فصل اول
در این مبحث، ذکر چند نکته، لازم مینماید:
۱- قربانی، یکی از شعائری است که بسیار مورد تأکید قرار گرفته که بر همهی خانوادههایی که...
۲- حقیقت دین:
خداوند بلند مرتبه، در ایام ذی الحجه، عمل قربانی را بر مسلمانان، مقرّر کرده است و قربانی را غیر از روزهای دهم، یازدهم و دوازدهم، نمیتوان در دیگر روزهای سال، انجام داد. از این رو، انسان هر اندازه که در روزهای دیگر سال، حیوان ذبح کند، بدان قربانی گفته نمیشود.
خداوند بلند مرتبه، به وسیلهی اعمال بزرگ ایام ذی الحجة (حج و قربانی) ما را از حقیقت دین، آگاه میگرداند. در هیچ عمل، زمان و مکانی، به خودی خود، فضیلتی وجود ندارد. تمامی اینها به دستور شریعت، دارای فضیلت میشوند.
اگر شریعت به انجام کاری، دستور دهد، انجام دادنش موجب اجر و ثواب میشود و اگر از انجام همان کار بازدارد، اجر و ثوابی در آن کار باقی نمیماند.
میدان «عرفه» را در نظر بگیرید؛ غیر از روز نهم ذی الحجه، تمام ۳۵۹ روز یک سال کامل را آنجا بگذرانید، باز هم یک ذره هم ثواب عبادت به شما داده نخواهد شد؛ در حالی که میدان عرفات، همان است؛ چرا؟ برای این که وقوف عرفه در روزهای دیگر، حکم شریعت نیست. وقتی که شریعت مقدّس اسلام، دستور به وقوف نهم ذی الحجه را میدهد، در آن صورت وقوف فقط در همین تاریخ؛ عبادت به شمار میآید و فقط کسانی مستحق اجر و ثواب از طرف خدا خواهند شد که در همین تاریخ، وقوف کنند.
واقعیت این است که نه در میدان عرفات چیزی هست و نه در آن زمان و نه در آن عمل، این دستور شریعت است که عمل، مکان و زمان را با فضیلت میگرداند.
همه میدانند که خداوند بلند مرتبه به نماز خواندن در مسجد حرام آن قدر اهمیت و فضیلت داده است که ثواب یک نماز در آن، برابر با ثواب یکصد هزار نماز است.
حاجیان در عوض هر نماز، ثواب یکصد هزار نماز را فراچنگ میآورند؛ با این وجود، باز هم هر گاه هشتم ذی الحجّه فرا میرسد، از طرف خداوند حکم میشود که مسجد حرام و ثواب یکصد هزار نماز را گذاشته و به سرزمین مِنی بروند و از ظهر روز هشتم ذی الحجه تا صبح روز نهم ذی الحجة در سرزمین مِنی اتراق کنند.
اگر شما در این حکم دقّت کنید، که آیا از مناسک حج، کاری است که حاجی آن را در سرزمین مِنی انجام دهد؟ نه رَمی جمرات، نه وقوف در عرفات و نه عملی دیگر؛ در آن جا هیچ یک از اینها نیست؛ حکم فقط این است که با ترک دادن ثواب یکصد هزار نماز، نماز پنج گانه را در بیابان بخوانید؛ با این حکم، اشاره به این سو است که عمل، زمانی ثواب و پاداش و جایگاه و ارج داد که مطابق با فرمان و دستور خداوندباشد؛ با عمل بر حکم خدا، ثوابی که از خواندن نماز در بیابان به دست خواهند آورد، با خواندن آن در مسجد الحرام هم حاصل نخواهند کرد.
اگر شخصی برای خواندن پنج نماز در مسجد الحرام؛ با این فکر و خیال که در سرزمین مِنی عملی انجام دادنی از مناسک حج نیست، به مکه باز گردد، در آن صورت، ثواب یکصد هزار نماز که هیچ، ثواب یک نماز هم به او داده نخواهد شد؛ چرا؟ زیرا او با این کار خود، با حکم خداوند بلند مرتبه، مخالفت ورزیده است و باعث نقص در مناسک حج خود شده است.
به راستی، برکت، اجر و ثواب، زمانی به عمل انسان تعلّق میگیرد که خدا، حکم «انجام دادن» یا «انجام ندادن» آن را داده باشد.
درست، همین فلسفه در عبادت قربانی است. لفظ «قربانی» از «قربان» و قربان از «قرب» گرفته شده است. قربانی به معنای هر آن چیزی است که به وسیلهی آن، قرب و نزدیکی به خدا به دست آید. در عمل قربانی، این درس به مسلمانان تعلیم داده میشود که دین، عنوانی برای «تبعیت و پیروی از حکم خدا» است. از این رو، صدور حکم خدا، نه جایی برای موشکافی عقل باقی میگذارد و نه جایی برای جستجوی حکمتها و مصلحتها و نه فرصتی برای چون و چراها.
وظیفهی یک مؤمن و حقگرا، در برابر حکم خدا، این است که سر تسلیم فرود آورد و از حکمش پیروی کند.
به عنوان مثال: حکم ذبح پسر در خواب، به ابراهیم÷داده شد. اگر تأویل کنندهای مثل ما میبود، در مقابل این خواب میگفت: این که خواب است؛ حکم نیست؛ از این رو، چه نیازی است که بدان عمل کرده شود؟ اگر خداوند میخواست، میتوانست حکم ذبح پسر را به وسیلهی وحی نازل کند؛ امّا وی چنین نکرد، برای این که در واقع این امتحانی بود از جانب خداوند که آیا ابراهیم برخوابش، جامهی عمل میپوشاند یا خیر؟
از این رو، هنگامی که برای ابراهیم÷معلوم گشت که ذبح پسرش، حکمی از جانب خدا است، از آن روی برنگردانید و از خدا نپرسید که چرا این حکم را داده است؟ این حکم، چه حکمت و مصلحتی دارد؟ هیچ قانون و نظام زندگی دنیا، این را نمیپسندد که پدری، پسرش را ذبح کند؟ و میزان عقل نیز این حکم را نمیسنجد؟
به هر حال، ابراهیم÷از خداوند نپرسید که این حکم، چه مصلحتی دارد؛ البته جهت امتحان و آزمایش پسرش اسماعیل÷، پیش از اجرای حکم الهی، از او پرسید:
﴿...يَٰبُنَيَّ إِنِّيٓ أَرَىٰ فِي ٱلۡمَنَامِ أَنِّيٓ أَذۡبَحُكَ فَٱنظُرۡ مَاذَا تَرَىٰ... ﴾[الصافات: ۱۰۲].
«فرزندم! من در خواب چنان میبینم که باید تو را سر ببرم (و قربانیت کنم). بنگر نظرت چیست»؟
پرسش پدر از پسر، بدین خاطر نیست که اگر پسر موافق نباشد، پدر اقدام به ذبح پسر نخواهد کرد؛ بلکه مقصود این است که پدر میخواهد بداند که پسر تا چه حد آمادگی برای انجام این کار را دارد؟ و دربارهی حکم خداوند چه تصوری دارد؟
ولی آن پسر، پسری معمولی نبود، بلکه پسر ابراهیم خلیل÷بود؛ پسری که در آینده، قرار است از دودمانش، سردار اولین و آخرین، دیده به جهان بگشاید. آن پسر، از حکم خدا، رو بر نتافت و نپرسید: پدر جان! چه جرم و جنایتی از من سر زده است؟ خطایم چیست که دارم به پرتگاه مرگ انداخته میشوم؟ حکمت و مصلحت این کار، در چیست؟ پسر با این جملات شگرف و عجیب، به پدر چنین پاسخ میدهد:
﴿...يَٰٓأَبَتِ ٱفۡعَلۡ مَا تُؤۡمَرُۖ سَتَجِدُنِيٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلصَّٰبِرِينَ... ﴾[الصافات: ۱۰۲].
«ای پدر! کاری که به تو دستور داده میشود، انجام بده؛ به خواست خدا، مرا از زمرهی شکیبایان خواهی یافت».
آری؛ اسماعیل÷به پدرش گفت: پدر جان! حکمی را که به شما داده شده است، انجام بده؛ تا جایی که مربوط به من میشود، آه و زاری و گریه و فغان نخواهم کرد؛ نخواهم گریست، سر و صدا نخواهم کرد؛ مانع انجام کار شما نخواهم شد؛ شما حکم خدا را اجرا کنید؛ به خواست خدا مرا از زمرهی شکیبایان خواهی یافت!.
به هر حال؛ پدر و پسر، هردو برای اجرای حکم خدا، آماده شدند؛ پدر، پسر را بر زمین خوابانید؛ پسر گفت: پدر جان! برای این که چهرهام به طرف شما نباشد، مرا بر پیشانی بخوابانید؛ چرا که اگر چهرهام به سوی شما باشد، ممکن است، محبّت فرزند در دلتان به جوش آید و نتوانی کارد را بر حلقومم بکشی.
خداوند بلند مرتبه، چنان این عملکرد را پسندید که در قرآن کریم، با زیبایی و فصاحت هر چه تمام، فرمود:
﴿ فَلَمَّآ أَسۡلَمَا وَتَلَّهُۥ لِلۡجَبِينِ١٠٣ ﴾[الصافات: ۱۰۳].
«هنگامی که (پدر و پسر) هردو تسلیم (فرمان خدا) شدند (و ابراهیم÷پسر را روی شنها دراز کشاند) و رخسارهی او را بر خاک انداخت».
خداوند بلند مرتبه، واژهی بسیار عجیب و شگرفی را به کار برده است «اَسْلَما»؛ یعنی هنگامی که پدر و پسر، هردو تسلیم فرمان خدا شدند. این واژه، اشاره به اصل و حقیقت «اسلام» میکند؛ بدین ترتیب که حکم خدا، هر چه که باشد، باز هم انسان در برابر آن، باید سر تسلیم و فرمانبرداری، فرود آورد؛ اگر چه خلاف عقل باشد؛ یا به منزلهی تیغی باشد که بر دل فرو رود؛ یا جان و مال و عزّت و آبرو، فدای آن گردد.
در برخی از روایات آمده است که اسماعیل÷- به هنگام ذبح - به پدرش گفت: پدر جان! هنگام کشتنم، پیراهنم را خوب جمع کن تا قطرههای خون، به هنگام لرزیدنم، به آن نرسد؛ زیرا که اگر مادرم پیراهن رنگین به خونم را ببیند، بسیار ناراحت خواهد شد!.
چون، پدر و پسر، هر یک، وظیفه، خود را به انجام رسانیدند، خداوند بلند مرتبه فرمود: اینک، نوبت من است که کار خود را به انجام برسانم؛ از این رو فرمود:
﴿ وَنَٰدَيۡنَٰهُ أَن يَٰٓإِبۡرَٰهِيمُ١٠٤ قَدۡ صَدَّقۡتَ ٱلرُّءۡيَآۚ إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ١٠٥ إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ ٱلۡبَلَٰٓؤُاْ ٱلۡمُبِينُ١٠٦ وَفَدَيۡنَٰهُ بِذِبۡحٍ عَظِيمٖ١٠٧ ﴾[الصافات: ۱۰۴-۱۰۷].
«ابراهیم را فریاد زدیم که: ای ابراهیم! تو خواب را راست دیدی و دانستی (و برابر فرمان آن، عمل کردی و مأموریت خود را به جای آوردی، دست نگهدار که در این آزمایش بزرگ الهی، موفّق شدی؛ بیش از این، رنج تو و فرزندت را نمیخواهیم)؛ ما این گونه به نیکوکاران پاداش میدهیم. این (آزمایش بزرگ که ذبح فرزند با دست پدر است،) مسلّماً آزمایشی است که بیانگر (ایمان کامل و یقین صادق به خداوند هستی) است، ما قربانی بزرگ و ارزشمندی را فداو بلاگردان او کردیم».
در حقیقت، همین واقعه (پیروی از حکم خدا، هر چند خلاف عقل باشد)، اساس و شالودهی «قربانی» است. قربانی، مشروع شده است تا در دل انسانها، این آگاهی، شناخت و احساس پیدا شود که حکم خداوند، بالاتر از همه چیز است؛ دین، عبارت است از «اتّباع و پیروی»؛ بعد از رسیدن حکم، نه فرصتی برای جستجو حکمتها و مصلحتها است و نه مجالی برای موشکافی.
یکی از گمراهیهای جامعهی امروزی، این است که دربارهی حکمت، فلسفه، مصلحت و فایدهی عقلی هر حکم الهی، پرسیده میشود؛ و هدف سؤالکنندگان، این است که اگر به فایدهی عقلی در حکم خدا پی ببرند، به آن جامهی عمل میپوشانند و گر نه، بدان عمل نخواهد کرد.
آیا این، دین است؟ آیا به این گونه عملکرد، اتباع و پیروی میگویند؟ در واقع، اتباع و پیروی از دین، به عملکرد ابراهیم÷و اسماعیل÷میگویند که مورد پسند و خشنودی خداوند قرار گرفت و تا قیامت آن را در میان آیندگان باقی گذارد؛ خداوند نیز در مقام توصیف ابراهیم÷میفرماید:
﴿ وَتَرَكۡنَا عَلَيۡهِ فِي ٱلۡأٓخِرِينَ١٠٨ سَلَٰمٌ عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِيمَ١٠٩ كَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ١١٠ إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُؤۡمِنِينَ١١١ وَبَشَّرۡنَٰهُ بِإِسۡحَٰقَ نَبِيّٗا مِّنَ ٱلصَّٰلِحِينَ١١٢ وَبَٰرَكۡنَا عَلَيۡهِ وَعَلَىٰٓ إِسۡحَٰقَۚ وَمِن ذُرِّيَّتِهِمَا مُحۡسِنٞ وَظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِۦ مُبِينٞ١١٣ ﴾[الصافات: ۱۰۸-۱۱۳].
«و نام نیک او را در میان آیندگان، باقی گذاردیم (و اسوهی آیندگان با ایمان و قدوهی پاکبازان جهانش کردیم)؛ درود بر ابراهیم! ما این گونه نیکوکاران را پاداشی خیر خواهیم داد؛ چرا که او از بندگان با ایمان ما بود؛ ما او را به (تولّد) اسحاق که پیامبر و از زمرهی صالحان بود، مُژده دادیم؛ ما به ابراهیم و (فرزندش) اسحاق، خیر و برکت دادیم (در عمر و زندگی، در نسلهای آینده، در مکتب و ایمان و...) از دودمان این دو، افرادی نیکوکار به وجود آمدند و هم افرادی که (به خاطر عدم ایمان) آشکارا به خود ستم کردند».
درسی که عبادت «قربانی» به ما میدهد، این است که ما نیز همچون ابراهیم÷و اسماعیل÷در برابر حکم خداوند، سر تسلیم فرود آوریم و دلایل عقلی مطالبه نکنیم و در پی حکمت و مصلحت نباشیم و زندگی خود را در تمام زمینهها، بر همین اساس بنا کنیم.
۳- آیا قربانی باعث رکود اقتصادی میشود؟
امروز - بر خلاف هدفی که خداوند برای قربانی در نظر گرفته است - تبلیغات منفی میشود؟ از این رو برخی میگویند: قربانی دیگر چیست؟ در واقع، قربانی، چیز بیهودهای است؛ زیرا که صدها هزار تومان به شکل خون در جوبها ریخته میشود؛ از تعداد حیوانات کاسته میشود؛ به اقتصاد جامعه، بسیار ضربه وارد میکند.
از این رو، خود اشکال تراشان و بهانهجویان، پیشنهاد میکنند که به جای قربانی و تقسیم گوشت، پول به فقرا و نیازمندان داده شود تا خودشان در رفع نیازمندیهای خویش، صرف و هزینه کنند!.
این اشکال تراشیها و بهانهجوییها و پروپاگاندا، در روزگار قدیم، از جانب عدهی به خصوصی صورت میگرفت، اما هم اکنون آن قدر رایج و زیاد شده است که هر روز، چند نفر سؤال میکنند که فقیر و مستمند در قوم ما زیاد است؛ چه اشکالی دارد که به جای قربانی کردن، پول به آنها بدهیم؟ اما این افراد، غافل و بیخبر از روح اصلی قربانی هستند؛ زیرا اگر فردی به جای نماز خواندن، به مستمندان، کمک کند، در آن صورت فریضهی نمازش ادا نمیشود؛ چون هر عبادتی، زمان و مکان مخصوص به خود را دارد. از این رو، فرایض و واجبات در جای خود اجر و پاداشی دارند و کمک به مستمندان هم در جای خود فضیلت و پاداشی دارد. بنابراین، گفتن جملاتی از قبیل: قربانی مخالف با عقل است؛ یا قربانی باعث رکود اقتصادی میشود، یا قربانی از نظر اقتصادی، اصلاً جوازی ندارد و... تمامی اینها، تبلیغاتی است علیه حکم قربانی که فلسفه و روح آن را نفی میکند.
در واقع، روح اصلی قربانی، همین است که به حکمی که عقل و فهم انسانها، آن را درک نمیکند، - فقط بدین دلیل که حکم خدا است - عمل کنند؛ و تا وقتی که اتباع و پیروی در انسان نباشد، مسلمان، مسلمان نمیگردد. به همین خاطر، سبب این همه رشوت خواری، ظلم، بیدادگری و تبهکاری در جامعهی بشری، این است که انسان به دنبال عقل خود میرود نه به دنبال حکم خدا!.
عبادت نفلی را هر وقت میتوان انجام داد؛ ولی قربانی (عمل کارد کشیدن بر حلقوم) فقط تا سه روز عبادت است؛ همین عمل، بعد از گذشت سه روز، عبادت به شمار نمیآید؛ خداوند به وسیلهی قربانی، انسانها را میآزماید که عمل صالح و نیک، وقتی که به حکم خدا انجام گیرد، عبادت به شمار میآید و اگر به همان عمل، خداوند حکم نکرده باشد، عبادت به شمار نمیآید. دین، عبارت است از اتباع و پیروی؛ بدین معنا که هر آن چیزی که خداوند بدان حکم دهد، بپذیرد و بر آن جامهی عمل بپوشاند؛ زیرا بدون حکم خداوندی، چیزی از ثواب و پاداش، در عمل نیست.
فرقی که بین سنّت و بدعت، وجود دارد، این است که سنّت باعث اجر و ثواب است و بدعت، هیچ ارزشی و قیمتی در پیشگاه خداوند ندارد؛ از این رو، اگر کار مسلمان، مطابق با حکم و دستور خدا و رسول باشد، ثواب دارد و اگر با انحراف از سنّت، به ساختهها و پروردههای ذهنی خود عمل کند، اجری بدو نخواهد رسید؛ بلکه گنهکار نیز خواهد شد.
۴- قربانی، یکی از مهمترین عبادتها و از زمرهی شعائر اسلام است؛ در روزگار تاریک جاهلیت نیز، قربانی را عبادت میپنداشتند؛ امّا به نام بتهای خود، جانوران را قربانی میکردند؛ امروزه هم در مذاهب دیگر، قربانی به صورت یک رسم مذهبی ادا میگردد.
رسول خدا ج بعد از هجرت به مدینه، به مدّت ده سال - که در آنجا تشریف داشتند - هر سال به طور مرتب قربانی میکرد تا واضح گردد که قربانی مخصوص به مکّه نبوده است، بلکه بر هر فرد مسلمان، در هر شهر، بعد از تحقق شرایط، قربانی واجب است.
همچنین آن حضرت ج مسلمانان را بر اجرای این امر، تأکید و تشویق و ترغیب نمودند؛ از این رو، از دیدگاه جمهور علماء و صاحب نظران اسلامی، قربانی، یکی از امور واجب است.
۵- شاید این سؤال در ذهن کسی ایجاد گردد که: خداوند، چه نیازی به قربانی دارد؟ و اصولاً فلسفه قربانی کردن چیست؟ مگر این کار نفعی به حال خدا دارد؟
خداوند در پاسخ به این سؤالات، فرموده است:
﴿ لَن يَنَالَ ٱللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَآؤُهَا وَلَٰكِن يَنَالُهُ ٱلتَّقۡوَىٰ مِنكُمۡۚ كَذَٰلِكَ سَخَّرَهَا لَكُمۡ لِتُكَبِّرُواْ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَىٰكُمۡۗ وَبَشِّرِ ٱلۡمُحۡسِنِينَ٣٧ ﴾[الحج: ۳۷]
«گوشتها و خونهای قربانیها (که مظاهر و صور ظاهری هستند، به هیچ وجه مورد توجه خدا نبوده و) هرگز به خدا نمیرسد (و موجب رضای او نمیگردد) و بلکه پرهیزگاری (و ورع و اخلاص) شما بدو میرسد (و رضا و خشنودیاش را کسب میکند). این گونه که (میبینید) خداوند حیوانات را مسخر شما کرده است تا خدا را به خاطر این که هدایتتان نموده است (و به سوی انجام اعمال نیکو، رهنمودتان کرده است) بزرگ دارید و (سپاسگزار الطاف او باشید.ای پیامبر!) نیکوکاران را (به پاداش عظیم و لطف عمیم خدا) مژده بده».
اصولاً خداوند، نیازی به گوشت قربانی ندارد؛ زیرا او نه جسم است و نه نیازمند؛ او وجودی است کامل و بیانتها از هر جهت؛ بلکه آنچه به خدا میرسد، تقوا و پرهیزگاری و پاکی اعمال و کردار شما بندگان است.
به تعبیر دیگر: هدف آن است که شما با پیمودن مدارج تقوا، در مسیر یک انسان کامل قرار گیرید و روز به روز به خدا نزدیکتر شوید. از این رو، تمام عبادتها، کلاسهای تربیتی است برای شما انسانها.
قربانی نیز درس ایثار و فداکاری و گذشت و آمادگی برای شهادت در راه خدا را به شما میآموزد و همچنین درس کمک به نیازمندان و مستمندان.
این تعبیر که خون جانوران قربانی، نیز به خدا نمیرسد - با این که خون، قابل استفاده نیست - به ظاهر اشاره به اعمال زشت اعراب جاهلی است که هر گاه حیوانی را قربانی میکردند، خون آن را بر سر بتها و گاه بر در و دیوار کعبه میپاشیدند؛ و برخی از مسلمانانِ ناآگاه نیز، بیمیل نبودند که در این برنامهی خرافی، از آنها تبعیت کنند. این آیه، همه را از این کار نهی کرده است.
متأسفانه هنوز این رسم جاهلی، در برخی از مناطق وجود دارد که هر گاه به خاطر ساختن خانهای، قربانی میکنند، خون آن را بر سقف و دیوار آن خانه میپاشند؛ و حتّی در ساختمان برخی از مساجد نیز این عمل زشت و خرافی را که مایهی آلودگی مسجد است، انجام میدهند که باید مسلمانان بیدار، به شدّت با آن مخالفت و مبارزه کنند.
۶- نظر و عقیدهی برخی از مردم بر این است که هرکس به منزل جدیدی اسبابکشی میکند، لازم است که گوسفندی یا هر حیوان دیگری را قربانی کند؛ و اگر چنین کاری نکند، جنّیان در منزل او سکونت میگزینند و او را اذیت و آزار میدهند!.
حقیقت این است که تصوّر بسیاری از مردم دربارهی این عالم نامرئی به نام «جنّ» متفاوت است و بعضی در اثبات و بعضی در نفی آن، به غلوّ و افراط میپردازند.
گروهی منکر وجود جن هستند و آن را نفی میکنند، زیرا، آنان جزو به محسوسات معتقد نیستند و این عین غلوّ و افراط است. در مقابل آنان، گروه دیگری در مقام اثبات عالَم جن راه افراط پیش گرفتهاند، و معتقدند که جنیان در مسائل جزئی و کلی دخالت دارند، و قائلند به اینکه جنیان بالای سر آنان و در آستانهی منازل آنان، شب و روز، وجود دارند و هیچ جایی خالی از جن نیست تا آنجا که چنان میپندارند که آنان بر این جهان حکومت دارند.
این هم غلوّ و افراط است و با روح اسلام منافات دارد.
اسلام دین میانهای است که این حقیقت یعنی وجود جن و عالَم جن را، تأیید و اثبات مینماید. و اخبار متواتر راجع به حضور جنیان و احضار آنان پیوسته نسل اندر نسل بازگو شده است، و برای بیشتر قائلین به احضار ارواح مکشوف گردیده است که آنان در واقع جنیان را احضار نمودهاند نه ارواح را، همانطور که پژوهشگران دربارهی این پدیده به چنین نتیجهای رسیدهاند بنابراین، جنّ وجود دارد و شکی در آن نیست.
امّا، اعتقادبه اینکه آنان سلطه و حاکمیت و تأثیری در این جهان داشته باشند تا جایی که بتوانند در منزل جدید سکونت گزینند، و اگر صاحب خانه گوسفندی قربانی نکند، منزل وی را اشغال کنند و زندگی را برای ساکنین آن ناگوار سازند، چنین عقیدهای نه مورد تأیید وحی است و نه دین اسلام بدان دستور داده است. این از جملهی امور غیبی است و جز از طریق پیامبر ج نمیتوان به کنه و حقیقت آن پی برد، و یا دربارهی آن حکمی صادر کرد. بنابراین، وقتی که از طریق پیامبر ج راجع به معرفت و موقعیت و وضعیت جنیان چیزی به ما نرسیده است، و مبنایی برای آشنایی با چنین جهانی در اختیار نداریم، نباید به این مسائل معتقد شویم و یا برای آنها اعتبار شرعی قائل گردیم.
بر این اساس، قائل شدن به وجوب قربانی هنگام سکونت در منزل جدید، پایه و اساسی ندارد. مسألهی قربانی در اسلام معروف و مشهور است، و ارتباط با مناسبات معینی دارد، از جمله در مناسک حج و روز عید قربان و عقیقه هنگام تولّد نوزاد.
۱۴۵۳ - [۱] (مُتَّفق عَلَیهِ)
عَن أنس قَالَ: ضَحَّى رَسُولُ الـلّٰهِ ج بِكَبْشَیْنِ أَمْلَحَیْنِ أَقْرَنَیْنِ ذَبَحَهُمَا بِیَدِهِ وَسَمَّى وَكبر قَالَ: رَأَیْته وضاعا قَدَمَهُ عَلَى صِفَاحِهِمَا وَیَقُولُ: «بِسْمِ الـلّٰهِ وَاللَّهُ أكبر» [۳۲۵].
۱۴۵۳- (۱) انس بن مالک س گوید: رسول خدا ج دو قوچ را که هردو سیاه و سفید و شاخدار بودند، قربانی کردند و با دست خویش، آنها را سر بریدند و «بسم الله» و «الله اکبر» گفتند و به هنگام ذبح، پای خویش را بر پهنای آنها میگذاشتند و با زبان، «بسم الله والله اکبر» میگفتند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «املحین»: مثنی «املح»: قوچ سیاه و سفید؛ قوچی که به رنگ سیاه آمیخته به سفید باشد.
«اقرنین»: مثنی «قرن»: شاخدار.
«ذبحهما بیده»: سنّت آن است که انسان مسلمان، خود به طور مستقیم به هنگام قربانی حضور داشته باشد؛ و اگر چنانچه سر بریدن حیوان را یاد داشت و خود میتوانست حیوان را ذبح کند، برایش بهتر و زیبندهتر است که خودش با دست خود به ذبح حیوان بپردازد و با وجود این، اگر کسی دیگر به امر او، حیوان را ذبح کرد، باز هم جایز است؛ به تعبیری دیگر: علماء و صاحب نظران فقهی، اتفاق نظر دارند که وی میتواند برای این کار، کسی دیگر را وکیل و نائب خویش قرار دهد و بایستی به هنگام ذبح قربانی، خود نیز حضور داشته باشد.
«و سمّی و کبّر»: سنّت است که ذبح کننده، حیوان را رو به قبله نموده و بگوید:
﴿ إِنِّي وَجَّهۡتُ وَجۡهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ حَنِيفٗاۖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ٧٩ ﴾[الأنعام: ۷۹]. ﴿ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٦٢ لَا شَرِيكَ لَهُۥۖ وَبِذَٰلِكَ أُمِرۡتُ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ١٦٣ ﴾[الأنعام: ۱۶۲-۱۶۳].
«بیگمان، من رو به سوی کسی میکنم که آسمانها و زمین را آفریده است و من (از هر راهی جز راه او) به کنارم و از زمرهی مشرکان نیستم؛ بگو: نماز و عبادت و زیستن و مردن من از آن خدا است که پروردگار جهانیان است (و این است که تنها خدا را پرستش میکنم و کارهای این جهان خود را در مسیر رضایت او میاندازم و بر بذل مال و جان در راه یزدان میکوشم و در این راه میمیرم، تا حیاتم ذخیرهی مماتم شود). خدا را هیچ شریکی نیست و به همین، دستور داده شدهام و من اوّلین مسلمان (در میان امّت خود و مخلصترین فرد در میان همهی انسانها برای خدا) هستم».
و به هنگام ذبح بگوید: «بسم الله، الله اکبر، اللّهم هذا منك ولك»؛ «به نام خدا؛ خدا از همه چیز و همه کس برتر و بزرگتر است؛ بار خدایا! این قربانی از آنِ تو و برای رضا و خشنودی تو است».
فلسفهی ذکر نام خدا به هنگام ذبح:
شرط حلال بودن حیوان، گفتن «بسم الله الرحمن الرحیم» هنگام ذبح آن است؛ از این رو، هرکس به طور عمد آن را ترک کند، ذبیحهاش حلال نیست.
دکتر یوسف قرضاوی دربارهی «فلسفهی ذکر نام خدا به هنگام ذبح حیوان» میگوید:
«بردن نام خدا به هنگام ذبح، دارای فلسفهی دقیق و ظریفی است که حتماً باید به آن توجه شود. از یک طرف ذکر اسم خدا، مبارزه و مخالفتی است با آنچه بتپرستان در زمان جاهلیت انجام میدادند که اسم خدایان ساختگی را موقع ذبح با صدای بلند میگفتند. زمانی که مشرکان در چنین مواردی نام بتهای خود را ذکر مینمایند، چگونه مسلمانان اسم خدا را ذکر نمیکنند!.
از طرف دیگر در اینکه سایر حیوانات، مخلوق خدا و موجود زنده و دارای حق حیات میباشند و با انسان در این مورد شریک هستند شکی نیست، پس انسان نمیتواند بدون اجازه و امر خدا بر این حیوانات تسلط پیدا کند و حق گرفتن جان و قطع زندگی آنها را به خود دهد. و این تنها خواست پروردگار عالم است که تمام آنچه را بر روی زمین قرار دارد، به خاطر استفادهی انسان از آنها به وجود آورده است. بنابراین بردن نام خدا به هنگام ذبح، همان اعلان کسب اجازه از جانب خدا میباشد.
مثل این است که انسان بگوید: من این کار را خودسرانه و به عنوان تجاوز و ظلم به این حیوانات و سوء استفاده از کم قدرتی این مخلوقات خدا انجام نمیدهم بلکه به نام خدا و به اجازهی او آن را سر میبرم و به نام خدا آن را شکار میکنم و به نام او آن را میخورم». [حرام و حلال در اسلام، ص ۸۲]
«صفاحهما»: واژهی «صفاح» را به چند صورت میتوان ترجمه کرد:
۱- پهنا و پهلوی حیوان.
۲- پهنای صورت حیوان.
۳- اطراف گردن حیوان.
۱۴۵۴ - [۲] (صَحِیح)
وَعَنْ عَائِشَةَ: أَنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ ج أَمَرَ بِكَبْشٍ أَقْرَنَ یَطَأُ فِی سَوَادٍ وَیَبْرَكُ فِی سَوَادٍ وَیَنْظُرُ فِی سَوَادٍ فَأُتِیَ بِهِ لِیُضَحِّیَ بِهِ قَالَ: «یَا عَائِشَةُ هَلُمِّی الْـمُدْیَةَ» ثُمَّ قَالَ: «اشْحَذِیهَا بِحَجَرٍ» فَفَعَلَتْ ثُمَّ أَخَذَهَا وَأَخَذَ الْكَبْشَ فَأَضْجَعَهُ ثُمَّ ذَبَحَهُ ثُمَّ قَالَ: «بِسْمِ الـلّٰهِ اللَّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنْ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَمِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ». ثُمَّ ضحى بِهِ. رَوَاهُ مُسلم [۳۲۶].
۱۴۵۴- (۲) عایشه ل گوید: رسول خدا ج فرمان دادند تا (برای قربانی ایشان،) قوچ شاخداری که پاها، شکم و چشمانش سیاه باشد، بیاورند؛ از این رو، چنین قوچی را آوردند تا آن حضرت ج آن را قربانی نمایند. پیامبر ج فرمودند: «ای عایشه! چاقو را بیاور». آن گاه فرمودند: «چاقو را با سنگی تیز کن».
عایشه ل نیز به امتثال فرمان پیامبر ج مبادرت ورزید و آن کار را انجام داد؛ آن گاه رسول خدا ج چاقو را برگرفتند و قوچ را به پهلو خوابانیدند و آن را آماده کردند تا سر ببرند. سپس فرمودند:
«بسم الله؛ اللّهم تقبّل من محمد وآل محمد ومن امّة محمد»؛ «به نام خدا؛ پروردگارا! این را از محمد ج و خاندان و امّتش بپذیر». آن گاه آن قوچ را ذبح کردند.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «یطأ فی سواد»: کنایه از سیاه بودن پاهای قوچ است.
«یبرك فی سواد»: کنایه از سیاه بودن شکم قوچ است؛ زیرا قوچ بر شکم خویش میخوابد.
«ینظر فی سواد»: کنایه از سیاه بودن چشمان قوچ است؛ یا کنایه از سیاه بودن اطراف چشمان قوچ است.
«هلمّی»: بیاور. هلمّ: کلمهای است که با آن فرا خواندن به چیزی قصد میشود مانند «تعال». این کلمه لازم است و گاهی نیز به صورت متعدی به کار میرود؛ مانند «هلمی المدیة: کارد را بیاور.» یا «هلمّوا شهداءکم: شهدای خود را حاضر آورید».
این کلمه نزد حجازیان، اسم فعل است و در مورد مفرد و جمع و مذکر و مؤنّث، یکسان به کار میرود؛ ولی اهل نجد، این کلمه را صرف میکنند و ضمائر را به آخر آن درمیآورند و میگویند: «هَلُمّا، هلُمّوا، هَلُمّی...» و به لام متّصل میکنند: «هلمّ لك»؛ و نون تأکید به آن اضافه مینمایند: «هلُمَّن».
«المدیة»: چاقو؛ کارد.
«ثم ذبحه»: این واژه به «ثمّ اراد ذبحه» ترجمه میشود؛ یعنی چون خواست حیوان را ذبح کند، «بسم الله، اللهم تقبّل من محمد وآل محمد ومن امّة محمد» گفت.
«ثمّ ضحّی به»؛ سپس حیوان را ذبح کرد. برخی از شارحان، این عبارت را این گونه ترجمه کردهاند:
«سپس آن حضرت ج از گوشت آن قوچ، ناهار مردم را تأمین نمودند»؛ ولی نباید فراموش کرد که حمل بر معنای حقیقی (ذبح کردن) مناسبتر و بایستهتر است.
به هر حال، بهترین حیوان برای قربانی، قوچ شاخداری است که در اطراف چشمها و پاهایش، خطوط سیاه رنگ قرار داشته و به اندازهی کافی، چاق و فربه و جوان باشد؛ زیرا رسول خدا ج قربانی نمودن چنین حیوانی را دوست میداشته است.
«اشحذیها بحجر»: حیواناتی که در خشکی به سر میبرند و خوردن گوشت آنها حلال است، بر دو نوع میباشند:
نوع اول آنهایی که در اختیار و تصرف انسان هستند و به آنها دسترسی همیشگی وجود دارد، مثل گوسفند، شتر، گاو و سایر حیوانات اهلی مثل مرغ و پرندههایی که در منازل پرورش داده میشوند.
نوع دوم حیواناتی که در تصرف انسان نیستند و انسان بر آنها قدرت و دسترسی ندارد.
شرط حلال بودن نوع اول آن است که سر بریدن آنها به صورت ذبح شرعی باشد.
شرایط ذبح شرعی
۱- باید شاهرگ حیوان به وسیلهی آلتی که لبهی تیز دارد از ناحیه ی گردن قطع شود و یا یک وسیلهی برنده یا نوک تیز در سینه اش فرو برده شود به نحوی که خون از آن جاری گردد و رگهای گردنش به کلّی قطع شود البته آلت لبه تیز حتماً لازم نیست که فقط از جنس آهن باشد بلکه چوب یا سنگ لبه تیز هم مانعی ندارد. از عدی پسر حاتم طائی نقل شده که «گفتم ای رسول الله، ما که شکار میکنیم کارد و چاقویی جز سنگ، چوب ونی نوک تیز در اختیار نداریم؛ پیغمبر ج فرمود: «إِمْرِ الدَّمَ بما شِئْتَ وَاذْكُرِ اسْمَ اللهِ عَلیهِ» [۳۲۷]؛ «خونش را به هر وسیله ای که باشد بریز و به هنگام سربریدن، نام خدا را ذکر کن».
۲- لازم است مرگ حیوان، در اثر قطع شاهرگهای گردن یا شکافتن سینهی آن باشد.
بهترین و کامل ترین ذبح شرعی آن است که حلقوم و مَری حیوان، همان دو رگ بزرگ گردن که تا سینه ادامه دارند و مجرای علف و آب میباشند قطع گردد. اما بعضی اوقات که ذبح از ناحیهی گردن و سینه ممکن نمیباشد این شرطها واجب نیست؛ مثلاً حیوانی به چاه یا پرنده ای در آتش میافتد که در این حال امکان ذبح حیوان از جاهای مشخص شده وجود ندارد، در چنین شرایطی کافی است که به وسیلهی آلتی نوک تیز و برنده جایی از بدن آن زخمی شود، خواه این زخم به روی گردن و سینه اش باشد یا خیر.
و یا مانند حیوانی اهلی که حالت اهلی بودن خود را از دست میدهد و به صورت وحشی درمی آید که حکم آن هم مثل حیوان شکاری است و هر جایی از بدنش با آلت برنده زخمی شود و به وسیلهی آن از پای درآید کافی و حلال است. در حدیث صحیح مسلم و بخاری از رافع بن خدیج نقل شده که میگوید: ما در سفری با پیغمبر ج بودیم؛ یک از شترهای کاروان پا به فرار گذاشت و از جماعت دور شد و آن جماعت اسب نداشتند تا آن را برگردانند، یکی از آنان شتر را با تیر زد و شتر افتاد، پیغمبر ج فرمود:
«إِنَّ لِهذِهِ الْبَهائِمِ أَوابِدُ كَأَوابِدِ الْوحشِ فَما فَصَلَ مِنْها هذا فَافْعَلُوا بِهِ هكَذا» [۳۲۸].
«این حیوانهای اهلی بعضی اوقات مثل حیوان وحشی حالت خشم دارند، هرگاه چنین حالتی از خودشان نشان دادند همین طور با آنها رفتار کنید [و آنها را با تیر بزنید]».
۳- سومین شرط ذبح شرعی آن است که به هنگام سر بریدن حیوان اسم غیرخدا بر روی آن گفته نشود. این شرطی است که کلیهی علمای اسلام بر آن متفق القول میباشند چون مردم در زمان جاهلیت حیواناتی را به خاطر بتها و خدایان خود ذبح میکردند تا با این کار به آنان نزدیک تر شوند و محبت آنها را به دست آورند. نشانهای که حیوان به خاطر آنها ذبح میشد این بود که به هنگام ذبح و سربریدن آن نام بتها را با سرور و شادی و صدای بلند بر روی آن حیوان ذکر میکردند و یا حیوان را بر روی بت مخصوص و مورد نظر سر میبریدند. امّا قرآن همان طوری که قبلاً گفتیم کلیهی اینها را حرام نمود.
﴿ وَمَآ أُهِلَّ لِغَيۡرِ ٱللَّهِ بِهِۦ... وَمَا ذُبِحَ عَلَى ٱلنُّصُبِ ﴾[المائدة: ۳].
«هر حیوانی که اسم غیر خدا به هنگام ذبح روی آن ذکر شود... و آنچه بر روی بتها سر بریده میشود... [حرام میباشند]».
۴- چهارمین شرط ذبح شرعی آن است که به هنگام سر بریدن حیوان، اسم خداوند متعال بر آن ذکر شود. این شرط به صورت واضح و روشن از نص آیههای قرآن به دست میآید که میفرماید:
﴿ وَلَا تَأۡكُلُواْ مِمَّا لَمۡ يُذۡكَرِ ٱسۡمُ ٱللَّهِ عَلَيۡهِ وَإِنَّهُۥ لَفِسۡقٞ ﴾[الأنعام: ۱۲۱]
«گوشت هر حیوانی را که اسم خدا بر آن ذکر نشده است نخورید چون این عملی است گناه [و خلاف دستور خدا است]».
و پیغمبر ج میفرماید:
«ما أَنْهَرَ الدَّمَ وذُكِرَ اسْمُ اللهِ عَلَیهِ فَكُلُوا» [۳۲۹]. «هر حیوان ذبح شده ای که خون آن جاری شده و نام خدا بر آن ذکر شده باشد حلال است و از آن بخورید».
یکی دیگر از دلایلی که رعایت شرط اخیر را لازم و واجب میگرداند احادیث صحیحی است که در مورد واجب بودن گفتن اسم خدا به هنگام تیراندازی به سوی شکار و فرستادن سگ شکاری تعلیم دیده به دنبال شکار که از پیغمبر ج روایت شده آمده است.
اما بعضی از علما عقیده دارند که ذکر اسم خدا واجب است ولی لازم نیست که حتماً به هنگام ذبح حیوان باشد بلکه اگر موقع خوردن گوشت آن باشد کافی است.
در حدیث صحیح بخاری آمده است:
«عَنْ عائشَة أَنَّ قَوْماَ حَدِیثی عَهْدٍ بِجاهِلَیَّةٍ قالُوا لِلنَّبِیِّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وآلِهِ وسَلَّمَ: إِنَّ قَوْماً یَإْتُؤنَنَا بِالَّلحْمانِ لانَدْرِی َذَكرُوا اسمَ اللهِ عَلَیها أَمْ لًَمْ یَذكُرُوا؟ أَنَأْكُلُ مِنْها أَمْ لا؟ فقالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وآلِهِ وسَلَّمَ: اذْكُرُوا اسْمَ اللهِ وكُلُوا» [۳۳۰].
«از حضرت عایشه ل روایت شده است که جماعتی که تازه مسلمان شده بودند به پیغمبر ج گفتند که عده ای برای ما گوشت میآورند و ما نمیدانیم که به هنگام ذبح، اسم خدا بر آن ذکر شده است یا خیر؟ آیا از آن گوشت بخوریم یا نخوریم؟ رسول خدا ج فرمود: بسم الله بگویید و بخورید».
فایده و فلسفهی ذبح شرعی
تا جایی که بر ما معلوم است فلسفهی ذبح شرعی این است که حیوان در کوتاه ترین مدت جانش را از دست دهد و بدون تحمّل عذاب زیاد هر چه زودتر راحت گردد، بههمین خاطر است که آلت ذبح باید تیز و برنده باشد تا هر چه زودتر کارگر شود و شرط دیگر آن است که ذبح باید روی حلق و گردن انجام گیرد و چون قطع گلو آسانترین و زودترین راه برای خارج شدن جان از بدن است.
باز به خاطر جلوگیری از آزار حیوانات است که شریعت اسلام کشتن حیوانات را به وسیلهی چنگ و دندان منع کرده است، چون ذبح حیوان با دندان و ناخن باعث عذاب و اذیت آن میگردد و چون اینها برنده نیستند و اغلب باعث خفه شدن حیوان میشوند. پیغمبر ج دستور داده که وسیله ای که حیوان به وسیله ی آن سر بریده میشود باید تیز باشد تا حیوان به راحتی ذبح شود و میفرماید:
«إِنَّ اللهَ كَتَبَ الإِحْسانَ عَلی كُلِّ شَیءٍ، فَإِذا قَتَلْتُم فَأَحْسِنُوا الْقَتْلَةَ وإِذا ذَبَحْتُمْ فَأَحْسِنُوا الذِّبْحَةَ وَلْیحدَّ أََحَدُكُمْ شفرَتَهُ وَلْیُرِحْ ذَبِیحَتَهُ» [۳۳۱].
«خداوند نیکی و احسان را در هر کاری لازم گردانیده است و هرگاه در جنگ کسی را کشتید، در کشتن او احسان و نیکی کنید [یعنی زنده آن را نسوزانید و دست و پایش را قطع نکنید و چشمانش را درنیاورید] و هرگاه حیوانی را ذبح کردید در ذبح آن نیکی و احسان را در نظر بگیرید، باید کارد را تیز کنید تا حیوانی را که سر میبرید زود راحت شود».
یکی از انواع نیکی و احسان با حیوان در هنگام ذبح، آن است که ابن عمر از پیغمبر ج روایت کرده است:
«أَنَّ النَّبِیَّ جأَمَرَ أَنْ تُحَدَّ الشّفارُ وأَنْ تُوارِیَ عَنِ الْبَهائِمِ وقالَ: إِذا ذَبَحَ أَحَدُكُمْ فَلْیَجهِز» [۳۳۲].
«پیغمبر ج گفت: به هنگام ذبح حیوانات، باید کارد تیز باشد و در برابر چشم حیوانات دیگر حیوانی را نکشید و فرمود هرگاه یکی از شما حیوانی را ذبح نمود باید قبلاً خودش را آماده و کارد را تیز و سایر وسایل را مجهز نماید».
از ابن عباس روایت شده است که شخصی گوسفندی را دراز کرده بود و مشغول تیز کردن کاردش بود؛ پیغمبر ج به او گفت:
«اَتُریدُ أَن تُمیتَها موتاتٍ؟ هلاَّ أَحدَدتَ شفرَتَكَ قَبَلَ أَنْ تَضجِعَها؟» [۳۳۳].
«آیا میخواهید چندین بار آن را بکشید؟! چرا پیش از آنکه آن را بخوابانی کاردت را تیز نکردی»؟
حضرت عمر س مردی را دید که پای گوسفندی را گرفته و کشان کشان به جایی میبرد تا سر آن را ببرد، عمر فرود: بدبخت!! به آرامی و به صورتی پسندیده آن را بکش [۳۳۴].
البته از نظر عموم هم پسندیده تر آن است که با حیوان بیزبان، با عطوفت و رحم رفتار شود و آن را راحت گذاشت و تا جایی که ممکن است از اذیت و آزار آن خودداری شود.
مردم در زمان جاهلیت جاهای چاق و پرچربی شتر زنده را از آن جدا میکردند و دنبهی گوسفند زنده را میبریدند و با این کار آزار و عذاب زیادی به این حیوانها میرساندند، پیغمبر ج این عمل را تقبیح نمود، و استفاده از اعضای حیوانات زنده و بریدن آن را حرام کرد و فرمود:
«ما قُطِعَ مِنَ الْبَهِیْمَةِ وهِیَ حَیَّةٌ فَهُوَ مَیْتَةٌ» [۳۳۵]. «هر عضوی از اعضای حیوانی که در حالت حیات از آن جدا شود مردار [و حرام] است».
۱۴۵۵ - [۳] (صَحِیح)
وَعَنْ جَابِرٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «لَا تَذْبَحُوا إِلَّا مُسِنَّةً إِلَّا أَنْ یَعْسُرَ عَلَیْكُمْ فَتَذْبَحُوا جَذَعَةً مِنَ الضَّأْن». رَوَاهُ مُسلم [۳۳۶].
۱۴۵۵- (۳) جابر بن عبدالله گوید: رسول خدا ج فرمودند: «(در قربانی) فقط حیوان کلان سال را ذبح کنید؛ مگر آن که (ذبح یا پرداخت پول آن) بر شما دشوار آید که در آن صورت، میتوانید میشی را ذبح کنید که شش ماه را کامل کرده و به گونهای چاق و فربه است که به دلیل چاقی، میان آن و میان گوسفندی که یک سال را تکمیل کرده است، فرق گذاشته نشود».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «مُسنّة»: حیوان کلان سال.
ذبح حیواناتِ قربانی، مقید به دو شرط میباشند که عبارتند از:
۱- حیوان قربانی، «ثَنی» یا بالاتر از «ثَنی» باشد.
۲- حیوان قربانی، از عیبها و نقصها سالم باشد.
«ثَنی» در گوسفند، آن است که یک سال کامل را به پایان آورده باشد و در سال دوم داخل گردیده باشد؛ و «ثَنی» از گاو، آن است که دو سال را کامل نموده و در سال سوّم داخل شده باشد؛ و «ثَنی» در شتر، آن است که پنج سال راکامل نموده و در سال ششم داخل شده باشد.
و اگر چنانچه در میان میشها، گوسفندی بود که شش ماه را کامل کرده بود و به گونهای چاق و فربه بود که به دلیل چاقی، میان آن و میان گوسفندی که یک سال را تکمیل کرده بود، فرق گذاشته نمیشد، پس قربانی چنین حیوانی درست است.
نویسندهی «الجوهرة النیرة» در ص ۲۲۱ مینویسد: واژهی «جذع» به میش یا بزی اطلاق میگردد که شش ماه را تکمیل نموده باشد. برخی گفتهاند: «جذع» به میش یا بزی گفته میشود که بیشتر سال را تکمیل نموده باشد؛ و قربانی این گونه از حیوانات، در صورتی درست است که اگر چنانچه با گوسفندانی که یک سال را تکمیل کردهاند قاطی شوند، شخص بیننده، نتواند در میان آنها فرق بگذارد. (ر.ک: بحر الرائق ۲/۷۵).
و مراد از این که: «حیوان قربانی، از عیبها و نقصها سالم باشد»، این است که حیوان قربانی، از اعضایی صحیح و سالم برخوردار باشد؛ از این رو، قربانی کردن حیوانی که دست، پا، گوش یا دُم آن قطع شده باشد، درست نیست؛ و همچنین قربانی نمودن حیوانات کور، بسیار نحیف و لاغر (که لاغری آن به حدّی رسیده است که در استخوان وی مغزی نیست) و حیوان لنگی که به سوی قربانگاه رفته نمیتواند، درست نیست.
و چنانچه بیشتر گوشت یا بیشتر دُم حیوان از بین رفته باشد، باز هم ذبح آن برای قربانی درست نیست.
به هر حال، تنها شتر، گاو و گوسفند (بز و میش) برای قربانی جایز است؛ [به دلیل فرمودهی خداوند بلند مرتبه:
﴿ وَلِكُلِّ أُمَّةٖ جَعَلۡنَا مَنسَكٗا لِّيَذۡكُرُواْ ٱسۡمَ ٱللَّهِ عَلَىٰ مَا رَزَقَهُم مِّنۢ بَهِيمَةِ ٱلۡأَنۡعَٰمِ ﴾[الحج: ۳۴].
«قربانی تنها منحصر به شما نبوده، و بلکه ما برای هر ملّتی که پیش از شما به خدا ایمان داشتهاند، قربانی را که سمبول آمادگی انسان برای فدا شدن در راه خدا است، مقرّر کردهایم، تا به نام خداوند چهارپایانی را ذبح کنند که خدا بدیشان عطا نموده است»].
و قربانی از دیگر حیوانات و جانوران درست نیست؛ و چنانچه کسی بخواهد برای قربانی گوسفندی را قربانی کند، عمر آن گوسفند لازم است یک سال باشد، و بز باید یک سال را کامل نموده و وارد سال دوم شده باشد؛ و شتر لازم است چهار سال را تمام و وارد سال پنجم گردیده و گاو دو سال را کامل نموده و وارد سال سوم شده باشد؛ (یعنی حیوان «ثَنی» باشد).
و در قربانی؛ ذبح کردن برهای که اکثر سال بر آن گذشته باشد و چنان چاق و فربه باشد که یک ساله به نظر آید، جایز است. (و اگر چنانچه جثهاش کوچک بود در آن صورت تا زمانی که یک سال کامل نکند و در سال دوم وارد نشود، قربانیاش درست نخواهد بود. ر.ک: الدر المختار و ردالمحتار ۵/۲۰۴).
۱۴۵۶ - [۴] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ: أَنَّ النَّبِیَّ ج أَعْطَاهُ غَنَمًا یقسمها على صحابته ضحایا فَبَقیَ عتود فَذكره لِرَسُولِ الـلّٰهِ ج فَقَالَ: «ضَحِّ بِهِ أَنْتَ» وَفِی رِوَایَةٍ قُلْتُ: یَا رَسُولَ الـلّٰهِ ج أصابنی جذع قَالَ: «ضح بِهِ» [۳۳۷].
۱۴۵۶- (۴) عقبة بن عامر س گوید: پیامبر ج چندین گوسفند بدو دادند تا آنها را در بین یاران ایشان برای قربانی کردن، تقسیم نماید؛ عقبة بن عامر س نیز آنها را تقسیم کرد و پس از تقسیم، فقط یک بزغاله باقی ماند. عقبه س این موضوع را به پیامبر ج خبر داد؛ آن حضرت ج فرمودند: «تو نیز این بزغاله را قربانی کن».
در روایتی دیگر آمده است: (عقبه س گوید:) خطاب به پیامبر ج گفتم: ای فرستادهی خدا! به من میشی رسیده است که شش ماه را کامل کرده و به گونهای چاق و فربه است که به دلیل چاقی، میان آن و میان گوسفندانی که یک سال را تکمیل کردهاند، فرقی گذاشته نمیشود! آن حضرت ج فرمودند: «آن را خودت قربانی کن».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
«عَتود»: بزغالهای که یک سال را کامل کرده باشد.
۱۴۵۷ - [۵] (صَحِیح)
وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: كَانَ النَّبِیُّ ج یَذْبَحُ وَیَنْحَرُ بِالْـمُصَلَّى. رَوَاهُ البُخَارِیّ [۳۳۸].
۱۴۵۷- (۵) عبدالله بن عمر س گوید: رسول خدا ج در عیدگاه (برای آن که دیگران بدیشان اقتدا کنند و نحوهی ذبح قربانی را یاد بگیرند، گوسفند یا گاو را) ذبح و (شتر را) نَحر مینمودند؛ (یعنی قربانی میکردند).
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: «یذبح و ینحر»: «ذبح» به معنای سر بریدن حیواناتی میباشد که مصرف گوشت آنها مباح است. و گوسفند، بز، بز کوهی و... و انواع پرندگان به صورت ذبح برای مصرف گوشت آنها کشته میشوند.
امّا گاو را هم به صورت «ذبح» و هم به صورت «نحر» میتوان کشت؛ و شتر، هم تنها به صورت «نحر» کشته میشود. و «ذبح» آن است که حلقوم و مری و دو شاهرگ گردن حیوان، با آلتی برنده قطع شوند؛ و «نحر»: فرو بردن آلتی تیز و باریک در حد فاصل گردن و سینهی شتر است که به خاطر پاره کردن قلب آن، سریع جان میدهد.
و برای ذبح، حیوان را بر روی طرف چپ و رو به قبله بر روی زمین میخوابانند و هم زمان با استفاده از آلتی تیز و برنده، ذبحکننده، «بسم الله الرحمن الرحیم» میگوید، و سعی میکند که با یک حرکت سریع، حلقوم و مری و شاهرگهای حیوان را قطع کند.
امّا برای نحر شتر، ایستاده پای چپ او را میبندند و سپس نحر کننده، ضمن گفتن: «بسم الله الرحمن الرحیم»، آلت تیز و باریک را در پایین گردن به طرف قلب او فرو میبرد و تا جان دادن حیوان، آن را تکرار میکند.
و برای صحّت ذبح، مراعات شرایط زیر ضروری است:
برنده بودن آلت ذبح.
گفتن، بسم الله الرحمن الرحیم.
قطع کردن و جدا نمودن حلقوم و مری و شاهرگها حتی الامکان در یک حرکت سریع.
مسلمان و عاقل و بالغ بودن ذبح کننده؛ زن مسلمان و مسیحی و یهودی جایز است حیوان را ذبح نمایند.
چنانچه حیوان در چاهی افتاده یا از پرتگاهی پرت شده باشد، و دسترسی سریع برای ذبح آن امکان نداشته باشد، در صورت امکان میتوان به وسیلهی تیر و گلوله برای جاری شدن خونش، او را زخمی نمود.
ناگفته نماند که برای ذبح شرعی، واژهی «ذکات» را نیز اطلاق میکنند. «ذکات»: در اصل به معنای خوشبو کردن است. به عنوان مثال میگویند: «رائحة ذکیة»؛ «بوی خوش». و دلیل این که ذبح، ذکات نامیده میشود این است که اباحهی شرعی، آن را پاک میکند.
و منظور از «ذکات» در اینجا، ذبح حیوان است، چون خوردن گوشت هیچ حیوان حلال گوشتی، به جز ماهی و ملخ، بدون ذبح جایز نیست.
و ذبح مسلمان و اهل کتاب حلال است؛ مرد باشد یا زن. خداوند بلند مرتبه میفرماید:
﴿ وَطَعَامُ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ حِلّٞ لَّكُمۡ ﴾[المائدة: ۵].
«و ذبیحهی اهل کتاب برای شما حلال است».
بخاری میگوید: ابن عباس س گوید: «مراد از طعام اهل کتاب، همان ذبح شدهی آنها میباشد»؛ بخاری.
کعب بن مالک س گوید: «زنی گوسفندی را با سنگ تیز ذبح کرد؛ از پیامبر ج در این باره سؤال شد؟ پیامبر ج به خوردن آن دستور داد». بخاری.
و ذبح به هر وسیلهی برندهای جایز است، به جز دندان و ناخنی که در مکانشان قرار داشته باشند؛ عبایة بن رفاعة از جدش روایت میکند که وی گفت: به رسول خدا ج گفتم: ای فرستادهی خدا! گاهی اوقات کارد نداریم؟ پیامبر ج فرمود: «اگر با آن چه خون حیوان را بریزد، ذبح و اسم خدا برده شد، بخور، غیر از ناخن و دندان، چون ناخن، چاقوی اهل حبشه و دندان، استخوان است». بخاری و مسلم.
و شداد بن اوس س گوید: دو چیز از پیامبر ج حفظ کردم؛ پیامبر ج فرمود: «خداوند نیکی کردن بر هر چیز را واجب کرده است؛ پس هرگاه میکُشید به بهترین شیوه بکُشید، و هرگاه ذبح میکنید به بهترین شیوه ذبح کنید، و هر کدام از شما چاقویش را تیز و ذبیحهاش را راحت نماید». مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه.
و حیوانات دو دستهاند: دستهای از آنها، ذبحشان مقدور است و دستهای دیگر غیر مقدور.
حیوانی که ذبحش مقدور است: از حلق و گودی زیر گلو ذبح میشود؛ و حیوانی که سر بریدنش مقدور نیست، ذبح آن عبارت است از ریختن خون آن به هر طریقی که ممکن باشد.
و شرط حلال بودن حیوان، گفتن بسم الله الرحمن الرحیمهنگام ذبح آن است؛ لذا هرکس به طور عمد آن را ترک کرد، ذبیحهاش حلال نیست. خداوند بلند مرتبه میفرماید:
﴿ فَكُلُواْ مِمَّا ذُكِرَ ٱسۡمُ ٱللَّهِ عَلَيۡهِ إِن كُنتُم بَِٔايَٰتِهِۦ مُؤۡمِنِينَ١١٨ ﴾[الأنعام: ۱۱۸].
«پس از گوشت چهار پایانی بخورید که به هنگام ذبح، نام خدا را بر آن بردهاند؛ اگر به آیات خدا ایمان دارید».
و نیز میفرماید:
﴿ وَلَا تَأۡكُلُواْ مِمَّا لَمۡ يُذۡكَرِ ٱسۡمُ ٱللَّهِ عَلَيۡهِ وَإِنَّهُۥ لَفِسۡقٞۗ وَإِنَّ ٱلشَّيَٰطِينَ لَيُوحُونَ إِلَىٰٓ أَوۡلِيَآئِهِمۡ لِيُجَٰدِلُوكُمۡۖ وَإِنۡ أَطَعۡتُمُوهُمۡ إِنَّكُمۡ لَمُشۡرِكُونَ١٢١ ﴾[الأنعام: ۱۲۱]
«از گوشت حیوانی نخورید که به هنگام ذبح، عمداً نام خدا بر آن برده نشده است؛ چرا که خوردن از چنین گوشتی نافرمانی (از دستور خدا) است؛ بیگمان شیاطین مطالب وسوسه انگیزی را به طور مخفیانه به دوستان خود القا میکنند تا این که با شما منازعه و مجادله کنند و اگر از آنان اطاعت کنید، بیگمان شما مثل ایشان مشرک خواهید بود».
و رافع بن خدیج گوید: پیامبر ج به او فرمود: «مَا اَنهر الدم وذکر اسم الله علیه فکل»؛ «اگر با وسیلهای که خون را جاری کند، ذبح شد، و اسم خدا نیز بر آن برده شد، از آن بخور». ابن ماجه.
و مستحب است که هنگام ذبح، حیوان را رو به قبله قرار دهند و دعای مذکور در حدیث زیر را بخواند:
جابر بن عبدالله س گوید: «پیامبر ج در روز عید قربان دو قوچ شاخدار و سیاه مائل به سفیدی و اَخته شده را ذبح کرد؛ وقتی آنها را رو به قبله کرد، گفت:
«اِنِّی وَجَّهتُ وَجهی للذی فطر السموات والارض علی ملة ابراهیم حنفیاً وما انا من المشرکین، ان صلاتی ونسکی ومحیای ومماتی لله رب العالمین، لا شریك له وبذالك امرت وانا من المسلمین؛ اللهم منك ولك عن محمد وامته، بسم الله والله اکبر»].
۱۴۵۸ - [۶] (صَحِیح)
وَعَنْ جَابِرٌ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «الْبَقَرَةُ عَنْ سَبْعَةٍ وَالْـجَزُورُ عَنْ سَبْعَةٍ». رَوَاهُ مُسْلِمٌ وَأَبُو دَاوُدَ وَاللَّفْظُ لَهُ [۳۳۹].
۱۴۵۸- (۶) جابر بن عبدالله س گوید: پیامبر ج فرمودند: «گاو و شتر، از جای هفت نفر قربانی میشوند؛ (یعنی هفت نفر از مسلمانان، میتوانند در گاو، یا گاومیش و یا شتر، شریک شوند و آن را قربانی نمایند)».
[این حدیث را مسلم و ابوداود روایت کردهاند و لفظ حدیث، از ابوداود است].
شرح: «البقرة»: گاو. از دیدگاه عربها، گاومیش نیز نوعی از گاو است؛ از این رو، در حدیث به طور جداگانه بدان اشاره نشده است و در آن نیز، هفت نفر از مسلمانان، میتوانند شریک شوند و آن را قربانی نمایند.
«الجزور»: شتر یا گاو و یا گوسفند کشتنی. این واژه، در مؤنث و مذکر، یکسان به کار برده میشود و غالباً برای شتر مورد استفاده قرار میگیرد.
به هر حال، از این حدیث، معلوم میشود که درست است در یک شتر یا گاو و یا یک گاومیش، هفت نفر با یکدیگر شریک و سهیم شوند؛ البته مشروط بر آن که نیت و هدف هریک از آن هفت نفر، تقرّب و نزدیکی به سوی خداوند بلند مرتبه باشد.
و اگر هفت نفر در قربانی کردن یک شتر، یا یک گاو با همدیگر شریک شدند و برخی از آنان، ارادهی آن را دارند تا از گوشت آن استفاده نمایند، در آن صورت از دیدگاه علماء و صاحبنظران فقهی احناف، قربانی بقیهی آنها نیز درست نمیباشد.
۱۴۵۹ - [۷] (صَحِیح)
وَعَنْ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِذَا دَخَلَ الْعَشْرُ وَأَرَادَ بَعْضُكُمْ أَنْ یُضَحِّیَ فَلَا یَمَسَّ مِنْ شَعْرِهِ وَبَشَرِهِ شَیْئًا» وَفِی رِوَایَةٍ «فَلَا یَأْخُذَنَّ شَعْرًا وَلَا یَقْلِمَنَّ ظُفْرًا» وَفِی رِوَایَةٍ «مَنْ رَأَى هِلَالَ ذِی الْحِجَّةِ وَأَرَادَ أَنْ یُضَحِّیَ فَلَا یَأْخُذْ مِنْ شَعْرِهِ وَلَا مِنْ أَظْفَارِهِ». رَوَاهُ مُسلم [۳۴۰].
۱۴۵۹- (۷) امّسلمه ل گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هرگاه ده روز اول ماه ذی الحجّه فرا رسید و یکی از شما خواست تا (در روز عید) قربانی کند، پس تا زمانی که قربانی نکرده است، نباید از موهای پوست خویش، چیزی را بگیرد.»
در روایتی دیگر آمده است: «نباید موهای خویش را بگیرد و ناخنهای خویش را کوتاه کند».
در روایتی دیگر، چنین وارد شده است: «هر کس هلال ماه ذی الحجّه را رؤیت کرد و خواست تا (در روز عید،) قربانی کند، پس تا زمانی که قربانی نکرده است، نباید موهای خویش را بگیرد و ناخنهای خویش را کوتاه نماید».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
۱۴۶۰ - [۸] (صَحِیحٌ)
وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَا مِنْ أَیَّامٍ الْعَمَلُ الصَّالِحُ فِیهِنَّ أَحَبُّ إِلَى الـلّٰهِ مِنْ هَذِهِ الْأَیَّامِ الْعَشَرَةِ» قَالُوا: یَا رَسُولَ الـلّٰهِ وَلَا الْـجِهَادُ فِی سَبِیلِ الـلّٰهِ؟ قَالَ: «وَلَا الْـجِهَادُ فِی سَبِیلِ الـلّٰهِ إِلَّا رَجُلٌ خَرَجَ بِنَفْسِهِ وَمَالِهِ فَلَمْ یَرْجِعْ مِنْ ذَلِكَ بِشَیْءٍ». رَوَاهُ البُخَارِیّ [۳۴۱].
۱۴۶۰- (۸) عبدالله بن عباس س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «از دیدگاه خداوند بلند مرتبه، هیچ کرداری شایسته و عملی بایسته در ایام سال، بهتر و خوشایندتر از انجام آن در ایام دههی ذی الحجّه نیست».
گفتند: حتّی جهاد و کارزار در راه خدا؟! فرمودند: «جهاد و پیکار در راه خدا نیز با کردار نیک و شایستهی این روزها، برابری نمیکند؛ مگر کسیکه با جان و مال خویش، در راه خدا بیرون شود (و با دشمنان و بدخواهان، وارد کارزار و پیکار گردد) و هیچ چیز از جان و مال خویش را برنگرداند (یعنی شهید شود)».
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: ده روز اول ذی الحجّه (از یکم تا دهم)، در دوازده ماه سال، از حیثیت و اعتبار بسیار بزرگی برخوردارند؛ خداوند بلند مرتبه در آیات ابتدایی سورهی «فجر» به ده شب، سوگند یاد کرده است؛ آنجا که میفرماید: وَالْفَجْرِ * وَلَیَالٍ عَشْرٍ (فجر/۱و۲)؛ «به سپیده دم (صبحگاهان) سوگند! و شبهای دهگانه سوگند!»
برخی گفتهاند که مراد، ده شب و روز ماه ذی الحجّه است که شاهد بزرگترین و تکاندهندهترین اجتماعات مسلمانان جهان در سرزمین وحی است و عید قربان در آن انجام میپذیرد؛ و همین دیدگاه جماعتی بزرگ از مفسران و قرآنپژوهان است.
البته نباید فراموش کرد که خداوند نیازی ندارد که به جهت یقین و اطمینان دادن، به چیزی سوگند بخورد؛ بلکه سوگند خوردن خدا به چیزی، بر عزّت و حرمت و شکوه و عظمت آن چیز دلالت میکند؛ و سوگند خدا، نشانگر و بیانگر عزّت، عظمت و حرمت این ده شب است.
رسول خدا ج در حدیث بالا فرمودند: «هر کس هلال ماه ذی الحجّه را رؤیت کرد و خواست تا (در روز عید،) قربانی کند، پس تا زمانی که قربانی نکرده است، نباید موهای خویش را بگیرد و ناخنهای خود را کوتاه نماید».
این حکم - که پس از رؤیت هلال ذی الحجه - متوجه ما مسلمانان میگردد، بسی عجیب و شگفتآور است؛ از این رو، منقول بودن این عمل از رسول خدا ج، نتراشیدن مو و نگرفتن ناخن تا فراغت از قربانی، مستحب قرار داده شده است.
خداوند بلند مرتبه در این ایام، عبادت بزرگ حج را مقرر نموده است؛ هر سال در این ایام، مسلمانان بیشماری برای حج بیت الله، مشرف به این مکان مقدس و بابرکت میشوند؛ خانهی خدا، فرزندان توحید را از هرچهار سو به طرف خودمی کشد؛ گویا که نیروی مغناطیسی در داخل آن، کار گذاشته شده است که در هر لحظه، هزاران نفر از گوشه و کنار جهان بدان جا آمده و گرد آن تجمع میکنند.
شریعت مقدّس اسلام برای راهیان بیت الله، پایبندی به احکام ویژهای را لازم گردانیده است؛ یونیفورم (لباس مخصوص) بیت الله، (یعنی اِحرام) بپوشند؛ لباس دوخته شده نباید بپوشند؛ عطر و ادکلن نمیتوانند به کار ببرند؛ چهره را نباید بپوشانند؛ موها را نباید بتراشند؛ ناخنها را نباید بگیرند. به ظاهر بسیار عجیب و غریب به نظر میرسد که کسانی که در خانه، ارادهی قربانی کردن را دارند، پس از رؤیت ماه، از موتراشی و ناخنگیری، منع کرده میشوند!
واقعیت امر، این است که رسول خدا ج میخواهند، مردمان، با حجّاج بیت الله الحرام، مشابهت (ولو اندک و ناچیز) پیدا کنند. از این رو، چون حجّاج بیت الله، ناخن نمیگیرند، اینها نیز ناخنهایشان را نمیگیرند؛ و همچنان که آنان، موی خویش را نمیتراشند، آنها نیز موهایشان را نمیتراشند. این مشابهت اندک، بدین منظور است که کرم و لطف الهی، شامل حال آنها نیز بشود و با این کار، مورد الطاف و رحمتهای الهی قرار گیرند.
در حقیقت، رحمتهای خداوند بلند مرتبه، بهانه میجویند؛ مشابهت و هماهنگی با حجّاج بیت الله، نعمت بسیار بزرگی است، این مشابهت و هماهنگی، بدان معناست که هنگامی که باران رحمت الهی، در میدان عرفات بر بندگان خدامی بارد، بر دیگران نیز، اندکی ببارد.
خداوند میخواهد با عطا کردن قسمتی از رحمتهای خویش به دیگران، آن راعمومیت بخشد؛ و هیچ بعید نیست که خداوند به برکت این مشابهت، صورت رابه حقیقت تبدیل بگرداند و ما همگی، از قطرههای رحمتی که در آنجا (اماکن حج) خواهد بارید، محروم نمانیم.
به هر حال، دههی اول ذی الحجّه، دههی حجّ است؛ و عمل ویژهی این روزها، حج میباشد؛ ولی این عمل، فقط در مکهی مکرمه امکانپذیر خواهد بود (آن هم در طول عمر، یک بار بر کسانی که توانایی مالی و جسمی را دارا باشند).
برکتهای ویژهی حج را کسانی فراچنگ میآورند که بدانجا روند و حج کنند؛ ولی خداوند بلند مرتبه، با رحمت بیکران خود به همهی مؤمنان، این فرصت را داده است که چون روزهای حج فرا رسد، در خانههای خود میتوانند با «حجّ» و «حاجیان»، نوعی نسبت و مشابهت پیداکنند و در برخی از اعمال، با آنها شریک شوند (و رمز و راز ویژهی قربانی نیز همین موضوع است).
حجّاج بیت الله، در روز دهم ذی الحجه، قربانیهای خویش را در سرزمین مِنی به بارگاه الهی تقدیم میکنند و سایر مسلمانان جهان نیز موظف شدهاند تا در همان روز، قربانیهای خود را به بارگاه الهی تقدیم نمایند و همان طوری که حجّاج، بعد از اِحرام، مو و ناخن نمیگیرند، کسانی که ارادهی قربانی دارند، بعد از رؤیت هلال ذی الحجه تا زمان قربانی، مو و ناخن خود را نگیرند و بدین صورت نوعی مناسبت و مشابهت با حجّاج نیز پیدا میکنند.
به راستی چه راهنمایی و ارشادی مبارک! که در صورت عمل بدان، تمام مسلمانان جهان، از اَنوار و برکات حجّ بهرهمند میشوند.[۳۲۵]- بخاری ۱۰/۲۲ ح ۵۵۶۴؛ مسلم ۳/۱۵۵۶ ح (۱۷-۱۹۶۶)؛ ابوداود ۳/۲۳۰ ح ۲۷۹۴؛ ترمذی ۴-۷۱ ح ۱۴۹۴؛ نسایی ۷/۲۱۹ ح ۴۳۸۷؛ ابن ماجه ۲/۱۰۴۳ ح ۳۱۲۰؛ دارمی ۲/۱۰۳ ح ۱۹۴۵؛ و مسند احمد ۳/۹۹. [۳۲۶]- مسلم ۳/۱۵۵۷ ح (۱۹-۱۹۶۷)؛ ابوداود ۳/۲۹۹ ح ۲۷۹۲؛ و مسند احمد ۶/۷۸. [۳۲۷]- این حدیث بوسیله احمد و ابوداود و ابن ماجه و حاکم و ابن حیان نقل شده است. [۳۲۸]- مسلم و بخاری این حدیث را روایت کرده اند. [۳۲۹]- ت: ۳۷. [۳۳۰]- بخاری و غیر بخاری این حدیث را نقل کردهاند. [۳۳۱]- مسلم از شداد بن اوس حدیث را روایت کرده است. [۳۳۲]- ابن ماجه این حدیث را نقل کرده است. [۳۳۳]- حاکم آن را روایت کرده است و گفته طبق شروط بخاری صحیح است. [۳۳۴]- عبدالرزاق این اثر را روایت کرده است. [۳۳۵]- احمد و ابوداود و ترمذی و حاکم این حدیث را روایت کردهاند. [۳۳۶]- مسلم ۳/۱۵۵۵ ح (۱۳-۱۹۶۳)؛ ابوداود ۳/۲۳۲ ح ۲۷۹۷؛ نسایی ۷/۲۱۸ ح ۴۳۷۸؛ ابن ماجه ۲/۱۰۴۹ ح ۳۱۴۱؛ و مسند احمد ۳/۳۱۲. [۳۳۷]- بخاری ۱۰/۴ ح ۵۵۴۷؛ مسلم ۳/۱۵۵۶ ح (۱۶-۱۹۶۵)؛ ترمذی ۴/۷۴ ح ۱۵۰۰؛ نسایی ۷/۲۱۸ ح ۴۳۷۹؛ ابن ماجه ۲/۱۰۴۸ ح ۳۱۳۸؛ دارمی ۲/۱۰۶ ح ۱۹۵۳؛ و مسند احمد ۴/۱۴۹. [۳۳۸]- بخاری ۲/۵۴۶ ح ۹۸۲. [۳۳۹]- مسلم ۲/۹۵۵ ح (۳۵۲-۱۳۱۸)؛ ابوداود ۳/۲۳۹ ح ۲۸۰۸؛ نسایی ۷/۲۲۲ ح ۴۳۹۳. [۳۴۰]- مسلم ۳/۱۵۶۵ ح (۳۹-۱۹۷۷)؛ ابوداود ۳/۲۲۸ ح ۲۷۹۱؛ ترمذی ۴/۸۴ ح ۱۵۲۳؛ نسایی ۷/۲۱۱ ح ۴۳۶۴؛ ابن ماجه ۲/۱۰۵۲ ح ۳۱۴۹. [۳۴۱]- بخاری ۲/۴۵۷ ح ۹۶۹؛ ابوداود ۲/۸۱۵ ح ۲۴۳۸؛ ترمذی ۳/۱۳۰ ح ۷۵۷؛ و ابن ماجه ۱/۵۵۰ ح ۱۷۲۷.