آنگاه که نسیم ایمان وزید

فهرست کتاب

پایگاه و دانشگاه سیار

پایگاه و دانشگاه سیار

این آبادی جدید اسلامی، خانقاهی برای متصوفین، مهمان‌سرایی برای تارکین دنیا، یا زوایه‌ای برای درویشان بود، بلکه همراه با دانشگاه دینی بودن یک پایگاه ارتش و مرکز آموزش فنون نظامی هم بود. مجاهدان و مهاجران همیشه در حال آماده‌باش بودند و برای مقابله با هرنوع خطر، کمر بسته، مجهز و منتظر فرمان بودند.

یک بار سیدآقا همراه با دسته‌ای از مجاهدان به یک گردنه‌ای به مسافت یک مایل پنجتار قرار داشت تشریف بردند، در آن محدوده، قله‌ای نسبتا مسطح قرار داشت، سید آقا آن را جهت استقرار توپخانه انتخاب فرمودند و دستور دادند که توپ‌ها را از پنجتار بیاورند و همینجا مستقر کنند. دستور اجراء شد آن محل، توپخانه شد و در کنار انباری از اسلحه، بمب، گلوله و باروت قرار گرفت و برای توپچی‌ها و افراد تیرانداز اطاق‌هایی ساخته شد. در محلی بنام قاسم خیل کارخانه‌ای برای تهیه‌ی بمب‌ها و گلوله‌های توپ تاسیس شد، سید آقا آنجا تشریف بردند کارخانه را بازدید کردند و روش گلوله‌سازی را از نزدیک مشاهده کردند، مانورهای تمرینی و مسابقات نظامی، سوارکاری آموزشی برقرار گردید. سیدآقا شخصاً در آن شرکت فرمودند و متخصصین فن در خیلی از فنون نظامی مهارت و امتیاز ایشان را تایید کردند و درک کردند که سیدآقا در این فنون نیز به درجه‌ی ابتکار و اجتهاد رسیده‌اند و در این فنون از کسانی نیستند که دنباله رو و کورکورانه تقلید کنند.

در این آبادی جدید، نرمش‌های جسمانی، مشق‌های جنگی بصورت تمرین روزانه درآمده بود و از کارهای یومیه قرار گرفته بود، مجاهدان از همدیگر در فنون جنگی استفاده می‌کردند. اما در بین افراد پس از سیدآقا، مولانا احمد الله ناگپوری و رساله‌دار عبدالحمید خان از همه برتر بودند، سید‌آقا به این دو نفر دستور داده بودند که به بقیه، اسب‌سواری، نیزه‌ی جنگی، تیراندازی، شلیک با تفنگ، شمشیر بازی و دیگر فنون را با ضوابط آموزش دهند، افراد بومی که جنگجوی فطری و نظامی نژادی بودند، با دیدن این منظر از مهارت این مهاجران غریب الوطن، تعجب می‌کردند و آن‌ها را به استادی قبول کردند و عملاً در تمرینات و کلاس‌های آموزش نظامی شرکت می‌کردند و استفاده‌ی زیادی بردند، برای تمرینات بدنی و مشق‌های جنگی مراکز زیادی افتتاح شد، سیدآقا، رساله‌دار عبدالحمید خان سرپرست سوارکاران و فرمانده کل ارتش قرار دادند. برایش دعاء خیر کردند و یک اسب نجیبی که از طرف نواب وزیرالدوله والی تونک به سیدآقا هدیه داده بود به او دادند و عمامه‌ای بر سر ایشان با دست خویش بستند، عبدالحمید خان از این تشویق‌ها و توجهات خوشحال شد، خدا را شکر کردند و در مسجد دو رکعت نماز شکر ادا کردند و از همین روز در اخلاق و رفتار او نیز فرق آشکاری پدید آمد، در طبیعت نرمی پیدا شد، یار بردبار، بزرگوار، همدرد مسلمانان، سختگیر بر دشمنان دین، دیده می‌شدند و در یکی از جبهه‌های «مایار» به فیض شهادت نایل آمدند. شهادت ایشان بر دل مسلمانان اثری عمیق گذاشت و همه برایش دعاگو و در مدحش ثناگو بودند.