فصل دوم
۱۴۳۹ - [۱۴] (صَحِیح)
عَنْ أَنَسٍ قَالَ: قَدِمَ النَّبِیُّ ج الْـمَدِینَةَ وَلَهُمْ یَوْمَانِ یَلْعَبُونَ فِیهِمَا فَقَالَ: «مَا هَذَانِ الْیَوْمَانِ؟» قَالُوا: كُنَّا نَلْعَبُ فِیهِمَا فِی الْـجَاهِلِیَّةِ فَقَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «قَدْ أَبْدَلَكُمُ اللهُ بِهِمَا خَیْرًا مِنْهُمَا: یَوْمَ الْأَضْحَى وَیَوْمَ الْفِطْرِ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد [۲۹۷].
۱۴۳۹- (۱۴) انس بن مالک س گوید: رسول خدا ج در حالی به مدینهی منوره تشریف آوردند که برای مردمان مدینه، دو روز جشن وجود داشت (که در آن دو روز، به بازی و تفریح و رقص و پایکوبی و گشت و گذار میپرداختند؛) آن حضرت ج پرسیدند: این دو روز چیست (که شما در آن، جشن میگیرید و به بازی و تفریح میپردازید)؟
گفتند: ما در روزگار جاهلیت، در این دو روز، به بازی و تفریح و جشن و شادی میپرداختیم (و همان رسم تا کنون بر قوت خود باقی مانده است). آن حضرت ج فرمودند:
«به راستی خداوند بلندمرتبه، در عوض آن دو روز، دو روز بهتر به شما ارزانی کرده است؛ یکی، روز عید قربان و دیگری، روز عید فطر».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح:«قدم النبیّ ج المدینة»: رسول خدا ج خانهی خویش را در مکهی مکرمه، در شب بیست و هفتم ماه صفر سال چهاردهم بعثت - مطابق با ۱۲ یا ۱۳ سپتامبر ۶۲۲ میلادی - ترک کردند و به خانهی رفیقشان، ابوبکر س که بیش از هرکس دیگر امین آن حضرت ج و محرم راز ایشان در امور مالی و غیره بود، رفتند. خانهی وی را نیز از در پشت خانه ترک کردند و شتابان پیش از طلوع صبح صادق از مکه خارج شدند.
ناگفته نماند که این ماه صفر - که در بالا بدان اشاره رفت - اگر بنا را بر این بگذاریم که سال از ماه محرم شروع شده باشد، جزء سال چهاردهم بعثت محسوب میشود؛ امّا اگر شمارش سالها را از آن ماهی که خداوند رسول اکرم ج را به کرامت نبوّت تکریم فرمود آغاز کنیم، این ماه صفر قطعاً جزء سال سیزدهم بعثت محسوب میشود. غالب سیرهنویسان، گاه این مبنا را میگیرند و گاه آن مبنای دیگر را میگیرند و در نتیجه، در ترتیب حوادث و وقایع به اشتباه میافتند و دچار سردرگمی میشوند؛ از این رو، ما بنا را همه جا بر این نهادیم که آغاز سالها را از ماه محرّم بگیریم.
روز دوشنبه، هشتم ربیع الاول سال چهاردهم بعثت - سال یکم هجرت - مطابق با ۲۳ سپتامبر ۶۲۲ میلادی، رسول خدا ج در قباء فرود آمدند.
در این روز، رسول اکرم ج پنجاه و سه سال تمام داشتند، نه کمتر و نه زیادتر؛ از بعثت ایشان، سیزده سال تمام گذشته بود؛ البته بنابر قول کسانی که میگویند، ایشان نهم ماه ربیع الاول سال ۴۱ از عام الفیل مبعوث به رسالت شدهاند؛ امّا، بنا بر قول کسانی که میگویند: ایشان در ماه رمضان سال ۴۱ از عام الفیل به کرامت نبوّت قائل شدهاند، در این روز، دوازده سال و پنج ماه و هجده روز یا بیست و دو روز از بعثت ایشان گذشته بود.
پیامبر گرامی اسلام ج چهار روز در قباء اقامت کردند: دوشنبه، سه شنبه، چهارشنبه و پنج شنبه. این روایت ابن اسحاق است (ر.ک: سیرة ابن هشام ج ۱ ص ۴۹۴). در صحیح بخاری، آمده است که آن حضرت ج در قباء ۲۴ شب اقامت کردند (بخاری ج ۱ ص ۶۱)؛ یا چند شب بیش از ده شب (ج ۱ ص ۵۵۵)؛ یا ۱۴ شب (ج ۱ ص ۵۶۰)؛ روایت اخیر را ابن قیم برگزیده است. در عین حال، ابن قیم خود تصریح کرده است بر این که ورود رسول خدا ج به قباء، روز دوشنبه و خروج آن حضرت ج از قباء روز جمعه بوده است. (ر.ک: زاد المعاد ج ۲ صص ۵۴-۵۵) در حالی که روشن است فاصلهی میان دوشنبه و جمعه اگر در دو هفته منظور بوده باشند، بدون احتساب روز ورود و روز خروج، بیش از ده روز نیست و با احتساب آن دو روز نیز بیش از ۱۲ روز نخواهد بود.
به هر حال، آن حضرت ج در قباء مسجد را بنا کردند و در آن نماز گزاردند و آن نخستین مسجدی بود که پس از بعثت رسول خدا ج بر اساس تقوا ساخته شد.
چون روز پنجم از اقامت رسول خدا ج در قباء فرا رسید (روز جمعه) به فرمان خداوند سوار بر مرکب شدند و ابوبکر س پشت سر ایشان، سوار شد و به دنبال بنی نجار (داییهایشان) فرستادند؛ آنان نیز شمشیرها حمایل کردند و آمدند و در حالی که آنان اطراف آن حضرت ج را گرفته بودند، به سوی مدینه رهسپار شدند.
وقت نماز جمعه به محل سکونت «بنی سالم بن عوف» رسیدند. در موضع مسجدی که هم اکنون در آن وادی هست، با مسلمانان نماز جماعت خواندند و شمار نمازگزاران، یک صد تن بود.
رسول خدا ج پس از برگزاری نماز جمعه به راه افتادند و رفتند تا به مدینه وارد شدند. از آن روز، شهر یثرب را «مدینة الرسول» (شهر پیامبر جنامیدند که به اختصار «مدینه» گفته میشود؛ آن روز، روزی تاریخی و بزرگ و درخشان برای جامعهی بشری و اسلامی بود.
«و لهم یومان یلعبون فیهما»: برخی از شارحان، بر این باورند که آن دو روز، «نوروز» و «مهرگان» بودند که غالباً آنها را از فارسها گرفته بودند.
وضعیت مدینه به هنگام هجرت:
برای این که وضعیت اجمالی و واقعی شهر «یثرب» را (که خداوند بلند مرتبه آن را به عنوان هجرتگاه پیامبر گرامی اسلام و پایگاه دعوت اسلامی در جهان و گهوارهی جامعهی اسلامی برگزید) بهتر بدانیم، لازم است که با وضعیت جغرافیایی، اجتماعی، دینی، اقتصادی و چگونگی ارتباطات قبایل مقیم آنجا، آشنایی داشته باشیم [۲۹۸].
اوضاع طبیعی و جغرافیایی مدینه:
شهر «یثرب» هنگام هجرت نبوی به چند منطقه تقسیم شده بود که در هر منطقه قبایل عرب و یهود با هم سکونت داشتند و هر منطقه ای در اختیار یکی از قبایل بود. این مناطق دو نوع بودند.
نوع اول، مناطقی که دارای زمینهای کشاورزی و خانههای مسکونی و مردم بودند. اما نوع دوم شامل مناطقی بود که پناهگاهها و قلعههای محکمی در آن وجود داشت و مجموع آنها در «یثرب» به ۵۹ «اطم» (قلعه) میرسید.
دکتر «ولفنسون» در وصف این اطام (قلعهها) میگوید:
«این اطام (قلعهها) در «یثرب» دارای اهمیت خاصی بودند، افراد قبیله هنگام تهاجم دشمن به آن پناه میبردند. هنگامی که مردان قبایل به جنگ دشمنان میرفتند زنان و کودکان و افراد ناتوان به این جایگاهها پناهنده میشدند.
از این «اطام» (قلعهها) به عنوان انبارهای میوه و غله نیز استفاده میکردند، تا از دستبرد دزدان و غارتگران محفوظ بمانند. و اموال و اسلحه نیز در آن نگهداری میشد.
کاروانهای تجاری با بارهای سنگین در کنار همین دژها فرود آمده، و بازارهایی در جلوی آنها دایر میکردند.
گمان میرود که در داخل دژها، عبادتگاه و آموزشگاه نیز وجود داشته، زیرا در آنها وسایل و اشیای گوناگون و کتب زیادی موجود بوده است، به همین دلیل زعما و رهبران یهود جهت بحث و گفتگو و امضای قراردادها و پیمانها و قسم خوردن به کتابهای مقدس آنجا جمع میشدند».
دکتر «ولفنسون» در مورد کلمه «اطم» میگوید:
این کلمه از زبان عبرانی گرفته شده، مثلاً گفته میشود:
«أطم عینه» (چشمهای خود را بست) «اطم اذنیه» (گوشهایش را بست) أطم به دریچههایی که در دیوارها قرار دارند و از خارج بسته و از داخل باز باشند، گفته میشود و به دیوار ضخیم نیز «اطم» گفته میشود.»
دکتر «ولفنسون» میافزاید:
«بر اساس این، میتوانیم فرض کنیم که یهودیها به این دلیل به قلعهها «اطم» میگفتند که میتوانستند دروازههای آنها را ببندند، گر چه در بیرون دریچههایی قرار داشت که از داخل باز میشدند» [۲۹۹].
شهر «مدینه» در واقع مجموعهای از قلعههای محکم و آبادیهای متصل به هم بود.
قرآن مجید به همین مطلب اشاره میکند:
﴿ مَّآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡقُرَىٰ ﴾[الحشر: ۷].
«آنچه عطا کرد خداوند به پیامبرش از اهل آبادیها».
در جای دیگر میفرماید:
﴿ لَا يُقَٰتِلُونَكُمۡ جَمِيعًا إِلَّا فِي قُرٗى مُّحَصَّنَةٍ أَوۡ مِن وَرَآءِ جُدُرۢ...﴾[الحشر: ۱۴].
«با شما دست جمعی نمیجنگند، مگر در آبادیهایی که بر آن حصار ساخته باشند یا از پس دیوار».
«حرّهها» نیز در «مدینه» دارای اهمیت بودند، «حرّه» در اصطلاح به زمینهایی گفته میشود که در آن سنگهای تیز و سوخته شده ای قرار دارد که راه رفتن در آن پیاده و سواره مشکل است، در «مدینه» دو «حرّه» وجود داشت، یکی در قسمت غرب که به آن «حرّة الوبرة» میگفتند و دیگری در قسمت شرق که به «حرّة واقم» معروف بود.
علامه «مجد الدین» در کتاب خود «المغائم المطابة فی معالم الطابة» حرّههای زیادی را که در اطراف «مدینه» قرار دارند، نام برده است [۳۰۰].
«حرّة الوبرة» و «حرّة واقم» شهر «مدینه» را احاطه کرده بودند و جلوی حملات دشمن را میگرفتند. دشمن فقط از جانب شمال میتوانست هجوم آورد. همین قسمت بود که رسول اکرم ج در غزوهی «احزاب» دستور داد در آن خندق حفر نمایند. در قسمت جنوبی، باغها و نخلهای انبوه و خانههای متصل شده ای وجود داشت که جلوی حملهی دشمن را میگرفت، با توجه به این وضعیت جغرافیایی «مدینه» میتوان گفت که یکی از علل انتخاب «مدینه» به عنوان هجرت گاه رسول اکرم ج همین وضعیت سوق الجیشی آن بود [۳۰۱].
«حرّة واقم» که در شرق «مدینه» قرار داشت از «حرة الوبرة» آبادتر بود. وقتی رسول اکرم ج به «یثرب» هجرت فرمود، قبایل مهم یهود مانند: «بنونضیر»، «بنوقریظه»، و غیره در «حرّة واقم» سکونت داشتند. شاخهی مهم قبیلهی «أوس» مانند «بنو عبدالاشهل»، «بنو ظفر» «بنو حارثه» و «بنو معاویه» نیز آنجا بودند. قلعهی «واقم» که تمام حرّة بنام آن موسوم بود در وسط خانههای «بنی الاشهل» قرار داشت [۳۰۲]. ﴿ إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِۖ فَمَنۡ حَجَّ ٱلۡبَيۡتَ أَوِ ٱعۡتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا ﴾[البقرة: ۱۵۸].
اوضاع دینی و اجتماعی
عربها از نظر عقیده و آیین پیرو «قریش» بودند. آنها به «قریش» به عنوان متولّیان بیت الله و رهبران مذهبی و الگوی عقیده و عمل مینگریستند، عربها ضمن این که بت پرست بودند به بتهای مورد پرستش «قریش» و اهل «حجاز» اهمیت بیشتری قایل بودند، البته بعضی از قبایل به بعضی از بتها دلبستگی خاصی داشتند، از آن جمله «منات» که یک بت قدیمی بود، اهالی «مدینه» آن را بسیار دوست میداشتند. «أوس» و «خزرج» آن را مقدس میدانستند و شریک خدا قرار میدادند. این بت در مقابل کوه «قدید» کوهی که در قسمت ساحلی میان «مکه» و «مدینه» است، قرار داشت. «لات» بت محبوب اهل «طائف» و «عزّی» بت ملّی اهالی «مکه» محسوب میشد. اهالی این شهرها نسبت به بتهای مخصوص خود بسیار متعصب و با احساسات بودند، مردم «مدینه» بتهایی از چوب و غیره در خانههای خود میساختند و آنها را بنام «منات» نام گذاری میکردند. همچنان که «عمرو بن الجموح» سردار «بنوسلمه» قبل از اسلام آوردن همین کار را کرده بود.
«امام احمد» از طریق «عروة» از «عایشه صدیقة» ل در تفسیر آیه ی:
﴿ إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِۖ فَمَنۡ حَجَّ ٱلۡبَيۡتَ أَوِ ٱعۡتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا ﴾[البقرة: ۱۵۸].
«صفا» و «مروه» از شعایر و نشانههای خدای تعالی هستند، پس هرکس حج کند یا عمره بجا آورد، گناهی نیست بر او که طواف کند بین این دو».
چنین نقل کرده است: انصار قبل از این که اسلام بیاورند، به نام «منات» تلبیه میگفتند و آن را میپرستیدند و هر کسیکه حج را به نام «منات» آغاز میکرد، طواف «صفا» و «مروه» را صحیح نمیدانست به همین دلیل آنها بعد از این که مشرّف به اسلام شدند از رسول اکرم ج پرسیدند: یا رسول الله ما در زمان جاهلیت صحیح نمیدانستیم که طواف «صفا» و «مروه» را انجام بدهیم، بعد از این آیه نازل شد:
﴿ إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِ ﴾
«صفا» و «مروه» از شعایر و نشانههای خدای تعالی هستند».
و اهمیت «صفا» و «مروه» بیان گردید، در «مدینه» هیچ بت دیگری را سراغ نداریم که مانند «لات»، «منات» «عزّی» و «هُبل» مشهور باشد و مردم از راههای دور به قصد زیارت آن بیایند، چنین معلوم میشود که بت در «مدینه» مانند «مکه» فراوان نبود، امّا در «مکه» هر خانه ای یک بت مخصوص داشت. بتها در بازار خرید و فروش میشد، گویا «مکه» در بت پرستی، مقام پیشوایی و رهبری داشت و «مدینه» تابع آن بود.
مردم «مدینه» سالی دوبار جشن میگرفتند و به لهو و لعب میپرداختند. وقتی حضرت رسول اکرم ج به «مدینه» تشریف آوردند، خطاب به اهل «مدینه» فرمودند:
«قد ابدلكم الله تعالی بهما خیراً منهما. یوم الفطر والأضحی» [۳۰۳]. «خداوند متعال در عوض آن دو روز، دو روز بهتر عنایت فرمود؛ یکی روز عید فطر و دیگری عید أضحی (عید قربان)».
بعضی از شارحان معتقدند که آن دو روز، «نوروز» و «مهرگان» بودند که غالباً آنها را از فارسها گرفته بودند [۳۰۴].
«أوس» و «خزرج» چون از «بنو قحطان» (عرب عاربه) بودند نزد «قریش»، مقام و منزلت خاصی داشتند و با آنها پیوند زناشویی برقرار کرده بودند، چنان که «هاشم بن عبد مناف» سردار «قریش» در «بنی النجار» با «سلمی» دختر «عمرو بن زید» ازدواج کرد که از «بنی عدی بن النجار» بود و آنها شاخه ای از «خزرج» بودند، با وجود این، «قریش» خود را از عربهای «مدینه» برتر میدانستند.
در غزوهی «بدر» وقتی «عتبة بن ربیعة»، «شیبة بن ربیعة» و «ولید بن عتبة» مسلمانان را به مبارزه طلبیدند در مقابل آنها چند نفر از انصار به پا خاستند.
آنها پرسیدند شما چه کسانی هستید؟ گفتند: ما گروهی از انصار هستیم، آنها گفتند: ما با شما کاری نداریم، سپس یکی از آنها فریاد زد ای محمّد! در قتال ما همتایان خود ما را بفرست، اینجا بود که رسول اکرم ج فرمود: ای «ابوعبیده» بلند شو، و ای «حمزه» به پا خیز و ای «علی» بلند شو، وقتی اینها بلند شدند و نزدیک «قریش» رفتند و خود را معرفی کردند. آنها گفتند: آری اینها همتایان گرامی ما هستند [۳۰۵].
«قریش» شغل کشاورزی را تقریباً با دید حقارت نگاه میکردند این دید آنها در گفتار «ابوجهل» هنگامیکه دو پسر «عفراء» او را مجروح کرده بودند به خوبی آشکار میگردد. وقتی «عبدالله بن مسعود» نزد وی آمد و خواست سرش را از تن جدا کند، «ابوجهل» گفت:
«لو غیر اكّار قتلنی»؛ «ای کاش یک غیردهقانی مرا میکشت» [۳۰۶].
اوضاع اقتصادی و تمدنی
«یثرب» بنابر وضع طبیعی آن، منطقه ای حاصلخیز بود. شغل عمدهی مردم، کشاورزی و باغداری و مهم ترین محصولات آن خرما و انگور بود. باغهای زیادی از درختان خرما و انگور وجود داشت [۳۰۷].
قرآن کریم باغها و کشتزارهای آنها را به «جنّت معروشات و غیرمعروشات» و «نخیل صنوان و غیرصنوان» تعبیر کرده است.
در کشتزارهای آن، حبوبات و سبزیجات گوناگون کاشت میشد. خرما از محصولات عمدهی آن بهشمار میرفت و در ایام قطحی و خشکسالی، نیاز غذایی مردم را تأمین میکرد. خرما تقریباً مانند پول در معاملات و خرید و فروش مورد استفاده قرار میگرفت. درختان نخل، منبع درآمد خوبی بودند. نه تنها از آن استفاده ی غذایی حاصل میکردند بلکه در ساختن خانه و برای سوخت و غذای حیوانات، نیز از آن استفاده میشد [۳۰۸].
در «مدینه» انواع گوناگونی از خرما وجود داشت که شمارش آن مشکل است، مردم «مدینه» در زمینه ی بهره بردرای از درختان خرما و افزایش محصولات آن، مهارتها و تجربههای خوبی داشتند، از آن جمله یکی «تأبیر نخل» یعنی پیوند زدن خوشهی نر با ماده بود.
مردم «مدینه» در کنار باغداری و کشاورزی، نسبت به تجارت و کاسبی نیز بیالتفات نبودند، ولی در این زمینه به اهل «مکه» نمیرسیدند. زیرا مردم «مکه» به دلیل کم آب بودن منطقه شان بیشتر به تجارت پرداخته و برای این منظور دست به مسافرتهای طولانی در گرما و سرما میزدند.
در «مدینه» پارهای از صنایع نیز وجود داشت که اکثراً یهود به آن اشتغال داشتند، غالباً این صنایع را از «یمن» وارد کرده بودند. اغلب «بنی قینقاع»، پیشه ی زرگری داشتند و از ثروتمندترین گروههای یهود در شهر «مدینه» به شمار میآمدند، که خانه هایشان پر از مال و زیور آلات طلا و نقره بود، البته جمعیتشان هم زیاد نبود [۳۰۹].
جای زمینهای «یثرب» به علت حرارت زا بودن آن بسیار حاصلخیز بود. در وادیهای آن سیلاب جاری میشد و نخلستانها و کشتزارها را آبیاری میکرد.
وادی «عقیق» خیلی معروف بود. اهالی «مدینه» آن را تفریح گاه خود قرار داده بودند، این وادی پر از آب، دارای باغهای سرسبز بود، زمینهای «مدینه» برای حفر چاه بسیار مساعد بود، باغهای زیادی در آن وجود داشت، که بعضی از این باغها دیوارکشی شده بود، اینگونه باغها را «حائط» مینامیدند [۳۱۰].
چاههای «مدینه» دارای آب شیرین و فراوان بودند، و باغها از طریق حفر نهرها و جویبارها آبیاری میشد.
از میان غلات، جو و سپس گندم را ترجیح میدادند. سبزیجات نیز فراوان بود، و در زمیه ی کشاورزی معاملات زیادی مانند: «مزارعه»، «مواجره»، «مزابنه»، «محاقله» و «مخابره» رواج داشت، که اسلام بعضی از این معاملات را تأیید کرد و بعضی را ممنوع یا اصلاح نمود [۳۱۱].
پول رایج در «مکه» و «مدینه» یکی بود. مردم «مدینه» بیشتر از مردم «مکه» با پیمانههای «وزن» و «کیل» سر و کار داشتند. زیرا اهالی آن بیشتر به تولید غلات و میوه جات اشتغال داشتند. پیمانههای رایج در «مدینه» عبارت بودند از: «مدّ»، «صاع»، «فرق»، «عرق» و «وسق». اما وزنهای رایج عبارت بودند از «درهم»، «ثقاف»، «دانق»، «قیراط»، «نواة»، «رطل»، «قنطار» و «اوقیة».
«مدینه» با وجود حاصلخیزی زمینهای آن، از نظر مواد غذایی، خودکفا نبود. به همین دلیل مردم آن بعضی از مواد غذایی را از خارج وارد میکردند. از آن جمله آرد، روغن و عسل را از سرزمین «شام» بدست میآوردند، چنان که امام «ترمذی» از «قتاده بن نعمان» س روایت میکند که غذای مردم «مدینه» خرما و جو بود. گاهی بازرگانان، آرد سفیدی از «شام» میآوردند، و کسانی که قدرت خرید داشتند مقداری از آن را برای خود میخریدند. البته غذای افراد خانواده اغلب خرما و جو بود. از اینگونه وقایع، به وضعیت غذایی «مدینه» و تفاوت سطوح زندگیها به خوبی میتوان پی برد.
همچنان که از طبایع و تاریخشان معلوم میشود، ثروتمندتر از عربها بودند. عربها بنابر طبایع ملّی و بادیه نشینی خود، زیاد آینده نگری نمیکردند و به فکر جمع آوری مال و ثروت نبودند. بجای آن، اهل ضیافت و مهمان نوازی بودند. حتی گاهی مجبور میشدند از یهود قرض بگیرند. گاهی این قرضها به «ربا» و «رهن» نیز منجر میشد. اموال اهل «مدینه» بیشتر شتر، گاو و گوسفند بود، و از شتر برای آبیاری زمینها هم استفاده میکردند، که اینگونه شترها را «نواضح» میگفتند. چراگاههای معروفی به نام «زغابة» و «غابة» وجود داشت، مردم از این چراگاهها، هیزم و غیره جمع آوری کرده و دامهای خود را نیز در آن میچرانیدند. اسبهایی داشتند که در جنگها مورد استفاده قرار میگرفتند. البته به نسبت «مکه» کمتر بود. «بنوسلیم» به پرورش و نگهداری اسبها معروف بوده و اسبهای خوب را از خارج میآوردند.
در «مدینه» بازارهای متعددی وجود داشت. مهم ترین آنها، بازار «بنی قینقاع» بود که مرکز فروش زیورآلات طلا محسوب میشد. بازار دیگری نیز وجود داشت که به نام «سوق البزّازین» معروف بود. در «مدینه» پارچههای کتانی و ابریشمی و قالیهای رنگارنگ و پردههای پرنقش و نگار نیز وجود داشت. عطرفروشها انواع مسک و عطرها را میفروختند. و عده ای، تاجر «عنبر» و «جیوه» نیز بودند. روشهای گوناگونی برای خرید و فروش وجود داشت که بعضی از آنها را اسلام تأیید کرد و بعضی روشها مانند: «نجش»، «احتکار»، «تلقی الرکبان»، «بیع المصراة»، «بیع بالنسیئة»، «بیع الحاضر للبادی»، «بیع المجازفة»، «بیع المزابنة» و «المخاضرة» را ممنوع قرار داد. در قبایل «أوس» و «خزرج» هم عده ای معامله ی ربا میکردند ولی این عده نسبت به یهود خیلی اندک بودند.
در «مدینه» زندگی تا حدی آمیخته با رفاه و آسایش بود. خانههای چندطبقه وجود داشت. بعضی از منازل دارای باغچه بود؛ آب شیرین را از جاهای دور تهیه میکردند. برای نشستن از صندلی استفاده میکردند، انواع چراغ برای روشنایی مورد استفاده قرار میگرفت، و برای کارهای منزل و مزرعه از سبدهای کوچک و بزرگ استفاده مینمودند. در خانههای ثروتمندان مبل و وسایل رفاهی زیادی وجود داشت، مخصوصاً یهود در این زمینه پیشرفته بودند، و انواع زیورآلات مانند: النگو، بازوبند، خلخال، گوشواره، انگشتری و گردن بندهایی از طلا و مهرههای ظفار ساخته و مورد استفاده قرار میدادند.
دوک ریسی و بافندگی در میان زنان رواج داشت. خیاطی، دبّاغی، معماری، خشت زنی و سنگ تراشی از صنعتهای معروف «مدینه»، قبل از هجرت بودند.
وضعیت پیچیده ای که رسول اکرم ج در شهر یثرب با آن روبرو شد
با توجه به وضعیت یاد شده ی «یثرب» قبل از هجرت، میتوان گفت که رسول اکرم ج و مهاجرین، از «مکه» به یک روستا هجرت نکردند، بلکه از یک شهر به شهری دیگر منتقل شدند. گر چه این شهر جدید با شهر قبلی در خیلی از چیزها تفاوت داشت و نسبتاً کوچکتر بود. امّا وضعیت زندگی در این شهر پیچیده تر بود. مشکلاتی که رسول اکرم ج با آن مواجه میشد، به دلیل وجود أدیان و فرهنگهای مختلف، گوناگون تر بود. تنها، کسی میتوانست همگی این آیینها و فرهنگها را وحدت بخشد و در یک دعوت پیوند دهد که رسول بر حق و مؤید از جانب خداوند بوده و از نفوذ کلامی خاصی برخودار باشد و بتواند روشهای گوناگون، نیروهای ضد و نقیض و گرایشهای متفاوت را هماهنگ ساخته، و روح و محبت در آنها بدمد. خداوند متعال به همین واقعیت اشاره میفرماید:
﴿ وَإِن يُرِيدُوٓاْ أَن يَخۡدَعُوكَ فَإِنَّ حَسۡبَكَ ٱللَّهُۚ هُوَ ٱلَّذِيٓ أَيَّدَكَ بِنَصۡرِهِۦ وَبِٱلۡمُؤۡمِنِينَ٦٢ وَأَلَّفَ بَيۡنَ قُلُوبِهِمۡۚ لَوۡ أَنفَقۡتَ مَا فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا مَّآ أَلَّفۡتَ بَيۡنَ قُلُوبِهِمۡ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ أَلَّفَ بَيۡنَهُمۡۚ إِنَّهُۥ عَزِيزٌ حَكِيمٞ٦٣ ﴾[الأنفال: ۶۲-۶۳].
«اوست آن ذاتی که تو را با کمک خود و بوسیله ی مؤمنان تقویت بخشید و بین دلهای مؤمنان اُلفت انداخت، اگر شما، هر چه در روی زمین است خرج میکردی، نمیتوانستی بین دلهای شان الفت افکنی، ولی خداوند میانشان الفت درافکند. همانا اوست غالب و با حکمت».
«قد ابدلکم الله بهما خیراً منهما: یوم الاضحی ویوم الفطر»:
جشنهای ملّتها، در واقع نمایانگر عقاید، باورها، تاریخ و روایات ملّی آنهاست؛ از این رو، بدیهی است که پیش از اسلام در دوران تاریک جاهلیت، اهل مدینه، دو روز را به عنوان روز جشن و مراسم انتخاب کرده بودند؛ و این خود بیانگر و نمایانگر تصورات و عقاید جاهلی آنان بود.
رسول خدا ج - بر مبنای فرمان خداوند - جشنهای قدیمی را باطل اعلام کرد و به جای آنها، دو روز عید فطر و عید قربان را مقرّر فرمود که نمایانگر مزاج توحیدی و مطابق با اصول زندگی و بیانگر تاریخ، عقاید و باورهای آنان است؛ اگر مسلمانان به نحو احسن و مطابق با تعالیم و آموزههای رسول اکرم ج آن دو روز را جشن میگرفتند، برای تفهیم و رساندن پیام و روح اسلام فقط همین دو عید کافی بود.
علاوه از این موارد، از حدیث بالا، دو نکته را میتوان برداشت کرد:
۱- در این حدیث به این موضوع اشاره رفته است که این امّت (امّت محمدی و ملّت قرآنی) از بقیهی امّتها و ملّتها جداست؛ چرا که افراد این امت از راه راست و درست برخوردارند و یهودیان و مسیحیان و دیگر ادیان و ملل، راههای دیگری دارند.
در قرآن و در مجموعهی احادیث نبوی، آیات و روایات زیادی در این زمینه آمده است که مجموعاً این را میرساند که این امت از بقیه امتها جدا است. شخصیت منحصر به فردی دارد و نباید دنبالهرو(ی) یهودیان و مسیحیان و امتهای دیگر باشد.
به این خاطر واژهی «خالفوهم» (باآنها مخالفت کنید) در بسیاری از احادیث تکرار شده است، پس برای امت محمدی، شایسته است که استقلال و هویت خویش را حفظ کنند و به جهان و جهانیان خط و مشی دهند و از عادات و سخنان یهودیان و مسیحیان متأثر نشوند و از رسوم و تقالید آنها پیروی نکنند و اخلاق و رفتار آنها را انتخاب ننمایند و درهر حال هویت و شخصیت اسلامی خود را حفظ کنند.
دکتر یوسف قرضاوی در این زمینه میگوید:
«باید ما مسلمانان، شخصیت منحصر به فرد خودمان را دارا باشیم، چون امت اسلامی، امّت وسط است که برای انسانها نمونه است. ما رتبهی استادی امتها را داریم، ما بهترین امت هستیم که برای هدایت انسانها برانگیخته شدیم، پس چرا از دیگران پیروی کنیم؟ پیامبر اکرم ج میخواهد این مفاهیم را در وجود ما بکارد تا به شخصیت و استقلال خود افتخارکنیم. پیامبر ج نمیخواهد که ما پیرو و دنبالهرو و پیرو دیگران باشیم. به هشدار این حدیث که به صورت خبرآمده است توجه کنید:
«لتتبعنّ سنن من قبلکم، شبراً بشبر وذراعاً بذراع، حتّی لو دخلوا جُحر ضبّ لَدخلتموه». «وجب به وجب و ذرع به ذرع از روشهای پیشینیان پیروی خواهید کرد، به نحوی که اگر داخل سوراخ سوسماری هم شوند، شما هم داخل آن خواهید شد».
یعنی اگر داخل سوراخ سوسمار شوند، سوراخ سوسمار یک مُد میشود به نام «مد سوراخ سوسمار» وقتی که موهای پشت سرشان بلند کنند، جوانان ما هم همین کار را میکنند حتی خود را مثل سوسک، سیاه میکنند، جوانان ما هم به شکل سوسک سیاه در میآیند.
کجاست شخصیت منحصر به فرد ما در برابر این تقلید کورکورانه؟ آیا انسان از دین و شخصیت اسلامی خود خارج شود تا از گمراهی دیگران پیروی کند؟
وقتی که از پیامبر اکرم ج پرسیدند که: از روشهای کدام پیشینیان پیروی خواهیم کرد؟
آیا از یهود و نصاری تقلید خواهیم کرد؟ پیامبر ج فرمود: پس از چه کسی؟
آیا جای تأسف نیست که اساتید ما یهود و نصاری شوند؟ ما دستوراتی که در «پروتوکلات حکمای صیهون» آمده است، اجرا میکنیم، کاری نداریم که نسبت این «پرتوکلات» به حکمای صیهون درست است یا نه، ما دانسته یا نه دانسته، خواستههای آنان را اجرا میکنیم و مطیع فرمان آنانیم.
پس مسلمانان باید هوشیار و بیدار باشند و شخصیت منحصر به فرد و مستقل خود را حفظ و حراست کنند و به آئین خویش بنازند و در راستای اجرای اوامر و فرامین مکتب خویش و نشر و پخش آن، از همه چیز بگذرند و به سنّت پیامبرشان و به شخصیت و استقلال خود، افتخار کنند و دنبالهرو و پیرو دیگران و یهودیان و ترسایان نباشند.
۲- از این حدیث، این قاعده فهمیده میشود که:
«در اسلام، حلال به اندازهای وجود دارد که انسان را از حرام، بینیاز نماید»؛ یکی از محسّنات و مزایای اسلام و دستورات آن در مورد گذشت و سهلگیریاش با مردم این است که هرگاه چیز مضرّی را حرام کرده باشد، در مقابل آن، چیز دیگری را که بهتر و مفیدتر از آن است، حلال نموده که جای آن را پر میکند و موجب بینیازی از آن میگردد.
ابن قیم/این موضوع را به نحو احسن چنین بیان میکند:
«خداوند بختآزمانی با تیر (اَزلام) را حرام نموده و در مقابل، نماز و دعای استخاره را به منظور انتخاب مصلحت به مسلمانان بخشیده است؛ ربا را حرام کرده ولی در عوض، تجارت پرسود را مباح گردانیده است؛ قمار در اسلام حرام است، امّا در مقابل، شرطبندی در مسابقات سودمند، مانند اسب و شتردوانی و تیراندازی حلال است؛ پوشیدن لباس ابریشم برای مرد حرام و در عوض، انواع لباسهای پشمی، کتانی و پنبهای برایش حلال است؛ زنا و لواط در اسلام حرام میباشند ولی در مقابل، ازدواج حلال را به مسلمانان سفارش کرده است؛ روزیهای ناپاک، آلوده و زیانآور حرام، ولی روزیهای پاکیزه و مفید حلال است».
اگر با دقّت، تمام احکام و دستورات اسلام را مورد بررسی قرار دهیم، میبینیم هرگاه خداوند با تحریم امر مضرّی برای انسان، تنگنایی به وجود آورده باشد، در مقابل، با حلال نمودن چیزی بهتر از آن، گشایش بیشتری برای او به وجود آورده است. خداوند بلندمرتبه نمیخواهد بشر را در گمراهی، مضیقه و ناراحتی قرار دهد؛ بلکه ارادهی او همیشه بر خیر و برکت و رحمت و گشایش بر بندگانش میباشد.
خداوند میفرماید:
﴿ يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمۡ وَيَهۡدِيَكُمۡ سُنَنَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ وَيَتُوبَ عَلَيۡكُمۡۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ٢٦ وَٱللَّهُ يُرِيدُ أَن يَتُوبَ عَلَيۡكُمۡ وَيُرِيدُ ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلشَّهَوَٰتِ أَن تَمِيلُواْ مَيۡلًا عَظِيمٗا٢٧ يُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُخَفِّفَ عَنكُمۡۚ وَخُلِقَ ٱلۡإِنسَٰنُ ضَعِيفٗا٢٨ ﴾[النساء: ۲۶-۲۸].
«خداوند میخواهد (قوانین دین و مصالح امور را) برایتان روشن کند و شما را به راه کسانی (از پیامبران و صالحان) رهنمود کند که پیش از شما بودهاند و توبهی (لغزشها و بزهکاریهای پیشین) شما را بپذیرد؛ و خداوند آگاه (از احوال بندگان است و قوانینی را برایتان وضع مینماید که مصلحت و منفعت شما را در بردارد) و کاربجا است (و برابر حکمت، احکام شریعت را صادر مینماید). خداوند میخواهد توبهی شما را بپذیرد (و به سوی طاعت و عبادت برگردید و از لوث گناهان، پاک و پاکیزه گردید) و کسانی که به دنبال شهوات راه میافتند، میخواهند که (از حق دور شوید و به سوی باطل بگرایید و از راه راست) خیلی منحرف گردید و به کجروی بزرگی بیفتید (تا همچون ایشان شوید). خداوند میخواهد (با وضع احکام سهل و ساده) کار را بر شما آسان کند (چرا که او میداند که انسان در برابر غرائز و امیال خود ناتوان است) و انسان ضعیف آفریده شده است».
۱۴۴۰ - [۱۵] (صَحِیح)
وَعَن بُرَیْدَة قَالَ: كَانَ النَّبِیُّ ج لَا یَخْرُجُ یَوْمَ الْفِطْرِ حَتَّى یَطْعَمَ وَلَا یَطْعَمُ یَوْمَ الْأَضْحَى حَتَّى یُصَلِّیَ. رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَابْن مَاجَه والدارمی [۳۱۲].
۱۴۴۰- (۱۵) بُریدة س گوید: عادت پیامبر ج بر آن بود که روز عید فطر، تا چیزی تناول نمیفرمودند، (برای نماز) خارج نمیشدند و روز عید قربان تا نماز عید را نمیگزاردند (حیوان خویش را ذبح نمیکردند)، چیزی نمیخوردند؛ (بلکه پس از نماز عید و بعد از آن که حیوان قربانی خود را ذبح میکردند، از آن تناول میفرمودند).
[این حدیث را ترمذی، ابن ماجه و دارمی روایت کردهاند].
۱۴۴۱ - [۱۶] (حسن)
وَعَنْ كَثِیرِ بْنِ عَبْدِ الـلّٰهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ أَنَّ النَّبِیَّ ج كَبَّرَ فِی الْعِیدَیْنِ فِی الْأُولَى سَبْعًا قَبْلَ الْقِرَاءَةِ وَفِی الْآخِرَةِ خَمْسًا قَبْلَ الْقِرَاءَةِ. رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ وَابْن مَاجَه والدارمی [۳۱۳].
۱۴۴۱- (۱۶) کثیر بن عبدالله، از پدرش (عبدالله)، از پدربزرگش (عمرو بن عوف مزنی سروایت میکند که گفت: رسول خدا ج در نمازهای دو عید فطر و قربان، در رکعت اول پیش از قرائت، هفت تکبیر و در رکعت دوم، پیش از قرائت پنج تکبیر گفتند.
[این حدیث را ترمذی، ابن ماجه و دارمی روایت کردهاند].
۱۴۴۲ - [۱۷] (ضَعِیف جدا)
وَعَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ مُرْسَلًا أَنَّ النَّبِیَّ ج وَأَبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ كَبَّرُوا فِی الْعِیدَیْنِ وَالِاسْتِسْقَاءِ سَبْعًا وَخَمْسًا وَصَلَّوْا قبل الْـخطْبَة وجهروا بِالْقِرَاءَةِ. رَوَاهُ الشَّافِعِی [۳۱۴].
۱۴۴۲- (۱۷) از جعفر بن محمد(بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب سبه طور مُرسل روایت است که گفت: رسول خدا ج، ابوبکر س و عمر س، در نمازهای دو عید فطر و قربان و در نماز «استسقاء» (طلب باران)، در رکعت اول، هفت تکبیر و در رکعت دوم، پنج تکبیر گفتند؛ و همچنین پیش از ایراد خطبه، نمازهای دو عید و «استسقاء» (طلب باران) را برگزار نمودند و در آنها، قرائت را با صدای بلند خواندند.
[این حدیث را امام شافعی روایت کرده است].
۱۴۴۳ - [۱۸] (ضَعِیف)
وَعَنْ سَعِیدِ بْنِ الْعَاصِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا مُوسَى وَحُذَیْفَةَ: كَیْفَ كَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یُكَبِّرُ فِی الْأَضْحَى وَالْفِطْرِ؟ فَقَالَ أَبُو مُوسَى: كَانَ یُكَبِّرُ أَرْبَعًا تَكْبِیرَهُ على الجنازه. فَقَالَ حُذَیْفَة: صدق. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد [۳۱۵].
۱۴۴۳- (۱۸) سعید بن عاص س گوید: از ابوموسی اشعری س و حذیفه س پرسیدم: رسول خدا ج در نمازهای عید قربان و عید فطر، چگونه تکبیر میگفتند؟
ابوموسی اشعری س در پاسخ گفت: رسول خدا ج (در هر رکعت از نمازهای دو عید) چهار تکبیر میگفتند همانند تکبیر گفتنشان در نماز جنازه. آنگاه حذیفه س نیز گفت: ابوموسی اشعری س راست میگوید.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: در این مورد که تکبیرات زائد نمازهای عید، به چه تعداد میباشند؟ میان علماء و صاحبنظران اسلامی، اختلاف وجود دارد.
از دیدگاه امام مالک و امام احمد بن حنبل، تکبیرهای زائد نماز عید، یازده تا هستند که شش تکبیر (علاوه از تکبیر تحریمه) در رکعت اول و پنج تکبیر در رکعت دوم وجود دارد.
امام شافعی بر این باور است که تکبیرهای زائد نماز عید، دوازده تکبر است؛ هفت تکبیر در رکعت اول و پنج تکبیر در رکعت دوم.
امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل، در این موضوع که تکبیرهای زائد در هر رکعت، قبل از قرائت هستند، با همدیگر اتفاقنظر دارند.
از دیدگاه علماء و صاحبنظران فقهی احناف، تکبیرهای زائد نماز عید، شش تکبیر است؛ سه تکبیر در رکعت اول قبل از قرائت و سه تکبیر در رکعت دوم، بعد از قرائت.
استدلال، امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل، در تعداد تکبیرهای زائد نماز عید، از حدیث کثیر بن عبدالله س (حدیث شماره ۱۴۴۱) است. امام شافعی از عبارت «فی الاولی سبعاً»، همهی هفت تکبیر را به عنوان تکبیر زائد استنباط میکند. و امام مالک و امام احمد بن حنبل میگویند: تکبیر تحریمه نیز در این هفت تکبیر شامل است. بدین ترتیب، میان ایشان، یک تکبیر اختلاف وجود دارد.
علماء و اندیشوران فقهی احناف، دربارهی حدیث «کثیر بن عبدالله» میگویند: مدار این حدیث، بر کثیر بن عبدالله است که در نهایت ضعف قرار دارد و امام ترمذی به خاطر «حَسن» گفتن این حدیث، به شدّت مورد انتقاد محدثان قرار گرفته است.
دلیل دیگر امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل، حدیثی است که عبدالله بن عمرو بن عاص س آن را از پیامبر ج چنین نقل میکند: آن حضرت ج فرمودند:
«التکبیر فی الفطر سبع فی الاولی وخمس فی الاخرة والقرائة بعد هما کلتیهما» (ابوداود؛ باب «التکبیر فی العیدین» ج ۱ ص ۱۶۳)؛ «در عید فطر، در رکعت اول، هفت تکبیر قبل از قرائت و در رکعت دوم، پنج تکبیر قبل از قرائت است».
مدار این حدیث نیز بر عبدالله بن عبدالرحمن طائفی است که وی نیز ضعیف است.
دلیل سوم این بزرگواران، روایت ابوداود است؛ آنجا که عایشه ل میگوید: «انّ رسول الله ج کان یکبّر فی الفطر والاضحی، فی الاولی سبع تکبیرات وفی الثانیة خمساً» (ابوداود؛ باب التکبیر فی العیدین، ج ۱ ص ۱۶۳)؛ «رسول خدا ج در نمازهای عید فطر و قربان، در رکعت اول، هفت تکبیر و در رکعت دوم، پنج تکبیر میگفت».
راوی این حدیث، ابن لهیعة است که ضعف آن، مشهور و معروف میباشد.
امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل، دلایل دیگری نیز دارند که همهی آنها ضعیف میباشند. (ر.ک: نصب الرایة، باب «صلاة العیدین»؛ احادیث الخصوم المرفوعة، ج ۲ صص ۲۱۶-۲۱۹).
دلایل احناف، عبارتند از:
۱- سعید بن عاص س گوید: «سألتُ اباموسی وحذیفة: کیف کان رسول الله ج یکبّر فی الاضحی والفطر؟ فقال ابوموسی: کان یکبّر اربعاً تکبیره علی الجنائز. فقال حذیفة: صدق» (حدیث شماره ۱۴۴۳).
«از ابوموسی س و حذیفه س پرسیدم: رسول خدا ج در نمازهای عید قربان و عید فطر، چگونه تکبیر میگفتند؟ ابوموسی اشعری س در پاسخ گفت: رسول خدا ج (در هر رکعت از نمازهای عید) چهار تکبیر میگفتند همانند تکبیر گفتنشان در نماز جنازه. آنگاه حذیفه س گفت: ابوموسی اشعری س راست میگوید».
در این حدیث، چهار تکبیر ذکر شده است؛ تکبیر تحریمه و سه تکبیر زائد.
این حدیث، برابر با دو حدیث صحیح است؛ زیرا در آن آمده است که حذیفه س، ابوموسی اشعری س را تأیید و تصدیق کرده است.
۲- دلیل دیگر احناف، عملکرد عبدالله بن عباس س، مغیرة بن شعبة س، عبدالله بن مسعود س و دیگر صحابه میباشد. دیدگاه جمع زیادی از تابعان نیز مطابق با دیدگاه احناف است.
۳- سوّمین دلیل احناف، حدیث ابراهیم نخعی میباشد که گفت:
«قبض رسول الله ج والناس مختلفون فی التکبیر علی الجنائز... فکانوا علی ذلك (الاختلاف) حتی قبض ابوبکر؛ فلمّا ولیّ عمر ورأی اختلاف الناس فی ذلك، شقّ ذلک علیه جداً؛ فارسل الی رجال من اصحاب رسول الله ج. فقال: انّکم معاشر اصحاب رسول الله ج؛ متی تختلفون علی الناس یختلفون من بعدکم؛ ومتی تجتمعون علی امر یجتمع الناس علیه، فانظروا امراً تجتمعون علیه؛ فکانّما ایقظهم. فقالوا: نعم! ما رأیتَ یا امیرالمؤمنین فاشر علینا. فقال عمر: بل اشیروا انتم علیّ! فانّما انا بشر مثلکم؛ فتراجعوا الامر بینهم فاجمعوا امرهم علی ان یجعلوا التکبیر علی الجنائز مثل التکبیر فی الاضحی والفطر اربع تکبیرات فاجمع امرهم علی ذلك» (شرح معانی الاثار؛ کتاب الجنائز؛ باب «التکبیر علی الجنائز کم هو؟» ج ۱ ص ۲۳۹).
از این عبارت، معلوم میگردد که در روز گار خلافت عمر بن خطاب س به چهار بودن تکبیرهای زائد عید، اجماع صورت گرفته است.
علامه ابن رشد در کتاب «بدایة المجتهد» مینویسد: «دربارهی تکبیرهای زائد نماز عید، هیچ حدیث مرفوعی وجود ندارد» (ر.ک: بذل المجهود ج ۲ صص ۲۰۸-۲۰۷)
ابن رشد؛ قول احمد بن حنبل را نیز در این باره نقل میکند که گفت: «لیس یروی عن النبیّ ج فی التکبیر فی العیدین عدد صحیح»؛ «در مورد تکبیرهای زائد عیدهای فطر و قربان، عدد صحیحی از پیامبر ج روایت نشده است».
ابن رشد در ادامه میگوید: بنابراین، صاحبنظران فقهی، عملکرد اصحاب و یاران رسول خدا ج را مد نظر قرار دادهاند و هریک از آنها، عملکرد یکی از صحابه را مذهب و مسلک خود قرار داده است.
ناگفته نماند که اختلاف موجود، فقط در حدّ فضیلت و عدم فضیلت است؛ و به اتفاق ائمه و پیشوایان دینی، نماز در هر صورت و با هر تعداد تکبیر، جایز میباشد.
تا جایی که صاحبنظران فقهی گفتهاند: اگر امام، در تکبیرهای زائد نماز عید، از شش تکبیر تجاوز کرد، مقتدی باید از او پیروی کند؛ اگر چه امام سیزده تکبیر نیز بگوید.
و برخی گفتهاند: تا ۱۶ تکبیر، پیروی بر مقتدی واجب و بر بیش از آن، مقتدی از امام پیروی نکند. (ر.ک: فتح القدیر، باب صلاة العیدین، فی الفروع قبیل تکبیر التشریق، ج ۱ ص ۴۲۸).
۱۴۴۴ - [۱۹] (ضَعِیف)
وَعَنِ الْبَرَاءِ أَنَّ النَّبِیَّ ج نُووِلَ یَوْمَ الْعِیدِ قَوْسًا فَخَطَبَ عَلَیْهِ. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد [۳۱۶].
۱۴۴۴- (۱۹) براء بن عازب س گوید: در روز عید به رسول خدا ج کمانی داده شد و آن حضرت ج در حالی که بر آن تکیه نموده بودند، خطبه ایراد فرمودند.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: «نُووِل»: مجهول «ناول» و به معنای «اُعطی فی یده» است؛ یعنی به دست پیامبر ج داده شد.
«قوساً»: کمان. چوبی خمیده که دو سر آن را با زه محکم بکشند و ببندند؛ آلتی که در قدیم برای تیراندازی به کار میبردند.
از دیدگاه برخی از علماء و صاحبنظران اسلامی، هر شهری که با جنگ و جهاد و پیکار و کارزار فتح شده باشد، مناسب است که امام به وقت ایراد خطبه، شمشیر، عصا یا کمانی در دست داشته باشد؛ مانند شهر مقدّس مکهی مکرمه؛ و هر شهری که به وسیلهی صلح و سازش فتح شده باشد، در آن چنین عملی مستحب نیست؛ مانند شهر مدینهی منوره.
امّا برخی از دانشوران، داشتن شمشیر یا عصا را به وقت خطبه، به طور مطلق مکروه گفتهاند.
۱۴۴۵ - [۲۰] (ضَعِیف)
وَعَنْ عَطَاءٍ مُرْسَلًا أَنَّ النَّبِیَّ ج كَانَ إِذَا خَطَبَ یَعْتَمِدُ عَلَى عنزته اعْتِمَادًا. رَوَاهُ الشَّافِعِی [۳۱۷].
۱۴۴۵- (۲۰) از عطاء (بن یسار/، تابعی مشهور) به طور مرسل روایت است که گفت: هر گاه رسول خدا ج خطبه ایراد میفرمودند، بر عصای دسته فلزی خویش، تکیه میکردند.
[این حدیث را شافعی روایت کرده است].
«عنزة»: عصای دستی سرفلزی؛ عصای دسته فلزی؛ چوب دستی درازتر از عصا و کوتاهتر از نیزه که در انتهای آن، آهن و فلز به کار رفته باشد.
۱۴۴۶ - [۲۱] (صَحِیح)
وَعَن جَابر قَالَ: شَهِدْتُ الصَّلَاةِ مَعَ النَّبِیِّ ج فِی یَوْمِ عِیدٍ فَبَدَأَ بِالصَّلَاةِ قَبْلَ الْـخُطْبَةِ بِغَیْرِ أَذَانٍ وَلَا إِقَامَةٍ فَلَمَّا قَضَى الصَّلَاةَ قَامَ مُتَّكِئًا عَلَى بِلَالٍ فَحَمَدَ اللهَ وَأَثْنَى عَلَیْهِ وَوَعَظَ النَّاسَ وَذَكَّرَهُمْ وَحَثَّهُمْ على طَاعَته ثمَّ قَالَ: وَمَضَى إِلَى النِّسَاءِ وَمَعَهُ بِلَالٌ فَأَمَرَهُنَّ بِتَقْوَى الله ووعظهن وذكرهن. رَوَاهُ النَّسَائِیّ [۳۱۸].
۱۴۴۶- (۲۱) جابر بن عبدالله ج گوید: همراه با رسول خدا ج در یکی از نمازهای عید شرکت کردم؛ آن حضرت ج پیش از ایراد کردن خطبه و بدون اذان و اقامه، به گزاردن نماز پرداختند و چون نماز را به پایان رساندند، در حالی که به بلال س تکیه نموده بودند، برای ایراد خطبه از جای برخاستند و به ستایش خدا و بیان پرتوی از وصف و شکوه او پرداختند و مردمان را پند و اندرز دادند و موعظه و نصیحت فرمودند و آنان را بر اطاعت از اوامر و فرامین تابناک الهی، تشویق و ترغیب نمودند؛ آن گاه همراه با بلال س به سوی زنانِ (حاضر در نماز عید) رفتند و آنان را به ترس از خدا فرمان دادند و پند و اندرزشان دادند و موعظه و نصیحتشان فرمودند.
[این حدیث را نسایی روایت کرده است].
۱۴۴۷ - [۲۲] (صَحِیح)
وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: كَانَ النَّبِیُّ ج إِذَا خَرَجَ یَوْمَ الْعِیدِ فِی طَرِیقٍ رَجَعَ فِی غَیْرِهِ. رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ والدارمی [۳۱۹].
۱۴۴۷- (۲۲) ابوهریره س گوید: روش پیامبر ج بر آن بود که هر گاه در روز عید، از یک راه (به سوی عیدگاه) بیرون میشدند، به هنگام برگشت، از راهی غیر از راه رفتن برمیگشتند.
[این حدیث را ترمذی و دارمی روایت کردهاند].
۱۴۴۸ - [۲۳] (ضَعِیف)
وَعَن أبی هُرَیْرَة أَنَّهُ أَصَابَهُمْ مَطَرٌ فِی یَوْمِ عِیدٍ فَصَلَّى بِهِمُ النَّبِیُّ ج صَلَاةَ الْعِیدِ فِی الْـمَسْجِدِ. رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وَابْنُ مَاجَه [۳۲۰].
۱۴۴۸- (۲۳) ابوهریره س گوید: در یکی از روزهای عید، برای مردم؛ بارش باران پیش آمد؛ از این رو، آن حضرت ج نماز عید را برای مردم در مسجد (نبوی) برگزار نمودند.
[این حدیث را ابوداود و ابن ماجه روایت کرده است].
شرح: «اصابهم»: اصاب: اتفاق افتاد؛ رخ داد؛ روی داد؛ حادث شد؛ پیش آمد؛ واقع شد.
پیشتر بیان شد که محل نماز عید، فضای باز است نه مسجد؛ چون پیامبر ج برای ادای نماز عید به طرف عیدگاهِ خارج از شهر بیرون میشدند و کسانی که بعد از ایشان آمدند، نیز همین کار را میکردند.
روش معمول آن حضرت ج چنین بود که نماز عیدین را در محلی خارج از مدینه که برای این منظور آماده شده بود - و عیدگاه نامیده شده بود - برگزار میکردند؛ و پرواضح است که شأن و شوکتی که در نمازهای عید - به عنوان روزهای جشن و شادی امّت اسلامی - وجود دارد، تقاضا میکند که مانند جشنها و مراسم سایر ملّتها و گروهها، اجتماع عظیم مردم مسلمان، در فضای باز و میدان انجام گیرد؛ و سنّت نیز همین است که نمازهای عید، در میدان و فضای باز برگزار شود؛ ولی از حدیث بالا، معلوم میشود که در اثر بارش باران و یا هر علّتی دیگر، میتوان نماز عید را در مسجد برگزار نمود.
۱۴۴۹ - [۲۴] (ضَعِیف)
وَعَن أبی الْـحُوَیْرِث أَنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ ج كَتَبَ إِلَى عَمْرِو بْنِ حَزْمٍ وَهُوَ بِنَجْرَانَ عَجِّلِ الْأَضْحَى وَأَخِّرِ الْفِطْرَ وَذَكِّرِ النَّاسَ. رَوَاهُ الشَّافِعِی [۳۲۱].
۱۴۴۹- (۲۴) ابوالحویرث س گوید: رسول خدا ج به عمرو بن حزم س - که در سرزمین نَجران مستقر بود - نوشتند:
«در برگزار کردن نماز عید قربان، شتاب کن و برگزاری نماز عید فطر را (اندکی) به تأخیر افکن؛ و (در خطبههای نمازهای عید،) مردمان را پند و اندرز بده و آنان را موعظه و نصیحت کن».
[این حدیث را شافعی روایت کرده است].
شرح: در مورد وقت نمازهای دو عید، میتوان به این دو حدیث نیز اشاره کرد:
۱- «عن یزید بن خمیر الرحبی، قال: خرج عبدالله بن بُسر صاحب رسول الله ج مع الناس فی یوم عید فطر او اضحی فانکر ابطاء الامام فقال: انّا کنّا قد فرغنا ساعتنا هذه وذلك حین التسبیح» (ابوداود).
«یزید بن خمیر رحبی س (تابعی) گوید: عبدالله بن بُسر س روز عید فطر یا عید قربان برای ادای نماز همراه با مردم به عیدگاه رفت. (امام دیر آمد) و تأخیر امام را بد دانست (و آن را نکوهش کرد و) گفت: در این وقت، ما (همراه با رسول خدا جنماز خوانده و از آن فارغ شده بودیم.
(راوی گوید:) و این، وقت نمازهای نفل بود. (مراد از نمازهای نفل، غالباً نوافل ضُحی و چاشت بود)».
عبدالله بن بسر س در شام سکونت داشت و در سال ۸۸ ه. ق در شهر «حمص» وفات یافت. این داستان غالباً مربوط به همانجا است که بر تأخیر امام در نماز عید اعتراض کرد و گفت: در روزگار رسول خدا ج ما نماز عید را زود میخواندیم و در مورد وقت نماز عید فطر و عید قربان رسول خدا ج، واضحترین حدیث، حدیثی است که حافظ ابن حجر در کتاب «تلخیص الحبیر» به نقل از «کتاب الاضاحی» احمد بن حسن البناء از صحابی رسول خدا ج جندب س با این الفاظ روایت کرده است:
«کان النبیّ ج یصلّی بنا یوم الفطر والشمس علی قید رمحین والاضحی علی قید رمح»؛ «رسول خدا ج عید فطر را وقتی میخواند که آفتاب به اندازهی دو نیزه بالا آمده بود و عید قربان را زمانی میخواند که آفتاب به اندازهی یک نیزه بالا آمده بود».
در روزگار ما، بسیاری از اماکن، نمازهای دو عید فطر و قربان را با تأخیر میخواندند و این خلاف سنّت است.
۲- «عن ابی عمیر بن انس عن عمومة له من اصحاب النبیّ ج انّ رکباً جاؤوا الی النبیّ ج یشهدون انّهم رأوا الهلال بالامس فامرهم ان یفطروا واذا اصبحوا ان یغدوا الی مصلّاهم» (ابوداود و نسایی).
«از ابوعمیر س، فرزند انس بن مالک س روایت است که یکبار از عموهای متعدد خود که از یاران رسول خدا ج بودند، شنیدم که قافلهای از اطراف به محضر رسول خدا ج حاضر شدند و گواهی دادند که دیروز ماه را رؤیت کردهاند. رسول خدا ج دستور دادند تا روزه را بشکنند و فردا صبح برای ادای نماز عید به عیدگاه حاضر شوند».
مراد این است که در روزگار رسول خدا ج یک بار ماه بعد از ۲۹ روز رمضان، رؤیت نشد؛ از این رو، طبق ضابطه، روز بعدی، همهی مردم روزه گرفتند.
در همین روز، کاروانی از بیرون مدینه، وارد مدینهی منوره شدند و گواهی دادند که روز گذشته ماه را رؤیت کردهاند؛ پس آن حضرت ج شهادت آنان را قبول کرد و به مردم دستور داد تا روزهی خود را بشکنند و در مورد نماز عید فرمود: «فردا صبح، نماز عید خوانده میشود».
به ظاهر، این کاروان در آن روز، دیر به مدینه رسیده بود و وقت نماز گذشته بود؛ مسألهی شرعی نیز همین است که اگر رؤیت ماه در چنین وقتی معلوم شود که نماز عید در وقت خود خوانده نشود، در روز بعد، نماز عید خوانده میشود.
بنابراین، وقت نماز عیدین، از هنگام طلوع و درخشش خورشید است تا وقت زوال آن. لیکن سنّت و مندوب است که آن را تا وقتی که خورشید به اندازهی یک نیزه بلند میشود، به تأخیر انداخت؛ چون پیامبر ج چنین کرده است و برای خروج از اختلاف کسانی که میگویند: تا خورشید به اندازهی یک نیزه بلند نشود، وقت آن فرا نمیرسد.
تعجیل در نماز عید قربان و تأخیر در نماز عید فطر، سنّت است. امام شافعی به صورت مرسل آورده است که پیامبر ج به عمرو بن حزم س در نجران نوشت:
«اَنْ عجّل الاضحی واخّر الفطر»؛ «در نماز عید قربان، شتاب کن و در نماز عید فطر تأخیر کن».
ابن قدامه گفته است: تا با این کار، وقت برای قربانی کردن، وسعت و گنجایش بیشتری داشته باشد و برای پرداخت زکات فطر، وقت بیشتری باشد.
به هر حال، وقت نماز عیدین، آن گاه شروع میشود که خورشید به اندازهی یک نیزه بالا آید و با زوال خورشید، وقت آن به پایان میرسد؛ و تعجیل نماز در عید قربان مستحب است؛ زیرا پس از نماز، ذبح قربانی وجود دارد؛ و در عید فطر، تأخیر نماز مستحب است تا برای پرداخت صدقهی فطر، وقت بیشتری وجود داشته باشد.
۱۴۵۰ - [۲۵] (صَحِیح)
وَعَنْ أَبِی عُمَیْرِ بْنِ أَنَسٍ عَنْ عُمُومَةٍ لَهُ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ ج: أَنَّ رَكْبًا جَاءُوا إِلَى النَّبِیِّ ج یَشْهَدُونَ أَنَّهُمْ رَأَوُا الْهِلَالَ بالْأَمْس ن فَأَمرهمْ أَن یفطروا وَإِذا أَصْبحُوا أَن یَغْدُو إِلَى مصلاهم. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد وَالنَّسَائِیّ [۳۲۲].
۱۴۵۰- (۲۵) ابوعمیر بن انس (بن مالک) س از عموهای خویش - که از یاران رسول خدا ج هستند - روایت میکند که: کاروانی به نزد رسول خدا ج آمدند و گواهی دادند که آنان، دیروز هلال ماه را رؤیت کردهاند؛ آن گاه رسول خدا ج به آنها فرمان دادند تا افطار کنند و روزهی خویش را بشکنند؛ و همچنین به آنان دستور دادند تا فردا صبح، برای ادای نماز عید، به عیدگاه حاضر شوند.
[این حدیث را ابوداود و نسایی روایت کردهاند].
شرح: «عمومة» جمع «عمّ»؛ عمو؛ برادر پدر.
«رکب»: جمع «راکب»؛ کاروان. قافله. سواران. شتر سواران یا اسب سواران.
از این حدیث معلوم میشود که یک بار در روزگار آن حضرت ج پس از سپری شدن بیست و نه روز از رمضان، هلال ماه رؤیت نشد؛ از این رو، مردم روز بعدی را روزه گرفتند؛ در همین روز، کاروانی از بیرون، وارد مدینهی منوره شدند و گواهی دادند که روز گذشته ماه را رؤیت کردهاند؛ آن حضرت ج نیز گواهی آنان را در مورد رؤیت هلال پذیرفتند و به مردم فرمان دادند تا روزهی خویش را بشکنند؛ و در مورد نماز عید نیز فرمودند: «فردا صبح زود، نماز گزارده میشود».
و از ظاهر این حدیث، دانسته میشود که این کاروان در آن روز، دیر به مدینهی منوره رسیده بودند به طوری که وقت نماز عید گذشته بود؛ و طبق ضابطه اگر چنانچه رؤیت هلال ماه شوال به هنگامی رؤیت شود که وقت نماز عید سپری گردیده است، در آن صورت روز بعد نماز عید را برگزار نمایند.[۲۹۷]- ابوداود ۱/۶۷۵ ح ۱۱۳۴؛ نسایی ۳/۱۷۹ ح ۱۵۵۶؛ و مسند احمد ۳/۱۰۳. [۲۹۸]- ر.ک: نبی رحمت؛ ابوالحسن ندوی، ترجمهی: محمد قاسم قاسمی، تربت جام، شیخ الاسلام احمد جام، چاپ اول، ۱۳۸۰ صص ۱۷۴-۱۸۲. [۲۹۹]- رجوع شود به سیرة ابن هشام، ج ۱، ص ۵۵۵-۵۵۶. [۳۰۰]- المغانم المطابة فی معالم الطابة، ص ۱۰۸-۱۱۴. [۳۰۱]- منزل الوحی - دکتر محمدحسین هیکل، ص ۵۷۷. [۳۰۲]- منزل الوحی - دکتر محمدحسین هیکل، ص ۵۷۷. [۳۰۳]- صحیحین. [۳۰۴]- بلوغ الارب. [۳۰۵]- سیرة ابن هشام، ج ۱، ص ۶۲۵. [۳۰۶]- رواه الشیخان، علامه محمد طاهر در بحارالانوار میگوید: اکار یعنی کشاورز - دهقان. نزد عربها این نوعی نقص بود، ابوجهل نسبت به فرزندان «عفراء» تعریض کرد که از کشاورزان بودند و منظور وی این بود که اگر غیرکشاورزان مرا قتل میکردند، مایهی ننگ نبود. [۳۰۷]- ملاحظه شود حدیث ابوطلحه در مورد «بیرحاء»، چنان باغهای پردرخت و میوه ای بود که پرنده ای مانند گنجشک اگر داخل درختان میرفت، به مشکل میتوانست بیرون بیاید. در داستان ابوطلحه آمده است: که او در باغ مشغول نماز بود، پرنده ای پرید و نتوانست بیرون آید، او در نماز مقداری به طرف پرنده متوجه شد، بالاخره بنابر همین غفلت در نماز، باغ خود را صدقه کرد. (موطأ مالک) [۳۰۸]- در این باره ملاحظه شود کتاب العلم، باب طرح الامام المسألة علی الناس لیختبر ما عندهم من العلم. در کتاب «فتح الباری» حافظ ابن حجر عسقلانی یا «عمدة القاری» علامه عینی. [۳۰۹]- الیهود فی بلاد العرب، ص ۱۲۸. [۳۱۰]- مراجعه شود به واقعهی کعب بن مالک در صحیح بخاری. کعب میگوید:وقتی جفای مردم بر من زیاد شد، بالای حائطّ پسر عمویم ابوقتاده رفتم. [۳۱۱]- مراجعه شود به ابواب الحرث و المزارعه در کتب صحاح. مزابنة، عبارت است از فروش خرما بالای درخت با خرمای نقدی. محاقلة این است که غلهی درو نشده را با غلهی آماده شده میفروشند. مخابرة و مزارعة تقریباً هم معنی هستند. در این نوع معامله زمین را به دیگری میدهند تا کشاورزی کند و یک سوم یا یک چهارم محصول را به صاحب زمین بدهد، البته در مزارعه بذر از طرف صاحب زمین میباشد و در مخابرة از جانب کشاورز. گروهی معتقدند که این دو نوع با هم فرقی ندارند. در مورد صحت مزارعة و مخابرة میان علما اختلاف وجود دارد امّا معاومة عبارت از این است که محصول درختان را به مدّت ۲ یا ۳ سال یا بیشتر میفروشند. [۳۱۲]- ترمذی ۲/۴۲۶ ح ۵۴۲؛ ابن ماجه ۱/۵۵۸ ح ۱۷۵۶؛ دارمی ۱/۴۵۵ ح ۱۶۰۰؛ و مسند احمد ۵/۳۵۲. [۳۱۳]- ابوداود ۱/۶۸۱ ح ۱۱۵۱؛ ترمذی ۲/۴۱۶ ح ۵۳۶؛ ابن ماجه ۱/۴۰۷ ح ۱۲۷۷؛ دارمی ۱/۲۲۰ ح ۱۶۰۶؛ موطأ مالک ۱/۱۸۰ ح ۹؛ «کتاب العیدین»؛ و مسند احمد ۲/۳۵۷. [۳۱۴]- مسند امام شافعی ص ۷۶. [۳۱۵]- ابوداود ۱/۶۲۷ ح ۱۱۵۳؛ و مسند احمد ۴/۴۱۶. [۳۱۶]- ابوداود ۱/۶۷۹ ح ۱۱۴۵. [۳۱۷]- مسند امام شافعی ص ۷۷. [۳۱۸]- بخاری به اختصار؛ ۲/۵۲۳ ح ۹۶۱؛ مسلم ۲/۶۰۳ ح (۴-۸۸۵)؛ نسایی ۳/۱۸۶ ح ۱۵۷۵؛ و مسند احمد ۳/۳۳۸. [۳۱۹]- ترمذی ۲/۴۲۴ ح ۵۴۱؛ ابن ماجه ۱/۴۱۲ ح ۱۳۰۱؛ دارمی ۱/۶۴۰ ح ۱۶۱۳؛ و مسند احمد ۲/۳۳۸. [۳۲۰]- ابوداود ۱/۶۸۶ ح ۱۱۶۰؛ و ابن ماجه ۱/۴۱۶ ح ۱۳۱۳. [۳۲۱]- مسند امام شافعی ص ۷۴. [۳۲۲]- ابوداود ۱/۶۸۴ ح ۱۱۵۷؛ نسایی ۳/۱۸۰ ح ۱۵۵۷؛ ابن ماجه ۱/۵۲۹ ح ۱۶۵۳؛ و مسند احمد ۵/۵۷.