فصل سوم
۱۴۱۵ - [۱۵] (صَحِیح)
عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ: كَانَ النَّبِیُّ ج یَخْطُبُ قَائِمًا ثُمَّ یَجْلِسُ ثُمَّ یَقُومُ فَیَخْطُبُ قَائِمًا فَمَنْ نَبَّأَكَ أَنَّهُ كَانَ یَخْطُبُ جَالِسًا فَقَدْ كَذَبَ فَقَدَ وَالله صلیت مَعَه أَكثر من ألفی صَلَاة. رَوَاهُ مُسلم [۲۷۲].
۱۴۱۵- (۱۵) جابر بن سمرة س گوید: رسول خدا ج پیوسته به حالت ایستاده خطبه ایراد میکردند؛ آنگاه (پس از خطبهی نخست، اندکی) مینشستند؛ سپس (برای ایراد خطبهی دوم) از جای برمیخاستند و ایستاده، (خطبهی دوم) را میخواندند. پس هرکس به تو خبر داد که رسول خدا ج به حالت نشسته خطبه ایراد نمودهاند، به راستی دروغ گفته است؛ به خدا سوگند! که من با آن حضرت ج بیشتر از دو هزار نماز گزاردهام.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «نبّأک»: به تو اطلاع داد؛ تو را خبر داد؛ تو را آگاه کرد؛ به تو گزارش داد.
«الفی صلاة»: دو هزار نماز. مراد از این عبارت، تنها نماز جمعه نیست، بلکه مطلق نماز، اعم از جمعه و غیر آن میباشد؛ زیرا پیامبر اکرم ج ده سال در مدینهی منوره بودند و نخستین نماز جمعه را نیز در اوائل آمدنشان به مدینه گزاردند؛ از این رو، نمازهای جمعه پیامبر ج در حدود پانصد جمعه میباشد؛ و این که جابربن سمرة س گفته است: «با آن حضرت ج بیشتر از دو هزار نماز گزاردهام»؛ منظور: مطلق نمازها است، اعم از جمعه و غیر آن.
«کان النبیّ ج یخطب قائماً»: خداوند بلندمرتبه در قرآن کریم میفرماید:
﴿ وَإِذَا رَأَوۡاْ تِجَٰرَةً أَوۡ لَهۡوًا ٱنفَضُّوٓاْ إِلَيۡهَا وَتَرَكُوكَ قَآئِمٗاۚ قُلۡ مَا عِندَ ٱللَّهِ خَيۡرٞ مِّنَ ٱللَّهۡوِ وَمِنَ ٱلتِّجَٰرَةِۚ وَٱللَّهُ خَيۡرُ ٱلرَّٰزِقِينَ١١ ﴾[الجمعة: ۱۱].
«هنگامی که تجارت یا سرگرمی و لهوی را ببینند، پراکنده میشوند و به سوی آن میروند و تو را ایستاده به حال خود رها میکنند. بگو: آنچه نزد خدا است، بهتر از لهو و تجارت است و خداوند بهترین روزی دهندگان است».
در این آیه، تعبیر به «قائماً» نشان میدهد که پیامبر اکرم ج ایستاده، خطبهی نماز جمعه را میخواندند؛ چنان که در حدیثی که از جابربن سمرة س نیز نقل گردیده است، وی میگوید: «هرگز رسول خدا ج را در حال خطبه، نشسته ندیدم و هرکس بگوید نشسته خطبه میخواند، تکذیبش کنید».
و نیز روایت شده است که از عبدالله بن مسعود س پرسیدند: آیا پیامبر اکرم ج ایستاده خطبه میخواند؟ وی در پاسخ گفت: مگر نشنیدهای که خداوند بلندمرتبه میفرماید: ﴿...وَتَرَكُوكَ قَآئِمٗاۚ...﴾؛ «تو را در حالی که ایستاده بودی، رها کردند».
۱۴۱۶ - [۱۶] (صَحِیح)
وَعَنْ كَعْبِ بْنِ عُجْرَةَ: أَنَّهُ دَخَلَ الْـمَسْجِدَ وَعَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أُمِّ الْـحَكَمِ یَخْطُبُ قَاعِدًا فَقَالَ: انْظُرُوا إِلَى هَذَا الْـخَبِیثِ یَخْطُبُ قَاعِدًا وَقد قَالَ الله تَعَالَى: ﴿ وَإِذَا رَأَوۡاْ تِجَٰرَةً أَوۡ لَهۡوًا ٱنفَضُّوٓاْ إِلَيۡهَا وَتَرَكُوكَ قَآئِمٗا ﴾
رَوَاهُ مُسلم [۲۷۳].
۱۴۱۶- (۱۶) از کعب بن عجرة س روایت است که: وی در حالی به مسجد آمد که عبدالرحمن بن امّ الحکم، به حالت نشسته، خطبه ایراد میکرد؛ از این رو، کعب بن عجرة س (از روی خشم و غضب) گفت: این فرد خبیث و بدطینت را نگاه کنید که نشسته، خطبه ایراد میکند و حال آن که خداوند بلندمرتبه میفرماید:
﴿...وَإِذَا رَأَوۡاْ تِجَٰرَةً أَوۡ لَهۡوًا ٱنفَضُّوٓاْ إِلَيۡهَا وَتَرَكُوكَ قَآئِمٗاۚ ... ﴾
«(برخی از اصحاب، در یکی از جمعهها) هنگامی که تجارت و یا سرگرمیای را دیدند، از پیرامون تو پراکنده شدند و تو را ایستاده (بر منبر، در حال خطبه) رها کردند»!
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «الخبیث»: بدطینت؛ بدذات؛ مغرض؛ شرور.
«و اذا رأوا تجارة...»: وجه استشهاد در آیه، عبارت «و ترکوك قائماً» است؛ یعنی تو را ایستاده بر منبر، در حال خطبه، رها کردند. پس مشخص میشود که پیامبر اکرم ج، خطبه را به حالت ایستاده ایراد میفرمودند.
۱۴۱۷ - [۱۷] (صَحِیح)
وَعَن عمَارَة بن رویبة: أَنَّهُ رَأَى بِشْرَ بْنَ مَرْوَانَ عَلَى الْمِنْبَرِ رَافِعًا یَدَیْهِ فَقَالَ: قَبَّحَ اللهُ هَاتَیْنِ الْیَدَیْنِ لَقَدْ رَأَیْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ ج مَا یَزِیدُ عَلَى أَنْ یَقُولَ بِیَدِهِ هَكَذَا وَأَشَارَ بِأُصْبُعِهِ المسبحة. رَوَاهُ مُسلم [۲۷۴].
۱۴۱۷- (۱۷) از عمارة بن رویبه س روایت است که وی، بشر بن مروان را در حالی دید که بر فراز منبر، دستهای خویش را بلند کرده بود؛، از این رو (از روی خشم و غضب) گفت: خداوند بلندمرتبه، این دو دست را زشت و نامبارک گرداند؛ بیگمان خود رسول خدا ج را دیدم که به جز این - اشاره با انگشت سبّابه - کار دیگری را انجام ندادند.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «قبّح الله»: خداوند زشت گرداند؛ ناخوشایند نماید؛ نامبارک گرداند.
در این حدیث، راوی میخواهد بگوید که بلند کردن دستها بالای منبر، جایز نیست؛ زیرا رسول خدا ج چنین کاری را انجام ندادهاند؛ البته فقط در دعای استسقاء، به ثبوت رسیده است که رسول خدا ج دستهای مبارکشان را طوری بلند کردند که سفیدی زیر بغل ایشان مشاهده گردید؛ از این رو، بلند کردن دستها در دعای استسقاء (طلب باران) اشکالی ندارد، بلکه سنّت نیز میباشد.
به هر حال، بلند کردن دستها، در دعای خطبهی جمعه، مکروه میباشد، اگر چه برخی از مالکیها آن را به خاطر حدیث «استسقاء» (طلب باران) جایز گفتهاند؛ زیرا به ثبوت رسیده است که: «انّ النبی ج رفع یدیه فی خطبة الجمعة حین استسقی» (بخاری)؛ «رسول خدا ج در خطبهی جمعه به هنگام طلب باران، دو دست خویش را بالا بردند».
با وجود این، باز هم دیدگاه مالکیها، شافعیها و دیگران بر کراهت بلند کردن دستها در دعای خطبهی جمعه میباشد.
جمهور علماء و صاحبنظران فقهی در پاسخ حدیث بالا گفتهاند: علّت بلند کردن دستها در آنجا، به خاطر یک عارضه (که همان «استسقاء - دعای طلب باران- باشد) بوده است.
۱۴۱۸ - [۱۸] (ضَعِیف)
وَعَنْ جَابِرٍ قَالَ: لَمَّا اسْتَوَى رَسُولِ الـلّٰهِ ج یَوْمَ الْـجُمُعَةِ عَلَى الْمِنْبَرِ قَالَ: «اجْلِسُوا» فَسَمِعَ ذَلِكَ ابْنُ مَسْعُودٍ فَجَلَسَ عَلَى بَابِ الْـمَسْجِدِ فَرَآهُ رَسُولُ الـلّٰهِ ج فَقَالَ: «تَعَالَ یَا عَبْدَ الـلّٰهِ بْنَ مَسْعُودٍ» رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ [۲۷۵].
۱۴۱۸- (۱۸) جابربن عبدالله س گوید: چون رسول خدا ج در روز جمعه بر فراز منبر قرار گرفتند، (خطاب به مردانی که در اطراف مسجد ایستاده بودند،) فرمودند: «بنشینید».
(در آن هنگام، عبدالله بن مسعود س بیرون از مسجد بود و هنوز به مسجد نرسیده بود که) فرمان رسول خدا ج را مبنی بر نشستن، به گوشش رسید. از این رو، بیدرنگ بر دروازدهی مسجد نشست. سپس آن حضرت ج او را دیدند و فرمودند: «جلو بیاای عبدالله بن مسعود».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: «استوی»: در زبان عربی، واژهی «اِستوی» هفت معنی دارد که عبارتند از:
۱- قرار گرفت؛ مانند آیهی ۴۴ سورهی هود: ﴿ وَٱسۡتَوَتۡ عَلَى ٱلۡجُودِيِّ ﴾[هود: ۴۴]. «کشتی نوح÷بر کوهِ جُودی قرار گرفت».
۲- قصد و اراده کرد؛ مانند آیهی۱۱ سورهی فصلت: ﴿ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ ﴾[فصلت: ۱۱] «سپس آفرینش آسمان را اراده کرد».
۳- کامل شد؛ مانند آیهی ۱۴ سورهی قصص: ﴿ وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُۥ وَٱسۡتَوَىٰٓ ﴾[القصص: ۱۴]. «وقتی که موسی÷به نهایت قدرت و رشد جسمانی خود رسید و خرد و اندیشهاش کامل گردید».
۴- به معنی استیلاء و غلبه؛ مانند آیهی ۵ سورهی طه: ﴿ ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ٥ ﴾[طه: ۵]. «خدای مهربان برعرش غلبه و استیلاء یافت. یعنی آن را در قبضهی قدرت خویش گرفت».
۵- به معنی تصرّف کرد؛ مانند: «اِستَوی فُلانٌ عَلی العرش»؛ «فلانی حکومت را تصرف کرد؛ اگر چه بر تخت ننشسته باشد».
۶- به معنی مساوی بودن؛ مانند آیهی ۱۹ سورهی فاطر: ﴿ وَمَا يَسۡتَوِي ٱلۡأَعۡمَىٰ وَٱلۡبَصِيرُ١٩ ﴾[فاطر: ۱۹]. «کور و بینا با یکدیگر مساوی نیستند».
۷- به معنی راست شدن؛ مانند آیهی ۶ و ۷ سورهی نجم ﴿ فَٱسۡتَوَىٰ٦ وَهُوَ بِٱلۡأُفُقِ ٱلۡأَعۡلَىٰ٧ ﴾[النجم: ۶-۷] «سپس راست ایستاد در حالی که در جهت بلند آسمان قرار داشت».
و در متن حدیث، مراد همان معنای نخست است؛ یعنی: قرار گرفت و جا خوش کرد.
«تعال»: فعل امر است به معنای «بیا». ضمائر به آن افزوده میشود و فتحهی لام آن باقی میماند. «تعالَ، تعالی، تعالَیا، تعالَوا، تعالَین».
پیام این حدیث: این حدیث بیانگر آن است که روزی رسول خدا ج در مسجد نبوی، خطبه ایراد میکردند و به مردانی که در اطراف مسجد ایستاده بودند، فرمودند: «بنشینید». در آن هنگام، عبدالله بن مسعود س بیرون بود و به طرف مسجد نبوی میآمد. هنوز به مسجد نبوی نرسیده بود که فرمان «بنشینید» رسول خدا ج به گوشش رسید؛ وی، بیدرنگ همانجا (سر راه) نشست.
در ملاقات پس از خطبه، رسول خدا ج به عبدالله بن مسعود س فرمودند: من به کسانی که در اطراف ایستاده بودند، گفتم تا بنشینند و منظورم تو نبودی که داشتی از بیرون میآمدی. عبدالله بن مسعود س در پاسخ عرض کرد: بعد از شنیدن فرمان «بنشین» از سوی رسول خدا ج، عبدالله را مجال نماند که یک گام رو به جلو بردارد.
به راستی، به این میگویند اتّباع و پیروی از اوامر و فرامین گهربار رسول خدا ج که فقط در گفتار و شعار خلاصه نمیشد، بلکه با عمل و کردار بر فرمودههای پیامبر گرمی اسلام، صحابه بودن خویش را به جهان و جهانیان ثابت کردند.
فرمان و دستور رسول اکرم ج چنان برای آنان قابل احترام و اتباع و پیروی بود که لحظهای درنگ را در امتثال و به جای آوردن آن روا نمیداشتند و برای انجام فرامین رسول خدا ج و سنّتهای گرانبهای ایشان، از جان و دل آماده بودند؛ اگر چه مشکلات و سختیهای فراوانی در فراروی آنها قرار داشته بود، ولی باز هم مطیع و فرمانبردار تعالیم و آموزههای ایشان بودند.
آری، گردآوری مجموعهی داستانها، حکایتها و سخنان صحابهی کرام س در مورد اهمیتِ سنّت و تعالیم سراپا نورانی آن حضرت ج کاری است که فرصت وسیعی میطلبد، و فقط میتوان گفت که آنان کارآیی و نقش اساسی و بنیادین سنّتها و تعالیم و دستورات و اوامر و فرامین رسول خدا ج را در امور دین به خوبی دریافته بودند، و اساساً زندگیشان را بر شالودهی سنّت و تعلیمات آن حضرت ج بنا نهاده و از بیان اهمیت و انتشار آن در اطراف و اکناف جهان کوچکترین اغماضی نداشتند.
آنها به خوبی دانسته بودند که قرآن عظیم الشأن و سنّت پیامبر اکرم ج تنها منبعی هستند که به تنهایی حلّال مشکلات و معضلات، مجادلات و مشاجرات بیمحتوا و نامفهوم، نابسامانیها و نارسائیها، ناملایمات و شدائد، چالشها و دغدغههای جامعهی اسلامی و انسانی، و کشمکشها و نزاعها و جدال و ستیزههای مذهبی، فرقهای، گروهی و قومی است.
آنها به خوبی دانسته بودند که قرآن کریم و سنّت تابناک پیامبر اکرم ج است که در تمام ابعاد و زوایای مختلف زندگی مادی و معنوی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی، سیاسی و نظامی، فرهنگی و اقتصادی و... دستورالعملها و راهکارهای بسیار مفید، ارزنده و سازندهای ارائه نموده که اگر هر مسلمان به طور خاص و تمام مسلمانان به طور عام، احکام و فرامین و تعالیم و دستورات روحبخش و سعادتآفرین قرآن و سنّت را از روی صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل مد نظر بگیرند و در تمام مراحل زندگی نصبالعین و آویزهی گوش خویش قرار دهند و مطابق رهنمودها و آموزههای تابناک و تعالیبخش آن در عرصههای مختلف زندگی گام بردارند، بدون شک در میان جوامع جهانی از شأن و منزلت والا، و عزّت و اقتدار بس بالایی برخوردار میشوند، چنانچه صحابهی کرام این قضیه را به کل جهانیان به اثبات رساندند و در مدت زمان کوتاهی دو ابر قدرت جهان (ایران و روم) را با الهامگیری از دستورات قرآن و فرامین انقلابی آن حضرت ج، به زانو درآوردند و آنها را تحت الشعاع و تحت تأثیر قدرت ایمانی و اخلاق خویش قرار دادند.
براستی که هر فعل صحابه انعکاسی بود از رفتار و کردار و گفتار پیامبر ج. و به جرأت میتوان گفت: نزد اصحاب و یاران پیامبر اکرم ج تخلف از راه و روش رسول خدا ج حتی در جزئیترین مسئله امری محال بود؛ و همین نکتهی ظریف بود که بزرگترین عامل موفقیت آنان در قبال رویدادهای بزرگ و حوادث روزگار به شمار میرفت. آنها - آن پیشقراولان عرصهی علم و دانش، و آن طلایهداران عرصهی عمل و اخلاص، و آن پیشگامانِ پیشتاز عرصهی جهاد و دعوت - در صورت بروز کوچکترین اتفاقی، فوراً متوجه رفتار و کردار و گفتار پیامبر ج میشدند و از عملکرد ایشان در آن زمینه سرمشق و الگو و خط و مشی میگرفتند و در این راستا چنان محتاطانه عمل میکردند که عینِ فعل رسول خدا ج را با رعایت دقیق صفات آن اجراء مینمودند، زیرا آنان به اصل عظمت رسالت آن حضرت ج پی برده بودند، و قرآن نیز مکرراً آنان را به متابعت از رسول خدا ج وامیداشت و متابعت هم چیزی جز موافقت در اصل و وصف نیست.
و در واقع آنان با چنین ایمان استوار و یقین مستحکمی توانستند مستکبران زمان خویش را لرزه بر اندام، و سپاه و لشکریانشان را متزلزل نمایند و بزرگترین عامل موفقیت آنان در صحنههای هولناک و تکان دهندهی کارزار همین حبّ و اعتقاد راسخ به رسول اکرم ج و سنّتهای گرانبهای ایشان بود. و براستی که اصحاب پیامبر ج در متابعت و پیروی از رفتار و گفتار ایشان بهترین و کاملترین نمونههای تاریخ هستند.
به امید روزی که همهی ما مسلمانان، اوامر و فرامین سراپا نورانی، و تعالیم و آموزههای روحبخش، و احکام و دستورات تعالیآفرین، و سنّتهای گهربار و تابناک آن حضرت ج را در زندگی فردی و اجتماعی، دنیوی و اخروی، سیاسی و نظامی، فرهنگی و اقتصادی و عبادی و خانوادگی خود به مرحلهی اجراء دربیاوریم و آنها را در تمام مراحل زندگی نصبالعین و آویزهی گوش خویش قرار دهیم، باشد که همان عزّت و سربلندی و عظمت و شکوهی را که صحابه در مدت زمان کوتاهی به علت پیروی از سنّتهای آن حضرت ج بدست آورده بودند، ما هم بدست آوریم؛ چرا که بدون تردید هرگاه انسان مسلمان محو اطاعت و فرمانبرداری از سنّتها و تعالیم رسول خدا ج شود، تجلّیگاه انوار الهی گشته و پلّههای صعود و ترقی را به سوی تکامل انسانی خویش، یکی پس از دیگری طی خواهند نمود و مقرّب بارگاه الهی قرار خواهد گرفت و به قلههای مجد و عظمت و افتخار و بالندگی و کرامت و شرافت و عزت و شکوه دست خواهد یافت.
۱۴۱۹ - [۱۹] (ضَعِیفٌ)
وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «من أدْرك من الْـجُمُعَة رَكْعَة فَلیصل إِلَیْهَا أُخْرَى وَمَنْ فَاتَتْهُ الرَّكْعَتَانِ فَلْیُصَلِّ أَرْبَعًا» أَو قَالَ: «الظّهْر». رَوَاهُ الدَّارَقُطْنِیّ [۲۷۶].
۱۴۱۹- (۱۹) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هر کس یک رکعت از (دو رکعت) نماز جمعه را دریافت، باید رکعتی دیگر را بدان یک رکعت، ضمیمه و پیوست نماید؛ (یعنی تکمیل کردن نماز جمعه، بر وی واجب است.) و هرکس که هردو رکعت نماز جمعه از وی فوت گردید، باید چهار رکعت بخواند». یا فرمودند: «باید نماز ظهر را بخواند»؛ (یعنی هرکس که نماز جمعه را از دست داد، باید نماز ظهر خویش را بگزارد).
[این حدیث را دارقطنی روایت کرده است].
شرح: از این حدیث، معلوم میگردد که اگر کسی دیر به نماز رسید و تنها یک رکعت نماز جمعه را دریافت، در آن صورت پس از سلام دادن امام، برخیزد و یک رکعت باقیماندهی خویش را به تنهایی بخواند؛ و اگر کسی نماز جمعه را در تشهّد یا در سجدهی سهو دریافت، در این صورت، امام ابوحنیفه/و امام ابویوسف/بر این باورند: کسیکه نماز جمعه را در تشهّد یا در سجدهی سهو درک کرده باشد، پس به تحقیق که جمعه را دریافته است؛ از این رو، پس از سلام دادن امام، برخاسته و دو رکعت فوت شدهی خویش را تمام گرداند.
و امام محمد بن حسن شیبانی/گوید: اگر بیشترین قسمتِ رکعت دوّم را درک کرد، در این صورت، پس از سلام دادن امام، برخاسته و رکعتهای فوت شدهی نماز جمعه را تمام گرداند؛ و اگر کمترین قسمت رکعت دوّم را درک کرده بود، در این صورت باید نیت چهار رکعت نماز ظهر را بیاورد و به امام اقتدا نماید و پس از سلام دادن امام، برخیزد و چهار رکعت نماز ظهر را بخواند.
به هر حال، از دیدگاه امام مالک، امام شافعی، امام احمد بن حنبل و امام حسن شیبانی، اگر شخصی در رکعتِ دوم نماز جمعه، بعد از رکوع به جماعت پیوست، تکمیل کردن نماز ظهر بر او واجب است.
از دیدگاه امام ابوحنیفه و امام ابویوسف، اگر نمازگزار قبل از سلام دادن امام به جماعت ملحق گردید، در آن صورت، فقط دو رکعت جمعه را بخواند. امام مالک، امام شافعی، امام احمد بن حنبل و امام محمد بن حسن شیبانی، از مفهوم مخالف حدیث ابوهریره س استدلال میکنند؛ آنجا که میگوید: رسول خدا ج فرمودند: «من ادرك رکعة من الصلاة مع الامام فقد ادرك الصلاة کلّها» (حدیث شماره ۱۴۱۲)؛ «هر کس یک رکعت از نماز را همراه با امام دریابد، به راستی تمامی آن را دریافته است».
این بزرگواران، از مفهوم مخالف این حدیث چنین استدلال میکنند که اگر کسی، یک رکعت از جماعت را نتوانست دریابد، گویا اصلاً به جماعت ملحق نشده است.
استدلال امام ابوحنیفه و امام ابویوسف از این روایات است:
ابوهریره س گوید: «سمعتُ رسول الله ج یقول: اذا اُقیمت الصلاة فلا تأتوها تسعون وأتوها تمشون؛ علیکم السکینة؛ فما ادرکتم فصلّوا ومافاتکم فاَتمّوا» (بخاری و مسلم).
«از رسول خدا ج شنیدم که میفرمودند: وقتی که نماز برگزار شد، با عجله و با حالت دویدن به سوی آن نیایید و با متانت و وقار حرکت کنید. بر شما لازم است که آرامش را حفظ نمایید؛ هر مقداری که به امام رسیدید، آن مقدار را با او بخوانید و بعد از سلام امام، باقیماندهی نماز را تکمیل کنید».
و ابوقتاده س گوید: «بینما نحن نصلّی مع النبیّ ج اذ سمع جَلَبة رجال؛ فلمَا صلّی قال: «ما شأنکم؟» قالوا: استعجلنا الی الصلاة. قال: «فلا تفعلوا؛ اذا اتیتم الصلاة فعلیکم بالسکینة؛ فما ادرکتم فصلّوا وما فاتکم فاَتمّوا» (بخاری و مسلم).
«یکبار با پیامبر اکرم ج نماز میخواندیم؛ ناگاه صدای پای مردانی را شنید؛ وقتی که از نماز فارغ شد، فرمود: این سر و صدا چه بود؟ گفتند: برای رسیدن به نماز (جماعت) عجله میکردیم؛ پیامبر خدا ج فرمودند: این کار را نکنید، وقتی که برای نماز میآیید، لازم است که متانت و آرامش را رعایت کنید؛ سپس هر مقدار نمازی که توانستید، با امام بخوانید و باقیمانده را بعد از سلام امام، تمام کنید».
این دو حدیث، عام و کلّی است و در آن، ذکری از جمعه و غیر آن به بیان نیامده است.
در جواب استدلال از حدیث ابوهریره س (حدیث شماره ۱۴۱۲)، چنین گفته شده است که این، استدلال از مفهوم مخالف میباشد که از دیدگاه احناف، حجّت و دلیل نمیباشد.و علاوه از آن، بر ظاهر حدیث نیز، هیچکس عمل نمیکند؛ چون مطلب آن، این است که اگر شخصی فقط یک رکعت را دریافت، گویا که تمام نماز را دریافته است و نیازی به خواندن رکعتهای باقیمانده نیست. به همین خاطر، تأویلهایی در حدیث صورت گرفته است و از جمله، این که منظور از عبارت «فقد ادرک الصلاة»، «ادرک فضیلة الصلاة» یا «ادرک حکم الصلاة» است؛ یعنی هرکس یک رکعت از نماز را همراه با امام دریابد، به راستی فضیلت یا حکم نماز را دریافته است.
[۲۷۲]- مسلم ۲/۵۸۹ ح (۳۵-۸۶۲). [۲۷۳]- مسلم ۲/۵۹۱ ح (۳۹-۸۶۴). [۲۷۴]- مسلم ۲/۵۹۵ ح (۵۳-۸۷۴). [۲۷۵]- ابوداود ۱/۶۵۶ ح ۱۰۹۱. [۲۷۶]- دارقطنی ۲/۱۱ ح ۷ «باب الخطبة و الصلاة».