واژه شناسی
جهت آشنایی با «مذهب»، «اصطلاح»، «فقه» و «اصول» لازم است تا هر یک از این واژگان به تنهایی تعریف و تفسیر گردد تا مقصود از ترکیب آنها بدست آید:
۱- مذهب: مذهب در لغت از مادهی «ذهب» اشتقاق یافته و به معنای «رفتن» میباشد، هم چنین «مذهب» یا مصدر میمی، یا اسم زمان و یا اسم مکان است و هنگامی که در مباحث علمی به کار میرود، مقصود از آن، انتخاب قول و یا شیوهای خاص میباشد. در «معجم الوسیط» در تعریف اصطلاحی مذهب چنین آمده است:
«المذهب: الطریقة والمعتقد الذی یذهب الیه... وعند العلماء مجموعة من الاراء والنظریات العلمیة والفلسفیة ارتبط بعضها ببعض ارتباطاً یجعلها وحدة منسقة» [۲]
۲- فقه: «فقه» را باید از دو ناحیه مورد بررسی قرارداد:
الف) معنای لغوی فقه: فقه در لغت به معنای علم به چیزی و فهم آن است و به معنای درک و فهم گفتار متکلم نیز آمده است خداوند میفرماید:
﴿## فَمَالِ هَٰٓؤُلَآءِ ٱلۡقَوۡمِ لَا يَكَادُونَ يَفۡقَهُونَ حَدِيثٗا٧٨﴾[النساء: ۷۸]
و نیز میفرماید:
﴿## قَالُواْ يَٰشُعَيۡبُ مَا نَفۡقَهُ كَثِيرٗا مِّمَّا تَقُولُ﴾[هود: ۹۱]
و در هر دو آیه «فقه» به معنای «درک وفهم» آمده است.
ب) تعریف اصطلاحی فقه: در عصر اول واژهی «فقه» در آنچه نصوص کتاب و سنت بر آن شامل بود به کار برده میشد، از قبیل: مسائل مربوط به اعتقاد، اخلاق، اعمال تکلیفی و غیره. تعریف امام ابوحنیفه درمود فقه که میگوید: «الفقه: معرفة النفس مالها وما علیها»(فقه: شناخت منافع وآفات نفس است) مربوط به این معنی است و آن را «فقه الاکبر» نامید.
با گذشت زمان واژهی فقه در آنچه مربوط به علم آخرت و شناخت دقایق آفات نفس میباشد استعمال گردید. تعریف امام مالک که میگوید: «الفقه: نور یقذفه الله فی القلوب» (علم نوری است که خداوند در دلها میافکند) مصداق همین معنی فقه است.
امام محمد غزالی در کتاب «احیاء علوم الدین» در باب سوم از کتاب علم میگوید: «در عصر نخستین اسلام واژهی فقه را بر علم مربوط به آخرت و معرفت آفات نفس و اعمال تباهیزا و ترس از خدا اطلاق میکردند و آیهی ﴿## لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي ٱلدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوۡمَهُمۡ﴾[التوبة: ۱۲۲] گواه آن است که صرف غوطهور شدن در مباحثی چون طلاق و نکاح و لعان و اجاره وارث، نه تنها خشیت نمیآورد بلکه آن را از انسان میستاند.»
پس از آن در معنای فقه، تطوّر و تکاملی ایجاد شد و از یک معنای عام خارج و در معنای ویژهی یک علم به کار رفت و از آن تاریخ تاکنون بدین معنای ویژه استعمال شده است. و برای اولین بار امام شافعی آن را چنین تعریف کرد:
«الفقه: هو العلمُ بالاحكامِ الشَّرعیّة العملیّة المُكتسب من اَدلّتها التّفصیلیّة»، فقه عبارت است از: علم و آگاهی به احکام شرعی ِعملی که ازدلایل تفصیلی آنها به دست آمده باشد. [۳]
۳- اصول: اصول جمع اصل است، و اصل در لغت چیزی را گویند که چیز دیگری بر آن بنا شود (و پایه و اساس هر چیز، «اصل» آن گفته میشود.)
و دانشمندان اسلامی «اصل» را به معانی متعددی به کار بردهاند مانند:
الف) «قاعدهی کلی» مثل اینکه میگویند: امر مقتضی وجوب و نهی مقتضی فساد است.
ب) «دلیل» مثل اینکه میگویند: اصل وجوب روزه (یعنی دلیل وجوب روزه) این آیه است ﴿## يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلصِّيَامُ......﴾[البقرة: ۱۸۳]
و به تعبیری دیگر، اصول فقه عبارت از قواعدی است که با آنها احکام شرعی از دلیلهای تفصیلی آنها گرفته میشود و این علم دربارهی دلیلهای کلی فقه که ادلهی تفصیلی آنها را معرفی میکنند بحث مینماید و چگونگی استدلال وحال استدلالکننده را مورد بررسی قرار میدهد. و فایدهی این علم، شناخت اوامر و فرامین تابناک الهی وآموزههای دقیق نبوی و احکام و دستورات تابناک و روحبخش شرعی و مفاهیم و حقایق والا و تعالیبخش قرآنی است که سبب سعادت دنیا و آخرت است.
در حقیقت علم اصول؛ از علم فقه زائیده شده است و در دامان آن رشد کرد و بالید. با توسعهی فقه، قواعد اصول تکامل یافت و عصای دست فقیه و بعنوان منطق و ابزار استنباط احکام فقهی قرار گرفت.
اصول فقه از ابتکارات فقهای اسلام، جهت بنیاد قواعد استنباط در موارد منصوص وکشف و ضبط علّت و استدلال در موارد غیرمنصوص میباشد.
این علم از میراثهای گرانبهای شریعت اسلامی است که میراث فرهنگی اسلام را پربار و لوای فقاهت مذاهب را به اهتزاز درآورد و راه را برای رشد و تکامل فقه ِمذهبی هموار ساخت.
و در واقع اصول فقه علمی است که مسلمانان آن را وضع کردهاند تا در پرتو آن به استنباط احکام شرعی از ادلهی تفصیلی دست یابند.
به عبارت دیگر، اصول فقه: علمی است که قواعد و ضوابط کلی برای استدلال در مسائل منصوص و غیرمنصوص را بر ما عرضه میدارد.
۴- اصطلاحات: اصطلاحات جمع «اصطلاح» از مادهی «صلح» و صلح به معنای توافق کردن است. «اصطلاح»: لفظی راگویند که با توافق اهل یک دانش و فن، در معنا و مفهوم خاصی به کار میرود و تدریجاً میان اهل آن دانش و فن و مخاطبان آن، متداول گردد. معمولاً مناسبت و شباهتی میان معنای نوین اصطلاحی و معنای قدیم لغوی برقرار است.
هر مذهبی دارای اصطلاحات مخصوص بخود میباشد که در شناخت آن مذهب نقش مهمی بر عهده دارند از این رو شناخت این اصطلاحات به ویژه برای کسانی که با نگاه فرامذهبی به آن مینگرند ضروری است. و غرض از وضع «اصطلاحات» آسان کردن تفهیم و تفهّم در مباحث علمی و فنی است و این غرض گاه میان اساتید و اهل علوم و فنون مطرح است ولی گاه افراد عامی و غیرآشنا طرف خطاب اهل علم و فن هستندکه برای فهم سریع آنان نیز سادهترین راه، به کار بردن اصطلاحات است زیرا به وسیلهی آن میتوان معانی زیاد را با کوتاهترین الفاظ و ظریفترین معانی را به آسانترین وجه بیان کرد.
تدوین اصطلاحات در همهی زبانهای بشری و در تمام علوم و فنون امری متداول است و اختصاصی به زبان عربی ندارد، هرچند برخی از زبانها و علوم از نظر وجود اصطلاحات، بسیار غنی و پربار است.
امروزه اصطلاحشناسی، کار مهمی است و آن عبارت است از آگاهی به واژگان مصطلح علمی، هنری، فقهی، اصولی، نظامی، سیاسی و... زیرا علوم و فنون فراگیرشده و در کنار آن اصطلاحات نیز گسترده شده است. فقه و اصول نیز به عنوان یکی از گستردهترین علوم اسلامی، از اصطلاحات فراوانی بهره میبرد که سراسر فقه و اصول را پوشانده است.
و براستی «اصطلاحات»، اموری رمزآمیز هستند که برای اشاره به معانی طولانی به کار میروند و به طور معمول برای سرعت در کار و عدم تکرار کلمات و واژگان استعمال میشوند؛ و از آن جا که هر مذهبی در سه حوزهی «افراد»، «کتب» و «آراء» اصطلاحات ویژهای دارد، برای شناخت اصطلاحات هر یک از مذاهب اهل سنت زیدیه، اباظیه و... در همان سه عرصه - در همین کتاب- مباحثی مطرح میشود.
«فقه» و «اصول» و «علما و اندیشمندان مذاهب» را پاس بداریم:
هرگاه انسان با چشم حقیقت بنگرد و مسائل فقهی و اصولی را با دقت مورد توجه قرار دهد و قلب را از تعصب و پیشداوری و کینه پاک کند و به دور از تعلّقات و وابستگیهای خاص، فقه و اصول را بررسی نماید و منصفانه به قضاوت بنشیند، با صراحت و صداقتِ کامل اعتراف خواهد کرد که فقه و اصول جوهرهی دانش و حکمت و تزکیه و تربیت و اخلاق و معنویت است، چیزی است که در مسیر تکامل حرکت مینماید و تلاش و کوشش را تنها وسیلهی دستیابی به خیر و برکت و پیشرفت مادی و معنوی، و دنیوی و اخروی و فردی و اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگی و اقتصادی و عبادی و خانوادگی معرفی میکند.
فقه و اصول گوهرهای است فعال و پویا که از جهانبینی کامل و صحیح بهرهمند، و با دگرگونی شرایط و اوضاع و احوال و تطوّر زمان و تغییر مکان قابل انطباق است، و پاسخگوی نیازهای فطری، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، مادی، معنوی و... میباشد.
فقه و اصول، سرچشمهی اعتدال و میانهروی است، افراط و سختگیری را قبول ندارد همانگونه که اِهمال و بیبند و باری را نمیپذیرد و هیچ کس را به چیزی که خارج از توان و قدرت او باشد مکلف نمینمایند. احکام و قوانین فقهی و اصولی مبتنی بر عدالت و دارای فلسفهی روشن و متکی بر دلیل و برهان و منطق هستند که معیار تشخیص آنها، فکر درست و عقل سلیم و روایت صحیح است.
در حقیقت شریعت اسلام، به خوبی تعالیم و آموزهها و احکام و دستورات شرعی را بیان نموده است و علما و دانشمندان و مجتهدان و صاحبنظران فقهی و اصولی - که رحمت خدا بر روان پاکشان باد - با تلاش بیوقفه و مخلصانهی خود، کلیهی مسائل مربوط به دین را جمعآوری نموده و کتابهای با ارزشی را در این مورد از خود به یادگار گذاشتهاند و در پرتو قرآن و حدیث به اصول و قواعدی دست یافتهاند که استنباط احکام شرعی را سهل و آسان میسازند و حکم مسائلی را که در زمان پیامبر جنبوده و بعدها حادث شده و یا بوقوع خواهند پیوست با آشنایی به این اصول و قواعد روشن میگردد.
بر جوانان و نوجوانان و دانشجویان و طلبههای ما لازم است تا ارزش و جایگاه فقهاء و اندیشمندان مذاهب را پاس دارند و بدانها احترام بگذارند و آثار و افکار آنها را با دقت مورد بررسی قرار دهند، چرا که آنها چراغ هدایتند و پیامبران ارشادند و امانتداران خدا در میان مردمند که گمراهان را هدایت ودست طالبان هدایت و ارشاد را میگیرند و به مقصد میرسانند.
خداوند فهم وسیع، عقل سرشار و بصیرت نافذ را به آنان بخشیده است که از اشتباه و خطا در رأی و فساد فکری، مصون باشند و آنان را در کشف حقائق و غوامض علوم یاری دهد، سینههایشان ظرف معارف و دلهایشان گنجینهی حکمتها است که به سان چشمههای جوشانی هستند که مردم را سیراب میسازند بدون اینکه خشک شوند؛ هر چند در میان ملّتی بیشتر باشند پیشرفته و مترقیتر است و کمی و دور بودنشان از ملت موجب انحطاط و عقبماندگی است.
با مرگ عالم، چراغی که تاریکیهای زندگی را میزدود، خاموش میشود و شمشیر برندهای که مدافع حق بود، کند میشود و رکنی از ارکان عظمت امت اسلامی منهدم میگردد و هرگاه چنین عالمی، جانشینی نداشته باشد تاریکی همچنان بر دوام و کاخ عظمت هم چنان بیرکن و خرافات و اوهام بر عقلها مستولی میشود و حشراتِ فتنه و گمراهی در فضا ظاهر میگردند و کسانی صدرنشین مجالس میشوند که شایستگی آن را ندارند و افرادی بر کرسی فقاهت و اِفتاء مینشینند که هیچ نسبتی با علم و دانش و فقاهت و روایت و درایت ندارند و اساطیر و خرافات و بدعتها حاکم شده و علم حقیقی برمیبندد و در نتیجه گمراهی همه جا را فرا میگیرد.
علما و فقها و طلایهداران عرصهی علم و دانش و پیشقراولان عرصهی فقاهت و درایت از زمرهی کسانی نبودند که مغزشان صندوقچهی آرا و افکار این و آن و انباشته از قوانین و فرمولهای علمی جهان و زبانشان گویای این مسایل و محل زندگیشان مدارس و دانشگاهها و نظامیهها وکتابخانههاست بلکه آنها نور علم و دانش، تمام وجودشان را به نور خدا و ایمان و تقوا روشن ساخته و نسبت به وظایفشان سخت احساس مسئولیت میکردند و از همه پایبندتر بودند و نسبت به همه، خیرخواه و دلسوز و مشفق و مهربان بودند.
آنها مجتهدانِ غیور و فقهای مجاهدی بودند که با تلاش و تفقّه در دین، احکام و مسائل شریعت را از سرچشمهی پاک نبوی و الهی استخراج، و میراث بزرگ فقه و حقوق اسلامی را هماهنگ با مقتضیات زمان و پیشرفت تمدن به جامعهی بشری عرضه نمودند؛ و به جهانیان چنان تمدن و فرهنگی استوار و متعالی ارزانی داشتند که تا جهان بر پا است در هر دیاری که ثقافتی پا گیرد؛ از دوحهی آن درخت پر بار شریعت پیوند خورده و از سرچشمهی فیاض آن سیراب گشته است.
برای تکوین ملکهی فقهی و بدست آوردن تجربهی فقهی، آشنایی با آثار و افکار علما و فقهای مذاهب، لازم و ضروری است:
یک دانشجو و طلبه باید بداند که تکوین ملکهی فقهی و بدست آوردن تجربهی فقهی جز با ممارست فقهی و بررسی استنباطات و آثار و فتاوای مجتهدین پیشین، و آشنایی با مدارک و منابع گفتار آنان و اطلاع بر شیوههای اجتهادی آنان و آگاهی بر تنوّع مشربها و اختلافات آنان در شیوههای استدلال و استنباط، حاصل نخواهد شد.
خوشبختانه امروز منابع و مصادری سرشار از میراث گرانبهای فقه و اصول از عصر اصحاب تاکنون چاپ شده و در اختیار دانشمندان معاصر قرار گرفته و در میان امت معمول و متداول است.
و حقیقت این است که شناسایی مذاهب و بررسی و پژوهش در احکام فقه با اصول فقهِ آنها، به دانشمند اسلامی کمک میکند تا گامهای سریعتر در راه نیل به هدف بردارد و اگر تحقیقات فقهی یک دانشمند بر این منوال انجام نگیرد و خود را بینیاز از آثار و افکار گذشتگان بداند دانشمند اسلامی ناچار است، تلاش و کوشش بیشتر و زمان طولانیتر را سپری نماید تا به مقصود خویش نائل آید.
در تمسک به آشنایی به آراء و اجتهادات فقهای گذشته است که دانشمند اسلامی را از خطا و لغزش بیشتر، مصون و محفوظ میدارد، لذا نسبت به کسانی که اصلاً گفتار و آرای پیشوایان پیش از خود را مورد بررسی و تحقیق و پژوهش و وارسی قرار ندادهاند تفاوتها است.
دکتر یوسف قرضاوی در این زمینه میگوید:
«بنده این موضوع را با تجربه لمس کردهام، کسانی که تمرین و ممارست فقهی ندارند و زندگی خود را بر اساس گنجینهها و بوستان فقه، مصروف نمیدارند، هم چون اساتید تاریخ، تصوّف و عرفان، فلسفه و تعلیم و تربیت، خطای اجتهادی آنان در مسائل و قضایای جدید و تشخیص آنان در موارد حق و باطل به مراتب بیشتر از صواب است.
بعضی از پژوهشگران معاصر، میراث گرانبهای فقه را نادیده گرفته و از درجهی اعتبار آن میکاهند و چنین میگویند: چرا ما باید لباسهایی را بر تن کنیم که قوارهی آن به میزان قد و قامت گذشتگانِ ما بریده و دوخته شده باشد و ما اکنون اگر آن دوختهی قُدماء (گذشتگان) را بر تن کنیم چه بسا در تنگی و یا گشادی آن قوارهها، سختیهای فراوانی را متحمل شویم تا بتوان آن پارچههای بریده و جدا شده را بر قامت خود هموار و رسا کنیم پس چرا نیائیم به اصل همان قماشِ عریض و طویل [مقصود شریعت و نصوص] آن بازگشت نموده و پارچه را به اندازهی قامت و نیاز خود بریده و توسط خیاط ماهری دوخته و بر تن کنیم.
واقعیت این است که در هر علمی از علوم دینی و یا دنیوی، باید بنا و ساختار علم جدید بر اصول و پایههای علم قدیم انجام گیرد، و جدید بعنوان مُصحِّح، مُتمِّم و یا مُکمِّلِ سابق قرار گیرد، تکامل و تطور حلقههای شریعت از این راستا است، و دور از درایت است. اینکه انسانی بیاید و کار اجتهاد فقهی خود را از صفر شروع کند و در پیشاپیش او این همه میراث گرانبهای فقهاء در دسترس باشد و بتواند بوسیلهی آن راه خود را کوتاه نماید تا قضایای مغلق و پیچیده، برایش حل و گشوده شود.
بنابراین اِهمال و بیتوجهی به این ثروت عظیم فقهی (و اصولی گذشتگان) با چنان مذهب متعدّد و مشارع متنوّع که کنفرانسهای جهانی همچون کنفرانس لاهه، پاریس و غیره بیانگر آن هستند، جایز و روا نمیباشد و این در حالی است که ما نسبت به میزان توجه و اهتمام به فقه و استفاده از آن، خود را از دیگران اولی و شایستهتر میدانیم.» [۴]
[۲] معجم الوسیط، مادهی ذهب، ج۱ ص۳۱۷ [۳] ر.ک: اجتهاد و سیر تاریخی آن، دکتراحمد نعمتی، صص۳۰-۳۱ [۴] اجتهاد در شریعت اسلام، دکتر قرضاوی، ترجمهی احمد نعمتی، ص ۸۹