ام المؤمنین عایشه بانوی دانشمند اسلام

فهرست کتاب

حال ببین که خواستگاری چه حکایتی دارد؟

حال ببین که خواستگاری چه حکایتی دارد؟

مرحله اول آن، خطابی الهی بود که بوسیله وحی به پیامبر اکرم ج ابلاغ شد و آن حضرت نیز آن را برای بانوی بزرگوار چنین بیان داشته‌اند: «سه شب متوالی تو را در خواب می‌دیدیم که فرشته‌ای تو را در پارچه‌ای از ابریشم پیچیده بمن تقدیم می‌کند و می‌گوید: این همسر شماست، پرده از چهره‌اش برگیر، من هم چون نگاهی می‌کردم می‌دیدم که شما هستی. با خود می‌گفتم، اگر این خواست پروردگارم باشد حتماً به انجام خواهد رسید» [۳۰].

ترمذی از زبان حضرت عائشهل چنین آورده‌ که: «جبرئیل ÷ تصویر ایشان را در پارچه‌ای سبز پیچیده خدمت آن حضرت آورده می‌فرمودند: این همسر شما در دنیا و آخرت است». و پس از وفات اولین همسر پیامبر، بانوی بزرگ اسلام خدیجه کبریل خداوند متعال به این ازدواج جامۀ حقیقت پوشانید و عائشه به خانه رسول اکرم ج منتقل شد.

حضرت خدیجهل سه سال قبل از هجرت از این دنیای فانی رخت بربست، پیامبر خدا ج حدود دو سال صبر نمود و پس از آن بانوی اسلام عائشهل را که دختری ۶ ساله بود، به عقد ازدواج خویش درآوردند [۳۱].

حضرت عائشهل خود چنین حکایت می‌کند: چون مادر مؤمنان خدیجه کبری وفات یافت، خوله دختر حکیم به محضر حضرت رسول ج رسیده به ایشان گفتند: یا رسول الله، آیا قصد ازدواج ندارید؟ حضرت فرمودند: با چه کسی؟ ایشان گفتند: هر چه خودتان بپسندید، اگر می‌خواهید با دختری و یا با بیوه زنی. حضرت فرمودند: دختر کیست و بیوه کیست؟

گفت: دختر، عائشه دختر عزیزترین دوست و محبوب‌ترینِ خلق خدا نزد شما، و بیوه، سوده دختر زمعه، آن زن فداکاری که به شما ایمان آورده و در راه خدا ثابت قدم و پایدار مانده است.

حضرت فرمودند: هردویشان را در جریان امر قرار ده، خوله می‌گوید با خوشحالی و هزار و یک آرزو نزد أم رومان رفتم و به او گفتم: یا أم رومان! شما چقدر خوشبخت و سعادتمندید، خوشابحالتان! گویی خداوند متعال به شما عنایت و لطف خاصی دارد. ام رومان حیرت زده گفت: منظورت چیست؟ گفتم: پیامبر خدا ج تصمیم دارند عائشه را خواستگاری کنند. گفت: کمی صبر کن تا ابوبکر بیاید، ببینم او چه می‌گوید وقتی ابوبکر آمد موضوع خواستگاری را برایش عرض کردم. او نیز گفت: آیا ازدواج پیامبر خدا با عائشه که دختر برادر اوست درست است؟ رسول خدا ج در جواب این اشکال فرمودند که: من و ابوبکر دو برادر دینی هستیم ـ نه برادر نسب ـ و ازدواجم با دخترش هیچ ممانعت شرعی ندارد.

ابوبکر در پی اعلام آمادگی رسول خدا ج خوشحال و شادمان از جا برخاست. أم رومان به او یادآوری کرد که مطعم بن عدی عائشه را برای پسرش خواستگاری کرده بود و ابوبکر که هرگز عهد و پیمانش را نمی‌شکست. نزد مطعم رفت و از او پرسید: دربارۀ دخترم حرف آخرتان چیست؟ مطعم روی به زنش کرد و گفت: به ابوبکر چه پاسخی دادی؟ زن مطعم به ابوبکر گفت: می‌ترسم اگر پسرم با دخترت ازدواج کند او را وادار می‌کنی به دینت بگردد.

ابوبکر گفتند: مطعم شما چه می‌گویید؟

مطعم خجالت زده گفت: راستش همسرم با ازدواج پسرمان با دخترتان موافق نیست.

ابوبکر سبک بال و با رضایت کامل از جای برخاست چرا که دیگر مجبور به پیمان شکنی نبود. و به خوله گفت: به رسول خدا ج بگوئید تشریف بیاورند.

حضرت پیامبر ج نیز برای خواستگاری قدم پیش نهادند و عائشه را به همسری خویش برگزیدند [۳۲].

[۳۰] متفق علیه و بخاری و مسلم. [۳۱] صحیح بخاری به روایت عروه بن زبیر. [۳۲] سیر أعلام النبلاء