تلاش در کشف حقایق
برخی گمان کردهاند که بین ام المؤمنین عائشهل و عثمانس اختلافی وجود داشته است و ام المؤمنین عامل بسیج شورشیان بوده که سرانجام منجر به حوادثی گردیده است. صاحبان این گمان به روایات بیاساس و واهی متمسک شدهاند که زاییده تعصبات مذهبی و سیاسی است و بعضی از راویان اخبار بدون بررسی و تحقیق آن را در کتابهای خود نوشتهاند، زیرا که با مرام و تفکر آنان مطابقت میکرده است.
از جمله کسانیکه به این اخبار بیپایه متوسل شده استاد سعید افغانی است که در کتابش«عائشة والسیاسة» فصل مستقلی را با عنوان «چگونه رابطه ام المؤمنین و عثمان به تیرگی گرایید» اختصاص داده است و اگر به دیده انصاف بنگریم میبینیم که برخی از مؤرخین که دارای تعصبات سیاسی بودهاند بر ام المؤمنینل ستم روا داشتهاند.
برای اینکه حق مطلب ادا شود بهتر است که روایاتی را که استاد افغانی بدان استدلال کرده مورد بررسی قرار دهیم اگرچه استاد مزبور از اسلوب محدثین در بیان خبر کار گرفته که سند و متن هر دو را آورده است و شکی نیست که روش محدثین بهترین طریقی است که برای تحقیق و بررسی اخبار تاریخی و روایات ضرورت پیدا میکند.
ایراد اول
سعید افغانی گوید: شاید اولین چیزی که قلب سیده عائشه را به طور ناخودآگاه تغییر داده، کم بودن بخشش عثمان بوده است. عمر بن خطاب عائشه را بر دیگر خواهرانش مادرهای مؤمنین در بخشش ترجیح میداد زیرا که او را در پیشگاه رسول خدا برتر میدانست. به طوریکه بابت مستمری سالانه برای او سهم بیشتری در نظر میگرفت و در این راستا به هر کدام از مادرهای مؤمنین ۶۰۰۰ درهم و برای عائشه ۱۲۰۰۰ درهم پرداخت میکرد.
چون عثمان به خلافت رسید، مستمری او را کم کرد و مساوی سایر همسران پیامبر ج قرار داد. روزی عثمان مشغول خطبه بود که عائشه پیراهن رسول خدا را به مسلمانان نشان داد و فریاد زد: «ای مسلمانان! این جامۀ رسول خدا است که هنوز فرسوده نشده در حالی که عثمان حقوق سالانهاش را از رده خارج میداند».
عثمان گفت: «خدایا! کید زنان را از من برگردان همانا که کید زنان بزرگ است». (عائشة والسیاسة)
این گمان به چند دلیل باطل است:
۱- این گزارش با روایت مشهوری که عمر س به هر کدام از زنان پیامبر ۱۲۰۰۰ درهم مستمری برقرار کرده بود، معارض است.
روایت شده که برای صفیه و جویریه هر کدام ۶۰۰۰ درهم مستمری برقرار کرد و آن دو از قبول آن خودداری کردند. به آن دو گفت: به دیگران ۱۲۰۰۰ درهم را بخاطر هجرتشان پرداخت میکند آن دو گفتند: خیر، شما این مبلغ را به خاطر مقامشان در نزد رسول خدا ج به آنان میدهید و ما هم در پیشگاه حضرت از چنان مقامی برخوردار هستیم.
در این بخش این صحیحترین روایت است که ابویوسف در کتابش با عنوان خراج و ابن سعد در طبقات آن را آوردهاند، غیر از این دو، دیگران نیز این خبر را مورد تائید قرار دادهاند. (اخبار عمر)
ماوردی در «احکام السلطانیة» به این قول توجه کرده است که عمر برای هر نفر از همسران پیامبر سالانه ۱۰۰۰۰ درهم مستمری برقرار کرد و به عائشه ۱۲۰۰۰ درهم مقرر نمود.
در مسند امام احمد آمده است که عمر برای هر یک از همسران پیامبر سالانه ۱۰۰۰۰ درهم حقوق مقرر کرد.
۱- بدین ترتیب گزارش استاد افغانی که عائشه دو برابر دیگر همسران پیامبر حقوق دریافت میداشته باطل است و صحت ندارد.
۲- در دوره خلافت عثمان، ثروت عمومی رو به فزونی نهاد که حسن میفرمود: عثمان را در حالی یافتم که بعضی از مردم نسبت به او کینه میورزیدند. بسیار کم اتفاق میافتاد که روزی در عهد او بین مردم ثروت و پول و دارائی تقسیم نشود و بلکه همه روزه این کار استمرار داشت، منادی فریاد میزد: «ای مسلمانان: بیایید و سهم خود را دریافت دارید، بیایید و هرچه میخواهید از داراییای که خدا به شما بخشیده استفاده کنید.
باز به مردم گفته میشد: بیایید و از مواد غذائی خود بهرهمند شوید، و هرچه میخواهید برگیرید و باز به آنان گفته میشد: ای مردم! بیایید و از روغن و عسل بهرهمند شوید. عطایا در عصر عثمان استمرار داشت و توزیع مواد غذائی بین مردم، متوقف نمیگردید و دشمن را به پرهیز و حذر وامیداشت. (البدایة والنهایة ۷/۲۱۴).
عثمان به شهادت و بذل و بخشش مشهور است و او همواره در زمان حیات پیامبر از خانهها و همسران پیامبر غافل نبود، آیا عقل سلیم باور میدارد که پس از وفات حضرت نسبت به خاندان و همسران او سخت گیرد؟ در حالی که ثروت چنان فراوان باشد که همگان از آن برخوردار باشند.
۳- عاقلانه نیست که باور داریم، سیده عائشهل صدایش را در مقابل صحابه و در مسجد به خاطر ۶۰۰۰ درهم بلند کند، درحالی که او به زهد و سخاوت و گذشت، مشهور بود، به طوریکه دهها هزار درهم را در یک مجلس بین نیازمندان توزیع میکرد و کتب سیره و تاریخ در این باره اخبار فراوانی را آورده است. [۶]
۴- پرداخت حقوق و مستمری از روشهایی است، که حضرت عمرس متداول کرد و در زمان رسول خدا ج وجود نداشت، در حالی که سیده عائشهل در این مورد بیش از دیگران آگاهی داشته چگونه میتوان باور کرد که او عثمان را متهم به تعطیل یکی از سنتهای رسول خدا کند در صورتی که او میداند این سنت رسول خدا نیست.
۵- این روش نمایشی را که روایات بیاساس به سیده عائشهل نسبت داده به طور مطلق با مقام و اخلاق و موقعیت سیده تطبیق نمیکند و نمیتواند واقعیت داشته باشد.
ایراد دوم
استاد افغانی گوید: نمایندگانی از مصر به نزد حضرت عثمان آمدند و از عبدالله بن ابی سرح عامل مصر شکایت داشتند، حضرت عثمان نامهای به عبدالله نوشت و او را تهدید کرد و او را از عدم توجه به امور مردم برحذر داشت. اما ابن ابی سرح خود را کنترل نکرد و مردی از آن گروه را به قتل رسانید.
گروهی متشکل از ۷۰۰ نفر از مصر رهسپار مدینه گردیدند. به مسجد آمدند و در مواقع نماز در مورد رفتار ابن ابی سرح شکایت کرده و با حضرت عثمان به سختی سخن گفتند و سیده عائشه به عثمان پیغام داد:
اصحاب رسول خدا نزدت آمدند و عزل این مرد را از شما درخواست کردند و شما از عزل او خودداری کردید، این مرد از این گروه مردی را به قتل رسانیده بنابراین از طرف عامل خود در مصر در این موضوع انصاف کن. (عائشة والسیاسة)
این بخشی از روایت طولانی است که ابن عبد ربه در "عقد الفرید" آورده است. در سند آن یعقوب بن عبدالرحمن ذکر شده و علماء رجال او را در نقل روایت ضعیف دانستهاند، حتی گفتهاند: در سخن او خیال و گمان غلبه دارد و بسیار خیالگرا بوده است و در نقل اخبار کارش رضایت بخش نیست. (المغنی في الضعفاء)
همچنین در سند این خبر محمد بن عیسی دمشقی ذکر شده، که علماء درباره صحت اخبار او اختلاف دارند. حاتم گوید: گفته او حجت نیست.
ابن عدی گفته است: زیاد در قبول اخبارش باکی نیست، و در متن اخبار روایت شده از او شک و تردید بسیار است، که مؤرخین را نسبت به او مشکوک ساخته است. (المغنی في الضعفاء)
به همین خاطر طبری از ذکر اخبار او خود داری ورزیده و معروف است که طبری روایات نادرست را به طور جدی کنار میگذاشته است و چه بسا که درباره روایتی میگوید: آن را کنار زدیم، زیرا که در صحت آن ایراد بود.
ایراد سوم
استاد افغانی گوید: از جمله اشکالاتی که مردم بر عثمان گرفته این بود: که او یار رسول خدا سعد بن ابی وقاص را که یکی از ده یار بهشتی بود، از فرمانداری کوفه عزل کرد و به جایش برادر مادری خود ولید بن عقبه را به فرمانداری کوفه فرستاد، او مردی بیپروا بود، به طوریکه گروهی از کوفه به نزد عثمان آمدند و تقاضای عزل فرماندار جدید را داشتند و گواهی دادند که او مرتکب منکری شده که حد را لازم میآورد. حضرت عثمان به گواهی آنان قانع نشد و گمان کرد آنان در پی تزویری هستند، از این رو آنان را ترسانید.
شهود به نزد عائشه آمدند و به او پناه جستند و از آنچه بین آنان و عثمان گذشته بود او را مطلع ساختند و گفتند که عثمان آنان را تهدید کرده است.
عائشه فریاد برآورد: که عثمان حدود خدا را تعطیل کرده است و شهود را تهدید کرده است. بلاذری در روایتی افزوده که: عائشه با شدت با عثمان سخن گفت و او نیز با عائشه به شدت سخن گفت و خطاب به عائشه گفت: این چیست که تو را با آن میبینم؟ تو مامور هستی که در خانهات بنشینی بعضی از مردم در این نظریه با عثمان موافق بودند و برخی میگفتند: چه کسی بهتر از عائشه میتواند در این امور مداخله کند؟ مردم حیران مانده بودند و این اولین درگیری بین مسلمانان پس از پیامبر بود. استاد افغانی سپس میگوید: خوشحالم که در این جا روایت الاغانی را ثابت کنم؛ در این روایت تفاصیلی است که پرده از خشم عثمان و تهدید او برمیدارد و اینکه سیده عائشه ـ پس از آنچه در قبل گذشت ـ خود گفتهاش را به موضوع اصلی برمیگرداند و رفتار عثمان او را از حالت بیتفاوتی و بردباری بیرون میآورد.
ابوالفرج اصفهانی گوید:
گروهی از مردم کوفه از کوفه خارج شدند تا درباره ولیدبن عقبه با عثمان صحبت کنند، عثمان به آنان گفت: آیا وقتی کسی از شما بر زمامدار خود خشم گیرد، او را متهم به کاری باطل میکند؟ فردا صبح همه شما را کیفر میدهم، آنان به عائشه پناهنده شدند، چون صبح شد عثمان از خانه عائشه آواز و سخنانی سخت شنید و گفت: آیا سرکشان و فاسقان عراق پناهگاهی جز خانه عائشه نیافتند؟
عائشه صدای عثمان را شنید آنگاه کفش رسول خدا را بلند کرد و گفت: ای عثمان تو سنت رسول خدا صاحب این کفش را ترک کردهای مردم سر و صدای آن دو را شنیدند و همگی جمع شدند به طوریکه مسجد پر از مردم بود؛ بعضی میگفتند:
عائشه خوب کاری کرده است بعضی میگفتند: زنان حق مداخله در این کارها را ندارند. تا که کار به مشاجره و داد و فریاد کشید گروهی از اصحاب رسول خدا بر عثمان وارد شدند و گفتند: ای عثمان از خدا بترس، و حدود خدا را تعطیل مکن و برادرت را از فرمانداری عزل کن و او نیز فرماندارش را معزول کرد. (عائشه والسیاسة)
تعجبآور است که استاد افغانی در اول کتابش میگوید: اکثرا اعتماد او به صورت ویژه بر تاریخ طبری است، زیرا آن طور که او میگوید: نزدیکترین مأخذ به واقعیت است و صاحب تاریخ طبری بیش از سایر مؤرخین امانت و دقت را مراعات کرده است، سپس او را میبینید که از روایات طبری روی برمی تابد و به گزارشات طبری که مبتنی بر بیان اسناد و طرق مختلف روایات میباشد و برخی اقوال موجب اثبات برخی دیگر میشود، وقعی نمینهد بلکه به روایات مصادر شبههانگیز متمسک میگردد، روایاتی که خود استاد افغانی در کتابش آن را مورد طعن قرار میدهد.
با مقارنه روایات طبری در موضوعی که استاد افغانی مطرح کرده مشاهده میکنیم در بسیاری موارد با آنچه استاد افغانی مطرح کرده طبری مخالف است و خلاف آن را ثابت میکند:
۱- عثمان سعد بن ابی وقاص را معزول نکرد، مگر پس از آن که بین او وعبدالله بن مسعود اختلاف پیش آمد و عثمان بدین سبب مجبور گردید او را از مقامش عزل کند و این در حالی بود که در اول خلافت خود بیش از یکسال سعد را به فرمانداری کوفه ابقاء کرده بود.
۲- پس از سعد بن ابی وقاص، ولید بن عقبه به فرمانداری کوفه گمارده شد وی در زمان خلافت حضرت عمر بن خطاب فرمانداری جزیره عرب را به عهده داشت. پس عاقلانه نیست که باور داریم، یکی از کارگزاران عمر فاروق در امور دین بیپروا باشد، زیرا که واقعیت امر با چنین اتهامی منافات دارد به طوریکه این مرد به کوفه آمد و مردم او را دوست میداشتند، و او نسبت به آنان مهربان بود و حتی منزل او همواره بر روی مردم باز بود و درب نداشت.
۳- ولید بن عقبه در مدت فرمانداری خود در کوفه مورد تعرض گروهی از توطئه گران قرار گرفت، آنان که ولید آنها را به خاطر ارتکاب جرایمی کیفر داده بود لذا او را متهم به شرب خمر کردند و مهرش را دزدیدند و بنا حق بر او شهادت دادند. ولید در حضور حضرت عثمان سوگند یاد کرد و داستان را باز گفت و با این حال عثمان به خاطر اقامه شهادت او را حد زد و فرمود:
«حد را بر تو جاری میکنیم و آنانکه به ناحق گواهی دادهاند، گناه و مسئولیت آن را بر دوش خواهند داشت، بنابراین برادرم صابر باش». [۷]
۴- طبری در روایات متعدد خود، هیچگونه مداخلهای از جانب ام المؤمنین در این قضیه را در هیچ یک از مراحل آن روزگار بیان نکرده است.
بنابراین چگونه میتوان روایات یعقوبی و ابی الفرج اصفهانی را در این باره پذیرفت و چرا استاد افغانی به روایاتی متمسک میشود که ظاهر آن کذب و بطلان آن را فریاد میزند و برای دستاویز قرار دادن اخبار واهی از تاریخ طبری روی برمی تابد در حالی که طبری هر خبری را از چند طریق مورد بررسی و نقل قرار دادهاست.
لازم است به استاد افغانی یادآور گردیم که اقامه حد بر ولید در صحیحین ثابت است و روایت مسلم به شرح ذیل میباشد:
حصین بن المنذر ابوساسان برای ما حدیث بیان نمود و گفت: در حضور حضرت عثمان بودم که افرادی به شکایت از ولید آمدند و گفتند که نماز صبح را ۲ رکعت خوانده و سپس گفته است: آیا از این ۲ رکعت بیشتر برای شما نماز بخوانم؟.
دو نفر این موضوع را گواهی دادند یکی ادعا داشت که ولید خمر نوشیده است و دیگری گواهی داد که او را دیده است که استفراغ میکند، عثمان فرمود تا خمر ننوشیده باشد استفراغ نمیکند، ای علی! برخیز و او را تازیانه بزن. حضرت فرمود: ای حسن! او را تازیانه بزن. حسن فرمود: کسی که از گرمایش استفاده کرده در مقابل سرمایش هم بایستد. پس فرمود: یا عبدالله بن جعفر! برخیز و او را تازیانه بزن. آنگاه عبدالله او را تازیانه میزد و حضرت علی شمارش میکرد تا که شماره تازیانه به ۴۰ رسید سپس فرمود: دست نگهدار و گفت: رسول خدا برای شرب خمر ۴۰ تازیانه حد میزدند و حضرت ابوبکر صدیق و عمر حد شرب خمر را ۸۰ تازیانه اجرا میکرد همه اینها سنت است ولی ۴۰ تازیانه در حد شرب خمر نزد من بهتر است.
خواننده محترم: گمان مبر که نماز ولید در حال مستی ثابت میباشد زیرا که حصین راوی حدیث آن را گواهی نمیدهد، بلکه شایعه را حکایت میکند. اگر از نظر راوی این اتهام واقعیت میداشت عثمان نیازی نداشت که از کسی دیگر گواهی بخواهد. آن یکی که میگفت ولید را در حال شرب خمر دیده و آن دیگری که میگفت او را در حال استفراغ یافته است.
و اینکه حضرت حسن س باوجود فرمان پدرش از تازیانه زدن ولید خودداری میکند خود دلیل است بر اینکه از نظر حسن بن علی شهادت شهود صحیح نبوده است و همانطوریکه مشاهده میکنید کسی نمیتواند به عثمان اتهام بزند که او از اقامه حد خودداری ورزیده و یا اینکه شهود را متهم ساخته است و آنان را تهدید نموده و آنان مجبور شدند به ام المؤمنین عائشه متوسل شوند و این روایت بطلان روایات واهی و بیاساس را بر ملا میسازد.
ایراد چهارم
استاد افغانی میگوید: صحابی جلیل القدر عبدالله بن مسعود از فرمان عثمان مبنی بر ارسال کلیه قرآنها به مدینه اطاعت نکرد و قرآن خود را که خلیفه فرمان داده بود به عبدالله بن عامر تسلیم کند، تسلیم نکرد. عثمان به خاطر این تمرد خشمگین گردید و فرمان احضار عبدالله بن مسعود را صادر کرد.
عبدالله بن مسعود به مدینه آورده شد و به مسجد رفت و عثمان در حال خطبه خواندن بود مؤرخین چنین میپندارند که چون عثمان ابن مسعود را داخل مسجد دید گفت: همانا حیوانکی زشت بر شما وارد شده است و بلاذری در روایتش میافزاید: کسی آمده است که بر غذایش استفراغ میکند و آن را آلوده میسازد.
ابن مسعود در پاسخ میگوید: آنچنانکه شما میگوئید من نیستم، بلکه یار رسول خدا هستم و در معرکه بدر و در بیعة الرضوان حضور داشتهام!!.
در اینجا است که عائشه در برابر این استقبال زشت نمیتواند خود را نگهدارد، لذا از داخل حجرهاش فریاد میزند: ای عثمان! آیا با یار رسول خدا اینگونه سخن میگویی؟! عثمان فرمان میدهد پای ابن مسعود را میکشند به طوریکه دو ضلع او میشکند و عائشه با او سخنان بسیاری را رد و بدل میکند. (عائشه والسیاسة)
واهی بودن آنچه را که استاد افغانی از انساب الاشراف بلاذری و تاریخ یعقوبی نقل کرده بسیار واضح و روشن است. زیرا که هرگز با خصوصیات معروف و مشهور عثمان س مطابقت ندارد که عثمان س مظهر آزرم و حیاء و کرامت و آزادگی است و به خصایص اخلاقی شهره خاص و عام است. پس عقل سلیم باور نمیدارد که او یکی از کبار صحابه را با آن وضعیت دردناک مورد مؤاخذه قرار داده باشد.
اما آنچه در باب جمعآوری قرآنها گفته شده واقعیت این است که مؤرخ و محدث بزرگ علامه ابن کثیر در تاریخش (البدایة والنهایة) آورده است. چون قرآن ابن مسعود از او گرفته و سوزانده شد، ناراحت شد و فرمود: که او از زید بن ثابت در اسلام سبقت دارد درحالیکه مسئول جمعآوری قرآن زید شده است و یارانش را فرمان داد که مصاحف خود را نگهدارند و این آیه را تلاوت فرمود:
﴿وَمَن يَغۡلُلۡ يَأۡتِ بِمَا غَلَّ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾ [آلعمران: ۱۶۱].
«هر کس خیانت ورزد آنچه را که خیانت کرده روز قیامت میآورد».
عثمان س به او نامهای نوشت و او را به پیروی اجماع صحابه که بر اساس مصلحت اسلام و مسلمین و جلوگیری از اختلاف بوده دعوت فرمود و از جدایی او را برحذر داشت. عبدالله بن مسعود نیز به نظریه و اجماع صحابه بازگشت و پاسخ داد که فرمان را متابعت خواهد کرد و او از مخالفت خودداری خواهد نمود، خداوند از همۀ یاران رسول الله خشنود باد. (البدایة والنهایة ۷/۲۱۸)
روایتی صحیح از ابن مسعود آمده که فرموده است: اختلاف شر است این قول را زمانی گفت که به او گفتند: حضرت عثمان س در منی نماز ظهر را ۴ رکعت ادا نموده است.
ابن مسعود به این روش عثمان ایراد گرفت سپس خود با یارانش عصر را ۴ رکعت ادا کرد، به او گفتند شما به حضرت عثمان ایراد گرفتید و خود نیز ۴ رکعت نماز ادا کردید؟ فرمود: من از اختلاف بیم دارم و آن را ناپسند میدانم، و در روایتی آمده است که گفت: اختلاف شر است.
ابن کثیر گوید: وقتی که ابن مسعود بدینسان از حضرت عثمان پیروی کند، آنهم در مسایل فرعی چگونه در اصل قرآن از او پیروی نمیکند...!!.
زهری و دیگران حکایت کردهاند که عثمان س از آن رو نماز را کامل ادا کرد که جمعی از اعراب سرزمینهای دور دست در مراسم حج شرکت داشتند و به مسایل دین نیز آگاهی نداشتند و ممکن بود آنان تصور کنند که نماز فرض همان ۲رکعت است و برخی گفتهاند از آن رو نماز را تمام میخواند که در مکه خانه و همسر داشت. این بود حقیقت مطلب درباب قضیه ابن مسعود و عثمان ب که در آن از ام المؤمنین هیچگونه ذکری نیست و قضیه در حد پندارها و خیالاتی بیش نیست که برخی از مؤرخین آن را به صورت نمایشنامه درآوردهاند و سیده ام المؤمنین را در آن شرکت دادهاند.
آری عبدالله بن مسعود خود روز بیعت بر عثمان س ثنا گفت و فرمود: کسی را به خلافت برگزیدیم که بهترین بازماندۀ سابقین در اسلام است و مردی با آزرم است که سر به هوا نیست. (طبقات ابن سعد)
ایراد پنجم
استاد افغانی گوید: بعد از آن فتنهای بدتر از این در شأن صحابی جلیل دیگر عمار بن یاسر اتفاق افتاد، عمار بر حضرت عثمان اعتراض کرد که چرا برخی از زیورآلات بیت المال را در اختیار زنانش قرار داده است، شاید هم این کار بر سبیل عاریه بوده ولی مردم او را همطراز عمر میدانستند و توقع نداشتند که حتی به صورت عاریه از اموال بیت المال استفاده کند. عثمان عمار را احضار کرد و به او ناسزا گفت: و او را کتک زد که بیهوش شد.
طبق گفتار بلاذری سپس فرمان داد که پیکرش را بیرون انداختند و او به منزل ام سلمه رفت. و دید که ام سلمه از لحاظ عمار خشمگین است. خبر به عائشه رسید به شدت خشمگین شد و مویی از موهای رسول خدا و جامهای از جامههایش و کفشی از حضرت را بر دست گرفت و سپس گفت: چه زود سنت پیامبرتان را فراموش کردید، این مو و این جامه و این کفش او است که هنوز فرسوده نشده است.
عثمان به شدت ناراحت شد به طوریکه گفتارش را نمیفهمید و به مسجد آمد، فریادها مخلوط و درهم بود و مردم میگفتند: سبحان الله سبحان الله. (عائشه والسیاسة)
ملاحظه میفرمائید که استاد افغانی بسیار علاقمند است که ام المومنین را در هر قصهای که به عثمانس نسبت داده میشود دخیل کند تا اینکه بدینوسیله مدعی شود که او عامل شورش بر علیه حضرت عثمان بوده است.
استاد افغانی روایات بسیاری آورده که همه آن روایات داستان عمار و عثمانب به اشکال مختلفی است و این قصهها به صورت نمایشنامه در آورده شده است که دروغپردازان به میل خود آنها را ساخته و پرداختهاند و جامه و موی و کفش رسول خدا و ام المؤمنین عائشه همسر حضرت را نیز در این نمایشنامهها شریک کردهاند.
برای آگاهی خواننده محترم در مورد تعارض و تضادی که در این روایات موجود میباشد و خود این تعارضها واهی بودن آنها را برملا میسازد، نمونهای از آن را برگزیده و عرضه مینمایم تا بدینوسیله برای خواننده ثابت گردد که سیده عائشه در این نمایشهای ساختگی هیچگونه نقشی نداشته است. ابوبکر بن ابی شیبه از اعمش روایت کرده است که یاران عثمان ایرادات و گفتارهای مردم دربارهاش را در صحیفهای نوشتند و گفتند چه کسی این انتقادات را به عثمان تحویل میدهد؟ عمار گفت: من آن را نزد عثمان میبرم چون عثمان این انتقاد نامه را قرائت کرد گفت: ای عمار! خدا دماغت را خاک آلود کند، عمار گفت و دماغ ابوبکر و عمر را.
عثمان برخاست و عمار را زیر لگد گرفت تا که بیهوش شد، سپس عثمان از کردهاش پشیمان گردید و طلحه و زبیر را به نزد عمار فرستاد و به او پیشنهاد کرد که یکی از سه پیشنهاد را بپذیرد. ۱- او را عفو کند. ۲- جریمه دریافت کند. ۳- قصاص بگیرد.
عمار گفت: به خدا سوگند هیچکدام را نمیپذیرم تا که خدا را ملاقات کنم. در روایتی دیگر میگوید: چون عثمان نامه را خواند آن را به دور انداخت، عمار گفت آن را به دور نینداز بلکه آن را بخوان که این نوشتاری از اصحاب رسول خدا است و به خدا سوگند من برایت خیر اندیش هستم و از عواقب کارت بیمناکم.
عثمان به او گفت: پسر سمیه تو دروغ میگویی.
آنگاه غلامانش را فرمان داد که او را بزنند و آنان فرمان را اجرا کردند و آنقدر او را زدند که بیهوش شد و این بیهوشی طولانی شد که ۴ نماز از او به علت بیهوشی فوت گردید و عمار به علت پارگی بدنش شلوار مخصوصی را میپوشید.
خاندان بنو مخزوم از این بابت خشمگین شده و گفتند: به خدا سوگند اگر عمار فوت کند و این جریان منجر به قتل او گردد، حتماً از بنی امیه شیخ بزرگی را خواهیم کشت که مقصدشان عثمان بود.
در روایت سوم که سیدنا عثمان س خود آن را روایت کرده و از همه روایات صحیحتر میباشد چنین آمده است: عمار و سعد به مسجد آمدند و در پی من فرستادند که بیا، چون میخواهیم بعضی تذکراتی را درباره برخی از کارهایت مطرح سازیم، من شخصی را فرستادم که امروز گرفتاری دارم برگردید و موعد من و شما فلان روز باشد. سعد پذیرفت و برگشت ولی عمار از بازگشت خودداری کرد و دوباره کسی را به نزدش فرستادم و باز هم اصرار کرد و بار سوم کسی را فرستادم که باز هم عمار حاضر نشد بازگردد و این بار فرستادهام بدون فرمانم او را زده بود؛ به خدا سوگند من او را بدین کار فرمان نداده بودم و بر زدن او راضی نبودم، هم اکنون این دست من اگر عمار میخواهد از من قصاص بگیرد. (کتاب عثمان خلیفه المفتری علیه)
ایراد ششم
استاد افغانی گوید: اگر میخواهی در فتنه عهد عثمان نقش عائشه را فاش ببینی، شاید بهترین تعبیر از تأثیر این جریان گفته صحابی جلیل سعد بن ابی وقاص باشد که گفت: عثمان با شمشیری که عائشه آن را بیرون کشید و طلحه آن را تیز کرد و علی آن را زهرآلود نمود به قتل رسید و زبیر با دستش اشاره کرد، ولی زبانش خاموش بود. (عائشه والسیاسة)
افغانی این روایت را از کتاب "عقد الفرید" گرفته که مؤلف آن را به شرح زیر آورده است: عتبی گفت: که مردی از لیث گوید با زبیر که از راهی میآمد ملاقات کردم گفتم یا عبدالله چطور هستی؟ گفت: حالم مطلوب است در حالیکه پسرم بر من غلبه یافته و مرا به گناهم مؤاخذه میکند، سپس راوی گوید به مدینه آمدم و سعد بن ابی وقاص را ملاقات کردم گفتم یا ابااسحاق عثمان را چه کسی بقتل رسانید؟ و او در پاسخ گفت: شرحی که در فوق آمده است (العقد الفرید: ۴/۲۳).
آثار عدم صحت در این گزارش نمودار است، زبیر در کجا مغلوب فرزندش بود؟ چگونه به عتبی برخورد و این مرد لیثی کیست؟ و آنچه از حال سعد بن ابی وقاص مشهور است اینکه او در اختلاف صحابه خود را درگیر نکرده و پس از قتل عثمان خود را به کنار کشیده است و پس از آن وقتی که میشنید کسی بر حضرت علی ایراد میگیرد، او را منع میکرد و اگر خود را از زبان درازی باز نمیداشت بر او دعا میکرد. (البدایة والنهایة: ۸/۷۷)
آیا عاقلانه است که کسی مردم را از کاری منع کند و خود بدان اقدام نماید؟ ام المومنین، سعد را گرامی میداشت و احترام او را رعایت میکرد و چون وفات کرد درخواست نمود که جنازهاش را از مسجد عبور دهند تا مادرهای مؤمنین بر او نماز خوانند.
این بود مهمترین ایرادتی که استاد افغانی بدان حجت جسته است و در تائید تصورات خود آورده است و گمان برده که بین حضرت عثمان و ام المومنین اختلافی وجود داشته است. در واقع با بیان بطلان تصورات افغانی و مؤرخین پیش از او که روایات بیاساس را دستاویز خود قرار دادهاند واقعیت و حقیقت روشن میگردد و اثبات نادرستی این روایات اشتباهات آنان را برملا میسازد.
[۶] به فصل آخر همین کتاب درباره سخاوت وجود سیده عائشه مراجعه فرمائید. [۷] به تاریخ طبری صفحات ۴/۲۱۲۵۱/۲۷۱ و بعد از آن، مراجعه فرمائید.