ام المؤمنین عایشه بانوی دانشمند اسلام

فهرست کتاب

رابطه ام المومنین عائشهل با معاویهس

رابطه ام المومنین عائشهل با معاویهس

رابطه ام المومنینل با معاویهس همانند رابطه‌اش با خلفای راشدین نبود و به رغم آن که معاویه با شدت می‌کوشید تا رابطه‌اش را با ام المومنین استحکام بخشد حوادثی پیش می‌آمد که موجب سستی و خراب شدن رابطه آن دو می‌گردید. از جمله است: کشته شدن برادرش محمد بن ابوبکر در سال ۳۸ در مصر.

محمد از طرف حضرت علیس والی مصر بود، دوست‎داران معاویهس به رهبری معاویه بن حدیج السکونی بر او شوریدند و معاویه با سپاهی گران به فرماندهی عمروبن العاص آنان را یاری داد، سپاه محمد شکست خورد و خود دست معاویه بن حدیج اسیر گردید. او هم او را کشت و در پوست الاغ انداخت و سپس آن را آتش زد، چون خبر قتل برادر ام المومنین به او رسید به شدت ناراحت گردید و پس از نمازها برایش دعا می‌کرد و بر علیه معاویه و عمرو نیز دعا می‌نمود.

سپس خانواده محمد به او پیوستند و قاسم بن محمد تحت سرپرستی او واقع شد. (طبری: ۵/۱۰۵)

لازم به ذکر است که قتل محمد بن ابی بکر به دست معاویه بن حدیج، ام المومنین را از تعریف و تمجید خدمات معاویه بن خدیج باز نداشت، آنگاه که به او خبر دادند این مرد با مردم رفتاری خوب و شایسته دارد چون عبدالرحمن بن شماسه بر او وارد گردید پرسید شما کیستی؟

گفت: مردی هستم از اهل مصر.

فرمود: صاحب شما با شما چگونه رفتار می‌کند ـ یعنی معاویه بن حدیج ـ.

گفت: از او بدی ندیده‌ام اگر شتر یکی از ما بمیرد به او شتر می‌دهد، اگر خدمتگزار کسی فوت کند او را خدمتگزار می‌بخشد، اگر کسی به نفقه نیاز دارد بر او انفاق می‌کند.

فرمود: اما آگاه باش که قتل برادرم محمد بن ابی بکر به دست او مرا باز نمی‌دارد که حدیثی را که از رسول خدا شنیده‌ام نگویم.

حضرت در این خانه‌ام می‌فرمود: «خدایا هرکس امری از امت من بدو سپرده می‌شود و بر مردم سخت می‌گیرد، خدایا بر او سخت بگیر و هر کس امری از امور امت من به او سپرده شود و به آنان مدارا می‌کند خدایا بر او مدارا فرما» (صحیح المسلم)

از جمله این حوادث جلوگیری مروان بن حکم ـ والی مدینه از جانب معاویه ـ از دفن حضرت حسن بن علیب در حجره شریفه، پس از صدور اجازه از جانب ام المومنینل است در این موقع نزدیک بود آشوبی بر پا گردد و اگر سعد بن ابی وقاص و ابوهریره و جابر و ابن عمر ش از حسین س درخواست نمی‌‌کردند که از آشوب جلوگیری کند حتماً آشوب بر پا می‌شد. حسین س نیز سخنان آنان را شنید و برادرش را در کنار قبر مادرش در بقیع دفن فرمود ـ ش ـ (البدایة والنهایة).

اجازه دادن حضرت عائشه به دفن حسن س در حجره‌اش دلیل رابطه نیک او با خاندان علی است. و این بر خلاف تصور افغانی است که گفته است: شاید آخرین تعبیر از موقف منفی او نسبت به علی بن ابی طالبس این باشد که او نسبت به فرزندانش حسن و حسین روی خوش نشان نمی‌داد و با اینکه آن دو از محارم او بودند در مقابل‌شان حجاب می‌گرفت. (عائشه والسیاسة).

افغانی این گفته را بر اساس نوشته ابن سعد مطرح ساخته که از ابن ابی سبره روایت شده است عائشه در مقابل حسن و حسین حجاب را رعایت می‌کرد و ابن عباس گفته است: ورود آن دو به خدمت عائشه شرعاً حلال و مجاز بوده است. (الطبقات: ۸/۷۳).

ولی ابن سعد از طریق سفیان بن عینیه از قول عمروبن دینار به روایت ابوجعفر آورده است که حسن و حسین بر همسران رسول خدا وارد نمی‌‌شدند و ابن عباس گفته است ورود آن دو از لحاظ شرعی اشکالی نداشت. (الطبقات ۸/۷۳)

شکی نیست که روایت دوم صحیح‌تر است، زیرا که سفیان بن عینیه در نزد محدثین از ابن ابی سبره معتبرتر است و در آن تصریح است بر اینکه حسن و حسین تنها فقط از ورود به خانه عائشهل خودداری نمی‌‌کرده‌اند بلکه به خانه هیچکدام از امهات المومنین رفت و آمد نداشته‌اند.

از جمله موارد اختلاف با معاویهس آن است که بین او و مروان بن حکم در موقع تصمیم معاویه بر خلافت یزید و بیعت گرفتن برای او بروز کرد.

معاویه به مروان ـ عامل خود در حجاز ـ نوشت که این کار را عملی سازد، مروان بن حکم مردم را جمع کرد و به آنان سخنرانی نمود و موضوع بیعت با یزید را مطرح ساخت، عبدالرحمن بن ابوبکر فرمود: آیا روش هرقلی (شاهنشاهی و قیصری) را برای ما به ارمغان آورده‌اید؟ و برای فرزندان خود بیعت می‌گیرید و ولیعهد بر می‌گزینید؟

مروان گفت: او را بگیرید، اما او به حجره عائشهل رفت و نتوانستند او را دستگیر کنند.

مروان گفت: این همان کسی است که قرآن درباره‌اش فرموده است: ﴿وَٱلَّذِي قَالَ لِوَٰلِدَيۡهِ أُفّٖ لَّكُمَآ أَتَعِدَانِنِيٓ... [الأحقاف: ۱۷]. «و آنکس که به پدر و مادرش گفت نسبت به شما دلتنگ شدم آیا مرا وعده می‌دهید که از (قبر) برانگیخته نشوم».

عائشهل از ورای حجاب فرمود: خداوند درباره ما در قرآن چیزی را نازل نفرموده مگر برائت مرا و در روایتی آمده که فرمود: دروغ گفتی به خدا این آیه درباره او نازل نشد اگر بخواهی نام ببرم این کار را می‌کنم ولی رسول خدا خاندان مروان را نفرین فرموده در حالی که مروان هنوز وجود نداشته است.

به صحیح البخاری و فتح الباری ۸/۴۴۳ مراجعه فرمایید، معاویه همواره در صدد جلب رضایت ام المومنین بود از این رو هدایای بزرگی برایش می‌فرستاد.

عروه گوید عائشهل حتی لباسش را نو نمی‌‌کرد تا که جامه‌اش را پینه نمی‌‌زد. آن را تعمیر نمی‌‌کرد، روزی از نزد معاویه مبلغ ۸۰۰۰۰ درهم برایش پول آوردند ولی همگی را انفاق نمود و شب حتی یک درهم در خانه‌اش نبود. خدمتگزارش به او گفت: چرا یک درهمی گوشت برای ما نخریدی؟

فرمود: اگر بیادم می‌آوردی، این کار را می‌کردم. (الترغیب والترهیب: ۴/۱۶۶).

معاویه به ام المومنین نامه می‌نویسد و از او درخواست نصیحت و راهنمایی می‌کند. در سنن ترمذی آمده که معاویه به ام المومنین نوشت که چیزی را برایم بنویس ولی زیاد بر من سخت مگیر. پس عائشه ل به معاویه نوشت: سلام بر تو اما بعد: از رسول خدا شنیدم که می‌فرمود: «هر کس رضای خدا را در خشم مردم بجوید خداوند مشکلات مردم را از او کفایت می‌کند و هر کس رضای مردم را با خشم خدا بجوید، خداوند او را به مردم می‌سپارد والسلام علیک».

و روایت بزار بدین گونه است: «هر کس ثنای مردم را به معاصی و نافرمانی خدا بجوید خداوند بر او خشم می‌گیرد و مردم بر او خشمگین می‌شوند» (مسند عائشه).

با این هم سیده عائشه از برخی از تصرفات و رفتارهای معاویه که تجاوز از حدود شرع بود اظهار تنفر نموده و شاید بزرگ‌ترین قضایایی که انتقاد شدید او را بر انگیخت قضیه قتل حجربن عدی و یارانش بود.

تابعی جلیل محمد بن سیرین این قضیه را خلاصه کرده است.

روزی زیاد ابن ابیه والی کوفه از جانب معاویه خطبه جمعه را می‌خواند خطبه را طولانی کرد و نماز بتاخیر افتاد. حجر بن عدی به او گفت: نماز است.

ولی او خطبه‌اش را ادامه داد، حجر دوباره گفت: نماز است ولی او باز هم به خطبه‌اش ادامه داد، چون حجر فوت نماز را نزدیک دید چنگی سنگ ریزه بر گرفت و مردم را به سوی نماز دعوت کرد، مردم برانگیخته شدند چون زیاد آن حالت را دید از منبر پائین آمد و به مردم نماز گذارد. چون از نماز فارغ گردید نامه‌ای به معاویه نوشت و بر علیه حجر بسیار سخن گفت. معاویه به او پاسخ داد. او را در غل و زنجیر نزد من بفرست. چون نامه معاویه رسید، قوم حجر خواستند از این کار جلوگیری کنند ولی او خود فرمود: نه بلکه من می‌شنوم به اطاعت می‌کنم آنگاه او را به زنجیر بستند و به نزد معاویه بردند. چون به او داخل گردید فرمود: السلام علیک یا امیر المومنین و رحمة الله وبرکاته.

معاویه به او گفت: امیرالمومنین اما به خدا سوگند نه با تو سخن می‌گویم و نه اجازه سخن گفتن به تو می‌دهم، او را بیرون کنید و گردنش را بزنید. او را بیرون بردند. حجر فرمود: بگذارید دو رکعت نماز بگزارم، به او اجازه دادند او هم ۲ رکعت خفیف اداء کرد و سپس فرمود: اگر این وضعیت من نبود دوست داشتم که آن را طولانی کنم، اگر نمازهای گذشته مرا خیری ندهد در این ۲ رکعت مگر چه اندازه خیر برایم خواهد بود؟ سپس به اطرافیانش فرمود: پس از مرگ زنجیرها را از من باز نکنید و خونهایم را نشویید، زیرا که می‌خواهم همانطور که بقتل می‌رسم در قیامت با معاویه روبرو گردم. آنگاه او را پیش انداختند و گردنش را زدند هر گاه از محمد بن سیرین پرسیده می‌شد آیا شهید را غسل دهیم؟ حدیث حجر را بیان می‌فرمود. (طبری ۵/۲۵۶).

و نیز طبری از طریق ابی منحنف ـ لوط بن یحیی ـ روایت نموده که عائشه ل عبدالرحمن بن حارث بن هشام را برای نجات حجر نزد معاویه فرستاد، اما وقتی رسید که حجر به شهادت رسیده بود.

حضرت عائشه می‌فرمود: اگر می‌توانستیم چیزی را از امور تغییر دهیم، باید حتماً از قتل حجر جلوگیری می‌کردیم، اما به خدا سوگند آن طور که من می‌دانم حجر مردی مسلمان و وارسته بود که حج می‌گذارد و عمره بجای می‌آورد.

چون معاویهس به حج آمد بر عائشهل گذر کرد، از او اجازه ورود خواست به او اجازه داده شد، چون نشست ام المومنین از او پرسید: آیا ایمن هستی از اینکه تو را در مورد آنکه او را به قتل آورده‌ای بازخواست نمایم؟

منظور یادآوری قتل محمد بن ابی بکر بوده است، معاویه گفت: من به خانه امن داخل شده‌ام.

فرمود: ای معاویه: آیا از خدا در قتل حجر و یارانش نترسیدی؟ معاویه گفت: من آنان را نکشتم بلکه کسانی آنان را کشتند که بر علیه‌شان گواهی دادند. (طبری: ۵/۲۷۹)

در روایتی دیگر آمده که محمد ج بن سیرین فرمود: عائشه به معاویه فرمود: ای معاویه: در موقع قتل حجر بردباری تو کجا بود؟

گفت: ای ام المومنین کسی در حضورم نبود که مرا ارشاد کند.

ابن سیرین گوید: خبر به ما رسید که چون مرگ معاویه رسید فریادش در گلویش گیر کرده بود و می‌گفت: روز مؤاخذه من به خاطر قتل تو ای حجر روزی طولانی است.