق و باعث اضلال دیگران و موجب ترجیح کفر بر ایمان میشود، چنانکه فعلاً در میان مسلمین خصوصاً میان علما و دانشمندان رایج است. رسول خداصفرمود: «الْحَسَدَ يَأْكُلُ الْإِيمَانَ كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَبَ» [۳۰۸]. یعنی: «حسد ایمان را میخورد چنانکه آتش هیزم را». و نیز رسول خداصفرموده: «سِتَّةٌ يَدْخُلُونَ النَّارَ قَبْلَ الْحِسَابِ: الْأُمَرَاءُ بِالْجَوْرِ وَالْعَرَبُ بِالْعَصَبِيَّةِ وَالدَّهَاقِينُ بِالْكِبْرِ وَالتُّجَّارُ بِالْخِيَانَةِ وَأَهْلُ الرَّسَاتِيقِ بِالْجَهَالَةِ وَالْعُلَمَاءُ بِالْحَسَدِ» [۳۰۹]. حال میتوان گفت چرا علمای یهود میل نداشتند که مسلمین نیرویی داشته باشند و مردم به اسلام اقبال کنند، زیرا با آنکه فهمیدند اسلام دین عقل و تکامل است، مع ذلک حسد میورزیدند و میل نداشتند کسی جُز ایشان ریاست داشته باشد و حقّی را که خود اظهار نکرده بودند دیگری اظهار کند، چنانکه زمان ما هر عالمی که یکی از حقایق را اظهار کند، اکثر دانشمندان اسلامی حسد میورزند و با او دشمنی کرده حتّی فتوی به قتل او میدهند و مردم عوام را از راهنمایی او دور میکنند و علیه او تحریک میکنند. این آیه در مدینه نازل شده اگر گوییم در وقت نزول آیه قدرت یهود بیشتر از مسلمین بوده، پس خدا امر کرده به گذشت و بیاعتنایی تا وقتی که مسلمین قدرتی پیدا کنند و معنی ﴿حَتَّىٰ يَأۡتِيَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِۦٓ﴾همین است که حسد یهود را ندیده بگیرند تا نیرومند گردیده و امر جهاد نازل شود، آن وقت به حساب ایشان برسند. و اگر بگوییم در آن وقت مسلمین نیرومند بودند باز میتوان گفت باید مسلمین در مقابل یهود گذشت داشته باشند تا وقتیکه امر خدا بیاید یعنی آن قدر یهود اعمال حسد و عهدشکنی کنند تا مأمور شوید به اخراج آنان از مدینه.
﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَۚ وَمَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِكُم مِّنۡ خَيۡرٖ تَجِدُوهُ عِندَ ٱللَّهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ ١١٠﴾ [البقرة: ۱۱۰].
ترجمه: و نماز را به پا دارید زکات را بدهید و آنچه از خیر برای خودتان اندوخته کنید، آن را نزد خدا مییابید، زیرا خدا به آنچه میکنید بینا است.(۱۱۰)
نکات: پس از آنکه به مؤمنین فرمود در مقابل یهود عفو و گذشت داشته باشید اکنون فرموده هر چه میتوانید از اعمال صالحه و یا نیرو برای خود تهیّه کنید، یعنی در تهیّۀ اعداد قوی باشید تا در وقت حاجت به درد شما بخورد. و جمل ﴿تَجِدُوهُ﴾دلالت دارد که هر کس کار خیری کند، همان خیر را خواهد دید، یعنی ممکن است آن خیر تبدیل به جواهر و مجسّم گردد و یا بگو جزای آن مجسّم گردد.
﴿وَقَالُواْ لَن يَدۡخُلَ ٱلۡجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰۗ تِلۡكَ أَمَانِيُّهُمۡۗ قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ١١١ بَلَىٰۚ مَنۡ أَسۡلَمَ وَجۡهَهُۥ لِلَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ فَلَهُۥٓ أَجۡرُهُۥ عِندَ رَبِّهِۦ وَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ١١٢﴾ [البقرة: ۱۱۱-۱۱۲].
ترجمه: و گویند هرگز داخل بهشت نگردد مگر کسی که یهودی و یا نصاری باشد، این آرزوهای ایشان است، بگو برهان خود را بیاورید اگر راست میگویید (۱۱۱) آری آنکه خود را تسلیم خدا کند در صورتیکه نیکوکار باشد برای او است اجر او نزد پروردگارش و برای چنین اشخاص نه خوفی است و نه غم و غصّهای.(۱۱۲)
نکات: یکی از عناوین تبلیغاتی یهود برای عوام این بود که فقط یهود استحقاق بهشت دارد و باقی مردم دوزخیاند. حق تعالی چنین عقاید را آرزوی خیالی و غرور دانسته و فرموده بهشت اختصاص به این و آن ندارد، بلکه هر کس تسلیم امر خدا باشد و به وظیفۀ خود عمل کند باید امید پاداش داشته باشد نه صرف ادّعا، مانند ادّعای تمام ملّت ما که امروزه اعمالشان همه بدعت و باطل است و باز خود را بهشتی میدانند.
﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ لَيۡسَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ عَلَىٰ شَيۡءٖ وَقَالَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ لَيۡسَتِ ٱلۡيَهُودُ عَلَىٰ شَيۡءٖ وَهُمۡ يَتۡلُونَ ٱلۡكِتَٰبَۗ كَذَٰلِكَ قَالَ ٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ مِثۡلَ قَوۡلِهِمۡۚ فَٱللَّهُ يَحۡكُمُ بَيۡنَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ فِيمَا كَانُواْ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَ ١١٣﴾ [البقرة: ۱۱۳].
ترجمه: و یهود گفتند: نصاری بر حق نیستند و چیزی ندارند و نصاری گفتند: یهود بر حق نیستند و چیزی از هدایت ندارند و حال آنکه همه، اهل کتاب و خوانندۀ کتابند، افراد نادان نیز همین سخن را گفتهاند مانند گفتۀ ایشان، پس خدا حکم میکند بین ایشان در روز قیامت در آنچه اختلاف میکنند.(۱۱۳)
نکات: اهل هر مذهبی مذاهب دیگر را باطل میداند، چنانکه یهود و نصاری یکدیگر را گمراه میدانستند، مانند زمان ما که سنی شیعه را باطل و شیعه سنی را گمراه میداند و پیروان هر مذهبی برای خوشبینی به بزرگان خود، به آنان اعتماد دارند، چون بزرگانشان میگویند ما بر حقّیم، ایشان باور میکنند، ولی انصاف این است که تمام مذاهب باطل و گمراهند جُز آنانکه تسلیم امر خدا و به کتاب او مراجعه کنند.
﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَٰجِدَ ٱللَّهِ أَن يُذۡكَرَ فِيهَا ٱسۡمُهُۥ وَسَعَىٰ فِي خَرَابِهَآۚ أُوْلَٰٓئِكَ مَا كَانَ لَهُمۡ أَن يَدۡخُلُوهَآ إِلَّا خَآئِفِينَۚ لَهُمۡ فِي ٱلدُّنۡيَا خِزۡيٞ وَلَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٞ ١١٤﴾
[البقرة: ۱۱۴].
ترجمه: و کیست ظالمتر از آنکه از ذکر خدا در مساجد جلوگیری کند و در خرابی مساجد
بکوشد چنین گروهی جُز با ترس و وحشت داخل مساجد نمیشوند، برای ایشان است خواری دنیا و در آخرت عذابی بزرگ خواهند داشت.(۱۱۴)
نکات: این آیه شامل هر کسی است که مانع از آبادی مساجد شود منتهی در صدر اسلام مشرکین و یهود مانع بودند از ذکر خدا و فعلاً خود مسلمین، البتّه بعضی از ایشان. و ﴿مَا كَانَ لَهُمۡ أَن يَدۡخُلُوهَآ إِلَّا خَآئِفِينَ﴾نیز عام است، زیرا در صدر اسلام یهود و نصاری از سیطرۀ مسلمین وحشت داشتند. ولی زمان ما موحّدین از حضور مساجد میترسند برای سیطرۀ خرافاتیّین و بدگویی وعّاظ و گویندگان. و متصدّیان مساجد، فعلاً یک مشت جهّال موذی و اهل توقّع و اذیّت و آزارند. و میتوان گفت اکثر مساجد امروزه، مسجد ضِرار است.
﴿وَلِلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُۚ فَأَيۡنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ وَٰسِعٌ عَلِيمٞ ١١٥﴾ [البقرة: ۱۱۵].
ترجمه: و از برای خدا است مشرق و مغرب؛ پس به هرجا رو کنید، آنجا محل توجّه به سوی خدا است. همانا خدایتعالی گشایشگر و دانا است.(۱۱۵)
نکات: لامِ «لِلّه» لام اختصاص است و ملکیّت، یعنی ملک خدا و اختصاص به او دارد هر طرفی از مشرق و مغرب. و خدا مکان ندارد بلکه خالق مکان است، زیرا اگر در یک مکان باشد از سایر مکانها غایب میماند و به اضافه محتاج به مکان میشود و خالق مکان قبل از مکان بوده و بیمکان است [۳۱۰]. این آیه دلالت دارد که به هر طرف در حال عبادت توجّه کنی همان جا توجّه به خدا است و این حکم برای کسی است که طرف خانۀ کعبه را نداند مانند آنکه در بیابان است و طرف قبله را نمیداند، به هر طرف نماز کند اشکالی ندارد و همچنین برای کسی که نماز مستحبّی و یا قرآن میخواند و یا دعا به هر طرف رو کند بیاشکال است و ﴿وَجۡهُ ٱللَّهِ﴾ذات او است زیرا وجه در فارسی به معنی صورت است و خدا صورت ندارد و ذاتاً عالم، بینا و شنواست. انسان به توسّط چشم و گوش میشنود و توجّه میکند، ولی خدا ذاتاً شنوا و بینا است، پس توجّه او به ذات است و وجه او ذات او است [۳۱۱].
﴿وَقَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ وَلَدٗاۗ سُبۡحَٰنَهُۥۖ بَل لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ كُلّٞ لَّهُۥ قَٰنِتُونَ ١١٦ بَدِيعُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَإِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ ١١٧﴾ [البقرة: ۱۱۶-۱۱۷].
ترجمه: و گفتند: خدا فرزند گرفته. او منزّه است. بلکه ملک اوست آنچه در آسمانها و زمین است، همه برای او خاضع و فرمانبردارند(۱۱۶) او بدون سابقه و بدون نقشۀ قبلی ایجاد کرده آسمانها و زمین را و چون بخواهد چیزی ایجاد کند، همانا میگوید باش آن چیز میشود.(۱۱۷)
نکات: فاعل «قالوا»یهود و نصاری میباشند که یهود گفت: «عزير ابن الله»و نصاری گفت: «مسیح ابن الله». ولی خدا منزّه است. زیرا از ذات خدا چیزی صادر و تولید نمیشود، بلکه تمام موجودات به اراده و به امر ﴿كُن﴾ایجاد شده و فرقی بین پیغمبر و غیر او در این جهت نیست. به اضافه کسی که فرزند دارد، باید خود فرزند دیگری باشد و وجود فرزند دلیل بر تجسّم و ترکیب است که حقتعالی منزه است. و کلمۀ «بدیع» [۳۱۲]دلالت دارد که خلقت آسمان و زمین تازه و بدون نقشۀ قبلی بوده. وجملۀ: ﴿وَإِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا...﴾دلالت دارد که خلقت الهی به زحمت، مشقّت، حرکت، اعضا و جوارح نیست، بلکه به صرف اراده است. و مقصود از جملۀ: ﴿كُن فَيَكُونُ﴾لفظ و صوت نیست بلکه اراده عین ایجاد است نه مقدّمۀ آن.
﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ لَوۡلَا يُكَلِّمُنَا ٱللَّهُ أَوۡ تَأۡتِينَآ ءَايَةٞۗ كَذَٰلِكَ قَالَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِم مِّثۡلَ قَوۡلِهِمۡۘ تَشَٰبَهَتۡ قُلُوبُهُمۡۗ قَدۡ بَيَّنَّا ٱلۡأٓيَٰتِ لِقَوۡمٖ يُوقِنُونَ ١١٨ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ بِٱلۡحَقِّ بَشِيرٗا وَنَذِيرٗاۖ وَلَا تُسَۡٔلُ عَنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلۡجَحِيمِ ١١٩﴾ [البقرة: ۱۱۸-۱۱۹].
ترجمه: و آنانکه نمیدانند، گفتند: چرا خدایتعالی با ما سخن نمیگوید و یا چرا برای ما نشانهای نمیآورد، آنانکه قبل از ایشان بودند نیز همین سخن را گفتند، دلها و درکشان شبیه یکدیگر است. به تحقیق ما آیات را برای اهل یقین بیان کردیم(۱۱۸) به راستی که ما تو را فرستادیم به حق برای بشارت و انذار و تو مسؤول اهل آتش دوزخ نیستی.(۱۱۹)
نکات: یکی از اعتراضات کفّار این بوده که چرا خدا با ما سخن نمیگوید و یا چرا برای ما معجزاتی نمیآورد، معلوم میشود، رسول خداصجز قرآن معجزۀ دیگری نداشته [۳۱۳]. وکلمۀ: ﴿بَشِيرٗا وَنَذِيرٗا﴾دلالت دارد که رسول خداصفقط برای بشارت و انذار آمده و متصدّی کار دیگری از طرف خدا نیست و خواستههای مردم به او مربوط نیست. و اگر کسی کلام خدا را نپذیرد و رسول او را همه کاره و مدیر جهان بداند رسول خداصمسؤول گمراهی او نیست.
﴿وَلَن تَرۡضَىٰ عَنكَ ٱلۡيَهُودُ وَلَا ٱلنَّصَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمۡۗ قُلۡ إِنَّ هُدَى ٱللَّهِ هُوَ ٱلۡهُدَىٰۗ وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم بَعۡدَ ٱلَّذِي جَآءَكَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ مَا لَكَ مِنَ ٱللَّهِ مِن وَلِيّٖ وَلَا نَصِيرٍ ١٢٠﴾ [البقرة: ۱۲۰].
ترجمه: ونصاری و یهود هرگز از تو خوشنود نشوند تا وقتی که پیرو ملّت ایشان شوی. بگو هدایتِ خدا فقط هدایت است و اگر پس از اینکه به تو علم دادیم پیروی میل ایشان کنی، برای تو از طرف خدا سرپرست و یاوری نیست.(۱۲۰)
نکات: جملۀ: ﴿إِنَّ هُدَى ٱللَّهِ هُوَ ٱلۡهُدَىٰ﴾که کلمۀ هو فاصله شده بین اسم و خبر دلالت بر حصر دارد، یعنی هدایت الهی فقط هدایت است و اگر کسی از کلام خدا و هدایت او بهرهمند نشود، به کلام رسول، سایر اولیا و علما هدایت نخواهد شد. و خود رسول خدا نیز به کلام خدا هدایت یافته چنانکه در قرآن آمده: ﴿وَإِنِ ٱهۡتَدَيۡتُ فَبِمَا يُوحِيٓ إِلَيَّ رَبِّيٓ﴾. و رسول خداصمأمور است به توسّط کلام خدا دیگران را هدایت کند چنانچه آیات آن خواهد آمد.
﴿ٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ يَتۡلُونَهُۥ حَقَّ تِلَاوَتِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِكَ يُؤۡمِنُونَ بِهِۦۗ وَمَن يَكۡفُرۡ بِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ ١٢١﴾ [البقرة: ۱۲۱].
ترجمه: و آنانکه به ایشان کتاب دادیم و آن طوریکه سزاوار تلاوت باشد آن را تلاوت میکنند، آنان به آن ایمان میآورند و کسانیکه به آن کافر شوند، خود زیانکارند.(۱۲۱)
نکات: مقصود از ﴿يَتۡلُونَهُۥ حَقَّ تِلَاوَتِهِۦٓ﴾، اصحاب رسول خدایند و حقّ تلاوت این است که با تدبّر و تفکّر بخواند و بفهمد و به آن عمل کند، در این صورت قدردانی از قرآن کرده و إلاّ از زیانکاران خواهد بود. علی÷فروده اصحاب رسول خدا قرآن را خوب گرفتند وآن را یاری نمودند (به خطبۀ ۱۲۱ نهجالبلاغه چاپ بیروت – ۱۳۸۷ ه. ق رجوع شود).
﴿يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتِيَ ٱلَّتِيٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ وَأَنِّي فَضَّلۡتُكُمۡ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٢٢ وَٱتَّقُواْ يَوۡمٗا لَّا تَجۡزِي نَفۡسٌ عَن نَّفۡسٖ شَيۡٔٗا وَلَا يُقۡبَلُ مِنۡهَا عَدۡلٞ وَلَا تَنفَعُهَا شَفَٰعَةٞ وَلَا هُمۡ يُنصَرُونَ ١٢٣﴾ [البقرة: ۱۲۲-۱۲۳].
ترجمه: ای بنیاسرائیل، نعمتی که به شما دادم به یاد آرید و متذکّر باشید که شما را برتری دادم بر جهانیان (۱۲۲) و بترسید از روزی که هیچ کس را عوض دیگری جزاء نمیدهند و از کسی فدایی پذیرفته نشود و کسی را شفاعت بهره ندهد و نه ایشان یاری شوند.(۱۲۳)
نکات: مقصود از ﴿عَٰلَمِينَ﴾اصناف مردم زمان خودشان است. و یکی از آیاتی که در آن نفی شفاعت، رشوه و پارتی شده، برای قیامت، این آیه است [۳۱۴]. اگر کسی بگوید این نفی نسبت به بنیاسرائیل است، جواب این است که اولاً آیه مطلق است. ثانیاً در آیۀ ۲۵۴ همین سوره نسبت به مؤمنین نیز نفی شده.
﴿۞وَإِذِ ٱبۡتَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِۧمَ رَبُّهُۥ بِكَلِمَٰتٖ فَأَتَمَّهُنَّۖ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاۖ قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِيۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهۡدِي ٱلظَّٰلِمِينَ ١٢٤﴾ [البقرة: ۱۲۴].
ترجمه: و چون پروردگارِ ابراهیم او را به فرمانها ودستوراتی آزمایش نمود واو آنها را بهطورکامل
انجام داد، خدا فرمود من تو را برای مردم امام قرار دادم، ابراهیم گفت و بعضی از فرزندانم را نیز(امام قرار ده)، خدا فرمود عهد من به ستمگران نمیرسد.(۱۲۴)
نکات: فرمانهای الهی که ابراهیم به آن آزمایش شده فرمان انفاق مال، جان و اولاد بوده در راه حق: «إِنَّ إبراهیمَ كَانَ مِنْ الفتیان لِأَنَّهُ سَلَّمَ قَلْبَهُ للإیمانِ، وَلِسَانَهُ لِلبُرْهَانِ، وَبَدَنَهُ للنّیرانِ، وَوَلَدَهُ للقُربانِ، وَمَالَهُ للضّیفانِ» [۳۱۵]. و لذا خدا او را پیشوای مردم نمود و به اضافه بر امامت او را اسوه قرار داد برای مسلمین. و مخفی نماند هر پیغمبری دارای مقام امامت است طبق نصّ قرآن سورۀ انبیاء و این امامت یکی از فروع طبیعی نبوت و از شؤون آن میباشد و مقامی بالاتر نیست چنانکه غُلاة شیعه خیال کردهاند و اخباری نیز جعل نمودهاند. و امّا امامت غیر انبیاء به جعل الهی نیست بلکه طبق آیۀ ۷۴ سورۀ فرقان هر کس میتواند زحمت کشد و خود را به مقام امامت متّقین برساند و ذریّۀ ابراهیم طبق آیۀ ۸۴ سورۀ انعام حضرت داود، سلیمان، ایّوب، یوسف، موسی و سایر انبیاء مذکور در آیات میباشند که به امامت و نبوّت رسیدند. و جعل در این آیه به طریق وحی الهی میباشد مانند: ﴿وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَئِمَّةٗ يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡهِمۡ...﴾.
﴿وَإِذۡ جَعَلۡنَا ٱلۡبَيۡتَ مَثَابَةٗ لِّلنَّاسِ وَأَمۡنٗا وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِۧمَ مُصَلّٗىۖ وَعَهِدۡنَآ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ أَن طَهِّرَا بَيۡتِيَ لِلطَّآئِفِينَ وَٱلۡعَٰكِفِينَ وَٱلرُّكَّعِ ٱلسُّجُودِ ١٢٥ وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِۧمُ رَبِّ ٱجۡعَلۡ هَٰذَا بَلَدًا ءَامِنٗا وَٱرۡزُقۡ أَهۡلَهُۥ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ مَنۡ ءَامَنَ مِنۡهُم بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ قَالَ وَمَن كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُۥ قَلِيلٗا ثُمَّ أَضۡطَرُّهُۥٓ إِلَىٰ عَذَابِ ٱلنَّارِۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِيرُ ١٢٦ وَإِذۡ يَرۡفَعُ إِبۡرَٰهِۧمُ ٱلۡقَوَاعِدَ مِنَ ٱلۡبَيۡتِ وَإِسۡمَٰعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلۡ مِنَّآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ ١٢٧ رَبَّنَا وَٱجۡعَلۡنَا مُسۡلِمَيۡنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَآ أُمَّةٗ مُّسۡلِمَةٗ لَّكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبۡ عَلَيۡنَآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ ١٢٨ رَبَّنَا وَٱبۡعَثۡ فِيهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَيُزَكِّيهِمۡۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ١٢٩﴾[البقرة: ۱۲۵-۱۲۹].
ترجمه: وبه یاد آور هنگامی که ما خانۀ کعبه را برای بهرۀ مردم و برای امن مرجع قرار دادیم و دستور دادیم که از مقام ابراهیم جای نماز برگیرید و پیمان ما به ابراهیم و اسماعیل این بود که خانۀ مرا برای طوافکنندگان، اعتکافداران و نمازگزاران که رکوع و سجود دارند پاک نمایید(۱۲۵) و چون ابراهیم گفت: پروردگارا، این شهر را برای هر کس از اهل آن که ایمان به خدا و روز قیامت آورد محلّ امن قرار ده و اهل آنرا از میوهجات روزی بده، خدا فرمود هر کس کافر شود او را بهرۀ کمی میدهم. سپس او را به ناچار به سوی عذاب آتش میکشم و بد جایی است آتش برای ورود(۱۲۶) و یاد آر وقتی که ابراهیم و اسماعیل ستونهای کعبه را بر افراشتند و گفتند: پروردگارا، از ما بپذیر، به راستی که فقط تو شنوا و دانایی(۱۲۷) پروردگارا و ما را دو نفر تسلیم شونده و مسلِم برای خود قرار ده و از فرزندان ما امّتی را مسلِم برای خود قرار ده و راه عبادت و طاعتها را به ما بنما و بر ما لطف کن و توبۀ ما را بپذیر، زیرا تویی توبهپذیر و رحیم(۱۲۸) پروردگارا، و برانگیز در میان اولاد ما رسولی از خودشان که آیات تو را بر ایشان بخواند و کتاب و حکمت به ایشان بیاموزد و ایشان را پاک سازد، زیرا فقط تو عزیز حکیمی.(۱۲۹)
نکات: در این آیات حقتعالی یادآوری کرده برای عرب که جدّشان ابراهیم÷خداپرست بود، بلکه برای تمام مسلمین تذکّر داده که خدا را مانند ابراهیم و اسماعیل عبادت کنید و مانند ایشان تسلیم و مسلمان باشید و خدا را ستایش و نیایش کنید. و مقصود از جملۀ: ﴿وَٱبۡعَثۡ فِيهِمۡ رَسُولٗا...﴾بعثت خاتم الأنبیاء میباشد که وظیفهاش طبق این آیات تعلیم و تعلّم بود برای امّتش نه تقلید این و آن.
﴿وَمَن يَرۡغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبۡرَٰهِۧمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفۡسَهُۥۚ وَلَقَدِ ٱصۡطَفَيۡنَٰهُ فِي ٱلدُّنۡيَاۖ وَإِنَّهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ ١٣٠ إِذۡ قَالَ لَهُۥ رَبُّهُۥٓ أَسۡلِمۡۖ قَالَ أَسۡلَمۡتُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٣١ وَوَصَّىٰ بِهَآ إِبۡرَٰهِۧمُ بَنِيهِ وَيَعۡقُوبُ يَٰبَنِيَّ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰ لَكُمُ ٱلدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ ١٣٢﴾ [البقرة: ۱۳۰-۱۳۲].
ترجمه: و کیست که از ملّت و آئین ابراهیم اعراض کند مگر آنکه خود سفیه باشد و هر آینه ما او را در دنیا برگزیدیم و محقّقاً او در آخرت از شایستگان است(۱۳۰) ابراهیم آنگاه برگزیده شد که پروردگارش به او گفت: مطیع فرمان باش، گفت: من تسلیم پروردگار جهانیانم(۱۳۱) و ابراهیم فرزندانش را به آن اطاعت و تسلیم سفارش کرد و یعقوب نیز سفارش کرد، که ای فرزندان من خدا برای شما این دین را انتخاب کرده پس البتّه نمیرید مگر آنکه در حال مرگ هم مسلمان و تسلیم امر حق باشید.(۱۳۲)
نکات: مقصود از ملّت ابراهیم که فرموده هر کس از آن اعراض کند سفیه است، همان آئین یکتاپرستی و تسلیم امر خدا بودن است و نیز خصال دهگانه است که از رسول خداصرسیده و فرمود در سنّت حضرت ابراهیم ده چیز است که در شرع اسلام نیز سنّت است: پنج عدد آن در سر و پنج عدد آن در پیکر است، آنها که در سر است مضمضه، استنشاق، گذاشتن ریش، چیدن موی شارب و مسواک است، و امّا آنها که در پیکر است ختنه، نوره کشیدن، ناخنگرفتن و موی زیر بغل را برطرف کردن و به آب تطهیرکردن. و بعضی گفتهاند در آئین او به سی خصلت امر شده. به هر حال سنّت ابراهیم یکتاپرستی و تسلیم احکام خدا بودن است. و جملۀ: ﴿وَوَصَّىٰ بِهَآ...﴾دلالت دارد که دین حضرت ابراهیم و اسماعیلإاسلام بوده و نیز دلالت دارد بر اینکه بر هر عاقلی لازم است اولاد خود را سفارش و وصیّت کند به حفظ دین و به اهمّیّت اسلام.
﴿أَمۡ كُنتُمۡ شُهَدَآءَ إِذۡ حَضَرَ يَعۡقُوبَ ٱلۡمَوۡتُ إِذۡ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعۡبُدُونَ مِنۢ بَعۡدِيۖ قَالُواْ نَعۡبُدُ إِلَٰهَكَ وَإِلَٰهَ ءَابَآئِكَ إِبۡرَٰهِۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗا وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ ١٣٣ تِلۡكَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡۖ لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَلَكُم مَّا كَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسَۡٔلُونَ عَمَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٣٤ وَقَالُواْ كُونُواْ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰ تَهۡتَدُواْۗ قُلۡ بَلۡ مِلَّةَ إِبۡرَٰهِۧمَ حَنِيفٗاۖ وَمَا كَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ١٣٥ قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡنَا وَمَآ أُنزِلَ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَمَآ أُوتِيَ مُوسَىٰ وَعِيسَىٰ وَمَآ أُوتِيَ ٱلنَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمۡ لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ ١٣٦ فَإِنۡ ءَامَنُواْ بِمِثۡلِ مَآ ءَامَنتُم بِهِۦ فَقَدِ ٱهۡتَدَواْۖ وَّإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا هُمۡ فِي شِقَاقٖۖ فَسَيَكۡفِيكَهُمُ ٱللَّهُۚ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ ١٣٧﴾ [البقرة: ۱۳۳-۱۳۷].
ترجمه: آیا شما حاضر بودید هنگامی که یعقوب را مرگ دررسید؟ وقتی که به فرزندان خود گفت: پس از من چه میپرستید؟ گفتند: معبود تو و پدران تو ابراهیم، اسماعیل و اسحاق را که معبود واحد است میپرستیم و ما مطیع فرمان اوییم(۱۳۳) آنان امّتی بودند که درگذشتند، هر چه کردند متعلّق به خودشان است و آنچه شما میکنید متعلّق به شماست و شما مسؤل اعمال ایشان نباشید (۱۳۴) و گفتند: یهودی و یا نصاری باشید تا هدایت یابید. بگو بلکه ملّت و آئین معتدل ابراهیم را پیرویم و او از مشرکین نبود و آئین او آلوده به شرک نیست (۱۳۵) بگویید به خدا و آنچه به ما و آنچه به ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب و اسباط نازل شده و آنچه به موسی و عیسی داده شده و به آنچه به پیمبران از طرف پروردگارشان داده شده ایمان داریم و بین احدی از ایشان فرق نمیگذاریم و ما تسلیم امر خداییم(۱۳۶) پس اگر ایشان به مانند آنچه شما به آن ایمان آوردهاید ایمان آوردند، پس به تحقیق هدایت یافتهاند و راه صحیح را شناختهاند و اگر اعراض کردند، پس همانا ایشان قصد خلاف دارند و به همین زودی خدای تعالی تو را از شرّ ایشان کفایت میکند و او شنوای دانا است. (۱۳۷)
نکات: از این آیات روشن میشود که دین تمام انبیاء، اسلام بوده. و جملۀ: ﴿وَمَا كَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ﴾دلالت دارد که دین یهود و نصاری آلوده به شرک شده. و مقصود از اسباط نوادههای یعقوباند که معلوم میشود بعضی از ایشان پیغمبر بودهاند و یا اینکه کتاب حضرت ابراهیم÷کتاب ایشان بوده، چنانکه کتاب محمدصکتاب أمّت او نیز میباشد. و جملۀ: ﴿لَا نُفَرِّقُ...﴾دلالت دارد که مسلمان باید کتب تمام أنبیاء را بپذیرد و به همه ایمان داشته باشد.
﴿صِبۡغَةَ ٱللَّهِ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ صِبۡغَةٗۖ وَنَحۡنُ لَهُۥ عَٰبِدُونَ ١٣٨ قُلۡ أَتُحَآجُّونَنَا فِي ٱللَّهِ وَهُوَ رَبُّنَا وَرَبُّكُمۡ وَلَنَآ أَعۡمَٰلُنَا وَلَكُمۡ أَعۡمَٰلُكُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُخۡلِصُونَ ١٣٩ أَمۡ تَقُولُونَ إِنَّ إِبۡرَٰهِۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطَ كَانُواْ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰۗ قُلۡ ءَأَنتُمۡ أَعۡلَمُ أَمِ ٱللَّهُۗ وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن كَتَمَ شَهَٰدَةً عِندَهُۥ مِنَ ٱللَّهِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ ١٤٠ تِلۡكَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡۖ لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَلَكُم مَّا كَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسَۡٔلُونَ عَمَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٤١﴾[البقرة: ۱۳۸-۱۴۱].
ترجمه: بگویید رنگ خدا داریم (فطرت ایمانی و اسلام) و کیست نیکوتراز خدا از جهت رنگ آمیزی؟ و ما او را بندگانیم(۱۳۸) بگو: آیا دربارۀ خدای یکتا باما مجادله و مخاصمه میکنید، و حال آنکه خدا پروردگار ما و پروردگار شماست و برای ما اعمال ما و برای شما اعمال شما و ما به خدا ایمان خالص داریم(۱۳۹) یا میگویید که ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب و اسباط، یهودی و یا نصرانی بودند، بگو آیا شما داناتر میباشید یا خدا؟ و کیست ظالمتر از آنکه شهادتی که نزد اوست از خدا، کتمان کند؟ و خدا از آنچه بکنید غافل نیست (۱۴۰) اینان امتی بودند که در گذشتند، هر چه کردند مال خودشان است و آنچه شما میکنید متعلق به شماست و شما مسؤل اعمال آنان نیستید.(۱۴۱)
نکات: این آیات دلالت دارد که افتخار به خوبی گذشتگان از اولیا، صلحا و یا سلاطین کار صحیحی نیست و مورد نهی الهی است و همچنین بدگویی به گذشتگان و تنقید از اعمال ایشان، عمل خوبی نیست و نباید تاریخ گذشتگان را بهانه کرد برای جنگ و غوغا، مانند مسلمین زمان ما که مورد ظلم، ستم و استعمار دشمنان دین میباشند و در عین حال پرداختهاند به مدّاحی و یا بدگوئی مردم صدر اسلام و به همین عناوین ایجاد تفرقه و نفاق میان مسلمین کرده و پس از هزار سال، نزاع در حکمرانی گذشتگان دارند، ولی خود در تحت حکومت دشمنان اسلاماند.
﴿۞سَيَقُولُ ٱلسُّفَهَآءُ مِنَ ٱلنَّاسِ مَا وَلَّىٰهُمۡ عَن قِبۡلَتِهِمُ ٱلَّتِي كَانُواْ عَلَيۡهَاۚ قُل لِّلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُۚ يَهۡدِي مَن يَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ ١٤٢ وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗاۗ وَمَا جَعَلۡنَا ٱلۡقِبۡلَةَ ٱلَّتِي كُنتَ عَلَيۡهَآ إِلَّا لِنَعۡلَمَ مَن يَتَّبِعُ ٱلرَّسُولَ مِمَّن يَنقَلِبُ عَلَىٰ عَقِبَيۡهِۚ وَإِن كَانَتۡ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى ٱلَّذِينَ هَدَى ٱللَّهُۗ وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَٰنَكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِٱلنَّاسِ لَرَءُوفٞ رَّحِيمٞ ١٤٣﴾ [البقرة: ۱۴۲-۱۴۳].
ترجمه: بیخردان خواهند گفت: که چه باعث شده که مسلمین از قبلهای که بر آن بودند رویگردانیدند؟ بگو مشرق و مغرب مال خداست، خدا هر کس را بخواهد به راه راست هدایت میکند (۱۴۲) و بدینگونه شما را امّت میانهرو قرار دادیم تا اینکه شما گواهان بر مردم و رسول گواه بر شما باشد. و قبلهای را که تو بر آن بودی قرار ندادیم مگر برای آنکه بدانیم و جدا سازیم کسی را که پیروی این رسول میکند از آن کسی که به قهقرا به کفر خود بر میگردد و اگرچه تغییر قبله بسگران بوده جُز بر کسانی که خدا هدایتشان نموده و چنین نبوده که خدا ایمان شما را ضایع گرداند به تحقیق خدا نسبت به مردم البتّه رئوف و رحیم است.(۱۴۳)
نکات: رسول خداصتا به سال دوم هجرت رو به بیتالمقدس نماز میخواند. سال دوم پانزدهم رجب بود که آیۀ تغییر قبله به سوی کعبه نازل شد. و سبب تغییر قبله به حسب ظاهر این بود که یهودیان میگفتند محمّدصبر دین یهود است زیرا به قبلۀ ایشان توجّه دارد رسول خداصاز خدایتعالی جواب آنان را خواست و بیمیل نبود که کعبه قبلهگاه مسلمین گردد، لذا خدا او را اجابت کرد و این تغییر باعث خوشحالی عدّهای و طعن عدۀ دیگر و عیبجوئی آنان شد. و مقصود از ﴿أُمَّةٗ وَسَطٗا﴾امّت میانهرو و معتدل میباشد که نه در حدّ افراط باشد و نه در حدّ تفریط، نه مانند یهودیان حریص به دنیاداری و نه مانند نصاری تارک دنیا باشند و در معبد و صومعه به عبادت و ریاضت پردازند. و مقصود از جملۀ: ﴿لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ﴾این نیست که شما مسلمین از تمام عبادتها و یا معصیتهای مردم حتّی در خفاء مطلع باشید و شهادت دهید و رسول خدا هم نسبت به شما چنین باشد چنانکه بعضی از خرمقدّسین غُلاۀ تصوّر کردهاند، در حالیکه اطّلاع و تجسّس از اعمال مردم حرام است. بلکه مقصود این است که چون شما امّت معتدل هستید باید ناظر جامعه باشید و امر به معروف و نهی از منکر نمایید تا زنده و مکلّفید. و شهادت رسول نیز چنین است که تا زنده است باید متوجّه اصلاح امّت باشد نه اینکه پس از وفات از اعمال خلاف مطّلع گردد و همواره غصّه بخورد و عالم برزخ را دارالمصیبه نماید و خدا هم کشّاف العیوب مردم شود و لذا در قرآن فرموده: ﴿وَكَفَىٰ بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِۦ خَبِيرَۢا بَصِيرٗا﴾و خدا مطّلع بر احوال بندگان است و کسی شریک در صفات او نیست. پس کلمۀ شهادت در این آیه مکرّر شده، یک مرتبه برای مردم و یک مرتبه برای رسول و این دو شهادت به قرینۀ یکدیگر به یک معنی است، شهادت مؤمنین هر طوری باشد شهادت رسول نیز همانگونه است ویک کلمه را نمیتوان در یک آیه دو جور معنی کرد. و مقصود از جملۀ: ﴿ٱلۡقِبۡلَةَ ٱلَّتِي كُنتَ عَلَيۡهَآ﴾بیتالمقدّس است و این تغییر موجب شکّ اشخاص ضعیفالإیمان و منافقان گردید و گفتند اگر قبلۀ اوّلیّه و نمازهایی که به طرف آن خوانده شده صحیح است، پس قبلۀ دوّم صحیح نیست و اگر دوّم صحیح است، پس آنانکه قبل از تغییر قبل فوت کردهاند ونمازهایی که خواندهاند چه میشود و بیاجر میگردد، خدا در جواب فرموده: ﴿وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَٰنَكُمۡ﴾اجر نمازهای سابق ضایع نمیگردد.
﴿قَدۡ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجۡهِكَ فِي ٱلسَّمَآءِۖ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبۡلَةٗ تَرۡضَىٰهَاۚ فَوَلِّ وَجۡهَكَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَحَيۡثُ مَا كُنتُمۡ فَوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ شَطۡرَهُۥۗ وَإِنَّ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ لَيَعۡلَمُونَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّهِمۡۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا يَعۡمَلُونَ ١٤٤ وَلَئِنۡ أَتَيۡتَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ بِكُلِّ ءَايَةٖ مَّا تَبِعُواْ قِبۡلَتَكَۚ وَمَآ أَنتَ بِتَابِعٖ قِبۡلَتَهُمۡۚ وَمَا بَعۡضُهُم بِتَابِعٖ قِبۡلَةَ بَعۡضٖۚ وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم مِّنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَكَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ إِنَّكَ إِذٗا لَّمِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ ١٤٥ ٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ يَعۡرِفُونَهُۥ كَمَا يَعۡرِفُونَ أَبۡنَآءَهُمۡۖ وَإِنَّ فَرِيقٗا مِّنۡهُمۡ لَيَكۡتُمُونَ ٱلۡحَقَّ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ ١٤٦ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُمۡتَرِينَ ١٤٧﴾ [البقرة: ۱۴۴-۱۴۷].
ترجمه: ما توجه تو را در اطراف آسمان محققا میبینیم؛ پس البتّه تو را به طرف قبلهای که میپسندی میگردانیم. پس بگردان روی خود را به جانب مسجدالحرام؛ و هرجا باشید، روی خود را به جانب آن بگردانید. و محقّقاً کسانی که دارای کتابند، به خوبی میدانند که این تغییر قبله حق است. و خدا از کردار ایشان غافل نیست(۱۴۴) و محقّق بدان هر دلیل و برهانی برای أهل کتاب بیاوری، پیروی قبلۀ تو را نکنند و تو(نیز) پیروی قبلۀ آنان نخواهی کرد و بعضی از ایشان تابع قبلۀ بعض دیگر نیستند (یهود تابع قبلۀ نصاری نیست و نصاری تابع قبلۀ یهود نیست). و اگر پس از آنکه مقداری از دانش برای تو آمده، پیروی آراء ایشان کنی، محقّقاً در این صورت از ستمگران خواهی بود(۱۴۵) آنان که به ایشان کتاب دادهایم، میشناسند این رسول (و یا این کتاب) را چنانکه فرزندان خود را میشناسند و محقّق است که گروهی از ایشان حق را کتمان میکنند در صورتیکه میدانند (۱۴۶) این حق از طرف پروردگار تو است، پس البتّه از اهل شک مباش.(۱۴۷)
نکات: جملۀ: ﴿قِبۡلَةٗ تَرۡضَىٰهَا﴾دلالت دارد که رسول خداصمیل داشت قبلۀ او خانۀ کعبه باشد، زیرا محلِّ عبادت جدش ابراهیم بوده. و کلمۀ: ﴿شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ﴾دلالت دارد که توجّه اشخاص دور از مکه لازم نیست به عین کعبه باشد، بلکه توجّه اگر به جانب و طرف کعبه باشد کافی است و لذا در حدیث آمده که: «الْبَيْتُ قِبْلَةُ الْمَسْجِدِ وَالْمَسْجِدُ قِبْلَةُ مَكَّةَ وَمَكَّةُ قِبْلَةُ الْحَرَمِ وَالْحَرَمُ قِبْلَةُ الدُّنْيَا» [۳۱۶]. و حرم که تقریباً چهار فرسخ در چهار فرسخ است قبلۀ اهل دنیا میباشد. و جملۀ: ﴿وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم...﴾دلالت دارد. بر اینکه عالم نباید تابع آراء جهّال باشد و هر چه جهّال میپسندند، او به سخن و یا به سکوت خود امضاء کند، و گر نه به صریح آیه از ستمگران است. متأسّفانه علمای زمان ما چنین هستند و هر چه بدعت وجود دارد در مجالس و محافل به حضور خودشان امضاء میکنند، خصوصاً بدعتهایی که به نام مذهب و دین میان عوام آمده، بلکه تحسین میکنند و اگر کسی بخواهد منع کند با عوام هم سخن میشوند و او را میکوبند. و کلمۀ: ﴿مِنَ ٱلۡعِلۡمِ﴾دلالت دارد که رسول خداصمقداری از دانش به او وحی شده و همه چیز را نمیداند. و جملۀ: ﴿لَيَكۡتُمُونَ ٱلۡحَقَّ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ﴾دلالت دارد بر مذمّت علمایی که حق را کتمان میکنند برای خاطر عوام، چقدر دعاهای شرکآمیز و مقرّرات کفرانگیز در میان آمده و مردم غیر خدا را حاضر و ناظر خود میدانند و بندگان خدا را مانند خدا حاضر و قاضیالحاجات میدانند، در حالیکه هر کس مختصر آشنایی با قرآن داشته باشد میداند اینها کفر و شرک است و معذلک کتمان شده. جملۀ: ﴿فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُمۡتَرِينَ﴾دلالت دارد که اگر دیدی اکثر مردم از عالم و جاهل به راه باطل میروند، نباید از راه حق تردید کنی [۳۱۷]و ممکن است رسول خداصکه بشری بوده مانند سایر افراد بشر تردید و خلجانی در ذهنش پیدا شده که خدا او را نهی کرده است.
﴿وَلِكُلّٖ وِجۡهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَاۖ فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَيۡرَٰتِۚ أَيۡنَ مَا تَكُونُواْ يَأۡتِ بِكُمُ ٱللَّهُ جَمِيعًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ ١٤٨ وَمِنۡ حَيۡثُ خَرَجۡتَ فَوَلِّ وَجۡهَكَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۖ وَإِنَّهُۥ لَلۡحَقُّ مِن رَّبِّكَۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ ١٤٩ وَمِنۡ حَيۡثُ خَرَجۡتَ فَوَلِّ وَجۡهَكَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَحَيۡثُ مَا كُنتُمۡ فَوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ شَطۡرَهُۥ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيۡكُمۡ حُجَّةٌ إِلَّا ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡ فَلَا تَخۡشَوۡهُمۡ وَٱخۡشَوۡنِي وَلِأُتِمَّ نِعۡمَتِي عَلَيۡكُمۡ وَلَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ ١٥٠﴾ [البقرة: ۱۴۸-۱۵۰].
ترجمه: و برای هر امّتی جهتی است که بدان توجه دارند؛ پس شما بشتابید به خیرات، که هرجا باشید خدا (درقیامت) شما را میآورد و جمع میکند زیرا خدا بر هر چیز تواناست(۱۴۸) و از هر جا بیرون آمدی، روی خود را بگردان به جانب مسجدالحرام و به راستی که این حقیقتی است از امر پروردگارت و خدا از آنچه میکنید غافل نیست (۱۴۹) و از هرجا بیرون آمدی پس روی خود را به طرف مسجدالحرام کن و (شما مؤمنان نیز) هر جا بودید رو کنید به طرف آن، برای اینکه مردم را حجتی بر ضدّ شما نباشد مگر ستمگران آنان، پس از ایشان نترسید و از من بترسید؛ و برای آنکه نعمتم را بر شما تمام کنم و شاید شما راه یابید.(۱۵۰)
نکات: در این آیات تأکیداتی شده برای توجّه به مسجدالحرام در حال عبادت، برای اینکه مسلمین در مقابل سه دسته از شکّاکین واقع شده بودند مشرکین، یهودیان و منافقین که میگفتند محمّد خود در امر دین متحیّر است، گاهی به این سو، گاهی به آن سو رو میکند، عدّهای میگفتند: محمّد میخواهد به دین قوم خود یعنی شرک برگردد و همچنین هرکس سخنی میگفت و لذا خدا برای دلداری و بستن راه تردید بر مسلمین، گاهی به امر خصوصی و گاهی به امر عمومی، مسلمین را وادار کرده، که نعمت خود را بر مسلمین تمام و زبان بدگویان را قطع کند و قبلۀ اجدادی خود را که موجب دلخوشی و وحدت و منافع ایشان است قطعی بدانند و بگونگوها موجب تردیدشان نگردد، زیرا هر قدر دشمن بیشتر اشکالتراشی کند انسان باید برای تحکیم حق و روشنی آن بیشتر مقاومت کند.
﴿كَمَآ أَرۡسَلۡنَا فِيكُمۡ رَسُولٗا مِّنكُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡكُمۡ ءَايَٰتِنَا وَيُزَكِّيكُمۡ وَيُعَلِّمُكُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَيُعَلِّمُكُم مَّا لَمۡ تَكُونُواْ تَعۡلَمُونَ ١٥١ فَٱذۡكُرُونِيٓ أَذۡكُرۡكُمۡ وَٱشۡكُرُواْ لِي وَلَا تَكۡفُرُونِ ١٥٢﴾ [البقرة: ۱۵۱-۱۵۲].
ترجمه: (چنانکه نعمت را بر شما تمام و وسائل هدایت شما را فراهم کردیم)، همچنان در میان شما رسولی از خودتان فرستادیم تا آیات ما را بر شما تلاوت نماید و شما را از آلودگی پاک کند و به شما کتاب خدا و حکمت او را بیاموزد و آنچه نمیدانستید به شما یاد دهد(۱۵۱) پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و مرا شکرگزاريد و مرا کفران مکنید.(۱۵۲)
نکات: نعمت الهی شامل حال مسلمین شد که قبلۀ ایشان در بلاد خودشان و رسولی از خودشان آمد تا آیات خدا را بر ایشان تلاوت کند و تعلیمشان نماید و از تقلید نجاتشان دهد. ﴿وَيُزَكِّيكُمۡ﴾دلالت دارد که با اخلاق حسنه ایشان را از رذائل اخلاق دور کند تا به واسطۀ تأسّی به او پاک و پاکیزه شوند و به برکت عدالت او و اصحابش جهانی را به اسلام رغبت دهند. جملۀ «يُعَلِّمُكُمُ» دلیل است بر اینکه کار رسول خداصتعلیم علم کتاب خدا بوده، پس کار علماءِ امّت نیز باید چنین باشد. متأسّفانه علماء امّتِ او در زمان ما تعلیم قرآن ننمودند، بلکه مردم را از قرآن دور و هر یک رسالهای از خود نوشته و کتاب خدا را مهجور کردهاند، زیرا اگر مردم به کتاب خدا آشنا بودند دیگر احتیاج به رسالههای ایشان نداشتند و تقلید به جای تعلیم وارد نمیشد. و مقصود از جملۀ: ﴿وَيُعَلِّمُكُم مَّا لَمۡ تَكُونُواْ تَعۡلَمُونَ﴾این است که به واسطۀ وحی، به شما چیزهایی یاد میدهد که خود نمیتوانستید به درس و تحصیل بفهمید، مانند تعلیم صفات و اسماء الهی و عبادت او که بشر نمیتواند درک کند مگر به وحی و لذا در جملۀ ﴿فَٱذۡكُرُونِيٓ...﴾نتیجۀ وحی یادآور شده است.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱسۡتَعِينُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلصَّٰبِرِينَ ١٥٣ وَلَا تَقُولُواْ لِمَن يُقۡتَلُ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتُۢۚ بَلۡ أَحۡيَآءٞ وَلَٰكِن لَّا تَشۡعُرُونَ ١٥٤ وَلَنَبۡلُوَنَّكُم بِشَيۡءٖ مِّنَ ٱلۡخَوۡفِ وَٱلۡجُوعِ وَنَقۡصٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَنفُسِ وَٱلثَّمَرَٰتِۗ وَبَشِّرِ ٱلصَّٰبِرِينَ ١٥٥ ٱلَّذِينَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِيبَةٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ ١٥٦ أُوْلَٰٓئِكَ عَلَيۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَةٞۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَ ١٥٧﴾ [البقرة: ۱۵۳-۱۵۷].
ترجمه: ای مؤمنین، در پیشرفت خود، به صبر و نماز یاری جویید، زیرا خدا با صبرکنندگان است (۱۵۳) و به آنانکه در راه خدا کشته میشوند مردگان مگویید، بلکه ایشان زندهاند، ولیکن شما درک نمیکنید(۱۵۴) و البتّه، شما را به مقداری از ترس، گرسنگی، کمی مالها، تلف جانها و میوهها آزمایش میکنیم و به پاداش مژده دِه صابران را(۱۵۵) آنانکه چون مصیبتی به ایشان رسد، گویند ما ملک خداییم و محقّقاً به سوی او رجوع کنندهایم(۱۵۶) آنان بر ایشان درودها و رحمت است از پروردگارشان و آنان فقط هدایتیافتگانند.(۱۵۷)
نکات: چنانکه در آیۀ ۱۶۹ و ۱۷۰ سورۀ آل عمران خواهد آمد مقصود از احیاء که در این قبیل آیات ذکر شده حیات عالم دیگر است، نه زنده در عالم دنیا و این شهداء و سایر پاکان، زنده به زندگی دنیا نیستند زیرا از بدن خارج و به عالم بقاء رفتهاند و در عالم فنا نیستند چنانکه خدا فرموده: ﴿عِندَ رَبِّهِمۡ يُرۡزَقُونَ﴾ [۳۱۸][آل عمران: ۱۶۹] و در آیۀ ۱۲۷ سورۀ انعام فرموده:
﴿لَهُمۡ دَارُ ٱلسَّلَٰمِ عِندَ رَبِّهِمۡ﴾ [۳۱۹] [الأنعام: ۱۲۷].
و در آیۀ ۴ سورۀ انفال فرموده:
﴿لَّهُمۡ دَرَجَٰتٌ عِندَ رَبِّهِمۡ وَمَغۡفِرَةٞ وَرِزۡقٞ كَرِيمٞ﴾ [۳۲۰] [الأنفال: ۴].
و در سورۀ زمر آیۀ ۳۴ فرموده:
﴿لَهُم مَّا يَشَآءُونَ عِندَ رَبِّهِمۡ﴾ [۳۲۱] [الزمر: ۳۴].
و در آیۀ ۱۹ سورۀ حدید مطلق مؤمنین را وعده داد و فرموده:
﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصِّدِّيقُونَۖ وَٱلشُّهَدَآءُ عِندَ رَبِّهِمۡ لَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ وَنُورُهُمۡ﴾ [۳۲۲] [الحدید: ۱۹].
و در سورۀ البیّنه آیۀ ۸ فرموده:
﴿جَزَآؤُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ جَنَّٰتُ عَدۡنٖ﴾ [۳۲۳] [البینه: ۸].
و در آیات دیگری فرموده برای ایشان است اجرشان نزد پروردگارشان:
﴿لَّهُمۡ دَرَجَٰتٌ عِندَ رَبِّهِمۡ﴾ [۳۲۴] [الأنفال: ۴].
که طبق این آیات زنده بودن ایشان، نزد رحمت خدا و در دارالسلام بهشت خواهد بود نه در قبرشان و نه در دنیا و به کلّی از دنیا بیخبرند. بعضی از گویندگان که از این آیات بیخبرند، به غلط میگویند که ارواح ایشان در دنیا هستند و از صدای ما و کار ما باخبرند، این سخن ایشان بر خلاف آیات الهی است و شرح این مطلب در ترجمۀ آیۀ ۳۲ سورۀ نحل خواهد آمد. و به اضافه میگوییم زنده بودن شهداء و اولیاء مستلزم علم ایشان به همه چیز و به همه جا نیست، زیرا در زمان زندگی خود در دنیا علم به همه چیز نداشتند. و جملۀ ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ﴾دلالت دارد که برگشت همه به سوی امر اوست در روز جزاء و کیفر، نه اینکه کسی به او وصل شود، زیرا نفرموده: «إنا الیه واصِلون»و نفرموده «إنا الیه متّحدون»، پس آنچه عرفا مدّعیند جُز کفر چیزی نیست.
﴿إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِۖ فَمَنۡ حَجَّ ٱلۡبَيۡتَ أَوِ ٱعۡتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَاۚ وَمَن تَطَوَّعَ خَيۡرٗا فَإِنَّ ٱللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ ١٥٨﴾ [البقرة: ۱۵۸].
ترجمه: براستیکه صفا و مروه از شعائر خدا و نشانۀ اطاعت بندگی بندگان است، پس هر کس حج خانۀ خدا کند و یا عمره به جا آرد، بر او باکی نیست که آن دو را طواف کند. و هر کس از روی میل (بیشاز واجبات) کار خیری کند محقّقاً خدا شکرگزار داناست.(۱۵۸)
نکات: اشعار به معنی اعلام است و شعائر به چیزهایی گفته میشود که یکی از اوامر و حدود إلهی را إعلام کند و شعائر را باید حقتعالی معلوم کند و نشانۀ بندگی بندگان قرار دهد، بنابراین صفا و مروه و سایر مناسک حج مانند مشعرالحرام و یا شترهای قربانی را خدا شعائر قرار داده ﴿وَٱلۡبُدۡنَ جَعَلۡنَٰهَا لَكُم مِّن شَعَٰٓئِرِ ٱللَّهِ﴾و اینها را شعائر الله میگویند. امّا اگر مردم چیزی را به عنوان شعائر دینی یا مذهبی به وجود آورند غلط است و نمیتوان آنها را شعائر دینی خواند بلکه باید آنها را بدعت خواند مانند شعائر حزبی و مملکتی مثلاً بیرق، کتل، سیاهپوشی، گنبد و گلدسته را که مردم شعائر مذهبی خود قرار دادهاند، در صورتیکه اسلام دستور نداده و در سنّت رسول خداصاین چیزها نیست و قطعاً بدعت است. و صفا و مروه دو کوه کوچکی است در مکّه جنب مسجدالحرام و طواف آنها دورزدن نیست بلکه رفتن از صفا به مروه و برگشتن است و این را سعی بین صفا و مروه میگویند و واجب است، اگر چه ظاهر قرآن دلالت بر وجوب ندارد زیرا فرموده: ﴿فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا﴾«باکی نیست که طواف کند به آن دو». و نکتهای که برای چنین تعبیر گفتهاند این است که چون زمان جاهلیّت حتّی زمان نزول این آیه مشرکین مکّه بتهای خود را در بالای صفا و مروه نصب میکردند و مردم مسلمان خیال میکردند سعی بین صفا و مروه بواسطۀ بودن بتها جایز نیست خدا فرموده: ﴿لَا جُنَاحَ﴾«باکی برای سعی نیست» و خدا در این آیه خود را وصف کرده به وصف شاکر و شکر در لغت به معنی ثنای مقابل نعمت و احسان و یا صرف هر نعمتی است در جاییکه خدا امر فرموده و شکر به این معانی دربارۀ خدا صحیح نیست و شکر خدا جزا دادن او به بنده است در مقابل عمل صالحی که بنده انجام داده است.
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡتُمُونَ مَآ أَنزَلۡنَا مِنَ ٱلۡبَيِّنَٰتِ وَٱلۡهُدَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا بَيَّنَّٰهُ لِلنَّاسِ فِي ٱلۡكِتَٰبِ أُوْلَٰٓئِكَ يَلۡعَنُهُمُ ٱللَّهُ وَيَلۡعَنُهُمُ ٱللَّٰعِنُونَ ١٥٩ إِلَّا ٱلَّذِينَ تَابُواْ وَأَصۡلَحُواْ وَبَيَّنُواْ فَأُوْلَٰٓئِكَ أَتُوبُ عَلَيۡهِمۡ وَأَنَا ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ ١٦٠ إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَمَاتُواْ وَهُمۡ كُفَّارٌ أُوْلَٰٓئِكَ عَلَيۡهِمۡ لَعۡنَةُ ٱللَّهِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِينَ ١٦١ خَٰلِدِينَ فِيهَا لَا يُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَلَا هُمۡ يُنظَرُونَ ١٦٢ وَإِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِيمُ ١٦٣﴾
[البقرة: ۱۵۹-۱۶۲].
ترجمه: محقّقاً آنانکه آیات روشن و هدایتی را که نازل کردهایم، پس از آنکه آنها را در این کتاب آسمانی برای مردم بیان نمودهایم کتمان میکنند، آنان را خدا لعن میکند و لعنکنندگان نیز آنان را لعن میکنند(۱۵۹) مگر آنانکه برگردند و توبه و اصلاح کنند و برای مردم بیان نمایند، پس من توبۀ ایشان را میپذیرم، و منم توبهپذیر رحیم(۱۶۰) به راستی آنانکه کافرند و در حال کفر بمیرند مخصوص ایشان است لعنت خدا و ملائکه و تمام مردمان(۱۶۱) همواره در لعنت و دوزخند نه بر آنان تخفیف عذاب است و نه بر ایشان نظر کنند.(۱۶۲)
نکات: مقصود از ﴿يَكۡتُمُونَ﴾آن علمایی هستند که آیات قرآن را برای مردم نمیگویند ویا اگر قرائت کنند معنی آن را کتمان میکنند و بلکه به مردم میگویند شما معانی آن را نمیفهمید و یا کسی نمیفهمد و یا اینکه هفتاد معنی دارد در حالیکه تمام این سخنان باطل است و در حقیقت آیات الهی را بدین بهانهها کتمان کرده و مردم را از آنها بیخبر نگاه داشتهاند و اگر توبه کنند و بیان نکنند مشمول لعنت در آیۀ ۱۵۹ خواهند شد.
﴿وَإِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِيمُ ١٦٣ إِنَّ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ وَٱلۡفُلۡكِ ٱلَّتِي تَجۡرِي فِي ٱلۡبَحۡرِ بِمَا يَنفَعُ ٱلنَّاسَ وَمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مِن مَّآءٖ فَأَحۡيَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَآبَّةٖ وَتَصۡرِيفِ ٱلرِّيَٰحِ وَٱلسَّحَابِ ٱلۡمُسَخَّرِ بَيۡنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يَعۡقِلُونَ ١٦٤ وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَندَادٗا يُحِبُّونَهُمۡ كَحُبِّ ٱللَّهِۖ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِۗ وَلَوۡ يَرَى ٱلَّذِينَ ظَلَمُوٓاْ إِذۡ يَرَوۡنَ ٱلۡعَذَابَ أَنَّ ٱلۡقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعٗا وَأَنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعَذَابِ ١٦٥ إِذۡ تَبَرَّأَ ٱلَّذِينَ ٱتُّبِعُواْ مِنَ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُواْ وَرَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَ وَتَقَطَّعَتۡ بِهِمُ ٱلۡأَسۡبَابُ ١٦٦ وَقَالَ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُواْ لَوۡ أَنَّ لَنَا كَرَّةٗ فَنَتَبَرَّأَ مِنۡهُمۡ كَمَا تَبَرَّءُواْ مِنَّاۗ كَذَٰلِكَ يُرِيهِمُ ٱللَّهُ أَعۡمَٰلَهُمۡ حَسَرَٰتٍ عَلَيۡهِمۡۖ وَمَا هُم بِخَٰرِجِينَ مِنَ ٱلنَّارِ ١٦٧﴾ [البقرة: ۱۶۳-۱۶۷].
ترجمه: و معبود و إله شما یکی است، نیست معبودی جز او که رحمن و رحیم است(۱۶۳) محقّقاً در خلقت آسمانها و زمین و آمد ورفت شب و روز و کمشدن شب و روز و آن کشتی که به سود مردم در دریا جاری است و آبی که خدا از آسمان نازل کرده و زمین را پس از موات شدنش زنده کرده و از هر جنبندهای در آن منتشر کرده و گردش بادها و ابرهای تسخیرشدۀ بین آسمانها و زمین، محقّقاً نشانههایی از قدرتست برای خردمندان(۱۶۴) و بعضی از مردم کسانیاند که غیرخدا را مانند خدا گیرند و آنان را دوست میدارند مانند دوستداشتن خدا و مؤمنان خدا را بيش از هر چیز دوست میدارند و اگرچه ستمگران هنگام دیدن عذاب میبینند که حقّاً قدرت و توانایی مخصوص خدا است و حقاً عذاب خدا سخت است (۱۶۵) وقتی که رؤساء و پیشوایان از پیروان بیزاری جویند و عذاب را مشاهده نموده و اسباب و روابط قطع گردد (۱۶۶) و دنبالهرو و پیروان گویند: اگر برای ما برگشتی(به دنیا) بود از ایشان بیزاری میجستیم چنانکه ایشان از ما بیزاری جستند، خدا بدین گونه اعمالشان را به ایشان مینمایاند که موجب افسوسها برایشان باشد و از آتش بیرون رفتنی نباشند.(۱۶۷)
نکات: مقصود از جملۀ: ﴿وَإِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ﴾، این است که پناه وملجأی جُز خدا نیست و در حوائج به بندگانِ خدا رجوع نکنند و بنده را مانند خدا ندانسته و قدرت خدا را در خلق موجودات بنگرند که چگونه و به چه ترتیب دقیق و تدبیر علمی خورشید و ستارگان را میگرداند و انواع اشجار، ریاحین، گلها و میوهجات میرویاند، به وسائل طبیعی و قوانین آن بنگرند تا بدانند کار خدا را نسبت به مخلوق دادن از سفاهت و نادانی است و مسبّبالأسباب را دوست بدارند نه اسباب را. و جمله: ﴿إِذۡ تَبَرَّأَ ٱلَّذِينَ ٱتُّبِعُواْ﴾دلالت دارد که روز قیامت مراد از مرید و مرجع از مقلد و امام از مأموم فراری است و بیزاری میجوید و آن بزرگانی که مردم آنان را واجبالإطاعه میدانستهاند، به درد ایشان نخورد. و أنداد جمع نِدّ است، و نِدّ یعنی مانند، مقصود این است که در کار تکوینی و تشریعی خدا مانند ندارد.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ كُلُواْ مِمَّا فِي ٱلۡأَرۡضِ حَلَٰلٗا طَيِّبٗا وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّيۡطَٰنِۚ إِنَّهُۥ لَكُمۡ عَدُوّٞ مُّبِينٌ ١٦٨ إِنَّمَا يَأۡمُرُكُم بِٱلسُّوٓءِ وَٱلۡفَحۡشَآءِ وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ١٦٩﴾ [البقرة: ۱۶۸-۱۶۹].
ترجمه: ای مردم از آنچه در زمین است در صورتیکه حلال و پاکیزه باشد، بخورید، و پیروی گامهای شیطان مکنید زیرا او برای شما دشمنی است آشکار (۱۶۸) همانا شما را امر میکند به کارهای بد و زشت و شما را امر میکند که بر خدا بگویید و نسبت دهید آنچه را نمیدانید.(۱۶۹)
نکات: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ﴾دلالت دارد که مخاطب قرآن مردمند و خطاب قرآن را میفهمند. و جملۀ: ﴿كُلُواْ...﴾دلالت دارد بر «إصالة الإباحة»که آنچه روی زمین است برای مردم مباح است، به شرطیکه حلال و پاکیزه باشد نه مضرّ و کثیف. و مقصود از أکل جمیع تصرّفات است. و خطوات شیطان همان راههای شیطانی است. و جملۀ: ﴿إِنَّمَا يَأۡمُرُكُم بِٱلسُّوٓءِ...﴾دلالت دارد که شیطان هیچ وقت امر به خیر نمیکند و کار او منحصر است به سه چیز: اوّل – امر به بدی یعنی گناهان. دوم – امر به فحشاء یعنی کبائر. سوم – امر به گفتن و نسبتدادن به خدا آنچه را که نمیدانید که همان بستن بدعتها است به دین.
﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ٱتَّبِعُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ بَلۡ نَتَّبِعُ مَآ أَلۡفَيۡنَا عَلَيۡهِ ءَابَآءَنَآۚ أَوَلَوۡ كَانَ ءَابَآؤُهُمۡ لَا يَعۡقِلُونَ شَيۡٔٗا وَلَايَهۡتَدُونَ ١٧٠ وَمَثَلُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ كَمَثَلِ ٱلَّذِي يَنۡعِقُ بِمَا لَا يَسۡمَعُ إِلَّا دُعَآءٗ وَنِدَآءٗۚ صُمُّۢ بُكۡمٌ عُمۡيٞ فَهُمۡ لَا يَعۡقِلُونَ ١٧١﴾ [البقرة: ۱۷۰-۱۷۱].
ترجمه: و چون به ایشان گفته شود: آنچه را خدا نازل نموده پیروی کنید، گویند: خیر بلکه به راهی که پدران خود را یافته ایم پیروی میکنیم، آیا و اگر چه پدرانشان چیزی تعقّل نکرده و هدایتی نیافته باشند(۱۷۰) حکایت کافران حکایت شخصی است که به حیوانی بانگ زند حیوانی که جز صدایی و ندایی نمیشنود، کران، لالان و کورانند که تعقّل ندارند.(۱۷۱)
نکات: جملۀ: ﴿ٱتُّبِعُواْ...﴾دلالت دارد که پیروی قرآن واجب و پیروی غیر آن حرام است، چه تقلید پدران باشد و چه تقلید دیگران. و ﴿صُمُّۢ بُكۡمٌ عُمۡيٞ فَهُمۡ لَا يَعۡقِلُونَ﴾دلالت دارد که مقلِّدین، عقل خود را بکار نینداختهاند و کر و کور ماندهاند. انسان باید از عقل خدا داده در راه دین بهره برد.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُلُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰكُمۡ وَٱشۡكُرُواْ لِلَّهِ إِن كُنتُمۡ إِيَّاهُ تَعۡبُدُونَ ١٧٢ إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡمَيۡتَةَ وَٱلدَّمَ وَلَحۡمَ ٱلۡخِنزِيرِ وَمَآ أُهِلَّ بِهِۦ لِغَيۡرِ ٱللَّهِۖ فَمَنِ ٱضۡطُرَّ غَيۡرَ بَاغٖ وَلَا عَادٖ فَلَآ إِثۡمَ عَلَيۡهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٌ ١٧٣﴾ [البقرة: ۱۷۲-۱۷۳].
ترجمه: ای مؤمنین، از پاکیزههاییکه روزی شما کردهایم بخورید و برای خدا شکر کنید اگر میخواهید او را بندگی کنید(۱۷۲) همانا خدا بر شما مرده، خون و گوشت خنزیر و هرچه برای غیرخدا آواز داده شود و بر او نام غیر خدا برده شود حرام کرده، پس هر که (به خوردن اینها) ناچار گردد در حالیکه ستم نکند و تجاوز ننماید، پس گناهی بر او نیست. به تحقیق خدا آمرزنده و رحیم است. (۱۷۳)
نکات: یکی از آیاتیکه قاعدۀ «إصالة الإباحة» از آن استخراج شده همین آیۀ ۱۷۲ میباشد. و مقصود از جملۀ: ﴿مَآ أُهِلَّ بِهِۦ لِغَيۡرِ ٱللَّهِۖ﴾آن حیوانی است که وقت ذبح آن، نام غیرخدا برده شود و یا برای غیرخدا ذبح گردد، مانند اینکه برای حضرات ائمّه‡و یا امامزاده و یا ورود فلان امیر و یا داماد و یا در پیشگاه عَلَم و مانند آن ذبح شود، که در تمام این موارد، گوشت آن مشمول حرمت است. و ازجملۀ: ﴿فَمَنِ ٱضۡطُرَّ﴾اثبات میشود قانون اضطرار که حکم ثانوی رافع احکام اوّلیّه میباشد، ولی از آیه استفاده میشود که برای اضطرار دو شرط است:
اول- آنکه شخص مضطرّ ستم نکند، یعنی غذای مضطرّ دیگری را نگیرد و یا برای ستم مسافرت نکرده باشد و یا بر زمامدار اسلامی خروج نکند و یا برای لذّت، حرامی را تناول ننماید.
دوّم- تجاوز نکند یعنی از حدّی که رفع اضطرار میشود، تجاوز ننماید، یعنی به قدر سَدِّ رَمَق و حفظ جان استفاده کند، نه زیادتر.
و «مَیتَه»شامل است حیوانی را که مرده باشد و یا خفه شده باشد و یا ذبح شرعی نشده باشد. و اگر از حیوان زنده عضوی قطع شود آن عضو چون روح ندارد به حکم میته میباشد. ولی پشم، کرک و موی میته پاک است، چون اینها روح حیوانی نداشته.
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡتُمُونَ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَيَشۡتَرُونَ بِهِۦ ثَمَنٗا قَلِيلًا أُوْلَٰٓئِكَ مَا يَأۡكُلُونَ فِي بُطُونِهِمۡ إِلَّا ٱلنَّارَ وَلَا يُكَلِّمُهُمُ ٱللَّهُ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ ١٧٤ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلضَّلَٰلَةَ بِٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡعَذَابَ بِٱلۡمَغۡفِرَةِۚ فَمَآ أَصۡبَرَهُمۡ عَلَى ٱلنَّارِ ١٧٥ ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ نَزَّلَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّۗ وَإِنَّ ٱلَّذِينَ ٱخۡتَلَفُواْ فِي ٱلۡكِتَٰبِ لَفِي شِقَاقِۢ بَعِيدٖ ١٧٦﴾ [البقرة: ۱۷۴-۱۷۶].
ترجمه: حقیقتاً کسانیکه آنچه را خدا نازل کرده از کتاب، کتمان میکنند و به بهاء کمی میفروشند، ایشان در شکم خود وارد نمیکنند مگر آتش را و خدا در قیامت با آنان سخن نگوید و ایشان را پاک نگرداند و برای ایشان عذابی است دردناک(۱۷۴) ایشان کسانیند که خریدهاند گمراهی را به مقابل هدایت و عذاب را به جای آمرزش، پس چه چیز ایشان را صبور و پرطاقت کرده بر آتش دوزخ (۱۷۵) این کیفر برای این است که خدا این کتاب را به حق نازل کرده (و اینان اعتناء نکردند) و محقّقاً آنانکه در این کتاب اختلاف کردند، در راه مخالفتی دور از حق میباشند.(۱۷۶)
نکات: مقصود از جملۀ: ﴿يَكۡتُمُونَ...﴾این است که آیات الهی را بیان نکند و یا ضدّ آن را بشنود سکوت نماید و یا اگر کسی بخواهد بفهمد نگذارد، مثلاً بگوید: فهمش مشکل است و یا بگوید: باید چهل سال درس بخوانی تا فلان آیه را بفهمی و یا طوری بیان کند که هدف آیه معلوم نشود، که تمام اینها موارد کتمان و مشمول عذاب است؛ این خود یکی از گناهان کبیره است که اکثر گویندگان دینی مرتکب میشوند و در حقیقت کسانی که آیات الهی را کتمان میکنند، برای خوشنودی مردم که مردم را نرمانند، خدا را رزّاق نمیدانند.
﴿۞لَّيۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَلَٰكِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلۡكِتَٰبِ وَٱلنَّبِيِّۧنَ وَءَاتَى ٱلۡمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ ذَوِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِيلِ وَٱلسَّآئِلِينَ وَفِي ٱلرِّقَابِ وَأَقَامَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَى ٱلزَّكَوٰةَ وَٱلۡمُوفُونَ بِعَهۡدِهِمۡ إِذَا عَٰهَدُواْۖ وَٱلصَّٰبِرِينَ فِي ٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَحِينَ ٱلۡبَأۡسِۗ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ صَدَقُواْۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُتَّقُونَ ١٧٧﴾ [البقرة: ۱۷۷].
ترجمه: نیکی این نیست که توجّه خود را به طرف مشرق و مغرب بگردانید، ولیکن نیکی و نیکوکار کسی است که ایمان به خدا، روز قیامت، ملائکه، کتاب خدا و پیامبران آورد، و مال را به دوستی او به خویشان، یتمیان، مساکین، در راهماندگان و سؤالکنندگان و در آزادی بندگان بدهد و نماز را بپا دارد و زکات را بدهد و به عهد و پیمان خود چون عهد ببندند وفا کنند و در سختیها، فقر و مرض و هنگام جهاد صابر باشند، ایشانند راستگویان، و ایشانند همان پرهیزگاران (۱۷۷)
نکات: چون توجّه به قبله در عبادت از اصول دائمی اسلام نبوده و لذا در شرایع متعدّده قابل تغییر بوده، پس افتخار بخصوص قبله چنانکه یهود را عادت بوده، شایسته نیست و آیۀ ما نَحنُ فیه، ناظر به همین معنی است.
در این آیه آنچه از ایمان و عمل صالح در دین اسلام لازم و مقوّم آن بوده، شمرده شده و ایمان به پنج چیز را کافی دانسته: ایمان به خدا، قیامت، ملائکه، کتب و رسل إلهی. پس ایمان به همین پنج چیز در اسلام و ایمان کافی و از اصول دین است، به تصدیق خدا در این آیه. و ایمان به چیزهای دیگر شرط ایمان، اسلام و مقوّم آن نیست و دخالت در کفر و ایمان ندارد مانند ایمان به امامت و رجعت و کرامات اولیاء و مانند آن. و امّا آنچه در کتاب خدا صریحاً ذکر شده، داخل همین پنج چیز میباشد، مانند ایمان به علم، قدرت، عدل و حکمت إلهی و مانند حساب و کتاب و میزان و بهشت و دوزخ.
و امّا عمل که فروع باشد، آن نیز در این آیه شرح داده شده که چه کاری مُقَوِّم نیکی است دقّت شود.
حال اگر کسی بخواهد عقاید و اعمال اسلامی را بداند، نظر در این آیه برای او کافی است و لازم نیست هزاران کتاب و هزاران عالم را ببیند و خود را حیران و سرگردان کند.
و ضمیر ﴿عَلَىٰ حُبِّهِۦ﴾را میتوان گفت برمیگردد به الله، یعنی برای دوستی خدا، فقط مال را مصرف کند و میتوان گفت برمیگردد به مال، یعنی با اینکه مال را دوست میدارد، آن را در راه خدا انفاق میکند و امر خدا را بر مال ترجیح میدهد و میتوان گفت برمیگردد به «ایتاء»مستفاد از ﴿ءَاتَى﴾یعنی إعطاء و انفاق مال را دوست میدارد.
و در کلمۀ: ﴿وَٱلۡمُوفُونَ﴾و ﴿ٱلصَّٰبِرِينَ﴾اختلاف شده در اینکه چرا یکی به حالت رفعی و دیگری به حالت نصبی و یا جرّی آمده؟ هر کس چیزی گفته، از آنجمله ابوعلی فارسی که از بزرگان ادیبان است گفته چون صفات کثیرۀ پیدرپی برای موصوف واحدی ذکر شود، بهتر آن است که برای جلب توجّه سامع إعرابهای مختلفه به آن صفات داده شود. ولی به نظر ما جهت اختلاف إعراب این است که ﴿وَٱلۡمُوفُونَ بِعَهۡدِهِمۡ إِذَا عَٰهَدُواْ﴾جملۀ مبتدا و خبر است و عطف شده بر جملۀ ﴿ءَامَنَ بِٱللَّهِ﴾و باید مرفوع باشد. ولی ﴿ٱلصَّٰبِرِينَ﴾جمله نیست و عطف است بر «من موصوله»در جملۀ ﴿مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ﴾و چون «من موصوله»مجرور است [۳۲۵]﴿ٱلصَّٰبِرِينَ﴾نیز مجرور آمده و باید مجرور باشد.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡقِصَاصُ فِي ٱلۡقَتۡلَىۖ ٱلۡحُرُّ بِٱلۡحُرِّ وَٱلۡعَبۡدُ بِٱلۡعَبۡدِ وَٱلۡأُنثَىٰ بِٱلۡأُنثَىٰۚ فَمَنۡ عُفِيَ لَهُۥ مِنۡ أَخِيهِ شَيۡءٞ فَٱتِّبَاعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَأَدَآءٌ إِلَيۡهِ بِإِحۡسَٰنٖۗ ذَٰلِكَ تَخۡفِيفٞ مِّن رَّبِّكُمۡ وَرَحۡمَةٞۗ فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ بَعۡدَ ذَٰلِكَ فَلَهُۥ عَذَابٌ أَلِيمٞ ١٧٨ وَلَكُمۡ فِي ٱلۡقِصَاصِ حَيَوٰةٞ يَٰٓأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ ١٧٩﴾ [البقرة: ۱۷۸-۱۷۹].
ترجمه: ای مؤمنین مقرّر شده بر شما قصاص دربارۀ کشتهشدگان، آزاد به آزاد و بنده به بنده، وزن به زن، پس آنکه برایش چیزی گذشت شود از طرف برادر دینی او، باید پیروی عرف و معروف باشد و أداء دیه به او به خوبی باشد، این تخفیفی از پروردگارتان و رحمتی است، پس آنکه بعد از این تجاوز کند برای او عذابی است دردناک(۱۷۸) و برای شما در قصاص، زندگی است ای صاحبان عقول تا باشد که پرهیزگار شوید.(۱۷۹)
نکات: در جملات: ﴿ٱلۡحُرُّ بِٱلۡحُرِّ...﴾مفسّرین گفتهاند که باید بین قاتل و مقتول در قصاص تساوی را رعایت کرد، مثلاً اگر هر دو عاقل، آزاد و مسلمان باشند، باید قاتل قصاص شود و اگر یکی از آنان عاقل نباشد و یا مسلمان نباشند، حکم قصاص رعایت نمیشود، بلکه به دیه منتقل میشود و یا به طریق دیگر. و همچنین در جملۀ: ﴿وَٱلۡأُنثَىٰ بِٱلۡأُنثَىٰ﴾گفتهاند که زن را مقابل زن و به عوض او قصاص میکنند و اگر قاتل زنی مرد باشد، دیۀ زن نصف مرد است، پس آن مرد باید دیه بدهد. و یا اگر خواستند او را بکشند، باید اوّل نصف دیۀ قتل را به او بدهند و سپس او را قصاص کنند. طبق روایات رسیده، اگر چه در قرآن ذکری نشده. ولی میتوان گفت آنچه از مفهوم آیه خواستهاند استفاده کنند آیه در مقام بیان آن نیست، یعنی نمیتوان گفت مثلاً اگر مردی زنی را و یا زنی مردی را کشت، قاتل را نکشیم و قصاص ننماییم، که آیه چنین دلالتی را ندارد. بلکه آنچه را آیه در مقام بیان آن است، این است که بگوییم در قتل، فقط قاتل باید کشته گردد نه کس دیگر، زیرا در زمان جاهلیّت گاهی غیر قاتل را نیز میکشتند و اگر زنی زن دیگر را میکشت گاهی خانوادۀ مقتول، از طایفۀ قاتل، غیر از قاتل، افراد دیگری را نیز که بیگناه بودند، میکشتند، خدا در این آیه با آوردن «الف ولام» اشاره کرده که همان قاتل را بکشید، چه حر باشد و چه غیر حر و چه مرد باشد و چه غیر مرد؛ چنانکه در آیۀ بعد نیز فرموده ﴿وَلَكُمۡ فِي ٱلۡقِصَاصِ حَيَوٰةٞ..﴾و به علاوه در سورۀ مائده که آخرین سوره و پس از این سوره نازل شده خدا میفرماید: ﴿ٱلنَّفۡسَ بِٱلنَّفۡسِ﴾و پس از آن خطاب به پیغمبرصفرموده: «فَاحْكُمْ بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللهُ». و در سورۀ شوری فرموده: ﴿جَزَآءُ سَيِّئَةِۢ بِمِثۡلِهَا﴾. و مقصود از جملۀ ﴿فَمَنۡ عُفِيَ...﴾همین است که اگر اولیای مقتول به دیه راضی شدند، احسانی نمودهاند.
﴿كُتِبَ عَلَيۡكُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ إِن تَرَكَ خَيۡرًا ٱلۡوَصِيَّةُ لِلۡوَٰلِدَيۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِينَ بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُتَّقِينَ ١٨٠ فَمَنۢ بَدَّلَهُۥ بَعۡدَ مَا سَمِعَهُۥ فَإِنَّمَآ إِثۡمُهُۥ عَلَى ٱلَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٞ ١٨١ فَمَنۡ خَافَ مِن مُّوصٖ جَنَفًا أَوۡ إِثۡمٗا فَأَصۡلَحَ بَيۡنَهُمۡ فَلَآ إِثۡمَ عَلَيۡهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ١٨٢﴾ [البقرة: ۱۸۰-۱۸۲].
ترجمه: مقرّر شد بر شما که چون نشانههای مرگ یکی از شما رسید، اگر مالی گذاشته، وصیّت نماید، یعنی سفارش کند برای والدین و خویشان به خوبی و عدالت. این وصیّت کار حقّی است بر عهدۀ متّقین (۱۸۰) پس هر کس وصیّت را پس از شنیدن آن، تبدیل دهد، همانا گناه تبدیل، بر تبدیلدهندگان است، براستی خدا شنوای داناست (۱۸۱) پس آنکه انحرافی را از وصیّتکننده و یا گناهی را از وی بترسد، پس اصلاح دهد بین ایشان، گناهی بر او نیست زیرا خدا آمرزنده و رحیم است. (۱۸۲)
نکات: جملۀ: ﴿كُتِبَ...﴾دلالت دارد بر وجوب و لزوم وصیّت بر کسیکه مالی دارد. و جملۀ: ﴿لِلۡوَٰلِدَيۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِينَ﴾دلالت دارد بر جواز وصیّت برای وارث و سایر خویشاوندان نزدیک که اگر وارثی نزدیکتر نباشد ارث میبرند، مانند طبقۀ دوم با وجود طبقۀ اول. پس اگر طبقۀ اوّل وجود داشت، انسان میتواند برای طبقۀ دوّم، وصیّت نماید. و مقصود از ﴿خَيۡر﴾مال است، امّا اینکه چه مقدار مال داشته باشد تا مورد این تکلیف باشد، اختلاف است و نظر صحیح آن است که عرف او را مالدار بدانند. و کلمۀ: ﴿بِٱلۡمَعۡرُوفِ﴾دلالت دارد که وصیّت باید به خیر و عدالت باشد، نه اینکه به امر منکری وصیّت کند و معروف بودن وصیّت این است که: أوّلاً: به زیادتر از ثلث نباشد و به ورثه ضرر نزند. ثانیاً: اگر ورثۀ فقیری دارد آنان را مقدّم بداند و برای غیر ورثه وصیّت نکند. و کلمۀ ﴿حَقًّا عَلَى ٱلۡمُتَّقِينَ﴾دلالت دارد که ترک وصیّت از أغنیاء از بیتقوایی است. و جملۀ: ﴿فَمَنۢ بَدَّلَهُ﴾دلالت دارد که تغییر و تبدیل وصیّت جایز نیست. و جملۀ ﴿بَعۡدَ مَا سَمِعَهُ...﴾دلالت دارد که گناه تبدیل وقتی است که وصیّ مطلّع باشد از متن وصیّت و اگر بیخبر باشد، گناه نیست. و جملۀ: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٞ﴾تهدید شدیدی دارد. و جملۀ: ﴿فَمَنۡ خَافَ مِن مُّوصٖ جَنَفًا أَوۡ إِثۡمٗا﴾دلالت دارد که اگر وصی و یا شاهد و یا موصیله و یا ورثه و یا همه فهمیدند که موصی در وصیّت خود میل به باطل و یا افراط و تفریط و یا وصیّت به گناهی کرده، او را منع کنند و ارشادش نمایند که وصیّت او موجب اصلاح بین ورثه باشد نه موجب فساد. و جملۀ: ﴿فَأَصۡلَحَ بَيۡنَهُمۡ﴾دلالت دارد که اگر وصی متوجّه فساد وصیّت شد، میتواند بعضی از مواد آن را تغییر و اصلاح نماید، ولی فقط مواد باطل را تبدیل به حق کند و باید خدا را در نظر بگیرد.
و کلمۀ: «الوصیّة»اطلاق دارد و شامل است وصیّتی را که به زبان فصیح باشد و یا الکن و یا مجروح و یا به اشاره، مانند لال و یا به نوشتن، که در تمام این موارد صحیح و قابل اجراء است. و کلمۀ: ﴿ٱلۡأَقۡرَبِينَ﴾مطلق است، چه خویش مسلمان باشد، و چه کافر. و کلمۀ: ﴿عَلَيۡكُمۡ﴾دلالت دارد که باید وصیّتکننده مسلمان و عاقل و مختار باشد. و جملۀ: ﴿إِذَا حَضَرَ...﴾دلالت دارد که هر کس نشانههای مرگ را در خود دید، باید هر چه زودتر وصیّت به حق کند، و برای أولاد و صغار خود قیّمی تعیین نماید و امانتهای مردم را به صاحبانش برساند و اگر زکات نداده فوری بپردازد و اگر دینی در گردن دارد بگوید و شاهد گیرد و سفارش به أداء کند و تا میتواند خود أداء نماید. و اگر مالی جایی پنهان کرده و ممکن است ضایع شود، تذکّر دهد. و عقاید حقّۀ خود را اظهار کند و بازماندگان خود را به حفظ آن عقاید توصیه نماید.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ ١٨٣ أَيَّامٗا مَّعۡدُودَٰتٖۚ فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَيَّامٍ أُخَرَۚ وَعَلَى ٱلَّذِينَ يُطِيقُونَهُۥ فِدۡيَةٞ طَعَامُ مِسۡكِينٖۖ فَمَن تَطَوَّعَ خَيۡرٗا فَهُوَ خَيۡرٞ لَّهُۥۚ وَأَن تَصُومُواْ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ١٨٤ شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ فِيهِ ٱلۡقُرۡءَانُ هُدٗى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَٰتٖ مِّنَ ٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡفُرۡقَانِۚ فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡيَصُمۡهُۖ وَمَن كَانَ مَرِيضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَيَّامٍ أُخَرَۗ يُرِيدُ ٱللَّهُ بِكُمُ ٱلۡيُسۡرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ ٱلۡعُسۡرَ وَلِتُكۡمِلُواْ ٱلۡعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُواْ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَىٰكُمۡ وَلَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ ١٨٥﴾ [البقرة: ۱۸۳-۱۸۵].
ترجمه: ای مؤمنین مقرّر شده بر شما روزهگرفتن چنانکه واجب شده بود بر کسانیکه قبل از شما بودند تا باشد شما پرهیزگار شوید(۱۸۳) چند روزی شمرده شده، پس هرکس از شما بیمار و یا بر سفر بود به همان شماره از روزهای دیگر و بر آنانکه طاقت دارند به زحمت، طعام مسکینی فدا دهند، پس آنکه خیری را انجام دهد، بهتر است و برای او خوب است و روزهگرفتن برای شما خوب است اگر بدانید(۱۸۴) ماه رمضان که نازل شده در آن قرآن، درحالیکه قرآن هدایت است برای مردم و آیات روشنی است از هدایت و جداکنندۀ حق است از باطل، پس هرکس از شما در این ماه حاضر بود باید روزه گیرد و آنکه بیمار و یا بر سفر باشد، پس به همان شماره از روزهای دیگر، خدا برای شما آسانی را خواسته و سختی را نخواسته و باید این شماره را کامل گردانید و خدا را بزرگ شمارید در مقابل اینکه شما را هدایت کرده و شاید شکرگزار باشید. (۱۸۵)
نکات: خطاب ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾، موجب افتخار مؤمنین و جبران زحمت مکلّفین است و خطاب قبل از امر و نهی نشانۀ اهمّیّت آن امر و نهی است. و جملۀ: ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾، دلیل است که امتثال آن از علائم ایمان و ترک آن نشانۀ عدم ایمان است. و جملۀ: ﴿كَمَا كُتِبَ﴾دلالت دارد که صوم بر أمَم سابقه و یا بر أنبیاء سابقین واجب بوده و این جمله ترغیب به صوم است. یعنی این امر برای شما تنها نبوده بلکه عمومیّت داشته. و جملۀ: ﴿لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ﴾دلالت دارد، که روزه موجب تحصیل تقوی میباشد به واسطۀ ترک لذّات حیوانی و تشبّه به فرشتگان. و باید دانست که صوم عبارت است از ترک أکل، شرب و جماع، ولی با نیّت امتثال فرمان، پس اگر کسی ترک أکل، شرب و جماع نمود، بدون نیّت صوم، فائدۀ صومی ندارد. و جملۀ: ﴿أَيَّامٗا مَّعۡدُودَٰتٖ﴾، مانند عذرخواهی و جبران تکلیف است، یعنی چند روز مختصری بیش نیست. و کلمۀ: ﴿عَلَىٰ سَفَرٖ﴾اشاره به این است که نیّت سفر رافع تکلیف نیست، بلکه باید بر راه باشد، و جملۀ: ﴿عَلَى ٱلَّذِينَ يُطِيقُونَهُ...﴾راجع به پیران و زنان پیر و یا زن شیرده که روزه گرفتن بر ایشان زحمت و مشقّت زیاد باشد و اگرچه طاقت بیاورند، زیرا حقتعالی تکلیف را به قدر وُسع خواسته، نه به قدر طاقت و وسع پایین تر از طاقت است، بنابراین مقدّر گرفتنِ «لاءِ نافیة» لازم نیست. پس چنین اشخاص که طاقت روزه گرفتن دارند، ولی به قدر وسعشان نیست، باید فدیه دهند و اگر روزه را گرفتند، کار خوبی کردهاند، امّا بر ایشان واجب نیست، به دلیل ﴿فَمَن تَطَوَّعَ خَيۡرٗا فَهُوَ خَيۡرٞ لَّهُۥ﴾و مقصود از فدیه طعام یک مسکین است که سیر گردد، امّا خوبی روزه بر ایشان وقتی است که مضرّ نباشد وإلاّ جایز نیست. وجملۀ: ﴿وَأَن تَصُومُواْ خَيۡرٞ لَّكُمۡ﴾دلالت دارد که روزه مفید به حال انسان است، و لذا رسول خداصفرموده: «صُوموا تَصِحُّوا» [۳۲۶]، یعنی: «روزه بگیرید تا صحّت یابید». و جملۀ: ﴿فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ ٱلشَّهۡرَ﴾دلالت دارد که هرکس این ماه را دریابد، در حال عقل، بلوغ و عدم مانع، باید روزه گیرد و نیز دلالت دارد که هرکس حاضر در وطن است مکلّف به صوم میباشد زیرا شهود به معنی حضور آمده.
و جملۀ: ﴿أُنزِلَ فِيهِ ٱلۡقُرۡءَانُ﴾، دلالت دارد که قرآن در ماه مبارک رمضان نازل شده و این شرافت بزرگی است برای این ما و در آیۀ ۳ سورۀ دخان که فرموده: ﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِي لَيۡلَةٖ مُّبَٰرَكَةٍ﴾، آن شب مبارک شب قدر است که در سورۀ قدر آمده و آن هم در ماه رمضان است. پس معلوم میشود بعثت رسول خداصو نزول قرآن در ماه مبارک رمضان واقع شده و لذا مسلمین باید بیشتر در این ماه شکر کنند و عبادت نمایند و سپس روز فطر آن را عید قرار دهند، برای همین نزول قرآن. و جملۀ: ﴿وَلِتُكَبِّرُواْ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَىٰكُمۡ وَلَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ﴾نیز اشاره به همین نزول قرآن و عید گرفتن روز فطر و تکبیرات را گفتن است.
و کلمۀ: ﴿هُدٗى لِّلنَّاسِ﴾، دلالت دارد که قرآن برای مردم و هدایت ایشان نازل شده و برای مردم قابل فهم است، تا از برکت آن هدایت شوند و اگر نفهمند برایشان هدایت نیست و از کلمۀ «فُرقان» استفاده میشود که قرآن فاروق و ممیّز بین حق و باطل است و باید هر حدیث و هر مطلبی از مطالب دینی که به نام دین وارد اسلام شده، با قرآن سنجیده شود، اگر موافق قرآن نباشد باطل است، چنانکه در مقدّمۀ ۲۱ کتاب حاضر توضیح داده شد. و جملۀ: ﴿وَبَيِّنَٰتٖ مِّنَ ٱلۡهُدَىٰ﴾، دلالت دارد که تمام آیات قرآن، حتّی متشابهاتش روشن و واضح و برای همه کس قابل فهم میباشد، به مقدّمۀ ۱۹ نیز مراجعه شود. پس قرآن معمّا و مشکل و رمز نیست و هفت بطن و هفتاد بطن ندارد، فقط باید شخص رجوعکننده به زبان عرب آشنا باشد. و جملۀ: ﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ بِكُمُ ٱلۡيُسۡرَ...﴾دلالت دارد که تکالیف اسلامی تمامش آسان است و اگر در قوانین آن چیزی مشکل به نظر میرسد ناقلین و پیروان قرآن آن را مشکل کردهاند و صدر اسلام چنین نبوده، از وقتی که مذاهب ایجاد شد، در اطراف هر حکمی دقّتهای نیش غولی و أحوطها و أقویها زیاد شد. و ارادۀ حق در این موارد ارادۀ قانونی و تشریعی است، نه ارادۀ تکوینی، زیرا ارادۀ تکوینی با اختیار بشر در تکالیف جمع نمیشود، پس نتیجه چنین است که خدا قانوناً احکامی آسان خواسته. و جملۀ: ﴿وَلِتُكۡمِلُواْ ٱلۡعِدَّةَ﴾، دلالت دارد که باید روزهای ماه رمضان را به طور کامل روزه گرفت تا اینکه ماه شوال دیده شود و لذا رسول خداصفرموده: «أفطِر للرّؤیة وصُم لِلرّؤیة». یعنی: «با رؤیت و دیدن ماه روزه بگیر و با رؤیت ماه افطار کن». و از جملۀ ﴿وَلِتُكَبِّرُواْ ٱللَّهَ...﴾استفاده میشود لزوم تکبیرات روز عید، هم قبل از نماز و هم بعد از نماز.
﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌۖ أُجِيبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِۖ فَلۡيَسۡتَجِيبُواْ لِي وَلۡيُؤۡمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمۡ يَرۡشُدُونَ ١٨٦﴾ [البقرة: ۱۸۶].
ترجمه: و چون بندگانم از تو بپرسند از دوری ونزدیکی من، پس به راستی که من نزدیکم وجواب خواننده را گاهی که مرا بخواند میدهم، پس باید مرا اجابت کنند و به من ایمان آورند تا به رشد و تکامل برسند.(۱۸۶)
نکات: ﴿فَإِنِّي قَرِيبٌ﴾دلالت دارد که خدا به هر بندهای نزدیک است چه مؤمن و چه کافر. و جملۀ: ﴿أُجِيبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ﴾دلالت دارد که خدا می شنود از هر که باشد، ولی خدا را بخواند نه غیر او را. و جملۀ: ﴿إِذَا دَعَانِ﴾در أصل «إذا دعاني»بوده و کسرۀ نون دلیل بر حذف یاء است و دلالت دارد که هر بنده باید فقط خدا را بخواند. و عجب است از زمان ما با بودن این آیات در قرآن، گویا ملّت نشنیدهاند و لذا وقت دعا أنبیاء و أولیاء را میخوانند و میگویند واسطه و وسیله را میخوانیم، در صورتیکه خدا نفرموده واسطه و یا وسیله را بخوانید، بلکه صریحاً فرموده مرا بخوانید. و اگر کسی در دعا غیرخدا را بخواند در عبادت شرک آورده، خصوصاً اگر غیرخدا را حاضر و ناظر بداند و مانند خدا لامکان و مطّلع بر کلّ مکان بداند، یقیناً مشرک است و جملۀ: ﴿لَعَلَّهُمۡ يَرۡشُدُونَ﴾دلالت دارد که رشد وکمال به واسطۀ توجّه به ذات أقدس إلهی است خصوصاً در ماه مبارک رمضان به مناسبت اینکه این آیه در وسط آیات روزه آمده. باید بندگان، خدا را بسیار بخوانند و از شرک توبه کنند.
﴿أُحِلَّ لَكُمۡ لَيۡلَةَ ٱلصِّيَامِ ٱلرَّفَثُ إِلَىٰ نِسَآئِكُمۡۚ هُنَّ لِبَاسٞ لَّكُمۡ وَأَنتُمۡ لِبَاسٞ لَّهُنَّۗ عَلِمَ ٱللَّهُ أَنَّكُمۡ كُنتُمۡ تَخۡتَانُونَ أَنفُسَكُمۡ فَتَابَ عَلَيۡكُمۡ وَعَفَا عَنكُمۡۖ فَٱلۡـَٰٔنَ بَٰشِرُوهُنَّ وَٱبۡتَغُواْ مَا كَتَبَ ٱللَّهُ لَكُمۡۚ وَكُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكُمُ ٱلۡخَيۡطُ ٱلۡأَبۡيَضُ مِنَ ٱلۡخَيۡطِ ٱلۡأَسۡوَدِ مِنَ ٱلۡفَجۡرِۖ ثُمَّ أَتِمُّواْ ٱلصِّيَامَ إِلَى ٱلَّيۡلِۚ وَلَا تُبَٰشِرُوهُنَّ وَأَنتُمۡ عَٰكِفُونَ فِي ٱلۡمَسَٰجِدِۗ تِلۡكَ حُدُودُ ٱللَّهِ فَلَا تَقۡرَبُوهَاۗ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ ءَايَٰتِهِۦ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ يَتَّقُونَ ١٨٧﴾[البقرة: ۱۸۷].
ترجمه: در شب ماه صیام نزدیکی و دخول به زنانتان حلال شده، ایشان برای شما لباسند و شما برای ایشان لباسید، خدا دانست که شما به خود خیانت میکنید، پس بر شما بخشید و از شما گذشت، پس اکنون با آنان مباشرت کنید و آنچه خدا برای شما مقرّر کرده، بجوئید (یعنی از رخصت او بهره برید) و بخورید و بیاشامید تا ظاهر گردد برای شما رشتۀ سفید روز از رشتۀ سیاه شب، سپس روزه را تا شب به پایان رسانید و با زنان مباشرت مکنید درحالیکه شما در مساجد معتکفید، این است حدود خدایتعالی، پس نزدیک آن نشوید، چنین بیان میکند خدا برای مردم آیات خود را تا شاید مردم بپرهیزند.(۱۸۷)
نکات: جملۀ: ﴿أُحِلَّ لَكُمۡ...﴾دلالت دارد که در روز ماه مبارک و شب آن چیزهایی حرام بوده و حلال شده و از آن جمله هم بسترشدن با عیال و خوردن و آشامیدن، که در شب حلالشده. و کلمۀ: ﴿ٱلرَّفَثُ إِلَىٰ نِسَآئِكُمۡ﴾، دلالت دارد که مباشرت با زنان در هر ساعتی از ساعات شب جایز است. و جملۀ: ﴿عَلِمَ ٱللَّهُ أَنَّكُمۡ كُنتُمۡ تَخۡتَانُونَ أَنفُسَكُمۡ...﴾دلالت دارد که قبل از نزول این آیه، حکم صوم مشکلتر بوده و به ورود این آیه آسانتر شده، چنانکه در خبر آمده که شبهای ماه مبارک أکل، شرب و جماع نداشت تا إفطار دیگر، پس یکی از اصحاب رسول به نام خوات بن جبیر که پیرمرد ضعیفی بود، پس از فراغ کار رفت منزل برای إفطار، عیال او در آوردن طعام کندی کرد و چون او خسته بود خوابش گرفت و دیگر غذایی نخورد، طبق مقرّرات صوم و بدون إفطار شب را به روز آورد، و روز را روزه گرفت و به جنگ خندق حاضر شد و به سبب ضعف و گرسنگی در وسط کار بیهوش افتاد. رسول خداصبه حال او رقّت کرد [۳۲۷]. مسئلۀ دیگر اینکه عدّهای از جوانان مسملین در شبهای ماه مبارک با عیال خود همبستر میشدند، حتّی بعضی از ایشان خدمت رسول خداصآمده و به این عمل اقرار نمودند. در این حال آیۀ فوق نازل شد و کسانیکه مرتکب خلاف مقرّرات شده بودند اظهار ندامت کردند و خدا ندامت و توبۀ ایشان را پذیرفت و این آیه نازل و اجازۀ أکل، شرب و جماع در شبها تا ساعت فجر مجاز گردید. و مقصود از خیانت مذکور همین خلافی بود که جوانان مرتکب شده بودند. وجملۀ: ﴿أَتِمُّواْ ٱلصِّيَامَ إِلَى ٱلَّيۡلِ﴾، دلالت دارد که نهایت زمان روزه، شب است، پس همین که شب رسید، باید افطار کند، و روزۀ وصال که شب را نیز روزه گیرد و روز بعد را به روز قبل وصل نماید، حرام است و از این جمله معلوم میشود که در تمام روز باید نیّت صوم ادامه داشته باشد.
﴿وَلَا تَأۡكُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَكُم بَيۡنَكُم بِٱلۡبَٰطِلِ وَتُدۡلُواْ بِهَآ إِلَى ٱلۡحُكَّامِ لِتَأۡكُلُواْ فَرِيقٗا مِّنۡ أَمۡوَٰلِ ٱلنَّاسِ بِٱلۡإِثۡمِ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ١٨٨﴾ [البقرة: ۱۸۸].
ترجمه: اموال خود را بین خودتان به باطل نخورید و آن را به سوی حُکّام نیندازید تا مقداری از اموال مردم را به گناه بخورید و حال آنکه شما میدانید. (۱۸۸)
نکات: در این آیه مقصود از أکل هر تصرّفی است، چه کمفروشی و چه غصب و چه رشوه و چه غیر اینها. زیرا عرف میگوید؛ مال مردم مخور، ولو اینکه خانه باشد و تصرّف کرده باشد، که میگویند؛ مال مردم را خورده و حقتعالی طبق عرف سخن گفته است. و مقصود از: ﴿وَتُدۡلُواْ بِهَآ إِلَى ٱلۡحُكَّامِ...﴾همان دادن رشوه است که به واسطۀ آن مال مردم را میخورند.
﴿۞يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡأَهِلَّةِۖ قُلۡ هِيَ مَوَٰقِيتُ لِلنَّاسِ وَٱلۡحَجِّۗ وَلَيۡسَ ٱلۡبِرُّ بِأَن تَأۡتُواْ ٱلۡبُيُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَٰكِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنِ ٱتَّقَىٰۗ وَأۡتُواْ ٱلۡبُيُوتَ مِنۡ أَبۡوَٰبِهَاۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ١٨٩﴾ [البقرة: ۱۸۹].
ترجمه: از تو از ماهها میپرسند، بگو این ماهها برای میزان اوقات است و برای انجامدادن حج و نیکی این نیست که از پشتخانهها وارد شوید، ولیکن نیکی آن است که شخص بپرهیزد (با تقوی باشد) و خانهها را از دربش بیایید و از خدا بترسید و تقوی پیشه کنید تا شاید رستگار گردید.(۱۸۹)
نکات: ماه به واسطۀ گردش زمین گاهی تمام سطحش که مقابل خورشید است دیده میشود و گاهی قسمتی از آن وگاهی گوشهای از آن نمایان است و خدا چنین قرار داده تا به واسطۀ آن اوقات اول و وسط و آخر ماه معلوم باشد و چون در زمان جاهلیّت هرکس که میرفت حج و موفّق به انجام حج نمیشد میبایست دیگر از درب خانه وارد نشود بلکه از پشت خانه دری باز کند و یا از دیوار وارد شود حقتعالی این کار را مذمّت کرده تا مردم به این خرافات نپردازند.
﴿وَقَٰتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ ٱلَّذِينَ يُقَٰتِلُونَكُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِينَ ١٩٠ وَٱقۡتُلُوهُمۡ حَيۡثُ ثَقِفۡتُمُوهُمۡ وَأَخۡرِجُوهُم مِّنۡ حَيۡثُ أَخۡرَجُوكُمۡۚ وَٱلۡفِتۡنَةُ أَشَدُّ مِنَ ٱلۡقَتۡلِۚ وَلَا تُقَٰتِلُوهُمۡ عِندَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ حَتَّىٰ يُقَٰتِلُوكُمۡ فِيهِۖ فَإِن قَٰتَلُوكُمۡ فَٱقۡتُلُوهُمۡۗ كَذَٰلِكَ جَزَآءُ ٱلۡكَٰفِرِينَ ١٩١ فَإِنِ ٱنتَهَوۡاْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ١٩٢ وَقَٰتِلُوهُمۡ حَتَّىٰ لَا تَكُونَ فِتۡنَةٞ وَيَكُونَ ٱلدِّينُ لِلَّهِۖ فَإِنِ ٱنتَهَوۡاْ فَلَا عُدۡوَٰنَ إِلَّا عَلَى ٱلظَّٰلِمِينَ ١٩٣﴾ [البقرة: ۱۹۰-۱۹۳].
ترجمه: و کشتار نمایید در راه خدا با آنانکه با شما قتال میکنند و تجاوز مکنید زیرا خدا تعدّیکنندگان را دوست نمیدارد(۱۹۰) و هر جا ایشان را یافتید بکشیدشان و بیرونشان کنید از جهت اینکه شما را بیرون کردند و آشوب بدتر از کشتن است و نزد مسجدالحرام با ایشان پیکار نکنید تا وقتیکه ایشان در آنجا با شما پیکار کنند، پس اگر ایشان با شما پیکار کردند بکشیدشان، کیفر کافران چنین است(۱۹۱) و اگر خودداری کردند خدا آمرزنده و رحیم است(۱۹۲) و با ایشان پیکار كنيد تا آشوبی نباشد و دین و پذیرش آن برای خدا باشد، پس اگر خودداری کردند جُز بر ستمگران ستمی نیست.(۱۹۳)
نکات: مقصود از ﴿فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ﴾این است که قتال برای بازشدن راه حق باشد که مردم آزاده بتوانند به سوی خداپرستی بروند و کسی ایجاد زحمت نکند و پذیرش دینی برای ترس از مخلوق نباشد و مقصود از جملۀ: ﴿ٱلَّذِينَ يُقَٰتِلُونَكُمۡ﴾این است که قانون اسلام قانون آدمکشی نیست و اگر کسی اقدام به قتال نکند نباید با او قتال کرد، یعنی مسلمین نباید پیشقدم در قتال بشوند و ظاهراً مقصود از فتنه در جملۀ: ﴿وَٱلۡفِتۡنَةُ أَشَدُّ مِنَ ٱلۡقَتۡلِ﴾، گمراه کردن و به شرک کشاندن مردم است که فرموده از قتل بدتر است و به علاوه فتنه و اضلال مردم گاهی موجب آشوب و تلفشدن اموال و نفوس نیز میشود و فتنه، کار جوانمردان نیست، بلکه کار منافقان و ناکسان است. و در آیۀ ۲۱۷ همین سوره، گناه صدّ و بازداشتن مردم را از راه خدا، از گناه قتال در ماه حرام بزرگتر دانسته.
و جملۀ: ﴿وَلَا تُقَٰتِلُوهُمۡ عِندَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ...﴾دلالت دارد که مسجدالحرام، محترم است و نباید در آنجا اقدام به جنگ و جدال نمود، مگر اینکه کفّار پیشقدم شوند و چون کفّار خودداری کردند مسلمین باید بیدرنگ خودداری کنند. و جملۀ ﴿لَا تَكُونَ فِتۡنَةٞ وَيَكُونَ ٱلدِّينُ لِلَّهِ﴾دلالت دارد که جهاد اسلامی برای رفع زورگویی، دفع فتنه، آشوب و شرک است، که دینهای باطل را بر مردم تحمیل نکنند و هرگاه فتنه برطرف شد دیگر جهادی نیست، پس مادامی که زورگویان و گمراهکنندگان وجود دارند جهاد بر مسلمین واجب و لازم است، و جملۀ: ﴿فَإِنِ ٱنتَهَوۡاْ فَلَا عُدۡوَٰنَ﴾دلالت دارد که جهاد برای تعدی و تجاوز نیست.
﴿ٱلشَّهۡرُ ٱلۡحَرَامُ بِٱلشَّهۡرِ ٱلۡحَرَامِ وَٱلۡحُرُمَٰتُ قِصَاصٞۚ فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ عَلَيۡكُمۡ فَٱعۡتَدُواْ عَلَيۡهِ بِمِثۡلِ مَا ٱعۡتَدَىٰ عَلَيۡكُمۡۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلۡمُتَّقِينَ ١٩٤﴾ [البقرة: ۱۹۴].
ترجمه: ماه حرام مقابل ماه حرام و حرمتها را قصاص است، پس هرکس بر شما تجاوز کند شما بر او تجاوز کنید (هرگاه به جور دستدرازی کردند شما به عدل مقابله کنید) به مانند آنچه بر شما تعدّی کردهاند و از خدا بترسید و بدانید که خدا با پرهیزگاران است.(۱۹۴)
نکات: ماه حرام و شهر حرام را که مکّه باشد و حال احرام را باید هر کسی مراعات کند و احترام آنها را نگاه دارد، ولی اگر کفّار حرمت آنها را نگاه نداشتند و به جنگ و آشوب اقدام کردند مسلمین باید معامله به مثل کنند، ولی باید خدا را در نظر گرفته و زیادهروی نکنند.
﴿وَأَنفِقُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلَا تُلۡقُواْ بِأَيۡدِيكُمۡ إِلَى ٱلتَّهۡلُكَةِ وَأَحۡسِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ١٩٥﴾ [البقرة: ۱۹۵].
ترجمه: و انفاق کنید در راه خدا (یعنی جهاد) و خود را به دست خود به هلاکت نیفکنید ونیکی کنید که خدا نیکوکاران را دوست میدارد.(۱۹۵)
نکات: اکثر آیاتی که سبیل الله دارد مقصود جهاد است که به جهاد، راه خدا بازمیشود و مقصود از ﴿وَلَا تُلۡقُواْ بِأَيۡدِيكُمۡ إِلَى ٱلتَّهۡلُكَةِ﴾این است که زیر بار کفّار نروید که هلاک میشوید، بعضی خیال کردهاند که ﴿لَا تُلۡقُواْ﴾کنارهگیری از جنگ است و تسلیم برای حفظ جان. و این اشتباه است زیرا کشتهشدن در راه خدا هلاکت نیست و موجب افتخار و سعادت است.
﴿وَأَتِمُّواْ ٱلۡحَجَّ وَٱلۡعُمۡرَةَ لِلَّهِۚ فَإِنۡ أُحۡصِرۡتُمۡ فَمَا ٱسۡتَيۡسَرَ مِنَ ٱلۡهَدۡيِۖ وَلَا تَحۡلِقُواْ رُءُوسَكُمۡ حَتَّىٰ يَبۡلُغَ ٱلۡهَدۡيُ مَحِلَّهُۥۚ فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضًا أَوۡ بِهِۦٓ أَذٗى مِّن رَّأۡسِهِۦ فَفِدۡيَةٞ مِّن صِيَامٍ أَوۡ صَدَقَةٍ أَوۡ نُسُكٖۚ فَإِذَآ أَمِنتُمۡ فَمَن تَمَتَّعَ بِٱلۡعُمۡرَةِ إِلَى ٱلۡحَجِّ فَمَا ٱسۡتَيۡسَرَ مِنَ ٱلۡهَدۡيِۚ فَمَن لَّمۡ يَجِدۡ فَصِيَامُ ثَلَٰثَةِ أَيَّامٖ فِي ٱلۡحَجِّ وَسَبۡعَةٍ إِذَا رَجَعۡتُمۡۗ تِلۡكَ عَشَرَةٞ كَامِلَةٞۗ ذَٰلِكَ لِمَن لَّمۡ يَكُنۡ أَهۡلُهُۥ حَاضِرِي ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ ١٩٦ ٱلۡحَجُّ أَشۡهُرٞ مَّعۡلُومَٰتٞۚ فَمَن فَرَضَ فِيهِنَّ ٱلۡحَجَّ فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِي ٱلۡحَجِّۗ وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَيۡرٖ يَعۡلَمۡهُ ٱللَّهُۗ وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَيۡرَ ٱلزَّادِ ٱلتَّقۡوَىٰۖ وَٱتَّقُونِ يَٰٓأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ ١٩٧﴾ [البقرة: ۱۹۶-۱۹۷].
ترجمه: و برای خدا حج و عمره را به پایان برسانید، پس اگر محصور شدید و از رفتن به حج ممنوع گردیدید پس هر چه میسر باشد قربان کنید و سرهای خود را نه تراشید تا قربانی به محل ذبح و قربانگاه برسد، پس هر که از شما بیمار بود و یا آزاری به سر داشت (بتراشد)، پس از آن، به عوض، روزهای و یا صدقهای و یا قربانیِ گوسفندی باید و چون امان یافتید پس هر که پس از عمره به حج پرداخت هر چه میسّر شود قربان کند و هر که قربانی نیابد، سه روز در اثنای حج و هفت روز وقت برگشتن روزه گیرد، این ده روز تمام است، این حکم برای کسی است که خانوادهاش مقیم مسجد الحرام (مکّه) نباشد و از خدا بترسید و بدانید که عقاب خدا سخت است. (۱۹۶) حج در ماههای معلومی است، پس کسی که بر او در این ماه ها حج واجب شد (و به حج پرداخت)، پس مباشرت با زن، بدکاری و جدال در حج موقوف است. و هر کار خیری بجا آرید خدا آن را می داند. و توشه بردارید که بهترین توشه پرهیزگاری است، و از من بترسید ای خردمندان (۱۹۷).
نکات: مقصود از ماه های حرام و معلومات ذیقعده و ذیحجه می باشد که چون احرام بست برای حج، باید از آنچه در آیه ذکر شده است اجتناب کند، پس اگر جماع کرد باید یک شتر نحر کند، اگر بوسه زد یک گاو کفّارۀ آن است.
و مقصود از فسوق و جدال که در آیه ذکر شده بدگویی، فحش، دروغ، سب و لعن و غیبت است و هم مفاخره و جدال را کنار گذارد و مکرّر «لا والله»و«بلی والله»نگوید.
دروغ یکمرتبه یک گوسفند کفّاره دارد و دو مرتبه یک گاو و سه مرتبه یک شتر.
و احکام دیگر احرام در آیات ۱ و ۲ و ۹۵ سوره مائده خواهد آمد.
﴿لَيۡسَ عَلَيۡكُمۡ جُنَاحٌ أَن تَبۡتَغُواْ فَضۡلٗا مِّن رَّبِّكُمۡۚ فَإِذَآ أَفَضۡتُم مِّنۡ عَرَفَٰتٖ فَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ عِندَ ٱلۡمَشۡعَرِ ٱلۡحَرَامِۖ وَٱذۡكُرُوهُ كَمَا هَدَىٰكُمۡ وَإِن كُنتُم مِّن قَبۡلِهِۦ لَمِنَ ٱلضَّآلِّينَ ١٩٨ ثُمَّ أَفِيضُواْ مِنۡ حَيۡثُ أَفَاضَ ٱلنَّاسُ وَٱسۡتَغۡفِرُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ١٩٩ فَإِذَا قَضَيۡتُم مَّنَٰسِكَكُمۡ فَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ كَذِكۡرِكُمۡ ءَابَآءَكُمۡ أَوۡ أَشَدَّ ذِكۡرٗاۗ فَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِي ٱلدُّنۡيَا وَمَا لَهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنۡ خَلَٰقٖ ٢٠٠﴾ [البقرة: ۱۹۸-۲۰۰].
ترجمه: بر شما باکی نیست که از فضل پروردگار خود بجویید (یعنی در أیام حج به کسب و
کار پردازید). پس چون از عرفات برگشتید نزد مشعر الحرام یاد خدا کنید. و او را یاد کنید چنانکه شما را هدایت نمود و اگر چه پیش از آن از گمراهان بودید(۱۹۸) سپس برگردید از جاییکه مردم برگشتهاند، و از خدا طلب آمرزش کنید که خدا آمرزنده و رحیم است(۱۹۹) پس چون مناسک خود را انجام دادید، یاد خدا کنید مانند اینکه پدران خود را یاد میکنید و یا ذکر خوبتری، بعضی از مردم میگویند پروردگارا، در دنیا به ما بده و برای او در آخرت بهرهای نیست.(۲۰۰)
نکات: در تمام عمر انسان اگر یکمرتبه به اعمال حج موفق شود میتواند در همان ایّام حج مثلاً در عرفات و مِنی پس از اعمال خود مشغول کسب حلال شود و از فضل خدا بجوید، به دلیل جملۀ: ﴿أَن تَبۡتَغُواْ...﴾معلوم میشود در اسلام روز تعطیل معمول نبوده که کسب و کار خود را تعطیل کنند و خصوصاً این روزهای عزا و یا جشن که در میان مردم مرسوم شده اسلامی نیست و بدعت است. و جملۀ: ﴿فَإِذَآ أَفَضۡتُم...﴾دلالت دارد که چون روز نهم به عرفات موفق شد، پس از غروب آفتاب از عرفات که چهار فرسخی مکّه میباشد برگردد به طرف مکه و در دو فرسخی مکه در مشعرالحرام شب را بیتوته و ذکر خدا کند و عبادت نماید. و مقصود از جملۀ ﴿ثُمَّ أَفِيضُواْ...﴾این است که باید افاضه از عرفات باشد از همان مکان و زمانی که مردم افاضه میکنند، یعنی با مردم حرکت کند، نه اینکه حساب خود را جدا و از هر مکانی که خواسته افاضه بکند. و جملۀ: ﴿فَإِذَآ أَفَضۡتُم مِّنۡ عَرَفَٰتٖ فَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ﴾همان نماز عید اضحی و تکبیرات مقصود است که کیفیّت آن بیاید و باید دانست که هرکس همّتش دنیا باشد و سعی او به دنیا مصرف شود و از خدا دنیا بخواهد طبق جملۀ ﴿وَمَا لَهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنۡ خَلَٰقٖ﴾بهرهای از آخرت ندارد و چنانکه ذکر خواهد شد باید سعی انسان هم برای دنیا باشد و هم برای آخرت.
﴿وَمِنۡهُم مَّن يَقُولُ رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِي ٱلدُّنۡيَا حَسَنَةٗ وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِ حَسَنَةٗ وَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ ٢٠١ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ نَصِيبٞ مِّمَّا كَسَبُواْۚ وَٱللَّهُ سَرِيعُ ٱلۡحِسَابِ ٢٠٢ ۞وَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ فِيٓ أَيَّامٖ مَّعۡدُودَٰتٖۚ فَمَن تَعَجَّلَ فِي يَوۡمَيۡنِ فَلَآ إِثۡمَ عَلَيۡهِ وَمَن تَأَخَّرَ فَلَآ إِثۡمَ عَلَيۡهِۖ لِمَنِ ٱتَّقَىٰۗ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّكُمۡ إِلَيۡهِ تُحۡشَرُونَ ٢٠٣﴾ [البقرة: ۲۰۱-۲۰۳].
ترجمه: و بعضی از مردم میگویند پروردگارا ما را در دنیا نیکی بده و در آخرت نیکی بده و ما را از عذاب آتش نگهدار(۲۰۱) ایشانند که بر ایشان بهرهای است از کارشان و خدا حساب را به سرعت میرسد(۲۰۲) و خدا را در روزهای چندی یاد کنید، پس هرکس در دو روز تعجیل کند گناهی بر او نیست و کسی که تأخیر کند گناهی برایش نیست اگر پرهیز نماید و از خدا بترسید و بدانید که شما به سوی او محشور میشوید.(۲۰۳)
نکات: کسیکه طالب آخرت است طبق ﴿لَهُمۡ نَصِيبٞ مِّمَّا كَسَبُواْ﴾باید سعی و کوشش داشته باشد. و مقصود از ﴿وَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ فِيٓ أَيَّامٖ مَّعۡدُودَٰتٖ﴾گفتن تکبیرات است، پس از نماز عید اضحی و پس از نمازهای ظهر روز عید تا نماز صبح دوازدهم بگوید: «اللهُ أَكْبَرُ اللهُ أَكْبَرُ لَا إلَهَ إلاَّ اللهُ، اللهُ أَكْبَرُ وَللهِ الْحَمْدُ، اللهُ أَكْبَرُ علی مَا هَدَانَا، وَالحَمْدُ للهِ عَلَی مَا أَبْلَانَا، اللهُ أَكْبَرُ عَلَی مَا رَزَقَنَا مِنْ بَهِیَمِةِ الأَنعَام» [۳۲۸]. و اگر تا روز ۱۳ ماند تا بعد از نماز صبح روز ۱۳ بگوید، یعنی پس از أداء ۱۵ نماز و مقصود از جملۀ: ﴿فَمَن تَعَجَّلَ فِي يَوۡمَيۡنِ﴾این است که برای رجوع به وطن، روز ۱۲ عجله کند و از مِنی خارج شود. ﴿وَمَن تَأَخَّرَ﴾این است که تا روز ۱۳ بماند در منی. و أیام معدودات روز عید است تا روز۱۳.
﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يُعۡجِبُكَ قَوۡلُهُۥ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَيُشۡهِدُ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا فِي قَلۡبِهِۦ وَهُوَ أَلَدُّ ٱلۡخِصَامِ ٢٠٤ وَإِذَا تَوَلَّىٰ سَعَىٰ فِي ٱلۡأَرۡضِ لِيُفۡسِدَ فِيهَا وَيُهۡلِكَ ٱلۡحَرۡثَ وَٱلنَّسۡلَۚ وَٱللَّهُ لَا يُحِبُّ ٱلۡفَسَادَ ٢٠٥ وَإِذَا قِيلَ لَهُ ٱتَّقِ ٱللَّهَ أَخَذَتۡهُ ٱلۡعِزَّةُ بِٱلۡإِثۡمِۚ فَحَسۡبُهُۥ جَهَنَّمُۖ وَلَبِئۡسَ ٱلۡمِهَادُ ٢٠٦ وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَشۡرِي نَفۡسَهُ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ رَءُوفُۢ بِٱلۡعِبَادِ ٢٠٧﴾ [البقرة: ۲۰۴-۲۰۷].
ترجمه: و بعضی از مردم چنان است که گفتار او در زندگیِ دنیا تو را به عجب آورد و تو را خوش آید و بر آنچه در دل دارد خدا را شاهدی گیرد و حال آنکه او سختترین دشمن است(۲۰۴) و چون از نزد تو برود (و یا به ریاست برسد) برای افساد در زمین بکوشد و زراعت و نسل را از بین ببرد و خدا فساد را دوست نمیدارد(۲۰۵) و چون به او گفته شود از خدا بترس، او را عزّت و تکبّر برانگیزاند، پس دوزخ او را کافی و بد آرامگاهی است(۲۰۶) و بعضی از مردم چنان است که جان خود را برای جستن خوشنودی خدا میفروشد و خدا به این بندگان مهربان است.(۲۰۷)
نکات: مقصود از جملۀ: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يُعۡجِبُكَ قَوۡلُهُۥ﴾مردم منافق و چرب زبانند که در امور دنیا واردند، ولی از امور خداشناسی و دینی بیخبرند و چون کاری به دستشان بیفتد، زیانکاری و خرابکاری میکنند و اموال، جان و عرض مردم را از بین میبرند و برای یک دستمال تیمچهای را به آتش میکشند. و در مقابل اینان اشخاصی هستند که برای رضای خدا فداکاری میکنند و از جان خود میگذرند و مقصود از جملۀ: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَشۡرِي...﴾او است.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱدۡخُلُواْ فِي ٱلسِّلۡمِ كَآفَّةٗ وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّيۡطَٰنِۚ إِنَّهُۥ لَكُمۡ عَدُوّٞ مُّبِينٞ ٢٠٨ فَإِن زَلَلۡتُم مِّنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡكُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ٢٠٩﴾
[البقرة: ۲۰۸-۲۰۹].
ترجمه: ای مؤمنین، تماماً در مسالمت وارد شوید و پیروی گامهای شیطان مکنید. زیرا او برای شما دشمنی است آشکار (۲۰۸) پس اگر لغزش کنید پس از آنکه آیات روشن برای شما آمد پس بدانید که خدا عزیز و حکیم است.(۲۰۹)
نکات: مقصود از «سِلم» مسالمت با مردم باشد که از نفاق دست بردارند و همه مؤمن و تسلیم امر حق شوند و با یکدیگر متّحد کردند. و ممکن است مقصود از «سِلم»، اسلام و تسلیم دین خدا باشد، بنابراین ﴿كَآفَّةٗ﴾حال است برای ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾، یعنی همۀ شما تسلیم امر حق باشید. و جملۀ: ﴿فَإِن زَلَلۡتُم...﴾دلالت دارد که اگر ندانسته کاری کنند قابل عفو است و امّا اگر پس از علم و آمدن آیات روشن قرآن، کسی به طرف باطل بلغزد و منحرف شود قابل گذشت نیست و لذا حقتعالی در این مورد تهدید شدیدی نموده و فرموده بدانید که خدا عزیز و دارای قدرت و حکیم است، یعنی بیهوده و سرخود شما را واگذار نکرده است.
﴿هَلۡ يَنظُرُونَ إِلَّآ أَن يَأۡتِيَهُمُ ٱللَّهُ فِي ظُلَلٖ مِّنَ ٱلۡغَمَامِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ وَقُضِيَ ٱلۡأَمۡرُۚ وَإِلَى ٱللَّهِ تُرۡجَعُ ٱلۡأُمُورُ ٢١٠ سَلۡ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ كَمۡ ءَاتَيۡنَٰهُم مِّنۡ ءَايَةِۢ بَيِّنَةٖۗ وَمَن يُبَدِّلۡ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُ فَإِنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ ٢١١﴾ [البقرة: ۲۱۰-۲۱۱].
ترجمه: آیا انتظار میمانند (و اسلام نمیآورند) مگر اینکه خدا با ملائکه در سایههای ابر بیاید و کار بگذرد و به سوی خداست برگشت أمور(۲۱۰) از بنیاسرائیل بپرس که چقدر از آیات روشن ایشان را دادیم و هرکس نعمت خدا را پس از آنکه برای او آمده تبدیل دهد محقّقاً خدا شدیدالعقاب است.(۲۱۱)
نکات: در جملۀ: ﴿هَلۡ يَنظُرُونَ...﴾روی سخن با یهود است، یعنی این یهود که به حضرت موسی÷ایمان نمیآوردند و میگفتند خدا را در میان ابرها با ملائکه برای ما بیاور، آیا در مقابل پیغمبر اسلام نیز چنین انتظاری دارند، اگر چنین انتظاری داشته باشند کار ایشان باید از کار بگذرد به آمدن عذاب. از آیات قبل و بعد پیداست که روی سخن با یهود است. و إلّا خدا که رفت و آمد ندارد آن هم در میان ابرها و یا بگوییم مقصود از آمدن خدا، آمدن عذاب و امر خدا است [۳۲۹]. چنانکه در سورۀ نحل آیۀ ۳۳ فرموده:
﴿هَلۡ يَنظُرُونَ إِلَّآ أَن تَأۡتِيَهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ أَوۡ يَأۡتِيَ أَمۡرُ رَبِّكَ﴾ [۳۳۰] [النحل: ۳۳].
و همچنین در آیۀ ۲۶ سورۀ نحل فرموده:
﴿قَدۡ مَكَرَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ فَأَتَى ٱللَّهُ بُنۡيَٰنَهُم مِّنَ ٱلۡقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَيۡهِمُ ٱلسَّقۡفُ...﴾ [۳۳۱]
[النحل: ۲۶].
و همانطور که به روشنی معلوم است آمدن خدا در این آیه و مانند این آیه، آمدن امر و عذاب خدا است، همین طور است در آیۀ ما نَحنُ فیه. و مقصود از جملۀ: ﴿وَمَن يُبَدِّلۡ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُ﴾تبدیل نعمت قرآن است که خدا وعدۀ شدت عقاب داده است.
﴿زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَا وَيَسۡخَرُونَ مِنَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْۘ وَٱلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْ فَوۡقَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۗ وَٱللَّهُ يَرۡزُقُ مَن يَشَآءُ بِغَيۡرِ حِسَابٖ ٢١٢ كَانَ ٱلنَّاسُ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ فَبَعَثَ ٱللَّهُ ٱلنَّبِيِّۧنَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَ ٱلنَّاسِ فِيمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِۚ وَمَا ٱخۡتَلَفَ فِيهِ إِلَّا ٱلَّذِينَ أُوتُوهُ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُ بَغۡيَۢا بَيۡنَهُمۡۖ فَهَدَى ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ ٱلۡحَقِّ بِإِذۡنِهِۦۗ وَٱللَّهُ يَهۡدِي مَن يَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٍ ٢١٣﴾ [البقرة: ۲۱۲-۲۱۳].
ترجمه: زندگی دنیا برای کفار زینت داده شده و مؤمنین را مسخره میکنند و آنانکه پرهیزکارند در روز قیامت از ایشان برترند و خدا هرکس را بخواهد بدون حساب روزی میدهد(۲۱۲) مردم یک امّت بودند، پس خدا پیامبران را برای انذار و تبشیر (ترسانیدن و بشارتدادن) فرستاد و با ایشان کتابی به حق نازل نمود تا اینکه آن کتاب بین مردم در آنچه اختلاف دارند حکم نماید. و اختلاف در آن کتاب نکردند مگر آنانکه کتاب به ایشان داده شده بود، پس از آنکه دلیلهای روشن برایشان آمد، برای ستم بین خودشان، پس خدا به إذن خویش مؤمنین را به طرف حقّی که در آن اختلاف داشتند، هدایت کرد و خدا هرکس را بخواهد به راه راست هدایت میکند.(۲۱۳)
نکات: جملۀ: ﴿كَانَ ٱلنَّاسُ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ﴾دلالت دارد که ابتدا مردم در راه خداپرستی طبق فطرت و عقولشان، متّحد بودند. سپس به واسطۀ حسد و کینه و حرص و طمع به دنیا، اختلافاتی بین ایشان پیدا شد و روی اغراض، عدّهای بدنبال باطل رفتند، همچنانکه در سورۀ یونس آیۀ ۱۹ نیز فرموده: ﴿وَمَا كَانَ ٱلنَّاسُ إِلَّآ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ فَٱخۡتَلَفُواْۚ﴾.
و پس از ایجاد اختلاف، خدایتعالی برای دعوت به اتحاد، توحید و رفع اختلافشان با رجوع به کتاب آسمانی، پیغمبران زیادی بینشان مبعوث کرد. امّا اینکه گفتیم ابتدا مردم وحدت داشتند، برای اینکه امور فطری از قبیل دلالت نظمِ واحد بر ناظم و خالق واحد و أثر بر مؤثّر، ذاتی است و هر بشری میداند که احسان خوب است و دورغ، ظلم و تعدّی بد است، پس این أمور ذاتی است و ذاتی مقدّم بر عرضی است، یعنی میل به باطل به واسطۀ حسد و بخل و جاهطلبی عارضی است، «وَمَا بالذّاتِ مُقَدَّمٌ عَلَی مَا بِالعَرْضِ»و امّا نقلاً؛ از آیات قرآن همین معنی ظاهر میشود، چنانکه در آیۀ ۱۹ سورۀ یونس که در بالا ذکر شد جملۀ: ﴿فَٱخۡتَلَفُواْ﴾را با «فاء» آورده، یعنی پس از وحدت، خودشان به اختلاف پرداختند و در این آیۀ سورۀ بقره فرموده خدا پیغمبران را برای رفع اختلاف فرستاد. و در نهجالبلاغه خطبۀ ۱ حضرت علی÷فرموده: «لَمَّا بَدَّلَ أَكْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللهِ إِلَيْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَاتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ وَاجْتَالَتْهُمُ الشَّيَاطِينُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَاقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَه» [۳۳۲]، تا آخر. پس از این آیات و دلائل، کسی که میگوید أنبیاء موجب اختلاف شدند، صحیح نگفته و صحیح آن است که أنبیاء برای رفع اختلاف و ایجاد اتّحاد آمدند. و جملۀ: ﴿لِيَحۡكُمَ بَيۡنَ ٱلنَّاسِ فِيمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِ﴾، دلالت دارد که رافع اختلاف کتاب آسمانی است، زیرا ضمیر ﴿لِيَحۡكُمَ﴾برمیگردد به کتاب نه به انبیاء، زیرا ضمیر مفرد است و أنبیاء جمع. و اگر کسی بگوید ضمیر برگردد به الله صحیح نگفته زیرا کلمۀ الله أبعد و کلمۀ کتاب أقرب است. پس فقط کتاب حاکم است در رفع اختلاف. و در زمان ما فقط قرآن رافع اختلاف است. و جملۀ: ﴿وَمَا ٱخۡتَلَفَ فِيهِ إِلَّا ٱلَّذِينَ أُوتُوه﴾، دلالت دارد که موجد اختلاف پس از آمدن أنبیاء و کتب آسمانی دکانداران ظلم و حسد بودهاند چنانکه فرموده: ﴿بَغۡيَۢا بَيۡنَهُمۡ﴾و موجد اختلاف و مقصّر دانشمنداناند که به کتاب خدا آشنا بوده و کتاب برایشان آمده است، که روی حرص به دنیا و ریاست ایجاد اختلاف میکنند چنانکه فرموده: ﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ أُوتُوهُ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُ بَغۡيَۢا بَيۡنَهُمۡ﴾، یعنی «وَالَّذِينَ أُوتُوا التَّوراةَ وَأُوتُوا الإنجِیلَ وَأُوتُوا القُرآنَ»و آنان همین دانشمندان یهود، نصاری و مسلمین میباشند که اکثرشان باعث اختلاف در امّت خود شدهاند و تفرقه، شقاق و عناد را آوردهاند، ولی در این میان هرکس طالب حق و حقیقت باشد و در راه آن سعی کند و به کتاب آسمانی خود مراجعه کند، خدا او را هدایت میکند. پس هرکس باید خود سعی کند و عقل خود را به کار اندازد و به امید دانشمندان نباشد. و این اختلافات از دین نیست بلکه از مذاهب است:
[۲۸۴] اهل سنت دیدن خداوند را در آخرت اثبات میکنند بر خلاف معتزله و شیعه با فرقههای مختلف آن و اباضیه که امکان دیدن خداوند در دنیا و آخرت را نفی میکنند. رؤیت خداوند متعال در آیات و احادیث بسیاری ثابت شده است از جمله اینکه خداوند متعال میفرماید: ﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَةٌ٢٢ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ٢٣﴾[القيامة: ۲۲-۲۳] «در آن روز چهرههائی شاداب و شادانند؛ به پروردگار خود مینگرند». ابن عباس در تفسیر این آیه میگوید: «به صورت پروردگارشان نگاه میکنند». و میفرماید: ﴿كَلَّآ إِنَّهُمۡ عَن رَّبِّهِمۡ يَوۡمَئِذٖ لَّمَحۡجُوبُونَ١٥﴾[المطففين: ۱۵] «هرگز چنین نیست (که آنها میپندارند) بیگمان آنها در آن روز از (دیدار) پروردگارشان یقیناً محجوب و محرومند». امام شافعی میگوید: «این آیه دلیلی بر آن است که مؤمنان در آن روز پروردگارشان را میبینند». اما وجه دلالت آیه در این زمینه آن است که: دشمنان خدا در آن روز که خداوند از ایشان خشمگین است، از دیدن پروردگارشان محروم هستند و این بیانگر آن است اولیای خداوند درحالیکه خداوند از آنها راضی است او را میبینند. چراکه اگر همه (مؤمنان و کافران) از دیدن خداوند محروم بودند دیگر در مجازات کافران با محروم ماندن از دیدار خداوند، فایدهای نبود چراکه همه، چه مؤمنان و چه کافران از دیدار خداوند محروم بودند. و خداوند متعال در این زمینه میفرماید: ﴿لِّلَّذِينَ أَحۡسَنُواْ ٱلۡحُسۡنَىٰ وَزِيَادَةٞۖ وَلَا يَرۡهَقُ وُجُوهَهُمۡ قَتَرٞوَلَا ذِلَّةٌۚ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ٢٦﴾[يونس: ۲۶]. «برای کسانیکه نیکی کردند، پاداش نیک (= بهشت) است و افزون بر آن (=رؤیت باری تعالی است). و تیرگی و خواری چهرههایشان را نپوشاند، اینان اهل بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند.» کلمه ﴿زِيَادَةٞ﴾هرچند مبهم است اما در حدیث صهیب ت، رسول خدا صآنرا به دیدن خداوند تفسیر کرده است. چنانکه مسلم در صحیحش از صهیب روایت میکند که رسول خدا صفرمود: «إِذَا دَخَلَ أَهْلُ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ، قَالَ: يَقُولُ اللهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى: تُرِيدُونَ شَيْئًا أَزِيدُكُمْ؟ فَيَقُولُونَ: أَلَمْ تُبَيِّضْ وُجُوهَنَا؟ أَلَمْ تُدْخِلْنَا الْجَنَّةَ، وَتُنَجِّنَا مِنَ النَّارِ؟ قَالَ: فَيَكْشِفُ الْحِجَابَ، فَمَا أُعْطُوا شَيْئًا أَحَبَّ إِلَيْهِمْ مِنَ النَّظَرِ إِلَى رَبِّهِمْ ﻷ»: «زمانی که بهشتیان وارد بهشت میشوند خداوند متعال میفرماید: میخواهید چیزی (را بیش از نعمتهایی که پیشتر دریافت کردید، بر نعمتهایتان) بیفزاییم؟ بهشتیان میگویند: آیا چهرههایمان را (با نعمتهای بیشمار) روشن و شادمان نکردی؟ آیا ما را وارد بهشت نکردی و از آتش نجاتمان ندادی؟ (بیش از این دیگر چه است؟) پس حجاب برداشته میشود پس نعمتی که محبوبتر از نگاه کردن به سوی پروردگارشان باشد، به آنان عطا نشده است». اما احادیث نبوی که در این زمینه وارد شده است: اهل علم تصریح کردهاند که احادیث «رؤیت» متواتر میباشد چنانکه ابن حزم در الفصل و ابن تیمیه در درء تعارض العقل والنقل و ابن حجر در فتح الباری و عینی در عمدة القاری و شوکانی در تفسیرش و... به این مسأله تصریح کردهاند. یکی از این احادیث روایتی است که امام بخاری و مسلم و دیگر محدثین از ابوهریره تخریج کردهاند که میگوید: «(عدهای از) مردم گفتند: ای رسول خدا، آیا پروردگارمان را در روز قیامت میبینیم؟ رسول خدا فرمودند: «هَلْ تُضَارُّونَ فِي الشَّمْسِ لَيْسَ دُونَهَا سَحَابٌ؟» آیا در دیدن خورشید در آسمان بدون ابر مشکلی دارید؟ گفتند: نه ای رسول خدا؛ رسول خدا فرمودند: «فَهَلْ تُضَارُّونَ فِي الْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ لَيْسَ دُونَهُ سَحَابٌ؟»: آیا در دیدن ماه شب چهارده در آسمان بدون ابر مشکلی دارید؟ گفتند: نه ای رسول خدا؛ فرمودند: «فَإِنَّكُمْ تَرَوْنَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَذَلِكَ» براستی که شما در روز قیامت چنین بدون مشکل او تعالی را میبینید». نگا: تعلیق مُصحح در حاشیۀ تفسیر این آیه: ﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَةٌ٢٢ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ٢٣﴾[القيامة: ۲۲-۲۳] در این کتاب. [مُصحح]. [۲۸۵. [ ]- با اینکه مؤلف /منظور از حدیث «بئر» را ذکر نکرده است اما چه بسا منظور وی حدیث «بئر رومة» چاه رومه باشد که چون رسول خدا صبه مدینه هجرت کرد، عثمان بن عفان تآنرا خریداری کرد چراکه آب شیرین دیگری جز آن در مدینه نبود. رسول خدا صفرمود: «مَنْ يَشْتَرِي بِئْرَ رُومَةَ، فَيَجْعَلُ فِيهَا دَلْوَهُ مَعَ دِلَاءِ الْمُسْلِمِينَ بِخَيْرٍ لَهُ مِنْهَا فِي الْجَنَّةِ؟»: «چه کسی چاه رومه را میخرد و سهم خود در آنرا همچون سهم مسلمانان از آن قرار میدهد (آنرا در اختیار مسلمانان قرار میدهد) و در عوض چیزی بهتر از آن در بهشت پاداش او باشد؟» پس عثمان ت آنرا از اصل سرمایهاش خرید و وقف مسلمانان کرد. این حدیث را ترمذی در سنن، نسائی در سنن صغری و کبری، امام احمد در مسند، ابن خزیمه در صحیحش، دارقطنی در سنن و ... روایت کردهاند. و ترمذی و آلبانی آنرا حَسَن دانستهاند. و آلبانی برخی از طرق آنرا صحیح دانسته است. و بخاری در صحیحش آنرا با این لفظ: «مَنْ حَفَرَ رُومَةَ فَلَهُ الجَنَّةُ...» روایت کرده است. و این روایت با الفاظ و اسانید و طرق مختلفِ صحیح و حسن روایت شده است. بنابراین حدیث صحیح و ثابت است و جعلی و ساختگی نیست. [مُصحح] [۲۸۶] منظور ایشان این آیه است که میفرماید: ﴿ثُمَّ إِنَّكُم بَعۡدَ ذَٰلِكَ لَمَيِّتُونَ ١٥ ثُمَّ إِنَّكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ تُبۡعَثُونَ ١٦﴾ [الـمؤمنون: ۱۵-۱۶]. «سپس شما بعد از این محققا میمیرید. سپس محققا شما روز قیامت مبعوث میشوید». [۲۸۷] عقیده و باور اهل سنت و جماعت بر مبنای ایمان به الله و فرشتگان و کتابهای آسمانی و پیامبران و روز قیامت و خیر و شر تقدیر میباشد. و قبر، از حقایق و غیبیات مربوط به رکن ایمان به آخرت میباشد. بنابراین هرکس که به الله ایمان دارد باید به حقیقت قبر و آنچه در آن از عذاب و نعمت رخ میدهد، ایمان داشته باشد. قرآن کریم حقیقت عذاب قبر و نعمت آنرا - همانگونه که در سنت نبوی آمده- اثبات نموده است، بدون اینکه میان قرآن و سنت در این زمینه اختلاف یا تعارضی وجود داشته باشد. چنانکه آیات زیادی در این زمینه وارد شده است و مفسران بیان کرده و توضیح دادهاند که این آیات عذاب قبر را اثبات کرده و بر آن تاکید دارند؛ از جملۀ آن آیات: * ﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذِ ٱلظَّٰلِمُونَ فِي غَمَرَٰتِ ٱلۡمَوۡتِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ بَاسِطُوٓاْ أَيۡدِيهِمۡ أَخۡرِجُوٓاْ أَنفُسَكُمُۖ ٱلۡيَوۡمَ تُجۡزَوۡنَ عَذَابَ ٱلۡهُونِ بِمَا كُنتُمۡ تَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ غَيۡرَ ٱلۡحَقِّ وَكُنتُمۡ عَنۡ ءَايَٰتِهِۦ تَسۡتَكۡبِرُونَ٩٣﴾[الأنعام: ۹۳] «و اگر ببینی ستمگران را در شدائد مرگ و فرشتگان دستهای خود را گشودهاند که: بیرون کنید جانهای خود را، امروز به عذاب خواری جزاء داده میشوید به سبب آنچه بر خدا به ناحق میگفتید و از آیات او سرکشی و تکبر میکردید». و این کلماتی است که به هنگام مرگ به ستمگران گفته میشود. و فرشتگان – که صادق و راستگویند – خبر دادهاند که ستمگران در این هنگام به عذاب خوار کننده گرفتار میآیند. و اگر این عذاب مربوط زمان نابود شدن دنیا باشد دیگر صحیح نیست بگوید: ﴿ٱلۡيَوۡمَ تُجۡزَوۡنَ﴾: «امروز به عذاب خواری جزاء داده میشوید». و این خود بیانگر آن است که منظور عذاب قبر میباشد. * ﴿وَمِمَّنۡ حَوۡلَكُم مِّنَ ٱلۡأَعۡرَابِ مُنَٰفِقُونَۖ وَمِنۡ أَهۡلِ ٱلۡمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلَى ٱلنِّفَاقِ لَا تَعۡلَمُهُمۡۖ نَحۡنُ نَعۡلَمُهُمۡۚ سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَيۡنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَىٰ عَذَابٍ عَظِيمٖ١٠١﴾[التوبة: ۱۰۱] «و بعضی از کسانی که اطراف شما از اعراب هستند منافقند و بعضی از اهل مدینه بر نفاق خوکردهاند؛ تو نمیدانی و ایشان را نمیشناسی، ما ایشان را میشناسیم، بزودی دو مرتبه ایشان را عذاب خواهیم کرد سپس به سوی عذاب بزرگ رهسپار خواهند شد». مفسران در قدیم و جدید در تفسیر این آیه اتفاق نظر دارند که عذاب اول در دنیا است با اجرای حدود یا گرسنگی؛ و عذاب دوم همان عذاب قبر است. چنانکه امام طبری /در تفسیر این آیه آثار و روایاتی را ذکر میکند. از جمله اینکه: ﴿سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَيۡنِ﴾خداوند متعال میفرماید: آن منافقان را دوبار عذاب میکنیم یک بار در دنیا و بار دیگر در قبر». [تفسير الطبري (۱۴/۴۴۱)] * ﴿يُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِۖ وَيُضِلُّ ٱللَّهُ ٱلظَّٰلِمِينَۚ وَيَفۡعَلُ ٱللَّهُ مَا يَشَآءُ٢٧﴾[إبراهيم: ۲۷] «خدا آنان را که ایمان آوردهاند ثابت میدارد به سبب قول ثابت در زندگی دنیا و در آخرت و ستمگران را به گمراهی میگذارد و خدا آنچه بخواهد میکند». امام طبری / با سندش از براء بن عازب در تفسیر این آیه روایت نموده که میگوید: «تثبیت در حیات زمانی است که دو فرشته در قبر نزد وی میآیند و به او میگویند: پروردگارت کیست؟ پس میگوید: پروردگار من الله است. سپس میگویند: دین تو چیست؟ میگوید: دین من اسلام است. پس به او میگویند: پیامبرت کیست؟ میگوید: پیامبر من محمد صاست. و این است آن تثبیت در زندگی دنیا». * ﴿وَلَنُذِيقَنَّهُم مِّنَ ٱلۡعَذَابِ ٱلۡأَدۡنَىٰ دُونَ ٱلۡعَذَابِ ٱلۡأَكۡبَرِ لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ٢١﴾[السجدة:۲۱] «و البته عذاب نزدیکتر را زودتر از عذاب بزرگ به آنان میچشانیم شاید باز گردند». علامه عبدالرحمن بن ناصر سعدی / میگوید: «این آیه از دلایل اثبات عذاب قبر میباشد و دلالت آن آشکار است. زیرا خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلَنُذِيقَنَّهُم مِّنَ ٱلۡعَذَابِ ٱلۡأَدۡنَىٰ﴾یعنی: «بخش و جزئی از عذاب؛ و قطعًا پارهای از عذاب نزدیکتر و کمتر را در این جهان به آنها میچشانیم»؛ و این دلالت مینماید که قبل از عذاب بزرگتر که دوزخ است عذابی نزدیکتر و کمتر وجود دارد». [تفسير السعدي (۱/ ۶۵۶)]. * ﴿ٱلنَّارُ يُعۡرَضُونَ عَلَيۡهَا غُدُوّٗا وَعَشِيّٗاۚ وَيَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ أَدۡخِلُوٓاْ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ أَشَدَّ ٱلۡعَذَابِ٤٦﴾[غافر: ۴۶] «آن عذاب آتشی است که صبح و شام بر آن عرضه میشوند و روزی که رستاخیز بپا گردد (امر شود) داخل کنید پیروان فرعون را به سختترین عذاب». این آیه از بزرگترین دلایل عذاب قبر و نعمت آن میباشد. مجاهد و عکرمه و مقاتل و محمد بن کعب همگی میگویند: این آیه بر عذاب قبر در این دنیا دلالت دارد؛ آیا نمیبینی که در مورد عذاب آخرت میفرماید: ﴿وَيَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ أَدۡخِلُوٓاْ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ أَشَدَّ ٱلۡعَذَابِ٤٦﴾«و روزی که رستاخیز بپا گردد (امر شود) داخل کنید پیروان فرعون را به سختترین عذاب». [تفسير القرطبي (۱۵/۳۱۸-۳۱۹)]. * ﴿مِّمَّا خَطِيٓـَٰٔتِهِمۡ أُغۡرِقُواْ فَأُدۡخِلُواْ نَارٗا﴾[نوح: ۲۵] «از خطا و گناهانشان غرق شدند و داخل آتش گردیدند». «فاء» در زبان عربی بر ترتیب و تعقیب دلالت دارد یا اینکه به سرعت دلالت میکند. از اینرو وارد شدن به آتش چنانکه در آیه آمده است بلافاصله بعد از غرق شدن میباشد و این در برزخ خواهد بود نه در روز قیامت. * ﴿وَلَا تَقُولُواْ لِمَن يُقۡتَلُ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتُۢۚ بَلۡ أَحۡيَآءٞ وَلَٰكِن لَّا تَشۡعُرُونَ١٥٤﴾[البقرة:۱۵۴] «و به آنانکه در راه خدا کشته میشوند مردگان مگوئید بلکه ایشان زندهاند و لیکن شما درک نمیکنید». و اینکه میفرماید: ﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢاۚ بَلۡ أَحۡيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ يُرۡزَقُونَ١٦٩﴾[آلعمران: ۱۶۹] «و البته گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شدهاند مردگانند، بلکه زندهاند نزد پروردگارشان روزی داده میشوند». این دو آیه به روشنی دلالت دارد که شهدا از زندگی برزخی در قبرهایشان برخوردارند اما این زندگی برزخی تنها مخصوص شهدا نیست چرا که امام طبری /روایت میکند که: اگر کسی به ما بگوید: این آیه: ﴿وَلَا تَقُولُواْ لِمَن يُقۡتَلُ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتُۢ﴾مخصوص کسانی است که در راه خدا کشته شدهاند و دیگران را شامل نمیشود؛ (پاسخ آن از این قرار است:) اخبار وارد شده از رسول خدا صبیانگر توصیف حال مومنان و کافران بعد از وفاتشان میباشد. چنانکه رسول خدا خبر دادند که چون مومنان بمیرند درهایی از قبرشان به روی بهشت باز میشود که از آنها بوی بهشت را استشمام میکنند و از خداوند میخواهد که هر چه زودتر روز قیامت فرارسد تا اینکه به منازل خود در بهشت دست یابند و نیز میخواهند که آنها و فرزندان و خویشاوندانشان را در بهشت گردهم آورد. و در مقابل از کافران نیز خبر میدهد که از قبرهایشان درهایی به سوی دوزخ باز میشود که به آن نگاه میکنند و از بوی بد و متعفن آن به مشام آنها میرسد و تا برپایی قیامت بر ایشان مسلط میگردد و در آن خوار و زبون میگردند. و از خداوند میخواهند که قیامت را به تاخیر اندازد تا اینکه از جایگاهی که خداوند برای آنها آماده کرده دور شوند. و روایات از این قبیل بسیار است. و چون اخبار وارد شده از رسول خدا در این زمینه فراوان میباشد پس چه کسی آنکه در راه خدا کشته شده را از سایر بشر در این زمینه جدا میکند؟ درحالیکه سایر مومنان و کفار در برزخ زندهاند. اما کفار با زندگی سخت عذاب میشوند و مومنان به راحتی و آسایش و نسیم بهشت در نعمت به سر میبرند». [تفسير الطبري (۳/ ۲۱۶)]. طبری با سندش از ابن عباس در تفسیر آیه ۲۸ سوره بقره روایت میکند که گفت: «قبل از اینکه خداوند شما را خلق کند، خاک بودید. و در واقع مرده بودید. سپس شما را زنده کرد و آفرید. سپس شما را میراند و به قبور بازگشتید. و این مردنی دوباره میباشد. سپس شما را در روز قیامت مبعوث خواهد کرد و این زنده کردنی دیگر میباشد. لذا دوبار زنده شدن و دوبار مردن خواهد بود». [تفسير الطبري (۱/ ۴۱۹)]. اما در سنت نبوی نیز احادیث قبر – عذاب و نعمت آن – احادیثی صحیح و زیاد میباشند، که مجالی برای ذکر آنها در اینجا نیست. چنانکه به حد تواتر رسیدهاند. ابن ابی العز در شرح عقیده طحاویه میگوید: «اخبار و روایات از رسول خدا صدر مورد عذاب قبر و نعمت آن و سوال دو فرشته متواتر هستند بنابراین اعتقاد ثبوت آنها و ایمان به آنها واجب است. و در مورد کیفیت آنها سخنی گفته نمیشود. چراکه عقل به کیفیت و چگونگی آن پی نمیبرد چراکه پیوندی میان آن و این نیست... بدان که عذاب قبر و عذاب برزخ حق است. پس هرکس در حالی بمیرد که مستحق عذاب باشد بدان گرفتار خواهد آمد چه در قبر دفن شود یا نه؛ حیوانات درنده او را بخورند یا اینکه چنان بسوزد که خاکستر شود و در هوا پراکنده گردد. یا اینکه اعدام شود یا در دریا غرق شود. در هرصورت چون مستحق عذاب باشد چنانکه دفن شده در قبر عذاب را میچشد، عذاب نیز به جسم و روح وی میرسد. و نیز چنانکه دفن شده نشانده میشود و استخوانهای سینهاش در هم فرو میرود و... این موارد برای او هم خواهد بود. بنابراین واجب است که مراد رسول خدا صبدون افراط و تفریط فهمیده شود». [شرح العقيدة الطحاوية ص۳۲۴- ۳۲۵]. اهل سنت و جماعت اتفاق نظر دارند که عذاب و نعمت قبر در مورد روح و جسم هر دو باهم میباشد چنانکه روح جدا از بدن در نعمت و عذاب خواهد بود و متصل به بدن نیز عذاب خواهد شد. از اینرو نعمت و عذاب در روح و جسم با هم خواهد بود. چنانکه برای روح جدای از جسم چنین میباشد. شیخ الاسلام ابن تیمیه میگوید: «بدان که مذهب سلف و ائمه آن این است که: چون انسان بمیرد در نعمت یا عذاب خواهد بود و این نعمت و عذاب برای روح و جسم وی میباشد. و روح پس از جدا شدن از بدن در نعمت یا عذاب خواهد بود. و گاهی به بدن متصل میشود و بدن همراه روح در عذاب یا نعمت شریک میباشد». [مجموع الفتاوى (۴/ ۲۸۴)]. زندگی در قبر و نعمت یا عذاب آن با زندگی دنیا و آخرت متفاوت است؛ حیات در آنجا حیاتی برزخی است که عقل توانایی درک آنرا ندارد و این امکان برای عقل میسر نیست که به کیفیت و چگونگی آن دست یابد. بلکه ایمان به این حیات برزخی متوقف به نصوص وارده در این زمینه میباشد. خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمِن وَرَآئِهِم بَرۡزَخٌ إِلَىٰ يَوۡمِ يُبۡعَثُونَ١٠٠﴾[المؤمنون: ۱۰۰] «و از جلو ایشان برزخی است تا روزی که برانگیخته شوند». و باید دانست که در حیات برزخی هرچند درجات و نعمتهای انسان زیاد باشد اما نمیتواند به دیگران سودی برساند بلکه نیازمند دعای مغفرت و آمرزش و رفع درجات از سوی زندگان میباشد. ابن حجر /میگوید: «منظور از زندگی در قبر، برای سوال شدن است نه حیاتی چون زندگی که انسان در دنیا دارد و روح در جسم جاری است و وابسته به تدبیر و تصرف آن؛ و حیاتی نیست که در آن انسان به همان اموری نیاز داشته باشد که زندگان نیاز دارند. بلکه حیاتی است برای امتحانی که در احادیث صحیح وارد شده است و در واقع بازگشت عارضی حیات میباشد...» [فتح الباری ۳/ ۲۸۴)]. [مُصحح] [۲۸۸] منظور از ریاضت: تمرین روحی و معنوی همچون پوشیدن جامه وصلهدار و زهد و خلوت و ذکر پیوسته و تامل در آن و اموری از این قبیل میباشد. [۲۸۹] معنای سجده در این آیه تسلیم بودن هر موجودی در برابر خداوند و فرمانبرداری او از اراده و خضوع مطلق وی در برابر ذات باری میباشد. [۲۹۰] «و از آیات و نشانههای قدرت او این است که برای شما از جنس خودتان همسرانی آفرید». [۲۹۱] «پروردگارا، ما به خود ستم کردیم و اگر ما را نیامرزی و بر ما رحم نکنی البته از زیانکاران خواهیم بود». [۲۹۲] طبرانی از أبو برزة. نگا: جلال الدين سيوطی، الفتح الكبير في ضم الزيادة إلى الجامع الصغير، رقم ( ۱۱۰۱۹ ). [۲۹۳] بخاری و مسلم از أسامة بن زيد.نگا: جلال الدين سيوطی، الفتح الكبير في ضم الزيادة إلى الجامع الصغير، رقم (۱۴۳۵۱). [۲۹۴] «پس هر کس به اندازۀ ذرهای کار نیکی کند آنرا میبیند * و هر کس به قدر ذرهای عمل شری کند آنرا ببیند». [۲۹۵] «هر کس گرو اعمال خویش است که کرده است». [۲۹۶] «هر کس در گرو اعمال خود است». [۲۹۷] «گنهکار دوست میدارد که اگر فدا میداد از عذاب آن روز فرزندانش را * و همسر و برادرش را * وخویشانی که پناهش میدادند * و تمام اهل زمین را آنگاه او را نجات میبخشید». [۲۹۸] «وخودکشی نکنید». [۲۹۹] «پروردگارا، بنما مرا که نظر کنم به تو». [۳۰۰] «ای قوم من داخل شوید به زمین مقدسی». [۳۰۱] ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَٱلَّذِينَ هَادُواْ وَٱلصَّٰبِِٔينَ وَٱلنَّصَٰرَىٰ وَٱلۡمَجُوسَ وَٱلَّذِينَ أَشۡرَكُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ يَفۡصِلُ بَيۡنَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ ١٧﴾[الحج: ۱۷]. «محقق است که آنان که ایمان آوردند و آنان که یهودی شدند و صابئان و ترسایان و گبران و آنان که شرک آوردهاند خدا البته بین ایشان روز رستاخیز قضاوت کند زیرا خدا به هر چیز گواه است». [۳۰۲] حاملان قرآن، آنرا واگذاشته و حافظان قرآن، آنرا فراموش مىكنند، پس در آن روز قرآن و پیروانش از میان مردم رانده و مهجور مىگردند و هر دو غریبانه در یک راه ناشناخته سرگردانند و پناهگاهى میان مردم ندارند. پس قرآن و پیروانش در میان مردمند اما گویا حضور ندارند، با مردمند ولى از آنها بریدهاند، زیرا گمراهى و هدایت هرگز هماهنگ نشوند گرچه كنار یكدیگر قرار گیرند». [۳۰۳] طبیعتا منظور مؤلف – چنانکه به این امر در مواضع دیگر از کتابش تصریح کرده – برخی از علما و نه همهی آنها میباشد. علمایی که علم آنها محدود است به روایات و اخباری که اغلب و اکثر آنها موضوع میباشد. و مبنای علم آنها بر فلسفه یونان و عرفان و ... میباشد و علم آنها از قرآن بیگانه است. [۳۰۴] «در حالیکه ساحران رستگار نمیشوند». [۳۰۵] «موسی گفت: بیفکنید پس چون افکندند چشمان مردم را سحر کردند و ایشانرا ترسانیدند». [۳۰۶] «و به کسی ضرر نمیرسانیدند مگر اینکه ارادۀ خدا باشد». [۳۰۷] «اگر میدانستند». [۳۰۸] ابو داود در سنن ( ۴۹۰۳) از حدیث أبو هریرة؛ و بخاری میگوید: صحیح نیست؛ و ابن ماجه در سنن (۴۲۱۰) از حدیث أنس با إسناد ضعیف؛ و در تاریخ بغداد با إسناد حسن. (حافظ عراقی در تخریج أحادیث إحیاء). [۳۰۹] «شش نفر قبل از حساب و کتاب وارد دوزخ میشوند: پادشاهان به خاطر ظلم و ستم؛ عربهای بادیهنشین به خاطر تعصب؛ دهاقین به خاطر تکبر؛ تاجران به دلیل خیانت؛ روستاییان به دلیل جهالت و علما به خاطر حسادت». حافظ عراقی در تخریج أحادیث إحیاء میگوید: أبومنصور دیلمی از طریق ابن عمر و أنس با اسناد ضعیف آنرا تخریج کردهاند. [۳۱۰] اطلاق این قول که خداوند متعال از مکان منزه است، صحیح نیست به دو دلیل: ۱- چنین اطلاقی در مورد خداوند متعال هیچ دلیلی از سنت ندارد و در کلام سلف صالح امت به آن اشاره نشده است. ۲- این اطلاق معنای فاسدی را القا میکند. و اغلب کسانی که آنرا مطرح میکنند و این اطلاق را به کار میبرند در حقیقت به این وسیله در پی نفی علو خداوند بر مخلوقاتش و استوای او بر عرشش که بالای آسمان است، میباشد. و تردیدی نیست که نفی علو خداوند و فوقیت خداوند بر مخلوقاتش اعتقادی در تناقض با نصوص شرعی متواتر و اجماع سلف میباشد چنانکه با ضرورت عقلی و مقتضای فطرت سالم در تناقض میباشد. اما با وجود غلبه اطلاق این عبارت در معنای باطل، مانعی نیست که از گویندهاش در مورد معنای آن سوال شود. اگر منظور وی از نفی مکان، این باشد که خداوند متعال بر مکان احاطه دارد، این نفی صحیح است. چراکه چیزی از مخلوقات خداوند متعال به او تعالی احاطه ندارد و او تعالی بزرگتر و بزرگوارتر از آن است که چیزی بر او احاطه داشته باشد. ﴿وَٱلۡأَرۡضُ جَمِيعٗا قَبۡضَتُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِيَّٰتُۢ بِيَمِينِهِۦۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٦٧﴾[الزمر: ۶۷] «درحالیکه روز قیامت تمام زمین در مشت اوست و آسمانها درهم پیچیده در دست راست اوست، او منزه و برتر است از آنچه شریک او میپندارند». اما اگر منظور وی از نفی مکان، نفی علو خداوند متعال بر مخلوقاتش باشد، این نفی صحیح نیست بلکه به دلالت کتاب و سنت و اجماع سلف و عقل و فطرت باطل است. (نگا: مجموع فتاوى ورسائل ابن عثیمین (۱/۱۹۶-۱۹۷)]. [مُصحح] [۳۱۱] اعتقاد و باور سلف صالح این است که خداوند متعال بر عرش استوا دارد (قرار گرفته است) استوایی که شایسته جلال و عظمت اوست نه همچون استوای مخلوقات. اما اینکه خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُۚ فَأَيۡنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِ﴾[البقرة: ۱۱۵] «مشرق و مغرب از آنِ الله است، پس به هر سو رو کنید، روی الله آنجاست». آیا ﴿فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِ﴾از باب صفات خداوند است یا نه؟ علما در این زمینه اختلاف کردهاند: ۱- برخی از علما بر این باورند که منظور از «وجه الله» در این آیه صفت خداوند است و منظور صفت «وجه» خداوند متعال است که یکی از صفات اوست. از جمله علمایی که بر این عقیدهاند عبارتند از: ابن خزیمه، بیهقی، ابن قیم، عبدالرحمن بن ناصرالسعدی و غیره؛ [نگا: كتاب التوحيد، ابن خزيمة: (۱/۲۵)، الأسماء والصفات، بيهقی (۲/۳۵)، مختصر الصواعق المرسلة (۳۹۲)، تيسير الكريم الرحمن (۷۶)، أحكام من القرآن الكريم (۴۱۶)]. ابن قیم میگوید: «دیدگاه صحیح در اینکه خداوند متعال میفرماید: ﴿فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِ﴾این است که این آیه نیز همچون آیات دیگری میباشد که ذکر صفت «وجه» در آنها آمده است. چنانکه این صفت در قرآن و سنت همواره مضاف به خداوند متعال آمده است و در همه موارد به یک صورت و یک معنا وارد شده است؛ و چنین نیست که در تمام مواضع به یک معنا آمده باشد جز در سوره بقره که میفرماید: ﴿فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِ﴾لذا حمل معنای آن به قبله و جهت امری حتمی نیست و محال نیست که منظور از آن وجه حقیقی خداوند متعال باشد. و بلکه تفسیر آن به غیر قبله سزاوارتر است». [مختصر الصواعق المرسلة (۳۹۲)] ۲- و برخی از علما بر این باورند که این آیه از باب صفات خداوند نیست. ابن تیمیه میگوید: «این آیه از آیات صفات نیست. و هرکس آنرا از آیات صفات بشمارد، دچار اشتباه شده است».[مجموع الفتاوى (۳/۱۹۳)] پیروان این دیدگاه در معنای این آیه، اقوال مختلفی را ذکر کردهاند، از جمله: معنای «وجه» را قبله بیان کردهاند. گفتند: «وجه» در لغت به معنای جهت نیز میآید. گفته میشود: وِجْهَة ووجه وَجِهَة؛ و از جمله کسانی که این قول از وی روایت شده ابن عباس [نگا: تفسير ابن أبي حاتم (۳۶۴)]، مجاهد [نگا: مصنف ابن أبي شيبة (۱/۳۷۰)] و شافعی [نگا: أحكام القرآن شافعی (۷۶)] میباشد. واحدی، ابن عطیه، رازی، ابن تیمیة بر این دیدگاه میباشند. و ابن عثیمین نیز احتمال هر دو معنا را متصور میداند. [الوسيط (۱/۱۹۴)، المحرر الوجيز (۱/۲۰۰)، مفاتيح الغيب (۴/۲۱)، مجموع الفتاوى (۲/۴۲۹)، أحكام من القرآن الكريم (۴۱۶)]. ابن تیمیه میگوید: «﴿فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِ﴾یعنی قبله الله و جهت الله؛ و این دیدگاه جمهور سلف میباشد». و دیگاه دیگری در این زمینه مطرح است که میگوید: منظور از آن، الله متعال است نه غیر آن؛ و این دیدگاه معتزله میباشد. [نگا: تفسير القرطبي (۲/۵۸)] همانطوری که دیده شد، از سلف صالح هیچ روایت به اثبات نرسیده که گفته باشند معنای «وجه» در ﴿فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِ﴾ذات الله باشد بلکه آنچه در این زمینه از آنها روایت شده این است که برخی از آنها بر این باورند که «وجه» در این آیه صفتی از صفات خداوند متعال است و منظور از آن وجه خداوند است که صفتی از صفات او تعالی میباشد. و برخی بر این باورند که این آیه بیانگر صفتی از صفات خداوند نیست. بلکه معنای: ﴿فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِ﴾«آنجا قبله الله و جهت و سوی الله است» میباشد. اما اینکه «وجه» به معنای ذات الله باشد، دیدگاه معتزله میباشد و این دیدگاه مخالف دیدگاه اهل حق و توحید و سنت میباشد. [نگا: فائدة في تفسير قوله تعالى: ﴿فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِ﴾لأحمد القصير]. [مُصحح] [۳۱۲] البَدِیعُ والمُبْدِع به یک معنا میباشند. مانند الیم به معنای مؤلم؛ و ابداع به معنای ایجاد چیزی از عدم و بدون مثال سابق (نمونهی قبلی) میباشد؛ و نقیض ابداع، اختراع با وجود مثال سابق میباشد. از اینرو مردم کسی را که قول یا عملی را انجام دهد که قبلا گفته نشده یا انجام نشده، مبتدع مینامند. بنابراین ﴿بَدِيعُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾یعنی: ایجاد کننده آنها بدون نمونهی قبلی و الگویی در گذشته؛ [۳۱۳] بدون شک، بزرگترین و ماندگارترین و مهمترین معجزات پیامبر اکرم صقرآن کریم است. اما علاوه برآن، پیامبر اکرم صمعجزات دیگری داشتهاند که برخی از آنها همانند شق القمر و اسراء و معراج در خود قرآن آمده است و برخی دیگر در احادیث صحیح ثبت شده است. [مُصحح] [۳۱۴] مذهب مؤلف در باب شفاعت – چنانکه در این تفسیر و سایر کتابهایش بیان میکند – نفی شفاعت شرکآمیز به معنای امکان تاثیرگذاری کسی – هرکس که باشد – بر اراده خداوند متعال در جهت تغییر حکمش یا تخفیف عذاب در مورد یکی از بندگان میباشد. و معتقد است شفاعتی که قرآن آنرا ثابت میکند شفاعتی برخاسته از اراده الهی در ابتدا و انتها میباشد بدون اینکه کسی بر او تاثیر داشته باشد. ﴿قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِيعٗا﴾[الزمر: ۴۴] «بگو مخصوص خداست شفاعت، تمام آن». تا اینجا مؤلف با اعتقاد و باور جمهور اهل سنت موافق و همراه است. اما اختلاف وی با آنها در این است که معتقد است این شفاعت توحیدی مخصوص مؤمنان موحد نیکوکار در جهت رفع درجات و چشمپوشی از کوتاهی و تقصیر آنان میباشد. و این شفاعت برای گنهکاران و نافرمانان و کسانی که مرتکب کبیره شدهاند نخواهد بود. وی مطلقا به صحت این حدیث قائل نیست که میفرماید: «شَفَاعَتِی لِأَهْلِ الْكَبَائِرِ مِنْ أُمَّتِی»: «شفاعت من برای کسانی از امتم خواهد بود که مرتکب گناهان کبیره شدهاند». درحالیکه اهل سنت و جماعت و شیعه آنرا برای مرتکب کبیره ثابت میدانند. [۳۱۵] «همانا ابراهیم از جوانمردان بود چراکه قلبش را برای ایمان و زبانش را برای برهان و بدنش را برای آتش و فرزندش را برای قربانی و مالش را برای مهمانان تسلیم نمود». [۳۱۶] «خانه کعبه قبله مسجد و مسجد قبله اهل مکه و مکه قبله اهل حرم و حرم قبله دنیا میباشد». ابن بابويه قمی، علل الشرائع، ج۲/ص ۳۱۸؛ و حر عاملی، وسائل الشيعة، ج ۴/ص ۳۰۴. با ذکر لفظ البيت به جای الکعبة. [۳۱۷] در باب کلمات قصار امیرالمومنین علی ÷از ایشان روایت شده که فرمودند: «أَيُّهَا النَّاسُ لا تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْـهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِهِ فَإِنَّ النَّاسَ قَدِ اجْتَمَعُوا عَلَى مَائِدَةٍ شِبَعُهَا قَصِيرٌ وجُوعُهَا طَوِيلٌ...»: «اى مردم، در راه هدایت از كمى اهل آن وحشت نكنید كه مردم بر سر سفرهاى گرد آمدهاند كه زمان سیرى آن اندک و مدّت گرسنگى آن طولانى است». [۳۱۸] «نزد پروردگارشان روزی داده میشوند». [۳۱۹] «برای ایشان است سرای سلامت نزد پروردگارشان». [۳۲۰] «درجاتی نزد پروردگارشان و آمرزش و روزی نیک بیمنت». [۳۲۱] «برای ایشان است هر چه بخواهند نزد پروردگارشان». [۳۲۲] «و آنان که ایمان به خدا و رسول او آوردهاند ایشان همان صدیقین و گواهان نزد پروردگارشانند برای ایشان است اجرشان و نورشان». [۳۲۳] «پاداششان نزد پروردگارشان باغها و بوستانهای دائمی است». [۳۲۴] «برای ایشان است درجاتی نزد پروردگارشان». [۳۲۵] احتمالا مؤلف آنرا بر این احتمال «ولكن البرَّ برُّ من آمن بالله» مجرور فرض نموده است. در حالی که تقریباً تمام مفسران و اهل لغت میگویند: «الصابرین» منصوب علی المدح میباشد به این معنا که: «وأعنی الصابرین»: «و منظورم صابرین میباشند». یا اینکه «الصابرین» بر مبنای عطف بر «ذوی القربی» منصوب است. [۳۲۶] طبرانی در الأوسط و أبونعیم در الطب النبوی از طریق ابوهریره تبا سند ضعیف روایت کردهاند. (حافظ عراقی در تخریج احادیث إحیاء). [۳۲۷] کلَینِی، الكافی (۴ / ۹۹). [۳۲۸] كُلَینِی، الكافی (۴/۵۱۷). [۳۲۹] آنچه مولف / در این زمینه ذکر نموده، در واقع تأویل کردن آیه و در نظر داشتن معنایی جز ظاهر آن میباشد و این تأویل بر خلاف راه و روش سلف صالح این امت میباشد چنانکه سلف صالح صفاتی را که خداوند متعال برای خود ثابت نموده برای او تعالی ثابت میکنند بدون اینکه قائل به تشبیه و تمثیل و کیفیت صفات باشند یا اینکه به تعطیل صفات معتقد باشند. و همچنین صفاتی را که رسول خدا صبرای خداوند متعال ثابت نموده برای او تعالی ثابت میکنند و در این حد توقف میکنند. و خبر صحیح وارد شده را چنانکه روایت شده و بر مبنای ظاهر آن میپذیرند و علم آنرا به خداوند میسپارند و اینگونه صفاتی را که خداوند متعال در کتابش نازل کرده برای او تعالی ثابت میکنند؛ صفاتی چون: آمدن (المجیء والإتیان) که در این آیه آمده است: ﴿هَلۡ يَنظُرُونَ إِلَّآ أَن يَأۡتِيَهُمُ ٱللَّهُ فِي ظُلَلٖ مِّنَ ٱلۡغَمَامِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ﴾[البقرة:۲۱۰] «آیا (کسانیکه راه اسلام نمیپویند و در زمین فساد میکنند) جز این انتظار ندارند، که الله (برای داوری و قضاوت میان بندگان) در سایههایی از ابرها به سوی آنان بیاید. و (نیز) فرشتگان (برای اجرا فرمان الهی بیایند) و کار یکسره شود؟!». و اینکه میفرماید: ﴿وَجَآءَ رَبُّكَ وَٱلۡمَلَكُ صَفّٗا صَفّٗا٢٢﴾[الفجر: ۲۲] «و پروردگارت (برای دادرسی) بیاید و (نیز) فرشتگان صف در صف (بیایند).» و دیگر نصوصی که این دو صفت را برای خداوند متعال ثابت میکنند. بنابراین بر مؤمن واجب است که به تمام این صفات چنانکه شایسته جلال و عظمت ذات باری تعالی است، بدون تکیف و تمثیل و تشبیه و تحریف و تعطیل و تاویل ایمان بیاورد. [مُصحح] [۳۳۰] «آیا در تصدیق نبوت انتظار دارند تا این که فرشتگان برای ایشان بیاید و یا امر پروردگارت بیاید». [۳۳۱] «به تحقیق آنانکه پیش از ایشان بودند مکر کردند پس خدا اساس ایشان را از ریشه بدر آورد و سقف را بر ایشان از بالای ایشان فرود آورد». [۳۳۲] «هنگامى كه بیشتر مردم، پیمانى را كه با خدا بسته بودند، شكستند و حق عبادت او را ادا نكردند و براى او در عبادت شریكانى قرار دادند و شیطانها از شناخت خداوند، منحرفشان كردند و پیوندشان را از عبادت خداوندى بریده بودند، پس پیامبران را به میانشان فرستاد.