دست خدا بر سر جماعت است
پس از جنگ اکوره تعداد زیادی از مردم دور سیدآقا جمع شدند، اما این مردم اغراض مختلف داشتند، بعضی فکر میکردند که این جمعیتی نیرومند است و هر آن احتمال پیشرفت دارد، بنابراین مصلحت و تقاضای دور اندیشی این است که در آن شرکت کنند و از آن حمایت کنند. برخی دیگر صرفاً در طمع غنایم و منافع مادی با مجاهدان همراه شدند، البته برخی دیگر با نیت خالص با غیرت دینی، عشق شهادت، جلب رضایت الله خالصاً لله جذب شده بودند، در آن حرص، طمع، ریا، تفاخر و تعصب جاهلیت هیچ گونه آمیزشی نداشت.
در جنگ اکوره پیروزی این دستهی کوچک مجاهدان در مقابل دشمن مهجز و نیرومند و برنامههای ایثارگرانهشان، آوازهی آنها را بجاهای دور رساند، بنابراین بسیاری از جوانان ماجراجو و باشور، هوای شرکت در این جمعیت نوپا که ستارهی اقبال آن در حال ارتفاع و درخشیدن بود پیدا کردند. لذا فوج فوج میآمدند و تقاضای شرکت میکردند، بدون اینکه هدفی، برنامهای، احساس مسؤولیتی، پایبندی با ضوابط و قوانینی را مدنظر داشته باشند. جمع کثیری از مردم عادی بر حسب مصالح و موقعیت زمانی جمع شده بودند. البته وضعیت مجاهدان اصلی بطور کلی فرق میکرد. آنهایی که از هند هم رکاب با حضرت بودند، دست بیعت داده بودند، برای اطاعت و فرمانبرداری کامل تعهد داده بودند. سیدآقا نیز برای تربیت دینی و تزکیهی نفس آنها فرصت کافی پیدا کرده بودند. رفتار دینی در آنها راسخ شده بود.
آنها مطیع فرمان و با اشارهی چشم، آمادهی جان نثاری و فداکاری بودند، این اشعار حالی بر وضعیت آنها انطباق کامل داشت:
شریعت کی قبض مین تهی باگ ان کی
بهر کتی نه تهی خود بخود آگ انگی
جهان کردیا گرم گرما گئی وه
جهان کردیا نرم نرما گئی وه
این نوع جماعت هرجا باشد قابل اعتماد است و میتوان هرنوع مسؤولیت را به آنها سپرد. قلت نفرات و کمبود وامکانات مادی روی آنها اثری ندارد.
در حمله به حضرو که با اجازهی سیدآقا و با سرپرستی افراد محلی انجام گرفته بود تفرق، بیقانونی، حرص غنایم، نقض برخی از احکام و آداب اسلامی بعمل آمده بود که موجب تشویش و نگرانی سیدآقا و یاران صاحب نظر ایشان شد و آنها حس کردند که این اعمال برای اهداف و مقاصدشان، سم کشنده است و عامل ناراضی الله و رسول و سد عظیمی برای جلب یاری و نصرت الهی است. معالجه و ریشهکنی این بیماری فوری و ضروری است. راه آسان این است که همهی افراد بدست سیدآقا بیعت کنند و ایشان را بعنوان رهبر مطاع و بعبارت شرعی ایشان را امیرالمؤمنین و امام المسلمین بپذیرند و در هرحال اطاعت ایشان را برخود واجب بدانند تا جنگشان صورت جهاد شرعی بگیرد و احکام و آداب اسلامی کاملاً اجرا گردد.
ایشان بنا به بصیرت دینی و علم کتاب و سنت، تعمق و دقت نظر در اصول و فروع بخوبی میدانستند که تعیین امیری که مسلمانان را در پرتو کتاب و سنت رهبری کند، احکام الهی را اجراء اختلافات و دعاوی را حل و جهاد را از نو احیاء کند فریضهای که مسلمانان سالها است آن را بفراموشی سپردهاند و در اثر آن شیرازهی آنها منتشر و گلهای بیچوپان شدهاند و میدانستند که قرآن و سنت چقدر روی این امر تاکید دارد و آیات زیر مد نظرشان بود:
﴿أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ...﴾[النساء: ۵۹].
«از خدا و رسول و امراءتان اطاعت کنید».
در جایی دیگر میفرماید:
﴿وَلَوۡ رَدُّوهُ إِلَى ٱلرَّسُولِ وَإِلَىٰٓ أُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنۡهُمۡ﴾[النساء: ۸۳].
«و اگر آن خبر را به رسول و امراءشان عرضه میکردند...».
و این فرمان حضرت رسول را مدنظر داشتند: «صَلُّوْا خَمْسَكُمْ وَصُومُوا شَهْرَكُمْ وَأَدُّوا زَكَاةَ أَمْوَالِكُمْ وَأَطِيعُوا ذَا أَمْرِكُمْ تَدْخُلوا جَنَّةَ رَبِّكُمْ» صحیح ترمذی.
نماز پنچگانه تان را بخوانید، ماه تان را روزه بگیرید، زکوة اموال تان را بپردازید، از امراءتان اطاعت کنید، به بهشت پروردگارتان داخل شوید.
یگانگی و وحدت مسلمانان بنظر رسول اکرم ج اینقدر مهم بود که داشتن یک امیر را برای آنها ضروری قرار دادند. کسی که اختلافشان را در پرتو کتاب و سنت حل کند، احکام شریعت آسمانی را به اجراء درآورد، به نیازهای معنوی و مادی آنها رسیدگی کند، تا این حد لحظهای از زندگیشان نباید بدون امیر بگذرد، در حدیث رسول ج است: «مَنْ اسْتَطَاعَ مِنْكُمْ أَنْ لَا يَنَامَ نَوْمًا، وَلَا يُصْبِحَ صَبَاحًا، إِلَّا وَعَلَيْهِ إِمَامٌ فَلْيَفْعَلْ» ابن عساکر.
«اگر از بین شما کسی بتواند چنان همتی بخرج بدهد که بدون تعیین رهبر نخوابد و نه صبحی بگذارند، پس باید همین کار را بکند».
در حدیث دیگری است: «إِذَا كان ثَلَاثَةٌ فِي سَفَرٍ فَلْيُؤَمِّرُوا أَحَدَهُمْ» سنن ابوداود.
«اگر سه نفر در مسیری همسفر باشند بین خودشان یکی را امیر و رهبر خویش قرار دهند».
حضرت رسول ج آنها را از زندگی کردن بصورت شتر بیمهار منع کردند و ترساندند، که آنچه دلش خواست بکند، با هرکس خواست بجنگد و در انجام کارهایش نه امیری دارد و نه رهبری، در امور زندگی پایبند هیچ ضابطه و قانون نباشد، حضرت ج این نوع زندگی را زندگی جاهلیت تعبیر فرمودند، که در آن مردم همانند وحوش که با قانون جنگل است، بخاطر تعصبهای خشک و حمیتهای بیجا همدیگر را میکشند.
ارشاد فرمودند: «مَنْ خَرَجَ مِنَ الطَّاعَةِ، وَفَارَقَ الْجَمَاعَةَ فَمَاتَ، مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً، وَمَنْ قَاتَلَ تَحْتَ رَايَةٍ عِمِّيَّةٍ يَغْضَبُ لِعَصَبَةٍ، أَوْ يَدْعُو إِلَى عَصَبَةٍ، أَوْ يَنْصُرُ عَصَبَةً، فَقُتِلَ، فَقِتْلَةٌ جَاهِلِيَّة». صحیح مسلم.
هرکس از فرمان سرپیچی کرد و مسیر جماعت را ترک کرد و در این حالت مرد، او با مرگ جاهلیت مرده است، کسی کورکورانه زیر پرچمی جنگید بخاطر تعصب خشم کرد، به سوی تعصب دعوت کرد، یا از تعصب حمایت کرد و کشته شد با مرگ جاهلیت مرده است.
در حدیثی دیگر است: «الْغَزْوُ غَزْوَانِ: فَأَمَّا مَنْ ابْتَغَى وَجْهَ اللَّهِ، وَأَطَاعَ الْإِمَامَ، وَأَنْفَقَ الْكَرِيمَةَ، وناصر الشَّرِيكَ، وَاجْتَنَبَ الْفَسَادَ، فَإِنَّ نَوْمَهُ وَنُبْهَهُ أَجْرٌ كُلُّهُ، وَأَمَّا مَنْ غَزَا فَخْرًا وَرِيَاءً وَسُمْعَةً، وَعَصَى الْإِمَامَ، وَأَفْسَدَ فِي الْأَرْضِ، فَإِنَّهُ لَمْ يَرْجِعْ بِالْكَفَافِ». احمد و نسائی.
«جنگیدن بردو نوع است، یکی فقط رضای الله را درنظر دارد، از رهبر اطاعت میکند، محبوبترین و باارزشترین مالش را خرج میکند، دوستان را یاری میکند و از فتنه دوری میکند، این فرد خواب و بیداریاش همه اجر و پاداش است، دیگری برای فخر، ریاء و خودنمایی میجنگد، از فرمان رهبر سرکشی میکند در زمین فتنه و خودنمایی میجنگد، از فرمان رهبر سرکشی میکند در زمین فتنه و فساد برپا میکند، او پاداش اصلی را هم نخواهد یافت چه برسد به اضافه کاری».
علاوه براین آیات و احادیث زیادی است در این مورد که با بودن آن برای تعیین و اطاعت رهبر هیچ گونه شبههای باقی نمیماند.
بزرگترین خصوصیت و امتیاز این جماعت همین بود که او احیاگر رکنی از اسلام شد که مسلمانان از سالها آن را به فراموشی سپرده بودند.
پنجشنبه ۱۲ جمادی الثانیة ۱۲۴۲هـ.ق در هند برای احیاء دینی و اصلاح مردم آن روز تاریخی بود که در آن، عموم مسلمانان، علماء، مشایخ، خوانین و رؤساء قبایل بدست سیدآقا به امامت ایشان و اطاعت کامل از ایشان در احکام شرعیه و فرمانبردن از ایشان در صلح و جنگ و پذیرفتن ایشان بعنوان امیر رسمی و امام المسلمین. روز بعد (۱۳ جمادی الثانیة) خطبهی جمعه بنام ایشان خوانده شد.
پس از بیعت ایشان بخشنامه فرمودند که از این به بعد همهی مردم باید در احکام شرعی اطاعت کامل کنند، عادت و رفتار جاهلیت، مراسم و رسوم غیراسلامی ای که در قبایل بدون دلیل شرعی رایج شده است را باید ترک کرد، ولو بضرر مالی افراد تمام شود، و کلیهی منافع مادی که جهت امارت و ریاست قبیلهای، ایلی (بدون مجوز شرعی) بدست میآمد، باید از آن دست کشید، اگرچه بر نفس ناگوار و بویژه برای پیروان و مریدان هرچند ناگوار باشد، علاوه بر این خود فرد، خانوادهاش و طایفهاش در امور معاملات، اختلافات حقوقی و کیفری خلاصه در تمام امور اجرای حکم شرعی بر خود الزامی بداند، بیعت شوندگان همهی این امور را پذیرفتند و برای عمل بر آن قسم یاد کردند.
به چشم زدنی این خبر در کل منطقه پخش شد، سران منطقهی اشراف و اعیان، کوچک و بزرگ همه میآمدند و بیعت مینمودند.
نامههایی به همین مضمون برای حکام و امرای پیشاور، بهاولپور و چترال ارسال شد، آنها پاسخهای مناسب فرستادند و این کار مبارک را ستودند.
سیدآقا بطور خصوصی تعدادی نامه، به علمای هند و امراء و اعیان آنجا فرستادند. مسلمانان مطابق با اخلاص، غیرت و درک و فهم دینی اثرات مهم و نتایج ریشهدار زندگی مسلمانان و آیندهی کشور را احساس نمودند با کمال شادمانی ایشان را استقبال کردند و خوش آمد گفتند.