جهاد قبل از جهاد
این سفر کاروان مجاهدان که در جمعشان بسیاری از نجیبزادگان، علماء و مشایخ لکهنو و دهلی که در ناز و نعمت بزرگ شده بودند، شرکت داشتند، خودش بنفسه یک جهاد مستقل و مجاهدت دراز مدت و طولانی بود، در بین راه گذرشان از کویرها و ریگزارهایی بود که تا مسافتهای دور نه از آب خبری بود و نه از غذا و چنان جنگلهای بیمناکی در بین راه بود که رهبران بزرگ و نامدار هم راهشان را گم میکنند. در این سفر بارها با سارقان مسلح و راهزنان برخورد داشتند. با قبایلی برخورد داشتند که نه زبان را شان میدانستند و نه با معاشرت شان آشنا بودند. بارها اتراق بردچاهی قرار میگرفت که خیلی گود، کم آب و شور بود و گاهی برای تهیهی آب مجبور به حفر چاه میشدند صدها مایل راه را در بین شنهای روان باید میگذشتند، مناطقی که تپههای متعدد ریگ و پستی و بلندی راه مانع حرکت کاروان میشد، اگر درماندهای از قافله میماند لقمهی چربی برای حیوانات درنده یا رهزنان قرار میگرفت، علاوه براین، در مسیر از هر آبادی ای که رد میشدند، مردم منطقه وحشتزده میشدند. و بعلت ترس آب چاههای مسیر را آلوده و غیر قابل مصرف میکردند و حتی بعضی جاها آمادهی جنگیدن میشدند که با مشکل زیاد تفهیم میشدند و آرام میگرفتند.
خلاصه اینکه این کاروان با چنین وضعی از کویر معروف «ماروار» عبور کرد، در این مرحلهی اول، کاروان پس از طی مسافت دویست و هشتاد مایل به محدودهی سنده وارد شد، وضع اینجا خیلی فرق میکرد، امراء مسلمان اینجا و عموم مردم با گرمی استقبال کردند، این منطقه در خصلت مهماننوازی مخصوصاً به پذیرایی سادات، علماء و مشایخ معروف بود، مردم به کثرت تائبشده بودند، بیعت میشدند، سیدآقا هم در تبلیغ و ارشاد، دعوت به توحید و سنت، احیاء حمیت اسلامی و غیرت دینی، صلح و صفا بین افراد درگیر، پیوند دادن دلهای شکسته و متنفر، شیر و شکرساختن آنها هیچ کسریای نداشتند، اما زمانی که این گروه به منطقهی بلوچستان وارد شدند بازهم با مشکلات عدیدهای مواجه شدند، فصل باران بود، بنابراین جابهجا با مانع سیل و باران برمیخوردند. راهها بینهایت خراب، سفر دشوار منطقهی کوهستانی، درههای ناهموار منطقهای که از فرهنگ و تمدن اثری نبود، راهزنان با کمال آزادی، هرجا هرکسی را میخواستند غارت میکردند. بنابراین هرقافله که از این مسیر رد میشد باید تحت حفظ افراد مسلح سفر میکرد، در مسیر راه آب کم و درختان خاردار و بوتههای بیسود زیاد بود، در این منطقه قبایل معروف بلوچ زندگی میکردند. خیلی وقتها مجبور میشدند با بریدن درختان از چوب آن پل روی نهرها و رودها بسازند کاروان و شتران را از روی آن رد کنند، سیدآقا در همهی این کارها با دوستانشان همکاری مجدانه میکردند، البته در موارد زیادی با اکرام و تعظیم دعوت میشدند و به ضیافت میرفتند. افراد کاروان از این نوع نعمات خداوند متعال را شکر میکردند و هرگز از سختیهای سفر، حرفی به زبان نمیآوردند.
بالاخره آن تنگهی تاریخی که یگانه راه هند به سوی افغانستان است بنام «درهی بولان» فرا رسید، این پس از درهی خیبر دومین تنگه است که فاتحین هند از شمال و جنوب آن وارد میشدند، درهی بولان راهی طبیعی است که حق تعالی آن را برای فاتحان اولوالعزم یا مسافران نیازمند در این رشته طولانی کوه، قرار داده است، که هند را از افغانستان جدا میکند، گویا وسط این سد سکندری یک شکاف طبیعی قرار گرفته است، که از آن کاروانها و دستههای لشکری خیلی با احتیاط و دقت میتوانند رد شوند، این درهای است طویل و گود که با قطع کردن کوه براسک (BRAHUICK) تا مسافت پنجاه و پنج مایلی ادامه دارد و هردو طرف آن، کوههای سر بفلکی آن را احاطه کرده است، که ارتفاع آن از سطح دریا در حدود پنج هزار و هفتصد فوت میرسد، در جاهایی در وسط آن شکافهای وسیعی قرار دارد. اما عموماً عرض آن بین چهارصد تا پانصد گز میباشد. ساکنان کوهستانی و راهزنان عارتگر معمولاً در غارهای دو طرف آن بسر میبرند، که در فرصتهای مناسب به رهگذران پایین دره هجوم میآوردند و خیلی راحت کارشان را تمام میکردند. در بعضی جاها این دره در حدود چهل فوت عرض دارد و خیلی تنگ است.
سیدآقا برای رسیدن به شال [۱۴] مجبور بودند از همین دره، رد شوند درهای که بعضی جاها شبیهه به یک تونل بود. از این مسیر ایشان میخواستند به قندهار، غزنی و کابل برسند، والی مبارز و مسلمان شال با گرمی خاصی، ایشان را استقبال نمودند و به ضیافت پذیرفتند.
[۱۴] این شهر این روزها بنام کویته و مرکز ایالت بلوچستان، پاکستان است که دارای اهمیت نظامی و جغرافیایی میباشد.