آنگاه که نسیم ایمان وزید

فهرست کتاب

توبه و اصلاح یک راهزن

توبه و اصلاح یک راهزن

در این آبادی جدید اسلامی، هرکسی وارد می‌شود و چند روزی آنجا می‌ماند از اخلاق و رفتار مجاهدین متأثر می‌شد ولو با نیت خوب نیامده باشد، این‌ها کسانی بودند که همنشینان آن‌ها از فیض و برکت محروم نمی‌ماندند، در این مورد یک واقعه‌ای بعنوان مثال مطرح می‌شود: «در یکی از روستاهای همجوار توپئی فردی بنام پهلیله یک شخص ستمگر و مردم‌آزار بود، کلیه‌ی اهالی روستا از او به ستوه آمده بودند، بالاخره همه مجبور شدند او را از روستا اخراج کنند، او از دریای اتک رد شد و در جوار سیک‌ها سکونت گزید و با آن‌ها توافق پیدا کرد، سیک‌ها برایش در ساحل اتک یک برجکی ساختند و برای کشاورزی یک تکه زمینی هم دادند او در همین برج زندگی می‌کرد و پنجاه شصت نفر همیشه پیش او بعنوان محافظ بسر می‌بردند، یک بار او با همکاری سیک‌ها به یکی از آبادی‌های قدم مشوانی هجوم برد و با کشتن هشتاد نفر روستا را غارت کرد و پس از تصرف روستا همانجا ماندگار شد، اهالی این روستا پیش سیدآقا شکایت آوردند و سرکوبی او را خواستار شدند، سیدآقا آن‌ها را دلداری داد و مطمئن کرد و آن‌ها را پس فرستاد و بنام پهلیله نامه‌ای بدین شرح نوشتند: که تو مسلمانی و برای تو شایسته نیست که برادران مسلمانت را بیازاری و غارت بکنی، تو بیا پیش من، من شما را مجدداً به روستای اصلی خودت بر می‌گردانم، املاک و مزارع ترا به تو برمی‌گردانم و ان‌شاءالله یک روستایی دیگر هم به تو خواهیم داد.

هنگامی که این نامه بدستش رسید او از یارانش نظرخواهی کرد، آن‌ها موافقت کردند و گفتند باید برویم، چون او سید و پادشاه همه‌ی ما است، اگر همه‌ی ما را نتواند، چند نفر را هم که شده دستگیر می‌کند، آنچه پیش بیاید خواهیم دید، کما اینکه پهلیله در محلی بنام امب در خدمت سیدآقا رسید و خوشحال شد و سه رأس اسب، چهار قبضه تفنگ، و نُه عدد شمشیر که روز قبل از سیک‌ها غارت کرده بود به سیدآقا هدیه داد، سیدآقا به افراد او به هر نفر یک عدد عمامه و یک چادر (لنگ) عنایت فرمود و به خودش یک عدد دو شاله‌ی سبز رنگ، مقداری لباس و مبلغی نقدی هدیه داد، آنگاه پهلیله و همراهیانش با حضرت بیعت کردند. از فسق و فجور و گناه توبه کردند، سیدآقا سه روز آن‌ها را نگهداشت و پند و اندرز داد و بعد با دلداری آن‌ها را مرخص کرد، پس از مدتی سیدآقا، رؤسای توپئی و پهلیله را هم دعوت کرد، آن‌ها را آشتی داد و املاک از دسته رفته‌اش را به او بازگرداند و یک روستایی که در سواحل ائک بصورت ویرانه‌ای افتاده بود و اکثر مسافرین و کاروان‌ها در این محل غارت می‌شدند به رؤسا، توپئی گفت که به پهلیله بدهند و آن‌ها قبول کردند، سپس فرمود شما همین جا سکونت کنید.

از این به بعد در زندگی پهلیله دگرگونی ایجاد شد، همه‌ی صفات خوب را اختیار کرد، در چند جبهه‌ی جنگ جوهرش را نشان داد، توسط او اسلام و مسلمین خوب تقویت یافتند و بازوی محکمی پیدا کردند.