فصل اوّل
۱۴۹۷ - [۱] (مُتَّفق عَلَیهِ)
عَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ زَیْدٍ قَالَ: خَرَجَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج بِالنَّاسِ إِلَى الْـمُصَلَّى یَسْتَسْقِی فَصَلَّى بِهِمْ رَكْعَتَیْنِ جَهَرَ فِیهِمَا بِالْقِرَاءَةِ وَاسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ یَدْعُو وَرَفَعَ یَدَیْهِ وَحَوَّلَ رِدَاءَهُ حِینَ اسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ [۳۹۱].
۱۴۹۷- (۱) عبدالله بن زید س گوید: رسول خدا ج همراه با مردم برای نماز «طلب باران» (استسقاء) از خانه بیرون شدند و به مُصلّا (عیدگاه خارج شهر) رفتند؛ و با مردم، دو رکعت نماز گزاردند و در این دو رکعت، قرائت را با صدای بلند خواندند؛ (آن گاه پس از نماز،) رو به قبله ایستادند و دستها را به سوی آسمان بالا بردند و خدا را به فریاد خواندند؛ و هنگامی که رو به قبله ایستادند، رداء خویش را (که روی شانهشان انداخته بودند) وارونه و دگرگون کردند و جای آن را تغییر دادند؛ (به نحوی که آن قسمت که پیشتر بر دوش راست پیامبر ج بود، در زیر بغل چپشان قرار گرفت؛ و آن قسمت که در زیر بغل چپشان قرار داشت، بر روی شانهی راستشان واقع شد؛ و این کار را به عنوان تفاءل در دگرگونی اوضاع انجام دادند).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: این حدیث، با این عبارت نیز آمده است:
«عن عبدالله بن زید الانصاری س اخبره انّ رسول الله ج خرج الی الـمصلّی یستسقی وانّه لمّا اراد اَن یدعوا استقبل القبلة وحوّل رداءه؛ وفی روایة: خرج النبیّ ج الی الـمصلّی فاستسقی واستقبل القبلة؛ حوّل رداءه وصلّی رکعتین».
«عبدالله بن زید انصاری س گوید: رسول خدا ج برای دعای باران از خانه بیرون شد و به مصلّی (عیدگاه خارج شهر) رفت؛ و هنگامی که میخواست دعا کند، رو به سوی قبله ایستاد و چادرش را (که بر روی شانههایش انداخته بود) وارونه نمود.
و در روایتی آمده است که: آن حضرت ج رو به قبله و پشت به سوی مردم کرد و چادرش را وارونه نمود و دعا کرد؛ سپس دو رکعت نماز خواند».
«تحویل و دگرگونی رداء در نماز استسقاء»:
برگردانیدن چادر و عباء به خاطر نیک فالی بوده است؛ یعنی در برگشت از میدان، کیفیت و حالت نماز گزاران مانند قبل نباشد؛ بلکه از نظر معنوی بهتر شده باشند.
از دیدگاه امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل، «تحویل رداء» برای امام و مقتدی، هردو سنّت است؛ از دیدگاه احناف و برخی از مالکیها، فقط برای امام سنّت میباشد؛ و رأی سعید بن مسیب، عروة بن زبیر و سفیان ثوری نیز همین است.
احناف میگویند: در روایتها، فقط از پیامبر ج به عنوان برگردانندهی چادر خویش، نام برده شده است؛ و این مورد، از مواردی است که درک آن به وسیلهی قیاس، امکانناپذیر است؛ بنابراین، فقط در همان محل ذکر شدهاش بر آن عمل میشود؛ (یعنی بر امام.) از این رو، قیاس مقتدی بر امام درست نیست.
فال نیک و فال بد:
ناگفته نماند که در میان انسانها و اقوام مختلف، پیوسته فال نیک و بد، رواج داشته است؛ اموری را به «فال نیک» میگرفتند و دلیل بر پیروزی و پیشرفت کار میدانستند و اموری را به «فال بد» میگرفتند و دلیل بر شکست و ناکامی و عدم پیروزی میپنداشتند؛ در حالی که هیچ گونه رابطهی منطقی در میان پیروزی و شکست با این گونه امور وجود نداشت؛ و به ویژه در قسمت فال بد که غالباً جنبهی خرافی و نامعقول داشته و دارد. این دو، اگر چه اثر طبیعی ندارند؛ ولی بدون تردید، اثر روانی میتوانند داشته باشند؛ فال نیک، غالباً مایهی امیدواری و حرکت است ولی فال بد، موجب یأس و نومیدی و سستی و ناتوانی است.
شاید به خاطر همین موضوع است که در روایات اسلامی، از فال نیک، نهی نشده است امّا فال بد به شدّت محکوم گردیده است؛ و در حالات خود پیامبر ج نیز دیده میشود که گاهی مسائلی را به فال نیک میگرفتند؛ به عنوان مثال: در جریان برخورد مسلمانان با کفار مکه در سرزمین «حدیبیه» میخوانیم: هنگامی که «سهیل بن عمرو» به عنوان نمایندهی کفار مکه به سراغ پیامبر ج آمد و آن حضرت ج از نام او آگاه گردید، فرمود: «قد سَهُل علیکم امرکم»؛ یعنی از نام سهیل من تفأل میزنم که کار بر شما، سهل و آسان میگردد.
و این که پیامبر ج فال نیک را میپسندیدند، به خاطر آن بود که انسان هرگاه امیدوار به فضل پروردگار باشد، در راه خیر گام برمیدارد و هنگامی که امید خود را از پروردگار قطع کند، در راه شرّ خواهد افتاد و فال بد زدن، مایهی سوء ظن و موجب انتظار بلا و بدبختی کشیدن است.
از این رو، اگر فال بد اثری داشته باشد، همان اثر روانی است؛ و اثرش به همان اندازه است که آن را میپذیرند؛ اگر آن را سبک بگیرند، کم اثر خواهد بود و اگر آن را محکم بگیرند، پر اثر و اگر به آن اعتنایی نکنند، هیچ اثری نخواهد داشت.
و عجیب این است که موضوع فال نیک و بد، حتی در کشورهای پیشرفته و صنعتی و در میان افراد به اصطلاح روشنفکر و حتی نوابغ معروف نیز وجود داشته و دارد؛ از جمله در میان غربیها، رد شدن از زیر نردبان، افتادن نمکدان و هدیه دادن چاقو، به شدّت به فال بد گرفته میشود.
البته وجود فال نیک، - همان طور که بیان شد - مسألهی مهمی نیست، بلکه غالباً اثر مثبت دارد؛ ولی با عوامل فال بد، همیشه باید مبارزه کرد و آنها را از افکار، دور ساخت؛ و بهترین راه برای مبارزه با آن، تقویت روح توکل و اعتماد بر خدا در دلها است.
«نماز استسقاء (طلب باران)»:
«استسقاء»: یعنی طلب کردن بندگان، باران را از خداوند بلند مرتبه در هنگام خشکسالی و قحطی. به عبارتی دیگر؛ «استسقاء» به معنای طلب و درخواست باریدن باران برای ایجاد آبادانی و رفاه و وفور نعمت از خداوند، به وسیلهی نماز و ذکر و دعا و استغفار در خشکسالی است.
بر مشروعیت نماز «استسقاء»، اجماع علماء و صاحبنظران اسلامی شده است و احادیث زیادی دلیل آن است.
خواندن نماز «استسقاء» جایز است و واجب نیست؛ از این رو، اگر چنانچه مردم به هنگام خشکسالی، تنها به دعا و استغفار بسنده کنند، باز هم درست است، و ثابت گردیده است که رسول خدا ج در برخی اوقات، نماز «استسقاء» را خواندهاند؛ و در برخی اوقات نیز در روزهای جمعه بر بالای منبر خویش، برای باریدن باران، فقط دعا کردهاند و نماز نخواندهاند؛ و هردو کار از پیامبر گرامی اسلام ج ثابت است.
دربارهی روش خواندن نماز «استسقاء» اختلافنظر وجود دارد؛ امام شافعی گوید: نماز استسقاء، مانند نماز عید دارای ۱۲ تکبیر است؛ و همین قول سعید بن مسیب، عمر بن عبدالعزیز، مکحول، ابن جریر و در روایتی امام احمد بن حنبل میباشد.
از دیدگاه احناف، در نماز استسقاء، تکبیر اضافی وجود ندارد و مانند سایر نمازها خوانده میشود؛ و همین قول مالک، ثوری، اوزاعی، احمد بن حنبل، اسحاق، ابوثور، ابویوسف و امام محمد بن حسن شیبانی میباشد.
استدلال شافعیها، از حدیث عبدالله بن عباس س است که گفت: «و صلّی رکعتین کما کان یصلّی فی العید» (ترمذی)؛ «رسول خدا ج دو رکعت نماز به سان نماز عید، گزاردند».
احناف، دربارهی این حدیث میگویند: تشبیه موجود در این حدیث، به خاطر تکبیرهای اضافی نیست؛ بلکه به خاطر وجوه مشترک دیگری مانند تعداد رکعتهای نماز، اجتماع مردم و خارج شدن به طرف میدان خارج شهر میباشد؛ زیرا اگر در نماز استسقاء، تکبیرهای اضافی وجود میداشت، صحابه، حتماً آن را بیان میکردند.
و از دیدگاه احناف، چگونگی استسقاء، بدین ترتیب است که امام و پیشنماز، همراه با مردم به سوی فضای باز و صحرای کنار شهر در حالی که پیادهاند با تذلّل و خاکساری و فروتنانه و خاشعانه برای خداوند متعال، و در حالی که سرهای خویش را به پایین افکندهاند، به نماز استسقاء بیرون آیند؛ امام همراه نماز گزاران، دو رکعت نماز را بگزارد و در آن قرائت را نیز بلند بخواند، و پس از فارغ شدن از نماز، رو به سوی مردم، دو خطبه ایراد نماید و در اثنای خطبه، ردای خویش را زیر و رو کند و طرف بالای ردای خود را به سمت پایین بیاورد و پایین آن را به سمت بالا بکشد، و طرف راست ردایش را به طرف چپ آن بچرخاند؛ ولی مردم رداهای خویش را نچرخانند؛ پس از ایراد خطبه، رو به قبله نموده و ساعاتی را به دعا بپردازد؛ و مردم نیز رو به سوی قبله بنشینند و به دعا و استغفار و توبه و اِنابه مشغول شوند؛ و مناسب است که در نماز استسقاء، به همراه خود افراد ضعیف و ناتوان، پیرمردان، پیرزنان و کودکان را نیز بیرون آورند؛ [زیرا حضور این افراد، زمینهساز برطرف شدن خشکسالی و وفور نعمت و برکت خداوند میگردد].
رفع یک سوء تفاهم:
در کتابهای فقهی چنین آمده است که امام ابوحنیفه گفته است: «در استسقاء، نماز سنّتی وجود ندارد»؛ حال سؤال اینجاست که این سخن امام ابوحنیفه/، چه معنا و مفهومی دارد؟
در حقیقت، منظور سخن امام ابوحنیفه، به درستی فهمیده نشده است. در واقع، هدف وی از این عبارت، این بوده است که در استسقاء لازم نیست که حتماً نماز خوانده شود؛ بلکه به وسیلهی دعا و استغفار نیز این سنّت ادا میشود؛ زیرا خداوند میفرماید:
﴿ فَقُلۡتُ ٱسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّكُمۡ إِنَّهُۥ كَانَ غَفَّارٗا١٠ يُرۡسِلِ ٱلسَّمَآءَ عَلَيۡكُم مِّدۡرَارٗا١١ وَيُمۡدِدۡكُم بِأَمۡوَٰلٖ وَبَنِينَ وَيَجۡعَل لَّكُمۡ جَنَّٰتٖ وَيَجۡعَل لَّكُمۡ أَنۡهَٰرٗا١٢ ﴾[نوح: ۱۰-۱۲].
«و بدیشان گفتهام: از پروردگار خویش طلب آمرزش کنید که او بسیار آمرزنده است (و شما را میبخشاید)؛ اگر چنین کنید، خدا از آسمان بارانهای پرخیر و برکت را پیاپی میباراند و با اعطای دارایی و فرزندان، شما را کمک میکند و یاری میدهد و باغهای سرسبز و فراوان، بهرهی شما میسازد و رودبارهای پرآب در اختیارتان میگذارد».
و این سخن که سنّت «استسقاء» به وسیلهی دعا و استغفار تکمیل و ادا میشود، از حدیث ابومروان سلمی س ثابت است که گفت: «خرجنا مع عمر بن الخطاب یستسقی فمازاد علی الاستغفار» (عمدة القاری، باب الاستسقاء و خروج النبی ج، ج ۷ ص ۲۵)؛ «همراه با عمر بن خطاب س برای استسقاء (طلب باران) خارج شدیم؛ وی فقط دعا و استغفار نمود».
از این رو، منظور امام ابوحنیفه، هرگز این نبوده است که نماز «استسقاء» سنّت نمیباشد؛ زیرا ثبوتش از آن حضرت ج غیرقابل انکار است.
به دیگر سخن؛ این کلام امام ابوحنیفه/، بدین معنا است که در استسقاء، گزاردن نمازی معین و مشخّص وجود ندارد؛ و در استسقاء خواندن نماز نیز سنّت مؤکّده نمیباشد؛ و اینطور نیست که بدون نماز، استسقاء درست نباشد؛ بلکه میتوان تنها به دعا و استغفار نیز بسنده و اکتفا کرد.
نویسندهی کتاب «هدایه» گوید: رسول خدا ج در برخی اوقات، نماز استسقاء را میخواندند و در برخی اوقات نیز آن را ترک میکردند؛ از این رو، نماز استسقاء، سنّت مؤکّده نیست.
علامه ابن عابدین شامی نیز در کتاب «رد المحتار» گوید: سنّت آن است که بدان مواظبت و پایبندی شود؛ و انجام و ترک کاری، بیانگر استحباب آن میباشد.
نگارنده گوید: به خاطر وجود احادیث صحیح، نمیتوان «استسقاء» را به طور مطلق نفی کرد؛ و لازم است آنچه که از امام ابوحنیفه/دربارهی نماز استسقاء نقل شده است، به نفی «سنّت مؤکّده» بودنِ نماز استسقاء حمل شود نه به مطلق سنّت بودن آن؛ یعنی نماز استسقاء در نزد امام ابوحنیفه/، سنّت مؤکده نیست، بلکه مستحب میباشد.
۱۴۹۸ - [۲] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنْ أَنَسٍ قَالَ: كَانَ النَّبِیُّ ج لَا یَرْفَعُ یَدَیْهِ فِی شَیْءٍ مِنْ دُعَائِهِ إِلَّا فِی الِاسْتِسْقَاءِ فَإِنَّهُ یَرْفَعُ حَتَّى یرى بَیَاض إبطَیْهِ [۳۹۲].
۱۴۹۸- (۲) انس بن مالک س گوید: رسول خدا ج در هیچ یک از دعاهایشان، به اندازهی دعای طلب باران، دستان خویش را به سوی آسمان، بالا نمیکردند و در این دعا، به اندازهای دستها را بالا میبردند که سفیدی زیر بغلشان آشکار میشد و مشاهده میگردید.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
۱۴۹۹ - [۳] (صَحِیح)
وَعَنْ أَنَسٍ: أَنَّ النَّبِیَّ ج اسْتَسْقَى فَأَشَارَ بِظَهْرِ كَفَّیْهِ إِلَى السَّمَاءِ. رَوَاهُ مُسلم [۳۹۳].
۱۴۹۹- (۳) انس بن مالک س گوید: رسول خدا ج برای نزول باران، دعا کردند و پشت کف خویش را به سوی آسمان اشاره کردند؛ (و این کار را به عنوان تفاءل در تغییر و دگرگونی اوضاع، انجام دادند).
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
۱۵۰۰ - [۴] (صَحِیح)
وَعَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: إِنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ ج كَانَ إِذَا رَأَى الْـمَطَرَ قَالَ: «اللَّهُمَّ صیبا نَافِعًا». رَوَاهُ البُخَارِیّ [۳۹۴].
۱۵۰۰- (۴) عایشه ل گوید: هرگاه رسول خدا ج بارش باران را میدیدند، این دعا را میخواندند:
«اللهمّ صیّباً نافعاً»؛ «پروردگارا! باران را تند و فراوان و سودبخش و مفید بگردان».
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: «صَیباً»: این واژه، به معنای باران تند و رگبار باران است و از ریشهی «صوب» به معنای ریزش تند باران گرفته شده است.
۱۵۰۱ - [۵] (صَحِیح)
وَعَن أنس قَالَ: أَصَابَنَا وَنَحْنُ مَعَ رَسُولِ الـلّٰهِ ج مَطَرٌ قَالَ: فَحَسَرَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج ثَوْبَهُ حَتَّى أَصَابَهُ مِنَ الْـمَطَرِ فَقُلْنَا: یَا رَسُولَ الـلّٰهِ لِمَ صَنَعْتَ هَذَا؟ قَالَ: «لِأَنَّهُ حَدِیثُ عَهْدٍ بربه». رَوَاهُ مُسلم [۳۹۵].
۱۵۰۱- (۵) انس بن مالک س گوید: ما همراه با رسول خدا ج بودیم که باران بارید؛ آن حضرت ج جامهی خویش را بالا زدند و قسمتی از بدن خود را نمایان ساختند تا قطرههای باران، بر آن بریزد.
بدیشان گفتیم: ای فرستادهی خدا! چرا چنین کردید؟ فرمودند: «زیرا، این قطرهاهای باران، تازه از جانب پروردگار و آفریدگارشان (به سوی زمین) آمدهاند؛ (یعنی خداوند، آنها را تازه آفریده است؛ به همین خاطر، تبرّک است)».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «فحسر»: حَسر: کشف کرد؛ پرده برداشت؛ برملا کرد؛ نمایان کرد؛ آشکار نمود؛ فاش ساخت.
«لانّه حدیث عهد بربّه»: یعنی این آب باران، تازه از جانب پروردگار خویش به سوی زمین سرازیر شده است و هنوز دست خطاکاران و ناپاکان، بدان برخورد نکرده است؛ و علاوه از آن، نعمت و موهبتی است که خداوند بلند مرتبه، آن را تازه آفریده است؛ به همین جهت، تبرّک است.
[۳۹۱]- بخاری ۲/۵۱۴ ح ۱۰۲۴؛ مسلم ۲/۶۱۱ ح (۱-۸۹۴)؛ ابوداود ۱/۶۸۹ ح ۱۱۶۶؛ ترمذی ۲/۴۴۲ ح ۵۵۶؛ نسایی ۳/۱۵۷ ح ۱۵۰۹؛ دارمی ۱/۴۲۳ ح ۱۵۳۳؛ و موطأ مالک ۱/۱۹۰ ح ۱، «کتاب الاستسقاء». [۳۹۲]- بخاری ۲/۵۱۷ ح ۱۰۳۱؛ مسلم ۲/۶۱۲ ح (۷-۸۹۵)؛ ابوداود ۱/۶۲۹ ح ۱۱۷۰؛ نسایی ۳/۱۵۸ ح ۱۵۱۳؛ دارمی ۱/۴۳۳ ح ۱۵۳۵؛ و مسند احمد ۲/۲۳۶. [۳۹۳]- مسلم ۲/۶۱۲ ح (۶-۸۹۶). [۳۹۴]- بخاری ۲/۵۱۸ ح ۱۰۳۲؛ نسایی ۳/۱۶۴ ح ۱۵۲۳؛ ابن ماجه ۲/۱۲۸۰ ح ۳۸۹۰؛ و مسند احمد ۶/۴۱. [۳۹۵]- مسلم ۲/۶۱۵ ح (۱۳-۸۹۸)؛ و ابوداود ۵/۳۳۰ ح ۵۱۰۰.