معجزه بر سه قسم است:
اوّل- امری که بر خلاف قوانین و مقرّرات طبیعت باشد و مجرای طبیعت را تغییر دهد، یعنی خدایی که خالق و موجد مجرای جهان است. رشتۀ این جریان را از هم بگسلد و آن را گواه صحّت ادّعای فرستادۀ خود قرار دهد مانند آنکه آب را بشکافد و آتش را سرد کند.
دوّم- امری که برخلاف طبیعت نباشد و وقوع آن معلول یکی از عوامل طبیعی باشد ولی بشر آن را درک نکرده و از نظر بشر مستور باشد و حقیقت آنرا درک نکند، ولی ممکن باشد روزی برسد که در نتیجۀ پیشرفت علوم راز آن کشف گردد. امّا در انظار اهل زمان بر خلاف طبیعت به شمار آید، معلوم نیست معجزاتی که برای پیامبران اجرا شده از کدام یک این اقسام میباشد زیرا جریان قوانین عالم طبیعت به قدری مرموز و پیچیده است که راهی برای اینکه مخالف و یا موافق طبیعت کدام است، در دست نیست.
سوّم- از اقسام اعجاز رسیدن به سرحدّ کمال در علمی است که بشر بعضی از مراتب آن را میتواند برسد، ولی به آخرین درجات آن نرسیده و خدایتعالی آخرین درجۀ آنرا به توسّط رسول خود اظهار کند، به طوری که خرق طبیعت نباشد و جریان عالم اسباب را قطع نکند.
قرآن و اعجاز آن از قسم سوّم است که در آن مخالف طبیعت و ضدّ قوانین آن چیزی نیست و به درجۀ کامل، قواعد فصاحت و زیبایی لفظی و لغوی بشری و معارف حقیقی فطری در آن مراعات شده، به درجهای که از عهدۀ بشر خارج است.
تمام این اقسام مذکور، کار خدا است زیرا خدا باید گواهی دهد به صدق رسول خود و گواهی خدا همان ایجاد معجزه است. پس کار معجزه کار پیغمبر نیست طبق آیات قرآن که فرموده: ﴿قُلۡنَا يَٰنَارُ كُونِي بَرۡدٗا وَسَلَٰمًا عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِيمَ﴾ [۲۴۴]و در قصّۀ حضرت موسی÷فرموده: ﴿مَا جِئۡتُم بِهِ ٱلسِّحۡرُۖ إِنَّ ٱللَّهَ سَيُبۡطِلُهُ﴾ [۲۴۵]و در قصّۀ حضرت نوح÷فرموده: ﴿إِنَّمَا يَأۡتِيكُم بِهِ ٱللَّهُ﴾ [۲۴۶]و در قصّۀ حضرت صالح÷فرموده: ﴿وَءَاتَيۡنَا ثَمُودَ ٱلنَّاقَةَ﴾ [۲۴۷]و در قصّۀ حضرت داود÷فرموده: ﴿إِنَّا سَخَّرۡنَا ٱلۡجِبَالَ مَعَهُ﴾ [۲۴۸]و ﴿وَأَلَنَّا لَهُ ٱلۡحَدِيدَ﴾ [۲۴۹]و ﴿كُنَّا فَٰعِلِينَ﴾ [۲۵۰]و راجع به قرآن فرموده: ﴿نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ﴾و قرآن معجزه و کلام خدا است نه کلام رسولص، البتّه حقّتعالی ایجاد معجزه میکند امّا با شرایطی که ما در کتاب عقل و دین ذکر نمودهایم مراجعه شود.
[۲۴۴] «گفتیم: ای آتش سرد و سلامت باش بر ابراهیم». [۲۴۵] «آنچه آنرا آوردید سحر است، محققا خدا آن را باطل خواهد کرد». [۲۴۶] «همانا خدا آنرا میآورد». [۲۴۷] «به قوم ثمود ماده شتر دادیم». [۲۴۸] «بتحقیق ما مسخر نمودیم کوهها را که با او». [۲۴۹] «و آهن را برای وی نرم کردیم». [۲۵۰] «ما فاعل بودیم».