عائشهل در عهد ابوبکر صدیقس
رسول خدا ج در اثناء بیماری خود با امر به ابوبکر صدقس که امامت جماعت مسلمانان را در نماز بعهده بگیرد در واقع او را به عنوان جانشین خود نامزد کرده بود. عائشه صدیقهل به خاطر اینکه مبادا مردم نسبت به صدیق بدفالی بزنند و به این ترتیب پدرش در مظان سوء تفاهم واقع گردد، تلاش نمود که این وظیفه را حضرت به عهده کسی دیگر بگذارد.
عائشهل گوید: چون گفتم یا رسول الله ابوبکر مردی رقیق القلب است چون قرآن بخواند نمیتواند جلوی اشکش را بگیرد بهتر میبود که غیر از ابوبکر کسی دیگر را بدین کار امر میفرمودید.
عائشهل گوید به خدا سوگند مقصودم از این گفته چیزی جز اینکه میترسیدم مردم نسبت به ابوبکر صدیق بدفالی بزنند نبود. زیرا که او اولین جانشین حضرت به حساب میآمد. لذا دوباره و سه باره بخدمت حضرت آمدم و درخواست خود را تکرار کردم تا اینکه حضرت فرمود: «شما همانند صواحب یوسف ÷ هستید» [۵]
پس از وفات پیامبر عائشه صدیقه در کنار مرقد مطهرش به عزاداری نشست و مقامی علمی خود را که مدتی بعد علنی گردانید برای مردم در ابتدای امر ظاهر نگرانید، زیرا که مرحله اول به زمان رسول خدا نزدیک بود و مردم درگیر جنگ با مرتدین بودند.
چون برخی از زنان پیامبر تصمیم گرفتند حضرت عثمان را به نزد ابوبکر صدیق بفرستند و میراث خود را از رسول خدا ج درخواست کنند، ام المومنین عائشه خطاب بدانان گفت: «مگر رسول خدا نفرموده است؟ از ما میراث برده نمیشود و هر آنچه را ما بگذاریم صدقه است» [امام احمد ۶/۲۶۲].
«در مورد این حدیث شریف و تطبیق آن با کتاب خدا میتوانید به جلد اول راهنمای مذهب شافعی، تالیف شیخ الاسلام چاپ دانشگاه تهران صفحه۳۰۰ مراجعه فرمائید».
مدت خلافت ابوبکر صدیق طولانی نشد و روایات به طور متفق بیانگر این است که یار غار پیامبر چون عمرش معادل عمر پیامبر گردید دیار فانی را وداع گفت: بدین ترتیب مدت خلافت او ۲ سال و ۳ ماه و ۱۰ روز بود، تولد او نیز دو سال و ۳ ماه و ۲۹ روز قبل از عام الفیل بوده است و سرانجام در سن ۶۳ سالگی به رحمت خدا پیوست.
بیماری ابوبکر صدیقس مدت ۱۵ روز ادامه یافت. مردم به عیادتش میرفتند و عائشه صدیقهل نیز به پرستاری او مشغول بود. در اثناء پرستاری گاهی بعضی از اشعار را زمزمه میکرد و در مواردی صدیق س به او تذکراتی میداد در حالی که در آستانه مرگ قرار داشت. این تذکرات برای این بود که بجای زمزمه شعر آیات قرآن کریم جانشین گردد. چون وفات ابوبکر صدیق فرا رسید و حضرت در بستر احتضار قرار گرفت. عائشه ل این گفته حاتم را میخواند: «لعمرك ما یغنی الثراء عن الفتی اذا حشرجت یوما وضاق بها الصدر». بجانت سوگند که ثروت جوان رابی نیاز نمیسازد. آنگاه که روزی خرخر مرگ فرا رسد و به سبب آن سینه انسان تنگ گردد.
ابوبکر صدیق فرمود: این گفتار را مگو دخترم ولی بگو: ﴿وَجَآءَتۡ سَكۡرَةُ ٱلۡمَوۡتِ بِٱلۡحَقِّۖ ذَٰلِكَ مَا كُنتَ مِنۡهُ تَحِيدُ ١٩﴾ [ق: ۱۹]. «سختی مرگ رسید بحق این آن چیزی است که از آن فرار میکردی».
ام المومنین ل دوباره بازگردید و بر بالین صدیق میخواند: «وابیض یستسقی الغمام بوجهه ربیع الیتامی عصمه الارامل» سپید چهرهای که ابرها از صورت زیبایش آبیاری شدند. او بهار یتیمان و حافظ و خدمتگزار بیوه زنان بود.
ابوبکر صدیقس فرمود: او رسول خدا است. (امام احمد)
ابوبکر صدیق وصیت کرد که در کنار رسول خدا دفن شود چون وفات کرد آرامگاه او در حجره عائشه ل و سرش در مقابل کتف رسول خدا قرار گرفت و لحد قبرش به آرامگاه حضرت رسول چسبانده شد و قبر ابوبکر نیز مثل قبر رسول خدا مسطح گردید و بر آن آب ریخته شد و بدینسان ماه دوم در حجره ام المومنین عائشه ل فرود آمد.
ابوبکر صدیق از بین پسران و دخترانش سیده عائشه ل را مسئول اجرای وصیت خود قرار داد و به او فرمود: من برایت قطعه زمینی - باغ - را بخشیده بودم ولی هم اکنون در آخرین لحظات حیات چیزی از بابت آن در دل من است آن را برای تقسیم بین وراث بازگردان.
عائشه گفت: آری بازگرداندم.
آنگاه بوبکر صدیق فرمود: اما از زمانیکه امر مسلمانان را بعهده گرفتم از درهم و دینارشان چیزی دریافت نکردم، ولی از غذاهای پس مانده مسلمین بهرهمند شده ام و شکم خود را سیر کردم و جامههای خشنشان را پوشیده ام و از بیت المال مسلمین چیزی در دست ندارم، مگر این خدمتگزار حبشی و این شتری شیرده و این قطیفه چون من وفات کردم آنها را به نزد عمر بفرست و درخواست عفو کن.
عائشه ل گوید به سفارش صدیق عمل کردم چون نمایندهای برای تسلیم آن به نزد عمر س رفت اشکهای عمر سرازیر شد و دانههای اشک بر زمین میافتاد و میگفت: «خداوندا ابوبکر را رحمت کند که جانشینان بعد از خود را به رنج انداخت». (حیاة الصحابة ۲/۴۶۰).
[۵] صحیح مسلم. یعنی در اصرار ورزی به آنچه که خود میخواهید.