شوهر نمونه... مهربانترین و والاترین انسان
پیامبر اکرم ج خود أسوه و نمونۀ یک شوهر مهربان و با شفقت در محیط خانه بود که لمحهای از این شفقت و مهربانی بیمثال را میتوان از لابلای برخی از روایاتی که مادر مؤمنان عائشه برایمان نقل کردهاند مشاهده کرد از آن جمله است:
۱- در صفات پیشین خواندیم که چگونه پیامبر اکرم ج با همسر کم سن و سالش که هنوز علاقه به بازی و سرگرمی داشت، رفتار میکرد و به هم بازیها و دوستانش اجازه میداد که با او سرگرم بازی شوند و هنگامی که صحابه در مسجد برنامههای رزمی و ورزشی خود را به نمایش میگذاشتند بدو اجازه میداد که از پشت شانۀ مبارکش آنها را تماشا کند. عائشهل خود این صحنه را چنین به تصویر میکشد: روز عید بود چند نفر مرد سیاه پوست با نیزه و سپر، جوانمردی و دلیری خویش را به نمایش گذاشته بودند. درست یادم نیست که آیا من از پیامبر اکرم ج خواهش کردم و یا خود ایشان به من پیشنهاد کرد که بروم از پشت سرشان بازی و نبرد آنها را تماشا کنم.
من نیز سرم را در پشت شانه مبارکش نهاده تماشا میکردم و ایشان جوانان را تشویق میکردند که: ای بنی ارفده ادامه دهید و چون خسته شدم پیامبر ج فرمودند اگر خسته شدهای برو استراحت کن [۶۲].
۲- پیامبر اکرم ج با خانوادۀشان بسیار مهربان بوده با آنها بازی و شوخی میکردند و خوش میگفتند و خوش میخندیدند.
عائشهل روایت است که: روزی غذایی درست کرده خدمت آن حضرت ج تقدیم داشتم، سوده همسر دیگر پیامبر ج بین من و ایشان نشسته بود، به سوده گفتم: از این غذا میل کن، او امتناع کرد، باز هم تعارف کردم به شوخی گفتم: یا میخوری یا به صورتت میمالم! او باز هم از خوردن سرباز زد، منهم دستم را داخل غذا برده به صورتش مالیدم، پیامبر خدا ج از این شوخی ما خندید و به سوده اشاره کرده گفت: تو هم غذا به صورتش بمال. و او هم از فرصت استفاده کرده صورتم را پر غذا کرد و پیامبر اکرم ج همچنان میخندید که صدای عمر از همان نزدیکیها شنیده شد که داد میزد: عبدالله، عبدالله کجائی؟ ای عبدالله...
پیامبر ج نیز بگمان اینکه عمر س به خانه ما میآیند به ما فرمود که بروید صورتهایتان را بشوئید.
عائشهل میگوید: از آنروز به بعد من همیشه احترام و هیبت خاصی برای عمر قائل بودم چرا که دیدیم پیامبر اکرم ج به ایشان اهتمام و احترام خاصی داشتند [۶۳].
۳- از نمونههای دیگر مهربانی حضرت پیامبر اکرم ج به خانوادهاش میتوان از همکاری ایشان با همسرانشان در کارهای خانه نام برد.
اسود بن یزید از مادر مؤمنان عائشهل پرسید که پیامبر خدا ج در خانه چه کار میکنند؟ وی گفت: به کارهای خانه مشغولند و چون صدای اذان را میشنوند به مسجد میروند.
۴- چه بسا که پیامبر اکرم ج با همسرانش مینشست و به حرفهای آنها گوش فرا میداد، کتابهای حدیث، بسیاری از این نشستهای جالب و شوقانگیز را برای ما به رشتۀ تحریر درآورده است. از جمله روایتی زیبا و دلنشین از عائشه ل است که برای پیامبر خدا داستان أم زرع را تعریف میکردند ـ أم زرع در این داستان زیبا و دلنشین زنی است که در جمعی از دوستانش از خوبیهای شوهرش که او را طلاق داده یاد میکند و او را مورد تعریف و تمجید قرار میدهد ـ پیامبر اکرم ج نیز پس از شنیدن این قصۀ زیبا، رابطۀ علاقه و محبت خویش با مادر مؤمنان را به دوستی و عشق أم زرع و شوهرش تشبیه کردند: «من و تو مثل أبو زرع و أم زرع میباشیم، جز اینکه شوهر أم زرع او را طلاق داد [۶۴] و من هرگز تو را طلاق نمیدهم».
۵- پیامبر اکرم ج با زنانشان بسیار عطوفت و مهربان بودند و همیشه مراعات حالشان مینمودند و هرگز بر آنها سخت نمیگرفتند، أم المؤمنین عائشه در این باره میفرمایند: «رسول اکرم ج هرگز دست مبارکشان را برای زدن کسی بلند نکردند و هرگز زنی و یا خدمتکاری را نیازردند و دستشان تنها در راه جهاد برای زدن بلند میشد» [۶۵]. گذشته از این اگر چنانچه یکی از همسرانش در حق ایشان کوتاهی میکردند و یا بر ایشان خشم میگرفت، آن حضرت در پی رضایت او برآمده سعی میکردند او را راضی و خشنود سازند.
امام ذهبی در کتاب با ارزش شان النبلا ـ زندگینامۀ رادمردان ـ از نعمان بن بشیر چنین آورده است: روزی ابوبکر صدیق بر در خانه پیامبر اکرم ج حاضر شده اجازۀ دخول میخواستند که ملاحظه فرمودند صدای عائشه بر آن حضرت بلند است، ابوبکر نیز عصبانی شد و با صدای بلند بر عائشه داد زد که: ای دخترک فلانه! صدایت را بر رسول خدا بلند میکنی، و خواست که او را تأدیب کند، پیامبر اکرم ج جلو آمده ابوبکر را از زدنش باز داشت، ابوبکر نیز که طاقت دیدن چنین حادثهای را نداشت از خانه خارج شد، آنگاه آنحضرت سعی کرد که بار دیگر عائشه را راضی سازد و به او میگفت: دیدی که نگذاشتم تو را بزند... لحظه ای بعد دوباره ابوبکر بازگشت که صدای خنده رسول خدا ج و عائشه را از پشت در شنید، آنگاه اجازه خواسته فرمود: آیا نمیخواهید مرا در صلح و شادیتان شریک کنید همانطور که در دعوایتان شریکم نمودید [۶۶].
۶- ایشان درمیان همسرانشان کمال مساوات و عدالت را پیشۀ خویش ساخته بودند و هیچ یک از همسرانشان را بر دیگری برتری نمیدادند و حتی هنگامی که رهسپار سفری میشدند در بین ایشان قرعه کشی میکردند و هر که قرعه بنامش میافتاد در سفر میتوانست همراه پیامبر اکرم ج باشد و در مناجاتشان میفرمودند که: بارالها، اینست نهایت توان عدل و مساوات من در آنچه قدرت تصرف در آن دارم، خدایا در آنچه از قدرت و توانم بیرون است ـ یعنی محبت و عشق و علاقۀ قلبی ـ مرا باز خواست مکن.
این رفتار و کردار خانوادگی آنحضرت سرمشق و الگویی است برای همه مسلمانان چه که اخلاق رسول اکرم ج ترجمۀ گویایی است از آیات پر نور قرآن مجید و خداوند متعال ایشان را الگو و نمونهای قرار داد تا مؤمنان قدم بر جای پاهای ایشان نهاده پیش روند و هرگاه همسری در حق خانوادۀ خویش کوتاهی مینمود همیشه بدین الگوی صلاح و رستگاری گوش زد میشد که بنگر زندگی رسول اکرم را و سعی کن که در مقابل همسرت چون ایشان باشی!.
قصۀ عمر بن خطابس با همسرش چهره از این مدارا و لطف پیامبر اکرم ج میگشاید که چگونه عمر از آن همه شدت و سخت منشی خویش کوتاه آمده و راه و روش خویش در مقابل زن را تغییر دادند و خود را بر اطاعت از رویۀ آن حضرت ج ملزم شمردند.
ایشان چنین میگویند: «قبل از اسلام زن فاقد همۀ ارزشهای انسانی بود و هیچ اهمیتی در جامعه نداشت تا اینکه اسلام او را سوار بر بالهای محبت خویش به بالا سوق داده جایگاه بسی والایی را برایش رقم زد.
روزی در قضیهای رأیگیری میکردم که زنم خواست إظهار رأی کند که اگر چنین و چنان کنی... من نیز در سخنش پریده گفتم: به تو هیچ ربطی ندارد، من که در کارهایم با زنان مشورت نمیکنم!.
همسرم با تعجب گفت: امر تو بسیار عجیب است! چطور تو برای زن هیچ ارزشی قائل نیستی و حتی مشورت با او را عیب میشمری در حالی که رسول اکرم ج به دخترت ام المؤمنین حفصهل آنچنان اهتمام میدهد و همیشه با او مشورت میکند و کارهایش را با او درمیان میگذارد! تا جائی که ام المؤمنین حفصهل به خودش اجازه میدهد که در بسیاری از کارهای رسول اکرم ج دخالت کند، خودم روزی دیدم که پیامبر اکرم ج تمام روز را بخاطر آنها ناراحت و خشمگین بود و من که طاقت ناراحتی آنحضرت را نداشتم به حفصه گفتم: دخترم شما چطور بخودتان اجازه میدهید که در کارهای پیامبر اکرم ج دخالت کنید و او را اینچنین ناراحت کنید.
حفصه گفتند که: به خدا قسم ما همیشه با پیامبر اکرم ج در کارهایش بحث و بررسی میکنیم و در تصمیمگیریشان با ایشان شریک میشویم، من هم گفتم: پس دخترم از خشم و ناراحتی پیامبر اکرم ج برحذر باش که آتش دوزخ بسیار هولناک و وحشتناک است.
عمرس از شنیدن این حکایت بسی بشگفت آمد و از اینکه زن تا این مرحله جای پایش باز شده بسیار تعجب کرده خواست در این مورد بیشتر تحقیق کند از اینرو پیش ام المؤمنین أم سلمهل که با ایشان رابطه خویشاوندی داشت، رفت و با او در این مورد بیشتر موضوع را باز کرد.
او گفت: عمر! کارهای تو بسیار عجیب است میخواهی در هر کاری دخالت کنی و از هر چیزی سردرآوری، تا جایی که میخواهی در بین رسول اکرم ج و زنانش نیز دخالت کنی!.
سخنهای أم سلمهل روحیهام را سخت درهم شکست و مرا وادار ساخت که در این مورد سخت به فکر و اندیشه فرو روم» [۶۷].
[۶۲] به روایت بخاری و مسلم. [۶۳] به روایت أبویعلی. [۶۴] به بخاری و مسلم و نسائی و طبرانی مراجعه شود. [۶۵] صحیح مسلم. [۶۶] به روایت ابوداود و نسائی. [۶۷] سمط الثمین؛ فصل اسلام و زن.