تحصیلات حوزوی
پس از تکمیل درس فارسی و قرآن، در همان ایام بود که عالمی به نام حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، که از علمای مورد توجه شیعیان بود و در اراک اقامت داشت، بنا به دعوت اهل قم در این شهر اقامت کرد و برای طلاب علوم دینی حوزهای تشکیل داد. نویسنده که ده سال یا ۱۲ سال داشتم، تصمیم گرفتم در دروس طلاب شرکت کنم و به مدرسۀ رضویه که در بازار کهنۀ قم واقع است، رفتم تا حجرهای تهیه کنم و در آنجا به تحصیل علوم دینی بپردازم. سیدی بنام سید محمد صحاف، که پسر خالۀ مادرم بود، در آن مدرسه تولیت و تصدی داشت و در امور مدرسه نظارت میکرد؛ اما چون کوچک بودم، حجرهای به من ندادند؛ لذا ایوان مانندی که یک متر در یک متر و در گوشۀ دالان مدرسه واقع بود و خادم مدرسه جاروب و سطل خود را در آنجا میگذاشت، به من واگذار شد. خادم لطف کرده دری شکسته بر آن نصب کرد؛ من هم از خانۀ مادر گلیمی آوردم و فرش کردم و مشغول تحصیل شدم و شب و روز در همان حجرۀ محقر و کوچک بودم که مرا از سرما و گرما حفظ نمیکرد؛ زیرا آن در شکاف و خلل بسیار داشت. به هر حال، مدتی قریب به دو سال در آن حجرۀ محقر بودم و گاهی شاگردی علاف و گاهی شاگردی تاجری را پذیرفته و بودجۀ مختصری برای ادامۀ تحصیل فراهم میکردم و از طرف پدر و یا خویشاوندان و یا اهل قم هیچگونه کمک و یا تشویقی به کسب علم برایم نبود، تا اینکه تصریف و نحو، یعنی دو کتاب مُغنی و جامی را خواندم و برای امتحان به نزد حاج شیخ عبدالکریم حائری و بعضی از علمای دینی دیگر که طلاب در محضر ایشان برای امتحان شرکت میکردند، رفتم و به خوبی از عهدۀ امتحان برآمدم. بنا شد شهریۀ مختصری، که ماهی پنج ریال باشد، به من بدهند؛ ولی ماهی پنج ریال برای مخارج ضروری من کافی نبود؛ لذا چند نفر را واسطه کردم تا با حاج شیخ عبدالکریم صحبت کردند و قرار شد ماهی هشت ریال برایم مقرر شود. تصمیم گرفتم به آن هشت ریال قناعت کنم و به تحصیل ادامه دهم و برای اینکه بتوانم با همین شهریه زندگی را بگذرانم، ماهی چهار ریال به نانوایی میدادم که روزی یک قرص و نیم نان جو به من بدهد؛ چون نان جو قرصی یک دهم ریال قیمت داشت. بنابراین هر روزی سه شاهی برای مصرف نان مقرر داشتم که در ماه چهار ریال و نیم میشد و دو ریال دیگر را برای خورش میدادم و یک من برگه زرد آلوی خشک خریداری کردم و در کیسهای در گوشۀ حجرهام گذاشتم که روزی یک سیر آن را در آب بریزم و با آب زردآلو و نان جو، شکم خود را سیر گردانم و یک ریال و نیم دیگر از آن هشت ریال را که باقی میماند، برای مخارج حمام میگذاشتم که ماهی چهار مرتبه حمام بروم، که هر مرتبه هفت شاهی لازم بود و مجموعاً یک ریال و نیم میشد.
بدین منوال مدتی به تحصیل ادامه دادم تا به درس خارج رسیدم و فقه و اصول را فرا گرفتم و در ضمن تحصیل، برای طلابی که مقدمات میخواندند تدریس میکردم و کمکم در ردیف مدرسین حوزۀ علمیه قرار گرفتم و بدون داشتن کتابهای لازم و از حفظ، فقه و اصول و صرف و نحو و منطق را درس میگفتم.