زادگاه امام مالک
وی به سال ۹۳ ه . ق، در مدینهی منوره زاده شد و در همانجا پرورش یافت و رشد و نمو نمود. قرآن را حفظ کرد و علم و دانش را با شدائد و مرارتهای بسیار فراوان، و با تحمل چالشها و دغدغهها و مصائب و سختیهای طاقتفرسا، فرا گرفت.
ابن قاسم - شاگرد امام مالک - میگوید: [۱۸۲]در راه تحصیل و فراگیری علم و دانش، سختیها و شدائد، چنان بر امام مالک فشار آورد که وی را مجبورکرد تا چوبهای سقف خانهاش را بیرون آورد و برای خرج و مخارج تحصیلش، صرف نماید و پس از تحمل این مرارتها و دشواریها و ناهمواریها و ناملایمات بود که دنیا به سوی امام مالک روی نمود (و وی را از مشکلات مادی و اقتصادی، تا حدودی فارغ نمود.)
وی از کوچکی به تبحّر و مهارت علمی، معروف و علم و دانشش با تواضع و فروتنی و صلاح و تقوا مقرون بود. مجلس و محفلش، مجلس وقار و حلم بود که نه درآن، ریا و سمعهای بود و نه شوخی و بیحرمتی.
دربارهی هیبت و وقار امام مالک چنین نقل میکنند که: هارون الرشید - خلیفه عباسی - بدو نامهای را بدین مضمون ارسال کرد تا به نزد وی آید و به او حدیث روایت نماید، ولی امام مالک در جواب خلیفه گفت: «العلم یؤتی»: برای تحصیل علم باید به دنبالش رفت (بنابراین برای روایت حدیث، من به نزد تو نمیآیم، بلکه این وظیفهی توست تا برای تحصیل و فراگیری آن به نزد من آیی)
هارون الرشید پس از شنیدن این جواب، آهنگ خانهی امام مالک را کرد و به طرف خانهی امام به راه افتاد و در مجلسش حضور یافت و برای سماع حدیث، به دیوار تکیه نمود. امام مالک بدو گفت: «یا أمیرالمؤمنین! إنّ من إجلال رسول الله جاجلال العلم»: یعنی ای امیر مؤمنان! احترام و تعظیم علم و دانش، مرادف و مقارنِ احترام و بزرگداشت رسول خدا جاست (بنابراین برای شما نیز زیبنده است، تا احترام علم و دانش را بگیری.)
به همین خاطر، هارون الرشید خود را راست کرد و (دو زانو نشست)، پس از آن، امام مالک به روایت حدیث دست یازید.
امام مالک، پیوسته در وقت روایت حدیث، وضو میگرفت، ریش خویش را شانه میزد و دو زانو در صدر مجلس مینشست از ایشان سؤال شد: چرا دروقت روایت حدیث این کارها را میکنید و خویشتن را در عُسر و حرج میاندازید؟
وی در پاسخ گفت: «أحب أن اعظم حدیث رسول اللهج» یعنی بخاطر تعظیم و بزرگداشت احادیثِ گرانمایه و تعالیبخش رسول خدا ج.
ایشان با کهولت سنی، و ضعف و ناتوانی جسمانی، در مدینهی منوره هرگز سواری و مرکبی را سوار نمیشد، و پیوسته چنین میگفت: «لا أركب فی مدینة دفن فیها جثمان رسول اللهج» من هرگز در شهری که جسد اطهر و مبارک آن حضرت جدر آن دفن شده است، مرکبی را سوار نخواهم شد. [۱۸۳]
روزی به امام مالک گفته شد: كیف أصبحتَ؟ چطور صبح نمودی؟ گفت: «فی عمرٍ ینقص وذنوب تزید» در عمری کوتاه، و گناهانی فراوان، صبح کردم.
[۱۸۲] ابن قاسم یکی ازشاگردان برجستهی امام مالک است. [۱۸۳] الفتح المبین مراغی (۱/۱۲۰)