ام المؤمنین عایشه بانوی دانشمند اسلام

فهرست کتاب

روزهای کودکی

روزهای کودکی

عائشهل در سال پنجم و یا ششم و در روایتی چهارم پس از بعثت پیامبر اکرم ج متولد شده‌اند، سال‌های اول زندگانی او مصادف بود با سخت‌ترین روزهای دعوت اسلامی، مسلمانان در زیر یوغ سخت‌ترین شکنجه‌ها، فشارها، آزار و اذیت‌ها قرار داشتند و هیچ مسلمانی امنیت و آرامش نداشت...

عائشهل تصویری از رنج‌ها و شکنجه‌هایی که پدر بزرگوارش در راه به ثمر رساندن دعوت اسلامی متحمل شده بود را برای ما چنین ترسیم کرده: «پدرم از دست ظلم و ستم مشرکان مکه به تنگ آمده بود و برای رهایی از آن عذاب‌های طاقت فرسا رهسپار حبشه شد، چون به منطقه برک الغماد رسید، ابن دُغَنَّه که رئیس قبیله قاره بود پیش او آمده از او خواست تا به مکه برگردد و وی مسؤلیت حمایت او را بر عهده می‌گیرد و قریش جرأت نخواهد کرد بدو هیچ آزاری رساند. به ابوبکر گفت: ابوبکر! مردی چون شما شهر و دیار خود را ترک نمی‌کند، چرا که کسی جرأت بیرون راندن او را ندارد، شما سرپناه بینوایانید، رابطه و مهر خویشاوندیشان را همیشه محکم برقرار می‌سازی، به مستمندان و درماندگان کمک می‌کنی، میهمان دوستی صفت برتر توست، در کنار مظلوم ایستاده حقش را از چنگ ظالم بدر می‌آوری، برگرد به شهر و خدایت را آنگونه که می‌خواهی عبادت کن من حامی تو هستم، کسی که به تو کوچک‌ترین اهانتی روا دارد با ما طرف است!» [۲۵].

از روایت‌ها چنین برمی‌آید که عائشهل در کودکی دخترکی زرنگ بوده و سرگرم بازی و شادی بوده است و تا سن ۹ سالگی با دختران هم سن و سالش همیشه طناب بازی می‌کرده و وقتی مراسم خواستگاریش در خانه بر پا بود او با دوستانش سرگرم بازی بود، خودش قصه‌ی به خانۀ بخت رفتنش را چنین تعریف می‌کند:

«روزی، با دوستانم مشغول طناب بازی بودم كه مادرم؛ ام رومان؛ آمد و مرا صدا زد. نزد او رفتم ولی نمی‌دانستم از من چه می‌خواهد. او دستم را گرفت و مرا كه نفس نفس می‌زدم، كنار دروازه خانه نگهداشت. اندكی، آرام گرفتم و نفس زدنم برطرف گردید. آنگاه، كمی آب برداشت و دستی بر سر و صورتم كشید. سپس مرا به داخل خانه برد. جمعی از زنان انصار در آنجا نشسته بودند. آنان به من تبریک و خوش آمد، گفتند» [۲۶].

عائشهل هنگام ازدواج نوجوانی بیش نبود که هنوز عشق و علاقه بسیاری به بازی و سرگرمی داشت. رسول اکرم ج نیز این نیاز او را درک می‌کرد و دخترکان هم سن و سالش را پیشش می‌فرستاد تا در خانه با آن‎ها سرگرم شود.

عائشهل خودش چنین حکایت می‌کند: وقتی که در خانه رسول خدا ج بودم، پیامبر اکرم ج دخترکان هم سن و سالم را می‌فرستاد تا با هم بازی کنیم و سرگرم شویم [۲۷].

که گاهی هم که نوجوانان بازی‌های رزمی خود را در مسجد به نمایش می‌گذاشتند پیامبر اکرم ج به عائشه اجازه می‌داد که از پشت سر آن حضرت ج بازی شان را تماشا کند. از اینروست که او این حاجت مبرم را در نوجوانان بخوبی درک کرده پدران و مادران را چنین سفارش می‌کند:

«دختران و پسران نوجوانتان را درک کنید و به آن‎ها اجازۀ بازی و سرگرمی دهید». عائشهل برای خودش اسباب بازی‌هایی نیز داشت که با دوستانش که در خانه جمع می‌شدند و بازی می‌کردند «احیاناً رسول خدا ج سر می‌رسیدند دخترکان از آن حضرت ج خجالت کشیده از بازی دست می‌کشیدند. پیامبر اکرم ج نیز موضوع را درک کرده از خانه خارج می‌شدند آن‎ها دوباره جمع می‌شدند و شروع به بازی می‌کردیم» [۲۸].

همچنین آورده است که: روزی من با چندتن از هم بازی‌هایم سرگرم بازی بودیم که پیامبر اکرم ج تشریف آوردند، ایشان فرمودند: عائشه این چیست که در دست داری؟

گفتم: اسب بالدار سلیمان است.

پیامبر ج نیز خندیدند [۲۹].

روزهای شاد کودکی او در خانه مهر و عطوفت، صدق و صفا، ایمان و رستگاری، نبوت و رسالت این چنین سپری شد.

[۲۵] صحیح بخاری. [۲۶] صحیح بخاری و مسلم. [۲۷] أبوداود. [۲۸] صحیح بخاری. [۲۹] سیر أعلام النبلاء.