آنگاه که نسیم ایمان وزید

فهرست کتاب

نسیم توبه و ایمان می‌وزد

نسیم توبه و ایمان می‌وزد

این قافله‌ی حجاج از «رای بریلی» تا کلکته می‌باید از شهرستان‌های متحده، ییهار و بنگال و دیگر شهرها و بخش‌های این سه شهرستان عبور کند، در هر شهری بر مبنای وسعت و اهمیت شهر، علاقه و ارادت اهالی آن، اقامت می‌گزیدند. در این مناطق استقبال گرم و اظهار ارادتی که انجام می‌گرفت، اثرات تا مدت‌ها هم باقی می‌ماند و چنان احساس می‌شد که این کشور از نو بیدار شده است و برای توبه و اصلاح علاقه‌ی خاصی، بوجود آمده است، مردم فوج فوج به خدمت سیدآقا می‌رسیدند و بیعت می‌کردند و برای توحید و دین خالص تعهد و به ترک شرک و بدعت، معاصی و منکرات تضمین می‌دادند. عظمت شعائرالله و عشق و محبت به سنت رسول در دل‌شان ریشه می‌دواند. اثرات این بیعت و توبه در زندگی (و معاشرت) شان بلافاصله آشکار می‌شد، آثار شرک، بدعت و... محو می‌شد، بت‌خانه را می‌شکستند و به مساجد تبدیل می‌شدند. خیلی وقت‌ها مجسمه‌های کاغذی را بعنوان هیزم و سوخت استفاده می‌کردند و غذایی که از آن درست می‌شد این قافله را برای آن دعوت می‌کردند. در برخی شهرها اهالی شهر برای استقبال بیرون می‌آمدند، حتی یک نفر باقی نمی‌ماند. و در برخی شهرها احدی نمی‌ماند که برای تجدید ایمان و توبه، بیعت نکرده باشد.

در بنارس ۱۵ الی ۱۶ روز باران‌های فصلی ادامه داشت، در این رگبارهای تند سیدآقا برای بیعت دعوت می‌کردند و پیش خود می‌بردند. گاهی می‌شد که نیمه‌های شب به خانه برمی‌گشتند. هیچ وقت باران، سیل، گل و لای مانع نمی‌شد، سیدآقا آن را عذری قرار نمی‌دادند. جناب آقای میان دین محمد روایت می‌کنند که در بنارس هروقت کسی می‌آمد، سیدآقا بلافاصله با او حرکت می‌کردند، در شب‌های تاریک، رعد و برق، در زیر باران با یک چراغ فانوس خانه به خانه پیش مردم می‌رفتند و از آن‌ها می‌گرفتند، بعضی وقت‌ها تشویق می‌فرمودند: برادران! در این آب و گِل، رفت و آمد‌های شما فقط برای الله است. اگر آن پروردگار این زحمت‌های شما را پذیرفته شما را در لیست غلامان و فرمانبرداران خویش قرار بدهد، زهی برای شما سعادت است! با شنیدن این حرف ما خوشحال می‌شدیم و زحمت‌های آن لحظه شیرین می‌شد و هراس و غصه رخت می‌بست. (وقایع).

بعضی وقت‌ها در برخی از محله‌ها هزاران نفر بیعت می‌کردند و روز بعد یا بعدتر، یکی از مردم محله حضرت را می‌برد و عرض می‌کرد که امروز هردو وعده شما دعوت ما هستید و آنگاه جایی که با شکستن مجسمه‌ها، کاغذ و هیزم آن جمع بود حضرت را می‌بردند عرض می‌کردند همین هیزم‌ها برای تهیه غذای دو وعده‌ی شما (کل قافله) مصرف خواهد شد. آن وقت با همین سوخت هردو وقت پلو درست می‌کردند قافله را دعوت می‌کردند و تعدادی که موفق به بیعت نشده بودند بیعت می‌کردند. (وقایع).

در این محل در خانواده‌ها و طوایف مختلف مسلمان از مدت‌ها درگیری بود، حاضر نبودند صورت همدیگر را ببینند یا باهم سلام و علیک بگویند، سال‌ها می‌گذشت همدیگر را نمی‌دیدند و این دشمنی و قطع رحم‌ها همانند ارثیه از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شد.

سیدآقا با مشاهده‌ی این وضع، برای دفع کدورت‌ها و ایجاد صلح و صفا بین مسلمانان تلاش بی‌حدی انجام دادند. ریش سفیدان و سران قبایل و طوایف زیادی را که باهم درگیر بودند، آشتی دادند. یک نوبت همه‌ی آن‌ها را در یک محلی گرد آوردند فرمودند: «من از قول افراد زیادی شنیده‌ام که سال‌ها است بین شما کدورت و اختلاف وجود دارد، و به هیچ‌صورت قابل کنترل نیست، این همه فریب شیطان است و ضررها و خسارت‌های فراوانی دارد. هم برای دین و هم برای دنیا قطع رحم بزرگترین ضرر را دارد. حق تعالی شما را توانگر ساخته است و هنر زیادی داده است. که آن را در دنیای‌تان حسب دلخواه بکار می‌برید و برای نام و تظاهر می‌میرید. شما می‌باید این نعمت خدا را سپاس کنید و از کفران آن بترسید و باهم یکی شوید، با شنیدن این همه همدیگر را درآغوش گرفتند و آشتی کردند. در نتیجه‌ی آن کلیه‌ی طوایف و خانواده‌های تحت امر آن‌ها نیز، از اختلاف و درگیری توبه کردند و باهم آشتی کردند. علاوه بر بستگان‌شان تعدادی هندو یا مسلمان دیگر طوایف که حاضر بودند با دیدن این وضع، تعجب می‌کردند.

و می‌گفتند که سال‌هاست که اشراف و اعیان و ریش سفیدان محلی تلاش می‌کردند، اما نمی‌توانستند کاری پیش ببرند. و سیدآقا فقط در یک نشست کوتاهی راه صد ساله را طی نمودند. (وقایع).

آوازه‌ی این توبه و بیعت رفته رفته به گوش مریضان بیمارستان رسید. در بنارس در محل تکسال قدیمی انگلیسی‌ها، یک بیمارستان داشتند که در آن ۵۰ – ۶۰ نفر مسلمان نیز بستری بودند آن‌ها قاصدی را به خدمت سید آقا فرستادند که ما از حرکت و به خدمت رسیدن معذوریم، خود شما بخاطر خدا، لله و فی الله قدم رنجه نمایید از ما هم بیعت بگیرید، کما اینکه حضرت یک روز بهمراه چند نفر تشریف بردند و از مریضان هم بیعت گرفتند.