جهاز عروس
عائشه تخت بزرگترین پادشاه دنیا و عزیزترین انسان در پیش خداوند را چنین به تصویر میکشند: «تخت خواب رسول خدا ج از پوست بود که داخلش با لیف درخت خرما پر شده بود» [۴۶].
وقتی پیامبر اکرم ج تشریف فرما شد و آن را دید، با تعجب پرسید: عائشه! این چیست؟ گفتم: تشکی است که یکی از زنان انصار که به خانه ما آمده بود و لحاف شما را دید، برایمان فرستاد. ایشان فرمود: تشک را به صاحبش بازگردان، به خدا سوگند اگر من بخواهم خداوند کوههایی از طلا و جواهرات بمن ارزانی میدارد» [۴۷].
در آن روزهای اول زندگی پیامبر خدا ج جز یک بستر هیچ نداشتند، حتی وقتی از عائشه جویا شدند که: آیا پیامبر خدا ج وقتی شما در عادت ماهانهتان بودید با شما بر یک بستر میخوابیدند، ایشان گفت، آری، در آن روزها ما یک بستر بیشتر نداشتیم، اما بعدها که خداوند رختخواب دیگری بما عطا فرمود، رسول خدا در عادت ماهانهام از من کناره میگرفتند [۴۸].
از حدیث آتیه چنین برمیآید که گاهی نیز رختخواب آن حضرت بر روی حصیری فرش میشد.
چون از عائشه پرسیدند که آیا گذشتن سگ و یا الاغ و یا زن از جلوی نماز باعث باطل شدن نماز میشود؟ فرمود: شما ما زنان را به سگها و الاغهایتان تشبیه میکنید! به خدا قسم چه بسا پیامبر اکرم ج نماز میخواند در حالیکه من روی حصیری جلویشان ـ بین ایشان و قبله ـ دراز کشیده بودم و اگر کاری برایم پیش میآمد نمیخواستم که باعث رنجش آن حضرت شوم و از جلویشان بگذرم، از اینرو از کنار پای آن حضرت کنار میخزیدم تا کارم را انجام دهم [۴۹].
ـ بعدها فرصتی دست داد که عائشهل به اتاق این ابر مرد تاریخ چند متکا نیز بیفزاید ـ پارچهای داشتم که عکسهایی روی آن نقش بسته بود آن را روی تاقچهای که در قبلۀ نماز پیامبر ج بود آویزان کردم، آن حضرت چون پارچه را در نماز جلوی خویش یافتند فرمودند: «عائشه! این پارچه را از جلویم بگیر» من هم آن را گرفته با آن چند متکا درست کردم [۵۰].
از این حدیث و روایات مشابه آن که در کتابهای حدیث آمده چنین بر میآید که عائشهل ذوق و علاقۀ خاصی به تزئین و زیبایی اتاقش داشت، از آنجمله آمده است: پردهای داشتیم که بر آن عکسهای پرندههایی طراحی شده بود، و چون کسی به اتاق وارد میشد آن را میدید، آنحضرت به من فرمود: «این پرده را از جلویم جمع کن، چون هر وقت وارد اتاق میشوم، با دیدن آن دنیا بیادم میآید»، و در روایتی دیگر اضافه میکند: «کسانیکه این عکسها را طراحی کردهاند مورد عذاب خداوند واقع میشوند، به آنها گفته میشود: آنچه را که آفریدهاید زنده کنید، فرشتگان رحمت الهی به خانهای که در آن عکس باشد وارد نمیشوند».
«خداوند ما را دستور نداده که سنگ و گل را نیز لباس بپوشانیم» [۵۱].
در خانۀ تازه عروس پیامبر اکرم ج چراغی نبود که سینه سیاه تاریکی را درهم شکند: «جلوی پیامبر ج میخوابیدم و پاهایم در قبله آنحضرت قرار میگرفت، ایشان چون به سجده میرفتند با دست مبارکشان به پاهایم میزدند من پاهایم را جمع میکردم، و چون دوباره به قیام میایستادند دوباره پاهایم را دراز میکردم، البته در آن روزها خانهها چراغ نداشت» [۵۲].
شاید از خود بپرسیم که چرا چراغ روشن نمیکردند، عائشه جواب میدهد، اگر ما روغنی برای شعلهور ساختن و بر افروختن چراغ میداشتیم از آن تغذیه میکردیم [۵۳]. در آن زمان که نفت وجود نداشت مردم چراغها را با پیه و چربی میافروختند، که منظور ایشان از روغن همان چربی است.
این همان اتاقی بود که بانوی بزگ اسلام، و زن دانشمند و فارغ التحصیل دانشگاه نبوت نزدیک به پنجاه سال در آن زندگی بسر برد، و در طی این مدت طولانی به امکانات رفاهی اتاق هیچ اضافه نشد و تنها تغییری که بعدها در اتاق پدید آمد این بود که پیکر مطهر رسول خدا ج و دو یار باوفایش ابوبکر صدیق و عمر فاروقب در زیر سقف آن اتاق به انتظار روز رستاخیز آرام خوابیدند.
[۴۶] به روایت مسلم. این روایت از زهد و پارسائی رسول اکرم پرده بر میکشد که رختخوابش از لیف درختان خرما و از پوست بوده نه از پشم و ابریشم. و اگر دست سخاوتمند روزگار بدو رختخواب نرم و شاهانهای تقدیم میداشت، بدون شک رسول اکرم نمیپذیرفت. بیهقی از عائشهل روایت میکند که: «روزی یکی از زنان انصار به خانۀ ما آمد، و با دیدن رختخواب رسول اکرم که لحافی خشن و سخت بود متأثر شده و به خانهاش بازگشت و تشکی از پشم را برای ما هدیه فرستاد». [۴۷] حیاة الصحابة. [۴۸] امام احمد.. [۴۹] به روایت بخاری و مسلم. [۵۰] مسلم و نسائی. [۵۱] به روایت بخاری و مسلم. [۵۲] به روایت بخاری. [۵۳] به احمد و طبرانی مراجعه شود.