اوضاع هند در قرن بیستم
در قرن سیزدهم هجری (اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم میلادی) هند از نظر سیاسی، مذهبی، اخلاقی، به مرحلهی نهایی زوال و نابودی رسیده بود. شیرازهی حکومت مغولی پاشیده شده بود. بر کل کشور هند یا کمپانی انگلیسی به نام «ایست اندیا» مسلط بود یا مهرههای آن از سرداران و رؤسای قبایل سرکار بودند. عدهای از مردم یکی پس از دیگری با شکست از انگلیسیها، خاک خودشان را به آنها داشتند واگذار میکردند، فرمانروای سلطنت مغولی، شاه عالم (که به دوران سید احمد شهید متولد شدند) فقط نامش شاه بود، از دکن تا دهلی، کل این منطقه مرهون لطف و کرم مرهتها بود. از پنجاب تا افغانستان این محدوده در اختیار سیکها بود که از دستبرد و مظالم آنها مناطق میانی و شمالی هند نیز در امان نبود. دهلی و اطراف دهلی همیشه در معرض تهاجم و غارتگری مرهتها و سیکها بود. هیبت سیاسی مسلمانان از بین رفته بود، نه رهبری داشتند نه نظم و تشکیلاتی، با دیدن ضعف آنها دهها فتنه برای پایمال کردن آنها، قد علم کرده بود.
در کشور وضعیت اخلاقی مسلمانان، اینقدر پست شده بود که بسیاری از گناهان، فسق و فجور و آداب و فرهنگ بیگانگان سرایت کرده بود و به این کار علناً افتخار میکردند، مشروب خوری چیزی عجیبی نبود، مجالس جشن و سرور، رونق داشت، نجیب زادگان و قشر متوسط بجای خود، حتی فقرا مبتلای این بیماری اجتماعی شده بودند، انحطاط اخلاقی و مرده دلی قومی را، از این موضوع میتوان برداشت کرد که در آغاز قرن سیزدهم هجری که قدمهای انگلیسیها در کشور هنوز ثبات و استحکام نداشت، در عین حال تعداد زیادی از زنان مسلمان در خانهی حکام و تجار اروپایی بودند، شرک و بدعت در مسلمانان به کثرت رواج یافته بود. برای مردگان مقابرشان یک دین و شریعت مستقلی به وجود آمده بود، در مورد بزرگان دین عقاید باطلهی مسیحیان، یهودیان، مشرکین عرب در دلهای مسلمانان ریشه دوانده بود. مراسم و آداب هندوها و... به کثرت در جوامع اهل سنت رواج یافته بود. مردم احکام سنت پیامبر و شریعت را داشتند فراموش میکردند، آرمانهای اسلامی داشت از بین میرفت خیلی از خانوادههای مذهبی و اهل علم در انجام دستورات قرآن و حدیث سهل انگاری داشتند. ازدواج مجدد زنان بیوه، ارث دادن به دختران و روش اسلام صحیح در بسیاری از جاها عیب و زشت به نظر میآمد، همچنین یکی از ارکان مهم اسلامی، مانند حج فقط به خاطر زحمتهای راه و مقداری ناامنی فرض بودن آن را ساقط اعلام کرده بودند. قرآن کریم به صورت یک چیستان و معما معرفی میشد که فهمیدن و فهمانیدن آن، یا فکر و تدبر در آن به جز برای یک قشر مخصوصی از علماء، برای دیگران غیر ممکن و شجر ممنوع اعلام شده بود.
اما از آن چنین نتیجه گرفتهاند که این دوران قرن سیزدهم از نظر علمی، سیاسی، دینی، معنوی، کاملاً تاریک و خرابه شده بود و در این کشور پهناور در هیچ جا آثار حیاط و منار روشنایی، یافته نمیشد. بلکه در اوایل قرن سیزدهم تاریخ اسلامی کشور هند، قابل ذکر است، زیرا در آن تعدادی از افراد با کمال و بزرگواران با عظمت بودهاند، که در قرون گذشته نظیر آنها را پیدا کردن، آسان نیست و این نوع افراد کمیاب است، افراد انگشت شماری که از نظر کمالات دینی و علمی، تسلط و تخصص در علوم سنت و حدیث، درک صحیح، استعداد و هوشمندی، ذوق علمی، درس و تدریس، تصنیف و تألیف، تبحر علمی، شعرگویی، تصوف و سلوک، علم و عرفان، و کمالات دیگر در این قرن موجود بود، علاوه بر این دور، قحط الرجال، تشنگی و طلب دین به این مقدار باقی بود که در طول و عرض کشور مکاتب و مدارس زیادی در حال فعالیت بودند. در هرگوشه و کنار خانقاهها از مردان خدا، آباد بودند. بزرگان اهل درس و اهل صدق، مدرسه و خانقاهی مستقل، را آباد نگه داشته بودند و در بعضی از جاها این هردو فعالیت در یک مرکز صورت میگرفت.
اگرچه این ذخایر بزرگ دین و علم که بر اثر تلاش پیشینیان منور و آباد بودند ولی به علت مخارج دایم و توقف یا کم شدن درآمد به تدریج داشتند به تعطیلی کشیده میشدند و امید رشد و ترقی کاسته میشد، افراد با صلاحیت و گوهرهای خوبی موجود بود اما داشتند تلف میشدند، به علت نداشتن مقصد صحیح زندگی و مصرف درست نیروها صفات عالیهای مانند شجاعت، دلیری، تحمل سختی، غیرت و حمیت، برای اهدافی خیلی حقیر و پست صرف میشد و احساسات از مسیر درست داشت منحرف میشد افراد وجود داشتند، اما نهضت و تشکیلاتی وجود نداشت، اوراق بود اما کتابی وجود نداشت، ماشین زندگی از مسیر اصلی خویش منحرف شده بود و حرکتی عمومی، مؤثر و سودمند وجود نداشت.
در چنین دورانی، به فردی و گروهی نیاز بود که، از سرمایه، دین، علم و صلاحیت و استعدادها به موقع استفاده و به محل درست صرف کند. کسی که حال خانقاهی و قال حوزوی، گرمی آنجا و نور اینجا را در کشور پخش بکند تا در پرتو آن خانقاههای سیار، مدارس و حوزههای متحرکی به وجود بیاورد که بر پشت اسبهای جنگی عالم و دانشمند، در محراب عبادت، مبارزان جنگجو به وجود بیاورد، تا این شراره زیر خاکستر را باری دیگر شعلهور گرداند. دلهای افسرده را گرمی ایمان ببخشد. به سرتاسر کشور طلب و تشنگی دین را به نفوس مردم بدمد، انرژیهای فطری مسلمانان را در محل خودش، به کار ببرد، نگاهی دوراندیش و دم مسیحایی او هیچ چیزی را بیهوده و بیسود نپندارد از هر دانه از ذخایر دین خرمنی و از کاه این قشر، کوهی بسازد، کسی که جامع این صفات باشد در اصطلاح اسلامی اینگونه فردی را امام میگویند و در قرن سیزدهم در بین همهی اهل کمال و رجال معروف، حضرت سید آقا دارای این مقام بودند کسی که گلچینی از احوال و حکایات او عزم راسخ و جهاد فیضرسانی و تأثیر انقلاب و دگرگونی ایشان، در این کتاب تقدیم خوانندگان میگردد.