فصل سوم
۱۵۲۲ - [۱۲] (لم تتمّ دراسته)
عَنْ عَامِرِ بْنِ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ الزُّبَیْرِ أَنَّهُ كَانَ إِذَا سَمِعَ الرَّعْدَ تَرَكَ الْـحَدِیثَ وَقَالَ: سُبْحَانَ الَّذِی یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْـمَلَائِكَةُ من خیفته. رَوَاهُ مَالك [۴۲۲].
۱۵۲۲- (۱۲) از عبدالله بن زبیر س روایت است که وی هرگاه صدای غرّش ابر را میشنید، سخن گفتن (با مردمان) را رها میکرد و این دعا را میخواند:
«سُبحان الّذی یُسَبّح الرعد بحمده والملائکة من خیفته».
«از ناتوانیها و ناشایستیها، خداوندی پاک و منزّه است که «رعد» (به زبان حال) و فرشتگان (به زبان قال) از هیبت و عظمت یزدان، حمد و ثنای خدا را میگویند».
[این حدیث را مالک روایت کرده است].
شرح:«اذا سمع الرعد، ترك الحدیث»: در اینجا، لازم است که به «برق»، «رعد» و «صاعقه» اشارهای شود.
از نظر علمی، پیدایش برق، به خاطر آن است که دو قطعهی ابر با الکتریستههای مختلف (مثبت و منفی) به هم نزدیک میشوند و درست همانند سر دو سیم برق که به هنگام نزدیکی جرقه میزنند، آنها نیز جرقهی عظیمی ایجاد کرده و به اصطلاح، تخلیهی الکتریکی میشوند.
اگر جرقههای کوچکی که از سر دو سیم در برابر چشم ما آشکار میشود، صدای خفیفی دارند، در عوض، صدای جرقهی آسمانی برق به خاطر گسترش ابر و بالا بودن میزان الکتریسته، به اندازهای شدید است که «رعد» را به وجود میآورد.
و هرگاه قطعه ابری که دارای الکتریستهی مثبت است، به زمین - که همیشه الکتریستهی منفی دارد - نزدیک شود، جرقه در میان زمین و ابر ایجاد میشود که آن را «صاعقه» میگویند و خطرناک بودنش به همین دلیل است که یک سر آن، زمین و نقطههای مرتفعی است که به اصطلاح، نوک این سیم را تشکیل میدهد؛ حتّی یک انسان، در یک بیابان، ممکن است در عمل، تبدیل به نوک این سیم منفی شود و درست، جرقهی وحشتناکی بر سر او فرود آید و در یک لحظهی کوتاه، تبدیل به خاکستر شود؛ و نیز به همین دلیل است که به هنگام رعد و برق در بیابانها، باید فوراً به کنار درخت یا دیوار یا کوه و یا هر نقطهی مرتفعی، پناه برد و یا در گودالی دراز کشید.
به هر حال؛ «برق» که از نظر بعضی، شاید شوخی محسوب میشود، با اکتشافات علمی روز ثابت شده است که فوائد و برکتهای فراوانی دارد که در ذیل، به سه قسمت آن اشاره میشود:
۱- آبیاری؛ برقها، معمولاً حرارت فوقالعاده زیاد - گاه در حدود ۱۵ هزار درجهی سانتیگراد - تولید میکنند؛ و این حرارت، کافی است که مقدار زیادی از هوای اطراف را بسوزاند و در نتیجه، فشار فوراً کم شود؛ و پرواضح است که در فشار کم، ابرها میبارند؛ و به همین دلیل است که غالباً، به دنبال جهش برق، رگبارهایی شروع میشود و دانههای درشت باران فرو میریزند و از این رو، برق در واقع، یکی از وظائفش آبیاری است.
۲- سمپاشی؛ به هنگامی که برق با آن حرارتش آشکار میشود، قطرههای باران، با مقداری اکسیژن اضافی ترکیب میشود و آب سنگین، یعنی «آب اکسیژنه» (۲O۲H) ایجاد میکنند؛ و پرواضح است که آب اکسیژنه، یکی از آثارش، کشتن میکروبها است. به همین دلیل، در مصارف طبّی برای شستشوی زخمها به کار میرود؛ این قطرههای آب اکسیژنه، هنگامی که بر زمینها میبارند، تخم آفات و بیماریهای گ یاهی را از میان میبرد و سمپاشی خوبی از آنها میکند؛ و به همین جهت گفتهاند: هر سال که رعد و برق کم باشد، آفات گیاهی نیز بیشتر خواهد بود.
۳- تغذیه و کودرسانی؛ قطرههای باران - که بر اثر برق و حرارت شدید و ترکیب - یک حالت اسیدکربنی پیدا میکند که به هنگام پاشیده شدن بر زمینها و ترکیب با آنها، یک نوع کود مؤثّر گیاهی میسازد و گیاهان، از این طریق، تغذیه میشوند.
برخی از دانشمندان گفتهاند: مقدار کودی که در طی سال از مجموع برقهای آسمان در کرهی زمین به وجود میآید، دهها میلیون تن است؛ که رقم فوقالعاده بالایی میباشد.
بنابراین، میبینیم که همین پدیدهی به ظاهر پیش پا افتاده و بیخاصیت طبیعت، چقدر پربار و پربرکت است. هم آبیاری میکند، هم سمپاشی و هم تغذیه؛ و این، نمونهی کوچکی از اسرار شگرف و پردامنهی عالم هستی است که رهنمون روشنی بر مسألهی خداشناسی میتواند باشد.
«تسبیح رعد»:
در آیات مختلف قرآن، سخن از تسبیح و حمد موجودات عالم هستی در برابر خداوند بزرگ به میان آمده که شاید از همه صریحتر آیه مورد بحث باشد که بدون هیچگونه استثنا، همه موجودات عالم هستی، زمین و آسمان، ستارگان و کهکشانها، انسانها و حیوانات و برگهای درختان و حتی دانههای کوچک اتم را در این تسبیح و حمد عمومی شریک میداند.
قرآن میگوید: عالم هستی یکپارچه زمزمه و غوغا است، هر موجودی به نوعی به حمد و ثنای حق مشغول است، و غلغلهای خاموش در پهنه عالم هستی طنین افکنده که بیخبران توانای شنیدن آن را ندارند، اما اندیشمندانی که قلب و جانشان به نور ایمان زنده و روشن است، این صدا را از هر سو به خوبی به گوش و جان میشنوند و به گفته شاعر:
گر تو را از غیب چشمی باز شد
با تو ذرات جهان همراز شد
نطق آب و نطق خاک و نطق گل
هست محسوس حواس اهل دل!
جمله ذرات در عالم نهان
با تو میگویند روزان و شبان
ما سمیعیم و بصیر و باهشیم
با شما نامحرمان ما خامشیم
از جمادی سوی جان جان شوید
غلغل اجزای عالم بشنوید
فاش تسبیح جمادات آیدت
وسوسهی تأویلها بزدایدت
ولی در تفسیر حقیقت این حمد و تسبیح در میان دانشمندان و فلسفه و مفسران بسیار گفتگو است:
بعضی آن را حمد و تسبیح «حالی» دانستهاند، و بعضی «قالی» که خلاصهی نظرات آنها را با آنچه مورد قبول ما است در ذیل میخوانید:
۱- جمعی معتقدند که همهی ذرات موجودات این جهان اعم از آنچه ما آن را عاقل میشماریم یا بیجان و غیرعاقل همه دارای یک نوع درک و شعورند، و در عالم خود تسبیح و حمد خدا میگویند، هر چند ما قادر نیستیم به نحوه درک و احساس آنها پی بریم و زمزمه حمد و تسبیح آنها را بشنویم.
آیاتی مانند ﴿ وَإِنَّ مِنۡهَا لَمَا يَهۡبِطُ مِنۡ خَشۡيَةِ ٱللَّهِ ﴾[البقرة: ۷۴]: «بعضی از سنگها از ترس خدا از فراز کوهها به پایین میافتند».
مانند: ﴿ فَقَالَ لَهَا وَلِلۡأَرۡضِ ٱئۡتِيَا طَوۡعًا أَوۡ كَرۡهٗا قَالَتَآ أَتَيۡنَا طَآئِعِينَ ﴾[فصلت: ۱۱]. «خداوند به آسمان و زمین فرمود از روی اطاعت یا کراهت به فرمان من آید، آنها گفتند ما از در اطاعت میآییم» (سوره فصلت آیه ۱۱)... و مانند آن را میتوان گواه بر این عقیده گرفت.
۲- بسیاری معتقدند که این تسبیح و حمد، همان چیزی است که ما آن را زبان حال مینامیم، حقیقی است نه مجازی، ولی به زبان حال است نه قال (دقت کنید).
توضیح اینکه: بسیار میشود به کسیکه آثار ناراحتی و درد و رنج و بیخوابی در چهره و چشم او نمایان است میگویم: هر چند تو از ناراحتیت سخن نمیگوی اما چشم تو میگوید که دیشب به خواب نرفتی، و چهرهات گواهی میدهد که از درد و ناراحتی جانکاهی رنج میبری!.
این «زبان حال» گاهی آنقدر قوی و نیرومند است که «زبان قال» را تحت الشعاع خود قرار میدهد و به تکذیب آن برمیخیزد و به گفتهی شاعر:
گفتم که با مکر و فسون
پنهان کنم راز درون!
پنهان نمیگردد که خون
از دیدگانم میرود!
از سوی دیگر آیا میتوان انکار کرد که یک تابلو بسیار زیبا که شاهکاری از هنر راستین است گواهی بر ذوق و مهارت نقاش میدهد و او را مدح و ثنا میگوید؟ آیا میتوان انکار کرد که دیوان شعر شعرای بزرگ و نامدار از قریحه عالی آنها حکایت میکند؟ و دائماً آنها را میستاید؟ آیا میتوان منکر شد که ساختمانهای عظیم و کارخانههای بزرگ و مغزهای پیچیدهی الکترونیک و امثال آنها، با زبان بیزبانی از سازنده و مخترع و مبتکر خود سخن میگویند، و هریک در حدّ خود از آنها ستایش میکنند؟
بنابراین باید قبول کرد که عالم شگرف هستی با آن نظام عجیبش، با آنهمه رازها و اسرار، با آن عظمت خیره کنندهاش و با آن ریزهکاریهای حیرتزا همگی تسبیح و حمد خدا میگویند.
مگر «تسبیح» جز به معنی پاک و منزه شمردن از عیوب میباشد؟ ساختمان و نظم این عالم هستی میگوید خالق آن از هر گونه نقص و عیبی مبرا است.
مگر «حمد» چیزی جز بیان صفات کمال میباشد؟ نظام جهان آفرینش از صفات کمال خدا، از علم بیپایان و قدرت بیانتها و حکمت وسیع و فراگیر او سخن میگوید.
مخصوصاً با پیشرفت علم و دانش بشر، و پرده برداشتن از گوشههایی از اسرار و رازهای این عالم پهناور، این حمد و تسبیح عمومی موجودات آشکارتر شده است.
اگر یک روز آن شاعر نکتهپرداز هر برگی از برگهای درختان سبز را دفتری از معرفت کردگار میدانست، دانشمندان گیاهشناس امروز دربارهی این برگها نه یک دفتر بلکه کتابها نوشتهاند، و از ساختمان اسرارآمیز کوچکترین اجزای آن یعنی سلولها گرفته تا طبقات هفتگانه برگ، و دستگاه تنفسی آن، و رشتههای آبیاری و تغذیه و سایر مشخصات بسیار پیچیده برگها در این کتابها، بحثها کردهاند.
بنابراین هر برگی شب و روز نغمهی توحید سرمیدهد و آواز رسای تسبیحش را در درون باغ و جنگل، بر فراز کوهها، در خمیدگی درهها پخش میکند، اما بیخبران چیزی از آن نمیفهمند، خاموشش میشمارند و زبان بسته!.
این معنی برای تسبیح و حمد عمومی موجودات کاملاً قابل درک است و نیاز به آن ندارد که ما برای همه ذرات عالم هستی درک و شعور قائل شویم چرا که دلیل قاطعی برای آن در دست نیست و آیات گذشته نیز به احتمال زیاد همان زبان حال را بیان میکند.
پاسخ به یک سوال:
ولی در اینجا یک سوال باقی میماند و آن اینکه اگر منظور از تسبیح و حمد حکایت نظام آفرینش از پاکی و عظمت و قدرت خدا است، و «صفات سلبیه» و «ثبوتیهی» او را شرح میدهد پس چرا قرآن میگوید شما حمد و تسبیح آنها را نمیفهمید؟ اگر بعضی نفهمند حدّاقل دانشمندان که میفهمند.
ولی این سؤال دو پاسخ دارد:
نخست اینکه روی سخن با اکثریت مردم نادان و مخصوصاً مشرکان است و دانشمندان با ایمان که در اقلیت قرار دارند از این عموم، مستثنا هستند که هر عامی استثنائی دارد.
دیگر اینکه آنچه ما از اسرار این عالم میدانیم در برابر آنچه نمیدانیم همانند قطرهای است در برابر دریا و ذره کاهی است در مقابل یک کوه عظیم، که اگر درست بیندیشیم حتّی نام علم و دانش نمیتوان بر آن گذاشت.
تا بدانجا رسید دانش من
که بدانستمی که نادانم!
بنابراین در واقع ما تسبیح و حمد این موجودات را هر چند دانشمند باشیم نمیشنویم چرا که آنچه را میشنویم تنها یک کلمه است از یک کتاب بزرگ و روی این حساب میتوان به صورت یک حکم عمومی خطاب به همه جهانیان گفت شما تسبیح و حمد موجودات عالم هستی را که به زبانحال دارند درک نمیکنید، زیرا آنچه درک میکنید بقدری ناچیز است که به حساب نمیآید.
۳- بعضی از مفسران نیز احتمال دادهاند که حمد و تسبیح عمومی موجودات در اینجا ترکیبی از زبان حال و قال یا به تعبیر دیگر تسبیح تکوینی و تشریعی باشد، چرا که بسیاری از انسانها و همه فرشتگان از روی درک و شعور حمد و ثنای او میگویند و همگی ذرات موجودات نیز با زبانحالشان از عظمت و بزرگی خالق بحث میکنند.
گر چه این دو نوع حمد و تسبیح با هم متفاوت است ولی در قدر جامع یعنی مفهوم وسیع کلمه حمد و تسبیح، مشترک میباشند.
ولی چنانکه پیدا است تفسیر دوم با آن شرح که بیان کردیم از همه دلچسبتر است.
[۴۲۲]- موطأ مالک ۲/۹۹۲ ح ۲۶، «کتاب الکلام».