ابن تيميه نياز به پيامبران و رسالتشان را بيان میكند
از جمله کسانی که این موضوع را مورد بررسی و تبیین قرار داده، شیخ الاسلام ابن تیمیه/است، که میفرماید: «رسالت آسمانی برای بندگان ضروری است، و نیازشان به آن بیشتر از نیاز به هر چیز دیگری است. رسالت الهی روح، نور و حیات جهان است؛ اگر جهان فاقد نور، حیات و روشنی باشد، جز فساد چه چیزی در آن هست و کدام خیر و صلاحی در آن باقی میماند؟! دنیا تاریک و ملعون است، مگر جایی که خورشید رسالت در آن تابیده باشد. انسان هم مادامی که خورشید رسالت در قلبش تابش نکند و به روح و حیات آن نایل نگردد، در تاریکی به سر میبرد و مرده محسوب میشود؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿أَوَ مَن كَانَ مَيۡتٗا فَأَحۡيَيۡنَٰهُ وَجَعَلۡنَا لَهُۥ نُورٗا يَمۡشِي بِهِۦ فِي ٱلنَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُۥ فِي ٱلظُّلُمَٰتِ لَيۡسَ بِخَارِجٖ مِّنۡهَاۚ كَذَٰلِكَ زُيِّنَ لِلۡكَٰفِرِينَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٢٢﴾[الأنعام: ۱۲۲].
«آیا - دل-مردهای که زندهاش کردیم و نوری فرارویش قرار دادیم، که در پرتو آن نور در میان مردم راه برود، مانند کسی است که در تاریکیها به سر میبرد و نمیتواند از آن بیرون آید؟ این گونه، کردار کافران در نظرشان آراسته شد.»
این توصیف مؤمن است، در اصل مرده بود ودر تاریکی جهل بسر میبرد، ولی الله متعال با روح رسالت آسمانی و نور ایمان، او را زنده کرد و برایش نوری قرار داد که در میان مردم با آن راه برود، ولی کافر هم چنان دارای قلب مرده است و در تاریکیها بسر میبرد».
وی در ادامه میگوید: «الله متعال رسالتش را روح نام گذاری کرده، چون اگر روح نباشد، زندگی هم وجود ندارد؛ همانگونه که میفرماید:
﴿وَكَذَٰلِكَ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ رُوحٗا مِّنۡ أَمۡرِنَاۚ مَا كُنتَ تَدۡرِي مَا ٱلۡكِتَٰبُ وَلَا ٱلۡإِيمَٰنُ وَلَٰكِن جَعَلۡنَٰهُ نُورٗا نَّهۡدِي بِهِۦ مَن نَّشَآءُ مِنۡ عِبَادِنَاۚ وَإِنَّكَ﴾[الشوری: ۵۲].
«و همانگونه - که بر پیامبران گذشته وحی کردیم- قرآن حیاتبخش را نازل نمودیم. پیشتر تو نمیدانستی که کتاب و ایمان چیست. ولی آن - وحی- را نوری قرار دادیم که با آن، هریک از بندگانمان را که بخواهیم، هدایت میکنیم».
در اینجا الله متعال دو اصل را یادآور میشود: روح ونور؛ روح زندگی، و نور روشنایی است».
همچنین میگوید: «الله متعال وحی را، که زندگانی و روشنایی قلبهاست، به آب باران تشبیه میکند که از آسمان فرود میآید و زمین را زنده میکند. هم چنین به آتشی تشبیه میکند، که نور از آن حاصل میگردد. همانگونه که در این آیه میفرماید:
﴿أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَسَالَتۡ أَوۡدِيَةُۢ بِقَدَرِهَا فَٱحۡتَمَلَ ٱلسَّيۡلُ زَبَدٗا رَّابِيٗاۖ وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيۡهِ فِي ٱلنَّارِ ٱبۡتِغَآءَ حِلۡيَةٍ أَوۡ مَتَٰعٖ زَبَدٞ مِّثۡلُهُۥۚ كَذَٰلِكَ يَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡحَقَّ وَٱلۡبَٰطِلَۚ فَأَمَّا ٱلزَّبَدُ فَيَذۡهَبُ جُفَآءٗۖ وَأَمَّا مَا يَنفَعُ ٱلنَّاسَ فَيَمۡكُثُ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ كَذَٰلِكَ يَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡأَمۡثَالَ ١٧﴾[الرعد: ۱۷].
«- الله متعال- از آسمان آب باران نازل کرد و بدینترتیب در هر درهای به اندازهی گنجایش و ظرفیتش سیلاب جاری شد و آنگاه بر روی سیلاب کفهای زیادی نمایان گشت. چنان که از فلزاتی که برای بهدست آوردن زیور آلات و وسایل زندگی ذوب میکنند، کفی همچون کف سیلاب پدید میآید؛ بدین سان الله، حق و باطل را مثال میزند. ولی کفها از میان میروند و آنچه به مردم سود میرساند، در زمین میماند. الله اینگونه مثال میزند».
شیخ الاسلام بعد از بیان این آیه فرمود: «الله متعال علم را به آب نازل شده از آسمان تشبیه نمود؛ چون قلب با علم شرعی زنده است، همانگونه که زنده بودن بدن وابسته به آب است، همچنین قلبها را به رودخانهها تشبیه فرمود؛ چون قلب جایگاه علم و دانش است، همچنان که که رودخانهها محل آب است؛ برخی قلبها گنجایش علم فراوانی دارد، همانگونه که برخی درهها و رودخانهها، آب زیادی را در خود جای میدهند. برخی دیگر از قلبها، جای کمی برای علم دارند، همان طور که برخی از رودها، جای کمی برای آب دارند.
الله متعال بیان میدارد، که به خاطر درهم رفتن و مخلوط شدن آبها، مقداری کف روی سیلاب میآید، ولی آب، آن کفها را دور انداخته و از خود جدا میکند و همه پنهان میشوند و آنچه برای مردم مفید است، در زمین قرار میگیرد. قلبها هم به همان صورت، با شهوات و شُبُهات آمیخته میشوند، سپس مخفی شده و میروند و ایمان و قرآنی که برای مردم و صاحب قلب، سودمند هستند، در آن مستقر شده و جای میگیرند. الله متعال فرمود:
﴿وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيۡهِ فِي ٱلنَّارِ ٱبۡتِغَآءَ حِلۡيَةٍ أَوۡ مَتَٰعٖ زَبَدٞ مِّثۡلُهُۥۚ كَذَٰلِكَ يَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡحَقَّ وَٱلۡبَٰطِلَۚ فَأَمَّا ٱلزَّبَدُ فَيَذۡهَبُ جُفَآءٗۖ وَأَمَّا مَا يَنفَعُ ٱلنَّاسَ فَيَمۡكُثُ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ كَذَٰلِكَ يَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡأَمۡثَالَ ١٧﴾[الرعد: ۱۷].
«چنان که از فلزاتی که برای بهدست آوردن زیور آلات و وسایل زندگی ذوب میکنند، کفی همچون کف سیلاب پدید میآید؛ بدین سان الله، حق و باطل را مثال میزند».
سپس شیخ الاسلام رحمه الله متعال بیان کرد که این دو مثال هردو نظیر دارند آنهم دو مثالی که در سورهی بقره الله متعال میفرماید:
﴿مَثَلُهُمۡ كَمَثَلِ ٱلَّذِي ٱسۡتَوۡقَدَ نَارٗا فَلَمَّآ أَضَآءَتۡ مَا حَوۡلَهُۥ ذَهَبَ ٱللَّهُ بِنُورِهِمۡ وَتَرَكَهُمۡ فِي ظُلُمَٰتٖ لَّا يُبۡصِرُونَ ١٧ صُمُّۢ بُكۡمٌ عُمۡيٞ فَهُمۡ لَا يَرۡجِعُونَ ١٨ أَوۡ كَصَيِّبٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ فِيهِ ظُلُمَٰتٞ وَرَعۡدٞ وَبَرۡقٞ يَجۡعَلُونَ أَصَٰبِعَهُمۡ فِيٓ ءَاذَانِهِم مِّنَ ٱلصَّوَٰعِقِ حَذَرَ ٱلۡمَوۡتِۚ وَٱللَّهُ مُحِيطُۢ بِٱلۡكَٰفِرِينَ ١٩﴾[البقرة: ۱۷-۱۹].
«مثال این گمراهان، همانند کسی است که آتشی بر میافروزد؛ همین که آتش اطرافش را روشن میکند، الله نورشان را از میان میبرد و آنان را در انبوهی از تاریکیها رها مینماید؛ به گونهای که یارای دیدن هیچ چیزی را ندارند. - در حقیقت انسانهای- کَر، گنگ و کوری - هستند که به راه حق- باز نمیگردند. یا همانند کسانی هستند که گرفتار بارانی توفنده و آکنده از تاریکی و رعد و برق شدهاند و از ترس مرگ انگشتانشان را در گوشهایشان قرار میدهند، تا از صدای صاعقه، در امان بمانند. و الله، بر کافران احاطهی کامل و مطلق دارد».
بعد از اینکه شیخ الاسلام/مؤمن را توصیف کرد، میگوید: «امّا کافران در تاریکیهای کفر و شرک به سر میبرند و زنده نیستند اگرچه دارای حیات حیوانی باشند، ولی حیات روحانی و عالی ندارند که سبب آن ایمان است و به وسیلهی آن بنده به سعادت و رستگاری دنیا و آخرت نائل میگردد؛ زیرا الله متعال پیامبرانش را بین خود و بندگان واسطه قرار داده تا از طریق آنها سود و زیان را به آنها معرفی کند و آنچه برای زندگی این دنیا و معادشان مصلحت است، تکمیل گرداند. همگی آنان مبعوث شدهاند تا مردم را به سوی الله متعال دعوت کنند و راه رسیدن به او را به آنها نشان دهند و عاقبت و فرجام شان را بعد از رسیدن به الله متعال، تبیین کنند».
سپس شیخ الاسلام اصولی را بیان مینماید، که بدانها اشاره میکنیم:
اصل اوّل: اثبات صفات، توحید، قَدَر و بیان نعمتهای الله متعال در مورد اولیاء الله متعال و دشمنان او، یعنی همان قصههایی که الله متعال برای بندگان خود ذکر فرموده و ضرب المثلهایی که زده است، را در بر میگیرد.
اصل دوم: دربرگیرنده جزئیات قوانین، امر، نهی، مباح و بیان آنچه الله متعال میپسندد و نمیپسندد، میباشد.
اصل سوم: شامل ایمان به آخرت، بهشت، دوزخ، پاداش و مجازات، است.
سپس بیان میدارد که «مدار و محور آفرینش، خوشبختی و رستگاری به این اصول وابسته است و جز از طریق پیامبران راهی برای شناخت این اصول وجود ندارد؛ زیرا عقل به تنهایی قادر به هدایت بسوی جزئیات این اصول و شناخت حقیقت شان نیست، اگرچه در مجموع بتواند نیاز و ضرورت آنها را هم درک کند؛ مانند مریضی که میداند نیازمند پزشک و مداواست، ولی جزئیات بیماری و نوع داروی مورد نیازش را نمیداند» [۲۶].
[۲۶] ابن تیمیه، مجموع الفتاوای (۹/۹۳-۹۶)