آیا بشریت از سود مستغنی شده نمیتواند؟
اینجا هر یک از منافع و احتیاجات را مورد بحث و غور قرار میدهیم و بیان میکنیم که آیا سود حقیقتاً منفعت و حاجت است یا که زیاده از وسوسهی شیطان چیز دیگری نیست.
اولین غلطی که علمای اقتصاد در غرب دچار آن شدهاند عبارت از این گمان ایشان است که میگویند: تقصیر افراد در مصرف و خزینه کردنشان چنان نافع و مفید است که در حیات اقتصادی نمیتوان از آن مستغنی شد، در حالیکه حقیقت بر عکس آن است به اینطور که ترقی و آرامش اقتصادی در مجموع موقوف به این است که تولیدات و صنایع در بازار بطور دایم و مستمر مورد استهلاک و مصرف واقع شود تا که به واسطهی آن دوره تولید و استهلاک به یک سرعت و توازن کامل پیش برود و این مطلب وقتی حاصل میشود که عموم مردم ثروت در دست داشتهشان را در اثنای فعالیتها و مساعی اقتصادیشان به مصرف برسانند تا حدیکه ثروت و دارایی زاید از احتیاجشان را به رضا و رغبت خودشان به فقراء و محتاجین بدهند تا آنها نیز در پهلوی ایشان در خریدن اشیاء و لوازم زندگیشان سهیم شوند. ولی شما مردم را بر عکس آن تلقین میکنید و میگویید: چیزیکه زیادتر از احتیاج باشد، باید آن ذخیره و جمع گردد و به هیچ صورت به مصرف نرسد و این را بنام ضبط نفس و ایثار یاد میکنید! بر این اساس لازم است که هر فرد از افراد از بر آوردن احتیاجات و لوازم زندگی، خودداری کند و کوشش نماید حداکثر قدرت خود را در جمع و ذخیره مال به خرج دهد و از فواید این حالت جمع و خزینه شدن ثروت را در دست تعداد قلیل مردم میدانید تا که آنرا در راه ترقی و انکشاف تجارت و صنعت به کار اندازند.
ولی حقیقت این است که وضع مذکور عوض اینکه به نفع تمام شود، کاملاً به ضرر و خسارت ختم میشود، یکی از اضرارش(ضررهایش) این است که تولیدات و صنایع که به کثرت در بازار وجود دارد، بدون خرید باقی میماند. زیرا کسانیکه دارای قدرت محدود و کم هستند، نمیتوانند همهی احتیاجات و لوازمشان را خریداری نمایند و کسانیکه قدرت خریداری هم دارند به خواهش ذخیره کردن پول از خریداری اشیایی که حتی به آن احتیاج دارند، منصرف میشوند و اشخاصیکه ثروت زیادتر از خرید را دارند پول مازادشان را هم به دیگران و به کسانی که به آن احتیاج دارند، نمیدهند و اگر این حالت تا مدتی دوام یابد و کسانیکه قدرت خرید دارند از خریدن اشیاء منصرف شوند و به دیگران هم پول و ثروتشان را ندهند و نزد خود حفظ کنند، نتیجه چنین میشود که یک قسمت زیادی تولیدات اقتصادی در بازار بدون فروش و راکد بماند که خود سبب کساد بازار میشود و این قلت استهلاک و مصرف عامل نقص و کمی در دخل و درآمد مردم میگردد که این وضع در امور معاشی و زندگی مردم تأثیر ناگوار بار میآورد، به این قسم که سبب میشود تا اموال و ثروتها در نزد افراد کم و محدود جمع و ذخیره شود و فقر و ناتوانی دامنگیر تعداد زیادی از افراد دیگر میگردد که آخر الامر روزگار این افراد کم و محدود را هم متأثر میسازد، زیرا پول و ثروت جمع شدهی ایشان چون به کار و دوران(چرخش) انداخته نمیشود بنابرآن ازدیاد در آن نمیآید و صنایع و تولیداتی را که خودشان تولید میکنند و در بازار عرضه میدارند، بدون خرید میماند و آخر الامر سبب کساد و رکود بازار میگردد.
اگر به این حقیقت فکر کنید، به این نتیجه میرسید که انسان برای برآورده شدن احتیاجات اقتصادیاش باید اسبابی که باعث جمع و ذخیرهی ثروت میگردد، از بین بردارد و ثروت را یا خودش به مصرف برساند یا به دیگران که به آن ضرورت دارند، اعطا نماید و در ساحت رفاهی اقتصادی چنان روحیه را پخش کند که مردم به دریافت کمک و مساعدت در هنگام ضرورت و احتیاجشان اطمینان داشته باشند و هیچ احساسی به جمع و اندوختن مال برایشان پیدا نشود و از طرف دیگر عملیات تقسیم و توزیع زکات باید لازم و حتمی شود تا رغبت و میل مردم به جمع و خزینه ساختن ثروت کم گردد و عوض اینکه ثروت یکجا جمع شود باید به دوران(چرخه) انداخته شود، تا به دیگران هم از این دوران (چرخهی) ثروت چیزی برسد، و لیکن شما مردم را به ربا و سودخواری دعوت میکنید و آتش بخل را در وجود ایشان شعلهورتر و تیزتر میسازید و کسانیکه هم طبیعتاً بخیل و ممسک نیستند به جمع آوری ثروت تشویق میکنید و نمیگذارید که پولشان را در خریدن وسایل و آلات به مصرف برسانند – سپس وقتی که شما این مال جمع شده را که مخالف روحیهی مصالح عمومی ذخیره شده به بازار تقدیم میدارید و از آن هم خواهش گرفتن مفاد را دارید همه را از طریق سودخواری اجرا مینمایید و این ظلم دیگری است از طرف شما که بر پیکر مصلحت عمومی وارد میشود و میگوییم اگر سرمایهدار این ثروت جمع شده را در تجارت به دوران(چرخش) میانداخت به قسمیکه از دوران(چرخهی) آن یک مقدار نسبی معلوم بدست میآمد آن بهتر و خوبتر بود و لیکن شما که این مواد را به بازار میآورید به خاطر این است که سرمایهدار درصدی چند ماهانه و یا سالانه فایده بردارد، برابر است که تجارت مذکور ربح(سود) داشته باشد یا که خسارت نماید و پروا ندارد که ربح(سود) و مفاد آن کم باشد یا زیاد. به این شکل شما اقتصاد ملی را دوباره با ضرر مواجه نمودید، یک مرتبه اینکه ثروت را نزد خود نگهداشتید و آن را در خریدن تولیدات و صنایع ملی به کار نبردید و مرتبهی دوم اینکه وقتیکه شما آن ثروت را به اقتصاد ملی رجعت دادید، آن را بر اساس مشارکت و مضاربت رجعت ندادید، بلکه آنرا طوری قرض دادید که قانون شما فایدهی یقینی و دوامدار را برای داین تضمین مینماید. وضع فعلی را که نظام اقتصادی شما به وجود آورده است، این است که بسیاری از افراد اجتماع عوض اینکه ثروتشان را در خریدن تولیدات و صنایع ملی مصرف کنند، آن را نزد خود نگه میدارند و یا آن را به خود ملّت به قرضه سوددار معامله میکنند. جامعهی بیچاره حیران بوده است و هر روز در حیرت آن افزوده میشود که چگونه بتواند خود را از زیر بار این قرضهی گران نجات بدهد، زیرا صنایع را که توسط این پول تولید میکند با مشکلات زیاد در بازار به فروش میرساند و این مشکلات روز به روز در تزاید است، زیرا تعدادی از مردم به سبب نداشتن ثروت آن را خریداری نمیتوانند بکنند و تعداد دیگری که ثروت دارند، چون آن را نزد خود نگهداری میکنند و به غرض مفاد بیشتر به سود میدهند، بنابراین ایشان هم از مواد استهلاکی خریداری نمینمایند.
شما چنین استدلال میکنید که سود شخصی تاجر را وادار میسازد تا از اسراف و مصرف بیهوده و بیمورد اجتناب کند و کوشش نماید تا ثروت را به مفیدترین راهها به کار اندازد و همچنان میگویید که سود گرفتن فعلی است که تاجر را در امور تجارت و راههای مستحکم و مناسب آن با تمام اطمینان و راحت راهنمایی میکند و از فضل و برکت سود است که مال در بهترین جریان تجارتیاش قرار میگیرد.
حقیقت این است که اگر پرده را از روی این قول مزخرفتان بردارید حق و حقیقت از زیر آن به مثل آفتاب روشن و واضح میشود، زیرا اولین خدمتی که سود برای عالم بشریت انجام داده است، این است که برای کلمهی ربح(سود) و منفعت هیچ تفسیر و معنایی جز از ربح(سود) مالی و نفع اقتصادی را قبول ندارد بنابرآن اگر کلمهی ربح در سابق به غیر ربح مالی استعمال میشد فعلاً غیر از ربح مالی یقینی به دیگر چیز اطلاق نمیتواند شود و دومین خدمتکه سود به جهان بشریت انجام داده است، این است که تنها منفعت سرمایهدار مقیاس استعمال مال قرار میگیرد نه فایدهی اجتماع. و از جمله منافع ربا این محسوب میشود که سرمایهدار را مکلف میسازد که ثروتش را در صنعت و یا تجارت طوری مصرف نماید که مبلغ ٦% و یا زیادتر از آن را سالانه ربح(سود) بردارد و اگر کمتر از این مقدار مفاد برایش حاصل شود، اصلاً راضی نمیشود که مالش را به دوران(چرخه) اندازد.
به طور مثال فکر کنید که برای سرمایهدار دو نوع پروژه پیشنهاد و تقدیم میگردد، یکی پروژهی تعمیراتی که دارای قیمت کم و ارزان است و فقراء و مساکین میتوانند آن را به صورت بسیار سهولت و آسان به اجاره بگیرند و زندگیشان را در آن استمرار بخشند، دیگری پروژهی تعمیراتی به سویهی بسیار بلند برای سینما و دیگر وسایل تفریحی. پروژهی اولی دارای مفاد کمی است که اندازهی ربح(سود) سالانه به ٦% هم بالغ نمیشود و از پروژهی دومی مفاد بیشتر از ٦% سالانه بدست میآید. آری وقتیکه این دو پروژه به سرمایهدار تقدیم شد، بدون تردید و شک و بدون اینکه دربارهی پروژهی اولی بیاندیشد، به قبول و تطبیق پروژهی دومی میپردازد و به اولی توجه و اهتمامی از خود مبذول نمیدارد، سپس شخص تاجر یا صنایع تمام مساعیاش را به خرج میدهد که مفاد وی از تجارت و صنعتش زیادهتر از آن قدری باشد که سرمایهدار آنرا به گرفتن برای خود به حیث سود تعیین کرده است و برای بدست آوردن این مقدار مفاد پروایی ندارد که کدام راهها را طی میکند اگر چه آن راهها کاملاً مخالف مروت و اخلاق هم بوده باشد. مثلاً اگر شخصی بخواهد، شرکت تولید فیلم را به قرضهی ٦% سود سالانه افتتاح نماید، پس ناچار است تا برای بدست آوردن زیادتر از این مقدار مفاد به هر وسیلهای که میشود، توسل جوید تا آن اندازه مفاد را حاصل دارد، اگر این آرزوی اقتصادی وی از راه تهیهی فیلمهای اخلاقی و علمی میسر نشد او به ساختن فیلمهای جالب عشقی، جنسی و غیره میپردازد، تا باشد که در اثر خوب جلوه دادن آن در چشم مردم و بر انگیختن احساسات و هواجس(وسوسهها) پست نفسانی، بتواند علاقمندان را به دیدن آن فیلمها وادار سازد و در نتیجه آن مفاد مورد نظر اقتصادی را بدست آورد، بدون اینکه با اخلاق، فضیلت و شرف و کرامت اندکترین توجه و اهتمامی داشته باشد.
این است منافعی که شما میگویید از داد و ستد سود بدست میآید که غیر از طریق ربا هیچ راه دیگری ندارد و در حال آن ضرورت و حاجت را عرضه بدارید که غیر از سود و ربا خواری نمیتواند آن را رفع سازد.
شکی نیست که قرض یکی از احتیاجات زندگی بشر است که افراد در احتیاجات شخصیشان از آن نمیتوانند مستغنی شوند و در امور اقتصادی از قبیل زراعت، تجارت، صنعت و غیره ضروری و حتمی شمرده میشود و حکومتها و مؤسسات اجتماعی نسبت به افراد زیادتر به آن احتیاج دارند و لیکن سخن ما اینجا است که حصول قرضه را بدون پرداخت سود ما ناممکن محسوب نمیتوانیم بکنیم، زیرا وضع با این درجهی بدی و خرابی نرسیده است که افراد و ملتها نتوانند قرضهی بدون سود را دریافت کنند، بدلیل اینکه شما قرار قانون سود را اجازه دادهاید، لطفاً شما یکبار آن را حرام بگردانید و سپس نظام اقتصادیتان را به اخلاق و هدایت اسلامی عیار سازید، بعد از آن متوجه میشوید که قرضهها چگونه برای شما به سهولت پیدا میشود و میتوانید که احتیاجات شخصی و اجتماعیتان را بدون ارتکاب سود مرفوع سازید و ببینید که چگونه از هر طرف هدایا و بخششها بر افراد و ملل سرازیر میگردد. جامعهی اسلامی در قرون متمادی به بهترین نوع زندگی اقتصادیش را پیشبرده است که بهتر از آن تصور نمیتوانست بشود، اما در آن ربا و داد و ستد سود وجود نداشت. پیش از این عصر که عصر سود خواری است در جامعهی اسلامی هیچ وقت چنین واقع نشده است که شخصی وفات کند و به علتی که وارثین وی قرضهی بدون سود را نیافته باشند، میت مسلمان بدون تکفین و دفن مانده باشد و یا که تجارت، صنعت و زراعت مسلمانان به دلیل اینکه حصول قرضه بدون سود ناممکن بوده است به کساد و خرابی مواجه گشته باشد، بلکه با بدست آوردن قرضهی حسنه – قرضهی بدون سود – همهی مسایل تجارتی، صنعتی زراعتیشان حسب مطلوب و خواهششان پیش میرفت و اینطور واقع نشده است که چون در آن جامعه قرضهی بدون سود نبود، پروژههای اجتماعی حکومت و یا امور جهاد بدون تمویل(مالدار) معطل مانده باشد. بنابرآن این دعوای شما که حصول قرضهی بدون سود ناممکن است، حقیقت ندارد و این ادعای شما که اساس قرضه را سود تشکیل میدهد، باطل و بیاساس است و ضرورت به رد کردن منطقی و استدلالی ندارد، زیرا ما به تجارت چندین قرن خود، غلط بودن آن را به اثبات رسانیدهایم.
اما اینکه چگونه ممکن است تا در این عصر به غرض رفع احتیاجات اقتصادی قرضهی بدون سود بدست آورده شود موضوعی است که در این باب از آن بحث نمیکنیم و در فصلهای آینده به بحث آن میپردازیم انشاءالله تعالی.