گنجینه اصطلاحات فقهی و اصولی

فهرست کتاب

واژه‌های استفهام و پرسش

واژه‌های استفهام و پرسش

واژه‌هایی که برای سؤال و پرسش به کار می‌روند، ده تا هستند که عبارتند از:

۱ و ۲ - «ما» و «ماهو»: به ذریعه‌ی این دو واژه، ازماهیت اشیاء، سؤال می‌شود.

۳- «أی»: به وسیله‌ی این واژه از «مُمیز» اشیاء سوال می‌شود.

۴- «کیف»: برای سؤال ازکیفیت و حالت

۵- «مَن»: برای سؤال از افراد و اشخاص

۶- «هل»: برای سؤال از وجود اشیاء

۷- «متی»: برای سؤال از زمان

۸- «أین»: برای سؤال از مکان

۹ و ۱۰ - «کم» و کأین»: برای سؤال از کمیت و عدد

هر یک از این واژه‌ها، جواب خاص خود را دارند که در وقت محاوره و مکالمه، باید رعایت کرد. به عنوان مثال: هرگاه پرسیده شود: «أی شیءٍ الانسان»؟ در جواب نباید «حیوان ناطق» گفت، بلکه باید «ناطق» گفت، چرا که «ناطق» مُمیز انسان است، نه «حیوان ناطق». و هرگاه سؤال شود: «ما هو الانسان ؟» یا «ما الانسان ؟» باید در جواب «حیوان ناطق» گفت، چرا که «حیوان ناطق»، کمال حقیقت و ماهیت اصلی انسان است. و چون سؤال شود: «متی السفر ؟» باید در جواب «غداً» گفت، نه «أمامک». و هرگاه پرسیده شود: «أین زید ؟» باید در جواب «أمامک» گفت، نه «غداً». و به همین ترتیب در هر یک از واژه‌های استفهام، باید مقتضای حال و شرائط خاص هر یک از این واژه‌ها لحاظ شود.

(۱۶)

ده چیزی که مختص «مستقبل» (آینده) هستند:

این ده چیز که فقط به زمان آینده اختصاص دارند عبارتنداز:

۱- امر

۲- نهی.

۳- دعاء.

۴ و ۵- شرط و جزاء.

۶- وعد (نوید و مژده).

۷- وعید (هشدار و انذار).

۸- تمنّی.

۹- ترجّی.

۱۰- اباحت.

وجه اختصاص این ده چیز به استقبال (آینده):

امر، نهی، دعا، تمنّی، و ترجّی جزء موارد طلبی می‌باشند، و طلب چیزی فقط در مستقبل (آینده) ، تحقق پذیر می‌باشد چرا که طلب گذشته محال، و طلب حال نیز تحصیل حاصل است. و «شرط و جزاء» نیز عبارت از تحقق یک چیز بر اساس تحقق چیزی دیگر، می‌باشد و این نیز فقط مختص آینده می‌باشد. مانند: «إن دخلتَ الدار فانت طالق». و «وعد و وعید» نیز عبارت از تشویق و یا تهدید در امور آینده می‌باشد، یعنی اگر کسی در آینده چنین کار خیری را کند، به ثواب نائل خواهد آمد و اگر کسی در آینده، مرتکب کار شر و زشتی گردد، دچار عذاب و کیفر خواهد شد.

و «اباحت» نیز عبارت از «تخییر بین انجام و ترک فعل» است و این چیز نیز مختص آینده است.

(۱۷)

«الثّنِی» ‌[به کسر نون]: کاری که دو مرتبه انجام شود. پیامبر جمی‌فرماید: «لاثنیّ فی الصدقة»در سال، دو بار زکات گرفته نمی‌شود.

(۱۸)

«أیش»: مختصر «أیّ شیءٍ» است که عرب‌ها در محاورات و مکالمات خود، به جای «أیّ شیءٍ» ـ أیش ـ می‌گویند.

(۱۹)

«کتاب»: نوشته شده‌ای که مختص به موضوعی خاص از علم و دانش، و مشتمل بر ابواب، فصول و مسائل باشد.

(۲۰)

«باب»: مجموعه‌ای که مختص به موضوعی خاص از علم، و مشتمل بر فصول و مسائل می‌باشد.

(۲۱)

«فصل»: مجموعه‌ای که مختص به موضوعی خاص از علم و مشتمل بر مسائل باشد.

(۲۲)

«مبحث»: (اسم مکان) ، به معنای «مکان تفحص و کنکاش».

این اصطلاح در اصل به معنای: تفتیش حسّی از باطن و اندرون چیزی می‌باشد، سپس در عرف به معنای: تبیین و توضیح چیزی استعمال کردند.

گفته می‌شود «مبحث کذا» یعنی مکان بیان و کشف مسئله، و کنایه از مسائلی است که در جایی مخصوص، از آن‌ها بحث می‌شود.

(۲۳)

«مقدّمه» [به فتح دال - اسم مفعول - و کسر آن - اسم فاعل -]:

اگر هدف از آوردن مقدمه، این باشد که ما را به مقصود و هدف ما رهنمون کند، «دال» آن را کسره می‌دهیم (و به صورت اسم فاعل «مقدِّمه» می‌خوانیم)

و اگر هدف از آوردن مقدمه، این باشد که به ذریعه‌ی آن مقصود و مطلوب خویش را بیان کنیم، «دال» آن را فتحه می‌دهیم (و به صورت اسم مفعول «مقدَّمه» می‌خوانیم)

نویسنده‌ی کتاب «الصحاح»، و دیگر نویسندگان کتب لغت، می‌گویند: «مقدِّمة الجیش» [به کسر دال]، عبارت از «طلایه داران و پیشقراولان لشکر» است و به این جهت به صورت اسم فاعل (مقدِّمة) استعمال شده چرا که طلایه‌داران لشکر، با جلو رفتنشان، لشکریان را به جنگ و پیکار، تحریک و تشویق می‌کنند (و جنبه‌ی فاعلی دارند).

و در «لسان العرب» آمده که: «مقدمة الجیش» را با فتح دال نیز می‌توان استعمال کرد. شیخ بطلیوسی می‌گوید: اگر دال «مقدمة الجیش» را فتحه دهی، دچار اشتباه در اعراب کلمه، نخواهی شد.

(۲۴)

«التحقیق» یعنی: «اثبات المسائل بالادلّة»: عبارت است از اثبات مسائل با دلائل و براهین.

(۲۵)

«التدقیق»: یعنی «اثبات تلک الادلّة بأدلة أخری»: عبارت است از اثبات دلائل (تحقیق) با دلائل و براهینی دیگر.

(۲۶)

«الدقیقة» یعنی «مایستخرج من خفایا العلم بدقة الفهم»: استخراج و استنباط ناشناخته‌ها و پوشیدگی‌های علوم و معارف، به ذریعه‌ی دقت فهم و فراست و ذکاوت

(۲۷)

«القید»: عبارت از چیزی است که برای معین و مشخص کردن مقصود و مفهومِ مراد، آورده شود (خواه قید زمانی باشد مانند: دیر، زود، ناگهان، پیوسته و... یا قید مکانی باشد مانند: بالا، پایین و... و یا قید مقدار باشد مانند: بسیار، اندک و... و یا قید نفی باشد مانند: نه، هرگز، و... و یا قید تأکید باشد مانند: بی‌گفتگو، ناچار و... و یا قید ترتیب باشد مانند: دسته دسته، پیاپی و... و یا قید شک و ظن مانند: گویی، شاید و... و یا قید تشبیه باشد مانند: همانا، چنان و...)

(۲۸)

«التنبیه»: از «نبه» گرفته شده و به معنای «آگاهی و هوشیاری» است (و «تنبیه»: یعنی بیدار کردن، هوشیار ساختن، و آگاه کردن کسی بر امری). و در اینجا مصدر (که «التنبیه» باشد) به معنای «اسم مفعول» [یعنی «مُنبَّه بِه»] است یعنی «کاری که باید نسبت به آن آگاه شد».

(۲۹)

«الفائدة»: در لغت به این معنی است: «کل ما استفید من علم أو غیره» یعنی: هر نفع و بهره‌ای که از علم و دانش و غیره حاصل شود.

و در اصطلاح عرف، عبارت است از: «کل مصلحة ترتبت علی فعل»: هر مصلحت و فایده‌ای که بر انجام کاری مرتب شود.

(۳۰)

«المسألة»: در لغت به معنای «السؤال» [پرسش، درخواست و طلب] است و در اصطلاح عرف، عبارت است از «مطلوب خبری یبرهن علیه فی العلم»: مطلوبی خبری است که در مسائل علمی و تحقیقی، بر آن دلیل و حجت و گواه و برهان آورده می‌شود (یعنی پیرامون مسئله‌ای سؤال می‌شود که آن سؤال می‌طلبد تا برای پاسخش، دلیل و حجت و گواه و برهان و شاهد و مدرک آورده شود)

(۳۱)

«التتمة»: یعنی «ما تتمّ به الکتاب أو الباب»: آنچه به وسیله‌ی آن، کتاب یا بابی از ابواب، کامل و تمام گردد.

(۳۲)

«الخاتمة»: در لغت به معنای «اٰخرالشیء» [پایان و عاقبت کاری یا چیزی] است، و در اصطلاح عبارت است از: «اسم لألفاظ مخصوصة دالة علی معانٍ مخصوصة جعلت آخر کتاب أو باب»: اسمی است برای واژه‌های مخصوص که دال بر معانی و مفاهیم خاصی می‌باشد، و این واژه‌ها در آخر کتاب و یا در آخر باب، قرار داده می‌شود

(۳۳)

«العبادلة الاربعة» [عبادله چهارگانه]: عبارتند از:

۱- عبدالله بن زبیرب

۲- عبدالله بن عمرو بن العاصب

۳- عبدالله بن عمر بن الخطابب

۴- عبدالله بن عباسب

و «شرف الدین ارمنتی» اسامی این بزرگان رادر قالب نظم چنین سروده است:

انّ العبادلة الاخیار اربعة
منا هج العلم فی الاسلام للناس
ابن الزبیر وابن ابی العاص وابن أبی
حفص الخلیفة والحبر ابن عباس
وقد یضاف ابن مسعود لهم بدلاً
عن ابن عمرو، لوهم او لإلباس

درنزد احناف، «عبدالله بن مسعود» به عوض «عبدالله بن عمرو بن العاص» از زمره‌ی عبادله‌ی چهارگانه می‌باشد ولی درنزد غیراحناف این جایگزینی یا به خاطر وهم است یا به خاطر التباس.

و برخی از شعراء در وصف عبادله‌ی چهارگانه چنین سروده‌اند:

أبناء عباس وعمرو، وعمر
ثم الزبیر هم العبادلة الغرر

(۳۴)

فقهای هفتگانه مدینه منوره:

در مدینه‌ی منوره، علم و دانش و فرزانگی به هفت نفر، منتهی می‌گردد که عبارتند از:

۱- سعید بن مسیب بن أبی وهب (متوفی ۹۴ هـ): وی یکی از طلایه داران و پیشگامان پیشتازِ عرصه‌ی حدیث و فقه و زهد و تقوا بود. [۴۹۷]

۲- عروة بن زبیر بن عوام: وی فقیهی وارسته و مؤثق، و عالمی شهیر و توانمنداست که درهیچ یک از فتنه‌های «جمل» و«صفین» وغیره وارد نشد، و خویشتن را از این معرکه‌ها بدور داشت، ایشان مدینه‌ی منوره را به مقصد بصره، و آنجا را نیز به مقصد مصر ترک کرد و در مصر ازدواج کرد و به مدت هفت سال نیز در همانجا سکنی گزید و سرانجام از مصر به مدینه آمد و به سال ۹۳ هـ در همانجا درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. [۴۹۸]

۳- «عبیدالله بن عبدالله بن عتبة بن مسعود هذلی»: مفتی مدینه، و مربّی و معلّم «عمر بن عبدالعزیز». وی به سال ۹۸ هـ در حالی که نور چشمانش را از دست داده بود در گذشت. [۴۹۹]

۴- «ابوبکر بن عبدالرحمن بن حارث بن هشام بن مغیره»: وی به جهت کثرت نماز و نیایش، و جایگاه و ارزش والای خویش به «راهب قریش»، مشهور و معروف بود و در اواخر عمر، از ناحیه‌ی چشم کور شد و سرانجام در سال ۹۴ هـ در مدینه‌ی منوره درگذشت. [۵۰۰]

۵- «خارجة بن زید بن ثابت بن ضحاک انصاری»: وی محدثی مؤثق و مورد اعتبار است که به روایت حدیث، زیاد مشغول بود و سرانجام در مدینه‌ی منوره به سال ۹۹ هـ درگذشت. [۵۰۱]

۶- سلیمان بن یسار هلالی مدنی، و مولای [۵۰۲]میمونه بنت حارث (همسر گرامی پیامبر ج). وی فقیهی مؤثق، و عالمی فاضل و گرانقدر بود و در خلافت«یزید بن عبدالملک» به سال ۱۰۷ هـ درگذشت. [۵۰۳]

۷- «قاسم بن محمد بن ابی بکر الصدیق»: ایشان فقیهی ثقه و عالمی با تقوا و خداترس بود که به سال ۱۰۷ هـ درگذشت. [۵۰۴]

(۳۵)

استاد ابو نصر بغدادی در کتاب «الاصول الخمسة عشر» می‌گوید: چهارتن از صحابه چنان‌اند که درباره‌ی تمام ابواب فقهی (به نحوی از انحاء)، سخنی از آن‌ها منقول و مروی است: حضرت علی، حضرت زید، حضرت ابن عباس، حضرت ابن مسعود.

و در هرمسئله‌ای که این چهارتن، متفق القول باشند، امت اسلامی نیز با آن‌ها یکصدا خواهند بود و در مقابل آن‌ها قول هیچ کس دیگر، اعتباری نخواهد داشت.

ولی در مسائلی که جزء متفردات حضرت علی باشد، «ابن ابی لیلی»، «شعبی»، و «عبیدة السلمانی» قول وی را می‌گیرند و از او پیروی می‌کنند.

و در متفردات حضرت زید، «امام شافعی و خارجة بن زید» از او پیروی می‌کنند و امام مالک نیز در بیشتر جاها از او پیروی می‌نماید.

و در متفردات حضرت عبدالله بن مسعود، علمایی چون«علقمه، اسود، و ابوایوب»، از او پیروی می‌کنند.

(۳۶)

علامه مسروق می‌گوید:

علم و دانش صحابه، به شش تن از صحابه منتهی می‌گردد که عبارتند از: «حضرت عمر، حضرت أبی بن کعب، زیدبن ثابت، ابوالدرداء، عبدالله بن مسعود و حضرت علی». و علم این شش نفر، در حضرت علی و حضرت عبدالله بن مسعود خلاصه می‌شود.

و امام نووی می‌گوید: در میان صحابه بیشترین فتواها از حضرت عبدالله بن عباس روایت شده است.

(۳۷)

پیامبر جچشم از جهان فرو بست و به لقای خداوندی پیوست، در حالی که پس از خود ۱۱۴ هزار صحابه بر جای گذاشت آن هم صحابه‌هایی که از ایشان حدیث شنیده‌اند و روایت کرده‌اند.

(۳۸)

صحابه‌هایی که حدیث زیاد روایت کرده‌اند، به ترتیب عبارتند از:

۱- حضرت ابوهریره. (تعداد مرویات: ۵۳۷۴ حدیث)

۲- حضرت عبدالله بن عمر. (تعداد مرویات: ۲۶۳۰ حدیث)

۳- حضرت انس بن مالک. (تعداد مرویات: ۲۲۸۶ حدیث)

۴- حضرت عایشه‌ی صدیقه. (تعداد مرویات: ۲۲۱۰ حدیث)

۵- حضرت عبدالله بن عباس. (تعداد مرویات: ۱۶۶۰ حدیث)

۶- حضرت جابر بن عبدالله. (تعداد مرویات: ۱۵۴۰ حدیث)

(۳۹)

«الصدر الاول»: [صدر نخست اسلام]، این اصطلاح بر قرون سه گانه‌ای که ازجانب پیامبراکرم جمشهود به خیرو صلاح می‌باشند،اطلاق می‌گردد که عبارتنداز: «صحابه، تابعین، و تبع تابعین».

(۴۰)

«ابن عباس»: مراد «عبدالله بن عباس (پسر عموی پیامبر اکرم ج) می‌باشد و اگر حدیثی را برادرش «فضل بن عباس» روایت کند محدثین به خاطر اینکه التباسی میان «فضل» و «عبدالله» پیش نیاید، نامش را ذکر می‌کنند و «فضل بن عباس» می‌گویند، نه «ابن عباس».

(۴۱)

«عبدالله»: هرگاه این نام در آخر سند حدیث آورده شود، مرادش: «عبدالله بن مسعود» می‌باشد.

(۴۲)

در میان نویسندگان معمول و متداول است که به کثرت در مباحث علمی، از علائم و نشانه‌های اختصاری استفاده می‌کنند که در اینجا نیز ما به ذکر پاره‌ای از آن‌ها می‌پردازیم که عبارتند از: ردیف علامت و نشانه معنی و مفهوم ۱

۲

۳

۴

۵

۶

۷

۸

۹

۱۰

۱۱

۱۲

۱۳

۱۴

۱۵

۱۶

۱۷

۱۸

۱۹

۲۰

۲۱

۲۲

۲۳

۲۴

۲۵

۲۶

۲۷

۲۸

۲۹

۳۰

۳۱ ج

د - ت

سم

ص

و

ل

«ف» یا «فق»

ق هـ

م - س

ن

هـ

را

أد

تحق

س

تر

جد

د - ن

ص

ص - ن

«ط» یا «طب»

مج

ق - م

م

م – ن

هـ

ح

د

ت

ب - ظ

ش جزء

دون تاریخ (بدون تاریخ)

سانتی متر

صفحه

ورقة (ورق)

لوحة (لوح)

فقره

قبل از هجرت

مرجع سابق

ناشر

هامش (حاشیه کتاب)

راجع (مراجعه کنید به...)

استاد دکتر

تحقیق

سطر

ترجمه

جدول

دون ناشر (بدون ناشر)

مصنّف (نویسنده)

الصفحة نفسها (همان صفحه)

طبعة (چاپ)

مجلد (جلد)

قبل از میلاد

تاریخ میلادی

المرجع نفسه (همان مرجع)

تاریخ هجری

حاشیه

دکتر

تاریخ

بعد از ظهر

«شرح» یا «شارح» (۴۳)

از کلمه‌ی طیبه «لا اله الا الله محمد رسول الله»، کسی می‌تواند استفاده‌ی درست و بهینه را کند و به فیض کامل برسد و به گنجینه‌های آن دست یابد و فوائد آن را فرا چنگ آورد که واجد هفت شرط باشد:

۱- علم.

۲- یقین.

۳- اخلاص.

۴- صداقت.

۵- محبت و عشق.

۶- اطاعت و فرمانبرداری.

۷- اعتقاد به این کلمه.

و برخی از علماء این هفت شرط را اینگونه در قالب نظم درآورده‌اند:

علمٌ یقین واخلاصٌ وصدقك مع
محبة وانقیادٍ والقبول لها

[۴۹۷] الاعلام (۳/۱۰۲) [۴۹۸] تذکرة الحفاظ ( ۱/۶۲ ) و الأ علام ( ۴/۲۲۶ ) [۴۹۹] البدایة و النهایة (۹/۱۸۵) [۵۰۰] البدایة و النهایة (۹/۱۲۳) [۵۰۱] همان (۹/۱۹۴) و الأعلام (۲/۲۹۳) [۵۰۲] غلام آزاد شده‌ی ام المؤمنین میمونه بنت حارث [۵۰۳] البدایة و النهایة (۹/۲۵۰) و الاعلام (۳/۱۳۸) [۵۰۴] همان (۹/۲۵۰) و الاعلام (۳/۱۸۱)