فصل سوم
۱۳۴۷ - [۱۵] (مُتَّفق عَلَیهِ)
عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: صَلَّى رَسُولُ الـلّٰهِ ج بمنى رَكْعَتَیْنِ وَأَبُو بَكْرٍ بَعْدَهُ وَعُمَرُ بَعْدَ أَبِی بَكْرٍ وَعُثْمَانُ صَدَرًا مِنْ خِلَافَتِهِ ثُمَّ إِنَّ عُثْمَانَ صَلَّى بَعْدُ أَرْبَعًا فَكَانَ ابْنُ عُمَرَ إِذَا صَلَّى مَعَ الْإِمَامِ صَلَّى أَرْبَعًا وَإِذَا صلاهَا وَحده صلى رَكْعَتَیْنِ [۱۷۷].
۱۳۴۷- (۱۵) عبدالله بن عمر س گوید: رسول خدا ج (نماز چهار رکعتی را) در سرزمین منیٰ، دو رکعت گزاردند؛ و ابوبکر س نیز پس از پیامبر س (در روزگار خلافت خویش) و عمر س نیز پس از ابوبکر س (در زمان خلافتش، نماز چهار رکعتی را در سرزمین منیٰ) دو رکعت گزاردند؛ و عثمان س هم در ابتدای خلافت خویش، دو رکعت میگزارد، ولی بعداً عثمان س نماز چهار رکعتی را در منیٰ قصر (و شکسته) نمیکرد و آنها را کامل و چهار رکعتی میگزارد؛ (زیرا عثمان س در مکه ازدواج کرده بود و خود را مقیم میدانست).
از این رو، عبدالله بن عمر س نیز هرگاه پشت سر امام (مقیم) نماز میگزارد، آن را کامل و چهار رکعتی میگزارد؛ و هرگاه به تنهایی آن را میخواند، قصر میکرد و آن را دو رکعت میگزارد.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: این حدیث در بخاری چنین آمده است:
«عن عبدالله بن عمر س قال: صلّیتُ مع النبیّ ج بمنیً رکعتین، وابی بکر وعمر ومع عثمان صدراً من امارته ثم اتمّها» (بخاری، ح ۱۰۸۲)؛ «عبدالله بن عمر س میگوید: در مِنیٰ، نماز را با رسول خدا ج، ابوبکر س عمر س و ابتدای خلافت عثمان س، دو رکعت خواندم؛ امّا بعداً عثمان س نماز را کامل (یعنی چهار رکعت) خواند؛ (زیرا عثمان س در مکه ازدواج کرده بود و خود را مقیم میدانست)».
و در روایتی دیگر چنین وارد شده است:
«عن ابن مسعود س لمّا قیل له: صلّی بنا عثمان س بمنیً اربع رکعات، استرجع، ثمّ قال: صلّیتُ مع رسول الله ج بمنیً رکعتین، وصلّیتُ مع ابی بکر الصدیق س بمنیً رکعتین، وصلّیتُ مع عمر بن الخطاب س بمنیً رکعتین، فلیتَ حظّی من اربع رکعات رکعتان متقبّلتان» (بخاری ح ۱۰۸۴)
«هنگامی که به عبدالله بن مسعود س گفتند: عثمان س در منیٰ برای ما چهار رکعت، امامت نموده است؛ وی (متأسّف شد و) انّا لله و انّا الیه راجعون گفت و فرمود: من با رسول خدا ج در منیٰ دو رکعت خواندم؛ با ابوبکر س در منیٰ دو رکعت خواندم و با عمر س در منیٰ دو رکعت خواندم.ای کاش! به جای این چهار رکعت، همان دو رکعت، مورد قبول خداوند، واقع گردند».
و این حدیث، در صحیح مسلم چنین آمده است:
«عن ابن عمر س قال: صلّی النبیّ ج بمنیً صلاة المسافر وابوبکر وعمر وعثمان ثمانی سنین؛ او قال: ستّ سنین. قال: حفص (یعنی ابن عاصم): وکان ابن عمر س یصلّی بمنی رکعتین ثم یأتی فراشه؛ فقلتُ: ای عمّ! لو صلّیتَ بعدها رکعتین؟ قال: لو فعلتُ لاتممتُ الصلاة» (مسلم، ح ۶۹۴).
«عبدالله بن عمر س گوید: رسول خدا ج، ابوبکر س و عمر س در سرزمین منیٰ، نمازها را مانند نماز مسافر میخواندند. عثمان بن عفّان س نیز هشت یا شش سال چنین کرد.
حفص بن عاصم س گوید: عبدالله بن عمر س نیز در سرزمین منیٰ دو رکعت میخواند و به رختخواب میرفت. من میگفتم: عمو جان! اگر بعد از آنها دو رکعت دیگر میخواندی، خوب بود. او گفت: اگر بخواهم چنین کاری انجام دهم، نمازم را کامل مینمودم».
۱۳۴۸ - [۱۶] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: فُرِضَتِ الصَّلَاةُ رَكْعَتَیْنِ ثُمَّ هَاجَرَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج فَفُرِضَتْ أَرْبَعًا وَتُرِكَتْ صَلَاةُ السَّفَرِ عَلَى الْفَرِیضَةِ الْأُولَى. قَالَ الزُّهْرِیُّ: قُلْتُ لِعُرْوَةَ: مَا بَال عَائِشَة تتمّ؟ قَالَ: تأولت كَمَا تَأَول عُثْمَان [۱۷۸].
۱۳۴۸- (۱۶) عایشه ل گوید: نماز(های واجب، چه در سفر و چه در غیر سفر، ابتدا) به صورت دو رکعتی فرض شده بود؛ آنگاه پیامبر اکرم ج به مدینهی منوّره هجرت کردند و (تعداد رکعتهای نمازهای فرض در غیر سفر، افزایش یافت و) چهار رکعت فرض گردید؛ ولی در سفر، به حالت دو رکعتی نخست خود باقی ماند.
زهری/گوید: خطاب به عروة بن زبیر س گفتم: چرا عایشه ل نماز را کامل و چهار رکعتی میخواند؟ او در پاسخ گفت: عایشه ل نیز به سان عثمان بن عفّان س تأویل و برداشت نموده است؛ (چون آن دو فکر میکنند که قصر نماز، واجب نیست؛ از این رو، گاهی آن را کامل و چهار رکعتی و گاهی نیز به صورت قصر و دو رکعتی میگزارند).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: این روایت در بخاری و مسلم، با این عبارات آمده است:
عایشه ل گوید: «فرض الله الصلاة حین فرضها، رکعتین رکعتین فی الحضر والسفر؛ فاُقرّت صلاة السفر وزید فی صلاة الحضر» (بخاری و مسلم).
«خداوند در ابتدا، نمازهای واجب را - چه در سفر و چه در غیر سفر -به صورت دو رکعتی فرض نمود؛ سپس تعداد رکعتهای نمازهای واجب در غیر سفر افزایش یافتند ولی در سفر به حالت دو رکعتی باقی ماند».
یکی از دلایل شوافع بر رخصت بودن قصر (کوتاه نمودن نماز در سفر) حدیث و روایتی است که از عایشه ل روایت شده است که سنن دارقطنی آن را روایت کرده است؛ وی میگوید: «انّ النبیّ ج کان یقصر فی السفر ویتمّ ویفطر ویصوم»؛ «پیامبر ج در سفر، گاهی نماز خویش را کوتاه و گاهی کامل میخواند؛ و گاهی روزه نمیگرفت و گاهی نیز روزه میگرفت».
امام دارقطنی، این حدیث را صحیح گفته است. در جواب این حدیث، گفته شده است که امکان دارد مفهوم حدیث چنین باشد که پیامبر اکبر ج در سفرهای کمتر از سه میل، نمازها را کامل میخوانده است و در سفرهای طولانی، نمازها را قصر کرده است. جوابی دیگر به حدیث عایشه ل داده شده است مبنی بر این که در سفر حج که عایشه ل نمازها را به طور کامل میخواند، شخصی از عروة بن زبیر س پرسید: «ما بال عایشة تتمّ؟»؛ «چرا عایشه ل نماز را کامل میخواند»؟ عروة در پاسخ گفت: «تأوّلت ما تأوّل عثمان» (بخاری)؛ «عایشه ل به سان عثمان بن عفّان، تأویل و برداشت کرد».
یعنی همچنان که عثمان س با تأویل کردن، در مکهی مکرمه نماز را کامل میخواند، عایشه ل نیز در این باره با تأویل کردن، نمازها را تکمیل میخواند؛ و اگر نزد عایشه ل در این باره حدیث مرفوعی وجود میداشت، عروة بن زبیر س هرگز نمیگفت: «تأوّلت ما تأول عثمان»؛ بلکه حدیثی را که عایشه ل از آن استدلال میکرد، ذکر میکرد.
و از کلام عروة بن زبیر س چنین برمیآید که نزد عایشه ل در این باره هیچ حدیث مرفوعی وجود نداشته است؛ و این عمل، اجتهاد خود وی بوده است؛ بنابراین، حدیثی که به عایشه ل نسبت داده شده است، یا صحیح نیست و یا مفهوم دیگری دارد.
و یکی دیگر از دلایل شوافع، مبنی بر رخصت بودن قصر، عمل عثمان بن عفّان س میباشد که در مکهی مکرمه نماز را به طور کامل میخوانده است؛ در پاسخ این عمل عثمان بن عفّان، گفته شده است که وی در مکهی مکرمه، خانه داشته است و طبق اجتهاد خود که هرکس در شهری منزل داشته باشد، باید نمازها را کامل بخواند، نماز را کامل میخوانده است.
و برخی گفتهاند که عثمان بن عفّان س قصر و کوتاه خواندن نماز را در سفر واجب نمیدانسته است؛ از این رو، گاهی آن را کامل و چهار رکعتی و گاهی نیز به صورت قصر و دو رکعتی میگزارد.
و برخی از علماء و صاحبنظران اسلامی گفتهاند که علّت عدم قصر عثمان بن عفّان س در نمازهای چهار رکعتی در سرزمین مِنیٰ، این بوده است که مردم روستایی و کسانی که آشنایی کافی نسبت به مسائل دینی نداشتند، در ایام حجّ حضور گستردهای داشتند و اگر چنانچه عثمان بن عفّان س نمازها را قصر میکرد، آنها به گمان این که اصل نماز دو رکعت است، دچار سوء تفاهم میشدند؛ به همین علّت، عثمان بن عفّان س به جهت تعلیم آنان، نیت اقامت کرد و نمازها را کامل خواند. والله اعلم بالصواب.
۱۳۴۹ - [۱۷] (صَحِیح)
وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: فَرَضَ اللهُ الصَّلَاةَ عَلَى لِسَانِ نَبِیِّكُمْ ج فِی الْـحَضَرِ أَرْبَعًا وَفِی السَّفَرِ رَكْعَتَیْنِ وَفِی الْـخَوْف رَكْعَة. رَوَاهُ مُسلم [۱۷۹].
۱۳۴۹- (۱۷) عبدالله بن عباس س گوید: خداوند بلندمرتبه نماز را به زبان پیامبرتان ج در غیر سفر، چهار رکعت و در سفر، دو رکعت و در حالت خوف (ترس و هراس)، یک رکعت فرض گردانیده است.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «و فی الخوف رکعة»: برخی از علماء و صاحبنظران اسلامی، به ظاهر این حدیث عمل نمودهاند و گفتهاند: نماز خوف یک رکعت است؛ امّا جمهور دانشوران دینی میگویند: یک رکعت را با امام بخواند و یک رکعت دیگر را تنها بگزارد؛ همچنان که در احادث صحیح بدان تصریح شده است؛ و همین معنای حدیث (و فی الخوف رکعة) میباشد.
۱۳۵۰ - [۱۸] (ضَعِیف جدا)
وَعَن ابْن عَبَّاس وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَا: سَنَّ رَسُولُ الـلّٰهِ ج صَلَاةَ السَّفَرِ رَكْعَتَیْنِ وَهُمَا تَمَامٌ غَیْرُ قَصْرٍ وَالْوِتْرُ فِی السَّفَرِ سنة. رَوَاهُ ابْن مَاجَه [۱۸۰].
۱۳۵۰- (۱۸) عبدالله بن عباس س و عبدالله بن عمر س گویند: رسول خدا ج نماز سفر را دو رکعت مقرّر نمودهاند و این دو رکعت، تمام (چهار رکعت فرض) به شمار میآید و کمتر از اصل فرض نمیباشد (و در اجر و پاداش، کامل و تمام است)؛ و گزاردن وتر در سفر نیز با سنّت رسول خدا ج مشروع میباشد.
[این حدیث را ابن ماجه روایت کرده است].
شرح: «و الوتر فی السفر سنّة»: یعنی خواندن وتر در سفر، با سنّت رسول خدا ج مشروع میباشد؛ و این عبارت، منافاتی با وجوب وتر ندارد.
۱۳۵۱ - [۱۹] (ضَعِیف)
وَعَن مَالك بَلَغَهُ أَنَّ ابْنَ عَبَّاسٍ كَانَ یَقْصُرُ فِی الصَّلَاة فِی مثل مَا یكون بَین مَكَّة والطائف وَفِی مثل مَا یكون بَیْنَ مَكَّةَ وَعُسْفَانَ وَفَى مِثْلِ مَا بَیْنَ مَكَّةَ وَجُدَّةَ قَالَ مَالِكٌ: وَذَلِكَ أَرْبَعَةُ بُرُدٍ. رَوَاهُ فِی الْـمُوَطَّأ [۱۸۱].
۱۳۵۱- (۱۹) از مالک/روایت است که بدو خبر رسیده است که عبدالله بن عباس س در مسیرهایی که به فاصلهی مکه و طائف و یا مکه و عُسفان و یا مکهی و جُدّة بود، نمازهایش را قصر میکرد و به جای چهار رکعت، دو رکعت میگزارد.
مالک/گوید: این مسیرها، به اندازهی چهار «بُرد» بود.
[این حدیث را مالک در «موطأ» روایت کرده است].
شرح: مکّه:
موقعیت جغرافیایی مکهی مکرمه:
شهر مقدس مکه، در غرب نجد واقع است و آن را جزو تهامه دانستهاند. این شهر از شمال به مدینه، از مشرق به نجد و ریاض، از جنوب به یمن و از مغرب به جدّه محدود میشود. طول آن ۷۸ درجه و عرض آن ۲۳ درجه است و در اقلیم دوم قرار میگیرد.
ارتفاع تقریبی آن از سطح دریا ۲۷۰ متر است و فاصله اش تا جدّه، با بزرگراه جدیدی که احداث شده، به ۶۰ کیلومتر کاهش یافته و به وسیلهی بزرگراه هجرت با مدینه نیز ۴۲۵ کیلومتر فاصله دارد. شهر مکه میان دو رشته کوه محصور شده و از این رو، بنای آن از دور دیده نمیشود. این دو رشته کوه عبارتاند از:
۱- کوه فلق یا فلح؛ در شمال مکه واقع است که به سمت غرب ادامه مییابد.
۲- قُعَیقُعان؛ رشته کوهی است که کوههای هندی، لُعْلُع، کدّی [۱۸۲]از جمله ارتفاعاتی هستند که در آن قرار دارند.
شهر، از سمت شمال به جنوب، حالت شیب و سرازیری دارد. سمت شمال را مَعْلاة و سمت جنوب را مَسْفَله گویند.
شهر مکه ۲۵۰۰ سال قبل از میلاد مسیح÷محل توقف و اقامت کاروانیانی بوده که در راه یمن و شام رفت و آمد داشتند و از این رو، موقعیت بسیار ممتاز و سوق الجیشی به آن بخشیده است. از این شهر، سه راه اصلی به سوی سه نقطهی مهم منشعب میشده که بر اهمیت آن میافزوده است. این سه نقطه، یمن، فلسطین و دریای سرخ هستند. مساحت کنونی مکه بیش از ۴۸۰۰ هکتار و جمعیت ساکن آن بیش از ۶۰۰ هزار نفر است.
آب و هوای مکه خشک و سوزان و گرمایش آزارنده است؛ زیرا کوههایی که اطراف آن واقع شده، جلوی بادهای شمالی را سد کرده و صخرهها نور خورشید را منعکس میسازد و حرارت و دمای هوا را دو چندان میکند. در ماههای تیر، مرداد و شهریور حرارت آن فوق العاده زیاد است. بارندگی در آن غالباً مقطعی و در دی ماه است؛ زیرا در منطقه مداری واقع است. و به گاه بارش باران، چنان سیلی در چند ثانیه شهر را فرا میگیرد که تا ساعتها و شاید روزها آثار آن باقی میماند. این سیل از سمت شمال به جنوب سرازیر میشود و گاهی نیز اندرون مسجد الحرام را تا یک متر و اندی فرا میگیرد. برای جلوگیری از ویرانیهای حاصل از سیل، سدی را در منطقهی معلاة ساختهاند.
نامهای مکهی مکرّمه
اسامی فراوانی برای مکه گفتهاند؛ برخی از آنها عبارتند از:
۱- العَروض ۲- السَّبیل ۳- مُخْرَجَ صِدْقٍ ۴- اَلْبَینة ۵- اَلْمَعادْ ۶- اُمِّ رُحم ۷- اُمّ زُحْمْ ۸- اُمّ صُبح ۹- اُمُّ القُری ۱۰- اَلبَلدة ۱۲- البلد الامین ۱۳- البلد الحرام ۱۴- الرَّتاج ۱۵- النّاشر ۱۶- حرم الله تعالی ۱۷- بلد الله تعالی ۱۸- فادان ۱۹- الباسَّة ۲۰- الناسَّة.
برای هریک از این اسامی، دلایلی است و ما به وجه تسمیهی سه نام از این شهر، که در قرآن کریم آمده، اشاره میکنیم:
۱- بَکه:
﴿ إِنَّ أَوَّلَ بَيۡتٖ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكٗا وَهُدٗى لِّلۡعَٰلَمِينَ٩٦ ﴾[آل عمران: ۹۶] [۱۸۳].
گروهی «بکه» را همان «مکه» دانستهاند که «میم» آن تبدیل به «با» شده و از لحاظ مفهوم، به یک معنا هستند، گروهی دیگر، تفاوت اندکی برای آن دو قائل شدهاند؛ به این صورت که مسجد الحرام یا کعبه را «بکه» و نام شهر را «مکه» دانستهاند [۱۸۴]. به نظر میرسد با توجه به آیهی بالا، بکه باید یکی از نامهای شهر باشد.
برای بکه چندین معنا آوردهاند؛ از جمله: بکه، از «بک» مشتق شده؛ یعنی غرور گردن کشان و متکبّران را در هم میکوبد و یا گردن آنان را میشکند. بکه در جایی نیز به معنای ازدحام آمده است.
۲- مکه
﴿ وَهُوَ ٱلَّذِي كَفَّ أَيۡدِيَهُمۡ عَنكُمۡ وَأَيۡدِيَكُمۡ عَنۡهُم بِبَطۡنِ مَكَّةَ مِنۢ بَعۡدِ أَنۡ أَظۡفَرَكُمۡ عَلَيۡهِمۡ ... ﴾[الفتح: ۲۴].
برای مکه نیز چند معنا گفتهاند؛ از جمله: مکه، از «مَک» به معنای کمی آب مشتق شده و علاقهی مردم به این شهر یا استفادهی آنان از آخرین قطرهی آب را - که در این سرزمین بسیار کمیاب است - نشان میدهد. بعضی نیز آن را از «تمککتُ العِظم» دانستهاند که به مغز استخوان گفته میشود، گویی مکه وسط زمین است؛ همان گونه که مغز استخوان، در میان آن است [۱۸۵]. برای مکه معنای دیگری گفتهاند و آن این که: از «مک یمَک» گرفته شده و به معنای هلاک شدن و کاستن است و گویند هرکس نسبت به آن قصد و نیت سوء داشته باشد، جز نابودی سرنوشتی نخواهد داشت یا اگر کسی به زیارت این خانه رود، از گناهانش کاسته میشود.
برای مکه، معانی دیگری چون بسط، گسترش و ازدحام نیز آوردهاند. یونانیان نام مکه را «مَکرُبا» ثبت کردهاند. شاید این واژه از لهجهی ساکنان جنوبی شبه جزیره، به معنای مقدّس و محترم باشد؛ زیرا پادشاهان حکومت سبأ را، که دارای تقدّس بودهاند، مُکرَّبْ یا مُقَرَّب میخواندند.
۳- اُمُّ القُری
﴿...وَلِتُنذِرَ أُمَّ ٱلۡقُرَىٰ وَمَنۡ حَوۡلَهَا ... ﴾[الأنعام: ۹۲] [۱۸۶].
مکه را از این رو «اُمُّ القُری» خواندهاند که گفته شده هنگام آفرینش زمین، آب تمام سطح آن را فراگرفت و تنها مکان کعبه، خشک بود و این خشکی اندک اندک از پیرامون کعبه برآمد تا به مقدار کنونی گسترش یافت. در اصطلاح لغوی و قرآنی، به این مسأله «دَحوالْاَرض» گویند که در قرآن کریم آمده است: ﴿ وَٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ ذَٰلِكَ دَحَىٰهَآ٣٠ ﴾[النازعات: ۳۰] [۱۸۷]. مکه را مادر زمینها خواندهاند و قرآن نیز به این نام اشاره دارد.
۴- بلد الأمین
﴿ وَٱلتِّينِ وَٱلزَّيۡتُونِ١ وَطُورِ سِينِينَ٢ وَهَٰذَا ٱلۡبَلَدِ ٱلۡأَمِينِ٣ ﴾[التین: ۱-۳].
بلد امین، به معنای سرزمین و حرم امن الهی و یکی دیگر از نامهای مکه است که خداوند در قرآن از آن یاد نموده و امنیت و حرمتش را بیان کرده است.
«طائف»: شهری است در حجاز جنوبی در ۱۲ فرسنگی شرق مکه که محصول عمدهی آن، انگور گوارا است و مویز آن نیز مورد مثل است. این شهر (امروزه) به علّت آب و هوای خنک در تابستان، پایتخت ییلاقی سعودیها به شمار میآید. بیشتر اُمرای این خاندان در شهر طائف، دارای کاخ هستند. جمعیت این شهر در سال ۱۹۹۸ م، ۲۰۴۸۵۰ نفر بوده است.
«عُسفان»: به ضم عین و سکون سین؛ مکانی است در راه مکه و مدینه که به مکّه نزدیک میباشد.
«جُدّة»: به ضم جیم؛ و در بین عوام، به کسر جیم مشهور است.
امروزه، جدّه، این شهر بندری که به قلب عربستان معروف است، با جمعیتی در حدود ۳۰۰/۰۴۶/۲ نفر در ساحل دریای احمر واقع شده است و از نظر تجاری و بازرگانی برای عربستان، اهمیت زیادی دارد. تعدادی از پایگاههای مهم نظامی عربستان در این بندر قرار دارد. این شهر، محل ورود اصلی زائران خانهی خداست. در حال حاضر، جده به عنوان بندری آزاد و بازرگانی قلمداد میشود و از مدرنترین شهرهای عربستان به شمار میرود. آل سعود، سرمایهگذاری فراوانی برای عمران و آبادی این شهر نموده است. فرودگاه بینالمللی ملک عبدالعزیز، که از فرودگاههای بزرگ جهان است، در این شهر واقع شده است.
«اربعة برد»: چهار برد. برابر با ۱۶ فرسخ است و هر فرسخ برابر با سه میل میباشد، و میل نیز برابر با چهار هزار ذراع است؛ و هر ذراع در حدود نیم متر است.
۱۳۵۲ - [۲۰] (ضَعِیف)
وَعَن الْبَراء قَالَ: صَحِبْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ ج ثَمَانِیَةَ عَشَرَ سَفَرًا فَمَا رَأَیْتُهُ تَرَكَ رَكْعَتَیْنِ إِذَا زَاغَتِ الشَّمْسُ قَبْلَ الظُّهْرِ. رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وَالتِّرْمِذِیُّ وَقَالَ: هَذَا حَدِیثٌ غَرِیبٌ [۱۸۸].
۱۳۵۲- (۲۰) براء بن عازب س گوید: در هیجده سفر همراه و همرکاب رسول خدا ج بودم و در این سفرها ندیدم که آن حضرت ج پس از زوال خورشید و پیش از نماز فرض ظهر، دو رکعت نماز را ترک کرده باشند.
[این حدیث را ابوداود و ترمذی روایت کردهاند؛ و ترمذی گفته است: این، حدیثی غریب است].
شرح: «فما رأیته ترک رکعتین»: احتمال دارد که این دو رکعت، نماز «تحیة الوضو» باشد؛ و این احتمال نیز وجود دارد که دو رکعت سنّت پیش از فرض ظهر باشد؛ زیرا چهار رکعت و دو رکعت قبل از ظهر، هردو از پیامبر ج ثابت هستند؛ ولی احادیث چهار رکعت، از احادیث دو رکعت بیشترند و هردو روش درست هستند؛ و شاید این حدیث، بیانگر همان دو رکعت سنّت پیش از ظهر باشد که پیامبر ج آن را در سفر میگزاردند.
به هر حال، خواندن عموم نوافل مانند اِشراق، چاشت، اوّابین و غیره در سفر طبق اجماع صاحبنظران فقهی، جایز است و دربارهی سنّتهای مؤکده که به «رواتب» نیز مشهوراند، اختلافنظر وجود دارد.
برخی از جمله عبدالله بن عمر س قائل به ترک آن هستند. امام شافعی/و جمهور علماء و پیشوایان دینی، قائل به خواندن و مستحب بودن «رواتب» هستند.
علماء و صاحبنظران احناف میگویند: اگر امکان خواندن رواتب در سفر وجود داشت، خواندن آنها خالی از فضیلت و اجر نیست؛ و اگر کسی آنها را ترک کرد، بر او ملامت و سرزنشی نیست؛ زیرا در سفر، تأکید موجود در سنّتهای مؤکّده، از بین میرود و سنّتهای مؤکده، در سفر از حالت تأکیدی خود خارج میشوند؛ البته سنّتهای صبح از این قانون، مستثنا هستند و در سفر نیز به آنها «سنّت مؤکده» اطلاق میگردد.
بنابراین، ترک سنّتهای صبح در سفر، مناسب نیست. ابوهریره س گوید: رسول خدا ج در مورد سنّتهای صبح فرمودند: «لاتدعوهما وان طردتکم الخیل» (ابوداود)؛ «دو رکعت سنّت صبح را ترک نکنید، اگر چه اسبان، شمایان را لگدمال کنند».
و از پیامبر ج نیز ثابت است که در سفر، سنّتهای صبح را میخواند؛ چنان که امام بخاری روایت میکند: «ورکع النبی ج رکعتی الفجر» (بخاری؛ باب من تطوّع فی السفر فی غیر دبر الصلوات و قبلها)؛ «پیامبر ج (در سفر) دو رکعت سنّت صبح را گزارد».
و امام مسلم در صحیح خود، در حدیثی طولانی از ابوقتاده س روایت میکند که سفر پیامبر ج و قضا شدن نماز آن حضرت ج و صحابه را تعریف کرده و گفته است: «ثم اذّن بلال بالصلاة فصلّی رسول الله ج رکعتین ثم صلّی الغداة فصنع کما کان یصنع کلّ یوم» (صحیح مسلم؛ باب «قضاء الصلاة الفائتة واستحباب تعجیل قضائها»)؛ «آنگاه بلال س اعلام وقت نماز کرد و رسول خدا ج دو رکعت نماز (سنّت) گزارد؛ آنگاه نماز فرض بامداد را خواند؛ و بدین سان، کاری را انجام داد که هر روز انجامش میداد».
و برخی از علماء و صاحبنظران اسلامی، در کنار سنّتهای صبح، سنّتهای مغرب را نیز در سفر، «مؤکده» دانستهاند.
لازم به یادآوری است که اختلاف موجود: از اختلاف روایات سرچشمه میگیرد؛ و روایات و اخبار رسیده از ابن عمر س با یکدیگر تعارض دارند؛ به عنوان مثال در روایتی میگوید:
«صحبتُ رسول الله ج فکان لایزید فی السفر علی رکعتین وابابکر وعمر وعثمان کذلك» (بخاری و ترمذی)؛ «با پیامبر ج همراهی کردم و ایشان در سفر، بیشتر از دو رکعت نمیخواندند؛ و همچنین با ابوبکر س، عمر س و عثمان س نیز همراهی نمودم و ایشان نیز در سفر، بیشتر از دو رکعت نمیگزاردند».
و در روایتی دیگر میگوید: «صلّیتُ مع النبیّ ج الظهر فی السفر رکعتین وبعدها رکعتین» (ترمذی)؛ «همراه با پیامبر ج در سفر، دو رکعت نماز فرض ظهر خواندم و پس از آن نیز دو رکعت (سنّت) گزاردم».
و همچنین عمل آن حضرت ج را دربارهی مغرب، چنین روایت میکند: «و الـمغرب فی الحضر والسفر سواء لاینقض فی حضر ولا سفر وهی وتر النهار وبعدها رکعتین» (ترمذی).
از این روایت معلوم میگردد که آن حضرت ج بعد از فرض نماز مغرب، دو رکعت سنّت را نیز در حضر و سفر میگزاردند.
و از روایت حفص بن عاصم (ح ۱۳۳۸) معلوم میگردد که ابن عمر س خود سنّتها را نگزارد و از پیامبر ج، ابوبکر س، عمر س و عثمان س نیز نقل میکند که آنها نیز سنّتها را در سفر نمیگزاردند.
و علاوه از روایتهای عبدالله بن عمر س، حدیث براء بن عازب س است که میگوید: «صحبتُ رسول الله ج ثمانیة عشر سفراً فما رأیته ترک الرکعتین اذا زاغت الشمس قبل الظهر» (ترمذی)؛ «در هیجده سفر همراه پیامبر ج بودم و هرگز ندیدم که آن حضرت ج پس از زوال خورشید، دو رکعت قبل از ظهر را ترک کرده باشند».
و در صحیح بخاری از ابن ابی لیلی مروی است که گفت: «ما اخبرنا احد انّه رأی النبیّ ج صلّی الضّحی غیر امّ هانی. ذکرت انّ النبیّ ج یوم فتح مکة اغتسل فی بیتها فصلّی ثمانی رکعات».
و از این حدیث معلوم میشود که آن حضرت ج در سفر به مکه، نمازهای مستحبی چاشت را نیز میگزاردند.
و به ظاهر، همهی روایات با یکدیگر تعارض دارند؛ ولی اگر دیدگاه احناف و جمهور را بپذیریم، (مبنی بر این که در سفر، میتوان نفل و سنّتهای معین نماز را به جای آورد؛ امّا علاوه از سنّت صبح، دیگر سنّتها، «مؤکّده» نیستند، ولی خواندن آنها دارای اجر و فضیلت است) همهی روایتهای متعارض بر مفهوم خود به خوبی قرار میگیرند.
۱۳۵۳ - [۲۱] (ضَعِیف)
وَعَنْ نَافِعٍ قَالَ: إِنَّ عَبْدَ الـلّٰهِ بْنَ عُمَرَ كَانَ یَرَى ابْنَهُ عُبَیْدَ الـلّٰهِ یَتَنَفَّلُ فِی السَّفَرِ فَلَا یُنْكِرُ عَلَیْهِ. رَوَاهُ مَالِكٌ [۱۸۹].
۱۳۵۳- (۲۱) نافع س گوید: عبدالله بن عمر س، فرزندش عبیدالله س را در وقت سفر، در حال گزاردن نمازهای نفل میدید و بر وی ایراد نمیگرفت.
[این حدیث را مالک روایت کرده است].
[۱۷۷]- بخاری ۲/۵۶۳ ح ۱۰۸۲؛ مسلم ۱/۴۸۲ ح (۱۶-۶۹۴)؛ نسایی ۳/۱۲۱ ح ۱۴۵۱؛ و دارمی ۱/۴۲۳ ح ۱۵۰۶. [۱۷۸]- بخاری ۱/۴۶۴ ح ۳۵۰؛ مسلم ۱/۴۷۸ ح (۱-۶۸۵)؛ ابوداود ۲/۵ ح ۱۱۹۸؛ دارمی ۱/۴۲۴ ح ۱۵۰۹؛ موطأ مالک ۱/۱۴۶ ح ۸، «کتاب قصر الصلاة». [۱۷۹]- مسلم ۱/۴۷۹ ح (۶-۶۸۷). [۱۸۰]- ابن ماجه ۱/۳۷۷ ح ۱۱۹۴. [۱۸۱]- موطأ مالک ۱/۱۴۸ ح ۱۵، «کتاب قصر الصلاة فی السفر». [۱۸۲]- پیامبر خدا ج و سپاه اسلام در سال هشتم هجری، هنگام فتح مکه از میان این کوهها به داخل شهر وارد شدند. [۱۸۳]- آل عمران: ۹۶؛ «همانا نخستین خانهای که برای مردم ساخته شد، خانهای است که در بکه قرار داشته و مبارک و هدایتی برای جهانیان است.» [۱۸۴]- زبیدی، تاج العروس، ج ۷، ص ۱۱۱؛ فاسی المکی، همان، ص ۷۷؛ ابن ابی شیبه، المصنف فی الاحادیث و الآثار، ج ۴، ص ۳۵۷. [۱۸۵]- ابن منظور، همان، ج ۱۰، ص ۴۹۱ مادهی «مکک»؛ فاسی المکی، همان، ص ۷۷. [۱۸۶]- انعام: ۹۲، «تا انذار و بیم دهی امّ القری و کسانی را که پیرامون آن هستند». [۱۸۷]- نازعات: ۳۰، «آنگاه زمین را از زیر گسترانید.». [۱۸۸]- ابوداود ۲/۱۹ ح۱۲۲۲؛ و ترمذی ۲/۴۳۵ ح ۵۵۰. [۱۸۹]- موطأ مالک ۱/۱۵۰ ح ۲۴، «کتاب قصر الصلاة».