روش امام نووی در حکایت اقوال... و چگونگی ترجیح در میان آنها
کسی که کتب امام نووی را مطالعه میکند، به خوبی میداند که وی آرای امامی شافعی را به «اقوال»، و آرای شاگردان وی را به «أوجه» (جمع وجه)، و اختلاف راویان مذهب در حکایت کردن مذهب امام شافعی، را به «طُرُق» (جمع طریق) نام گذاری کرده است. [۳۹۳]
پس «اقوال»، منسوب به امام شافعی میباشد. یعنی سخنانی که خود امام شافعی به بیان آنها پرداخته است. و «الاوجه» عبارت از آراء و نظریاتی است که فقهای شافعی، بر اساس قواعد و اصول مذهب امام شافعی، به استنباط و استخراج آنها پرداختهاند، و در برخی از آنها نیز اجتهاد کردهاند.
و اجتهاد این گروه از فقهاء، گاهی بدون درنظر گرفتن کلام امام شافعی میباشد، پس دراین صورت (بنا به گفتهی علامه نووی) ، نسبت این مسائلِ اجتهادی به امام شافعی درست نمیباشد.
و «الطرق»: عبارت از اختلاف راویان در حکایت مذهب امام شافعی میباشد. به عنوان مثال: برخی میگویند: «فی المسألة قولان، او وجهان» در این مسئله دو قول و یا دو وجه (از امام شافعی) منقول است. و دیگری میگوید: «لا یجوز قولاً واحداً او وجهاً واحداً» در این مسئله به جز یک قول و یا یک وجه، قول و وجه دیگری (از امام شافعی) منقول نیست.
و گاهی اوقات، فقهاء به جای اصطلاح «الطرق»، اصطلاح «الوجوه» و به جای «الوجوه»، «الطرق» را استعمال میکنند.
علامه نووی در بیان علت اطلاق «الطرق» بر «الوجوه» و به عکس، میگوید: «طرق و وجوه، از این لحاظ که هر دو از اقوال و سخنان صاحبان مذهب میباشند، با هم مشترکاند، بنابراین اطلاق هر کدام از آنها بر دیگری، عاری از اشکال است.» [۳۹۴]
و مراد از «اختلاف راویان در حکایت مذهب» این است که برخی، پیرامون مسئلهای قائل به دو قول، و برخی نیز قائل به یک قول هستند. [۳۹۵]
پس از بیان این نکتهها، مناسب است که در اینجا به بیان اصطلاحات دقیقِ علامه نووی، در کتاب «المنهاج» [۳۹۶]بپردازیم. اصطلاحاتی که بعدها، مرجعی برای کسانی که پس از علامه نووی قدم به عرصهی گیتی گذاشتند، محسوب گردید و آنها نیز روش و برنامه علامهی نووی را در این اصطلاحات، دنبال کردند.
علامه نووی میگوید: «... در هر کجا که «الاظهر» و یا «المشهور» گویم، مراد «قول اظهر و مشهور از میان دو قول متعارض امام شافعی» میباشد.
و اگر دلیل و برهان امام شافعی در ترجیح قولی، قوی و مضبوط باشد، «الاظهر» و اگر دلیل و برهانش در ترجیح قولی، ضعیف باشد، «مشهور» میگویم، تا بیانگر «ظهور» و یا «غرابت» قول مقابلِ «اظهر» و «مشهور» باشد.
و در هر کجا که «الاصح» و یا «الصحیح» گویم، مراد «وجه صحیح» از میان دو وجه و یا «اوجه» شاگردان امام شافعی میباشد که از کلام امام شافعی، استخراج و استنباط کردهاند. پس اگر دلیل و برهان در «ترجیح وجهی از اوجه» قوی باشد، «اصح» و اگر دلیل ضعیف بود، «صحیح» میگویم، تا بیانگر «صحت» و «فساد» وجه «اصح» و «صحیح» باشد.
نگارنده بر این باور است که سخنان امام نووی، دال بر مطالب زیر میباشد:
علامه نووی مسائلی را که متعلق به اقوال امام شافعی میباشند، با این دو اصطلاح ذکر میکند:
الف) «الاظهر»، که در مقابلش «ظهور» قرار دارد.
ب) «المشهور»، که در مقابلش «قول غریب» قرار دارد.
و مسائلی را که به «اوجه شاگردان امام شافعی» تعلق دارد، با این اصطلاحات تعبیر میکند:
الف) «الاصح»، که در مقابلش «صحیح» قرار دارد.
ب) الصحیح که دال بر فاسد بودن طرف مقابلش میکند.
«خطیب شربینی» [۳۹۷]میگوید: «... علامه نووی به خاطر ادب و احترام، از به کار بردن اصطلاحات «الاصح» و «الصحیح» نسبت به امام شافعی، اجتناب کرده است و آن دو اصطلاح را به «اوجه شاگردان وی» نسبت داده است.»
امام نووی در ادامه میگوید: در هر کجا که «المذهب» گویم، مراد اشاره کردن به دو طریق و یا طرق راویان مذهب در حکایت مذهب شافعیه، میباشد که برخی، پیرامون مسئلهای قائل به دو قول، و برخی نیز قائل به یک قول از امام شافعی میباشند.
و در هر کجا که «النص» را استعمال کردم، مراد از آن، منصوص امام شافعی میباشد.
خطیب شربینی میگوید: [۳۹۸]امام نووی بدین خاطر قول امام شافعی را «نص» نامید، چراکه قول امام شافعی، به خاطر اینکه خودِ وی به بیان آن پرداخته است، از جایگاه و ارزش والا و بالائی برخوردار میباشد (و نص نیز به معنای «بالا بردن و آشکار شدن» استعمال میگردد، پس میان این دو تناسب است)
ویا بدین خاطر به قول امام شافعی «نص» میگویند، چراکه این قول به امام شافعی منسوب است و در زبان عربی هرگاه فردی، قولی را به فردی دیگر نسبت دهد، میگوید: «نصصتُ الحدیث الی فلان»(و چون این اقوال به امام شافعی، منسوب است، بدانها «نص» میگویند.)
و در هرکجا که «الجدید» گفتم، مراد «اقوال جدید» امام شافعی میباشد که «قول قدیم» بر خلاف آن است.
و در هر کجا که «القدیم» گفتم، مراد «اقوال قدیم» امام شافعی میباشد که «اقوال جدید» بر خلاف آنها به شمار میروند.
و در هر کجا که «و قیل كذا» گویم، این اصطلاح، اشاره به «وجه ضعیف» دارد که در مقابل و خلاف آن «قول صحیح» و یا «اصح» قرار دارد.
و در هرکجا که «و فی قول كذا» گویم، این اصطلاح، اشاره به ضعف مسئله دارد که در خلاف آن «قول راجح» قرار دارد. [۳۹۹]
[۳۹۳] المجموع (۱/۶۵ – ۶۸) و الفقه الاسلامی و ادلته (۱/۷۸، ۷۹) [۳۹۴] المجموع ( ۱/۶۶) [۳۹۵] البحث الفقهی ص ۲۲۵ [۳۹۶] المنهاج مع شرح الجلال المحلّی ( ۱/۱۲، ۱۳ ) و المنهاج مع مغنی المحتاج ( ۱/۱۲ – ۱۴ ) [۳۹۷] مغنی المحتاج ( ۱/۱۲) [۳۹۸] همان ( ۱/۱۲) [۳۹۹] مغنی المحتاج ( ۱ /۱۴ )