فصل دوم
۱۵۰۲ - [۶] (ضَعِیف)
عَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ زَیْدٍ قَالَ: خَرَجَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج إِلَى الْـمُصَلَّى فَاسْتَسْقَى وَحَوَّلَ رِدَاءَهُ حِینَ اسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ فَجَعَلَ عِطَافَهُ الْأَیْمَنَ عَلَى عَاتِقِهِ الْأَیْسَرِ وَجَعَلَ عِطَافَهُ الْأَیْسَرَ عَلَى عَاتِقِهِ الْأَیْمَنِ ثُمَّ دَعَا الله. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد [۳۹۶].
۱۵۰۲- (۶) عبدالله بن زید س گوید: رسول خدا ج (برای نماز طلب باران)، از خانه بیرون شدند و به عیدگاه خارج شهر رفتند؛ آن حضرت ج نماز طلب باران را گزاردند و هنگامی که (برای دعا) رو به قبله ایستادند، ردای خویش را (که روی شانههایشان انداخته بودند) وارونه کردند؛ به نحوی که قسمت راست ردای خویش را بر روی شانهی چپشان و قسمت چپ ردای خویش را بر روی شانهی راستشان قرار دادند؛ (و این کار را به عنوان تفاءل در دگرگونی اوضاع انجام دادند؛) آنگاه (برای نزول باران) خدا را به فریاد خواندند.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
«عطافه»: عِطاف: رداء؛ چادر.
۱۵۰۳ - [۷] (صَحِیح)
وَعَن عبد الله بن زید أَنَّهُ قَالَ: اسْتَسْقَى رَسُولُ الـلّٰهِ ج وَعَلَیْهِ خَمِیصَةٌ لَهُ سَوْدَاءُ فَأَرَادَ أَنْ یَأْخُذَ أَسْفَلَهَا فَیَجْعَلَهُ أَعْلَاهَا فَلَمَّا ثَقُلَتْ قَلَبَهَا عَلَى عَاتِقَیْهِ. رَوَاهُ أَحْمَدُ وَأَبُو دَاوُدَ [۳۹۷].
۱۵۰۳- (۷) عبدالله بن زید س گوید: رسول خدا ج در حالی نماز طلب باران گزاردند که بر تن ایشان، چادر سیاهِ نقشدار بود. آن حضرت ج خواستند که قسمت پایین آن را با قسمت بالای آن تغییر دهند و آن را وارونه نمایند و جای آن را تغییر بدهند؛ و چون انجام این کار بر ایشان دشوار و گران آمد، آن چادر سیاه نقش دار را بر روی دوش خویش، دگرگون و وارونه نمودند.
[این حدیث را احمد بن حنبل و ابوداود روایت کردهاند].
شرح: «خمیصة»: چادر سیاه نقشدار.
«ثقلت»: دشوار و گران شد؛ سخت و طاقت فرسا شد؛ انجام آن مشکل شد.
«قلّبها علی عاتقه»: چادر سیاه نقشدار را بر روی دوش خویش، دگرگون و وارونه نمود؛ به نحوی که قسمت راست آن چادر بر روی شانهی چپش و قسمت چپ چادر، بر روی شانهی راستش قرار گرفت؛ و این کار نیز به عنوان تفاءل در دگرگونی اوضاع انجام گرفت.
۱۵۰۴ - [۸] (صَحِیح)
وَعَن عُمَیْر مولى آبی اللَّحْم أَنَّهُ رَأَى النَّبِیَّ ج یَسْتَسْقِی عِنْدَ أَحْجَارِ الزَّیْتِ قَرِیبًا مِنَ الزَّوْرَاءِ قَائِمًا یَدْعُو یَسْتَسْقِی رَافِعًا یَدَیْهِ قِبَلَ وَجْهِهِ لَا یُجَاوِزُ بِهِمَا رَأْسَهُ. رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وروى التِّرْمِذِیّ وَالنَّسَائِیّ نَحوه [۳۹۸].
۱۵۰۴- (۸) از عُمیر، بردهی آزادکرده شدهی «آبی اللحم» روایت است که: وی در «اَحجارُ الزّیت»، مکانی در نزدیکی منطقهی «زوراء»، رسول خدا ج را در حالی دیده است که به حالت ایستاده، مشغول دعا برای نزول باران بودند؛ و این در حالی بود که رسول خدا ج هر دو دست خویش را (به هنگام دعا) روبهروی صورت خویش بالا برده بودند و دستهایشان را از حدّ سرشان بالاتر نبرده بودند.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است؛ و ترمذی و نسایی نیز به سان این حدیث را در معنا - نه در لفظ - روایت کردهاند].
شرح: «آبی اللحم»: نام وی، عبدالله بن عبدالملک س است؛ و چون گوشت نمیخورد و یا از خوردن گوشتهایی که در روزگار تاریک جاهلیت برای بتها سر بریده میشدند، امتناع میورزید، به این لقب، یعنی «آبی اللحم» (اجتنابکننده از گوشت) مشهور گردید.
«احجار الزّیت»: مکانی در «حرّة» در مدینهی منوره است؛ و چون دارای سنگهای سیاه است، بدین اسم نامگذاری شده است؛ گویا که سنگهای آن، با روغن، روکش شده است.
۱۵۰۵ - [۹] (حسن)
وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: خَرَجَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یَعْنِی فِی الِاسْتِسْقَاءِ مُتَبَذِّلًا مُتَوَاضِعًا مُتَخَشِّعًا مُتَضَرِّعًا. رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَأَبُو دَاوُدَ وَالنَّسَائِیُّ وَابْنُ مَاجَهْ [۳۹۹].
۱۵۰۵- (۹) عبدالله بن عباس س گوید: رسول خدا ج با لباسهای کهنه و مندرس، توأم با توا ضع و فروتنی و عجز و لابه، برای نماز طلب باران، (به سوی عیدگاه خارج شهر) بیرون شدند.
[این حدیث را ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه روایت کردهاند].
شرح: «متبذّلاً»: در حالی که لباسهای کهنه و مندرس و فرسوده و ژولیده، پوشیده بودند.
«متواضعاً»: با تواضع و کرنش؛ با فروتنی و انکسار.
«متخشّعاً»: با خشوع و التماس.
«متضرّعاً»: با عجز و لابه و تضرّع و التماس.
۱۵۰۶ - [۱۰] (حسن)
وَعَنْ عَمْرِو بْنِ شُعَیْبٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ: كَانَ النَّبِیُّ ج إِذَا اسْتَسْقَى قَالَ: «اللَّهُمَّ اسْقِ عِبَادَكَ وَبَهِیمَتَكَ وَانْشُرْ رَحْمَتَكَ وَأَحْیِ بَلَدَكَ الْـمَیِّتَ». رَوَاهُ مَالك وَأَبُو دَاوُد [۴۰۰].
۱۵۰۶- (۱۰) عمرو بن شعیب س، از پدرش، از پدربزرگش روایت میکند که گفت: هرگاه رسول خدا ج نماز طلب باران میخواندند، این چنین دعا میکردند و میفرمودند:
«اللهمّ اسق عبادك وبهیمتك وانشر رحمتك واَحْی بلدك الـمیّت».
«بار خدایا! بندگان و جانوران خویش را آب بده و رحمت خویش را بر آنان، فرو ریزان و سرزمینهای مرده و بیجانت را (با نزول باران) زنده بگردان».
[این حدیث را مالک و ابوداود روایت کردهاند].
شرح: «و انشر رحمتك واَحْیِ بلدك المیّت»: آفتاب بر اقیانوسها میتابد و بخار آب را به بالا میفرستد؛ بخارها متراکم میشوند و تودههای سنگین ابر را تشکیل میدهند؛ امواج باد، تودههای کوهپیکر ابر را بر دوش خود حمل میکنند و به سوی سرزمینهایی که مأموریت دارند، پیش میروند؛ قسمتی از این بادها، که در پیشاپیش تودههای ابر در حرکتند و آمیخته با رطوبت ملایمی هستند؛ نسیم دلانگیزی ایجاد میکنند که از درون آن، بوی باران حیاتبخش به مشام میرسد؛ اینها در حقیقت، مُبشّران نزول باران هستند.
سپس تودههای عظیم ابر، دانههای باران را از خود بیرون میفرستند؛ نه چندان درشتند که زراعتها را بشویند و زمینها را ویران کنند؛ و نه چندان کوچکند که در فضا، سرگردان بمانند؛ بلکه آرام و ملایم بر زمین مینشینند و آهسته، در آن نفوذ میکنند و محیط را برای رستاخیز بذرها و دانهها آماده میسازند؛ زمینی که در خشکی میسوخت و شباهت کامل به منظرهی یک گورستان خاموش و خشک داشت، تبدیل به کانون فعّالی از حیات و زندگی و باغهای پر گل و پرمیوه میشود.
۱۵۰۷ - [۱۱] (صَحِیح)
وَعَنْ جَابِرٍ قَالَ: رَأَیْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ ج یُوَاكِئُ فَقَالَ: «اللَّهُمَّ اسْقِنَا غَیْثًا مُغِیثًا مَرِیئًا مُرِیعًا نَافِعًا غَیْرَ ضَارٍّ عَاجِلًا غَیْرَ آجِلٍ». قَالَ: فَأَطْبَقَتْ عَلَیْهِمُ السَّمَاءُ. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد [۴۰۱].
۱۵۰۷- (۱۱) جابر بن عبدالله س گوید: رسول خدا ج را دیدم که دستهای خویش را به سوی آسمان بلند کردند و آنها را کشیده قرار دادند و این دعا را خواندند:
«اللهمّ اسقنا غیثاً مغیثاً، مَریئاً، مَریعاً، نافعاً، غیر ضارّ، عاجلاً غیر آجلٍ».
«بار خدایا! بارانی را به ما ارزانی کن که رهایی بخش از سختی، گوارا، سبز کنندهی گیاهان، سودبخش و غیر مُضرّ باشد و هماکنون بارش آن شروع شود و باریدن آن با تأخیر همراه نباشد».
جابر بن عبدالله س گوید: (پس از دعای پیامبر جابر آسمان را پوشانید و بارش باران، مردم را دربرگرفت.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: «یواکیء»: بر روی دو دست خود چیزی را بلند کرد؛ دستها را بلند کرد و در هنگام دعا، آنها را کشیده قرار داد.
«غیثاً»: باران پرخیر و سودمند؛ علفی که با باران روییده شده باشد؛ ابر. در اینجا مراد همان معنای نخست است.
«مغیثا»: فریادرس؛ رهایی بخش از سختیها و مشکلات.
«مَریئاً»: گوارا؛ فراوان.
«مَریعاً»: سبزکنندهی علفها و گیاهان.
«فاطبقت علیهم السماء»: ابر، آسمان را پوشانید و بارش باران مردم را دربر گرفت.
[۳۹۶]- ابوداود ۱/۶۸۸ ح ۱۱۶۳. [۳۹۷]- ابوداود ۱/۶۸۸ ح ۱۱۶۴؛ نسایی ۳/۱۵۶ ح ۱۵۰۷؛ و مسند احمد ۴/۴۲. [۳۹۸]- ابوداود ۱/۶۹۰ ح ۱۱۶۸؛ ترمذی ۲/۴۴۳ ح ۵۵۷؛ نسایی ۳/۱۵۸ ح ۱۵۱۴؛ و مسند احمد ۵/۲۲۳. [۳۹۹]- ابوداود ۱/۶۶۸ ح ۱۱۶۵؛ ترمذی ۲/۴۴۵ ح ۵۵۸؛ نسایی ۳/۱۵۶ ح ۱۵۰۸؛ ابن ماجه ۱/۴۰۳ ح ۱۲۶۶؛ و مسند احمد ۱/۳۵۵. [۴۰۰]- ابوداود ۱/۶۹۵ ح ۱۱۷۶؛ موطأ مالک ۱/۱۹۰ ح ۲، «کتاب الاستسقاء». [۴۰۱]- ابوداود ۱/۶۹۱ ح ۱۱۶۹؛ ابن ماجه ۱/۴۰۴ ح ۱۲۷۰؛ و مسند احمد ۴/۲۳۵.