آنگاه که نسیم ایمان وزید

فهرست کتاب

مسلمان شدن دو نفر جاسوس

مسلمان شدن دو نفر جاسوس

بدوران توقف در پنجتار دو نفر سیک به ملاقات سیدآقا آمدند و سیدآقا انگیزه‌ی ملاقات را جویا شد، گفتند فقط دیدن شما مد نظر بوده است، فرمود: خیلی خوب، پس شما مهمان ما هستید، تا زمانی که دل‌تان خواست بمانید، جیره‌شان را از محل خودشان تعیین کرد، آن‌ها روزانه بعد از نمازهای صبح و عصر در کنار حضرت می‌نشستند و حرف‌های حضرت را گوش می‌دادند و بعد به رختخواب خود می‌رفتند، حضرت فرمود: شما هر نیازی داشته باشید بگویید، واهمه یا خجالت نداشته باشید، اما آن‌ها چیزی نمی‌گفتند، پس از ده، دوازده روز، یک روز عرض کردند ما این چند روز پیش شما ماندیم، حرف‌های شما را شنیدیم اوصاف و اخلاق حمیده‌ی شما را که از مردم شنیده بودیم، شما را بالاتر از آن یافتیم، راه و روش و دین شما را پسندیده‌ایم و می‌خواهیم شما این روش و دین را به ماهم آموزش دهید.

سیدآقا با شنیدن این حرف خوشحال شدند، همان دم با تلقین شهادتین آنها را مسلمان کرد، و نام بزرگتر را عبدالرحمن و کوچکتر را عبدالرحیم گذاشت. و به آقای چشتی جی ماموریت دادند که آن‌ها را به چادر خویش ببرید و نماز آموزش بدهید، و به شیخ ولی محمد دستور دادند که برای هریکی از این‌ها دو دست لباس بدهید تا بدوزند و همان روز دستور دادند که آن‌ها را ختنه بکنند.

بعدها آن‌ها اعتراف کردند که ما از سالار سیک‌های «خیر آباد» ماموریت داشتیم، که خصوصیات شما را از نزدیک ببینیم و گزارش بدهیم تا او آن‌ها را با حرف‌های شنیده از مردم تطبیق دهد، اما اینجا حق تعالی به طفیل شما ما را به نعمت ایمان و اسلام سرافراز فرمود، سیدآقا خوشحال شدند و با دادن دو رأُس اسب گفتند شما مختارید دوست دارید پیش ما در لشکر بمانید یا به خیر آباد پیش افراد خویش برگردید، آن‌ها حدود دو ماه در لشکر ماندند، نماز و احکام یاد ‌گرفتند و بعد با اجازه‌ی سیدآقا به خیر آباد و یا جایی دیگر رفتند. (سیرت سید احمد شهید ص ۲۹).