عائشهل همسر غیرتمند پیامبر
علیرغم رفتار مهربانه پیامبر نسبت به مادرهای مؤمنین و علاقه شدید حضرت بر رعایت عدالت در بین آنان گاهی بر اساس انگیزههای فطری، آتش غیرت و رقابت در بین آنان شعله میکشید و آنان را به دستههای رقیب همدیگر مبدل میساخت.
سیده عائشهل گفته است: «همسران پیامبر دو گروه شده بودند من و سوده و حفصه و صفیه در یک گروه قرار داشتیم و زینت دختر حجش و ام سلمه و دیگران در گروه دیگر بودند». صحیح البخاری.
رسول خدا در مقابل این غیرت و رقابت امهات المومنین چگونه رویاروئی کردند؟
حضرت در مقابل این جریان در موقفی ایستادند که دلالت بر عظمت حکمت و ژرفای ادراک ایشان نسبت به واقعیت به روان و آگاهی دقیق از سرشت و فطرت انسان میکند. پیغمبر در مقابل این جریانات غافلگیر نگردید و چنین مینمود که وقوع آن را انتظار داشته است، بنابراین نسبت به اینگونه حوادث طوری برخورد فرمودند که و قوع آن را امری طبیعی میدانستند و آن را غریب نمیدیدند.
لذا حضرت بر هیچکدام از همسرانش با شدت و سختگیری مواجه نگردیدند و از این طریق به ملامتشان زبان نگشودند، بلکه احساسات و مشاعر آنان را در مد نظر قرار داده بودند و حتی اگر یکی از آنان از طرف پدر و یا کسان خود مورد ملامت قرار میگرفت حضرت در مقام دفاع از آنان قرار میگرفت.
به موقف پیامبر در حادثهای که سیده عائشهل آن را برای ما بیان میکند توجه فرمائید: در راهی که میپیمودیم بار سفرم سبک بوده و شترم قوی و گریز پای ولی وسایل صفیه گران بود و شترش تنبل و کند راه. رسول خدا ج فرمود: «بارهای عائشه را بر شتر صفیه حمل کنید و بارهای صفیه را بر شتر عائشه بار کنید تا که حرکت ادامه یابد». چون این فرمایش حضرت ج را دیدم گفتم: هان ای بندگان خدا این زن یهودی تبار بر ما غالب آمد و رسول خدا را با خود همداستان کرد.
رسول خدا ج فرمودند: «ام عبدالله! وسایل شما سبک است ولی وسایل صفیه سنگین است. اگر بارهای شما را بر شتر او و بارهای او را بر شتر شما قرار ندهیم حرکت به تعویق میافتد، بنابراین کار را برای سهولت راه انجام دادیم».
گفتم: مگر شما مدعی نیستید که رسول خدا هستید؟
گوید: حضرت ج تبسم کرده و فرمودند: «مگر شما ای ام عبدالله شک دارید؟».
گفتم: مگر شما مدعی رسالت خدا نیستید؟ پس چرا عدالت را رعایت نمیفرمائید؟ در این میان ابوبکر صدیقس صدای مرا شنید و او در حالی که ناراحت شده بود بر من روی آورد و به صورتم سیلی زد.
پیامبر خدا ج فرمود: «هان ای ابابکر آرام باش».
ابوبکر صدیقس فرمود: یا رسول الله مگر گفته او را نشیندید؟
رسول خدا ج فرمود: «انسان غیرتمند پائین و بالای وادی را نمیبیند» [۸۷].
بواسطه مقام رفیعی که ام المومنین عائشهل نزد رسول خدا داشت بیش از همه همسران حضرت دارای غیرت و حساسیت بود و بر این واقعیت گفتار خود او گواهی میدهد: من کسی را در آشپزی مثل صفیه ندیدم برای رسول خدا ج ظرفی غذا تقدیم کرد، من بر اساس غیرت زنانه، نتوانستم خود را کنترل کنم بنابراین ظرف او را شکستم سپس از رسول خدا در مورد کفاره آن سوال کردم، حضرت ج فرمودند:
«کفاره کارت ظرفی است مثل ظرف او و طعامی است مثل غذای او».
حتی ام المومنین عائشهل بر مقام سیده ام المومنین خدیجه الکبرال نیز غیرت میورزید و خود او در این مورد اقرار کرده است. هاله دختر خویلد خواهر ام المومنین خدیجه اجازه شرفیابی به حضور رسول خدا ج را میخواست و او به روش ام المومنین خدیجه درخواست اجازه کرد، حضرت خوشحال شده و فرمودند: «خدا یا این هاله دختر خویلد است».
عائشه گوید: به حضرت گفتم: همواره پیرزنی از پیر زنان قریش را بیاد میآوری که گونههایش قرمز بوده و روزگار او را از جهان برده است و خداوند همسری بهتر از او نصیب کرده است.
پیامبر ج فرمود: «خدا همسری بهتر از او بر من ارزانی نفرموده است، زیرا او وقتی به من ایمان آورد که مردم کفر ورزیدند و آنگاه مرا تصدیق نمود که مردم مرا تکذیب کردند و زمانی با مال خود مرا یاری داد که مردم مرا تحریم کرده بودند و خداوند از او فرزندانی را بمن عنایت فرمود و از فرزندان مردم مرا بینیاز فرمود». (صحیح مسلم و مسند امام احمد).
در حدیثی دیگر عائشهل غیرت خود را در مورد ام المومنین خدیجه بیان میدارد: «بر هیچ زنی مثل خدیجه غبطه نخوردم، او سه سال قبل از آنکه پیامبر با من ازدواج کند وفات کرده بود و همواره میشنیدم که حضرت از او یاد میکرد و خداوند به پیامبرش امر کرده بود که ام المومنین خدیجه را به خانهای از لولو در بهشت مژده دهد، هرگاه حضرت گوسفندی را ذبح میفرمود به دوستان ام المومنین خدیجه هدیه میفرستاد». در روایتی حضرت پیامبر فرموده است: «محبت ام المومنین خدیجه بر من ارزانی شده است» (صحیح مسلم و صحیح البخاری).
به واسطه مکانت رفیعی که ام المومنین عائشهل در قلب رسول خدا داشت هم چشمی و رقابت شدیدی را در بین دیگر همسران حضرت بر میانگیخت. سیده عائشه خود یکی از این هم چشمیها را بیان میکند: «همسران پیامبر، فاطمه دختر گرامیشان را خدمت حضرت فرستادند او در حالی اجازۀ حضور به خدمت پدرش را درخواست کرد که حضرت با من در بستر دراز کشیده بود. رسول خدا ج به دختر گرامی خود اجازه ورود دادند ایشان فرمود: یا رسول خدا همسرانت مرا خدمت شما فرستادهاند و درخواستی دارند مبنی بر اینکه شما در مورد دختر ابی قحافه به عدالت رفتار فرمائید ـ یعنی محبت قلبی خود را نیز بطور مساوی بین همسران تقسیم نمائید ـ عائشه گوید: من ساکت بودم که رسول خدا ج فرمودند: «دخترم! مگر شما آنچه را که من دوست میدارم دوست نمیداری؟».
فاطمهل فرمود: آری چنین است.
حضرت فرمود: «او را دوست بدار».
فاطمه برخاست و به نزد همسران حضرت تشریف برد و آنان را از گفتگوی خود با پدرش آگاه گردانید و فرمایشات پدر را بدانان باز گفت. آنان گفتند: شما نتوانستید برای ما کاری انجام دهید، به خدمت رسول خدا بازگرد و به او بگو: همسرانت شما را سوگند میدهند که در مورد دختر ابی قحافه به عدالت رفتار کن.
فاطمه ل فرمود: به خدا سوگند دیگر در این مورد هرگز با او صحبت نمیکنم، سپس همسران پیامبر زینب دختر حجش را خدمت حضرت فرستادند و این زینب بود که از منزلت من در نزد رسول خدا در مقابل بقیه همسران حضرت حمایت میکرد و من هیچگاه زنی بهتر از او را ندیدم، زنی پرهیزکار و پارسا و راستگو و نگهدار صله رحم بود، زنی که بیش از همه در راه خدا صدقه و بخشش مینمود و در این راه تقرب به پیشگاه خدا تنها آرزویش بود. او تمام دارائیهایش را در راه خدا انفاق کرد بجز یک دستبند آهنی که برایش باقیمانده بود.
زینب اجازه حضور بخدمت رسول خدا خواست ـ در حالی که حضرت مثل وقتی که حضرت فاطمه آمده بود در بستر عائشه استراحت میکرد ـ رسول خدا ج به او اجازه داد و او گفت: یا رسول الله! همسرانت مرا خدمت شما فرستادهاند و در مورد دختر ابی قحافه درخواست اجرای عدالت دارند.
عائشه گفت: سپس زینب مرا با زبان مورد حمله قرار داد و تا مدتی طولانی حملاتش را ادامه داد و من مراقب رسول خدا ج بودم و به او نگاه میکردم که آیا اجازه پاسخگوئی بمن میدهد؟ او گفت: زینب هم چنان میدان مبارزه را رها نکرد تا اینکه من دانستم که رسول خدا ج از اینکه من پیروز شوم بد نمیبرد.
عائشه گفت: سپس با سخن او را مورد حمله قرار دادم و او را رها نکردم تا اینکه بر او پیروز گردیدم و رسول خدا ج فرمود: «او دختر ابوبکر است» (صحیحین).
هم چشمی در بین همسران حضرت در سفر و حضر وجود داشته است و سیده عائشه گفته است: رسول خدا وقتی که اراده سفر میکردند بین همسران خود قرعه میانداختند، در یکی از این سفرها قرعه بنام عائشه و حفصه در آمده بود و در مسافرت شب حضرت به نزدیک شتر عائشه تشریف میآورد و در راه با او سخن میگفت: ای عائشه آیا امشب بر شتر من سوار نمیشوی تا من هم بر شترت سوار شوم که هر دو ببینیم چه اتفاق میافتد؟
عائشه گفت: که گفتم آری.
سپس شتر او را سوار شدم و او هم بر شتر من سوار شد، پیامبر خدا ج تشریف آورده و نزدیک شتر متعلق به عائشه که حفصه بر آن سوار بود رفتند، سپس بر او سلام فرمودند و آنگاه سفر ادامه یافت تا که کاروان برای استراحت فرود آمد.
عائشه شتر خود را که حفصه بر آن سوار بود و پیامبر در کنارش حرکت میکرد گم نمود پس از پائین آمدن هر دو پایش را در میان گیاه اذخر قرار داده و میگفت:
خدایا بر من عقربی و یا ماری را مسلط کن تا مرا بگزد زیرا که نمیتوانم به حضرت چیزی بگویم. (صحیحین)
گاهی هم غیرت و هم چشمی زنان، موجب فریب و حیله میشد. عائشه گفته است: رسول خدا در نزد زینب دختر حجش درنگ میفرمود و در نزدش عسل میل میکرد من و حفصه همدیگر را سفارش کردیم که حضرت بر هر کدام از ما وارد شد بگوئیم که از شما بوی گیاه مغافیر به مشام میرسد.
مگر از این گیاه استفاده کردهاید؟
حضرت بر یکی از آن دو وارد شد و او طبق سفارش عمل کرد. حضرت فرمود: «خیر بلکه عسل در نزد زینب دختر حجش میل کردهام و دیگر تکرار نمیکنم».
آنگاه ـ برای جلوگیری از تحریم غذائی پاک و حلال ـ این آیه کریمه نازل گردید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكَۖ تَبۡتَغِي مَرۡضَاتَ أَزۡوَٰجِكَ...﴾ [التحريم: ۱].
«هان ای پیامبر چرا آنچه را که خدا بر تو حلال فرموده حرام میگردانی رضایت همسرانت را طلب میکنی...».
تا اینکه خداوند فرمود: ﴿إِن تَتُوبَآ إِلَى ٱللَّهِ﴾. اگر شما (عائشه و حفصه) بسوی خدا توبه کنید و بدین ترتیب به آن دو توجه داد که تصمیم پیامبر مثل تصمیم افراد عادی نیست بکه او رسول خدا است و هر تصمیم او منتهی به حلال و حرام میگردد لذا میباید آنان متوجه آن باشند.
و هم خداوند قضیه را بدینسان توضیح داد: ﴿وَإِذۡ أَسَرَّ ٱلنَّبِيُّ إِلَىٰ بَعۡضِ أَزۡوَٰجِهِۦ﴾ - و آنگاه که پیامبر به بعضی از همسرانش راز گفت این بدان سبب بود که حضرت فرموده بود: « بلکه عسل صرف کردهام» (صحیحین).
[۸۷] ابویعلی، در مورد ابن اسحاق که یکی از راویان این حدیث میباشد گفته شده که او نیرنگباز بوده است همچنین در مورد سلمه بن فضل و اینکه او دارای شرایط روایت حدیث بوده یا نه اختلاف است. برای تحقیق به مجمع الزواید مراجعه فرمائید. ۲- نسائی، صحیح البخاری.