فصل اول
واژهی «عید»:
«عید» از «عاد یعود» گرفته شده است و در اصل خود «عِوْدٌ» بوده است که به علّت سکون واو و کسرهی ماقبل، به «یاء» تبدیل شده است؛ و جمع آن «اعیاد» میباشد. طبق قانون میبایست با «اعواد» جمع بسته میشد؛ امّا به خاطر عدم التباس با جمع «عود» که به معنای چوب است، «اعیاد» گفته میشود.
وجه تسمیهی عید:
برخی از علماء و صاحبنظران اسلامی بر این باورند که نامگذاری روز فطر و قربان به «عید»، به این خاطر است که در هر سال، تکرار میشوند. برخی نیز گفتهاند که عید از «عود» (مشک) مشتق است، و علّت نامگذاری آن، این است که در آن روز، مشکهای فراوانی روشن (دود) میشود. و برخی نیز گفتهاند: وجه تسمیهی عید، به خاطر کثرت و فراوانی عوائد و خیر و برکت خداوند بر بندگانش و شادی و سرور آنان در آن روز است؛ شادی به خاطر اتمام مراسم حج و ذبح قربانی در ایام تشریق و در عید فطر به خاطر موفقیت در به پایان رساندن یک ماه آموزش.
امّا قول راجح، آن است که عید از «عاد یعود» گرفته شده است و برای نیک فالی، اسم آن را «عید» گذاشتهاند. گویا این یک دعایی است بر این مضمون که «خدا کند این روز مرتّب تکرار شود»؛ همچنان که «قافله» را نیز از روی تفاؤل و نیکفالی، قافله میگویند.
البته «عید» برای جشن و روزهای خوش نیز اطلاق میگردد.
عید فطر و عید قربان:
هر دین و آیینی در طول سال، چند روز را به عنوان عید و جشن قرار میدهند؛ اسلام نیز در سال، دو روز را به عنوان عید قرار داده است و این دو عید، پس از پایان دو عبادت بس بزرگ قرار داده شدهاند. عید فطر زمانی است که عبادت بزرگ روزه به پایان میرسد و عید اضحی نیز روزی است که حج تکمیل میگردد و برعکس ادیان دیگر، این دو عید نیز خود عبادت هستند که با خواندن دو رکعت نماز، عید آغاز میگردد.
به عبارت دیگر، هر ملّت و گروهی، دارای مراسم و جشنهای خاصّی است که در آن روزها، برحسب توان و وُسع خویش، لباسهای نو و خوب به تن میکنند و غذاهای خوب تهیه میکنند و میخورند و به عناوین گوناگون، اظهار شادی و خوشی میکنند؛ و این، یکی از تقاضاهای طبیعی و فطری بشر است؛ از این رو، هیچ گروه و ملّتی از میان جوامع بشری نیست که دارای چنین روزهای ویژه و خاصّی نباشند.
در اسلام نیز دو روز (عید فطر و عید قربان) وجود دارد که عید و جشن اصلی مسلمانان را تشکیل میدهند؛ و علاوه بر آن، آنچه مسلمانان به عنوان عید و یا جشن اسلامی میدانند، در واقع اساس و حیثیت مذهبی و دینی نداشته بلکه از نقطه نظر اسلامی، بیشتر آنها خرافات هستند.
در حقیقت، زندگی اجتماعی مسلمانان، از زمانی شروع میشود که رسول اکرم ج از مکّه هجرت نمودند و به مدینهی منوره تشریف آوردند و مراسم عید فطر و عید قربان نیز از همان تاریخ شروع شد. همان طوری که معلوم است، عید فطر بعد از پایان رمضان در اول شوّال، و عید قربان، در دهم ذیحجه قرار داده شده است.
ماه مبارک رمضان، از حیث معنویت و روحانیت، از تمام ماهها افضل و با برکتتر است؛ در همین ماه، نزول قرآن آغاز گردیده است و روزهی تمام ماه بر امّت مسلمان فرض شده و در شبهای آن، نماز مستقلی با جماعت خوانده شده و نسبت به انجام هر نیکی و خیری، به پاداش فوقالعاده تشویق شده است.
خلاصه؛ تمام این ماه، ماه فداکاری و سرکوب نفس و ماه کثرت و فراوانی عبادت و طاعت است. پرواضح است که در پایان این ماه، روزی فرا میرسد که از نظر برکات روحانی و معنوی، نسبت به دیگر روزها، استحقاق بیشتری دارد و برای این که روز جشن و شادی قرار گیرد، آن روز را عید فطر قرار دادند.
دهم ذیحجّه نیز روز مبارک و تاریخی است که در آن روز، ابراهیم÷با حکم و دستور خدا، جگرگوشهی خود، اسماعیل÷را به فرمان خدا برای قربانی تقدیم کرد و کارد را بر حلقش قرار داد و وفاداری و تسلیم و رضای کامل خویش را به اثبات رسانید و خداوند بلندمرتبه نیز درعوض آن فداکاری و آزمایش، اسماعیل÷را زنده نگه داشت و گوسفندی را به جای او به عنوان قربانی پذیرفت و به پاس قدردانی از این موفقیت، بر سر ابراهیم÷تاج افتخار «انّی جاعلک للناس اماماً» را قرار داد و آن روش اظهار محبّت و عشق او را به خدا، تا قیامت به عنوان «رسم عاشقی» برقرار داشت. پس اگر بر اساس واقعه و امر مهم تاریخی، روزی را میتوان به عنوان یادگار تاریخی جشن گرفت، برای امّت مسلمان که وارث ملّت ابراهیمی و نمایندهی اسوهی خلیل است، در مقابل دهم ذی حجّة، روز دیگری استحقاق آن را ندارد؛ از این رو، دهم ذیحجّة، روز عید و جشن قرار گرفت.
به هر حال، این دو روز (یکم شوّال و دهم ذیحجّة) با توجه به این خصوصیات خود، روز عید و جشن و سرور امّت مسلمان قرار گرفتند.
وجوب نماز عید:
از دیدگاه امام ابوحنیفه، نماز عید واجب است. صاحبنظران فقهی احناف، این قول را «ظاهر روایت» قرار دادهاند و بر آن فتوا دادهاند. قولی دیگر نیز از امام ابوحنیفه، مبنی بر سنّت مؤکّده بودن نماز عید نقل شده است.
امام مالک و امام شافعی بر این باورند که نماز عید، سنّت مؤکّده است؛ و امام ابویوسف و امام محمد نیز همین دیدگاه را ترجیح دادهاند.
از دیدگاه امام احمد بن حنبل، نماز عید، فرض کفایی است و روایتی از امام مالک نیز مطابق با دیدگاه امام احمد بن حنبل است. برخی از علماء و صاحبنظران شافعی نیز این دیدگاه را پسندیدهاند.
دلایل وجوب نماز عید، عبارتند از:
۱- قرآن کریم، وجوب نماز عید را تأیید میکند، آنجا که میگوید:
﴿ فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَٱنۡحَرۡ٢ ﴾[الکوثر: ۲].
«حال که چنین است تنها برای پروردگار خود نماز بخوان و قربانی بکن».
طبق تفسیر مشهور آیه، مراد از «نماز مورد اشاره در آیه»، نماز عید میباشد.
۲- از احادیث و روایات متواتر ثابت شده است که پیامبر اکرم ج همواره نماز عید را برپا داشتند و هرگز آن را ترک نکردند. ابوسعید خدری س گوید: «انّ رسول الله ج کان یخرج یوم الفطر ویوم الاضحی الی المصلّی فیصلّی بالناس» (نسایی، باب استقبال الامام بالناس بوجهه فی الخطبة؛ ج ۱ ص ۲۳۳)؛ «رسول خدا ج در روز عید فطر و عید قربان به سوی عیدگاه میرفت و برای مردم نماز میگزارد».
۳- برپایی نماز عید از صدر اسلام تاکنون به طور مستمر، نشانهی واجب بودن آن است.
۴- برخی از علماء و اندیشمندان اسلامی، مصداق آیهی:
﴿...وَلِتُكَبِّرُواْ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَىٰكُمۡ... ﴾[البقرة: ۱۸۵].
را نماز عید میدانند و امر در این آیه را برای وجوب قرار دادهاند.
این آیه در سورهی بقره بعد از بیان «حکم روزه» ذکر شده است و در سورهی حج، بدون و او عطف، بعد از حج و قربانی قرار گرفته است (حج/۳۷)؛ که در مقام اول، مشروعیت و وجوب نماز عید فطر را میرساند و در مقام دوم، مشروعیت و وجوب نماز عید قربان را ثابت میگرداند.
۱۴۲۶ - [۱] (مُتَّفق عَلَیهِ)
عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْـخُدْرِیِّ قَالَ: كَانَ النَّبِیُّ ج یخرج یَوْم الْفطر وَالْأَضْحَى إِلَى الْـمُصَلَّى فَأَوَّلُ شَیْءٍ یَبْدَأُ بِهِ الصَّلَاةُ ثُمَّ یَنْصَرِفُ فَیَقُومُ مُقَابِلَ النَّاسِ وَالنَّاسُ جُلُوسٌ عَلَى صُفُوفِهِمْ فَیَعِظُهُمْ وَیُوصِیهِمْ وَیَأْمُرُهُمْ وَإِنْ كَانَ یُرِیدُ أَنْ یَقْطَعَ بَعْثًا قَطَعَهُ أَوْ یَأْمر بِشَیْء أَمر بِهِ ثمَّ ینْصَرف [۲۸۴].
۱۴۲۶- (۱) ابوسعید خدری س گوید: رسول خدا ج در روزهای عید فطر و عید قربان، به عیدگاه (در خارج شهر) میرفتند و نخستین کاری که انجام میدادند، گزاردن نماز عید بود؛ آنگاه پس از گزاردن نماز، رو به روی نمازگزارانی که در صفهای نماز خویش نشسته بودند، میایستادند و به موعظه و نصیحت آنها میپرداختند و آنان را به انجام کارهای خیر و صلاح، توصیه میکردند و دستورات لازم را صادر میفرمودند؛ و اگر میخواستند لشکری را به جایی اعزام نمایند، یا دستور انجام کار دیگری را بدهند، در همانجا اقدام میکردند. آنگاه برمیگشتند و عیدگاه را ترک مینمودند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: حدیث ابوسعید خدری س در بخاری و مسلم به طور کامل چنین آمده است:
«عن ابی سعید الحذری س قال: کان رسول الله ج یخرج یوم الفطر والاضحی الی المصلّی؛ فاوّل شیء یبدأ به الصلاة؛ ثمّ ینصرف فیقوم مقابل الناس؛ والناس جلوس علی صفوفهم؛ فیعظهم ویوصیهم ویأمرهم؛ فان کان یرید ان یقطع بعثاً قطعه؛ او یأمر بشیء امر به ثم ینصرف.
قال ابوسعید: فلم یزل الناس علی ذلك حتّی خرجتُ مع مروان وهو امیر الـمدینة فی اضحیً او فطر؛ فلمّا اتینا الـمصلّی، اذا منبر بناه کثیر بن الصلت؛ فاذا مروان یرید ان یرتقیه قبل ان یصلّی. فجبذتُ بثوبه، فجبذنی؛ فارتفع فخطب قبل الصلاة؛ فقلتُ له: غیّرتم والله! فقال: ابا سعید! قد ذهب ما تعلم. فقلتُ: ما اعلم والله خیرٌ ممّا لا اعلم. فقال: انّ الناس لم یکونوا یجلسون لنا بعد الصلاة؛ فجعلتها قبل الصلاة».
«ابوسعید خدری س گوید: رسول خدا ج روز عید فطر و عید قربان، به عیدگاه میرفت و اولین کاری که انجام میداد، برگزاری نماز بود. پس از اتمام نماز، مقابل نمازگزارانی که در صفها نشسته بودند، میایستادند و به موعظهی آنها میپرداخت؛ آنان را توصیه به خیر میکرد و دستورات لازم را صادر میفرمود؛ و اگر میخواست لشکری را به جایی گسیل نماید؛ یا دستور انجام کار دیگری بدهد، در همانجا اقدام میکرد. آنگاه برمیگشت.
راوی میگوید: پس از رسول خدا ج، مردم به همین شیوه عمل میکردند تا زمان مروان فرا رسد. روزی با مروان که حاکم مدینه بود، به عیدگاه رفتم. در آنجا، منبری وجود داشت که کثیربن صلت آن را ساخته بود. ناگهان متوجه شدم که مروان میخواهد قبل از نماز، بالای منبر برود و خطبه بخواند. من لباسش را گرفتم و او را پایین کشیدم، ولی او خود را از دست من رها ساخت و بالای منبر رفت و قبل از نماز، به ایراد خطبه پرداخت.
گفتم: به خدا سوگند! شما سنّت رسول خدا ج را تغییر دادید.مروان گفت: ای ابوسعید! آنچه را تو میدانی، اکنون نمیشود بر آن عمل کرد. گفتم: به خدا سوگند! آنچه را که من میدانم، بهتر است از آنچه که نمیدانم؛ (یعنی خطبهی بعد از نماز، بهتر است از خطبه قبل از نماز). مروان گفت: چون مردم بعد از نماز، برای شنیدن خطبهی ما نمینشینند، بدین جهت آن را قبل از نماز خواندم».
«مصلّی»: در شهرهای بزرگ که مسجد جامع، گنجایش همهی نمازگزاران را در روزهای عید و جمعه ندارد، در خارج شهر، جای وسیعی را برای نماز جمعه و عیدین آماده میسازند که «مصلّی» نام دارد؛ و روش آن حضرت ج نیز بر آن بود که نمازهای عید را در مکانی خارج از مدینه برگزار میکردند؛ و آن مکان، محلّی بود که برای این منظور مهیا و آماده شده بود و عیدگاه نامیده میشد و در حدود یک کیلومتر از مدینه فاصله داشت و در آن روزگار، اطراف آن، حصار کشیده نشده بود و به صورت صحرا و میدان باز بود.
از این حدیث، معلوم میشود که محل نمازهای عید، فضای باز است نه مسجد؛ چون پیامبر ج برای ادای نماز عید، به طرف مصلّی خارج میشدند و کسانی که پس از ایشان آمدند نیز همین کار را میکردند.
۱۴۲۷ - [۲] (صَحِیح)
وَعَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ: صَلَّیْتُ مَعَ رَسُولِ الـلّٰهِ ج الْعِیدَیْنِ غَیْرَ مَرَّةٍ وَلَا مَرَّتَیْنِ بِغَیْرِ أَذَانٍ وَلَا إِقَامَة. رَوَاهُ مُسلم [۲۸۵].
۱۴۲۷- (۲) جابر بن سمرة س گوید: بیش از یک بار و دوبار، همراه رسول خدا ج نمازهای عید فطر و عید قربان را بدون اذان و اقامه خواندم.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: بر مبنای اجماع امّت اسلامی، نماز عید، فاقد اذان و اقامه است.
علامه ابن قدامه در کتاب «المغنی» (ج ۲ ص ۲۳۵) مینویسد: «و لا نعلم فی هذا خلافاً مـمّن یعتد بخلافه؛ الّا انّه روی عن ابن الزبیر انّه اذّن واقام؛ وقیل اوّل من اذّن زیاد؛ وهذا دلیل علی انعقاد الاجماع قبله علی انّه لایسنّ لـهمـا اذان ولا اقامة».
«در این مسأله (عدم اذان و اقامه برای نماز عید) کسی از علماء و صاحبنظران مطرح جهان اسلام را سراغ نداریم که اختلاف نموده باشد؛ مگر آنچه که از ابن زبیر روایت شده است که وی برای نماز عید، هم اذان و هم اقامه گفته است. و گفته شده که نخستین کسیکه برای نماز عید اذان گفت، زیاد بوده است. و این خود دلیل بر آن است که پیش از آن، اجماع بر این منعقد گردیده است که برای نمازهای عید فطر و قربان، نه اذان سنّت است و نه اقامه».
به هر حال؛ امّت اسلامی در این مسأله که در نماز عید، اذان و اقامه نیست، اتفاقنظر دارند.
شایان ذکر است که برای اقامهی نماز عید، اعلام اصطلاحی که عبارت از اذان و اقامه باشد، ممنوع است؛ ولی نفس اعلام، مانعی ندارد. همچنان که برای نمازهای نفلی که با جماعت گزارده میشوند، مانند: تراویح، نماز کسوف (خورشیدگرفتگی) و استسقاء (طلب باران) به جای اذان و اقامه، یک اعلانی وجود دارد، در نماز عید نیز میتوان جهت اطلاع دادن به مردم، اعلام کرد.
۱۴۲۸ - [۳] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: كَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج وَأَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ یُصَلُّونَ الْعِیدَیْنِ قَبْلَ الْـخُطْبَةِ [۲۸۶].
۱۴۲۸- (۳) عبدالله بن عمر س گوید: رسول خدا ج، ابوبکر س و عمر س، نمازهای عید فطر و قربان را پیش از خطبه میگزاردند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: ابوبکر صدّیق س، عمر فاروق س، عثمان بن عفّان س، علی بن ابی طالب س، امام ابوحنیفه س، امام مالک/امام شافعی/، امام احمد بن حنبل/و جمهور امّت، بر سنّت بودن خطبه بعد از نماز، اتفاقنظر دارند.
البته از دیدگاه علماء و صاحبنظران حنفی و مالکی، اگر قبل از نماز، خطبه خوانده شود، با کراهیت درست است؛ و از دیدگاه علماء و اندیشمندان شافعی و حنبلی، اگر قبل از نماز، خطبه خوانده شود، نماز صحیح و خطبه کالعدم میباشد؛ گویا که خطبهای خوانده نشده است.
از روایت ترمذی، چنین به نظر میرسد که مروان بن حکم، نخستین کسی بود که قبل از نماز، خطبه خوانده است (آنجا که در روایت ترمذی چنین آمده است: «و یقال: انّ اول من خطب قبل الصلاة مروان بن الحکم»).
و این در حالی است که طبق روایات و احادیثی دیگر، این عمل به دیگر افراد، نسبت داده شده است، از جمله:
۱- عمر بن خطّاب س. یحیی بن سعید گوید: «اخبرنی یوسف بن عبدالله بن سلام قال: اوّل من بدأ بالخطبة قبل الصلاة یوم الفطر، عمر بن الخطاب...» (مصنّف عبدالرزاق، باب «اوّل من خطب ثم صلّی»، شماره حدیث ۵۶۴۴، ج ۳ ص ۲۸۳)؛ «یوسف بن عبدالله بن سلام به من خبر داده و گفته است: اولین کسیکه خطبه را قبل از نماز عید فطر خواند، عمر بن خطاب س بود...»
۲- عثمان بن عفّان س. (ر.ک: فتح الباری، باب «المشی والرکوب الی العید والصلاة قبل الخطبة» ج ۲ ص ۳۷۶).
۳- معاویة بن ابی سفیان س. ابن شهاب گوید: «اول من بدأ بالخطبة قبل الصلاة معاویة» (مصنّف عبدالرزاق، باب «اول من خطب ثمّ صلّی»، شمارهی حدیث ۵۶۴۶)؛ «اولین کسیکه خطبه را قبل از نماز خواند، معاویه س بود».
۴- زیاد. حافظ ابن منذر از ابن سیرین/نقل میکنند که وی گفت: «انّ اوّل من فعل ذلك زیاد بالبصرة» (فتح الباری ج ۲ ص ۳۷۶)؛ «اولین کسیکه خطبه را قبل از نماز خواند، زیاد بود که این کار را در شهر بصره انجام داد».
پرواضح است که ظاهر این روایات با یکدیگر تعارض دارند و کثرت روایات، جواز خطبه قبل از نماز را ثابت میکند.
برخی از علماء و صاحبنظران اسلامی به خاطر رفع تعارض بر بعضی از احادیث این موضوع، سخنها گفتهاند و آنها را زیر سؤال بردهاند و در صحّت و درستی آنها، شک و تردید ایجاد کردهاند.
برخی نیز گفتهاند: عثمان بن عفّان س برای رعایت حال کسانی که از دوردست به نماز میآمدند، خطبه را بر نماز مقدم میکرد تا آنان به نماز برسند. (ر.ک: فتح الباری، باب «الـمشی والرکوب الی العید والصلاة قبل الخطبة»؛ ج ۲ ص ۳۷۶).
و دربارهی عملکرد عمر بن خطاب س، عبدالله بن سلام س میگوید: «کان الناس یبدأون بالصلاة ثم یثنون بالخطبة حتّی اذا کان عمرو کثر الناس فی زمانه و کان اذ ذهب یخطب، ذهب جفاة الناس؛ فلمّا رأی ذلک عمر؛ بدأ بالخطبة حتی ختم الصلاة» (مصنّف ابن ابی شیبة، باب «من رخّص ان یخطب قبل الصلاة» ج ۲ ص ۱۷۱).
«در اوایل، مردم نخست نماز عید را میخواندند و پس از آن، خطبه را ایراد مینمودند؛ تا این که روزگار خلافت عمر بن خطاب س فرا رسید و در روزگار وی، تعداد مسلمانان رو به افزایش شد؛ عمر بن خطاب س هرگاه برای ایراد خطبه بلند میشد، مردمان بینزاکت و غیراجتماعی، بلند میشدند و به خطبه نمینشستند؛ چون عمر س این صحنه را مشاهده کرد، خطبه را قبل از نماز خواند».
امّا در واقع، نسبت این عمل به عمر بن خطّاب س، مخالف حدیث صحیح و ثابت میباشد؛ البته تقدیم خطبه بر نماز، از عثمان بن عفّان س ثابت است؛ اگر چه ابن قدامه نسبت این عمل را به عثمان س مورد تردید قرار داده و گفته است: «و روی عن عثمان وابن الزبیر انهما فعلاه ولم یصح ذلك عنهما»؛ «از عثمان س و عبدالله بن زبیر س روایت شده است که آن دو، خطبه را بر نماز عید، مقدّم میکردند؛ ولی این روایت از آن دو به درجهی صحّت نرسیده است».
و تقدیم خطبه بر نماز، پس از عثمان بن عفّان س، از معاویة بن ابی سفیان س نیز ثابت است؛ غالباً معاویه س به خاطر پیروی از عثمان بن عفّان س چنین میکرد و از آن جایی که زیاد در زمان خلافت معاویه س، استاندارد بصره بود، از معاویة بن ابی سفیان س پیروی میکرده است؛ و مروان بن حکم نیز که در آن روزگار، حاکم مدینه بود، به جهت پیروی از معاویه س یا بنابر مصلحت شخصی، خطبه را بر نماز مقدّم مینمود.
از این رو، مصداق قرار دادن عثمان بن عفّان س، معاویة بن ابی سفیان س، مروان بن حکم و زیاد به «اوّل من خَطب» (نخستین کسیکه خطبه را قبل از نماز خوند) به اعتبار علم و آگاهی راوی بوده است و امکان دارد که معاویه س در مملکت خود، نخستین کسی بوده باشد که خطبه را بر نماز مقدّم کرده است که به او «اوّل من خطب» (نخستین کسیکه خطبه را بر نماز مقدّم نمود) گفته شده است؛ و مروان بن حکم و زیاد نیز چون استاندار منصوب از طرف معاویه س بودهاند و در استانهای تحت فرماندهی خویش، اولین افرادی بودهاند که خطبه را بر نماز مقدّم داشتهاند، به همین خاطر به آنان نیز «اوّل من خطب» اطلاق گردیده است.
۱۴۲۹ - [۴] (مُتَّفق عَلَیهِ)
وَسُئِلَ ابْنُ عَبَّاسٍ: أَشَهِدْتَ مَعَ رَسُولِ الـلّٰهِ ج الْعِیدَ؟ قَالَ: نَعَمْ خَرَجَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج فَصَلَّى ثُمَّ خَطَبَ وَلَمْ یَذْكُرْ أَذَانًا وَلَا إِقَامَةً ثُمَّ أَتَى النِّسَاءَ فَوَعَظَهُنَّ وَذَكَّرَهُنَّ وَأَمَرَهُنَّ بِالصَّدَقَةِ فَرَأَیْتُهُنَّ یُهْوِینَ إِلَى آذَانِهِنَّ وَحُلُوقِهِنَّ یَدْفَعْنَ إِلَى بِلَالٍ ثُمَّ ارْتَفَعَ هُوَ وَبِلَالٌ إِلَى بَیته [۲۸۷].
۱۴۲۹- (۴) از عبدالله بن عباس س پرسیده شد. آیا با رسول خدا ج نماز عید را گزاردهای؟ وی در پاسخ گفت: آری؛ رسول خدا ج (به سوی عیدگاه) بیرون شدند و نماز عید را گزاردند؛ سپس خطبه ایراد فرمودند.
عبدالله بن عباس س (در بیان کیفیت و نحوهی نماز عید رسول خدا جذکری از اذان و اقامه به میان نیاورد.
آنگاه (پس از گزاردن نماز و خطبه) به سوی زنانِ (شرکت کننده در نماز عید) رفتند و برای آنان موعظه کردند و آنان را به دادن صدقه، فرمان دادند؛ و خود، زنان را دیدم که دستهای خویش را به گوشها و گلوهای خود دراز میکردند و گوشوارهها و گردنبندهای خویش را به بلال س میدادند؛ سپس رسول خدا ج همراه با بلال س رهسپار خانهشان شدند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: در روایتی دیگر، این حدیث، بدینگونه وارد شده است:
«عن ابن عباس س قال: شهدتُ الفطر مع النبیّ ج وابی بکر وعمر وعثمان، یصلّونها قبل الخطبة، ثم یخطب بعدُ.
خرج النبیّ ج کانّی انظر الیه حین یُجلس بیده؛ ثمّ اقبل یشقّهم؛ حتّی جاء النساء، معه بلال. فقال:
﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِذَا جَآءَكَ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ يُبَايِعۡنَكَ عَلَىٰٓ أَن لَّا يُشۡرِكۡنَ بِٱللَّهِ شَيۡٔٗا وَلَا يَسۡرِقۡنَ وَلَا يَزۡنِينَ وَلَا يَقۡتُلۡنَ أَوۡلَٰدَهُنَّ وَلَا يَأۡتِينَ بِبُهۡتَٰنٖ يَفۡتَرِينَهُۥ بَيۡنَ أَيۡدِيهِنَّ وَأَرۡجُلِهِنَّ وَلَا يَعۡصِينَكَ فِي مَعۡرُوفٖ فَبَايِعۡهُنَّ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُنَّ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ١٢ ﴾[الممتحنة: ۱۲].
ثم قال حین فرغ منها: «أأنتنّ علی ذلك؟» فقالت امرأة منهنّ، لم یُجبه غیرها؛ نعم! قال: «فتصدّقن» فبسط بلال ثوبه ثم قال: هلمّ! لکُنَّ فداءاً ابی وامّی. فیلقین الفَتَخَ والخواتیم فی ثوب بلال» (بخاری).
«ابن عباس س گوید: نماز عید فطر را هم با پیامبر خدا ج و هم در زمان ابوبکر س، عمر س و عثمان س با آنان خواندهام و همهی ایشان نماز عید را قبل از خطبهی آن میخواندند.
(ابن عباس س گوید): پیامبر اکرم ج برای خواندن نماز عید در عیدگاه - که در خارج شهر بود - میرفت و (قیافهاش) همین الآن در مقابل چشمانم مجسّم است،) انگار من هم اکنون نگاهش میکنم که با دست به مردم اشاره میکرد و دستور میداد تا بنشینند. (پس از خواندن نماز و خطبه) به طرف نمازگزاران رفت و از صفوف مردان گذشت تا به صف زنان رسید و بلال س هم همراهش بود. پیامبر ج این آیه را تلاوت فرمودند:
﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِذَا جَآءَكَ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ يُبَايِعۡنَكَ عَلَىٰٓ أَن لَّا يُشۡرِكۡنَ بِٱللَّهِ شَيۡٔٗا وَلَا يَسۡرِقۡنَ وَلَا يَزۡنِينَ وَلَا يَقۡتُلۡنَ أَوۡلَٰدَهُنَّ وَلَا يَأۡتِينَ بِبُهۡتَٰنٖ يَفۡتَرِينَهُۥ بَيۡنَ أَيۡدِيهِنَّ وَأَرۡجُلِهِنَّ وَلَا يَعۡصِينَكَ فِي مَعۡرُوفٖ فَبَايِعۡهُنَّ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُنَّ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ١٢ ﴾[الممتحنة: ۱۲].
«ای پیامبر! هنگامی که زنان مؤمن، پیش تو بیایند و بخواهند با تو بیعت کنند و پیمان بندند بر این که: چیزی را شریک خدا نسازند و دزدی نکنند و مرتکب زنا نشوند و فرزندانشان را نکشند و به دروغ فرزندی را به خود و شوهر خود نسبت ندهند که زادهی ایشان نیست و در کار نیکی (که آنان را بدان فرامیخوانی) از تو نافرمانی نکنند، با ایشان بیعت کن و پیمان ببند و بر ایشان از خدا آمرزش بخواه؛ به یقین خدا آمرزگار و مهربان است (و مغفرت و مرحمت خود را شامل چنین خانمهایی میگرداند)».
آنگاه پیامبر اکرم ج فرمودند: ای زنان! آیا این تعهّد و بیعت را رعایت میکنید؟ تنها زنی در بین زنها، گفت: آری؛ و سایر زنان، سکوت کردند. پیامبر ج فرمود: پس احسان و صدقه کنید. آنگاه بلال س پارچهای بر زمین پهن کرد و گفت: پدر و مادرم فدایتانای زنان! در خیر و احسان شتاب ورزید و عجله کنید. زنها هم، انگشترهای بزرگ و کوچک خود را بر روی آن پارچه میانداختند».
و از حدیثی که از طریق عبدالله بن عباس س (در صحیح مسلم) روایت شده است، معلوم میشود که چون زنان، صدای آن حضرت ج را به هنگام ایراد خطبه نمیشنیدند، از این رو پیامبر ج پس از آن که برای مردان ایراد خطبه فرمودند، به نزد زنان رفتند و برای آنان نیز خطبهای مستقل ایراد فرمودند.
۱۴۳۰ - [۵] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ: أَنَّ النَّبِیَّ ج صَلَّى یَوْمَ الْفِطْرِ رَكْعَتَیْنِ لَمْ یُصَلِّ قَبْلَهُمَا وَلَا بَعْدَهُمَا [۲۸۸].
۱۴۳۰- (۵) عبدالله بن عباس س گوید: رسول خدا ج در روز عید فطر، دو رکعت نماز (عید) گزاردند و قبل و بعد از آن دو رکعت، نماز دیگری نخواندند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: این روایت در صحیح مسلم با این لفظ آمده است:
«عن ابن عباس س: انّ رسول الله ج خرج یوم اضحی او فطر، فصلّی رکعتین، لم یُصلّ قبلها ولا بعدها؛ ثم اتی النساء ومعه بلال، فامرهنّ بالصدقة، وجعلت الـمرأة تُلقی خُرصها وتُلقی سِخابها» (مسلم، ح ۸۹۰).
«ابن عباس س گوید: رسول خدا ج روز عید قربان و یا فطر، آمد و دو رکعت نماز (عید) خواند و قبل و بعد از آنها - نمازی دیگر - نخواند؛ آنگاه در حالی که بلال س وی را همراهی میکرد، نزد زنان رفت و آنان را به صدقه دادن، امر نمود. زنان شروع به انداختن گوشوارهها و گردنبندهای خویش نمودند».
علماء و صاحبنظران اسلامی، بر عدم وجود نماز سنّت، قبل از عید و بعد از آن، اتفاقنظر دارند. البته دربارهی نفل روز عید، اختلاف وجود دارد که در روزگار صحابه نیز وجود داشته است.
از دیدگاه برخی از صحابه و تابعان، نماز نفل، قبل از نماز عید و بعد از آن، به طور مطلق جایز است.
امام شافعی نیز معتقد به این دیدگاه و نظریه میباشد. البته وی، نفل خواندن امام را مکروه میداند.
از دیدگاه جمهور صحابه، تابعان و بیشتر ائمه و صاحبنظران فقهی، در روز عید، نماز نفل مکروه است؛ البته در این باره اندکی تفصیل وجود دارد؛ این طور که علماء و صاحبنظران احناف، سفیان ثوری، امام اوزاعی و عموم صاحبنظران فقهی کوفه، میگویند: نماز نفل قبل از نماز عید، مکروه و پس از آن جایز میباشد.
از دیدگاه امام ابوحنیفه، نماز نفل پس از نماز عید، در صورتی جایز است که در منزل خوانده شود و خواندن نفل در عیدگاه مانند نفل قبل از نماز عید، مکروه است.
حسن بصری و صاحبنظران فقهی بصره میگویند: خواندن نماز نفل بعد از نماز عید، مکروه و قبل از آن جایز میباشد.
از نظرگاه امام احمد بن حنبل، امام زهری و ابن جریج، نماز نفل قبل از نماز و بعد از آن - به طور مطلق - مکروه است.
امام مالک بر این باور است که خواندن نفل در عیدگاه مکروه است.
به هر حال، دیدگاهها و نظرات امام ابوحنیفه، امام مالک و امام احمد بن حنبل، نزدیک به هم است و هریک از آنها، تا حدودی قائل به کراهیت نماز نفل هستند.
دلیل این بزرگواران، حدیث عبدالله بن عباس س (حدیث شماره ۱۴۳۰) و دیگر احادیث و روایات در این زمینه میباشد. (ر.ک: مصنّف ابن ابی شیبة، باب «من کان لایصلّی قبل العید ولا بعده»؛ ج ۲ ص ۱۷۷).
و اگر چه به وسیلهی عمل برخی از صحابه و تابعان، دیدگاه امام شافعی تأیید میشود؛ امّا با وجود حدیث مرفوع، به حدیث موقوف عمل نمیشود.
و این دیدگاه که روایات کراهیت نماز نفل (مانند حدیث عبدالله بن عباس سمختص امام است، دیدگاهی است بدون دلیل! و احادیث و روایاتی نیز بر ردّ این دیدگاه وجود دارد. ابوسعید خدری س میگوید: «لیس من السنّة الصلاة قبل خروج الامام الی العید» (طبرانی آن را در «معجم الکبیر» روایت کرده و رجال آن ثقه است)؛ «نماز خواندن قبل از خارج شدن امام به سوی عید، سنّت نیست».
در روایتی دیگر، الفاظ و عباراتی عام، همچون «لاصلاة قبلها ولا بعدها» وجود دارد که دیدگاه امام شافعی را به طور کامل رد میکند.
۱۴۳۱ - [۶] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنْ أُمِّ عَطِیَّةَ ل قَالَتْ: أُمِرْنَا أَنْ نُخْرِجَ الْـحُیَّضَ یَوْمَ الْعِیدَیْنِ وَذَوَاتَ الْـخُدُورِ فَیَشْهَدْنَ جَمَاعَةَ الْـمُسْلِمِینَ وَدَعْوَتَهُمْ وَتَعْتَزِلُ الْـحُیَّضُ عَنْ مُصَلَّاهُنَّ قَالَتِ امْرَأَةٌ: یَا رَسُولَ الـلّٰهِ إِحْدَانَا لَیْسَ لَهَا جِلْبَابٌ؟ قَالَ: «لِتُلْبِسْهَا صَاحِبَتُهَا مِنْ جِلْبَابِهَا» [۲۸۹].
۱۴۳۱- (۶) امّ عطیه ل گوید: (از ناحیهی رسول خدا جبه ما (زنان) دستور داده شد تا زنانی را که در دوران قاعدگی به سر میبرند و دخترهایی که در گوشهی منزل، خود را پنهان کردهاند و کمتر از خانه بیرون میآیند، برای نمازهای عید فطر و عید قربان بیرون ببریم تا در اجتماع مسلمانان و دعوت آنان، شرکت کنند؛ امّا زنهایی که در حالت حیض بودند، از محل نماز نمازگزاران دور میشدند (و نماز را نمیخواندند. یکی از زنها گفت: ای فرستادهی خدا! اگر یکی از ما زنان، روپوشی برای حجاب نداشت، چه کند؟ آن حضرت ج فرمودند: باید دوستانش که روپوش دارند آن را نیز با روپوش خویش بپوشانند؛ (یعنی دوستانش، از روپوشهای خود بدو بدهند).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «الحیض»: جمع حائض: زنهایی که در حالت حیض و عادت زنانه قرار دارند.
«ذوات الخدور»: دختران جوانی که در گوشهی منزل، خود را پنهان میکنند و کمتر از خانه بیرون میشوند.
«جلباب»: رداء؛ مقنعه؛ روسری بلند؛ روپوش؛ مراد جامهای است که حجاب اسلامی با آن رعایت گردد. حجاب اسلامی هم با لباسی مراعات میگردد که:
۱- عورت را بپوشاند.
۲- به گونهای چسب بدن نباشد که برجستگیهای بدن را نشان دهد.
۳- زنان، لباس مردان و مردان، لباس زنان را نپوشند.
این حدیث، نصّ صریحی است برای رفتن زنان به عیدگاه در روزگار پیامبر ج؛ و جواز خروج آنان و استحباب آن از حدیث بالا اثبات میشود.
علماء و صاحبنظران سَلف، دربارهی رفتن زنان به عیدگاه، همواره اختلافنظر داشتهاند؛ برخی (مانند ابوبکر س، عمر س، ابن عمر س و دیگران) به طور مطلق، آن را جایز قرار دادهاند و برخی دیگر (مانند عروة س، قاسم/، نخعی/و یحیی انصاری) آن را ناجایز قرار دادهاند؛ و برخی (مانند مالک و ابویوسف) ممنوع بودن را فقط برای دختران و زنان جوان خاص کردهاند.
از امام ابوحنیفه/، در این باره، دو نوع روایت نقل شده است: جواز رفتن آنان و عدم جواز.
از دیدگاه امام شافعی، رفتن زنان سالخورده به عیدگاه مستحب است.
به هر حال، از دیدگاه جمهور علماء و اندیشمندان دینی، رفتن دختران و زنان جوان نه برای جمعه مناسب است و نه برای عیدین و نه برای نمازی دیگر؛ زیرا در بیرون رفتن دختران و زنان جوان، فتنه و احتمال خطر وجود دارد و این خطر دربارهی پیرزنان و زنان مسنّ و سالخورده، وجود ندارد.
به همین علّت به آنان اجازهی رفتن به عیدگاه داده شده است. از دیدگاه امام ابوحنیفه، رفتن پیرزنان به نماز صبح، مغرب و عشاء اشکالی ندارد و از نظرگاه امام ابویوسف و امام محمد، پیرزنان در همهی نمازها میتوانند شرکت کنند.
ناگفته نماند که فتوای علماء و صاحبنظران متأخر نیز بر عدم جواز رفتن زنان به مسجد است. (و پیشتر به طور مفصّل در این مورد بحث شد؛ از این رو نیازی به تکرار آن نمیبینیم.)
۱۴۳۲ - [۷] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: إِنَّ أَبَا بَكْرٍ دَخَلَ عَلَیْهَا وَعِنْدَهَا جَارِیَتَانِ فِی أَیَّامِ مِنًى تُدَفِّفَانِ وَتَضْرِبَانِ وَفِی رِوَایَةٍ: تُغَنِّیَانِ بِمَا تَقَاوَلَتِ الْأَنْصَارُ یَوْمَ بُعَاثَ وَالنَّبِیُّ ج مُتَغَشٍّ بِثَوْبِهِ فَانْتَهَرَهُمَا أَبُو بَكْرٍ فَكَشَفَ النَّبِیُّ ج عَنْ وَجْهِهِ فَقَالَ: «دَعْهُمَا یَا أَبَا بَكْرٍ فَإِنَّهَا أَیَّامُ عِیدٍ وَفِی رِوَایَةٍ: یَا أَبَا بَكْرٍ إِن لكل قوم عیدا وَهَذَا عیدنا» [۲۹۰].
۱۴۳۲- (۷) عایشه ل گوید: ابوبکر س (پدرش)، در روزهای عید قربان، در حالی به نزد وی آمد که در پیش عایشه ل دو کنیز (دو دختربچه) حضور داشت که دَف میزدند (و سرود میخواندند).
در روایتی دیگر آمده است که آن دو دختر بچه، آواز میخواندند و کلماتی را میگفتند که انصار در روز «بُعاث» (روز جنگ اوس با خزرج) در تعریف و مذمّت یکدیگر میگفتند؛ و پیامبر اکرم ج نیز (برای استراحت به رختخواب رفته و دراز کشیده بودند و) خود را با جامهی خویش پوشیده بودند. ابوبکر س (با دیدن این صحنه) آن دو کنیز را به شدّت سرزنش و توبیخ و مذمّت و نکوهش کرد (و گفت: صدای شیطان در خانهی پیامبر ج!)
آنگاه رسول خدا ج جامه را از صورت خویش برکشیدند و فرمودند: «ای ابوبکر! آنان را به حال خود واگذار؛ زیرا که این روزها، روزهای عید و جشن است».
در روایتی دیگر، چنین آمده است: «ای ابوبکر! بیگمان هر ملّت و قومی، عیدی دارد و امروز هم، عید ماست».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «یوم بُعاث»: سلسله نسب قبیلههای «اوس» و «خزرج» - که در مدینهی منوره سکونت داشتند - به قبایل یمنی متصل میشود. معمولاً هر چند وقت یکبار، امواج هجرت از «یمن» به سوی «یثرب» به حرکت درمیآمد؛ این هجرتها عوامل متعددی داشتند. به طور مثال: ناآرامیهای داخلی «یمن»، تهاجم حبشیها، شکستن سدّ «مأرب» و به دنبال آن کمبود آب را میتوان نام برد. بنابراین قبیلهی «اوس» و «خزرج» بعد از یهودیها، وارد مدینه شده بودند.
قبایل «اوس» در مناطق جنوب و شرق مدینه که به منطقهی «عوالی» معروف بود، سکونت داشتند. امّا قبایل «خزرج» در مناطق وسطی و شمالی که در قسمت پایین مدینه قرار دارد، زندگی میکردند. در قسمت غرب از این نقطه گرفته تا «حرة الوبرة» آبادی دیگری وجود نداشت.
قبایل «خزرج» به چهار شاخه، تقسیم شده بود که عبارتند از: «مالک»، «عدی»، «مازن» و «دینار». همگی اینها از «بنی نجار» بودند که به «تیم اللات» معروف است.
قبایل «بنو نجار» در قسمت وسط مدینه که هم اکنون مسجد نبوی قرار دارد، سکونت داشتند.
«اوس» در مناطق جنوب و حاصلخیز مدینه و در جوار گروهها و قبایل مهم یهود سکونت داشتند. منطقهی مسکونی «خزرج» از نظر آبادانی پایینتر بود و در جوار آنها، فقط یک قبیلهی بزرگ یهودی یعنی «قینقاع» زندگی میکردند.
آمار دقیقی از مردان «اوس» و «خزرج» در دست نیست؛ ولی یک پژوهشگر محقق میتواند نیروی جنگی «اوس» و «خزرج» را از طریق جنگهای قبایل «اوس» و «خزرج» که بعد از هجرت در آنها شرکت داشتند، ارزیابی نماید. تنها در روز فتح مکه، تعداد رزمندگان آنها، بالغ بر چهار هزار نفر بود.
عربها هنگام هجرت نبوی، دارای نفوذ و قدرت زیادی بودند؛ امّا یهودیان در مقابل آنها دارای چنان اتحاد و انسجامی نبودند که بتوانند در مقابل دشمنان خود صف واحدی تشکیل دهند. قبایل یهودی از هم پاشیده و متفرق شده بودند. بعضی، همپیمان «اوس» شده و عدّهای دیگر، با قبیلهی «خزرج» پیمان بسته بوند. در جنگ با همکیشهای خود، سختگیرتر از عربها بودند.
عداوت و دشمنی میان «بنی قینقاع» و «بنی نضیر» و «بنی قریظه» به قدری بود که «بنی قینقاع» زمینها و کشتزارهای خود را ترک کردند و به حرفه و صنعت روی آوردند.
بین «اوس» و «خزرج» نیز جنگهای شدیدی درگرفته بود که نخستین آن، جنگ «سمیر» و آخرین آن، جنگ «بُعاث» بود که پنج سال قبل از هجرت واقع شده بود.
یهودیان همواره سعی میکردند که میان «اوس» و «خزرج» عوامل حسد و تفرقه ایجاد نمایند و آنها را به جان یکدیگر انداخته و از خود (یعنی یهود) غافل نگاه دارند. عربها هم این نکته را دریافته و به همین دلیل یهودیها را «ثعالب» (روباه) لقب داده بودند.
واقعهی ذیل، آتشافروزیهای یهود را در این مورد به اثبات میرساند:
روزی «شعث بن قیس» که مردی مسنّ و یهودی بود، در یکی از مجالس انصار شرکت کرد. آن روزها انصار، اسلام را قبول کرده بودند؛ وقتی دید که اینها در مورد اسلام و خوبیهای آن با هم گفتگو میکنند، سخت رنجیده خاطر شد و نتوانست تحمل کند؛ بدین جهت در فکر چاره افتاد و به یک جوان یهودی که با انصار رابطه داشت، اشاره کرد تا در آن مجلس شرکت جوید و یادی از جنگ «بُعاث» و جنگهای گذشته بکند و اشعاری را که قبلاً به همان مناسبت سروده شده بود، تکرار نماید تا زخمهای کهنهی آنها تازه شوند و حمیت و تعصّب جاهلی برانگیخته گردد. این توطئه نیز بینتیجه نماند، اگر چه حمیت و تعصّب آنها برانگیخته شد و نزدیک بود شمشیرها از نیام بیرون آیند؛ ولی خوشبختانه در آن اثنا، رسول خدا ج همراه مهاجران تشریف آوردند و با سخنان آسمانی و گهربارش، به ایمان آنها روشنی بخشید و احساسات دینی آنها را بیدار کرد. آنها فوراً متوجه شدند که نزدیک بود شکار توطئهی جدیدی گردند؛ اینجا بود که سیل اشک از دیدگانشان روان گشت و همدیگر را در آغوش گرفتند، گویا هیچ اتفاقی نیفتاده بود.
«تدفقان»: دایره و دَف میزدند.
حدیث بالا به چند طریق دیگر نیز وارد شده است:
۱- «عن عایشة ل قالت: دخل ابوبکر وعندی جاریتان من جواری الانصار، تغنّیان بما تقاولت الانصارُ یوم بُعاث. قالت: ولیستا بمغنّیتین. فقال ابوبکر: أمز امیر الشیطان فی بیت رسول الله ج! وذلك فی یوم عید. فقال رسول الله ج: یا ابابکر! انّ لکلّ قوم عیداً وهذا عیدنا» (بخاری و مسلم».
«عایشه ل گوید: ابوبکر س (پدرش) به منزل من آمد و در آن هنگام، دو کنیز که نزد من بودند، آواز میخواندند و کلماتی را میگفتند که انصار در روز بُعاث (روز جنگ اوس با خزرج) در تعریف و مذمّت همدیگر میگفتند: عایشه ل به ابوبکر س گفت: این دو کنیز به آوازخوانی عادت ندارند و آواز خوان نیستند. ابوبکر س گفت: آیا سزاوار است صدای شیطان در منزل پیامبر ج بلند شود؟ البته آن روز، روز عید بود. پیامبر ج فرمود: ای ابوبکر! هر ملّت و قومی عیدی دارد و امروز هم عید ماست».
۲- «عن عایشة ل قالت: دخل علیّ رسول الله ج وعندی جاریتان تغنّیان بغناء بُعاث، فاضطجع علی الفراش وحوّل وجهه ودخل ابوبکر، فانتهرنی وقال: مزمارة الشیطان عند النبیّ ج فاقبل علیه رسول الله ج فقال: «دعهما». فلمّا غفل غمزتُهما فخرجتا.
و کان یوم عید یلعب فیه السودان بالدَّرق والحِراب؛ فامّا سألتُ النبیّ ج وامّا قال: تشتهین تنظرین؟ فقلتُ: نعم! فاقامنی وراءه، خدّی علی خدّه وهو یقول: دونکم یا بنی ارفدة! حتّی اذا مَللتُ قال: حسبُكِ؟ قلتُ: نعم! قال: فاذهبی». (بخاری ومسلم).
«عایشه ل گوید: پیامبر اکرم ج به منزل من آمد و دو کنیز نزد من بودند، آواز مخصوص روز بعاث را میخواندند. پیامبر ج بر رختخواب خود دراز کشید و روی خود را از آنان برگردانید؛ ابوبکر س وارد شد. از من عصبانی گردید و گفت: آواز شیطان در نزد پیامبر ج؟! پیامبر ج رو به ابوبکر س کرد و گفت: به این کنیزها کاری نداشته باش. عایشه ل گوید: همین که ابوبکر س غافل شد، با چشم به آن دو کنیز اشاره کردم و بیرون رفتند.
عایشه ل گوید: آن روز، عید بود و سیاهان با سپرهای چرمی و سرنیزههای خود (در مسجد) بازی میکردند (نمیدانم) یا من از پیامبر ج درخواست کردم، یا پیامبر ج خودش فرود: (میخواهی این بازی را تماشا کنی)؟ من هم گفتم: آری؛ در حالی که صورتم بر صورت پیامبر ج قرار داشت، مرا پشت سر خود جای داد و به سیاهان میفرمود: به بازیتان ادامه دهید ای پسران ارفده! تا این که خسته شدم. پیامبر خدا ج فرمود: کافی است؟ گفتم: آری؛ فرمود: پس برو».
۳- «عن ابیهریرة س قال: بینا الحبشة یلعبون عند النبیّ ج بحر ابهم، دخل عمرُ فاهوی الی الحَصی فحصبهم بها، فقال: دعهم یا عمر!» (بخاری و مسلم).
«ابوهریره س گوید: هنگامی که حبشیها پیش پیامبر ج با سرنیزه بازی میکردند؛ عمر س وارد مسجد شد؛ (از این که در مسجد بازی میکردند ناراحت گردید) خم شد و چند سنگ کوچک برداشت و به سوی آنان پرتاب نمود. پیامبر ج فرمود: ای عمر! به آنان کاری نداشته باش».
توضیح این که:
اسلام دینی است که واقعیتها را در نظر میگیرد؛ در عالم خیالات و توهّمات قدم برنمیدارد؛ طبیعت و سرنوشت انسانها را همانگونه که هست در نظر دارد؛ با آنها بر اساس طبیعت انسانی که دارند برخورد مینماید و مانند فرشتگانی که نیاز به خوردن و پوشیدن و تفریح ندارند با آنان رفتار نمیکند.
به همین خاطر است که دین اسلام، هیچگاه مسلمانان را مکلّف ننموده که گفتارشان همه ذکر خدا، سکوتشان هم فکر خدا، آنچه میشنوند همه کلام خدا باشد و تمام اوقات فراغتشان در مسجد باشد. اسلام به غرائز، فطرت و اخلاقی که خداوند، انسان را بر آن آفریده است اعتراف مینماید و آنها را به رسمیت میشناسد و میداند که انسانها نیاز به تفریح و مسافرت و سرگرمی دارند؛ میخندند و بازی میکنند و همان گونه که نیاز به خوردن و نوشیدن دارند به این مسائل نیز نیازمند میباشند.
خنده و مزاح از ویژگیهای انسان است. حیوانات نمیخندند؛ زیرا خندیدن واکنشی است که پس از فهم و شناخت گفتاری که میشنویم، یا صحنهای که میبینیم، روی میدهد. به همین علّت است که گفتهاند: انسان حیوانی خندان است. مصداق آن چنین میشود که: «من میخندم، پس انسانم».
اسلام، از این جهت که دینی فطری است، نمیتوان تصور کرد که گرایشهای فطری را از جمله: «خندیدن و انبساط» را از انسان سلب کند؛ بلکه بر عکس، اسلام به تمام آنچه زندگانی انسان را شاد و پاک گرداند، خوش آمد میگوید و میخواهد که شخصیت انسان مسلمانی خوشبین و بشّاش باشد. اسلام از انسانی که دارای شخصیت بسته و بدبین است و جز با عینک تار بد بینی به انسانها و زندگی نمینگرد، به شدت متنفّر است.
عظمت روحی برخی از اصحاب پیامبر ج به حدّی رسیده بود که بر اساس آن فکر میکردند که لازم است عبادت و جدیت و قاطعیت در تمام اوقات، جزء اخلاقشان باشد؛ از تمام نعمات و لذایذ دنیا روگردان شوند؛ تفریح و بازی و سرگرمی نداشته باشند؛ کلیهی توجّهات و افکارشان به سوی قیامت و معانی آن باشد و زندگی دنیا و سرگرمیهای آن را از خود دور نمایند.
لازم است به سخن این صحابی عالیقدر، حضرت حنظلهی اسیدی که از کاتبان و نویسندگان پیامبر ج میباشد و راجع به خود با ما حرف میزند، گوش دهیم. وی میگوید:
«ابوبکر س به من رسید و گفت: حالت چطور استای حنظله! در جواب گفتم: حنظله منافق است!! ابوبکر س گفت: سبحان الله چه میگویی؟ گفتم: آخر وقتی در خدمت پیامبر ج هستم و جهنّم و بهشت را به یاد ما میاندازد، به حالتی درمیآیم که گویی آنها را با چشم خود میبینم؛ اما به محض اینکه از نزد پیامبر ج خارج شدم، با زن و بچّه و افراد خانواده مشغول بازی و سرگرمی میشوم؛ مسائل دنیایی باعث میشود که اکثراً قیامت را فراموش نمایم. ابوبکر س گفت: قسم به خدا! ما هم همینطور هستیم!
حنظله میگوید: من و ابوبکر س با هم به خدمت پیامبر ج رفتیم و گفتیم: ای رسول خدا ج! حنظله منافق شده است! پیامبر ج فرمود: این چه حرفی استای حنظله! گفتم: ای رسول خدا ج! ما وقتی که پیش شما هستیم و ما را به آتش دوزخ و نعمتهای بهشت یادآور مینمایی، مثل این است که با چشم خود آنها را مشاهده میکنیم، اما همین که از خدمت شما خارج شدیم، زن و بچّه و مال، ما را مشغول مینماید و اکثراً بهشت و جهنم را فراموش میکنیم.
پیامبر ج فرمودند: «سوگند به کسیکه جان من در دست او است! اگر شما همیشه بر آن حالت که پیش من هستید باقی میماندید و به یاد خدا بودید، فرشتگان چه در منزل و چه در خارج از آن، با شما به مصافحه میپرداختند؛ اماای حنظله! ساعتی برای کارهای دینی و ساعت دیگر برای امور دنیا». [مسلم]
به هر حال، الگوی مسلمانان در این موضوع همانا پیامبرگرامی اسلام ج است، که ایشان با وجود همّ و غمهای فراوان و متنوعی که داشتند، به شوخی میپرداختند ولی در آن، غیر از حق چیز دیگری به زبان نمیآوردند. در زندگی شخصی نیز به صورت طبیعی و عادی با یارانشان نشست و برخاست میکردند و همان گونه که در آلام و مصیبتهای آنان مشارکت مینمودند، در خندیدن و بازی کردن و مزاح آنان هم شرکت میجستند.
زندگی پیامبر ج نمونهی برجستهی زندگی یک انسان کامل است. در حال خلوت، نماز میخواند و به خشوع و گریه و بیداری ادامه میداد تا جایی که پاهایش وَرم میکرد. در حقیقت پیامبراکرم ج در مقابل خدا به هیچ چیز دیگری اهمیت نمیداد، ولی در زندگی و معاشرت با مردم، نمونهی انسانیت بود. به چیزهای پاک و خوب علاقه داشت، شادی میکرد و تبسّم بر لب داشت و شوخی و مزاح داشت، اما جز حق چیزی نمیگفت.
پیامبر ج سُرور و شادی و چیزهایی که باعث آن میشد را دوست میداشت و از غم و چیزی که باعث به وجود آمدن آن میگردید، مانند بدهکاری و سایر گرفتاریهای دیگر بیزار بود و از شرّ آن به خدا پناه میبرد و میگفت: «اللهم انّی اعوذُ بك من الهمِّ والحُزن»؛ «خداوندا! از شرّ غم و دلتنگی به تو پناه میآورم».
و اصحاب پیامبر ج در وصف و تعریف آن حضرت ج گفتهاند: «کان من افکه الناس»؛ «رسول خدا ج از لحاظ لطیفه گویی و شوخی سرآمد بودند».
و همانگونه که روایت مشهور امّ زرع در صحیح بخاری بیانگر آن است، مییابیم که رسول خدا ج با همسرانش به شوخی و مزاح میپرداخت و به داستانها و فکاهیات آنان گوش میداد.
به هر حال، با وجود آن قلب بزرگ، پیامبر ج نسبت به مزاح و شوخی و بخشیدن حق فطری مردم، مضایقه و تنگی به خود راه نمیداد. این گونه رفتار، تنها از یک انسان کامل و الگوی نمونهی بشر سر میزند.
یاران پیامبر ج هم همینطور بودند؛ مزاح میکردند، میخندیدند، بازی میکردند و خود را سرگرم میساختند، سهم و حقوق جسم و نفس را رعایت میکردند و به خواستهی فطرت و خلقت بشری جواب مثبت میدادند و روح خود را با شوخی و بازیهای مؤدبانه، شاد و قوی نگه میداشتند تا بتوانند به حرکتِ جدّی خود در مسیر طولانی زندگی ادامه دهند.
علی بن ابی طالب س میگوید: «روحها هم مثل بدن خسته میشوند، برای شادی آنها، لطایف و ظرایف حکیمانه جستجو کنید».
و نیز میگوید: «دل خودتان را ساعت به ساعت شاد نمایید؛ دل هرگاه ناراحت شد کور میگردد».
ابودرداء س یکی دیگر از یاران پیامبر ج میگوید: «من نفس خود را به بعضی از بازیها و لهو و لعب شاد مینمایم تا در کارهای حق به او کمک کرده باشم».
بنابراین هیچ اشکالی نیست که یک مسلمان، شوخی و مزاحهایی را که موجب سُرور و شادی است انجام دهد، به شرط اینکه این شوخی و مزاح به صورت دایمی و همیشگی درنیاید و تمام اوقات خود را به شوخی و بازی به سر نبرد و او را از انجام واجبات باز ندارد؛ و یا در مقامی که قاطعیت و جدّیت لازم است، باز هزل نگوید. به خاطر این است که گفتهاند: «به همان اندازهای که به خوراک خود نمک میدهی، گفتههایت را مزاح بده».
البته هیچ مسلمانی اجازه ندارد، شخصیت و ناموس دیگران را مورد شوخی و مزاح خود قرار دهد. و همچنین، کسیکه اهل شوخی و مزاح است، نباید به خاطر به خنده درآوردن مردم، به دروغ و کلمات نادرست متوسّل شود.
«دعهما یا ابابکر فانّها ایّام عید»: در این حدیث چنین وارد شده است که ابوبکر س به خانهی دخترش عایشه ل رفت و دید که دو کنیز در نزد او آواز میخوانند. ابوبکر س بر آنان فریاد کشید و گفت: ترانههای شیطانی در خانهی پیامبر ج؟!
پیامبر سخن ابوبکر س را شنید و فرمود:
«دعهما یا ابابکر، فانّها ایام عید»؛ «ای ابوبکر! به آنها کاری نداشته باش که این روزها، ایام عید است».
و این بدان معنا نیست که پیامبر اکرم ج در غیر ایام عید، غنا و آواز خواندن را منع کرده باشند؛ بلکه این بدان معناست که روز عید، یکی از آن مواردی است که اظهار شادی و سرور به وسیلهی غنا و آواز خواندن و سایر لهوهای پاک و نزیه، مستحب میباشد.
با این همه، برای مباح بودن آواز خوانی، چند امر لازم است که باید رعایت شوند:
۱- باید اصل آواز و کلمات آن، مخالف با ادب، اخلاق و تعالیم اسلامی نباشد (مثلاً آوازی نباشد در تعریف و توصیف شراب و یا مردم را به شرابخواری دعوت نماید و یا در توصیف اعضای زنان باشد و باعث تحریک شود مسلماً چنین آوازی حرام است و گوش دادن به آن نیز حرام میباشد) لذا آوازخوانی که برای مثال بگوید: «دنیا سیگار و جام است» مخالف تعالیم اسلامی است که شراب را پلید و از عمل شیطان میداند و به نوشندگان، سازندگان، فروشندگان و حاملین آن و هر کسیکه به نحوی در تهیه آن کمک کرده باشد، نفرین میکند همانگونه که ضرر و زیان سیگار قطعی است و بر کسی پوشیده نیست.
غنایی که صاحبان چشمهای جسور و بیباک مرد یا زن را میستاید، مخالف آداب اسلامی است که در قرآن میفرماید:
﴿ قُل لِّلۡمُؤۡمِنِينَ يَغُضُّواْ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِمۡ...﴾[النور: ۳۰].
«بگو به مردان مؤمن چشمانشان را از نگاه حرام محفوظ دارند».
﴿ وَقُل لِّلۡمُؤۡمِنَٰتِ يَغۡضُضۡنَ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِنَّ ﴾[النور: ۳۱].
«و به زنان مسلمان بگو چشمانشان را از نگاه به نامحرم بازدارند».
و پیامبر خدا ج میفرماید:
«یا علیُ لاتُتْبِع النَّظرةَ النَّظرةَ فَاِنَّما لَكَ الاُولی وعَلَیكَ الثّانِیَةُ».
«علی! نگاه به نامحرم را تکرار نکن که نظر اول برای توست (یعنی گناهی ندارد) ولی نظر دوم به زیان توست (یعنی گناه دارد) و هکذا...»
۲- شیوهی ادا در غنا مهم است. بعضی اوقات آواز و کلمات آن با آداب و اخلاق اسلامی مغایرت ندارد، ولی به نحوی ادا و اجرا میگردد که از دایرهی حلال به دایره ی حرام تغییر مییابد مانند تکسّر و ناز و کرشمه در گفتار و ایجاد تحریک شهوانی و اغوای دلهای بیمار و یا مانند آنچه که امروز زنان و مردان از آواز خوانان میشنوند که با الفاظ «یاه» و «یوه» و «ییه» و... آواز خود را شروع میکنند. و این بدان معنی است که نباید شیوهی اجرای آن نیز با آداب اسلامی مخالف باشد. یعنی به صورت نامطلوب و بدور از وقار وبه حالتی که موجب تشویق و ترغیب به فساد است اجرا گردد. در اینجا فرمایش خداوند متعال را خطاب به زنان پیامبر ج یادآور میشویم که میفرماید:
«فَلا تَخضَعنَ بِالقَولِ فَیَطمَعَ الَّذی فی قَلبِهِ مَرَضٌ». «هنگام صحبت کردن صدا را چنان پایین نیارید و با کرشمه نگویید که مبادا بیمار دلان به طمع افتند».
۳- همانگونه که اسلام با اِسراف، غلوّ و زیاده روی در هر امری حتی در عبادت مخالف میباشد، تفریح، بازی و آواز خوانی نیز نباید به حد اسراف برسد و نباید تمامی و یا اکثر اوقات را اگر چه مباح هم باشد در آن صرف نماید؛ چرا که این امر دال بر خالی بودن قلب و عقل از واجبات بزرگ و اهداف عالی است و باعث میشود که حقوق دیگری ضایع و تباه گردد که آن حقوق چه بسا در لابلای آن اوقاتی باشد که او از آن فارغ است و شکی نیست که اسراف در کارهای مباح موجب ضایع شدن وقت واجبات میگردد و چه خوب گفته اند:
«ما رَأَیتُ اِسرافاً اِلّا وبِجانِبِه حَقّ مُضَیَّع». «هیچ اسرافی نیست مگر اینکه حقی در کنار آن ضایع شده است».
۴- بنابراین شنوندهی آواز و ترانه پس از آن حدود و مرزهایی که بیان شد باید وجدان و نفس خود را قاضی قرار دهد و هرگاه دید که آوازخوانی یا یک نوع آواز بخصوص باعث تحریک غریزهی جنسی او میگردد و او را به سوی فتنه و فساد میکشاند و جنبهی حیوانی او را بر جنبهی عقلی و معنوی او مسلط میسازد، باید از آن دوری جوید و دریچه ای را که باد فتنه از آن میوزد مسدود سازد تا قلب، دین و اخلاقش محفوظ ماند و خود و دیگران از شر آن در امان باشند.
بدون شک همهی این قید و بندها خیلی کم در آواز خوانان این عصر با آن کمّیت، کیفیت، موضوع و روش ادای آن، جمع و فراهم میگردد بویژه نسبت به کسانی که کاملاً از دین و اخلاقیات دینی دور هستند. بنابراین فرد مسلمان نباید آنان را تشویق کند، بلکه باید از مشارکت در انتشار نام آنها و گسترش دادن زمینهی آنان اجتناب ورزد تا مبادا در تشویق و تبلیغ آنان دچار گناه شود و به خاطر یاری به معصیت، شریک جرم آنان گردد؛ چرا که چنین امری شایستهی یک فرد مسلمان نیست، برعکس، یک مسلمان متعهّد و عاشق دین باید عزمش را جزم نماید و از وارد شدن در شبهات جداً پرهیز نماید و خود را از این مسیر دور دارد، زیرا ورود بدان و افتادن در این دام ودانه کمتر از شائبهی حرام نخواهد بود.
کسی هم که راجع به آواز به رخصت عمل نماید، لازم است در انتخاب موضوع و نوع آواز غنا بسیار مواظب باشد و در حد توان از مظان و شبهه گناه بدور باشد. وقتی که این قید و بند و شرایط راجع به سماع غنا (شنیدن آواز) وجود دارد کاملاً واضح است که خطر این گونه موارد راجع به کسانی که به حرفهی آواز خوانی اشتغال دارند، و به عنوان هنر بدان میپردازند بیشتر است. زیرا وارد شدن به محیط «هنری» برای دین و اخلاق فرد مسلمان بصورت شدید خطرناک است و به ندرت هنرمند و آوازخوانی میتواند سالم از آن خارج شود.
آنچه تاکنون بیان شد راجع به حکم غنا برای مردان بود، ولی باید دانست که خطرات آواز خواندن زن و یا گوش دادن او به آواز، به مراتب شدیدتر از مردانست. به همین دلیل خداوند متعال بر زنان واجب گردانیده که در لباس، راه رفتن و سخنانشان خود را مصون و محفوظ دارند تا زنان از فتنهی مردان و مردان از فتنهی زنان برحذر بمانند. زن باید از زخم زبانها، چشمها و طمع بیماردلان قطعاً اجتناب ورزد. همانطور که خداوند متعال میفرماید:
﴿...ذَٰلِكَ أَدۡنَىٰٓ أَن يُعۡرَفۡنَ فَلَا يُؤۡذَيۡنَ ...﴾[الأحزاب: ۵۹].
«این برای این که شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند (به احتیاط) نزدیکتر است».
و باز میفرماید:
﴿ فَلَا تَخۡضَعۡنَ بِٱلۡقَوۡلِ فَيَطۡمَعَ ٱلَّذِي فِي قَلۡبِهِۦ مَرَضٞ ﴾[الأحزاب: ۳۲].
«پس به ناز سخن مگویید تا آنکه در دلش بیماری است طمع ورزد»
زن مسلمانی که آواز خواندن را حرفه و شغل خود قرار دهد بیشتر و بیشتر در معرض فتنه و فساد نسبت به خود و دیگران قرار میگیرد و بیشتر در ورطهی محرّمات قرار خواهد گرفت و کمتر میتوانند هنگام آواز خواندن، یا ضبط صوت یا تصویر برداری و یا... از اختلاط با مردان بیگانه و نامحرم محفوظ ماند خواه اختلاط آنان با مردان باشد که مورد تأیید شریعت نمیباشد و یا اختلاط با زنان برهنه و بیحجاب، از زنان مسلمان ارثی و شناسنامه ای و یا اختلاط با زنان غیرمسلمان که تمام اینگونه موارد قطعاً حرام میباشد.
۱۴۳۳ - [۸] (صَحِیح)
وَعَنْ أَنَسٍ قَالَ: كَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج لَا یَغْدُو یَوْمَ الْفِطْرِ حَتَّى یَأْكُلَ تَمَرَاتٍ وَیَأْكُلَهُنَّ وِتْرًا. رَوَاهُ الْبُخَارِیُّ [۲۹۱].
۱۴۳۳- (۸) انس س گوید: رسول خدا ج در روز عید فطر تا چند دانه خرما نمیخوردند، به عیدگاه نمیرفتند. (و در روایتی دیگر آمده است که) در خوردن خرماها، عدد فرد را رعایت میکردند و آنها را به صورت طاق میخوردند.
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح:
جمهور علماء و صاحبنظران اسلامی، - بر مبنای این حدیث و احادیث و روایات دیگر - بر این باورند که در روز عید فطر، قبل از نماز، خوردن صبحانه سنّت میباشد و بهتر آن است که قبل از نماز عید قربان، چیزی میل نشود.
علامه انور شاه کشمیری/میگوید: خودداری از خورد و نوش در همان چند ساعت نیز (در روز عید قربان) روزهی مستقلی به شمار میآید. حفصه ل میگوید: «اربع لم یکن یدعهنّ النبیّ ج: صیام عاشوراء والعشر (ای صیام عشر ذی الحجّة»... (نسایی، باب صوم ثلاثة ایام من الشهر)؛ «چهار چیز را پیامبر اکرم ج ترک نمیکرد: روزهی روز عاشورا و روزهی ده روز اول از ذیحجة...».
و در صورتی این ده روز تکمیل میشوند که روز دهم را نیز شامل کنیم؛ در حالی که میدانیم که روزه در این روز ممنوع است. اکنون اگر امساک و عدم خورد و نوش صبح روز دهم تا بعد از نماز عید را روزه فرض بگیریم، عددد ۱۰ (عدد وارد شده در حدیث) نیز تکمیل میگردد وگرنه تکمیل نمیشود.
همچنین از ابوهریره روایت است که گفت: رسول خدا ج فرمود: «ما من ایّام احبّ الی الله ان یُتعبّد له فیها من عشر ذی الحجّة یعدل صیام کل یوم منها صیام سنة» (ترمذی؛ باب ما جاء فی ایام العشر، ج ۱ ص ۱۲۴)؛ «هیچ روزی برای عبادت، به نزد خدا، محبوبتر از ده روز اول ذی حجه نیست؛ به طوری که روزهی هر روز از آن، برابر با روزهی یک سال است».
در این حدیث نیز در صورتی بر «روزهی هر روز از ده روز ذی حجه» میتوان علم کرد که امساک روز دهم (عدم خورد و نوش تا پایان نماز عید) را روزهی مستقلی قرار دهیم.
به هر حال، از ظاهر احادیث و روایات، چنین معلوم میشود که امساک و خودداری ورزیدن از خورد و نوش در روز عید قربان (تا پایان نماز عید) برای همه سنّت و مستحب میباشد؛ خواه شخص، قربانی داشته باشد یا خیر.
امّا در کتاب «المغنی» تألیف ابن قدامه، از امام احمد بن حنبل نقل شده است که گفت:
«و الاضحی لا یأکل فیه حتّی یرجع اذا کان له ذبح؛ لانّ النبیّ ج کان یأکل من ذبیحته واذا لم یکن له ذبح لم یبال ان یأکل» (ر.ک: معارف السنن، ج ۴ ص ۴۵۱).
«در عید قربان، تا زمانی که از نماز برنمیگردد، چیزی نخورد؛ البته در صورتی که قربانی داشته باشد؛ زیرا پیامبر ج (قبل از نماز چیزی را نمیخورد و پس از نماز و برگشت به خانه) از قربانی خویش میخورد؛ و هرگاه قربانی نداشت، پروایی به خوردن قبل از نماز نیست».
حکمت و فلسفهی استحباب عدم تناول قبل از نماز و ذبح قربانی، به ظاهر آن است که در این روز مبارک (که از طرف خداوند بلندمرتبه دعوت و ضیافت عمومی برای همهی مسلمانان ترتیب یافته است) ابتدا از گوشت قربانی تناول شود که نشانهی شرکت در میهمانی و ضیافت خدا است.
در مقابل عید قربان، عید فطر قرار دارد که در آن، خوردن و آغاز خوردن قبل از نماز مستحب میباشد.
دربارهی حکمت و فلسفهی استحباب خورد و نوش در صبح روز عید فطر، گفته شده است که: از آن جایی که مسلمانان، فقط به خاطر دستور پروردگار، در روزهای رمضان از خورد و نوش باز آمدند، امروز (روز عید فطر) وقتی به دستور پروردگار، خورد و نوش جایز قرار داده شده است و خشنودی و رضایت پروردگار همان است، مناسب و زیبنده است که مسلمانان در همان اوان صبح، به مثابهی بندهی خداجو، از نعمتهای پروردگار استفاده کرده و از آنها لذت ببرد و مقام بندگی و شأن عبدیت نیز این امر را میطلبد.
به هر حال، در روز عید قربان، علّت نخوردن (تا پایان نماز) غالباً این است که بعد از نماز، اولین غذایی که خورده شود، گوشت قربانی باشد که نوعی ضیافت و میهمانی از جانب خداوند بلندمرتبه است؛ و در روز عید فطر، صبح زود بعد از نماز، غالباً برای این چیزی خورده میشود که به دستور خداوند بلندمرتبه در تمام ماه مبارک رمضان در روز، خوردن و نوشیدن ممنوع بود و حالا بعد از سپری شدن ماه رمضان، خداوند اجازهی خوردن و نوشیدن داده است؛ از این رو، به هنگام صبح، رضا و خشنودی خداوند در همین خوردن و نوشیدن معلوم میشود؛ پس مانند نیازمند و دریوزهگر، صبح زود از نعمتهای او بهرهمند گشته است؛ زیرا همین شأن و مقام بندگی است.
گر طمع خواهد ز من سلطان دین
خاک بر فرق قناعت بعد از این
۱۴۳۴ - [۹] (صَحِیح)
وَعَنْ جَابِرٍ قَالَ: كَانَ النَّبِیُّ ج إِذَا كَانَ یَوْمُ عِیدٍ خَالَفَ الطَّرِیق. رَوَاهُ البُخَارِیّ [۲۹۲].
۱۴۳۴- (۹) جابربن عبدالله س گوید: رسول خدا ج روز عید، از یک راه به عیدگاه میرفتند و از راه دیگری، برمیگشتند؛ (یعنی در روز عید، از راهی غیر از راه رفتن برمیگشتند).
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: روش رسول خدا ج در روز عید، بر این بود که از یک راه به عیدگاه میرفتند و از راهی دیگر، برمیگشتند؛ یعنی در روزهای عید، از راهی غیر از راه رفتن برمیگشتند.
علماء و صاحبنظران اسلامی، برای این امر، حکمتهای مختلفی بیان داشتهاند که به نظر برخی از اندیشمندان و دانشوران اسلامی، آن حضرت ج به منظور اظهار شأن و شوکت اسلام و مسلمانان، چنین میکردند.
همچنین جنبهی تفریح و جشنی که در روز عید وجود دارد، بیشتر مناسب همین است که از راههای مختلف رفت و آمد شود.
۱۴۳۵ - [۱۰] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنِ الْبَرَاءِ قَالَ: خَطَبَنَا النَّبِیُّ ج یَوْمَ النَّحْرِ فَقَالَ: «إِنَّ أَوَّلَ مَا نَبْدَأُ بِهِ فِی یَوْمِنَا هَذَا أَنْ نُصَلِّیَ ثُمَّ نَرْجِعَ فَنَنْحَرَ فَمَنْ فَعَلَ ذَلِكَ فَقَدْ أَصَابَ سُنَّتَنَا وَمَنْ ذَبَحَ قَبْلَ أَنْ نُصَلِّیَ فَإِنَّمَا هُوَ شَاةُ لَحْمٍ عَجَّلَهُ لِأَهْلِهِ لَیْسَ مِنَ النُّسُكِ فِی شَیْءٍ» [۲۹۳].
۱۴۳۵- (۱۰) براء بن عازب س گوید: رسول خدا ج روز عید قربان برای ما خطبهای ایراد کردند و فرمودند: «بیگمان، نخستین کاری که امروز باید انجام دهیم، این است که نماز (عید) بخوانیم؛ سپس به خانههای خویش برگردیم و قربانی کنیم؛ و هرکس چنین کند، به سنّت ما عمل کرده و بر روش ما گام برداشته است؛ و هرکس که پیش از گزاردن نماز عید، حیوان قربانی را سر ببرد، (به عنوان قربانی محسوب نمیشود؛ بلکه) به عنوان حیوانی که برای قصابی و استفاده از گوشت آن ذبح میشود، به حساب میآید که آن را شتابان برای استفادهی خانوادهی خویش ذبح نموده است؛ از این رو، قربانیاش به جا نمیباشد و از او پذیرفته نمیگردد».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: این حدیث در روایتی دیگر چنین آمده است:
«عن البراء بن عازب س قال: خطبنا النبیّ ج یوم الاضحی بعد الصلاة فقال: من صلّی صلاتنا ونسك نسکنا فقد اصاب النّسك؛ ومن نسك قبل الصلاة فانّه قبل الصلاة ولا نُسک له. فقال ابوبُردة، خالُ البراء: یا رسول الله! فانّی نسکت شاتی قبل الصلاة وعرفتُ انّ الیوم یوم اکلٍ وشُربٍ واحببتُ ان تکون شاتی اول ما یُذبح فی بیتی؛ فذبحتُ شاتی وتغدّیتُ قبل ان اتی الصلاة. قال: شاتک، شاة لحم. قال: یا رسول الله! فانّ عندنا عناقاً لنا جَذَعة هی احبّ الیّ من شاتین، أفتجزی عنّی؟ قال: نعم؛ ولن تجزی عن احد بعدك» (بخاری، ح ۹۵۵).
«براء بن عازب س گوید: رسول خدا() در خطبهی نماز عید قربان فرمود: «هر کس که مثل ما نماز بخواند و بعد از نماز، مثل ما قربانی کند، قربانیاش به جا میباشد؛ و هرکس که قبل از نماز، ذبح کند، از او پذیرفته نمیشود».
براء س گوید: دایی من، ابوبردة س عرض کرد: ای فرستادهی خدا! من قبل از نماز، قربانی خود را ذبح نمودم؛ چون فکر میکردم که امروز، روز خوردن و نوشیدن است؛ و همچنین دوست داشتم که نخست، گوسفندم در خانهام ذبح گردد؛ از این رو قبل از این که به نماز بیایم، از گوشت آن خوردم. آن حضرت ج فرمود: «گوسفند تو، برای گوشت خوردن، ذبح شده است».
ابوبردة س گفت: ما یک ماده بزغالهی خردسالی داریم که از دو گوسفند، نزد من پسندیدهتر است؛ آیا قربانی کردن آن، درست است؟
رسول خدا ج فرمود: «آری؛ اما بعد از تو، برای کسی دیگر، جایز نیست».
و در روایتی که بخاری و مسلم به طور مشترک به روایت آن پرداختهاند، چنین آمده است:
«عن البراء بن عازب س قال: ضَحّی خالٌ لی، یُقال له ابوبردة قبل الصلاة؛ فقال له رسول الله ج: شاتك شاة لحم. فقال: یا رسول الله! انّ عندی داجناً جَذعة من الـمعز. قال: اذبحها، ولن تصلح لغیرك. ثم قال: من ذبح قبل الصلاة فانّما یذبح لنفسه ومن ذبح بعد الصلاة فقد تمّ نسکه واصاب سنّة الـمسلمین».
«براء بن عازب س گوید: داییام که به ابوبردة س معروف بود، قبل از نماز عید، قربانی کرد. پیامبر ج به او گفت: گوسفندی را که سر بریدهای، (قربانی محسوب نمیشود، بلکه) گوسفند کباب و قصابی است. داییام گفت: ای رسول خدا! من تنها یک بزغالهی کوچک دارم. پیامبر ج فرمود: آن را قربانی کن! و این تنها برای تو جایز است و برای دیگران جایز نیست؛ سپس پیامبر ج فرمود: کسیکه قبل از نماز عید حیوانی را سر ببرد، (به عنوان قربانی محسوب نمیشود، بلکه) به عنوان حیوانی که برای قصابی و استفاده از گوشت آن ذبح میشود به حساب میآید؛ ولی کسیکه قربانی خود را بعد از خواندن نماز عید سر ببرد، برابر سنّت و روش مسلمانان عمل کرده است».
به هر حال، از احادیث و روایات رسیده به ما، چنین معلوم میگردد که وقت ذبح قربانی، از طلوع صبح صادق روز عید شروع میشود؛ و برای مردم شهر درست نیست که پیش از برگزاری مراسم نماز عید قربان و قبل از نماز، قربانی نمایند.
به عبارتی دیگر؛ زمان ذبح حیوان قربانی، پس از برگزاری مراسم نماز عید قربان است و قبل از نماز، به هیچ وجه قربانی جایز نیست؛ امّا میتوان آن را تا سه روز «ایام التشریق» ذبح نمود.
اگر فردی قربانی خویش را پیش از نماز عید ذبح کرد، در آن صورت بر وی لازم است که قربانیاش را اعاده کند؛ زیرا جندب بن سفیان بجلی س گوید: از پیامبر ج شنیدم که میفرمود: «هر کس قبل از نماز عید، قربانی کند، باید بعد از نماز، حیوان دیگری را به جای آن قربانی نماید». (بخاری و مسلم)
در روستاهایی که در آنجا نماز عید قربان برگزار نمیشود، اگر مردم آنجا، پس از طلوع صبح صادق روز عید، قربانیهای خویش را ذبح نمودند، قربانی آنها درست میباشد.
و ذبح قربانی در روز عید و دو روز پس از آن، درست میباشد؛ و هرگاه آفتابِ روز دوازدهم ذی الحجّه غروب کرد، وقت قربانی نیز به پایان میرسد؛ و بهترین وقت برای قربانی، روز اول و پس از آن، روز دوم و در آخر، روز سوّم میباشد.
و اگر فردی قربانی خویش را در یکی از شبهای این روزها ذبح کرد، قربانیاش، با کراهیت، جایز است؛ زیرا احتمال دارد که برخی از رگهای حیوان، به خاطر تاریکی شب، بریده نشود.
و قربانی کردن این حیوانات، درست نمیباشد:
حیوان کور؛ (حیوانی که کور بودنش واضح باشد)؛ حیوان یک چشم؛ حیوان لنگی که نتواند به قربانگاه برود؛ حیوان لاغری که در استخوانهایش مغز وجود نداشته باشد؛ حیوان گوش و دُم بریده؛ و حیوانی که بیشتر گوش یا دُمش از بین رفته باشد.
[از عبید بن فیروز س روایت است که گفت: به براء بن عازب س گفتم: قربانیهایی را که پیامبر ج دوست نداشت یا از آن نهی میکرد، برایمان بگو. گفت: پیامبر ج با دستش این طور اشاره کرد در حالی که دست من کوتاهتر از دست او است، و فرمود: «چهار نوع حیوان برای قربانی جایز نیست؛ حیوان کوری که کور بودنش واضح باشد، حیوان بیماری که بیماریاش آشکار باشد، حیوان لنگی که لنگیاش آشکار باشد و حیوان عضو شکستهای که بهبود نمییابد».
براء بن عازب س در ادامه گفت: من مکروه میدانم که گوش حیوان قربانی عیبدار باشد؛ و گفت: هر نقصی را در حیوان ناپسند دیدی آن را رها کن و از قربانی کردن آن خود داری کن، بدون این که آن را بر کس دیگری حرام کنی». ابن ماجه، ترمذی، نسایی و ابوداود.
و بزغالهای که عمرش کمتر از یک سال است برای قربانی جایز نیست؛ براء بن عازب س گوید: «داییام، ابوبرده س قبل از نماز عید، قربانی کرد؛ پیامبر ج به او فرمود: گوسفندت برای خوردن گوشت است و جای قربانی را نمیگیرد. ابوبرده س گفت: ای رسول خدا ج! بزغالهای دارم که عمرش کمتر از یک سال است و در خانه به او علف داده میشود. پیامبر ج فرمود: آن را ذبح کن و این کار برای غیر از تو جایز نیست. سپس فرمود: کسیکه قبل از نماز عید، ذبح کند برای خودش ذبح کرده و کسیکه بعد از نماز، ذبح کند، قربانیاش را به طور کامل انجام داده و از سنّت و روش مسلمانان پیروی کرده است». بخاری و مسلم.
بنابراین تنها حیواناتی را میتوان قربانی نمود که هیچگونه عیب و نقص اساسی نداشته باشند؛ برای مثال: حیوانات نابینا، چلاق، بیمار و بسیار لاغر، برای قربانی جایز نیستند].
۱۴۳۶ - [۱۱] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنْ جُنْدُبِ بْنِ عَبْدِ الـلّٰهِ الْبَجَلِیُّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ ذَبَحَ قَبْلَ الصَّلَاةِ فَلْیَذْبَحْ مَكَانَهَا أُخْرَى وَمَنْ لَمْ یَذْبَحْ حَتَّى صَلَّیْنَا فَلْیَذْبَحْ على اسْم الله» [۲۹۴].
۱۴۳۶- (۱۱) جُندب بن عبدالله بجلی س گوید: رسول خدا ج (روز عید قربان نماز گزاردند و پس از آن، خطبهی عید را ایراد کردند و بعد، قربانی نمودند و) فرمودند:
«هر کس که پیش از گزاردن نماز عید، قربانی کند، باید (پس از نماز عید) حیوان دیگری را به جای آن قربانی نماید؛ و کسیکه تا آن گاه که ما نماز عید را بخوانیم، حیوان قربانی را سر نبریده است، باید (بعد از نماز عید) با نام خدا قربانی کند».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
۱۴۳۷ - [۱۲] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنِ الْبَرَاءِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَنْ ذَبَحَ قَبْلَ الصَّلَاةِ فَإِنَّمَا یَذْبَحُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ ذَبَحَ بَعْدَ الصَّلَاةِ فَقَدْ تَمَّ نُسُكُهُ وَأَصَابَ سُنَّةَ الْـمُسلمین» [۲۹۵].
۱۴۳۷- (۱۲) براء بن عازب س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هر کس که پیش از نماز عید، حیوانی را سر ببرد، (به عنوان قربانی و برای تقرّب به خدا محسوب نمیشود؛) بلکه آن را برای خودش ذبح نموده است؛ (یعنی به عنوان حیوانی که برای قصّابی و استفاده از گوشت آن، ذبح میشود، به حساب میآید؛) ولی کسیکه قربانی خود را پس از گزاردن نماز عید، سر ببرد، قربانیاش به تمام و کمال، به جای آورده شده و برابر سنّت و روش مسلمانان، عمل نموده است».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح:
«نسکه»: «نُسک»: عبادت؛ و در اینجا به خاطر وجود قرینه، مراد حیوان قربانی میباشد.
در اینجا، ذکر دو نکته، لازم مینماید:
۱- در حقیقت، قبول اعمال و کردار و گفتار تمام انسانها، منوط به دو چیز است: یکی این که تمام کارها فقط به خاطر رضا و خشنودی خدا باشد؛ چنان که پیامبر ج میفرماید: «انّما الاعمال بالنیّات» (مسلم)؛ «ارزش کردار و گفتار، در گروه نیتهاست».
دوم این که: باید تمام اعمال و گفتار، به روش شرعی و بر اساس اصول و موازین اسلامی و اوامر و فرامین الهی و تعالیم و آموزههای نبوی باشد؛ چنان که پیامبر خدا ج میفرماید:
«من احدث فی امرنا هذا ما لیس منه فهو ردّ» (بخاری)؛ «هر کس در امر دین ما چیزی را به وجود آورد که از دین نیست، آن چیز مردود است».
بنابراین، اگر عمل و گفتار انسان، خالص بود، ولی مطابق شرع نبود، از او پذیرفته نمیشود و اگر چنانچه مطابق شریعت و اوامر و فرامین الهی و نبوی بود و از جوهر اخلاص تُهی بود، باز هم از او پذیرفتنی نمیباشد؛ بلکه عمل و کرداری مورد رضایت خداست که هم خالص باشد و هم صحیح و مطابق شرع.
۲- رسول خدا ج در حدیثی دیگر میفرمایند: «لایؤمن احدکم حتّی یکون هواه تبعاً لـما جئتُ به» (بغوی در «شرح السنة»، ح ۱۰۴)؛ «هیچ یک از شما به حقیقت ایمان نمیرسد، مگر زمانی که خواست او و تمایلات و غرائز نفسانی وی، تابع آنچه من از سوی خدا(از اوامر و فرامین و تعالیم و آموزههای دقیق و عمیق و ژرف و تعالیبخش و سعادتآفرین آوردهام باشد».
از این حدیث به خوبی دانسته میشود که پیامبر اسلام ج هم در مسائل اجتماعی، هم فردی و خصوصی، هم فرهنگی و اقتصادی، هم سیاسی و نظامی، هم در مسائل مربوط به حکومت و قضاوت، از هر انسان مسلمانی نسبت به خودش اولیتر است. و اراده و خواست او[پیامبر]، مقدم بر اراده و خواست وی[هر انسان مسلمان] میباشد.
چراکه پیامبر ج معصوم است. و نمایندهی خدا جز خیر و صلاح جامعه و فرد را در نظر نمیگیرد، هرگز تابع هوا و هوس نیست و هیچگاه منافع خود را بر دیگران مقدم نمیشمرد، بلکه برنامه او در تضاد منافع، همواره ایثارگری و فدا کاری و دلسوزی و شفقت برای امت است. هر چه میگوید، سخن خداست و از ناحیهی اوست، و حتی از پدر نسبت به امّت دلسوزتر و مهربانتراست.
به همین جهت شخص مسلمان باید عملش را بر کتاب و سنّت پیامبر ج عرضه دارد و با نفس و خواهشات خود مخالفت کند و تابع دین و شریعتی باشد که پیامبر ج از جانب خدا آورده است و مادام که کتاب خدا و سنّت پیامبر ج در کار است، جایی برای صدور فرمان و اِعمال حوسهای هیچکس باقی نمیماند.
ودر واقع پیروان راستین پیامبران، کسانی هستند که در برابر حکم خدا و رسول اگر چه بر خلاف منافع و خواستههایشان باشد، میگوید: شنیدیم و اطاعت کردیم:
﴿ إِنَّمَا كَانَ قَوۡلَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذَا دُعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَهُمۡ أَن يَقُولُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَا ﴾[النور: ۵۱].
«مؤمنان هنگامی که به سوی خدا و پیامبرش فرا خوانده شوند تا میان آنها داوری کند، سخنشان تنها این است که میگویند: شنیدیم و اطاعت کردیم».
و درحقیقت منفورترین افراد در پیشگاه خدا، افرادی هستند که در مواردی، تسلیم فرمان پیامبر خدا ج هستند که با منافع شخصی و اغراض فردی و خواهشات و تمایلات آنها، تطبیق کند و در جایی که باید به فرمان رسولخدا ج گوش فرا دهند و آن را مخالف نفس و خواهشات خویش میبینند، در آن صورت به اِعمال هوسهای خود روی میآورد و به تجزیه و تحلیل احکام الهی و نبوی به مصداق «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» میپردازند. و در حقیقت این گروه به منافع و خواهشات خویش ایمان آوردهاند، نه به حکم خدا و رسول.
اما مؤمنان واقعی و راستین و پیروان حقیقی مکتب محمدی، پیوسته اراده و خواستههایشان تحت شعاع اراده و خواست خدا و رسول است و به هنگام تضاد منافع زود گذرشان با فرمان حق، ازآن چشم میپوشند و تسلیم فرمان خدا و پیامبر ج میشوند. و جزآنچه خدا و رسول اراده کنند، ارادهای ندارند و جزآنچه آنها میخواهند، خواستهای در دل آنها نیست. و فقط چیزی را دوست میدارند که خدا و رسول دوست دارند و از چیزی متنفر و بیزارند که خدا و رسول نمیخواهند.
پس نتیجه میگیریم: انسان مسلمان هنگامی میتواند به اوج ایمان برسدکه نیرومندترین علاقه او یعنی عشق به ذات خود را تحتالشعاع عشق به ذات خدا و نمایندگان و پیامبران او، بالاخص ذات ذیجود رسول اکرم ج قراردهد.
۱۴۳۸ - [۱۳] (صَحِیح)
وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: كَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یَذْبَحُ وَیَنْحَرُ بِالْـمُصَلَّى. رَوَاهُ البُخَارِیّ [۲۹۶].
۱۴۳۸- (۱۳) عبدالله بن عمر س گوید: رسول خدا ج در عیدگاه (برای آن که دیگران بدیشان اقتدا کنند و نحوهی ذبح قربانی را یاد بگیرند، گوسفند یا گاو را) ذبح و (شتر را) نَحر مینمودند (یعنی قربانی میکردند).
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: «ذبح»: ذبح به معنای سر بریدن حیواناتی میباشد که مصرف گوشت آنها مباح است؛ و ذبح آن است که حلقوم و مری و دو شاهرگ گردن حیوان با آلتی برنده و تیز، قطع بشوند. گوسفند و بز و بز کوهی و... و انواع پرندگان، به صورت ذبح برای مصرف گوشت آنها، کشته میشوند.
امّا گاو را هم به صورت ذبح و هم به صورت «نَحر» میتوان کشت؛ و شتر هم تنها به صورت «نحر» کشته میشود.
«نحر»: فرو بردن آلتی تیز و باریک در حد فاصل گردن و سینهی شتر است که به خاطر پاره کردن قلب آن، سریع جان میدهد.
کیفیت ذبح و نحر بدینگونه است که: برای ذبح، حیوان را به طرف چپ و رو به قبله بر روی زمین میخوابانند و هم زمان با استفاده از آلتی تیز و برنده، ذبح کننده «بسم الله الرحمن الرحیم» میگوید و سعی میکند که با یک حرکت سریع، حلقوم و مری و شاهرگهای حیوان را قطع کند.
اما برای نَحر شتر، ایستاده پای چپ او را میبندند و سپس نحر کننده، ضمن گفتن «بسم الله الرحمن الرحیم»، آلت تیز و باریک را در پایین گردن به طرف قلب او فرو میبرد و تا جان دادن حیوان، آن را تکرار میکند.
و برای صحّت و درستی ذبح، مراعات شرایط زیر ضروری است:
۱- برنده بودن آلت ذبح.
۲- گفتن «بسم الله الرحمن الرحیم».
۳- قطع کردن و جدا نمودن حلقوم و مری و شاهرگها، حتّی الامکان در یک حرکت سریع.
۴- چنانچه حیوان در چاهی افتاد، یا از پرتگاهی پرت شده باشد و دسترسی سریع برای ذبح آن امکان نداشته باشد، در صورت امکان میتوان، به وسیلهی تیر و گلوله برای جاری شدن خونش، او را زخمی نمود.
[۲۸۴]- بخاری ۲/۴۴۸ ح ۹۵۶؛ مسلم ۲/۶۰۵ ح (۹-۸۸۹)؛ نسایی ۳/۱۸۷ ح ۱۵۷۶؛ ابن ماجه ۱/۴۰۹ ح ۱۲۸۸؛ و مسند احمد ۳/۳۶. [۲۸۵]- مسلم ۲/۶۰۴ ح (۷-۸۸۷)؛ و ابوداود ۱/۶۸۰ ح ۱۱۴۸. [۲۸۶]- بخاری ۲/۴۵۳ ح ۹۶۳؛ مسلم ۲/۶۰۴ ح (۸-۸۸۸)؛ نسایی ۳/۱۸۳ ح ۱۵۶۴؛ ابن ماجه ۱/۴۰۷ ح ۱۲۷۶؛ موطأ مالک ۱/۱۷۸ ح ۳ «کتاب العیدین». [۲۸۷]- بخاری ۲/۵۲۳ ح ۹۶۱؛ مسلم ۲/۶۰۲ ح (۲-۸۸۴)؛ابوداود ۱/۶۷۹ ح ۱۱۴۶؛ابن ماجه ۱/۴۰۶ ح ۱۲۷۳؛ دارمی ۱/۴۵۶ ح ۱۶۰۳؛ و مسند احمد ۳/۳۹۶. [۲۸۸]- بخاری ۲/۴۵۳ ح ۹۶۴؛ مسلم ۲/۶۰۶ ح (۱۳-۸۸۴)؛ ابوداود ۱/۶۸۵ ح ۱۱۵۹؛ ترمذی ۲/۴۱۷ ح ۵۳۷؛ نسایی ۳/۱۹۳ ح ۱۵۷۸؛ ابن ماجه ۱/۴۱۰ ح ۱۲۹۱؛ و مسند احمد ۱/۲۸۰. [۲۸۹]- بخاری ۲/۴۶۳ ح ۹۷۴؛ مسلم ۲/۶۰۶ ح (۱۲-۸۸۳)؛ ابوداود ۱/۶۷۵ ح ۱۱۳۶؛ترمذی ۲/۴۱۹ ح ۵۳۹؛ نسایی ۳/۱۸۰ ح ۱۵۵۸؛ دارمی ۱/۴۵۸ ح ۱۶۰۹؛ و مسند احمد ۵/۸۴. [۲۹۰]- بخاری ۲/۴۴۵ ح ۹۵۲؛ مسلم ۱/۶۰۷ ح (۱۶-۸۹۲)؛ نسایی ۳/۱۹۵ ح ۱۵۹۷؛ و ابن ماجه ۱/۶۰۷. [۲۹۱]- بخاری ۲/۴۴۶ ح ۹۵۳؛ ترمذی ۲/۴۲۷ ح ۵۴۳؛ و مسند احمد ۳/۱۲۶. [۲۹۲]- بخاری ۲/۴۷۲ ح ۹۸۶؛ ترمذی ۲/۴۲۶ ح ۵۴۱؛ ابن ماجه ۱/۴۱۲ ح ۱۳۰۱؛ و دارمی ۱/۴۶۰ ح ۱۶۱۳. [۲۹۳]- بخاری ۲/۴۵۶ ح ۹۶۸؛ مسلم ۳/۱۵۵۳ ح (۷-۱۹۶۱)؛ و مسند احمد ۴/۲۸۲. [۲۹۴]- بخاری ۹/۶۳۰ ح ۵۵۰۰؛ مسلم ۳/۱۵۵۱ ح (۲-۱۹۶۰)؛ نسایی ۷/۲۱۴ ح ۴۳۶۸؛ و ابن ماجه ۲/۱۰۵۳ ح ۳۱۵۲. [۲۹۵]- بخاری ۱۰/۳ ح ۵۵۴۶؛ و مسلم ۳/۱۵۵۲ ح (۴-۱۹۶۱). [۲۹۶]- بخاری ۲/۴۷۱ ح ۹۸۲.