کتابهای فقهی مالکیها
پیش از اینکه به بیان مهمترین کتابهای فقهی مالکیها بپردازیم، مناسب میبینم تا در مقدمهای، ارتباط و پیوند فقه و حدیث، و جایگاه شامخ و والای امام مالک را در این دو عرصه ذکر نمایم: [۱۹۳]
در اوائل، میان علمِ حدیث و علمِ فقه، تمایز و تفاوتی نبود و هر دو با هم مخلوط و در هم آمیخته بودند، اینطورکه شخص فقیه برای استنباط و استخراج مسائل فقهی خویش، دست به دامان احادیث و روایات میشد و در تثبیت و تأیید مسألهاش، حدیث روایت مینمود، از این رو به خاطر روایتِ حدیث «مُحدّث»، و به خاطر «استنباط مسائل فقهی» فقیه، به شمار میآمد، ولی با تمام این چیزها، باز هم در برخی از فقهاء، گرایش به «فتوا و افتاء»، و در برخی دیگر نیز تمایل به «روایت حدیث» بیشتر بود، به همین جهت میان «فقه» و «حدیث» جدایی افتاد.
پس آنکه خویشتن را وقف استنباط احکام و استخراج مسائل، در پرتو قرآن و سنت نموده است، به او «فقیه»، و آنکه خویشتن را وقف شناخت احادیث صحیح از ضعیف و شناخت «رجال حدیث» نموده است به او «محدث»، میگویند.
اما این جدایی و انفصال میان فقه وحدیث، در عهد امام مالک به طور کامل نبود، بلکه «فقیه»، مرادف و مقارن همان «محدث» بود؛ در عالم خارج، ما کمتر عالمی را سراغ داریم که از هر دو ناحیه (فقه وحدیث) به کمال و تبحّر امام مالک رسیده باشد. ایشان در کنار اینکه امام «دارالهجرة»(مدینهی منوره) در فقه و افتاءبودند، حافظ و راوی احادیث رسول خدا جنیز بودند و ایشان از زمرهی نخستین کسانی به شمار میآیند که برای تمییز و جدایی میان مراتب و طبقات رجال حدیث - در قبول و پذیرش و نقد و بررسی روایاتشان - دست به کارشده و قوانین و برنامههایی را در راستا وضع نمودند.
مناسب است که در اینجا، این نکته را نیز یادآور شوم که امام مالک، اصول خویش را - که بر پایه و اساس آنها به استنباط و استخراج احکام فقهی میپرداخت - مدوّن و گردآوری نکرد، همچنانکه شاگردش «امام شافعی» این کار را کرد و برای نخستین بار کتب اصول فقه را تدوین و تألیف نمود.
لیکن امام مالک، منهج و روش خویش را در استنباط احکام فقهی در لابهلای عبارات کتابش (موطأ)، و عباراتی که شاگردان و معاصرانش از وی روایت نمودهاند به طور اجمال بیان کرده و به ایراد آنها پرداخته است.
[۱۹۳] «مالک»: حیاته وعصره ص ۱۶۷ ابوزهره