فصل اول
۱۳۲۸ - [۱] (ضَعِیف)
عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: لِلْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْـمُطَّلِبِ: «یَا عَبَّاسُ یَا عَمَّاهُ أَلَا أُعْطِیكَ؟ أَلَا أَمْنَحُكَ؟ أَلا أحبوك؟ أَلَا أَفْعَلُ بِكَ عَشْرَ خِصَالٍ إِذَا أَنْتَ فَعَلْتَ ذَلِكَ غَفَرَ اللهُ لَكَ ذَنْبَكَ أَوَّلَهُ وَآخِرَهُ قَدِیمَهُ وَحَدِیثَهُ خَطَأَهُ وَعَمْدَهُ صَغِیرَهُ وَكَبِیرَهُ سِرَّهُ وَعَلَانِیَتَهُ: أَنْ تُصَلِّیَ أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ تَقْرَأُ فِی كُلِّ رَكْعَةٍ فَاتِحَةَ الْكِتَابِ وَسُورَةً. فَإِذَا فَرَغْتَ مِنَ الْقِرَاءَةِ فِی أَوَّلِ رَكْعَةٍ وَأَنْتَ قَائِمٌ قُلْتَ سُبْحَانَ الـلّٰهِ وَالْـحَمْدُ لِـلّٰهِ وَلَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَاللَّهُ أَكْبَرُ خَمْسَ عَشْرَةَ مَرَّةً ثُمَّ تَرْكَعُ فَتَقُولُهَا وَأَنْتَ رَاكِعٌ عَشْرًا ثُمَّ تَرْفَعُ رَأْسَكَ مِنَ الرُّكُوعِ فَتَقُولُهَا عَشْرًا ثُمَّ تَهْوِی سَاجِدًا فَتَقُولُهَا وَأَنْتَ سَاجِدٌ عَشْرًا ثُمَّ تَرْفَعُ رَأْسَكَ مِنَ السُّجُودِ فَتَقُولُهَا عَشْرًا ثُمَّ تَسْجُدُ فَتَقُولُهَا عَشْرًا ثُمَّ تَرْفَعُ رَأْسَكَ فَتَقُولُهَا عَشْرًا فَذَلِكَ خَمْسٌ وَسَبْعُونَ فِی كُلِّ رَكْعَةٍ تَفْعَلُ ذَلِكَ فِی أَرْبَعِ رَكَعَاتٍ إِنِ اسْتَطَعْت أَن تصلیها فِی كل یَوْم فَافْعَلْ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَفِی كُلِّ جُمُعَةٍ مَرَّةً فَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَفِی كُلِّ شَهْرٍ مَرَّةً فَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَفِی كُلِّ سَنَةٍ مَرَّةً فَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَفِی عُمْرِكَ مَرَّةً». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وَابْنُ مَاجَهْ وَالْبَیْهَقِیُّ فِی الدَّعْوَات الْكَبِیر [۱۲۴].
۱۳۲۸- (۱) عبدالله بن عباس س گوید: پیامبر خدا ج به (پدرم) عباس بن عبدالمطلب س فرمودند: «ای عباس!ای عمو! آیا تحفهی گرانبهایی به تو پیشکش نکنم؟ آیا هدیهی ارزشمندی به تو نبخشم؟ آیا (از پاداش و کار سترگی) تو را با خبر نگردانم؟ آیا به تو کاری را نیاموزم که باعث بخشیده شدن ده گناه میگردد؛ این طور که هرگاه آن را به انجام برسانی، خداوند بلندمرتبه، گناهان اول و آخر، قدیم و جدید، نادانسته و دانسته، کوچک و بزرگ و نهان و آشکار تو را میبخشاید؟
و آن عمل، (نماز تسبیح است که نحوهی ادای آن، بدین ترتیب است که:) چهار رکعت نماز بگزاری و در هر رکعت، سورهی فاتحه همراه با سورهای دیگر بخوانی؛ و چون از قرائت رکعت اول فارغ شدی، به حالت ایستاده پانزده بار بگو: «سبحان الله والحمدلله ولا اله الّا الله والله اکبر».
آنگاه به رکوع برو و در رکوع، همین کلمات را ده بار تکرار کن؛ سپس سر از رکوع بردار و در قیامِ متّصل پس از رکوع، ده بار همان کلمات را بگو؛ آنگاه سجده کن و در سجده نیز ده بار آن کلمات را تکرار کن؛ سپس سر از سجده بردار و در جلسه، ده بار همان کلمات را بگو. آنگاه دوباره به سجده برو و در سجده، ده بار آن کلمات را تکرار کن؛ سپس سر از سجده بردار و پیش از قیام، ده بار آن را بگو که در مجموع، در هر رکعت، هفتاد و پنج بار، این کلمات تکرار میشود. و در هرچهار رکعت، بدین سان عمل کن.
(ای عمو)! اگر تو را یارای آن بود که این نماز را هر روز بخوانی، پس آن را بخوان؛ و اگر نتوانستی، در هر جمعه، یک بار بخوان؛ و اگر نتوانستی، در هر ماه، یک بار بخوان؛ و اگر نتوانستی، در هر سال، یک بار و اگر این نیز برایت مقدور نبود، پس حداقل، در تمام عمرت، یک بار آن را بخوان».
[این حدیث را ابوداود، ابن ماجه و بیهقی در «الدعوات الکبیر» روایت کردهاند].
۱۳۲۹ - [۲] (ضَعِیف)
وروى التِّرْمِذِیّ عَن أبی رَافع نَحوه [۱۲۵].
۱۳۲۹- (۲) و ترمذی نیز به سان این حدیث را (در معنا) از ابورافع س روایت کرده است.
شرح: «عشر خصالٍ»: ده ویژگی. یعنی نماز تسبیح، دارای چنان تأثیری است که باعث بخشیده شدن ده گناه میگردد؛ و آن ده گناه - بر مبنای متن خود حدیث - عبارتند از:
گناهان اوّل شخص (اوّله).
گناهان آخر شخص (اخره).
گناهان قدیمی وی (قدیمه).
گناهان جدید او (جدیده).
گناهانی که از روی خطا از وی صادر شده است (خطأه).
گناهان که از روی عمد و دانسته مرتکب آن شده است (عمده).
گناهان صغیره و کوچک وی (صغیره).
گناهان کبیره و بزرگ او (کبیره).
گناهانی که در نهان انجام داده است (سرّه).
گناهانی که آشکارا مرتکب آنها شده است (علانیته).
به هر حال؛ در مورد خنثی شدن گناهان با طاعات و اعمال نیک، میتوان چنین گفت که از نظر روانی ثابت شده است که هر گناه و عمل زشتی، یک نوع تاریکی و ظلمتی را در روح و روان انسان ایجاد میکند...
در این احادیث، پیامبراکرم ج، انگشت روی یک دستور از مهمترین و اساسیترین دستورات و تعالیم اسلامی که در واقع روح ایمان و پایهی اسلام است، گذارده است و آن: پایبندی و اهمیتدادن به نمازهای پنجگانه است.
این احادیث به کسانی که به نمازهای پنجگانه خصوصاً و به همهی عبادات و طاعات و حسنات به طور عموم، پایبندند، بشارت میدهد که خداوند ﻷگناهان صغیرهی آنان را میبخشد و این پاداشی است که به اینگونه افراد داده شده است.
این احادیث اثر خنثیکنندهی گناه را در طاعات و اعمال نیک تثبیت میکنند، و در حقیقت هر گناه و عمل زشتی، یک نوع تاریکی و ظلمتی را در روح و روان انسان ایجاد میکند که اگر این تاریکیها ادامه یابد اثرات آنها متراکم شده و به صورت وحشتناکی انسان را مسخ میکند، ولی کار نیک و نمازهای روزانه که از انگیزهی الهی سرچشمه گرفته، به روح آدمی لطافتی میبخشد که آثار گناه را میتواند از آن بشوید و آن تیرگیها را به روشنایی مبدل سازد.
آری! هرگاه نماز با شرایط خود انجام شود، انسان را در عالمی از معنویت و روحانیت فرو میبرد که پیوندهای ایمانی او را با خدا چنان محکم میسازد که آلودگیها و آثار گناه را از دل و جان او شستشو میدهد. نماز، ایشان را در برابر گناه بیمه میکند و زنگار گناه را از آینهی دل میزداید و جوانههای ملکات عالی انسانی را در اعماق جان بشر میرویاند و ارادهی انسان را قوی و قلب را پاک و روح را تطهیر میکند.
نماز موجی از معنویت را در وجود انسان ایجاد میکند، موجی که سد نیرومندی در برابر گناه ومعصیت پروردگار محسوب میشود، نماز وسیلهی شستشو از گناهان و مغفرت و آمرزش الهی است. و انسان را دعوت به توبه و اصلاح گذشته میکند. نماز سدی در برابر گناهان آینده است که روح ایمان را در انسان تقویت میکند و نهال تقوا و خداترسی را در دل پرورش میدهد. نماز غفلت زدا است که مرتباً به انسان در روزی پنج مرتبه اخطار میکند، هشدار میدهد، هدف آفرینش او را خاطر نشان میسازد، موقعیت او را در جهان به او گوشزد میکند، خودبینی و کِبر را درهم میشکند، پردههای غرور و خودخواهی را کنار میزند و تواضع و فروتنی، خشوع و خضوع، و ایثار و فداکاری را به ارمغان میآورد.
نماز، وسیلهی پرورش فضائل اخلاقی و تکاملی معنوی انسان است، نماز است که انسان را از جهان محدود ماده و چهاردیواری عالم طبیعت بیرون میبرد و به ملکوت آسمانها دعوت میکند و با فرشتگان هم صدا و همراز میسازد تا خود را بدون نیاز به هیچ واسطه، در برابر خدا میبیند و با او به گفتگو برمیخیزد.
آری! نماز، وسیلهی شستشوی از گناهان و مغفرت و آمرزش الهی است، البته برای کسانی که نمازهای خود را به خوبی انجام میدهند، نمازی که با روح و با حضور قلب و خشوع و خضوع ادا شود، این چنین نمازی، آثار گناهان صغیره را از دل و جان میشوید و ظلمت و تاریکی را از آن میزداید.
ممکن است کسی بپرسد که: این احادیث مردم را به گناهان صغیره تشویق مینماید و میگویند: با ترک گناهان کبیره، ارتکاب گناهان صغیره و کوچک مانعی ندارد، چرا که خواه ناخواه، چنین گناهانی با نمازهای پنجگانه و دیگر عبادات و طاعات بخشوده میشوند!.
اما باید دانست که پرهیزکردن از گناهان کبیره، خصوصاً با فراهم بودن زمینههای آنها، یک نوع حالت تقوای روحانی را در انسان ایجاد میکند که میتواند آثار گناهان کوچک را از وجود او بشوید و در حقیقت این احادیث، همانند آیهی ﴿ إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ يُذۡهِبۡنَ ٱلسَّئَِّاتِ ﴾[هود: ۱۱۴] میباشد، و در واقع، اشاره به یکی از آثار واقعی اعمال نیک از قبیل: نمازهای پنجگانه، روزهی رمضان، نماز جمعه و... است و این درست به این معنااست که بخشش گناهان صغیره، یک نوع پاداش معنوی برای تارکان گناهان کبیره است، و این خود اثر تشویق کنندهای برای ترک گناهان کبیره دارد.
«نماز تسبیح»: همهی احادیثی که دربارهی «نماز تسبیح» روایت شدهاند، ضعیف است. علامه ابن جوزی / با توجه به ضعیف بودن روایات «نماز تسبیح»، مشروعیت آن را انکار کرده است؛ البته حافظ ابن حجر / در کتاب «الاعمال المکفّرة» مینویسد: حدیث نماز تسبیح، در رتبهی «حسن» قرار دارد؛ یعنی به لحاظ صحّت و ثبوت در رتبهی دوم قرار میگیرد.
به هر حال، حدیث نماز تسبیح، به خاطر تعدّد طرق، «حسن لغیره» میباشد؛ و علاوه بر آن، حدیث به وسیلهی تعامل امّت، تأیید شده است؛ بنابراین، بدعت گفتن یا خلاف سنّت گفتن و ردّ فضیلت آن، صحیح نیست.
و در حقیقت، در کتابهای حدیث، تعلیم و تلقین نماز تسبیح، به وسیلهی راویان متعدد - از میان صحابه - از آن حضرت ج روایت شده است؛ امام ترمذی نیز از ابورافع س - خادم و بردهی آزاد شدهی رسول خدا ج - با سند خود، نماز تسبیح را نقل کرده است و پس از آن مینویسد: علاوه بر ابورافع س، این حدیث را عبدالله بن عباس س، عبدالله بن عمرو س و فضل بن عباس س نیز روایت کردهاند.
حافظ ابن حجر عسقلانی نیز در کتاب خود «الخصال المکفّرة» ضمن رد بر ابن جوزی، دربارهی روایات نماز تسبیح و حیثیت سند آنها، به تفصیل بحث کرده است.
(و سختگیریها و تشدّدهای ابن جوزی نیز دربارهی احادیث، معروف است؛ از این رو، احادیث بسیاری را که دیگر محدثان ثابت و صحیح دانستهاند، او آنها را موضوع یا ضعیف قرار داده و حدیث نماز تسبیح را نیز موضوع معرفی کرده است؛ ولی حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب خود: «الخصال المکفّرة» با تفصیل، ادعای ابن جوزی را رد کرده است.)
و حاصل بحث و بررسی ابن حجر، چنین است که حدیث نماز تسبیح، حداقل در رتبهی «حسن» قرار دارد؛ یعنی به لحاظ صحّت و ثبوت، در رتبهی دوم قرار میگیرد.
و علاوه بر آن، خواندن نماز تسبیح و تشویق و تلقین به آن، از برخی از تابعان و تبع تابعان نیز ثابت است؛ که از آن جمله، میتوان به عبدالله بن مبارک/اشاره کرد. و این، دلیل روشنی است بر این که از دیدگاه آنها، حدیث «نماز تسبیح»، و تشویق و ترغیب به آن، از رسول خدا ج ثابت و در ادوار بعدی، مورد عمل بیشتر صالحان و نیکان امّت بوده است.
نکتهی دیگر، این که در هر رکعت «نماز تسبیح»، هفتاد و پنج مرتبه، «سبحان الله والحمدلله ولا اله الا الله والله اکبر» خوانده میشود و تعداد تسبیحات در چهار رکعت، به سیصد میرسد.
این حدیث، از دو طریق روایت شده است؛ طبق روایت عبدالله بن عباس س، پانزده مرتبه در قیام، تسبیح و تحمید و تهلیل گفته میشود و پس از آن، در هر حرکتی، ده بار، تسبیح و تحمید و تهلیل خوانده میشود. و پس از سجدهی دوم، جلسهی استراحتی است که در آن نیز ده بار تسبیح و تحمید و تهلیل خوانده میشود.
امّا طبق روایت عبدالله بن مبارک / جلسهی استراحتی وجود ندارد؛ بلکه در قیام، بیست و پنج بار، تسبیح و تحمید و تهلیل خوانده یشود. پانزده بار قبل از قرائت و ده بار پس از قرائت. و هردو روش - بدون کراهت - جایز میباشد؛ و احناف - اگر چه - جلسهی استراحت را مستحب نمیدانند، ولی در «نماز تسبیح»، آن را بدون کراهت، جایز میدانند.
ناگفته نماند که خواندن نماز تسبیح، به وقت خاصّی از روز یا شب، قبل از عشاء یا بعد از آن، مقید نشده است؛ ولی اگر در شب بعد از نماز وتر خوانده شود، بهتر و افضل خواهد بود، تا پایان نوافلِ شب باشد.
به هر حال، بعد از این، مجالی برای انکار مشروعیت نماز تسبیح یا تضعیف حدیث آن - به طور کلّی - باقی نخواهد ماند؛ و امّا آن کسیکه به طور قطع، نماز تسبیح را ضعیف دانسته است، شاید به کسانی که آن را صحیح دانستهاند، برخورد نکرده است؛ از این رو، بر وی واجب است که علم خود را تصحیح کند نه این که تصحیح را نفی نماید. و الله اعلم بالصواب.
۱۳۳۰ - [۳] (صَحِیح)
وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ ج یَقُولُ: «إِنَّ أَوَّلَ مَا یُحَاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مِنْ عمله صلَاته فَإِن صلحت فقد أَفْلح وأنجح وَإِنْ فَسَدَتْ فَقَدْ خَابَ وَخَسِرَ فَإِنِ انْتَقَصَ مِنْ فَرِیضَتِهِ شَیْءٌ قَالَ الرَّبُّ تَبَارَكَ وَتَعَالَى: نظرُوا هَلْ لِعَبْدِی مِنْ تَطَوُّعٍ؟ فَیُكَمَّلُ بِهَا مَا انْتَقَصَ مِنَ الْفَرِیضَةِ ثُمَّ یَكُونُ سَائِرُ عَمَلِهِ عَلَى ذَلِكَ». وَفِی رِوَایَةٍ: «ثُمَّ الزَّكَاةُ مِثْلَ ذَلِك ثمَّ تُؤْخَذ الْأَعْمَال حسب ذَلِك». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد [۱۲۶].
۱۳۳۰- (۳) ابوهریره س گوید: از رسول خدا ج شنیدم که میفرمودند: «نخستین چیزی که در روز قیامت، بندهی مسلمان، از آن محاسبه میشود و مورد بازخواست قرار میگیرد، نماز است؛ اگر چنانچه نمازش صحیح باشد، رستگار شده و نجات مییابد و اگر نمازش خراب و ناقص باشد، زیانکار و خسارتمند میشود. و اگر در فرائض وی، نقصی وجود داشته باشد، خداوند بلندمرتبه میفرماید: «ببینید آیا بندهام نماز نفل دارد تا با آن، کاستیهای نمازهای فرضش کامل شود». سپس سایر اعمالش نیز به همین ترتیب، مورد محاسبه قرار میگیرد».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: «انّ اول ما یحاسب...»: از این عبارت، چنین به نظر میرسد که نخستین پرسش در روز قیامت، دربارهی نماز است؛ و این در حالی است که از حدیث مرفوع عبدالله بن مسعود س - که امام بخاری آن را با این الفاظ روایت کرده است: «اوّل ما یقضی بین الناس الدماء» - چنین به نظر میرسد که محاسبه در روز قیامت، از ریختن خون ناحق، آغاز میگردد.
برخی از علماء و صاحبنظران اسلامی، جهت رفع تعارض موجود در میان این دو روایت، گفتهاند: اولین پرسش در روز قیامت، دربارهی نماز است؛ و اولین قضاوت و داوری در روز قیامت، دربارهی خون ناحق و قتل میباشد.
امّا قول راجح و بهتر آن است که چنین گفته شود: اولین پرسش پیرامون «حقوق خدا»، دربارهی نماز است؛ و نخستین پرسش پیرامون «حقوق بندگان» در مورد «ریختن خون ناحق» میباشد.
و در روایتی از نسایی، هردو حدیث، جمع شدهاند؛ آنجا که عبدالله بن مسعود س از پیامبر ج روایت میکند که فرمود:
«اوّل ما یحاسب به العبد الصلاة واول ما یقضی بین الناس فی الدماء»(نسایی؛ کتاب المحاربة؛ باب تعظّم الدم)
«اولین محاسبهی بنده دربارهی نماز و اولین قضاوت و داوری در میان مردم، دربارهی خون ناحق است».
«فان انتقص من فریضته شیء، قال الربّ...»:
برخی از علماء و صاحبنظران اسلامی، با استدلال به حدیث فوق، میگویند: در روز رستاخیز، کمبود و کاستی فرایض، به وسیلهی نوافل، جبران میشود. قاضی ابوبکر بن عربی، از قائلان بدین نظریه و دیدگاه است. امّا دیگر علماء و اندیشمندان دینی، مانند امام بیهقی و دیگران بر این باورند که: اگر کمبود و کاستی، در تعداد فرایض بود؛ (یعنی چند نماز فرض ترک شده بود) در آن صورت، هزاران نماز نفل، نمیتواند جای آن فرضِ ترک شده را بگیرد و کاستی و کمبود آن را جبران نماید؛ و اگر کمبود و کاستی در کیفیت نمازهای فرضی وجود داشت، در آن صورت با نوافل میتوان آن را جبران نمود.
از این رو، حدیث بالا، فقط بیانگر کمبود و کاستی کیفی است. در تأیید این نظریه و دیدگاه، حدیثی مرفوع در «مجمع الزوائد» (ج ۱ ص ۲۹۱، باب «فرض الصلاة» به حوالهی طبرانی کبیر) و به روایت عبدالله بن قرط س وجود دارد که گوید:
«من صلّی صلاة لم یتمّها، زید علیها من سُبحته».
علامه هیثمی هردو حدیث را چنین تطبیق داده است که اگر نماز فرضی به فراموشی ترک گردد، میتوان آن را به وسیلهی نوافل جبران کرد؛ ولی اگر از روی عمد ترک شد، قابل جبران نیست. ولی این دیدگاه علامه هیثمی، بیانگر ضابطه و قانون است، در حالی که پرواضح است که رحمت و لطف خداوندی، تابع قانون و ضابطه نیست؛ از این رو، از رحمت و لطف خداوند، بعید نیست که کمبود کیفی و کمّی نمازهای فرض را با نوافل جبران کند؛ امّا در عمل کردن در دنیا، باید قانون و ضابطه را مد نظر قرار داد.
۱۳۳۱ - [۴] (صَحِیح)
وَرَوَاهُ أَحْمد عَن رجل [۱۲۷].
۱۳۳۱- (۴) و احمد بن حنبل نیز همین حدیث را از مردی (از صحابه و یاران رسول خدا جروایت کرده است.
شرح: در حقیقت، برای بیان اهمیت و جایگاه نمازهای نفل و سودمند بودن آنها، همین یک حدیث بالا، کافی است؛ ولی باید دانست که نمازهای پنجگانه بر هر زن و مرد مسلمانی فرض و واجب است؛ ولی در کنار آنها نمازهای نافلهی مؤکدی نیز هستند که پیامبر ج بر آنها مواظبت داشتهاند و مواظبت بر ادای آنها را برای مسلمانان نیز تشریع و مقرّر فرمودهاند، و شخص مسلمان، بنا به دلایل زیر، لازم است نسبت به ادای نمازهای نافله، اهتمام ورزد.
الف) نمازهای نافله، موجب تقرّب و افزایش و ارزش انسان در درگاه خداوند متعال میگردد. همانطور که هر انسانی تلاش میکند که اعتبار و پشتوانهی مالی خود را در بانک بیشتر کند، باید توجّه و اهتمام خود را در جهت ازدیاد اعتبار و افزایش پشتوانهی حسنات خود که باقی و جاویدان است، در پیشگاه خداوند متعال نیز مبذول نماید؛ زیرا که منفعت حقیقی انسان در همین موارد است، چنانکه خداوند متعال میفرماید:
﴿ يَوۡمَ لَا يَنفَعُ مَالٞ وَلَا بَنُونَ٨٨ إِلَّا مَنۡ أَتَى ٱللَّهَ بِقَلۡبٖ سَلِيمٖ٨٩ ﴾[الشعراء: ۸۸-۸۹].
«روزی که هیچ مال و فرزندی سود نمیدهد مگر کسیکه دلی پاک به سوی خدا بیاورد».
در حدیث قدسی روایت شده است که:
«ما تَقَرَّبَ عَبْدی الیَّ بِمِثْلِ اَداءِ ما افْتَرَضْتُه علیه وما یَزالُ عَبْدی یتقرَّبُ اِلَیَّ بالنَوافِلِ حَتّی اُحِبّهُ فاذا اَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذی یَسْمَعُ به وبَصَره الَّذی یُبْصِرُ به ویَدهُ التی یَبْطِشُ بها...»
«در جهت تقرّب به من، هیچ چیزی از آنچه بر بنده ام واجب نموده ام شایستهتر نیست. امّا، بندهی من، پیوسته به وسیلهی نوافل به من تقرّب میجوید تا اینکه او را دوست بدارم، و همینکه او را دوست داشتم، من گوش او میشوم که بدان میشنود، و چشم او میشوم که بدان میبیند، و دست او میشوم که بدان کار میکند و...»
روایت از بخاری است.
ب) از طرف دیگر، اعراض از این سنّتها نوعی پشت کردن به محبّت رسول خداست؛ چنانکه خداوند متعال میفرماید:
﴿ لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ ﴾[الأحزاب: ۲۱].
«قطعاً برای شما در اقتدا به رسول خدا سرمشقی نیکو است»
هر کس خواهان محبّت پیامبر خدا باشد، خود را ملزم به پیروی از سنّت او و احیای روش او میداند، از آنجا که پیامبر ج مواظبت بر نمازهای نافله را مقرّر و مؤکد داشتهاند؛ برای ما شایستهتر است که نسبت به پیروی و احیای آن سنّتها اقدام نماییم، و آنها را در مجموعهی عبادات خود به محو و فراموشی نسپاریم.
ج) مسئلهی دیگر اینکه ادای این سنّتها جبرانی است برای آنکه احتمال دارد در واجبات نقص و قصور روی داده باشد.
کیست که بتواند قائل باشد به اینکه تمامی نمازهای واجب را از لحاظ ارکان و آداب و خشوع بطور کامل انجام داده است. چه بسا امکان دارد که نمازگزار حواسش پرت شده باشد، یا قلبش از خشوع باز مانده باشد، یا اندامش بیحرکت مانده باشد، و یا ارکان نماز را بطور کامل انجام نداده باشد....
در روز قیامت، نخستین چیزی که انسان نسبت به آن مورد بازجویی قرار میگیرد، نماز است. در آنجا نماز انسان مورد بررسی قرار خواهد گرفت، اگر آن را تمام و کمال انجام داده باشد، چه بهتر و اگر در آن نقص و عیبی بوده باشد، به وسیلهی این نوافل و مستحبّات جبران خواهد شد. بنابراین، ادای نمازهای نافله، نوعی عملیات جبرانی و تعویض نقصانی و رفع و رجوع تقصیراتی است که در نمازهای واجب رخ داده است.
۱۳۳۲ - [۵] (ضَعِیف)
وَعَنْ أَبِی أُمَامَةَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَا أَذِنَ اللهُ لَعَبْدٍ فِی شَیْءٍ أَفْضَلَ مِنَ الرَّكْعَتَیْنِ یُصَلِّیهِمَا وَإِنَّ الْبِرَّ لَیُذَرُّ عَلَى رَأْسِ الْعَبْدِ مَا دَامَ فِی صَلَاتِهِ وَمَا تَقَرَّبَ الْعِبَادُ إِلَى الـلّٰهِ بِمِثْلِ مَا خَرَجَ مِنْهُ» یَعْنِی الْقُرْآنَ. رَوَاهُ أَحْمد وَالتِّرْمِذِیّ [۱۲۸].
۱۳۳۲- (۵) ابوامامه س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «خداوند بلندمرتبه به هیچ عملی (از عبادات) بندهی خویش، آن قدر توجه نمیکند که بهتر و برتر از گزاردن دو رکعت نماز باشد؛ و بیگمان تا زمانی که بندهی مسلمان در نماز خویش باشد، بر سر وی، نیکی (و رحمت و پاداش الهی) سرازیر است؛ و هرگز بندگان در هیچ چیزی به مثل آنچه که از جانب خدا فرود آمده است - یعنی قرآن - به خدا تقرّب و نزدیکی حاصل نخواهد کرد».
[این حدیث را احمدبن حنبل و ترمذی روایت کردهاند].
شرح: «ما اذن»: گوش فرا نداده است؛ گوش نسپرده است؛ توجه نکرده است؛ و در اینجا چنین ترجمه میشود: «با لطف و کرم و رحمت و احسان و رضا و خشنودی خود، بدان توجه نکرده است».
«البرّ»: ثواب و پاداش الهی.
«لیذرّ»: سرازیر شود؛ ریزان شود؛ پاشیده شود؛ پخش و پراکنده گردد؛ افشانده شود.
«ما خرج منه»: این بخش از حدیث را به چند صورت میتوان ترجمه و تفسیر کرد.
۱- «ما ظهر من الله من شرائعه ومن احکامه»: آنچه از جانب خداوند از احکام و فرامین او فرود آمده است.
۲- «ما خرج من کتابه الـمبین وهو اللوح الـمحفوظ»: آنچه از کتاب آشکارش - یعنی لوح محفوظ - فرود آمده است.
۳- «ما خرج من علمه الکامل»: آنچه از علم و دانش کامل خداوندی فرود آمده است.
در این سه صورت، ضمیر «منه» به خدا برمیگردد.
۴- «ما خرج من العبد بظهوره علی لسانه»: آنچه از زبان بنده خارج میشود از تلاوت آیات قرآن.
در این صورت، ضمیر «منه» به بنده برمیگردد.
«یعنی القران»: این بخش از حدیث، تفسیر برخی از راویان (و به احتمال زیاد، تفسیری از ناحیهی ابونصر) است؛ و از قول خود صحابی نیست.
[۱۲۴]- ابوداود ۲/۶۷ ح ۱۲۹۷؛ و ابن ماجه ۱/۴۴۲ ح ۱۳۸۶. [۱۲۵]- ترمذی ۲/۳۵۰ ح ۴۸۲. [۱۲۶]- ابوداود ۱/۵۴۰ ح ۸۶۴؛ ترمذی ۲/۲۶۹ ح ۴۱۳؛ نسایی ۱/۲۳۲ ح ۴۹۵؛ ابن ماجه ۱/۴۵۸ ح ۱۴۲۵؛ و مسند احمد ۲/۲۹۰. [۱۲۷]- مسند احمد ۵/۷۲. [۱۲۸]- ترمذی ۵/۱۷۶ ح ۲۹۱۱؛ و مسند احمد ۵/۲۶۸.