فصل دوم
۱۳۵۹ - [۶] (صَحِیح)
عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: خَرَجْتُ إِلَى الطُّورِ فَلَقِیتُ كَعْبَ الْأَحْبَارِ فَجَلَسْتُ مَعَهُ فَحَدَّثَنِی عَنِ التَّوْرَاةِ وَحَدَّثْتُهُ عَنْ رَسُولِ الـلّٰهِ ج فَكَانَ فِیمَا حَدَّثْتُهُ أَنْ قُلْتُ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «خَیْرُ یَوْمٍ طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ یَوْمُ الْـجُمُعَةِ فِیهِ خُلِقَ آدَمُ وَفِیهِ أُهْبِطَ وَفَیْهِ تِیبَ عَلَیْهِ وَفِیهِ مَاتَ وَفِیهِ تَقُومُ السَّاعَةُ وَمَا من دَابَّة إِلَّا وَهِی مسیخة یَوْمَ الْـجُمُعَةِ مِنْ حِینِ تُصْبِحُ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ شَفَقًا مِنَ السَّاعَةِ إِلَّا الْـجِنَّ وَالْإِنْسَ وفیهَا سَاعَةٌ لَا یُصَادِفُهَا عَبْدٌ مُسْلِمٌ وَهُوَ یُصَلِّی یسْأَل الله شَیْئا إِلَّا أعطَاهُ إِیَّاهَا. قَالَ كَعْبٌ: ذَلِكَ فِی كُلِّ سَنَةٍ یَوْمٌ. فَقلت: بل فِی كل جُمُعَة قَالَ فَقَرَأَ كَعْبٌ التَّوْرَاةَ. فَقَالَ: صَدَقَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج. قَالَ أَبُو هُرَیْرَةَ: لَقِیتُ عَبْدَ الـلّٰهِ بْنَ سَلَامٍ فَحَدَّثْتُهُ بِمَجْلِسِی مَعَ كَعْب وَمَا حَدَّثْتُهُ فِی یَوْمِ الْـجُمُعَةِ فَقُلْتُ لَهُ: قَالَ كَعْب: ذَلِك كُلِّ سَنَةٍ یَوْمٌ؟ قَالَ عَبْدُ الـلّٰهِ بْنُ سَلَامٍ: كَذَبَ كَعْبٌ. فَقُلْتُ لَهُ ثُمَّ قَرَأَ كَعْبٌ التَّوْرَاةَ. فَقَالَ: بَلْ هِیَ فِی كُلِّ جُمُعَةٍ. فَقَالَ عَبْدُ الـلّٰهِ بْنُ سَلَامٍ: صَدَقَ كَعْبٌ ثُمَّ قَالَ عَبْدُ الـلّٰهِ بْنُ سَلَامٍ: قَدْ عَلِمْتُ أَیَّةَ سَاعَةٍ هِیَ. قَالَ أَبُو هُرَیْرَة فَقلت لَهُ: فَأَخْبرنِی بهَا. فَقَالَ عَبْدُ الـلّٰهِ بْنُ سَلَامٍ: هِیَ آخِرُ سَاعَةٍ فِی یَوْمِ الْـجُمُعَةِ. قَالَ أَبُو هُرَیْرَةَ: فَقُلْتُ: وَكَیْفَ تَكُونُ آخِرَ سَاعَةٍ فِی یَوْمِ الْـجُمُعَةِ وَقَدْ قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «لَا یُصَادِفُهَا عَبْدٌ مُسْلِمٌ وَهُوَ یُصَلِّی وَتلك السَّاعَة لَا یُصَلِّی فِیهَا؟» فَقَالَ عَبْدُ الـلّٰهِ بْنُ سَلَامٍ: أَلَمْ یَقُلْ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ جَلَسَ مَجْلِسًا یَنْتَظِرُ الصَّلَاةَ فَهُوَ فِی صَلَاةٍ حَتَّى یُصَلِّیَ؟» قَالَ أَبُو هُرَیْرَةَ: فَقلت: بلَى. قَالَ: فَهُوَ ذَاك. رَوَاهُ مَالِكٌ وَأَبُو دَاوُدَ وَالتِّرْمِذِیُّ وَالنَّسَائِیُّ وَرَوَى أَحْمد إِلَى قَوْله: صدق كَعْب [۱۹۵].
۱۳۵۹- (۶) ابوهریره س گوید: به سوی کوه طور رفتم و (در آنجا) کعب احبار را ملاقات کردم. با او نشستم و از تورات برایم گفت و من نیز از احادیث رسول خدا ج برای او گفتم؛ و یکی از گفتنیهای من (از احادیث رسول خدا جبرای او، این حدیث رسول خدا ج بود که آن حضرت ج فرمودند:
«بهترین روزی که خورشید بر آن دمیده است، روز جمعه است؛ حضرت آدم÷در آن روز، آفریده شده و در آن روز، از بهشت فرود آمده و در آن روز،توبهاش پذیرفته شده و در آن روز، وفات کرده و در آن روز، قیامت برپا میشود. و هیچ جنبندهای نیست مگر آن که در روز جمعه، از طلوع صبح صادق تا طلوع خورشید از ترس قیامت، منتظر وقوع آن است، مگر جنّیان و انسانها (که از آن غافلند). و در روز جمعه، لحظهای وجود دارد که هر بندهی مسلمانی، ایستاده به نماز آن لحظه را بگذراند و از خداوند چیزی بخواهد، قطعاً خداوند آن خواسته را بدو عنایت میکند».
کعب احبار گفت: آن لحظهی اجابت دعا، در یک روز از روزهای سال است؟ ابوهریره س در پاسخ گفت: بلکه آن لحظهی اجابت دعا، در هر جمعه از جمعههای سال وجود دارد.
آنگاه کعب، تورات را خواند و گفت: رسول خدا ج راست فرمودهاند. ابوهریره س گفت: (پس از این ماجرا) عبدالله بن سلام س را ملاقات کردم و او را از ماجرای نشستن خویش با کعب احبار و آنچه با او در مورد روز جمعه مذاکره کرده بودم؛ باخبر گردانیدم و این را نیز بدو گفتم که کعب گفته است: آن لحظهی اجابت دعا، در یک روز از روزهای سال است؟
عبدالله بن سلام س گفت: کعب، اشتباه کرده است. آنگاه به عبدالله بن سلام س گفتم: سپس کعب احبار، تورات را خواند و گفت: بلکه لحظهی اجابت دعا، در هر جمعه از جمعههای سال وجود دارد. عبدالله بن سلام س گفت: کعب، راست گفته است.
پس از آن، عبدالله بن سلام س گفت: آیا میدانی لحظهی اجابت دعا در روز جمعه، چه وقت است؟ ابوهریره س گوید: بدو گفتم: مرا از آن باخبر گردان و از گفتن آن، دریغ نورز. عبدالله بن سلام س گفت: لحظهی اجابت دعا، در واپسین ساعات روز جمعه است. ابوهریره س گوید: بدو گفتم: چطور امکان دارد که لحظهی اجابت دعا، در واپسین لحظهی روز جمعه باشد؟ و حال آن که رسول خدا ج فرمودهاند: «هر بندهی مسلمانی که ایستاده به نماز، آن را لحظه بگذراند...»؟
عبدالله بن سلام س در پاسخ گفت: آیا رسول خدا ج نفرمودهاند: «هر کس در محلّی به خاطر نماز بنشیند و انتظار نماز را بکشد، پس تا زمانی که نمازش را بخواند، ثواب و پاداش نماز برایش حساب میشود و در نماز است»؟
ابوهریره س گوید: بدو گفتم: آری؛ رسول خدا ج این حدیث را بیان فرمودهاند. عبدالله بن سلام س گفت: پس مراد از نماز، همان انتظار است؛ (ا ز این رو، لحظهی اجابت دعا نیز در واپسین ساعت روز جمعه میباشد).
[این حدیث را مالک، ابوداود، ترمذی و نسایی روایت کردهاند؛ و احمد بن حنبل نیز آن را تا عبارت «صدق کعب» روایت نموده است].
شرح: «الطور»: در این که منظور از «طور» در اینجا، اسم جنس به معنی مطلق «کوه» است و یا کوه معینی؟ دو تفسیر وجود دارد: برخی گفتهاند که «طور»، اشاره به همان کوه معروفی است که محل وحی بر موسی÷بوده است؛ در حالی که بعضی دیگر، احتمال دادهاند که «طور» در اینجا، به همان معنای لغوی آن است.
امّا تفسیر اول، درستتر و صحیحتر مینماید.
«مصیخة»: منتظر وقوع قیامت.
«فهو ذلك»: این عبارت را به دو گونه میتوان ترجمه و تفسیر کرد:
۱- پس مراد از نماز، همان انتظار برای گزاردن نماز است.
۲- لحظهی اجابت دعا، در آخرین ساعت روز جمعه است.
۱۳۶۰ - [۷] (صَحِیحٌ)
وَعَنْ أَنَسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «الْتَمِسُوا السَّاعَةَ الَّتِی تُرْجَى فِی وَیَوْم الْـجُمُعَةِ بَعْدَ الْعَصْرِ إِلَى غَیْبُوبَةِ الشَّمْسِ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ [۱۹۶].
۱۳۶۰- (۷) انس بن مالک س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «لحظهای را که امید اجابت دعا در روز جمعه در آن میرود، پس از عصر تا غروب آفتاب جستجو کنید».
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
۱۳۶۱ - [۸] (صَحِیح)
وَعَنْ أَوْسِ بْنِ أَوْسٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِنَّ مِنْ أَفْضَلِ أَیَّامِكُمْ یَوْمُ الْـجُمُعَةِ فِیهِ خُلِقَ آدَمُ وَفِیهِ قُبِضَ وَفِیهِ النَّفْخَةُ فأكثرا عَلَیَّ مِنَ الصَّلَاةِ فِیهِ فَإِنَّ صَلَاتَكُمْ مَعْرُوضَةٌ عَلیّ» فَقَالُوا: یَا رَسُول الله وَكَیف تعرض صَلَاتنَا عَلَیْك وَقَدْ أَرَمْتَ؟ قَالَ: یَقُولُونَ: بَلِیتَ قَالَ: «إِنَّ اللهَ حَرَّمَ عَلَى الْأَرْضِ أَجْسَادَ الْأَنْبِیَاءِ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وَالنَّسَائِیُّ وَابْنُ مَاجَهْ وَالدَّارِمِیُّ وَالْبَیْهَقِیُّ فِی الدَّعْوَات الْكَبِیر [۱۹۷].
۱۳۶۱- (۸) اوس بن اوس س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «بیگمان از بهترین روزهایتان، روز جمعه است که در آن روز، آدم÷آفریده شده و در آن روز، وفات کرده است و در آن روز، صور قیامت دمیده میشود و در آن روز، بیهوشی و نابودی بر تمامی مخلوقات طاری میشود؛ از این رو، در آن روز، بسیار درود و رحمت بر من بفرستید؛ زیرا درود فرستادنتان بر من عرضه میگردد».
گفتند: ای فرستادهی خدا! (پس از وفات شما،) درود ما چگونه به شما میرسد و حال آن که بدن شما از هم پاشیده شده است؟ آن حضرت ج فرمودند: «بیگمان خداوند بلندمرتبه، بدنهای پیامبران را بر زمین حرام نموده است (و پس از مرگ، جسد آنان در قبر، صحیح و سلام باقی میماند و زمین، هیچگونه تغییری در آنها به وجود نمیآورد و از هم پاشیده نمیشوند)».
[این حدیث را ابوداود، نسایی، ابن ماجه، دارمی و بیهقی در «الدعوات الکبیر» روایت کردهاند].
شرح: «النفخة»: مراد یا صور اول است و یا صور دوّم.
پیکرهی عظیم دستگاه عظیم آفرینش، و رشد و تکامل انسانها و منظومهی شمسی و سیارات و کرات آسمانی و... بعد از انجام دادن آنچه به آنها سپرده شده است و بعد از سپری شدن دوران اول از زندگی نوع انسان، ناگاه بر اثر به صدا درآمدن «صور» در رعب و هراس عجیبی فرو میرود و زلزلهی بینظیر و تحولات حیرتانگیزی در زمین و در دریاها و در کوهها، و همچنین در آسمانها و ماه و خورشید و ستارگان به وجود میآید و ترس و بیم و هراس بینظیر را در همهی جانداران و بویژه در انسانها ایجاد مینماید و مدت زمان اندکی صدای رعبآور آن صور (شبیه سوت خاموش کردن کارخانهها) دستگاه عظیم آفرینش را از کار انداخته و همهی فرآوردههایش را نیز نابود مینماید و دورهی اول زندگی نوع انسان و خدمتگزارانش پایان مییابد و خورشید در هم پیچیده میشود و نظام جهان در هم میریزد، و ستارگان تیره و تار میگردند و فرو میافتند، و کوهها از جای خود برکنده میشوند و به این سو و آن سو رانده میشوند، و دریاها سراسر برافروخته میگردند و گدازهها و گازهای درون زمین طوفانهای آتشین و انفجارهای هولناکی پدید میآورند، و آسمان شکافته میشود و کوهها و تپهها و ارتفاعات سواحل دریاها برداشته میشود و آب دریاها به هم آمیخته میگردد و اتمهای دو عنصر اساسی آب: اکسیژن و ئیدروژن بر اثر یک جرقه و واکنش، آزاد و منفجر میگردند و زمین و کوهها سخت به لرزش و جنبش درمیآید و چنان کوهها در هم کوبیده میشود که کوهها به تودههای پراکنده و تپههای ریگ روان تبدیل میگردد، و چشمها از شدت هول و هراس سراسیمه و آشفته و حیران و ویلان میشود، و ماه بینور و روشنایی میگردد، و خورشید و ماه گردآوری میگردد و انسان در آن روز خواهد گفت: راه گریز کجاست؟ و چگونه میتوان از این هول و هراس نجات یافت؟
به هر حال؛ از مجموعهی آیات قرآن استفاده میشود که دو بار «نفخ صور» میشود: یکبار در پایان دنیا و آستانهی رستاخیز که وحشت همه را فرا میگیرد و همگی با شنیدن آن قالب تهی میکنند و میمیرند. و بار دوم به هنگام بعث و نشور و قیام قیامت است که با نفخ صور همهی مردگان به حیات باز میگردند و زندگی نوینی را آغاز میکنند.
و در قرآن نیز به صور اول «راجفة» (همان صیحهی نخستین یا نفخ صور اول است که شیپور فنای جهان و زلزلهی نابودی دنیا است) گفته میشود، و به صور دوم «رادفة» (همان صیحهی دوم که نفخهی حیات و رستاخیز و بازگشت به زندگی جدید است) گفته میشود.
و از مجموعهی آیات قرآن استفاده میشود که در پایان جهان، صیحهی عظیمی اهل آسمانها و زمین را میمیراند و این «صیحهی مرگ» است و در آغاز رستاخیز با صیحه و فریاد عظیمی همه زنده میشوند و به پا میخیزند و این «فریاد حیات و زندگی» است.
اما این دو فریاد دقیقاً چگونه است؟ و چه اثری در صیحهی اول، و چه تأثیری در صیحهی دوم است؟ جز خدا کسی نمیداند و از کیفیت و چگونگی آن باخبر نیست.
به هر حال، هردو نفخه به صورت ناگهانی تحقق مییابد؛ اما نفخهی اول چنان غافلگیرانه است که گروه زیادی از مردم مشغول کسب و کار و مخاصمه و جدال بر سر اموال و خرید و فروشاند که صیحهی نخستین واقع میشود. چنان که در روایات اسلامی آمده است که این صیحهی آسمانی آنچنان غافلگیرانه است که دو نفر در حالی که پارچهای را گشودهاند و مشغول معاملهاند، پیش از آنکه آن را برچینند و بپیچیند، جهان پایان مییابد، و کسانی هستند که در آن لحظه، لقمهی غذا از ظرف برداشته، اما پیش از آنکه به دهان آنها برسد، صیحهی آسمانی فرا میرسد و جهان پایان مییابد، و کسانی هستند که مشغول تعمیر و گِلمالی حوضاند تا چهار پایان را سیراب کنند، پیش از آنکه چهارپایان سیراب شوند، قیامت بر پا میشود.
«الصعقة»: از آیات قرآن و احادیث نبوی، به خوبی استفاده میشود که در پایان جهان و آغاز رستاخیز، دو حادثهی ناگهانی رخ میدهد: در حادثهی اول، همهی موجودات زنده، فوراً میمیرند؛ و در حادثهی دوم که با فاصلهای صورت میگیرد، همهی انسانها ناگهان زنده میشوند و به پا میخیزند و در انتظار حسابند.
قرآن کریم، از این دو حادثه، به عنوان «نفخ صور» تعبیر کرده است که تعبیر کنایی زیبایی است از حوادث ناگهانی و همزمان؛ زیرا «نفخ» به معنای دمیدن و «صور» به معنای «شیپور» یا «شاخ میان تهی» است که معمولاً برای حرک قافله یا لشکر و یا برای توقّف آنها به صدا درمیآورند؛ البته آهنگ این دو، با هم متفاوت است؛ شیپور توقف، قافله را یکجا متوقف میکرد و شیپور حرکت، اعلام شروع حرکت قافله بود.
این تعبیر - در ضمن - بیانگر سهولت امر است و نشان میدهد که خداوند بزرگ با یک فرمان که به سادگی دمیدن در یک شیپور است، اهل آسمان و زمین را میمیراند و با یک فرمان که آن هم شبیه به «شیپور رحیل و حرکت» است، همه را زنده میکند.
در حقیقت، الفاظ ما - که برای زندگی روزمرهی محدود خودمان وضع شده است - عاجزتر و ناتوانتر از آن است که بتواند حقایق مربوط به جهان ماوراء طبیعت یا پایان این جهان و آغاز جهان دیگر را به دقّت بیان کند؛ به همین دلیل، باید از الفاظ معمولی معانی وسیعتر و گستردهتری استفاده شود؛ منتها با توجه به قرائن موجود.
توضیح این که: در قرآن کریم، از حادثهی پایان جهان و آغاز جهان دیگر، تعبیرات مختلفی آمده است؛ در آیات متعددی (متجاوز از ده مورد) سخن از «نفخ صور» به میان آمده است. از قبیل: کهف/۹۹؛ مؤمنون/۱۰۱؛ یس/۵۱؛ زمر/۶۸؛ ق/۲۰؛ الحاقة/۱۳؛ انعام/۷۳؛ طه/۱۰۲؛ نمل/۸۷؛ نبأ/۱۸.
در یک مورد، تعبیر به «نقر در ناقور» شده است که آن نیز به معنای دمیدن در شیپور یا شبیه آن است؛ ﴿ فَإِذَا نُقِرَ فِي ٱلنَّاقُورِ٨ فَذَٰلِكَ يَوۡمَئِذٖ يَوۡمٌ عَسِيرٌ٩ ﴾[المدثر: ۸-۹].
و در بعضی موارد، تعبیر به «قارعة» به معنای «کوبندهی شدید» شده است؛ (قارعه/۱،۲ و ۳)
و در بعضی دیگر، به «صیحة» تعبیر شده است که آن نیز به معنای «صدای عظیم» است؛ مانند آیهی ۴۹ و ۵۳ سورهی یس.
از مجموع این آیات، چنین برداشت میشود که در پایان جهان، صیحهی بزرگی، اهل آسمان و زمین را میمیراند و این «صیحهی مرگ» است.
و در آغاز رستاخیز، با صیحه و فریاد عظیمی، همه زنده میشوند و به پا میخیزند؛ و این، «فریاد حیات و زندگی» است.
امّا این که این دو فریاد، دقیقاً چگونه است؟ و چه اثری در صیحهی اول و چه تأثیری در صیحهی دوم است؟ جز خدا کسی نمیداند؛ از این رو، بیشتر صاحبنظران اسلامی، «نفخ صور» را به همان معنای «دمیدن در شیپور» تفسیر کردهاند که کنایات لطیفی دربارهی چگونگی پایان جهان و آغاز رستاخیز است.
امّا این که، چگونه امواج صوتی صور اسرافیل، تمام جهان را فرا میگیرد؟ - با این که میدانیم که امواج صوتی، حرکت کندی دارد و از دویست و چهل متر در ثانیه تجاوز نمیکند، در حالی که حرکت نور بیش از یک میلیون بار از آن سریعتر است و به سیصد هزار کیلومتر در ثانیه میرسد - باید گفت که ما نسبت به این موضوع، همانند بسیاری از مسائل مربوط به قیامت، تنها علم اجمالی داریم و جزئیات آن - چنان که پیشتر بیان کردیم - بر ما روشن نیست.
دقّت در روایاتی که در منابع اسلامی در تفسیر «صور» آمده است نیز نشان از آن دارد که برخلاف پندار بعضی، «صور» یک شیپور معمولی و عادّی نیست؛ و روشن میسازد که این فریاد عظیم از قبیل امواج صوتی معمولی ما نیست؛ بلکه فریادی است برتر و بالاتر؛ آن هم با امواجی فوق العاده سریعتر از امواج نور که پهنهی آسمان و زمین را در فاصلهی کوتاه طی میکند؛ این طور که بار اول، مرگ آفرین است و بار دیگر، زندهگر و حیاتبخش.
این مسأله که چگونه ممکن است صدا، این چنین مرگآفرین باشد، اگر در گذشته برای بعضی شگفتانگیز بود، امروز برای ما تعجّبی ندارد؛ چرا که بسیار شنیدهایم که موج انفجار، گوشها را کر، بدنها را متلاشی و حتّی خانهها را ویران میسازد؛ و انسانهایی را از جای خود برداشته و به فاصلههای دوردست، پرتاب میکند؛ و بسیار دیده شده است که حرکت سریع یک هواپیما و به اصطلاح، شکستن دیوار صوتی، چنان صدای وحشتناک و امواج ویرانگری به وجود میآورد که شیشههای عمارتها را در شعاع وسیعی، خرد و خمیر میکند.
در جایی که نمونههای کوچک امواج صوتی - که به وسیلهی انسانها ایجاد شده است - این چنین اثراتی از خودشان نشان میدهد؛ پس آن صیحهی بزرگ الهی و آن انفجار بزرگ جهانی، چه آثاری به بار خواهد آورد؟!
به همین دلیل، جای تعجّب نیست که امواجی هم در نقطهی مقابل آن، تکاندهنده و بیدارکننده و احیاگر باشد؛ هر چند تصور آن، امروز برای ما ممکن نیست، ولی بیدار کردن افراد خواب رفته را با فریاد و یا به هوش آوردن انسانهای بیهوش را با شوکهای شدید، لااقل دیدهایم؛ و باز تکرار میکنیم که ما با علم و دانش محدودمان، تنها شبحی از این امور را از دور میبینیم.
«فاکثروا علی من الصلاة»: بر من، بسیار درود و رحمت بفرستید.
مقام و جایگاه پیامبر ج آن قدر والاست که آفریدگار عالم هستی و تمام فرشتگانی که تدبیر این جهان به فرمان حق بر عهدهی آنها گزارده شده است، بر او درود میفرستند؛ پس حال که چنین است، مسلمانان نیز باید با این پیام جهان هستی، هماهنگ شوند و بر او درود بفرستند و سلام گویند و در برابر اوامر فرامین، تعالیم و آموزهها، احکام و دستورات و توصیهها و سفارشهای تابناک او، تسلیم و منقاد باشند؛ زیرا آن حضرت ج یک گوهر گرانقدر عالم آفرینش است و اگر به لطف الهی، پیامبر اکرم ج در دسترش مسلمانان قرار گرفته، مباد ارزانش شمارند و مبادا ارج و مقام او را در پیشگاه پروردگار و در نزد فرشتگان همهی آسمانها، فراموش کنند؛ چرا که پیامبر ج یک انسان عادی نیست، بلکه کسی است که یک جهان در وجودش خلاصه شده است.
۱۳۶۲ - [۹] (لم تتمّ دراسته)
وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «الْیَوْمُ الْـمَوْعُودُ یَوْمُ الْقِیَامَةِ وَالْیَوْمُ الْـمَشْهُودُ یَوْمُ عَرَفَةَ وَالشَّاهِدُ یَوْمُ الْـجُمُعَةِ وَمَا طَلَعَتِ الشَّمْسُ وَلَا غَرَبَتْ عَلَى یَوْمٍ أَفْضَلَ مِنْهُ فِیهِ سَاعَةٌ لَا یُوَافِقُهَا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ یَدْعُو اللهَ بِخَیْرٍ إِلَّا اسْتَجَابَ اللهُ لَهُ وَلَا یَسْتَعِیذُ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا أَعَاذَهُ مِنْهُ». رَوَاهُ أَحْمَدُ وَالتِّرْمِذِیُّ وَقَالَ: هَذَا حَدِیثٌ غَرِیبٌ لَا یُعْرَفُ إِلَّا مِنْ حَدِیثِ مُوسَى بْنِ عُبَیْدَةَ وَهُوَ یضعف [۱۹۸].
۱۳۶۲- (۹) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «مراد از «یوم الموعود» (که در سورهی «البروج» آیهی ۲ آمده) روز قیامت است؛ و منظور از «یوم المشهود» (که در آیهی ۳ آمده است) روز عرفه و مراد از «الشاهد» (که در آیهی ۳ آمده،) روز جمعه است.
و خورشید، بر روزی بهتر از جمعه، طلوع و غروب نکرده است؛ و در این روز، لحظهای وجود دارد که هر بندهی مؤمن و حقگرایی از خداوند چیزی را بخواهد، قطعاً خداوند بلندمرتبه، خواستهی او را اجابت میکند و از هر چیزی که بدو پناه برد، خداوند او را از آن پناه خواهد داد».
[این حدیث را احمد بن حنبل و ترمذی روایت کردهاند و ترمذی گفته است: این، حدیثی غریب است و جز به روایت موسی بن عبید، شناخته نمیشود؛ و او نیز فردی ضعیف برشمرده شده است].
شرح: «الیوم الموعود»: همان روزی که تمام پیامبران و فرستادگان الهی، آن را وعده دادهاند و صدها آیهی قرآن کریم، از آن خبر دادهاند. همان روزی که میعاد و وعدهگاه همهی انسانهای اولین و آخرین است و روزی است که باید حساب همگان تصفیه شود.
«شاهد و مشهود»:
در این که منظور از «شاهد» و «مشهود» چیست؟ تفسیرهای بسیار فراوانی ذکر شده است که بالغ بر سی تفسیر میباشد؛ و مهمترین آنها عبارتند از:
۱- «شاهد»، شخص پیامبر اکرم ج است؛ چنان که قرآن میگوید: ﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ شَٰهِدٗا وَمُبَشِّرٗا وَنَذِيرٗا٤٥ ﴾[الأحزاب: ۴۵]؛ «ای پیامبر! ما تو را شاهد و بشارتدهنده و بیمدهنده فرستادیم».
و «مشهود»، همان روز قیامت است؛ چنان که خداوند میفرماید: ﴿ ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ لِّمَنۡ خَافَ عَذَابَ ٱلۡأٓخِرَةِۚ ذَٰلِكَ يَوۡمٞ مَّجۡمُوعٞ لَّهُ ٱلنَّاسُ وَذَٰلِكَ يَوۡمٞ مَّشۡهُودٞ ﴾[هود: ۱۰۳]؛ «روز قیامت، روزی است که همهی مردم در آن جمع میشوند و روزی است که کاملاً آشکار و مشهود است».
۲- «شاهد» گواهان عمل انسانند؛ مانند اعضای پیکر او؛ چنان که در آیهی ۲۴ سورهی نور میخوانیم: ﴿ يَوۡمَ تَشۡهَدُ عَلَيۡهِمۡ أَلۡسِنَتُهُمۡ وَأَيۡدِيهِمۡ وَأَرۡجُلُهُم بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٢٤ ﴾[النور: ۲۴]؛ «روزی که زبانها و دستها و پاهایشان به اعمالی که انجام دادهاند، گواهی میدهند».
و «مشهود» انسانها و اعمال آنها هستند.
۳- «شاهد» به معنای روز جمعه است که شاهد اجتماع مسلمانان در مراسم بسیار مهم نماز آن روز است.
و «مشهود» روز عرفه است که زائران بیت الله الحرام، شاهد و ناظر آن روزند. در روایت بالا، این تفسیر از پیامبر اکرم ج نقل شده است.
۴- «شاهد» روز عید قربان؛ و «مشهود» روز عرفه (روز ماقبل آن) میباشد.
۵- منظور از «شاهد»، امّت اسلامی است و «مشهود»، امتهای دیگر است؛ همانگونه که خداوند میفرماید: ﴿ لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ... ﴾[البقرة: ۱۴۳]؛ «هدف این است که شما گواه بر دیگر امّتها باشید».
۶- «شاهد»، پیامبر اسلام و «مشهود»، سایر پیامبران است؛ خداوند میفرماید: ﴿ وَجِئۡنَا بِكَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ شَهِيدٗا ﴾[النساء: ۴۱] «در آن روز، ما تو را به عنوان گواه بر پیامبران دیگر، میآوریم».
و در حقیقت، میان تمام این تفسیرها، هیچگونه تضادّی وجود ندارد و ممکن است در مفهوم گستردهی «شاهد» و «مشهود» جمع باشند؛ و این از نشانههای عظمت قرآن است که مفاهیمی چنان گسترده دارد که تفسیرهای زیادی را در خود جای میدهد؛ چرا که «شاهد» هرگونه گواه را شامل میشود و «مشهود» هر چیزی را که بر آن گواهی میدهند؛ و این که هردو در آیات قرآن، به صورت نکره ذکر شدهاند (و شاهدٍ و مشهودٍ) اشاره به عظمت این شاهد و مشهود است که در تمام تفسیرهای بالا به خوبی منعکس میباشد.
[۱۹۵]- ابوداود ۱/۶۳۴ ح ۱۰۴۶؛ ترمذی ۲/۳۶۲ ح ۴۹۱؛ نسایی ۳/۱۱۳ ح ۱۴۳۰؛ و موطأ مالک ۱/۱۰۸ ح ۱۶، «کتاب الجمعة». [۱۹۶]- ترمذی ۲/۳۶۰ ح ۴۸۹. [۱۹۷]- ابوداود ۱/۶۳۵ ح ۱۰۴۷؛ نسایی ۳/۹۱ ح ۱۳۷۴؛ ابن ماجه ۳/۹۱ ح ۱۳۷۴؛ دارمی ۱/۴۴۵ ح ۱۵۷۲؛ و مسند احمد ۴/۸. [۱۹۸]- ترمذی ۵/۴۰۶ ح ۳۳۳۹؛ و مسند احمد ۳/۴۳۰.