آنگاه که نسیم ایمان وزید

فهرست کتاب

در پایتخت افغانستان

در پایتخت افغانستان

در غزنی هم همانند قندهار استقبال گرمی انجام گرفت پس از توقف دو روزه در غزنی به سوی کابل حرکت فرمودند.

در بین راه آقای ملا حاجی ملاعلی یکی از فرماندهان ارتش شاهی از طرف دولت کابل همراه با پنجاه نفر سواره و پیاده رسماً به خدمت رسیدند و با رسانیدن سلام و پیام دولت کابل بطور رسمی استقبال کردند، علاوه بر این بیشترین رؤسا و معتمدان دارالسلطنة و هزاران نفر از خاص و عام مردم از پایتخت بیرون آمده بودند و در رکاب ایشان قرار گرفتند، در نیمه‌ی راه امین الله خان نائب سلطان محمد خان، با کبکبه‌ی خاصی همراه با سواران و پیاده نظام منتظر بودند، خوش آمد گفت، از این جا شهر یک فرسخ راه داشت، اینجا سواران و پیاده اینقدر برای استقبال جمع شده بودند که راه رفتن مشکل شده بود، به دروازه‌ی حصار جایی که کوه شمال و کوه جنوب به هم وصل می‌شود و سرچشمه‌ی رود کابل است، در ساحل شمالی آن بار عام سلطنتی قرار داشت، در جانب غربی این دره دشت وسیعی قرار دارد، آنجا سلطان محمد خان با هرسه تا برادر و پنجاه نفر از سواره نظام برای استقبال در انتظار بود، سیدآقا از راه دور، دست بلند فرمودند و سلام گفتند. او با احترام سلام را پاسخ داد و پیاده شد، حضرت هم پیاده شد مصافحه و معانقه فرمودند، آنگاه مجدداً از حضرت خواستند که سوار شود و خودش نیز سوار شد و هم رکاب شد، سران و معتمدین بی‌شماری دسته دسته می‌آمدند، خوش آمد و احوال‌پرسی می‌کردند از کثرت اسب‌ها و مردم بقدری گرد و غبار شده بود که چیزی دیده نمی‌شد، سلطان محمد خان با اجازه‌ی حضرت به نائب خویش امین الله خان دستور داد که حضرت را از بازار شهر همراهی کنند تا عموم مردم بدیدار ایشان مشرف و مستفیض گردند، کما اینکه حضرت از همین مسیر به قصر زیبا و دلپذیر وزیر فتح خان در باغ آن اقامت گزیدند.

در این دوران بین برادرانی که (شمال غربی هند و افغانستان را بین خودشان تقسیم کرده بودند) رقابت و دشمنی شدیدی بود [۱۷] و همین اختلاف ضربه بزرگی بر اسلام و مسلمین وارد کرد و بهمین علت دولت سیک‌های لاهور جرأت کرد که به منطقه‌ای که مرکز شهسواری و نظامی، موطن فاتحان و کشورگشایان (معروف) و مسکن شیرمردان است، چشم طمع بدوزد و بسیاری از گوشه و کنار منطقه را سیک‌ها و بعد از آن انگلیسی‌ها تصرف و اشغال کنند که تاکنون قدم هیچ بیگانه، به آنجا نیفتاده بود و پرچم کفر بالا نیامده بود.

سیدآقا اینجا بمدت یک ماه و نیم تلاش می‌کردند که آن‌ها را متحد کنند و به قدرتی تبدیل کنند که بتواند در مقابل خطر جدید ایستادگی کند و آبروی رفته‌ی اسلام و اعتبار، وقار از بین رفته‌ی افغان‌ها را برگرداند و با همکاری آن‌ها بتوانند اول با سیک‌ها و بعد علیه انگلیسی‌ها با موفقیت مبارزه کنند و سنگ بنای چنان دولت و نیروی نظامی ای را پایه‌گذاری کنند که حدود آن از مرز هند تا دیوار «قسطنطنیه» را دربر بگیرد، اما متاسفانه این خواب حضرت بی‌تعبیر ماند و حضرت از آنجا به سوی پیشاور حرکت کردند تا برای لشکر خویش مرکزی مناسب و پایگاهی موزون پیدا کنند و برای اهداف عالیه‌ای که عامل متارکه‌ی خانه و کاشانه و جدایی از محبوب‌ترین عزیزان و مطلوب‌ترین وطن بود، تدابیری بیندیشند. در پیشاور سه روز اقامت داشتند از آنجا به هشت نگر تشریف بردند با پخش خبر ورود حضرت کلیه‌ی مردان محل همانند مور و ملخ برای دیدار ایشان جمع شدند، زنان اطراف و جوانب هم جمع شده بودند. ایشان در آن لحظه بر شتر سوار بودند، زنان لبه‌های زین پوش شتر را بعنوان تبرک تکه تکه کردند. حتی مقداری از موهای دم شتر را کندند. خاک پای شتر را بعنوان تبرک به چشم می‌کشیدند. بعضی به صورت می‌مالیدند و بعضی در پارچه‌ای بسته به خانه می‌بردند، همه‌ی مردم همراه تا کنار آبادی ایشان را، بردند و آنجا خیمه‌ی ایشان، نصب گردید و کل کاروان همانجا اتراق کرد.

پس از اقامت چند روزه و دعوت مردم برای جهاد در این مدت، از مسیر خوشگی به نوشهره تشریف بردند، جایی که این محبوب‌ترین عبادت عظمی را آغاز کردند که محصول تلاش و تبلیغ سال‌ها و ثمره‌ی زحمت‌ها و تلاش‌های سفر پرمشقت بود، کاری که در قرون اخیر در تاریخ فاتحان و کشورگشایان به مشکل به چشم می‌خورد، کاری که از نیروی ایمانی، عشق و علاقه و توکل علی الله سرچشمه می‌گرفت و این یادگاری است از حسن تدبیر، عظمت و عزم راسخ سیدآقا که تاریخ هزار ساله‌ی اسلامی در هند از آن خالی است.

[۱۷] این خانواده بیش از بیست برادر بودند که فرزندان پدری پائنده خان بودند، که ۱۶ نفر از آن‌ها نامدارتر و ممتازتر از دیگران بودند، بیشترشان در مناطق افغانستان، سرحد، کشمیر حکومت می‌کردند، در بین آن‌ها آقایان سردار دوست محمد خان (پدر بزرگ امیر امان الله خان) سردار سلطان محمد خان (پدر بزرگ شاه شاور خان و ظاهرشاه) یار محمد خان حاکم پیشاور محمد عظیم خان حاکم کشمیر میر محمد خان حاکم غزنی و شیردل خان حاکم قندهار قابل ذکراند.