عفو و گذشت
یکبار یکی از خدام بنام لاهوری که فردی خیلی ساده لوح و از نظر مالی فقیر بود، و همراه با شیخ عنایت الله مسؤولیت علوفه و غذای اسبها بذمهشان بود، بنا به موضوعی از شیخ عنایت الله خان، دلخور شده بود، عنایت الله خان از یاران خیلی قدیمی و با سابقهی حضرت سیدآقا بود و پیش سیدآقا قرب و منزلت خاصی داشتند، شیخ عنایت الله نیز در مقابل، کمی تند شدند و حرفشان بالا گرفت و شیخ به او مشتی زد که او بر زمین افتاد و از درد بخود میپیچید، این خبر به سیدآقا رسید، سیدآقا بر شیخ برآشفتند و او را ملامت و توبیخ فرمودند و فرمودند که حقا تصور میکردی که چون رفیق قدیمی و همسایهی تخت سیدآقا هستی! اما فکر نمیکردی که ما اینجا بخاطر خدا آمدهایم و این کارها زشت است، فکر میکنی لاهوری، خادم اسبهای قاضی مدنی و فردی کم رو و حقیر است و به همین خاطر او را زدی، این ظلم است و حرکت بیجا، از نظر من تو و لاهوری و همه و همه باهم برابر و یکسان هستید، احدی بر دیگری برتری ندارد. همهی اینها، اینجا بخاطر خدا آمدهاند.
سپس خطاب به حافظ صابر تهانوی و شرف الدین بنگالی فرمودند: این دو نفر را پیش قاضی حبان ببرید، عنایت الله زیاده روی کرده است، به او بگویید در این مورد نباید با کسی رو در بایستی داشته باشد طبق ضوابط شرعی بین شان داوری کند.
روز بعد چند ساعت پس از طلوع خورشید حافظ صابر و شرف الدین، لاهوری و عنایت الله را پیش قاضی بردند، او عنایت الله را در جلو خود نشاند و او را ملامت کرد، که خیلی کار بدی کردی و مستحق کیفر و مجازات هستی، آنگاه خطاب به لاهوری فرمودند تو یک فرد خوش اخلاق و بی آزاری هستی و همهی شما در هند خانههایتان ترک کردهاید فقط برای جهاد فی سبیل الله آمدهاید، که الله از شما راضی گردد و در آخرت به شما پاداش دهد و همه کس و فرد دنیا رویای چند روزه است، حالا این عنایت الله هم برادر شما است و در اثر فریب نفس، خطایی از او سر زده است، که شما را مشتیزده است، حالا اگر شما او را ببخشید، باهم دوست و برادر بمانید بهتر است، که پیش خداوند اجر خواهید داشت، اما اگر شما قصاص خودتان را بگیرید، شما مساوی خواهید شد ولی اجر و پاداشی نخواهید داشت. عفو و گذشت هم دستور الله و رسول است و هم قصاص. اما با این فرق که در عفو اجر و پاداش است و در قصاص رضایت نفس.
با شنیدن این حرف لاهوری عرض کرد: قاضی، اگر من عنایت الله را ببخشم اجر خواهم داشت و قصاص بگیرم مساوی خواهم شد، آیا در اینصورت گناهی هم بر من قرار خواهد گرفت یا خیر؟ گفتند: خیر شما گناهکار نمیشوید، هردو دستور، دستور خدا و رسول است، هرکدام را دوست دارید تقاضا کنید، لاهوری گفت پس من حق خودم یعنی قصاص میخواهم، آقای قاضی لحظهای سکوت کردند، پس گفتند، برادر لاهوری، این حق شما است جایی که به شما زده است باید بزنید، عنایت الله را در جلوی لاهوری قرار داده گفتند: بفرمائید! لاهوری گفت: این حق من است پس من هم در همان محل مشت به او میزنم، قاضی گفتند: بیشک همین است.
آنگاه افرادی که در محل بودند همه ناامید شده بودند و فکر میکردند که لاهوری بدون قصاص راضی نخواهد شد، آنگاه لاهوری خطاب به مردم گفت: برادران! شما گواه باشید که قضاوت در حق من بنفع من انجام گرفت و من میتوانم از او قصاص بگیرم اما من فقط برای رضای الله گذشت میکنم، آنگاه عنایت الله را در آغوش گرفت و مصافحه کرد، همهی حاضرین لاهوری را تحسین کردند و آفرین گفتند، و گفتند: احسنت شما کار بزرگی انجام دادید.