کتابهای تدوین شده در مذهب شافعی
کتابهایی که علماء و صاحب نظران اسلامی در مذهب امام شافعی روایت کردهاند، به دو قسم، تقسیم میشوند:
اول: قسمی که مؤرخان و راویان، آن را به امام شافعی نسبت میدهند، مانند اینکه میگویند: «کتاب الاُمِّ» امام شافعی، «کتاب الرسالة»ی امام شافعی، «کتاب اختلاف العراقیینِ» شافعی و...
دوم: قسمی که مورخان و راویان، آن را به شاگردان امام شافعی نسبت میدهند. بر این اساس، کتابهای آنها، مجموعهای تلخیص یافته از اقوال و سخنان امام شافعی میباشد مانند اینکه میگویند: « مختصر بویطی» و «مختصر مزنی».
و بدون تردید، قسم دوم از زمرهی تألیفات و تصنیفات خود شاگردان امام شافعی میباشد که در آنها به تلخیص اقوال و نظریات استادشان پرداختهاند، و گرچه در این قسم، نسبت آراء و نظریات به امام شافعی، کمتر از قسم نخست نیست، ولی در قسم نخست، لفظ و معنی هر دو از خود امام شافعی است و در قسم دوم، فقط معنی از جانب ایشان میباشد و این شاگردان بودند که آراء و نظریات استاد خویش را در قالب الفاظی زیبا، و در کتبی مستقل به رشتهی تحریر در آوردهاند.
و «رُوات» (راویان)، روش و برنامهی امام شافعی را در نگارش و تدوین کتب، چنین بیان میکنند که وی، برخی از آن کتابها را با دست خویش به رشتهی تحریر درآورده و برخی را نیز به شاگردانش، املاء و دیکته نمود.
و فرد پژوهشگر نیز، در کتاب «الام» (نوشتهی امام شافعی)، عبارات و جملات زیادی را بدین مضمون «أملیٰ علینا الشافعی» (امام شافعی این مسائل را برای ما دیکته کرد) را میتواند بیابد. به عنوان مثال: میتوان به این چند مورد اشاره کرد:
۱- در «کتاب الصلح» به نقل از ربیع بن سلیمان چنین وارد شده است که وی میگوید: «أملیٰ علینا الشافعی».
۲- در «کتاب الحوالة» به نقل از ربیع بن سلیمان نیز آمده است که وی میگوید: «اخبرنا الشافعی املاءً».
و نیز در باب «اقرار الوارث» به نقل از ربیع آمده است که وی میگوید: «حدثنا الشافعی املاءً».
و علماء نیز میگویند که امام شافعی در عرصهی فقه چهار کتاب را تصنیف و تدوین نموده است که عبارتند از: [۳۵۵]
۱- «الأمّ».
۲- «الاملاء».
۳- «مختصر البویطی».
۴- «مختصر المزنی».
و باید دانست که هر کدام از «مختصر المزنی» و «مختصر البویطی» فقط از لحاظ معنی به امام شافعی منسوب است نه از لحاظ الفاظ. چرا که طرح ریزی این دو کتاب در قالب الفاظ و واژه ها، کار امام شافعی نیست، بلکه فقط از لحاظ معنی به امام شافعی منسوب است (و این شاگردان وی بودند که آراء و نظریات فقهی استاد خویش را در قالب الفاظ و در کتبی مستقل، به رشتهی تحریر در آوردهاند.)
و بنا به تصریح برخی از متأخرین، این «امام الحرمین جوینی» بود که این چهار کتاب مزبور را در کتابش با عنوان «النهایة» [۳۵۶]گردآوری و مختصر کرده است. لیکن از «علامه بابلی» و «ابن حجر» نقل شده است که میگویند: کتاب «النهایة» شرح «مختصر مزنی» (که آن هم مختصر کتاب «الام» است) میباشد.
پس از این بزرگان، این امام محمد غزالی بود که در عرصهی علم و دانش اظهار وجود کرد و در کتابی با عنوان «البسیط» به اختصار «النهایة» پرداخت. وی نیز «البسیط» را در کتابی دیگر با عنوان «الوسیط» و آن را نیز در کتابی دیگر به عنوان «الوجیز»، مختصر کرد. و در آخر نیز به اختصار «الوجیز» [۳۵۷]در کتابی دیگر با عنوان «الخلاصة» همت گماشت.
پس از امام غزالی، «علامه رافعی» آمد و «الوجیز» را در کتابی با عنوان «المحرر» مختصر کرد. و در کتاب «التحفة» در بیان وجه تسمیهی «المحرر» سخنی بدین مضمون نقل شده است که: کتاب علامه رافعی را بدین خاطر «المحرر» میگویند، چرا که الفاظ و واژههای آن، اندک و مختصر است، نه به این خاطر که تلخیص یافتهی مفاهیم و معانی کتابِ به خصوصی باشد.
پس از علامه رافعی، نوبت به امام نووی رسید، وی نیز «المحرر»، را در کتابی با عنوان «المنهاج» مختصر کرد، و پس از او نیز «شیخ الاسلام زکریای انصاری»، کتاب «المنهاج» را در کتابی دیگر با عنوان «المنهج» خلاصه نمود، و پس از او نیز «علامه جوهری» کتاب «المنهج» را در کتابی با عنوان «النهج» مختصر و خلاصه کرد.
علامه رافعی، کتاب «الوجیز» را در دو کتاب مستقل شرح داده است: یکی از این دو شرح، عبارت از شرح کوچکی است که وی عنوانی را بر آن نگذاشته است، و دیگری شرح بزرگی است که عنوانش را «العزیز» گذاشته است.
و امام نووی نیز کتاب «العزیز» را در کتابی با عنوان «الروضة» مختصر کرد. و پس از او «ابن مقری» نیز «الروضة» را در کتابی با عنوان «الروض» خلاصه و مختصر نمود. و در آخر«شیخ الاسلام زکریای انصاری»، در شرحی با عنوان «الأسنی»، به شرح کتاب «الروض» پرداخت.
ابن حجر نیز کتاب «الروض» را در کتابی دیگر با عنوان «النعیم» خلاصه کرد.
و همچنین «علامه احمد بن عمر المزجد الزبیدی»، در کتابی با عنوان «العباب» به اختصار و تلخیص «الروضة» (اثر علامه نووی) پرداخت، و ابن حجر نیز، در شرحی ناقص، با عنوان «الایعاب» به شرح «العباب» پرداخت، اما آن را کامل نکرد.
همچنین علامه سیوطی در کتابی با عنوان «الغنیة» به اختصار و تلخیص کتاب «الروضة» پرداخت، و نیز در کتابی با عنوان «الخلاصة» مفاهیم «الغنیة» را در قالب نظم مرتب کرد. اما علامه سیوطی این کار را به پایان نرساند.
و علامه قزوینی نیز در کتابی با عنوان «الحاوی الصغیر» به اختصار و تلخیص کتاب «العزیز شرح الوجیز» (اثر علامه رافعی) همت گماشت. و «علامه وردی» نیز کتاب «الحاوی علامه قزوینی» را در کتابی با عنوان «البهجة» در قالب نظم در آورد که شیخ الاسلام زکریای انصاری به تشریح و توضیح آن، در دو شرح متفاوت و مستقل، پرداخته است.
پس از علامه وردی، نوبت به علامه ابن مقری رسید و او نیز در کتابی با عنوان «الارشاد» به اختصار و تلخیص «الحاوی الصغیر» علامه وردی، پرداخت، و ابن حجر نیز، در تشریح و توضیح آن، دو شرح را به رشتهی تحریر در آورد.
«ابن حجر هیتمی» پس از بیان کتاب «الروضة» (علامه نووی) که اختصاری از «شرح الوجیز» (علامه رافعی) میباشد، میگوید: «بعدها، پس از علامه نووی، نوبت به متأخرین رسید و آنها نیز بر حسب اغراض و اهدافشان، به توضیح و تشریح این کتابها پرداختند، برخی از آنها حاشیه نگار بودند که در این راستا، خویشتن را به مشقت انداخته بودند، به طوری که نقل شده است که «حاشیهی امام اذرعی» با عنوان «التوسط بین الروضة و الشرح» بالغ بر ۳۰ کتاب و جُستار میشد، و حاشیههای «علامه اسنوی»، «ابن العماد» و «بلقینی» (از دیگر بزرگان و طلایه داران متأخرین) نیز از این قاعده مستثنی نبودند.
پس از این بزرگان، «علامه زرکشی» (شاگرد علامه اسنوی و اذرعی و ابن العماد و بلقینی)، خلاصهی تمام حواشی بزرگان عرصهی علم و دانش را در کتابی با عنوان «خادم الروضة» گردآورد.
بنا به گفتهی دکتر «محمد ابراهیم علی»: حقیقت این است که این سلسلهی طلایی در نقل کتب مذهب شافعی، انسان را به صحت و درستی این کتابها و صداقت و ارادت نویسندگانشان به مذهب امام شافعی، رهنمون میسازد (که تا چه اندازه در نقل و روایت مسائل به صورت دقیق، عمیق و ژرف عمل میکردند).
[۳۵۵] ر.ک: «الفوائد المکیة فیما یحتاجه طلبة الشافعیة» در ذیل «سبعة کتب مفیدة» ص ۳۵. [۳۵۶] این کتاب تا کنون به زیور چاپ آراسته نشده است و اخیراً دکتر عبدالعظیم الدیب به تحقیق آن پرداخته است. [۳۵۷] امام محمد غزالی در مقدمهی «الوجیز» (ج ۱ ص ۴) مقصود علائم و نشانههایی را که در کتابش به کار برده را بیان نموده است و میگوید: «م» نشانهی امام مالک، و «ح» علامت امام ابوحنیفه، و «ز» علامت علامه مزنی است.