پیامبران و رسالت الهی

فهرست کتاب

اموری كه با عصمت منافات ندارند

اموری كه با عصمت منافات ندارند

عوارض [۱۰۴]سرشتی و طبیعی بشر، منافی عصمت نیستند، مثلاً ابراهیم خلیل÷وقتی مشاهده نمود مهمانان او دست به غذا نمی‌برند و نمی‌دانست که آن‌ها فرشته‌اند و به شکل انسان در آمده‌اند، از ایشان هراسان شد و ترس به دلش راه یافت:

﴿فَلَمَّا رَءَآ أَيۡدِيَهُمۡ لَا تَصِلُ إِلَيۡهِ نَكِرَهُمۡ وَأَوۡجَسَ مِنۡهُمۡ خِيفَةٗۚ قَالُواْ لَا تَخَفۡ إِنَّآ أُرۡسِلۡنَآ إِلَىٰ قَوۡمِ لُوطٖ ٧٠[هود: ۷۰].

«هنگامی که دید آنان دست به سوی آن دراز نمی‌کنند -و لب به غذا نمی‌زنند، پیش خود فکر کرد که دوست نیستند و سر جنگ دارند، این است که نمی‌خواهند غذا بخورند- لذا از ایشان دور شد و هراسی از آنان به دل راه داد‏.‏ گفتند: نترس، ما - فرشتگان الله متعال هستیم و- به سوی قوم لوط روانه شده‌ایم -تا آنان را هلاک کنیم».

موسی به خضر وعده داد که در همراهی با او، صبور و بردبار باشد و درباره‌ی علت کارهایش، سؤالی نکند، تا این‌که خود خضر برایش توضیح دهد و علّتش را ذکر کند. ولی صبرش ادامه نداشت و کنترل را از دست داد، زیرا رفتارهای عجیب و غیرقابل قبولی از او مشاهده کرد و هر دفعه سؤالی می‌پرسید و به کارهای خضر معترض می‌شد و از او توجیه و توضیح می‌خواست [۱۰۵]و در هر بار بی‌تابی موسی، خضر تذکر می‌داد و می‌گفت:

﴿۞قَالَ أَلَمۡ أَقُل لَّكَ إِنَّكَ لَن تَسۡتَطِيعَ مَعِيَ صَبۡرٗا ٧٥[الكهف: ۷۵].

«گفت آیا به تو نگفتم که هرگز نمى‏توانى همپاى من صبر کنى؟!».

و هنگامی که راز کارهایش آشکار شد به موسی گفت:

﴿ذَٰلِكَ تَأۡوِيلُ مَا لَمۡ تَسۡطِع عَّلَيۡهِ صَبۡرٗا ٨٢[الكهف: ۸۲].

‏«‏این بود راز و رمز کارهائی که توانائی شکیبائی در برابر آن‌ها را نداشتی».‏

همچنین، وقتی موسی از میعادگاه پروردگار به نزد قوم خود بازگشت و مشاهده کرد که گوساله‌ای را پرستش می‌کنند، به شدّت خشمگین شد و موی سر برادرش هارون را گرفت و بطرف خود کشید و لوحه‌های وحی را که حاوی هدایت بودند، انداخت:

﴿وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَىٰٓ إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ غَضۡبَٰنَ أَسِفٗا قَالَ بِئۡسَمَا خَلَفۡتُمُونِي مِنۢ بَعۡدِيٓۖ أَعَجِلۡتُمۡ أَمۡرَ رَبِّكُمۡۖ وَأَلۡقَى ٱلۡأَلۡوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأۡسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُۥٓ إِلَيۡهِۚ قَالَ ٱبۡنَ أُمَّ إِنَّ ٱلۡقَوۡمَ ٱسۡتَضۡعَفُونِي وَكَادُواْ يَقۡتُلُونَنِي فَلَا تُشۡمِتۡ بِيَ ٱلۡأَعۡدَآءَ وَلَا تَجۡعَلۡنِي مَعَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ ١٥٠[الأعراف: ۱۵۰].

‏«‏هنگامی که موسی - از مناجات - به پیش قوم خود خشمگین و اندوهناک بازگشت، گفت: پس از - رفتن من به مناجات - چه بد، جانشینی مرا انجام دادید‏.‏ آیا بر فرمان پرودگارتان - مبنی بر انتظار رجوع من از میعادگاه طور و مراعات پیمان خود با من - شتاب ورزیدید؟ موسی الواح را انداخت و - موی - سر برادرش - هارون - را گرفت و آن را به سوی خود کشید - چرا که او را مقصّر می‌دید‏.‏ هارون - گفت: ای پسر مادرم! این مردمان مرا درمانده و ناتوان کردند و نزدیک بود مرا بکشند، پس دشمنان را به من شاد مکن و مرا از زمره قوم ستم‌پیشه مدان‏».

در حدیث آمده است: «خبر به مانند مشاهده نیست، وقتی الله متعال گوساله پرستی قوم موسی را، به او خبر داد، آن قدر ناراحت و خشمگین نشد، که لوحه‌‌ها را بیندازد، ولی چون با چشم خود کارشان را دید، لوحه‌ها را انداخت و آن لوحه‌ها شکستند» [۱۰۶].

[۱۰۴] منظور از عوارض، حالات و صفاتی است که در انسان، روی می‌دهد و در صورت نبود آن، انسان از دایره انسانیت، خارج نمی‌شود؛ مثل رنگ سیاه پوست، بیماری، شاعر بودن و ... . [۱۰۵] بار خست، موسی فراموش کرد، ولی دو باری دیگر، عمداً سؤال کرد. [۱۰۶] احمد در المسند و طبرانی در الأوسط با سند صحیح روایت کرده‌اند. ر.ک: صحیح الجامع الصّغیر(۵/۸۷)