فصل اول
۱۴۲۰ - [۱] (صَحِیح)
عَنْ سَالِمِ بْنِ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: غَزَوْتُ مَعَ رَسُولِ الـلّٰهِ ج قِبَلَ نَجْدٍ فَوَازَیْنَا الْعَدُوَّ فَصَافَفْنَا لَهُمْ فَقَامَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یُصَلِّی لَنَا فَقَامَتْ طَائِفَةٌ مَعَهُ وَأَقْبَلَتْ طَائِفَةٌ عَلَى الْعَدُوِّ وَرَكَعَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج بِمَنْ مَعَهُ وَسَجَدَ سَجْدَتَیْنِ ثُمَّ انْصَرَفُوا مَكَانَ الطَّائِفَةِ الَّتِی لم تصل فجاؤوا فَرَكَعَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج بهم رَكْعَةً وَسَجَدَ سَجْدَتَیْنِ وَرَوَى نَافِعٌ نَحْوَهُ وَزَادَ: فَإِن كَانَ خوف هُوَ أَشَدُّ مِنْ ذَلِكَ صَلَّوْا رِجَالًا قِیَامًا عَلَى أَقْدَامِهِمْ أَوْ رُكْبَانًا مُسْتَقْبِلِی الْقِبْلَةِ أَوْ غَیْرَ مُسْتَقْبِلِیهَا قَالَ نَافِعٌ: لَا أُرَى ابْنَ عُمَرَ ذَكَرَ ذَلِكَ إِلَّا عَنْ رَسُولِ الـلّٰهِ ج. رَوَاهُ البُخَارِیّ [۲۷۷].
۱۴۲۰- (۱) سالم بن عبدالله بن عمر س از پدرش (عبدالله بن عمر سروایت میکند که وی گفت: در یکی از غزوات، همراه با رسول خدا ج به سوی «نَجد» رفتیم؛ در آنجا با دشمن روبهرو شدیم و در برابر یکدیگر، صفآرایی نمودیم؛ آن حضرت ج نماز را اقامه کردند؛ یک گروه از ما در برابر دشمن ایستاده و گروهی دیگر، پشت سر آن حضرت ج به نماز اقتدا کردند.
رسول خدا ج همراه این گروه، یک رکوع و دو سجده (یک رکعت) به جای آوردند؛ سپس این گروه، به مصاف دشمن رفت و گروهی که مواظب حملهی دشمن بود، آمد و به آن حضرت ج اقتدا نمود؛ رسول خدا ج با این گروه نیز یک رکوع و دو سجده (یک رکعت) به جای آوردند؛ آنگاه سلام گفتند؛ و پس از آن، هر کدام از آن دو گروه، برخاستند و یک رکوع و دو سجدهی باقیماندهی خویش را به تنهایی ادا نمودند.
نافع س نیز نظیر این حدیث را (در معنی نه در لفظ) روایت کرده و این را نیز افزوده است:
«اگر چنانچه ترس از دشمن، بیش از این بود، در آن صورت، مسلمانانِ نمازگزار، میتوانند در حالت ایستاده بر پاهایشان، یا سواره بر مرکب، به هر شکل ممکن - خواه رو به قبله یا پشت به قبله - نماز بخوانند».
نافع س در ادامه گوید: به نظر من، ابن عمر س این جزئیات را فقط از رسول خدا ج نقل نموده است.
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: «غزوتُ»: به پیکار و کارزار رفتم؛ به جنگ با دشمنان و بدخواهان رفتم.
«قِبل»: به طرف... به سوی...
«نَجد»: جغرافیدانان عرب، شبه جزیرهی عربستان را به شش بخش، تقسیم کردهاند:
دریای سرخ یا قلزم (بحر احمر) در مغرب
دریای احمر در جنوب
خلیج عدن در جنوب
در عمان در شرق
خلیج فارس در شرق
دریای مدیترانه در شمال غرب
با این توصیف، شبه جزیره، شکلی مربع مستطیل، با اضلاع نامتساوی، به خود گرفته و مجموع مساحت آن، به بیش از ۳.۰۰۰.۰۰۰ کیلومتر مربع میرسد. امروزه کشورهای عربستان سعودی، یمن، قطر، امارات متحدهی عربی، بحرین، عمان، کویت، اردن، سوریه، لبنان و فلسطین، در مجموع، شیه جزیره را تشکیل میدهند.
جغرافیدانان در تعیین «مرز شمالی» شبه جزیره، دچار اختلاف شدهاند، لیکن بر این مطلب متفقاند که خطی ممتد از ساحل دریای مدیترانه تا کنارهی رود فرات، مرز تقریبی آن را تشکیل میدهد. در منتهی الیه شمالی دریای سرخ، دو خلیج به نامهای «عقبه» در شرق و «السویس» در غرب، شبه جزیره را به «صحرای سینا» و سپس «آفریقا» متصل میسازد. حداکثر طول شبه جزیره ۲۳ درجه یا ۲۵۰۰ کیلومتر و حداکثر عرض آن (میان دریای سرخ و خلیج فارس) هزار کیلومتر است.
جغرافیدانان عرب، شبه جزیره را به شش بخش تقسیم کردهاند:
۱- تِهامَه
به قسمت غربی کوههای «سراة»، که از شمال به جنوب شبه جزیره به موازات دریای سرخ کشیده شده «تهامه» میگویند که از دامنهی آن، تا سواحل دریای سرخ را در بر میگیرد. نام دیگر آن «غور» است. از آن رو «تهامه» نامیدهاند که حرارت و گرمای آن زیاد و باد آن کم است. و دیگر آن که سرزمین پست و ساحلی است. جده، مکه و نیمی از مدینه را جزو تهامه دانستهاند.
۲- حجاز
به قسمت شرقی کوههای سراة و حد فاصل میان ارتفاعات نجد و شرق تهامه، «حجاز» گفتهاند که به شمال یمن منتهی میشود. حجاز از «حَجَز» به معنای حاجِز و مانع است و چون میان تهامه و نجد فاصله و مانع ایجاد کرده است، آن را حجاز خواندهاند.شهر طائف و نیمی از مدینه در این بخش واقع است.
۳- نجد
نجد، ناحیهای است مرتفع که پس از حجاز و میان یمن، صحرای سماوه، عروض عراق واقع شده و چون از دیگر نواحی مرتفعتر است، آن را «نجد» خواندهاند. این قسمت از شمال به «بادیة السماوه» و از جنوب به «یمن» محدود است و لذا قسمت مرکزی عربستان را تشکیل میدهد. ریاض پایتخت عربستان، در این ناحیه قرار دارد.
۴- یمن
کشور یمن در جنوب حجاز و نجد؛ یعنی در منتهیالیه جنوب غربی شبه جزیره واقع است و از حاصلخیزترین نقاط شبه جزیره به شمار میرود. یمن از مجاورت نجد تا خلیج عدن و دریای عرب ادامه دارد و از طرف مشرق با «حضرموت» و دریای عمان همسایه است.
۵- عروض
ناحیهی عروض، شامل یمامه، عمان، بحرین و احساء است. از این رو، «عروض» نامیدهاند که میان نجد، یمن و عراق فاصله ایجاد کرده است.
۶- حضرموت و المهره
ناحیهی وسیعی است در شرق عدن و در کنارهی دریا با نام حضرموت، که صحرای «احقاف» در مجاورت آن بوده است. گویند حضرت هود در این منطقه به خاک سپرده شده است. بعضی آن را منتسب به «حضرموت بن قحطان» دانستهاند.
از این منطقه در تورات، با نام «حاضر میت»، یعنی نخستین ساکن، یاد شده است.
همچنین حضرموت و المهره را منطقهای وسیع در کنار عمان و عدن دانستهاند. المهره از «مهرة بن حیدان» گرفته شده و نیز نام قبیلهای بوده است [۲۷۸].
«رجالاً»: جمع راجل: پیادگان.
«رکباناً»: جمع راکب: سواران.
۱۴۲۱ - [۲] (مُتَّفق عَلَیهِ)
وَعَنْ یَزِیدَ بْنِ رُومَانَ عَنْ صَالِحِ بْنِ خَوَّاتٍ عَمَّنْ صَلَّى مَعَ رَسُولِ الـلّٰهِ ج یَوْمَ ذَاتِ الرِّقَاعِ صَلَاةَ الْـخَوْفِ: أَنَّ طَائِفَةً صَفَّتْ مَعَهُ وَطَائِفَةً وِجَاهَ الْعَدُوِّ فَصَلَّى بِالَّتِی مَعَهُ رَكْعَةً ثُمَّ ثَبَتَ قَائِمًا وَأَتَمُّوا لِأَنْفُسِهِمْ ثُمَّ انْصَرَفُوا فَصَفُّوا وِجَاهَ الْعَدُوِّ وَجَاءَتِ الطَّائِفَةُ الْأُخْرَى فَصَلَّى بِهِمُ الرَّكْعَةَ الَّتِی بَقِیَتْ مِنْ صَلَاتِهِ ثُمَّ ثَبَتَ جَالِسًا وَأَتمُّوا لأَنْفُسِهِمْ ثمَّ سلم بهم وَأَخْرَجَ الْبُخَارِیُّ بِطَرِیقٍ آخَرَ عَنِ الْقَاسِمِ عَنْ صَالِحِ بْنِ خَوَّاتٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ أَبِی حَثْمَةَ عَنِ النَّبِیِّ ج [۲۷۹].
۱۴۲۱- (۲) یزید بن رومان، از صالح بن خوّات و او هم از کسیکه در جنگ «ذات الرقاع» همراه با رسول خدا ج نماز خوف خوانده بود، روایت میکند که گفت: (پیامبر اکرم ج نماز خوف را بدین ترتیب گزاردند:)
یک دسته از مسلمانان، در صف نماز با پیامبر اکرم ج ایستادند و دستهی دیگر در مقابل دشمن صف بستند. پیامبر ج با دستهی اول، یک رکعت نماز گزاردند؛ سپس آن حضرت ج، در حالت قیام باقی ماندند تا دستهی اول، نماز خود را تمام کردند و رفتند و در برابر دشمن ایستادند و دستهی دوم آمدند. پیامبر اکرم ج رکعت دوم نماز خویش را که باقی مانده بود، با دستهی دوم، خواندند؛ سپس آن حضرت ج در حال نشستن، در تشهّد باقی ماندند و دستهی دوم بلند شدند و رکعت دوم خویش را تمام کردند؛ آنگاه پیامبر ج سلام دادند و ایشان هم سلام گفتند.
[امام بخاری، این حدیث را با سندی دیگر از قاسم، از صالح بن خوّات، از سهل بن ابی حثمه س از پیامبر اکرم ج روایت نموده است].
شرح: «عمّن صلّی مع رسول الله ج ذات الرقاع صلاة الخوف»: برخی گویند: مراد از این فرد، «سهل بن ابی حثمه س» است؛ زیرا قاسم بن محمد، حدیث نماز خوف را از صالح بن خوّات، از سهل بن ابی حثمه روایت نموده است؛ ولی قول راجح آن است که صالح بن خوّات، این حدیث را از پدرش روایت نموده است؛ زیرا ابواویس، این حدیث را از یزید بن رومان نقل کرده و گفته است: «عن صالح بن خوّات عن ابیه...»
و بیهقی نیز آن را از طریق عبدالله بن عمر س از قاسم بن محمد، از صالح بن خوّات، از پدرش روایت نموده است؛ و این احتمال نیز وجود دارد که صالح بن خوّات، این حدیث را هم از پدرش و هم از سهل بن ابی حثمه س شنیده باشد.
به هر حال، مجهول بودن صحابی، زیانی به سند حدیث وارد نمیکند؛ زیرا تمامی صحابه در نقل روایات، عادل به شمار میآیند.
«ذات الرقاع»:
زمانی که رسول خدا ج از جانب دو جناح نیرومند از سه جناح آتش افروز جنگ اَحزاب (خندق) فراغت یافتند، سعی و اهتمام خویش را بر سوّمین جناح جنگ افروزان - یعنی بادیه نشینان سنگدلی که پیوسته در صحراهای نَجد آمد و شد داشتند و هر از گاهی به قتل و غارت و چپاول دست میزدند - متمرکز ساختند.
از آنجا که این بدویان، در محدودهی یک شهر و آبادی جای نمیگرفتند و در برج و باروها و قلعهها سکونت نداشتند، دشواریهای تسلّط یافتن بر آنان و خاموش کردن آتش فتنه و فساد ایشان، از هر جهت، به مراتب بیشتر از مشرکان مکّه و یهودیان خیبر بود. از این رو، هیچ چیز به جز یورشهای تأدیبی و حملات هشدار دهنده، نمیتوانست دربارهی آنان، کارساز باشد. این بود که مسلمانان، این گونه حملات را یکی پس از دیگری بر علیه آنان سامان میدادند.
رسول خدا ج به منظور تثبیت و تحکیم پایههای قدرت و برقراری سلطهی خویش در منطقه، یا به منظور گرد هم آوردن بادیهنشینانی که این سوی و آن سوی در اطراف مدینه، سرگرم غارت و چپاول بودند، دست به یک حملهی تأدیبی زدند که به غزوهی «ذات الرِّقاع» مشهور شده است.
نویسندگان کتب «مغازی»، همگی این غزوه را در سال چهارم هجرت یادآور شدهاند؛ امّا حضور ابوموسی اشعری س و ابوهریره س در این غزوه، بر آن دلالت دارد که این غزوه بعد از فتح خیبر روی داده است؛ و به احتمال قوی در ماه ربیعالاول سال هفتم هجرت به وقوع پیوسته است.
خلاصهی آنچه سیرهنویسان، پیرامون این غزوه آوردهاند، این است که پیامبر اکرم ج شنیدند که «بنی انمار» یا «بنی ثعلبة» و «بنی مُحارب» از قبیلهی «غطفان» فراهم آمدهاند.
شتابان به اتفاق چهارصد تن یا هفتصد تن از یارانشان به سوی مناطق محل سکونت آن بادیهنشینان عزیمت فرمودند و در مدینه، ابوذر س یا عثمان بن عفّان س را کارگزار خویش گردانیدند.
به راه خود ادامه دادند تا در میانهی مناطق آنان قرار گرفتند و به موضعی در فاصلهی دو روز راه تا مدینه رسیدند که آن را «وادی نخل» مینامیدند. در آنجا با جماعتی از «بنی غطفان» رویاروی شدند. به یکدیگر نزدیک شدند و همدیگر را هراسان ساختند؛ امّا به کارزار نپرداختند. در عین حال، پیامبر اکرم ج در آن اثنا با مسلمانان، نماز خوف گزاردند.
در روایت صحیح بخاری، آمده است: نماز برپا شد و آن حضرت ج با یک گروه از رزمندگان، دو رکعت از نماز را گزاردند و سپس آن گروه، کنار رفتند و گروه دیگر، دو رکعت بعدی نماز را پشت سر آن حضرت ج گزاردند؛ یعنی نماز پیامبر اکرم ج چهار رکعت و نماز مسلمانان دو رکعت بود. (صحیح بخاری، ج ۱ صص ۴۰۷- ۴۰۸؛ ج ۲ ص ۵۹۳).
نیز در صحیح بخاری از ابوموسی اشعری س روایت شده است که گفت:
در معیت رسول خدا ج به راه افتادیم. شش نفر بودیم و یک شتر داشتیم که به نوبت بر آن سوار میشدیم. پاهای همگی ما مجروح شد. پاهای من نیز مجروح شد و ناخنهایم افتاد و ما بر پاهایمان تکّههای پارچه میبستیم و به همین جهت، آن غزوه «ذات الرقاع» نام گرفت؛ زیرا ما پاهایمان را با «رُقعه»ها (پارچهها) میبستیم. (صحیح بخاری، باب «غزوة ذات الرقاع» ج ۲ ص ۵۹۲؛ صحیح مسلم، باب «غزوة ذات الرقاع»، ج ۲ ص ۱۱۸)
در ارتباط با این غزوه، از جابربن عبدالله س نقل کردهاند که گفت: در غزوهی ذات الرقاع همراه پیامبر اکرم ج بودیم. هرگاه به درخت سایهداری میرسیدیم، آن را برای آن حضرت ج وامیگذاشتیم. رسول خدا ج فرود آمدند و مردم در بیشهزارها پراکنده شدند و زیر درختان آرمیدند. رسول خدا ج زیر یکی از این درختان آرمیده بودند و شمشیرشان را به آن درخت آویخته بودند. جابر س گوید: خواب کوتاهی بر ما عارض گردید. مردی از مشرکان آمد و شمشیر آن حضرت ج را برکشید و گفت: از من میترسی؟ رسول خدا ج فرمودند: خیر. گفت: چه کسی میتواند تو را از دست من خلاص گرداند؟ فرمودند: الله!.
جابر س گوید: ناگهان دیدم که رسول خدا ج ما را فرامیخوانند. آمدیم؛ دیدیم که مردی بادیهنشین نزد آن حضرت ج نشسته است. رسول خدا ج فرمودند:
«انّ هذا اخترط سیفی وانا قائم، فاستیقظتُ وهو فی یده صلتاً؛ فقال لی: من یمنعک منّی؟ قلت: الله! فها هو ذا جالس». «این فرد شمشیرم را برکشید و حال آن که من خواب بودم. آنگاه در حالی که شمشیر را از نیام کشیده بود، از خواب بیدار شدم و خطاب به من گفت: چه کسی میتواند تو را از دست من خلاص گرداند؟ گفتم: الله! این همان فرداست که در اینجا نشسته است».
پس از آن دیگر، آن حضرت ج هیچگونه سرزنشی نسبت به او روا نداشتند.
در روایت ابوعوانه س آمده است: شمشیر از دست وی افتاد. رسول خدا ج شمشیر را برگرفتند و فرمودند: «من یمنعک منّی؟»؛ «چه کسی میتواند تو را از دست من خلاص گرداند»؟ گفت: شما بهترین انسانِ شمشیر به دست باشید! پیامبر اکرم ج فرمودند:
«تشهد ان لا اله الا الله وانّی رسول الله؟»؛ «شهادت میدهی که معبودی به جز خدای یکتا نیست و من رسول خدا هستم»؟!
آن مرد اعرابی گفت: با شما عهد میبندم که با شما نجنگم و با کسانی که بر علیه شما بجنگند همراهی نکنم! گوید: پیامبر اکرم ج او را رها کردند. نزد قوم و قبیلهاش بازگشت و گفت: هم اینک من از نزد بهترین مردم به نزد شما آمدهام. (ر.ک: فتح الباری ج ۷ ص ۴۱۶)
همچنین در صحیح بخاری آمده است: مسدّد از ابوعوانه س از ابوبشر س نقل کرده است که گفت: نام آن مرد اعرابی، «غورث بن حارث» بود. (صحیح بخاری ج ۲ ص ۵۹۳).
ابن حجر گوید: واقدی پیرامون بیان علّت این ماجرا گفته است که نام این اعرابی «دُعثور» بوده و او مسلمان شده است؛ امّا از سخن وی، چنین برمیآید که دو ماجرا بوده است که در دو غزوه روی داده است. (فتح الباری ج ۷ ص ۴۲۸).
به هنگام بازگشت از این غزوه، مسلمانان، زنی از مشرکان را به اسارت گرفتند. شوهر آن زن نذر کرد که از آن مکان بازنگردد تا خون یکی از یاران محمد ج را بریزد. شبانه آمد. رسول خدا ج دو تن از یاران را برای دیدبانی و زیر نظر گرفتن تحرّکات دشمن تعیین فرموده بودند: یکی عبّاد بن بِشر س و دیگری، عمّار بن یاسر س. آن مرد تیری به سوی عبّاد س پرتاب کرد. وی ایستاده بود و نمازمیگزارد. وی تیر را از بدن خویش بیرون کشید، امّا نمازش را باطل نکرد. دو تیر دیگر نیز به سوی او پرتاب کرد، امّا وی از نماز خارج نشد تا سلام نماز را داد. رفیق وی بیدار شد و گفت: سبحان الله! چرا مرا بیدار نساختی؟ گفت: من به تلاوت سورهای از قرآن مشغول بودم و خوش نداشتم آن را قطع کنم! (زادالمعاد ج ۲ ص ۱۱۲).
این غزوه، در جهت هراس افکندن در دلهای آن بادیهنشینان سنگدل، بسیار مفید و مؤثّر افتاد؛ به طوری که اگر تفاصیل و جزئیات سرایای بعد از این غزوه را مورد بررسی قرار دهیم، میبینیم که این طوایف و قبایل غطفان پس از این غزوه، دیگر جرأت نکردند که سربلند کنند و اندک اندک، مواضعشان نرمتر گردید، تا آن که تسلیم شدند. حتّی میبینیم که چند طایفه از این اعراب نیز در فتح مکه در کنار مسلمانان میجنگند و در غزوهی حُنین شرکت میکنند و از غنائم آن سهم میبرند و پس از بازگشت از غزوهی فتح مکه، جمعآوری کنندگان زکات به سوی آنان اعزام میشوند و آنان زکات میدهند.
و بدین ترتیب، هرسه جناح جنگ افروز که در جنگ اَحزاب متشکّل شده بودند، درهم شکسته شدند و سراسر منطقه را امنیت و صلح فراگرفت و مسلمانان، پس از آن توانستند به سادگی هر اختلاف و اشکالی که در گوشهای از جانب طایفه یا قبیلهای پیش بیاید، رفع و رجوع کنند. همچنین، به دنبال این غزوه، زمینهسازی برای فتح شهرها و ممالک دیگر نیز آغاز شد؛ زیرا اکنون دیگر اوضاع داخلی به نفع اسلام و مسلمانان، به طور کامل دگرگون گردیده بود.
«وُجاه»: در حضور؛ رودرروی؛ روبهروی؛ در مصاف.
۱۴۲۲ - [۳] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنْ جَابِرٍ قَالَ: أَقْبَلْنَا مَعَ رَسُولِ الـلّٰهِ ج حَتَّى إِذْ كُنَّا بِذَاتِ الرِّقَاعِ قَالَ: كُنَّا إِذَا أَتَیْنَا عَلَى شَجَرَةٍ ظَلِیلَةٍ تَرَكْنَاهَا لِرَسُولِ الـلّٰهِ ج قَالَ: فَجَاءَ رَجُلٌ مِنَ المشكرین وَسَیْفُ رَسُولِ الـلّٰهِ ج مُعَلَّقٌ بِشَجَرَةٍ فَأَخَذَ سَیْفَ نَبِیِّ الـلّٰهِ ج فَاخْتَرَطَهُ فَقَالَ لِرَسُولِ الـلّٰهِ ج: أَتَخَافُنِی؟ قَالَ: «لَا». قَالَ: فَمَنْ یَمْنَعُكَ مِنِّی؟ قَالَ: «اللهُ یَمْنَعُنِی مِنْك». قَالَ: فَتَهَدَّدَهُ أَصْحَابُ رَسُولِ الـلّٰهِ ج فَغَمَدَ السَّیْفَ وَعَلَّقَهُ قَالَ: فَنُودِیَ بِالصَّلَاةِ فَصَلَّى بِطَائِفَةٍ رَكْعَتَیْنِ ثُمَّ تَأَخَّرُوا وَصَلَّى بِالطَّائِفَةِ الْأُخْرَى رَكْعَتَیْنِ قَالَ: فَكَانَتْ لِرَسُولِ الـلّٰهِ ج أَرْبَعُ رَكَعَاتٍ وَلِلْقَوْمِ رَكْعَتَانِ [۲۸۰].
۱۴۲۲- (۳) جابربن عبدالله س گوید: همراه رسول خدا ج به سوی دشمن روی آوردیم و (به راه خویش ادامه دادیم) تا آن که به «ذات الرقاع» رسیدیم؛ و هرگاه به درخت سایهداری میرسیدیم، آن را برای آن حضرت ج وامیگذاشتیم.
جابر س در ادامه گوید: (رسول خدا ج فرود آمدند و مردم نیز در بیشهزارها پراکنده شدند و زیر درختان آرمیدند. رسول خدا ج نیز زیر یکی از درختان آرمیده و شمشیرشان را به آن درخت آویخته بودند. جابر س گوید: خواب کوتاهی بر ما عارض گردید؛) مردی از مشرکان آمد و در حالی که شمشیر پیامبر ج بر درخت آویخته بود، آن را از نیام برکشید و گفت: آیا از من میترسی؟ رسول خدا ج فرمودند: خیر. گفت: چه کسی میتواند تو را از دست من خلاص گرداند و نجات دهد؟
آن حضرت ج فرمودند: الله! یاران رسول خدا ج به تهدید آن مشرک برخاستند؛ سپس آن مرد، شمشیر را در غلاف قرارداد و آن را به درخت آویزان نمود.
جابر س گوید: آنگاه نماز خوف برپا شد و رسول خدا ج با دستهی اول، دو رکعت؛ نماز گزاردند؛ سپس آنها رفتند و با دستهی دوّم نیز دو رکعت دیگر گزاردند؛ و در نتیجه، پیامبر خدا ج چهار رکعت نماز خواندند با هردو دسته، دو رکعت، ولی دیگران، دو رکعت خواندند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «اخترط»: شمشیر کشید؛ از غلاف درآورد؛ از غلاف بیرون کشید.
«شجرة ظلیلة»: درخت سایهدار.
«فتهدّده»: به او خط و نشان کشیدند؛ تهدیدش کردند.
۱۴۲۳ - [۴] (صَحِیح)
وَعَن جَابر قَالَ: صَلَّى رَسُولُ الـلّٰهِ ج صَلَاةَ الْـخَوْفِ فَصَفَفْنَا خَلْفَهُ صَفَّیْنِ وَالْعَدُوُّ بَیْنَنَا وَبَیْنَ الْقِبْلَةِ فَكَبَّرَ النَّبِیُّ ج وَكَبَّرْنَا جَمِیعًا ثُمَّ رَكَعَ وَرَكَعْنَا جَمِیعًا ثمَّ رفع رَأسه من الرُّكُوع ورفعنا جَمِیعًا ثُمَّ انْحَدَرَ بِالسُّجُودِ وَالصَّفُّ الَّذِی یَلِیهِ وَقَامَ الصَّفُّ الْـمُؤَخَّرُ فِی نَحْرِ الْعَدُوِّ فَلَمَّا قَضَى النَّبِیُّ ج السُّجُودَ وَقَامَ الصَّفُّ الَّذِی یَلِیهِ انْحَدَرَ الصَّفُّ الْـمُؤَخَّرُ بِالسُّجُودِ ثُمَّ قَامُوا ثُمَّ تَقَدَّمَ الصَّفُّ الْـمُؤَخَّرُ وَتَأَخَّرَ الْـمُقَدَّمُ ثُمَّ رَكَعَ النَّبِیُّ ج وَرَكَعْنَا جَمِیعًا ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ من الرُّكُوع ورفعنا جَمِیعًا ثمَّ انحدر بِالسُّجُود وَالصَّفُّ الَّذِی یَلِیهِ الَّذِی كَانَ مُؤَخَّرًا فِی الرَّكْعَةِ الْأُولَى وَقَامَ الصَّفُّ الْـمُؤَخَّرُ فِی نَحْرِ الْعَدو فَلَمَّا قَضَى النَّبِیُّ ج السُّجُودَ وَالصَّفُّ الَّذِی یَلِیهِ انْحَدَرَ الصَّفُّ الْـمُؤَخَّرُ بِالسُّجُودِ فَسَجَدُوا ثُمَّ سَلَّمَ النَّبِیُّ ج وَسَلَّمْنَا جَمِیعًا. رَوَاهُ مُسْلِمٌ [۲۸۱].
۱۴۲۳- (۴) جابربن عبدالله گوید: رسول خدا ج (با ما) نماز خوف را گزاردند؛ بدین ترتیب که ما پشت سر پیامبر خدا ج دو صف تشکیل دادیم و این در حالی بود که دشمن بین ما و قبله بود؛ پیامبر ج تکبیر گفتند و ما همگی (صف اول و دوم) تکبیر گفتیم؛ سپس پیامبر ج به رکوع رفتند و ما همگی با او به رکوع رفتیم؛ آنگاه سرشان را از رکوع بلند کردند و ما همگی سرهایمان را از رکوع بلند نمودیم. سپس آن حضرت ج و صفی که پشت سر ایشان قرار داشتند، به سجده رفتند و صف دوم روبهروی دشمن ایستاد (و به سجده نرفت)؛ چون پیامبر ج از سجدهی رکعت اول فارغ شدند و صف پشت سر ایشان بلند شدند، صف دوم به سجده رفتند و بلند شدند؛ آنگاه صف اول و دوم، جایشان را عوض کردند؛ سپس پیامبر ج به رکوع رفتند و ما همگی با او به رکوع رفتیم؛ آنگاه سرشان را از رکوع بلند کردند و ما هم سرهایمان را بلند نمودیم؛ سپس با صف اول که در رکعت اول در صف دوم قرار داشتند، به سجده رفتند و صف دوم روبهروی دشمن ایستاد. وقتی که پیامبر ج با صف پشت سرشان از سجده تمام شدند، صف دوم به سجده رفتند؛ سپس پیامبر اکرم ج سلام دادند و ما همگی سلام دادیم.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است]. [۲۷۷]- بخاری ۲/۴۲۹ ح ۹۴۲؛ نسایی ۳/۱۷۱ ح ۱۵۳۹؛ دارمی ۱/۴۲۸ ح ۱۵۲۱؛ و مسند احمد ۲/۱۵۰. [۲۷۸]- تاریخ و آثار اسلامی مکه مکرمه و مدینه منوره، دکتر اصغر قائدان صص ۲۱ ـ ۲۳ [۲۷۹]- بخاری ۷/۴۲۱ ح ۴۱۲۹؛ مسلم ۱/۵۷۵ ح (۳۱۰-۸۴۲)؛ ابوداود ۲/۳۰ ح ۱۲۳۸؛ ترمذی ۲/۴۵۵ ح ۵۶۵؛ نسایی ۳/۱۷۱ ح ۱۵۷۳؛ و دارمی ۱/۴۲۹ ح ۱۵۲۲. [۲۸۰]- بخاری ۷/۴۲۶ ح ۴۱۳۶؛ مسلم ۱/۵۷۶ ح (۳۱۱-۸۴۳)؛ و مسند احمد ۳/۳۹۰. [۲۸۱]- مسلم ۱/۵۷۴ ح (۳۰۷-۸۴۰).