تعلیقاتی بر عقیده ی واسطیه شیخ الاسلام ابن تیمیه

فهرست کتاب

نصوصي در مورد صفات سلبيه

نصوصي در مورد صفات سلبيه

قبلاً گفتیم كه صفات خداوند بر دو نوع است: صفات ثبوتیه، كه خداوند آنان را بر خود اثبات نموده است، و صفات سلبیه كه خداوند آنان را از خود نفی كرده است. و گفتیم كه هر صفت سلبی، صفت مدح از نوع ثبوتی را متضمن می‌شود. و مولف رحمه الله آیا زیادی را در صفات سلبیه ذكر كرده است. مثلاً: ﴿هَلۡ تَعۡلَمُ لَهُۥ سَمِيّٗا[مریم: ۶۵]. (معنی): «آیا برای او هم اسمی می‌شناسی». و: ﴿وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدُۢ ٤[الاخلاص: ۴].

(معنی): «و هیچ كس همتا و برابر با او نیست». و همچنین: ﴿فَلَا تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗا[البقرة: ۲۲].

(معنی): «پس برای خداوند همكار و همیار قرار ندهید». ((السمی)) (هم اسم)، ((الكفو)) (همتراز)، و ((الند)) (همكار و همیار)، معانی متقارب و نزدیكی را در بر دارند كه همان شبیه و نظیر است. و نفی آن از خداوند، متضمن نفی امر مذكور، و اثبات كمال خداوند می‌گردند، كه هیچ كس و هیچ چیز در كمال او با او برابر نیستند. و در این باره خداوند می‌فرماید: ﴿وَقُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي لَمۡ يَتَّخِذۡ وَلَدٗا وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ شَرِيكٞ فِي ٱلۡمُلۡكِ وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ وَلِيّٞ مِّنَ ٱلذُّلِّۖ وَكَبِّرۡهُ تَكۡبِيرَۢا ١١١[الإسراء: ۱۱۱]. (معنی): «و بگو حمد و سپاس خداوندی را است كه، فرزندی نگرفته و در ملكش شریكی نداشته، و از روی ذلت یاوری نگرفته است، و او را به بزرگی تمام یاد كن». خداوند امر فرموده است تا جهت نفی صفات نقص از او كه همان اتخاذ فرزند می‌باشد، او را حمد و ستایش گوییم. و نفی این صفت از خداوند متضمن كمال غنای او، و نفی شریک از وی، متضمن كمال وحدانیت و قدرت او می‌گردد. و نفی ولی از روی ذل برای خداوند، متضمن كمال عزت و قهر او می‌گردد. و باید گفت كه نفی ولی در این آیه، با اثبات ولی در جای دیگر منافاتی ندارد. چون در آیه‌ای دیگر خداوند می‌فرماید: ٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ[البقرة: ۲۵۷]. (معنی): «خداوند ولی كسانی است كه ایمان آورده‌اند».

و همچنین: ﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِيَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ٦٢[یونس: ۶۲]. (معنی): «همانا اولیاء خداوند را هیچ خوف و ترسی نیست». چون ولی نفی شده، همان ولیی است كه به سبب ذلت و ناتوانی اتخاذ می‌گردد. اما ولی به معنای ولایت صفتی منفی نمی‌باشد. و باز از جمله آیاتی كه نفی صفات سلبیه را در بر دارند این آیه است: ﴿يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ[الجمعة: ۱]. (معنی): «هر چه در آسمانها و زمین است، خداوند را تسبیح می‌گوید». و تسبیح، همان تنزیه خداوند است از هر گونه نقص و عیب، كه خود متضمن كمال او است. در این آیه دلیلی است مبنی بر اینكه همه چیز به صورت حقیقی و به زبان حال و مقال خداوند را تسبیح می‌گویند، مگر كافر، چون تسبیح گفتن كافر فقط به زبان حال بوده، اما به زبان مقال، او خداوند را به گونه‌ای توصیف می‌كند كه شایسته او نیست. و باز از این جمله آیات، این قول خداوند است:

﴿مَا ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ مِن وَلَدٖ وَمَا كَانَ مَعَهُۥ مِنۡ إِلَٰهٍۚ إِذٗا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَٰهِۢ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ ٩١[المؤمنون: ۹۱]. (معنی): «خداوند هرگز فرزندی نگرفته و با او الهی نبوده است چون در این صورت هر إله آنچه را كه خلق كرده بود تحت سیطره خود می‌گرفت، و بعضی از آنان بر بعضی دیگر برتری می‌گرفتند، خداوند منزه است از آنچه توصیف می‌كنند».

پس در این آیه نفی اتخاذ فرزند، نفی تعدد خدایان، و تنزیه خداوند است از آنچه مشركان او را بدان توصیف می‌كنند. و نفی این امور متضمن كمال خداوند و یگانگی او در آنچه از خصائصش است می‌گردد. در اینجا خداوند توسط دو دلیل عقلی مسئله تعدد آله را نفی كرده است:

برهان اول اینكه: اگر اله دیگری همراه او بود، آن اله خودش آنچه را كه خلق كرده بود، سرپرستی و تدبیر می‌كرد. و با نگرشی به این هستی، عقلا و حسا معلوم است كه تمام هستی از نظام واحد پیروی می‌كنند كه هیچ تصادم و تناقضی در آن نیست. و این مسئله خود نشانگر این است كه مدبر همه جهان هستی یكی است كه همان الله است.

و برهان دوم اینكه: اگر همراه با خداوند اله دیگری وجود داشت، طبعاً می‌خواست كه علو و برتری از آن او باشد. و آنگاه بود كه یكی بر دیگری غلبه می‌یافت تا خود اله گردد. و یا اینكه هر دو از پیروزی بر یكدیگر عاجز می‌ماندند. در نتیجه هیچ كدام از آنان شایستگی و لیاقت اله بودن را نداشتند. چون اله هرگز به صفت عجز متصف نمی‌گردد. و باز در مورد صفات سلبیه این آیات است: ﴿قُلۡ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ ٱلۡفَوَٰحِشَ مَا ظَهَرَ مِنۡهَا وَمَا بَطَنَ وَٱلۡإِثۡمَ وَٱلۡبَغۡيَ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ وَأَن تُشۡرِكُواْ بِٱللَّهِ مَا لَمۡ يُنَزِّلۡ بِهِۦ سُلۡطَٰنٗا وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٣٣[الأعراف: ۳۳]. (معنی): «بگو به راستی خداوند اعمال زشت و پنهان و آشكار و گناه و ظلم به ناحق و همچنین اینكه بدون دلیل از سوی او برایش شریک قائل شوید، و اینكه بر خداوند چیزی را بگویید كه به آن علم ندارید را حرام كرده است». همه شریعت‌ها بر این محرمات پنجگانه اجماع دارند كه اثبات حكمت و اثبات غیرت برای خداوند را در بر دارند. چون او همه این امور را حرام دانسته است. و این قول او كه ) مَا لَمْ ینَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً) به این معنی است كه خداوند هیچ دلیل و برهانی برای آن نفرستاده است و قیدی است برای بیان واقعیت. چون هرگز نمی‌توان جهت شریک قرار دادن برای خداوند، دلیل و حجتی آورد. در نتیجه شرک دادن برای خداوند، دلیل و حجتی آورد. در نتیجه شرک آوردن به او هیچ معنا و مفهومی ندارد.

در این آیه پاسخی در رد عقیده ((مشبهه)) وجود دارد كه همان ﴿وَأَن تُشۡرِكُواْ بِٱللَّهِ مَا لَمۡ يُنَزِّلۡ بِهِۦ سُلۡطَٰنٗااست. چون مشبهه، به این دلیل كه او را به مخلوقات او شبیه دانستند، برای او شریک قرار دادند. و همچنین پاسخی است در رد عقیده ((معطله)) كه همان﴿وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَاست. چون معطله، آنچه را كه نسبت به آن علمی ندارند به خداوند می‌بندند، و صفات او را به دلایل باطل و غیر قابل قبول از او نفی می‌كنند. و مناسبت ذكر این آیه در مبحث عقیده به همین علت است.