آنگاه که نسیم ایمان وزید

فهرست کتاب

سوغات عجیب

سوغات عجیب

زمانی که عزم جهاد سیدآقا آشکارا شد و هرکس فهمید که ایشان امکانات و وسایل جنگی را دارند فراهم می‌کنند، بطور طبیعی هرکس چیزهایی را بعنوان هدیه وغیره تقدیم می‌کرد که موافق سلیقه و مورد علاقه‌ی ایشان باشد و در این زمان محبوب‌ترین فرد هم، کسی بود که در همین رابطه با ایشان صحبت کند و با ارزش‌ترین سلاح آن بود که در جهاد کاربرد داشته باشد بطور مثال شمشیر برّان، تفنگ یا کلت دوربرد و اسب اصیل وغیره.

در این مورد جناب آقای «شیخ غلام علی» اله آبادی از همه برتری داشتند. چون ایشان اسلحه‌ی گوناگون، چادر، پارچه، پول نقد، لباس‌های دوخته یا بدون دوخت. نسخه‌هایی از قرآن و کتاب‌ها. ظروف و حیوانات ذبح شدنی، در خدمت سیدآقا تقدیم می‌کردند. پدر مولوی سید جعفر علی جناب آقای سید قطب علی می‌فرمایند: که آقای شیخ هربار که به خدمت سیدآقا می‌رسیدند، حتماً یک چیزی از قبیل شمشیر، تفنگ یا اسلحه‌ای دیگر به خدمت ایشان تقدیم می‌کردند، ایشان هشت تفنگ خوب، جدید و چند سلاح دیگر تقدیم کردند. مسجدی از چادرها برپا کردند. که در داخل آن حصیر گذاشته بودند. بدرستی که همانطور که حضرت صدیق اکبر سیدنا ابوبکرس با سرمایه‌ی خودش وفاداری و صداقت در رفاقت را به حضرت رسول گرامی ج به اثبات رسانیده بود، عیناً جناب آقای شیخ غلام علی اله آبادی سرمایه‌ی خویشتن را نثار قدم‌های سیدآقا کرده بود. و در راه جهاد فی سبیل الله با وسعت قلب مالش را تقدیم کرد. (منظورة السعداء).

«مولوی محمد جعفر تهانیسری» می‌نویسند: «در همین ایام آقای شیخ فرزند علی از غازیپور، زمنیا، دو اسب نجیب و تعداد زیادی لباس فرم و چهل جلد قرآن مجید بعنوان سوغات آورد و عجیب‌ترین سوغات شیخ موصوف این بود که ایشان، یکی از پسران نوجوان خودش بنام امجد را همانند سیدنا ابراهیم خلیل الله÷ بعنوان نذر راه خدا، به خدمت سیدآقا تقدیم کردند که او را با خودتان به جهاد ببرید تا با تیغ کفار این قربانی ذبح گردد. کما اینکه همینطور شد که این پسر مطیع، نذر پدرش را با استقبال شهادت، عمل کرد و پدرش را خوشنام کرد. (سوانح احمد ص ۸۹) با اعلام جهاد سیدآقا در مردم چنان شور و شوقی ایجاد کرده بود و ندای الهی ﴿انْفِرُوا خِفَافًا وَثِقَالًا وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ چنان به گوش‌شان فرو رفته بود که پدر از فرزند و برادر از برادر می‌خواست سبقت بگیرد. حتی نوبت به قرعه کشی می‌رسید.

مولانا جعفر علی در کتابش «منظورة السعداء» می‌نویسند: «هنگامی که خبر هجرت و عزم جهاد سیدآقا به ما رسید، من و پدر بزرگوارم سید قطب علی و برادرم سید حسن علی خواستند در این کاروان مجاهدان شرکت بورزیم هریک از ما می‌خواست این سعادت به او برسد، منافست و رقابت به حدی رسید که حل آن به مادر محترمه واگذار شد که قرعه‌ی فال بنام بنده خورد. کما اینکه بنده به منطقه‌ی سرحد سیدآقا ملحق شدم. ایشان جهت استقبال بیرون آمده بودند، از فرط خوشحالی شلیک هوایی انجام گرفت. ایشان بنده را بعنوان کاتب شخصی خویش برگزیدند و در دسته‌ی سید محمد اسماعیل قرار دادند.