عائشه درعهد خلافت عمر ب
در عهد عمر س مقام والای ام المومنین عائشهل بیشتر ظاهر گردید.
عمر و دیگر بزرگان صحابه وقتی که در امری با مشکل مواجه میگردیدند، بخصوص امری که مربوط به احوال شخصی افراد مربوط میشد، نزد ام المومنین عائشهل میرفتند و درباره آن از او سوال میکردند. ابن سعد بروایت از محمود بن لبید آورده است: همسران پیامبر احادیث رسول خدا را حفظ میکردند ولی همگیشان مثل عائشه و ام سلمه نبودند، عائشه در عهد عمر و عثمان در مسایل دینی فتوا میداد تا که آن دو - که خدا رحمتشان کند - درگذشتند. بزرگان اصحاب رسول خدا عمر و عثمان و کسانی که بعد از آن دو بودند درباره مسایل دینی به نزد این دو همسر حضرت رسول میفرستادند و درباره احادیث از آن دو میپرسیدند. (الطبقات ۲/۳۵۷).
از جمله نمونههایی که میتوان نام برد اینکه چون انصار و مهاجرین درباره قضیۀ مقاربت مرد و زن بدون انزال و وجوب غسل و یا عدم وجوب آن اختلاف کردند، ابوموسی گفت: من پاسخ این مشکل را برای شما میآورم. سپس ابوموسی گوید بر درب خانه عائشه از او اجازه ورود خواستم، چون اجازه داد به او گفتم:
یا ام المومنین - یا ای مادر -! من میخواهم درباره چیزی از شما سوال کنم ولی از شما شرم میدارم.
عائشهل گفت: از من شرم مدار از اینکه چیزی را میپرسی همچنانکه از مادرت که تو را بدنیا آورده شرم نمیداری، زیرا که من هم مادرت هستم. آن گاه پرسیدم چه چیزی غسل را واجب میکند؟
گفت: آدم آگاه نیز هم اکنون درمانده است، رسول خدا فرموده است: «وقتیکه شخص با همسرش در میآمیزد و محل ختنه غائب میگردد دراینجا است که غسل واجب گردیده است». و طحاوی این حدیث را در مشکل الاثار آورده و عنوان نموده شاید که عمر بن خطاب این پرسش را نموده است. (الاجابه)
عمر س چنین باور داشت که برای کسی که احرام دارد مناسب نیست که بوی خوش عطر از او استشمام گردد و میگفت: من اگر از شخص محرم بوی رجاله قیر را بیابم بهتر است که از او بوی خوش عطر به مشامم برسد.
چون عائشه این خبر را شنید او را دریافت و گفت: رسول خدا - از بوی خوش استفاده کردهاند - و در روایتی رسول خدا در احرام خود از بوی خوش استفاده کردهاند - از آن پس عمر س در حالی احرام میبست که آثار مشک از پیکرش نمودار بود.
بیهقی از قول عبدالله بن عمر آورده که گفت از عمر س شنیدم که گفت در مراسم حج چون جمرهها رازدید و سررا تراشیدید هر چیزی جز زنان شما و استفاده از عطر برایتان حلال گردیده است.
سالم گوید که عائشه گفت: هر چیزی حلال میگردد مگر استفاده از همسرانتان زیرا که من در موقع تمام شدن احرام پیغمبر او را عطر میزدم. (الاجابة)
صحیح البخاری و مسلم آوردهاند که عائشه گفت: من رسول خدا را در موقع احرام بستن و همچنین در موقع پایان احرام و حلال شدن قبل از طواف خانه عطر زدم.
حضرت عمر نسبت به مادرهای مؤمنین بسیار اهمیت میداد و از احوالشان بسیار جستجو میکرد خود سیده عائشه در این مورد گواهی میدهد:
عمر بن خطاب سهم ما را - همسران پیامبر - به نزد ما میفرستاد حتی از کله و پاچه نیز سهم ما را معین میکرد. (اخبار عمر)
در نزد عمر س ۹ عدد سینی بود، که اگر میوه، یا چیزی نو آورده میشد، سهم همسران رسول خدا ج را در آنها مینهاد و به خانههایشان میفرستاد. (حیات الصحابة ۲/۳۶۹).
چون خیبر را تقسیم نمود، همسران رسول خدا ج را، بین اینکه یک قطعه زمینی به آنان واگذار گردد، و یا اینکه سالانه صد پیمانه محصول دریافت دارند، مختار قرار داد... که عائشه و حفصه دریافت محصول را اختیار کردند. (اخبار عمر)
درباره شدت اهتمام عمرس به همسران پیامبر آمده است، که او نسبت به آنان بینهایت ادای ادب میکرد، و هرگاه که همسران حضرت میخواستند، به حج بروند، عثمان بن عفانس و عبدالرحمن بن عوفس را مأمور میکرد، که یکی از جلو و دیگر از پشت سر آنان حرکت کنند، و نگذارند کسی با آنان سیر کند، چون در محلی برای استقرار و استراحت میآمدند، آن دو مامور پاسداریشان بودند و چون هنگام طواف خانه میرسیدند و مأمور بودند، که جز زنان کسی دیگر را نگذارند، با آنان در طواف شریک باشند. (اخبار عمر)
سیده عائشه، هیبت عمر را در دل داشت و از او با احترام یاد میکرد، که مزاح او با سیده سوده ـ که داستان آن در قبل گذشت ـ بر این واقعیت دلالت میکند، عائشه میگفت: هیبت عمر را در دل میداشتم، زیرا که رسول خدا ج به هیبت او احترام میگذاشت. در مسند عائشه ل احادیثی آمده که او از رسول خدا ج درباره فضایل و مناقب حضرت عمر س روایت کرده است، از آن جمله فرموده رسول خدا ج است:
«در امتهای قبل از شما افرادی بودند، که به آنان الهام میگردید، اگر در امت من یکی از آنان باشد، حتما عمر بن خطاب از آنان خواهد بود» (صحیح مسلم)
و هم فرموده رسول خدا ج: «من میبینم که شیاطین انس و جن از عمر فرار میکنند» حضرت عمرس پس از آنکه ضربت خورده بود، عبدالله پسرش را به نزد ام المومنین فرستاد که برایش اجازه بگیرد، تا در حجره شریفه دفن گردد، ام المؤمنین بر این اجازه داد.
درباره اظهار ادب عمر در کشاکش مرگ نسبت به سیده عائشه جای بسی تأمل است، زیرا که او در آخرین لحظات حیات نیز نسبت به همسران پیامبر ادای احترام میکرد، او به فرزندش عبدالله گفت: به نزد ام المومنین عائشه برو و به او بگو: عمر شما را سلام میرساند، مرا به عنوان امیرالمومنین یاد نکنی، زیرا که امروز امیر مسلمین نیستم. بلکه بگو: عمر بن خطاب از شما درخواست اجازه دارد، که در کنار دو یار خود در حجره شریفه دفن گردد.
عبدالله فرمان پدر را اجرا کرد، سلام گفت و اجازه خواست وقتیکه وارد حجره شریفه شد، ام المومنین را در حال گریه یافت، همچنانکه عمر وصیت کرده بود، سلام او را ابلاغ کرد، و درخواست او را مطرح نمود.
عائشهل گفت: من خود میخواستم در اینجا دفن شوم، ولی امروز عمر را بر خود ترجیح میدهم. چون عبدالله به سوی پدرش باز گردید، گفتند این عبدالله است که باز گردیده است. حضرت عمر فرمود مرا بالا گیرید، مردی او را بخود تکیه داد، پرسید چه آوردهای؟
عبدالله گفت: یا امیرالمؤمنین آن چیزی را که دوست میداری، ام المؤمنین ل برای شما اجازه داد.
عمر س فرمود: الحمدلله. هیچ چیزی به اندازه این آرامگاه برایم مهم نبود.
ای عبدالله! چون روحم قبض گردید، مرا با تابوتم بردارید، سپس بر درب حجره عائشهل به ایستید و شما بار دیگر خطاب به عائشه ل بگویید: عمر بن خطاب اجازه ورود میخواهد، اگر اجازه داد مرا داخل کنید، ولی اگر نپذیرفت مرا به قبرستان مسلمین باز گردانید زیرا که بیم دارم اجازه او به من بخاطر قدرتی باشد، که به عنوان رئیس دولت مسلمین داشتهام.
چون پیکر او را برداشتند، چنین مینمود که مسلمین را تا آن روز چنان مصیبتی نرسیده است، عبدالله بر درب حجره عائشهل ایستاد و اجازه خواست، چون اجازه داده شد، او را وارد کردند و در حجره شریفه دفن نمودند و بدینسان خداوند او را با پیامبر ج و ابوبکر صدیقس کرامت بخشید. و سومین ماه در حجره عائشه در آمد.